کهن الگوی هفاستئوس

کهن الگوی هفاستئوس و سفر به درون

سرفصل ها

  1. هفاستئوس در مقام کهن الگو کیست؟

  2. شجره نامه و اسطوره شناسی هفاستئوس

  3. نقش های کهن الگوی هفاستئوس کدامند؟

  4. چگونه کهن الگو یا آرکیتایپ هفاستئوس را فعال کنیم؟

  5. ویژگی های مرد هفاستئوسی

  6. دوران کودکی مرد هفاستئوسی

  7. دوران نوجوانی و جوانی مرد هفاستئوسی

  8. دوران میانسالی مرد هفاستئوسی

  9. دوران کهنسالی مرد هفاستئوسی

  10. وضعیت شغلی و حرفه ای مرد هفاستئوسی

  11. روابط مرد هفاستئوسی

  12. مسیر رشد و تعادل مرد هفاستئوسی

  13. چالش های روانی مرد هفاستئوسی

  14. هفاستئوس منفی

  15. راهکارهایی عملی جهت پرورش کهن الگوی هفاستئوس

  16. خلاصه ای از ویژگی های این کهن الگو

 

  • هفاستئوس در مقام کهن الگو کیست؟

هفاستئوس به عنوان کهن الگو و انسان، تجلی بخش تمایلی عمیقاً انسانی در خلق اشیاء کاربردی و در عین حال زیباست. المپی های قله نشین او را طرد و تبعید کردند. در قلمرو پرغرور زئوس که قدرت و ظاهر اهمیت داشت، هفاستئوس جایگاهی نداشت. در عوض، او به تنهایی در زیرزمین با کوره ریخته گری خود کار می کرد. نگرش های او  در نظام پدرسالارانه بی ارزش شمرده می شوند. مردانی که تجلی گر این کهن الگو هستند، در کسب موفقیت دچار مشکلاتی می شوند.

هفاستئوس (رومی ها او را ولکان می نامند)، کهن الگوی ریخته گری، صنعتگری و فلزکاری المپی هاست که برای آهنگری از آتش کوه ولکان استفاده می کرد. پرستندگان به او متوسل می شدند تا آتش مخرب آتشفشان را مهار کند. او را کهن الگوی آتش پنهان زیرزمین می دانند و معنای یونانی نام او ((آتش)) است.

در تصویری که از او کشیده شده، مردی تنومند با عضلات قوی و گردن سترگ و سینه ای پرمو را با پاهایی پرمو را با پاهایی چنبره ای که باعث می شد هنگام گام برداشتن بلنگد، می بینیم. او در میان کهن الگوها کمترین سهم را از سعادت و شادی داشت. بدریخت بود و به اصل و نسب خود یقین نداشت؛  طرد شده و در عشق ناکام مانده بود. در عین حال نابغه ای خلاق و تنها کهن الگویی بود که کار می کرد.

هفاستئوس رب النوع بود اما از المپ به دور انداخته شد، در نتیجه در فرهنگی که قهرمانی، هوش، ارزش های والای معنوی، قدرت و توانایی سازگاری با شرایط و پیش بینی آینده، ارزش شمرده می شوند، او کهن الگویی بی ارزش و طرد شده است. در چنین فرهنگی هر آنچه ((زمینی)) است، یعنی احساسات پرشور، غریزه، جسم، زنان و مردان هفاستئوسی بی ارزش محسوب می شوند.

در نوزادی، هم توسط پدرش زئوس که فرمانروای المپ بود و هم به وسیله مادرش که ملکه بهشت بود، طرد شد. المپی ها حتی وقتی هم که هفاستئوس بالغ شد، رفتار غیردوستانه ای با او داشتند. در اسطوره ها آمده که بدون اینکه هفاستئوس در جریان باشد، او را مست کردند و با وضعیتی استهزاآمیز، پشت یک خر به المپ آورند اما هفاستئوس در قلمرو و در پای کوره، در ساخت صنایع دستی استادکار بود و با استفاده از آتش و ابزار، مواد خام و بی شکل را به اشیایی زیبا مبدل می ساخت.

این الگوی زندگی کهن الگوی کار خلاقه است، کاری که به گونه ای استعاری در آتش داغ آتشفشان ولکان و کوره آهنگری و پس از طرد شدن هفاستئوس از المپ، روی زمین انجام می شود و جلوه ای از خالق آسیب دیده آن است. کهن الگوی هفاستئوس، نماد دلبستگی زیاد به کار و ((کیمیاگری روح)) است.

با حضور این کهن الگو، جنبه های خوب و پرشوری که ممکن است در مرد یا زن پنهان مانده باشند و خاک بخورند، متجلی می شوند. این شیوه از آگاهی برخلاف بینشی است که از درونی کردن تجربه ای بیرونی  حاصل می شود؛ بلکه در عوض، چیزی درونی، نمود بیرونی پیدا می کند و تازه بعد از آن است که معنای وجودی آن آشکار می شود.

میکل آنژ وقتی از سنگ های مرمر، مجسمه های اعجاب انگیز می ساخت، خود را منجی آنچه که در سنگ زندانی شده بود، می دید.

گمان نمی کنم وقتی او مشغول ساختن چیزی بود، آن را برحسب تصویری از پیش ساخته شده، کنده کاری می کرد. وقتی کهن الگوی هفاستئوس در مرد یا زن حضور داشته باشد، چیزی ناگفتنی و عمیق در روح او، هنگام خلق و ساخت آن شئی حضور دارد.

آتشی که هفاستئوس فراهم می کرد، آتش زیرزمین و گدازه تفتیده ای بود که از اعماق آتشفشان ولکان می جوشید. آتش نهان استعاره ای از عواطف پرشور است؛ آتش شور و شری مهار شده در جسم که مترصد فرصتی برای بیرون زدن است، یا خشم و غضبی فرو خورده شده که ناگهان منفجر می شود و یا جذبه ی اشتیاق آمیخته با زیبایی که در طبیعت و یا فرد احساس می شود.

در انسان درون گرا، این عواطف در سطح دیده نمی شوند و بسیار عمیق هستند و ممکن است ناگهان و بدون مقدمه فوران کنند. در لحظه ای از یک گفتگوی صمیمانه این عواطف عمیق بر دیگری آشکار می شوند، به طوری که دیگری حیرت زده می گوید: ((هیچ فکر نمی کردم که چنین عواطف قوی ای داشته باشی.))

حضور کهن الگوی هفاستئوسی در مرد یا زن موجب می گردد که او درباره ی احساسات خود حرف نزند. او ترجیح می دهد به کنج کارگاه خود بخزد و در خلوت خویش کار کند. او در چنین شرایطی هم عواطف خود را والایش می کند و هم به وسیله کارش، خود را ابراز می کند. مثلاً مهندس معماری که آرزوی داشتن خانه ای پر از آرامش و آراستگی را دارد، به جای اینکه به خانواده خود بگوید که چه قدر از بی نظمی و بریز و بپاشی که در خانه ی واقعی او وجود دارد، عذاب می کشد، احتمالاً عواطف خود را در طراحی نقشه خانه دلخواه خود متجلی می سازد. نقاش اکسپرسیونیست بر پرده نقاشی خود فضایی را که آرزو دارد و یا خشم و رنج ناشی از عواطف و نیازهای نادیده گرفته شده خود را که نتوانسته ابراز کند و یا در بهترین حالت، کم ابراز کرده است، خلق می کند.

کارگاه او همان جایی است که آنچه را که عمیقاً در درون خود احساس کرده، به بیرون از وجودش منتقل می سازد و آشکار می کند.

آتلیه یا کارگاه های زیرزمینی بسیاری از هنرمندان و صنعتکاران در واقع مکانی است که در آنجا با کهن الگوی هفاستئوس خود خلوت می کنند. عشق نافرجام، فردی دست نیافتنی یا یک عشق یکطرفه می تواند سوخت آتش این کوره را فراهم سازد. وقتی هفاستئوس، کهن الگویی فعال باشد، آتش این کوره رنج بیان نشده ای است که مایه کار خلاقانه می گردد.

کهن الگو هفاستئوس

 

  • شجره نامه و اسطوره شناسی هفاستئوس

در معتبرترین و شناخته شده ترین روایت های تبارشناسانه ای که درباره ی او وجود دارند، هرای آزرده خاطر و انتقام جو، هفاستئوس را با بکرزایی به دنیا آورد. پس از آنکه زئوس، آتنا را از سر خود به دنیا آورد و تنها والد آتنا شد، هرا نیز با خشم گفت: ((من هم می توانم)). آتنا بی عیب و نقص بود، اما پای هفاستئوس لنگ بود. این نقص باعث سرافکندگی هرا شد، در نتیجه پسر تازه متولد شده خود را طرد کرد و او را از فراز المپ به پایین انداخت. در نسخه دیگری آمده که زئوس خشمگین شد، چون هفاستئوس در یکی از نزاع های زن و شوهر، از مادرش طرفداری کرده بود، پس هفاستئوس را از فراز المپ به پایین انداخت و همین کار او باعث معیوب شدن پای هفاستئوس شد. دو پری دریایی، پسر واخورده را نجات دادند، تتیس و اورینوم، نه سال از هفاستئوس نگهداری کردند. او از آنان صنعت گری را آموخت و برای مادر خوانده های خود جواهرات زیبایی ساخت.

  • نقش های کهن الگوی هفاستئوس کدامند؟ 

  • صنعتگر معلول

  • آشتی دهنده خانواده

  • هفاستئوس صنعتگر

  • عاشق ناروخورده و طرد شده

 

  • صنعتگر معلول؛ هفاستئوس تنها المپی و کهن الگویی بود که نقص داشت و کامل نبود. او به دلیل نقصی که در پا داشت، هم مایه سرشکستگی مادرش هرا بود و هم خشم پدرش زئوس را برمی انگیخت و به همین دلیل او را از کوه پایین انداخت.

نقص جسمانی هفاستئوس را نمی توان از زخم عاطفی ای که والدینش بر او وارد کردند، تفکیک کرد. هفاستئوس به خاطر نقص جسمی و طردشدگی عاطفی، کهن الگوی کوره و کهن الگوی غرق شدن در کار به قصد دگرگون ساختن و التیام بخشیدن رنج های عاطفی به وسیله ی کار شد. هفاستئوس کهن الگوی صنعتگران، هنرمندان، نویسندگان، درمانگران، مکتشفین، تولیدکنندگان و آسیب دیدگان عاطفی است که خلاقیت آنان از آسیب دیدگی های  عاطفی است که خلاقیت آنان از آسیب دیدگی های عاطفی شان غیرقابل تفکیک است.

هفاستئوس صنعتگری است که شباهت بسیاری به درمانگران آسیب دیده ای دارد که خواهان شفابخشی روانی به دیگرانند زیرا خود از نظر عاطفی آسیب دیده اند و به هنگام شفا دادن دیگران، خود نیز شفا می یابند. هفاستئوس پاهایی بی قواره داشت و طوری راه می رفت که اسباب خنده دیگر المپی ها می شد. او نمی توانست زیبا باشد، بنابراین زیبایی ها را می آفرید. پاهایش نقص داشتند اما آنچه می ساخت کامل بود. مردان و زنان هفاستئوسی همچون او، خود را در کار باز می یابند و از همین طریق است که هم عزت نفس و احترام به خود را می یابند و هم احترام و اعتماد دیگران را به دست می آورند و در نتیجه زخم هایی که محرک و انگیزه کار بوده اند، شفا می یابند.

همان طور که جیمز هیلمن نویسنده یونگی اظهار می دارد: ((والدین ما همان کسانی اند که به ما آسیب رسانده اند. هر کس زخمی از والدین خود دارد، والدینی که خود نیز زخم خورده اند. انگار اسطوره ای والدین آسیب دیده و آسیب رسان،  اساس روانی عبارت والد یعنی آسیب را می سازد.)) معنای تحت اللفظی این عبارت آن است که ما والدین خود را مسئول می دانیم اما در عین حال عبارت ((والد یعنی آسیب)) به این معناست که زخم ها و آسیب هایمان، سرنوشت ما را شکل می دهند.

هنگامی که کهن الگوی هفاستئوسی محور اصلی شخصیت انسان می شود، آن گاه احتمالاً از الگوی صنعتگر معلول پیروی خواهد کرد و طرد شدگی و آسیب دیدگی های عاطفی او، ((والد)) خلاقیتش می گردد. اما این فرآیند صرفاً زمانی روی می دهد که همچون هفاستئوس شانس بیاورد و از مراقبت کافی برخوردار شود و فرصت آن را پیدا کند که مهارت های خود را ارتقاء ببخشد و خلاقیت خود را ابراز کند.

داستان طردشدگی از المپ و فرود آمدن بر زمین همچون ماجرای فرود امدن آدم و حواست که از باغ عدن به زمین فرستاده شدند. در هر دو اسطوره، رنج بردن و نیاز به کار کردن، نشات گرفته از ((هبوط)) است.

  • آشتی دهنده ی خانواده؛ هفاستئوس در کودکی مورد بدرفتاری قرار گرفت و توسط والد خود از المپ به دور انداخته و در نتیجه برای همیشه معلول شد. در خانواده های پر از تعارض و ستیزه، یکی از فرزندان نقش مصلح را بازی می کند. او اغلب همان کودک آسیب دیده ای است که نسبت به پیدایش اولین تعارضات قریب الوقوع حساسیت بسیار زیادی دارد. در المپ این کودک هفاستئوس بود.
  • هفاستئوس صنعتگر؛ هفاستئوس در میان المپی ها هنرمندی خلاق بود. برای مثال سریری طلایی برای هرا ساخت که وقتی بر آن می نشست، بسیار خوشحال و شاد می شد اما این سریر شاهوار، از چنان آهن نرمی ساخته شده بود که وقتی هرا بر آن می نشست، انگار با بندهایی نامرئی، محکم به آن بسته می شد، نای حرکت نداشت، خود را بر آن ناتوان احساس می کرد و تکان نمی توانست بخورد. او را در چنین حالت بیمار کننده ای دیدند. بر اساس یکی از اسطوره ها، هفاستئوس اصل و تبار خود را باور نمی کرد، و برای کسب اطلاعات، این سریر را ساخت تا با کمک آن بتواند آنچه را مایل است دریابد. در روایت دیگر، هفاستئوس شرط آزادسازی هرا را ازدواج با آفرودیت یا آتنا قرار دارد.

هیچ کس غیر از هفاستئوس قادر به رهاسازی هرا نبود. او حاضر به ترک اعماق دریا، همان جایی که با دو مادرخوانده خود زندگی می کرد، نبود. برادرش آرس کهن الگوی جنگ به پایین آمد تا او را وادار کند به المپ بیاید اما هفاستئوس به سویش آتش پرتاب کرد. بعد دیونیزوس کهن الگوی سرمستی با مست کردن او موفق شد این کار را بکند. او که تا پیش از آن هرگز شراب ندیده و نخورده بود، تمایل زیادی به آشامیدن داشت و خیلی زود، در حالی که مست و لایعقل بر پشت خر افتاده بود، همراه با دیونیزوس رهسپار المپ شد.

هفاستئوس برای المپی ها قصرهایی برپا داشت و تندر و گرز زئوس و ارابه بالدار آپولو، رب النوع خورشید را ساخت تا آسمان را زیر پا بگذارد. همچنین برای آپولو و آرتمیس تیر و کمان، برای دیمیتر داس، برای آتنا چنگ، برای آشیل زره و جوشن و برای هارمونیکا یک گردنبند ساخت تا در مراسم عروسی خود بر تن کند. در ضمن برای خود پیشخدمت هایی طلایی ساخت که تبلوری از نبوغ او بودند. آنان چهره های زنانه و زیبا داشتند، می توانستند حرف بزنند و از فرامین او اطاعت کنند.

  • عاشق نارو خورده و طرد شده؛ آفرودیت همسر هفاستئوس بود که با رب النوع ها و مردان میرا ارتباط داشت. هفاستئوس این موضوع را فهمید اما نتوانست کاری بکند. او زمانی عاشق آتنا کهن الگوی عقل نیز بود که دست رد به سینه او زد.

کهن الگوی هفاستئوس

 

 

  • ویژگی های مرد هفاستئوسی

مرد هفاستئوسی، آدمی سرسخت و درون گراست. دیگران به سختی درمی یابند که در اعماق وجود او چه می گذرد و برای او هم ابراز مستقیم احساسات دشوار است. ممکن است از نظر احساسی معلول، آتش فشانی خاموش یا مردی بسیار مبتکر و خلاق باشد.

  • چگونه کهن الگو یا آرکیتایپ هفاستئوس را فعال کنیم؟

تنها راه پرورش کهن الگوی هفاستئوس صرف زمان برای آن است. از معاشرت با دیگران دست بکشید و اجازه دهید تمام توجهتان معطوف به کار یا چیزی شود که با دست هایتان انجام می دهید یا می سازید و به طور شهودی بیانگر امری درونی است.

پرورش هفاستئوس درونی امری است که برای آموزش دادن به کودکان برون گرا و کسانی که بالقوه در انجام امور خود به دیگران وابسته اند، مناسب است. والدین می توانند فرزندان خود را به داشتن زمان هایی توام با خلوت و آرامش و سرگرم کردن خود و به دور از تلویزیون که وقت گذراندن منفعلانه ای است،تشویق کند.

اسباب بازی هایی که با تکه های مختلف سرهم بندی می شوند و خمیر بازی برای شروع، مناسبند.

راه های متعددی برای تلفیق تخیل و کار دستی وجود دارند. به کودکان اجازه بدهید در فعالیتی خلاقانه و پر آرامش، آن هم  در زمانی که والدین سرگرم انجام امری هفاستئوسی در حیطه کارگاهی خود هستند، شرکت کنند. این کار، ارزش این گونه وقت گذرانی را به کودک می فهماند. تاکید بر ارزش درگیرشدن در کاری خلاقانه از اهمیت بالایی برخوردار است. بزرگسالانی هم که خواهان پرورش این جنبه هفاستئوسی در خود هستند، لازم است خود را به همان شیوه کودکانه درگیر کنند.

هنگامی که یونگ به دلیل متفاوت بودن با فروید از جانب او طرد شد و از قله روانکاوی که زمانی نقش گل سرسبد طرفداران فروید را در آن داشت، به زیر انداخته شد، وارد تیره ترین روزگار خود شد. او منزوی شد و پریشان خاطری درونی و فشار را که نوعی از تحقیر و طردشدگی هفاستئوسی است، تجربه کرد، با این اوصاف نیز همچون هفاستئوس به منبع خلاقیت درونی خود دست یافت. 

 

  • دوران کودکی مرد هفاستئوسی

هفاستئوس خردسال برای مادرش کودک بی دردسری نیست، چون نسبت به آنچه که از طریق جسمانی به وی راه می یابد، حساسیت شدیدی دارد و انرژی زیادی صرف می کند. او همچون سرچشمه ای آرام است که ممکن است ناگهان حتی با قولنجی ساده، با درد و خشم به فوران درآید.

معمولاً کودک آرامی نیست که بتوان او را در آغوش گرفت و توجهش را به فضای اطراف معطوف ساخت و سرگرمش کرد.

گاهی حتی می توان متراکم بودن جثه کوچک او را در مقایسه با کودکی که شخصیت سبک تری دارد، لمس کرد. خودرای است و به آنچه که خود بخواهد جذب می شود و نه به چیزهایی که دیگران خواهان آنند.

اگر در سال های آغاز زندگی با سختی هایی رو به رو شده یاشد و همچون کهن الگوی هفاستئوس به خاطر آن که با انتظارات مادرش تناسبی نداشته، طرد شده باشد، آن گاه ویژگی های شخصیتی او تشدید می شوند. او کودک شادی نیست و نمی تواند رابطه دوستانه ای را با دیگران برقرار و آنان را به خود جذب کند، بنابراین اگر دیگران او را همان گونه که هست، نپذیرند و یا دوستش نداشته باشند، ممکن است به کودکی منزوی و در خود فرورفته تبدیل شود.

او احتمالاً در مدرسه کودک گوشه گیری است که در حاشیه قرار می گیرد، در گروه پذیرفته نمی شود و هیچ گاه در مرکز فعالیت ها قرار نمی گیرد. بیشتر به اشیاء و ماشین آلات علاقه مند است و به انسان ها توجه و علاقه ی زیادی ندارد و به ارتباط با آنها صرفاً به خاطر آنچه که در فعالیتی تک نفره می سازد یا انجام می دهد، نیاز دارد. معلم یا مادرش می توانند با موافقت با او و علاقه نشان دادن به کاری که انجام می دهد و پرسش درباره ی طرز کار و چگونگی ساخت آن، او را به حرف زدن وادار کنند.

اگر به خاطر شخصیتش مورد قدردانی قرار گیرد و او را همان گونه که هست دوست بدارند و فعالانه تشویقش کنند تا علاقه خود را پی گیرد و به خاطر اینکه با دیگران تفاوت دارد، تحت فشار قرار نگیرد، آن گاه فرد بااعتماد به نفسی خواهد شد. چنین حمایتی این امکان را برای او فراهم می سازد تا بدون مزاحمت زندگی کند و توانایی فعال بودن را در خود پرورش دهد.

کهن الگوی هفاستئوس

  • دوران نوجوانی و جوانی مرد هفاستئوسی

اگر هفاستئوس جوان آن قدرها خوش شانس باشد که خلاقیت های خود را ابراز کند و مهارت و دید هنری خود را ارتقاء بخشد، آن گاه دوره نوجوانی و جوانی ابتدای شکوفایی خلاقیت های وی خواهد بود. ممکن است استعدادهایش توسط مردم صنعت گر و هنرمندی که نبوغ وی را تشخیص و ابزار و مهارت هایی را در اختیارش قرار می دهد، پرورش یابد و موفقیت هایی را کسب کند و به دنیایی متفاوت مثل هنرستانی درجه یک یا یک موقعیت مناسب دیگر پا نهد و به خاطر کاری که می کند مورد توجه قرار گیرد و بتواند با دیگران دوست شود.

هفاستئوس درون گرا، در خردسالی عمیقاً احساس می کند که به خانواده ی خود تعلق ندارد و حالا که مرد جوانی شده، ممکن است بخواهد خانه اش را ترک کند، شاید از این طریق اصل و نسب حقیقی خود را باز یابد. او بیشترین شباهت را به کسانی دارد که با دست های خود روی زمین کار می کنند، صنعتگر یا هنرمند هستند. اگر توسط پدر و مادر طرد شده یا با او بدرفتاری شده باشد، شاید نوجوانی در خود فرورفته، عصبی و افسرده شود که کینه توزی و انتقام را در خیال می پروراند.

هفاستئوس با مشت هایش تلافی نمی کند بلکه نقشه های پیچیده ای می کشد تا آزاردهندگان خود را تحقیر کند. ممکن است او در راهروهای مترو و یا گوشه خیابان ها کارهای هنری خود را عرضه کند. منزوی است و معمولاً عضو گروه یا دسته ای نمی شود.

اگر هفاستئوس جوان، تنومند باشد، ممکن است دیگران را بترساند. از آنجا که احساسات طوفانی خود را سرکوب می کند، ممکن است عبوس و بسیار خشمگین باشد. کسانی که خشم او را دیده اند، ممکن است در مقابل او محافظه کار باشند اما ویژگی او این است که خشم خود را بروز ندهد و نسبت به دیگران محتاط باشد و علیه خود عمل کند.

چیزی که مرد جوان هفاستئوسی را از افسردگی جدی حفظ می کند، کار بدنی است. او می تواند با کار کردن رو ی ماشین و یا وارد شدن به صنعتی جذاب از چنگال خشم خود رهایی یابد. در این صورت کار ارزشمندش به رشد او کمک می کند. کار می تواند محملی باشد که خلاقیت و انرژی روانی و همچنین خشم وی در آن مصرف می شود.

  • دوران میانسالی مرد هفاستئوسی

  • نیمه اول زندگی مرد هفاستئوسی غالباً به دلیل آنکه با انتظارات اجتماعی از بایدهای مرد بودن همخوانی ندارد، با دشواری های بسیاری سپری می شود. او رقابت جو، منطقی و برون گرا و برتری طلب نیست. اکثر مردان تا به دوران میانسالی زندگی خود برسند، حرفه مشخصی دارند، برای خود خانواده ای تشکیل داده اند و اینک در نیمه دوم زندگی، سفر به جهان درونی را آغاز می کنند اما مرد هفاستئوسی که همچنان در جهان درونی خود مانده است، اینک به ابراز احساسات پرشور خود احتیاج دارد.

اگر به جای از دور خارج بودن، بتواند حرفه و خانواده ای برای خود دست و پا کند، آن گاه در نیمه دوم زندگی، در مقایسه با نیمه اول، روزگار شادتری خواهد داشت. برای اولین بار، در این مرحله از زندگی مقایسه کردن خود با همسالان مفید است چون او برای خود بودن و انجام تکالیف دنیای بیرونی، به قدر کافی تلاش کرده و در دو جنبه موفق بوده است، در حالی که مردان برونگرا که در انجام وظایف نیمه اول زندگی مجبور به منازعه نبودند، در نیمه دوم از نظر شخصیتی رنج می برند و تعارضات، آنان را به افسردگی می کشاند.

به هر حال مرد هفاستئوسی خشمگینی که افسردگی مزمن و رفتار ستیزه جویانه و مرعوب کنده ای با مردم دارد و یا آنان را طرد می کند، در سنین میانسالی نه از نظر حرفه ای در وضعیت مناسبی به سر می برد و نه صمیمیتی را تجربه می کند و این الگوی غیرقابل انعطافی است که تغییر نمی کند و روز به روز هم بدتر می شود. اگر او به این باور برسد و خود را با دیگران مقایسه کند، آن گاه امکان دارد دستخوش بحران میان سالی شود و تحولی بنیادین در او صورت بگیرد.

 

  • دوران کهنسالی مرد هفاستئوسی

در سال های آخر عمر، وقتی که داستان زندگی مرد هفاستئوسی به سر می رسد، دست از خلق کردن و آتشدان می کشد. در این دوره صنعتگرانی که مهارت های شایان توجهی داشته اند، مورد تقدیر قرار می گیرند. مردان هفاستئوسی در این دوران از عمر، همچنان از نظر مهارت های اجتماعی ناتوان و منزوی باقی می مانند.

کهن الگوی هفاستئوس

  • وضعیت شغلی و حرفه ی مرد هفاستئوس

هفاستئوس تنها کهن الگویی بود که کار کرد. در کارگاه آهنگریش که هم کارگاه و هم آزمایشگاه او بود، کارهای شگفت انگیزی می کرد و اشیاء کاربردی و زیبایی چون جنگ افزار، زره، وسیله نقلیه، مستخدمین زرین واقعی و حتی پاندورا می ساخت.

هیچ کس به اندازه مرد هفاستئوسی جذب و غرق در کار نمی شود. برخی از آنان جراحان با هیبتی بودند که همپای رزیدنت هایی که حتی بیست سال از آنان جوان تر بودند، کار و تحقیق می کردند در حالی که جوان ترها از خستگی وامی رفتند.

همچون هفاستئوس، کهن الگویی که پاندورا و مستخدمین طلایی را ساخت، کارهای جراحی و پزشکی نیز به عملکرد جسم انسان ارتباط دارد. مرد یا زن هفاستئوسی، صنعتگر ماهر و متخصص است که هنرمندانه جراحی می کند. ممکن است مرد سرسختی باشد که مهارت سیاسی و ارتباطی دارد و یا در عرصه پزشکی از جنبه نظری و تشخیصی مطرح است اما برای انکه در کار و حرفه فرصت ابراز وجود بیابد، باید در کارگاه هفاستئوسی خود، مهارت و اشتیاق لازم را کسب کند.

از دیگر زمینه هایی که می توان هفاستئوس را یافت، رشته های خلاقی چون نقاشی، معماری، مجسمه سازی است و مردانی که به آن جذب می شوند، اشتیاق شدیدی برای کار در این زمینه ها را دارند و همچون بیگانگانی که بیرون از گود هستند، دلیل پریشانی و انگیزش قوی خود برای آگاهانه تر عمل کردن و غرق شدن در کار را نمی دانند.  برای مرد هفاستئوسی، کار چیزی بیش از مشغله یا وسیله ای برای تامین معاش است. او از این طریق غریزه ای را ارضائ می کند که او را به تلاش برای دستیابی به راه حل های خلاقانه وامی دارد و در لحظه خلق کردن، خدای درونش را بازمی شناسد.

وقتی مرد هفاستئوسی به کاری سرگرم است که آن را دوست دارد و کار، او را به چالش می طلبد، از تکمیل کردن هر قسمت از آن احساس شعف کامل می کند. چنین کاری اغلب باعث می شود که صمیمیت با روان خود را تجربه کند. چنین شعفی کاملاً در او محسوس است. اگر علاوه بر احساس خرسندی، کار موجبات زندگی آسوده ای را برای او فراهم آورد و مورد تایید هم قرار بگیرد، آن گاه به راستی خوش شانس است.

اکثر مردان هفاستئوسی این قدرها خوش شانس نیستند. برای اینکه انگیزه عمیق کاری فرد ارضاء شود، می بایست در ابتدا حرفه مورد علاقه خود را بشناسد، سپس فرصت هایی را بیابد و مهارت های لازمه را کسب کند و آن گاه فرصت انجام کار را بیابد. در ضمن، بهترین حالت کار کردن برای او زمانی است که تنهاست. نه منفعت طلبی، او را به پیش می برد و نه احساس رقابت با دیگران. مشارکت برای او بی معناست. قادر به عرضه خدمات و محصولات خود نیست. موفقیت او تنها زمانی امکان پذیر است که یا کاری را که انجام می دهد، توسط فردی که مهارت و توان کاسبی دارد معرفی شود و یا کهن الگوی تاجرپیشه درونش فعال شود. تمامی الزامات فوق باید وجود داشته باشند تا مرد هفاستئوسی در عالم حرفه ای موفق شود، بنابراین افسردگی شدید مردان ناموفق هفاستئوسی پدیده غریبی نیست.

روابط مرد هفاستئوسی

  • ارتباط با زنان

  • ارتباط با مردان

  • مسائل غریزی

  • ازدواج

  • فرزندان

 

  • ارتباط با زنان؛ برای مرد هفاستئوسی زنان اهمیت زیادی دارند و می توانند چنین مردی را در هم بشکنند یا او را بسازند. او به زنی که از او مراقبت می کند و سر و سامانش می دهد، الهام بخش خلاقیت اوست، مهارت های اجتماعی را به او آموزش می دهد و کار او را به دیگران معرفی می کند، نیاز دارد. شاخص ترین آدم های زندگی او زنان، مادر، معلم، مدیر، صاحبان گالری، روسا هستند. تحسین اصیل وی از زنان جسور یا زیبا باعث می شود که آنان به او توجه کنند و در عین حال بر او مسلط شوند.

اگر زنی بتواند عمق و حساسیت او را درک کند و در عوض قوه تخیل او را برانگیزد، بزرگ ترین اتفاق زندگی او روی می دهد. ارتباط بیرونی چه کوتاه مدت باشد چه بلند مدت، فرقی نمی کند چون عمر درونی این رابطه در مرد هفاستئوسی سالیان سال و یا حتی برای همه عمر است. اکثر مردان هفاستئوسی ارتباطات شاخص معدود و پایداری دارند.

طبیعت درونگرا و پرحرارت او به آسانی بیمارش می کند. ارتباط اجتماعی مناسبی در میهمانی های شبانه ندارد و از قرار گذاشتن پرهیز می کند.

مرد هفاستئوسی قادر به انجام کاری الهام بخش است که از ژرفای درونی او سر می زند و به واسطه آن الهام، تصاویر و هیجاناتی از ناخودآگاه جمعی بشریت را بیرون می کشد. ممکن است احساسات پرشور او، به خصوص نسبت به زنی که قادر به ارتباط روزانه با او نیست و در نتیجه نمی تواند زنی عادی باشد، او را به سمت و سوی کار خلاقی سوق دهد که از اعماق روح او برمی خیزد و خواهان تجلی است.

کهن الگوی هفاستئوس

  • ارتباط با مردان؛ مرد هفاستئوسی رفتار برادرگونه ای ندارد؛ رفقای برونگرای سطحی نگر طردش می کنند و مردانی که با آنها در یک باشگاه، جمع یا دوره قرار می گیرد، او را از خود نمی دانند. اگر کهن الگوهای دیگری چون آپولو و هرمس را که امکان جذب شدن به گروه را برای او فراهم می کنند، در خود نداشته باشد، طبیعت هفاستئوسی اش حتی امکان حس تعلق را به او نمی دهد.

ارتباط با سرمنشا حرفه ای و کاری برای او کارساز نیست. در مجامع عمومی نیز با همین مشکل مواجه می شود و اغلب توسط پسران بزرگ تر طرد می شود، در نتیجه واژه بیگانه، لقب مناسب و وصف الحال اوست.

معمولاً در ارتباط با مردان مقتدر و هر کسی که در موضع قدرت باشد؛ پدر، معلم یا حامی مشکل پیدا می کند. در سلسله مراتب ارتش دچار مشکلات شدید می شود که به احتمال زیاد منجر به اخراج او می گردد. فرد هفاستئوسی به واسطه نیازهای خارج از وجود خود که توسط دیگران طراحی شده باشد، حرکت نمی کند چون انگیزه برای او امری درونی است و از سوی دیگر، چهارچوب هایی که به او تحمیل می شوند تا او را به شکل و قالب دلخواه خود درآورند، خشم درونی او را بر می انگیزانند و همین امر مانع از آن می شود که آنچه را که از او می خواهند عملی سازد. مراجع قدرت نافرمانی و بی احترامی را برنمی تابد و خشم خود را ابراز می کنند و همین امر کار را برای فرد هفاستئوسی دشوارتر می سازد.

در زندگی عادی نیز رفاقت اسطوره ای هفاستئوس_دیونیزوس مثال زدنی است. غالباً فقط یک شخصیت آتشین و پرشور می تواند با مرد هفاستئوسی ارتباط برقرار کند. هفاستئوس قادر نیست جذب گروه شود و صرفاً می تواند با مرد دیونیزوسی که زیبایی و رنج را می شناسد و از ابراز علاقه خود ترسی ندارد، رابطه نزدیک برقرار کند. هر چه مرد دیونیزوسی برون گراتر و اهل ابراز وجود بیشتری باشد، توان نفوذ بیشتری بر او دارد. چنین ارتباط مکملی از معدود ارتباطات دوستانه عمیقی است که فرد هفاستئوسی قادر است در کل زندگی تجربه کند.

  • مسائل غریزی؛پرشور و حرارت و ویژه بودن، همه جنبه های زندگی مرد هفاستئوسی را در برمی گیرد. او تک همسر و وفادار است و انتظار دارد که همسرش نیز متقابلاً چنین باشد.

او اغلب از همان موضوعی رنج می برد که همتای المپی او تجربه کرد، یعنی درمی یابد که همسرش به او وفادار نبوده است. شخصیت هفاستئوسی آن چنان غرق در کار خود می شود که فرصت زیادی برای رسیدگی به همسرش ندارد، به او ابراز علاقه نمی کند و رابطه زناشویی را نیز گاه ها مدت ها به فراموشی می سپارد. او همه انرژی خود را در کار تزریق می کند، بی آنکه نیاز به کوچک ترین ارتباطی با کسی داشته باشد. کار حکم معشوق او را می یابد که همه وقتش را می گیرد.

مرد هفاستئوسی به هنگام عشق ورزی به همسرش  که منبع کامجویی اوست، فکر نمی کند، به او توجه ندارد و غرق در خویش است.

  • ازدواج؛ ازدواج برای مرد هفاستئوسی در عین حال که از اهمیت خاصی برخوردار است، دردسرساز نیز هست. سر و سامان گرفتن او در دنیای درونی و بیرونی، بستگی به این دارد که با چه کسی ازدواج کند و چه نوع ازدواجی داشته باشد؛ در غیر این صورت از نظر عاطفی گوشه گیر می شود. این اوست که اقوام و دوستان را دعوت و تعطیلات و سفرها را برنامه ریزی

 می کند، با اقوام در ارتباط است و تاریخ های خاص را به خاطر دارد.

همسر مرد هفاستئوسی دوست دارد در شغل و حرفه همسرش با او همراهی کند. مرد هفاستئوسی هنرمند یا صنعتگر که خلاقانه سرگرم خلق یک اثر هنری است، به کسی که با او همراهی و محصولش را عرضه کند، نیازمند است. معمولاً همسر مرد هفاستئوسی، مسئولیت فروش یا عرضه محصول شوهرش را به عهده می گیرد.

در عالم اسطوره، هفاستئوس با آفرودیت ازدواج کرد، اما در همان زمان عاشق ناکام آتنا نیز شد و پاندورا را نیز او ساخت. این سه گونه ارتباط نمادین، می تواند الگویی برای ازدواج مرد هفاستئوسی باشد.

  • فرزندان؛ کهن الگوی هفاستئوس فرزندی نداشت و بسیاری از مردان هفاستئوسی نیز به خصوص اگر دوران کودکی شادی را از سر نگذرانده باشند، ترجیح می دهند فرزند نداشته باشند. پیش بینی واکنش مرد هفاستئوسی به فرزندان کار ساده ای نیست. اگر بین او و فرزندانش از دوران شیرخوارگی پیوند عاطفی ایجاد شود، اگر در اتاق زایمان حضور داشته باشد، احتمال چنین پیوندی افزایش می یابد، آن گاه دلبستگی او به فرزند، عمیق خواهد بود. هر چند او با کودک بازی نمی کند و با او حرف هم نمی زند اما از حضورش لذت می برد.

ممکن است وقتی فرزندانش سر و صدا و حواسش را پرت می کنند، باعث شوند تا در خود فرو برود و یا عصبانی شود. او از این نکته آگاهی ندارد که توقعاتش متناسب با سن و سال فرزندانش نیست. دختر چنین پدری می گفت: ((وقتی شش ساله بودم، پدرم از من خواست برایش یک فنجان قهوه درست کنم و وقتی فهمید بلد نیستم، کاملاً تعجب کرد)).

بین پدر هفاستئوسی و فرزندانش مشکلات قابل پیش بینی پیش می آیند که به خاطر خشم و افسردگی شدید پدر، بغرنج می شوند. لازم است مرد هفاستئوسی یاد بگیرد چنین واکنش هایی را تحت کنترل خود درآورد. برای مثال، ارتباط او به ندرت مستقیم و صریح است و فرزندانش اغلب یاد می گیرند پاورچین راه بروند و معنی رفتارهای پدرشان را به گونه ای غیرمستقیم دریابند.

فرزندان اغلب در برابر اقتدار پدر نافرمانی می کنند، چون دلایل او ذهنی است و نمی تواند منظورش را به آنها بفهماند. علاوه بر این، او از تغییر خوشش نمی آید، در حالی که کودکان و نوجوانان مدام در حال تغییرند و در نتیجه بین آنها اصطکاک و برخورد پیش می آید.

خشم و روحیه کنترل کنندگی پدران هفاستئوسی وقتی با روحیه سازگار بودن دختران جمع می شود، ممکن است دختری را که از دستورات او اطاعت می کند، به خدمتکار طلایی تبدیل کند و آن دختر همواره تحت نفوذ او باقی بماند. او خودمختاری فرزند را سرکوب می کند و خواهان اطاعت محض از آنان است. دخترانی که تحت انقیاد یک پدر سلطه جو هستند، بعدها هم توسط مردانی مشابه او قربانی و سلطه پذیر می شوند. پسران اغلب با خشم و کنترل پدران هفاستئوسی خود مستقیماً برخورد و دختران ناسازگار نیز اغلب خارج از قلمرو او طغیان

 می کنند.

پسران و دختران پدری که این چنین خودمحور و درون گراست، نمی توانند برای ورود به جهان بیرونی با او مشورت کنند. هفاستئوس شخصاً از دور خارج است، در نتیجه به ندرت الگوی موفق و شاخصی برای فرزندانش است.

اگرچه بسیاری از کودکان با پدر هفاستئوسی خود مشکل دارند اما در صورتی که پدر هفاستئوسی خشمگین نباشد و به فرزندانش هم دلبستگی داشته باشد، امکان ایجاد یک ارتباط مثبت وجود دارد. برای مثال فرزندان پدر هنرمندی که پشت حیاط خانه اش را تبدیل به مکانی امن و دلچسب برای رشد و خلاقیت فرزندانش کرده است و آنها با او ارتباط مثبتی دارند، وقت خود را با پدر هفاستئوسی سپری می کنند. آنان در عین حال که شیوه کار کردن پدر را می بینند، خلاقیت و اعتماد به نفس و عزت نفسشان تقویت می شود و آن گاه خود می توانند چیزهایی را خلق کنند.

کهن الگوی هفاستئوس

  • مسیر رشد و تعادل مرد هفاستئوس

اگر مرد هفاستئوسی را به خاطر ((از دور خارج بودن)) طرد کنند و یا بی ارزش بشمارند و در نتیجه او احساس کند که اساساً آدم معیوبی است، فقط زمانی رشد او آغاز می شود که بفهمد تعلیم و تربیت او اشکال داشته است. مرحله بعد کشف ارزش های خود است. او باید اصالت خود را نشان بدهد تا به این ترتیب از کهن الگوی هفاستئوسی فراتر برود و دیگر جنبه های شخصیت او هم امکان رشد پیدا کنند. این دو، تکلیف عملی تمام مردان(زنان) هفاستئوسی است.

  • خود را بشناس؛ مرد هفاستئوسی باید جمله قصار ((خود را بشناس)) کهن الگوی آپولویی را چراغ راه خود قرار دهد. اولین گام این است که دریابد تا چه حد شبیه هفاستئوس است و هفاستئوس بودن برایش چه معنایی دارد؟ او باید بفهمد تا چه اندازه با انتظارات دیگران همخوانی دارد یا ندارد و وقتی می خواهد از نظر کلامی، اجتماعی، ذهنیت لذت جویانه ((المپی)) داشته باشد، آیابه لوده جمع تبدیل می شود یا نه؟ به جای همه اینها او باید به یاد داشته باشد اوست که صاحب قدرت و نبوغ خلق آثار هنرمندانه با دست های خود است.

دانسته های عینی درباره کهن الگوی هفاستئوس و آگاهی درباره ی خود، به او کمک می کند تا دریابد چه چیزی موجب احساس بی عرضگی در اوست؟

اگر موقعیت های آسیب رسان و تلخی در زندگی اش پیش آمده اند، روان درمانی می تواند برایش موثر باشد، چون او ذاتاً با کسی درددل نمی کند و در عین حال در درونش طوفانی برپاست، گوشه نشین و افسرده است. او علاوه بر والایش، نیازمند همدلی و رابطه ای آیینه وار با دیگری است. در چنین فرآیندی است که او می تواند با دیگران ارتباط برقرار کند و خودی  نشان بدهد.

  • شناخت دیگران؛ حتی هفاستئوس بسیار درون گرا نیز معمولاً کسی را در زندگی خود دارد. برخلاف هادس عزت طلب و آرام، هفاستئوس نسبت به کسانی که او را از نظر عاطفی تحت تاثیر قرار می دهند، واکنش احساسی جدی و قوی نشان می دهد، در نتیجه باید یاد بگیرد در ارتباطات خود با دیگران، کمتر واکنشی عمل کند. مخصوصاً باید یاد بگیرد آنچه که احساس می کند، لزوماً همان چیزی نیست که واقعاً روی داده است. قدرت و شدت واکنش های ذهنی او باعث می شود تا از اعمال و گفتار واقعی دیگران سوء برداشت شود. او باید به این نکته توجه کند که فقط از راه گفتگو که معمولاً از آن طفره می رود، می توان سوء تفاهم ها و برداشت های غلط را از بین برد. گفتگو ابزاری است که افرادی که برای یکدیگر اهمیت دارند از طریق ان به تفاوت های یکدیگر پی می برند و به انها احترام می گذارند. چنین صراحتی، به خصوص برای هفاستئوس کارساز است، چون در غیر این صورت برداشت های ذهنی خود را به جای واقعیت می گیرد. یک آدم برون گراتر معمولاً با دانسته های بیشتری جلو می رود و دورنمایی عینی از مسائل دارد، اما احساسات ذهنی درونی شده یک فرد هفاستئوسی، معمولاً باید با بازخوردی که از سوی دیگران دریافت می شود، تصحیح گردد که این کار صرفاً از راه گفتگو عملی می شود.
  • تقویت کهن الگوهای دیگر؛ اگر پسر هفاستئوسی به دانشگاه برود، شاید بتواند مهارت های ارتباطی(هرمس)، دورنمای عینی(آپولو)، تفکر منطقی(آتنا) و حتی اراده(زئوس) را پیدا کند. هفاستئوس با تقویت این جنبه ها در خود، امکان دستیابی به یک عملکرد موثر را در جهان پیدا می کند. این مهارت ها به او این توانایی را می دهند تا کاری را که دوست دارد، انجام بدهد، برای افزایش دستمزدش چانه بزند، او را بشناسد، موقعیت لازم را پیدا کند و یا آنچه را که خلق کرده، بفروشد. در کوتاه مدت این اقدامات باعث می شود تا خلاقیت وی رشد کند و به اقدامی دست بزند که ذات هفاستئوسی او خواهان آن است. از آنجایی که دنیا هنوز هم احترامی برای هفاستئوس قائل نیست و کهن الگوهای دیگر در او امکان رشد پیدا نکرده اند، اگر نتواند خلاقیت وجودی خود را متجلی سازد، آن گاه برای یک عمر فقط درگیر یک شغل می شود و در اعماق وجودش احساس رضایت نمی کند. برای او هنرمند و صنعتگر درجه یک بودن اغناکننده تر از مدیریت یک دفتر کار، کار تحقیقاتی آزمایشگاهی، ارضاکننده تر از اداره یک دفتر فروش و جراحی بسیار جذاب تر از ریاست بخش جراحی است.
  • فراتر رفتن از هفاستئوس؛ وقتی مرد هفاستئوسی کار مورد علاقه خود را می یابد، آن چنان در آن غرق می شود که ابداً به فکر تقویت جنبه های دیگر وجود خود نمی افتد و برای دیگران هم وقت ندارد. در این وضعیت، استعدادهای بالقوه او بالفعل نمی شوند و حتی اگر متوجه کیفیت مثبت کهن الگویی خود شود، از ابزار آن خودداری می کند. در چنین شرایطی باید این نکته را دریابد که برای فراتر رفتن از شخصیت هفاستئوسی خود باید وقت و انرژی بیشتری صرف و گزینه هایی را انتخاب کند که امکان رشد بیشتری را برای او فراهم آورند.

 

  • چالش های روانی مرد هفاستئوسی

  • اکثر مردان هفاستئوسی از خردسالی تا بزرگسالی مجبورند برای تایید شدن، با کلیشه ها و انتظاراتی که چگونه بودن را به آنان دیکته می کند، کنار بیایند. اگر خانه آنها پرمسئله و رفتار والدین توام با بدرفتاری و او هم پسری طرد شده باشد، احساس تنها ماندن در او بیش از پیش می شود. او با دیدگاه درون گرا و بسته ای که دارد، معمولاً از طریق کسب محبوبیت و موفقیت در مدرسه، قادر به جبران خلاء عاطفی و خانوادگی خود نیست، مگر آنکه کهن الگوهای دیگری در او حضور فعال داشته باشند.

مرد هفاستئوسی در بزرگسالی قادر به سازگاری و همخوانی نیست. او از طریق کار، احساس مولد بودن، ارزشمندی و خلاق بودن می کند؛ اما از نظر اجتماعی و مهارت های ارتباطی ناکارامد است و در نتیجه راهی ناهموار را در پیش رو دارد و مشکلات روانی هم از همین منظر بر او مستولی می شوند.

  • بحران عاطفی: نتیجه طرد شدگی؛ هفاستئوس هنگام تولد توسط مادر سنگدل خود طرد شد.هرا چون دید که او کامل نیست، از ظاهر او شرمنده شد و رهایش کرد، سرنوشتی مشابه با کودکانی که سر راه گذاشته می شوند تا مادرانشان از احساس شرمندگی خود خلاص شوند. این سرنوشت برای کودکان بی شمار دیگری هم که مطابق انتظارات والدین عمل نمی کنند و از نظر عاطفی طرد می شوند، تکرار می شود.

حتی وقتی کودک طرد شده را از جنبه جسمانی زنده نگه می دارند، آسیب دیدگی روانی همچنان موجبات بحران عاطفی او را فراهم می سازد. چنین کودکی باور ندارد که دنیا جای خوبی است و مضطرب و بی اعتماد است. او یک زندگی منزوی را تجربه خواهد کرد، چون کسی را نداشته که به او دلبستگی عاطفی داشته باشد.

هفاستئوس گونه ای دیگر از طرد شدگی را، آن هم زمانی که در نزاع بین والدین خود، طرف هرا را گرفت، تجربه کرد. این بار رفتار کودک مورد پذیرش واقع نشد و پدر، او را طرد کرد. در این مدل، هفاستئوس دچار معلولیت نشات گرفته از بدرفتاری با کودک شد.

ویژگی های شخصیتی کودک هفاستئوسی، تاثیر تجربه های دردناکش را تشدید می کند. کودک برون گراتر یا تکانشی تر، وقتی مورد بدرفتاری قرار می گیرد، ممکن است با خشم، پرخاشگری و یا حتی دشنام دادن، تا حدی خود را از رنج برهاند اما کودک هفاستئوسی کنار می کشد، آسیب می بیند، خشم و ترس خود را پنهان می کند، با هیچ کس در این باره حرف نمی زند، از نظر عاطفی طرد می شود، عضلاتش منقبض می شوند و گوشه نشینی اختیار می کند. ممکن است وقتی که بزرگ شد، تجارب کودکی خود را تکرار کند و توسط زنانی که خواهان مهر و محبت آنان است طرد شود و مردان قدرتمند درباره اش قضاوت های منفی کنند.

  • تحریف واقعیت؛ عواطف پنهان و در دل نگه داشته شده، زودرنجی و آمادگی برای دور شدن از آنچه که واقعاً رخ داد را برای مرد هفاستئوسی و اطرافیانش مطرح می سازد. آنچه دورنما و دیدگاه مرد هفاستئوسی را می سازد، بیشتر تاثیرات عاطفی ای است که از محیط می گیرد و نه قصد و نیت فردی دیگر و یا حقایق و واقعیت های موجود.

حتی برخوردهای کوچکی که از چشم مردان دیگر پنهان می ماند، او را به شدت می آزارد اما از آنجایی که کوچک ترین اشاره ای به آن نمی کند و یا طرز تلقی دیگری  را نمی پذیرد، ماجرا هر چه باشد، فقط در خاطرش حک می شود. اگر بالاخره ماه ها یا سال ها بعد، روزی در این باره حرف بزند، طرف مقابل حتی ماجرا را به خاطر هم نخواهد آورد، اما او همچنان اندوه، درد و خشم آن ماجرا را به خاطر دارد.

به همین ترتیب، احساسات مثبت هم می توانند برای سال ها انگیزه حرکت و دلگرمی او باشند؛ اشاراتی که حتی ممکن است طرف مقابل به خاطر هم نیاورد.

عواطف درون گرایانه، عکس العملی درونی نسبت به اتفاقات بیرونی انباشته شده هستند. حافظه فرد حقیقی نیست، اما حوادث رنگ و بوی عاطفی به خود گرفته اند. همه تا حدودی این گونه اند، اما این موضوع درباره شخصیت هفاستئوسی بسیار پررنگ تر است.

  • شکست در دنیا؛ هفاستئوس از فراز المپ که اوج نمادینی از قدرت است، سرنگون شد. هنگامی که به المپ بازگشت، در میان مردم ثروتمند و زیبای بالادستی، جایگاهی برای خود نیافت. همین امر برای مردان هفاستئوسی هم رخ خواهد داد. وقتی هفاستئوس را در کارگاهش تصور می کنیم، کارگری فولادکار، شیشه گر یا آهنگر در کنار کوره آتش به ذهنمان می رسد. او لباس کار آبی پوشیده و در دنیای بیرونی و نزد آنانی که پول پارو می کنند، چندان جایگاهی ندارد. مردانی که با دست های خود، کار می کنند و نه با سر، مطابق با میزان مهارتی که دارند، از ماهر، نیمه ماهر یا ساده، جلال و جبروت متفاوتی دارند.

بسیاری  از مردان هفاستئوسی از همان دوران نوجوانی در می یابند که هرگز ((کاره ای نخواهند شد)) و دچار یک خشم سوزان درونی می شوند. مردی که متوجه می شود زن مورد علاقه اش، به خاطر حرفه شوهرش هرگز به او به چشم یک همسر نگاه نمی کند و یا قادر نیست خواسته های فرزندانش را برآورده سازد، در شعله های خشم خواهد سوخت. اگر هرگز کار رضایت بخش خود را پیدا نکند و بنا به ماهیت هفاستئوسی خود، وقتی خشمگین می شود، خشمش را مستقیماً و آشکارا بیان نکند، افسرده و ترشرو خواهد شد. از این نظر با آرس و پوسیدون که خشم خود را آشکارا و در رفتارشان ابراز می کنند، تفاوت دارد.

  • مشکلات ناشی از عزت نفس پایین و احساس بی عرضگی؛ کهن الگوی هفاستئوس در خارج از کارگاه خود لوده بود. کهن الگوهای المپی وقتی می دیدند در سالن های کاخ، دست و پا چلفتی است و درست راه نمی رود و از کاسه ای بزرگ به آنان افشره میوه می دهد، از خنده روده بر می شدند؛ البته قصدشان خندیدن به خود او نبود، بلکه صحنه برایشان خنده دار بود.

هنگامی هم که او آفرودیت و آرس را دستگیر کرد، باز هم موجبات خنده بسیاری دیگر را فراهم ساخت.

مرد هفاستئوسی که از این الگو پیروی می کند، اغلب بی آنکه متوجه شود، تبدیل به دلقک می شود. از آنجایی که او یک شخصیت درون گرایانه ((از دور خارج)) دارد، مدام رفتارهای نامناسبی می کند که موجب استهزای دیگران می شود. او کودکی است که با لباس مدرسه هم هزل های خوار و خفیف کننده ای دارد، یا نمی داند به محبوب ترین دختر کلاس چه بگوید و یک نقل و قول یا حرف خنده داری را بیان می کند. پسری است که وقتی آزار می بیند، بلافاصله عکس العمل نشان می دهد و بعد بی رحمانه مشت می کوبد.

نمونه ظریف دیگر شخصیت(لوده) یا ((نمک جمع)) هنگامی است که با مرد هفاستئوسی خوش برخوردی مواجهیم: آدم همیشه خوبی که چون به شیوه خاصی توسط والدین خود طرد شده است، در زیر نقاب خود خشم و افسردگی را سرکوب می کند. الگوی مشابهی را در ارتباط بین هفاستئوس با زئوس و هرا شاهد بودیم: او پسر بی پدری است که یک پدر غایب یا دور از دسترس و مادری نامادرگونه و خودشیفته و در خود فرومانده دارد.

  • مشکلات افسردگی؛ افسردگی یکی از مشکلات حاد و مزمن مرد هفاستئوسی است که طبیعت درون گرایانه و گوشه گیری و زخم خوردگی اش آن را تشدید می کند. طردشدگی، عدم پذیرش از سوی دیگران، احساس شکستی که ناشی از این الگو هستند، سرمنشا بارز خشم و اندوه او هستند. او برای گوشه گیری خود، هم توجیه دارد و هم ندارد و هنگامی که چنین احساساتی را در درون خود می ریزد، نتیجه آن چیزی جز افسردگی نیست.
  • اعتیاد؛ ممکن است مردان هفاستئوسی برای کرخت کردن احساسات خود و کاهش تنش، از الکل استفاده کنند. الکل باعث خوشرویی آنان می شود با دیگران راحت تر کنار می آیند.

بسیاری از کارگران که در حرفه خود از نظر جسمانی کارهای سنگینی دارند و کسانی که از نظر عاطفی بسیار حساس هستند، از سرشت خود و نیز از فرهنگ بیرونی به دلیل خامی و ناشیگری آسیب می بینند. آنها به الکل و مواد مخدر پناه می برند تا از شر رنج خلاص شوند. افراط در مصرف الکل که خماری روز بعد را در پی دارد، بالطبع با کرختی و رنج همراه است، علاوه بر اینکه مصرف الکل در تعطیلات آخر هفته، ظاهراً کاری مردانه به نظر می رسد!

مصرف الکل پس از اتمام کار روزانه یا در وقت بیکاری، موجب کرختی در برابر رنج های ابراز نشده و بی حسی عاطفی می شود. تماشای تلویزیون برای مدت طولانی  هم روشی مشابه برای کرخت کردن عواطف و دوری از صمیمیت با دیگران است.

  • پرداخت بهای سنگین برای آرامش؛ هنگامی که با کودک بدرفتاری می شود و از نظر عاطفی زخم می خورد، نقش آشتی دهنده ی خانواده، نقشی که ممکن است همه عمر به درازا بکشد را بر عهده می گیرد. او معمولاً هر وقت احساس کند که عن قریب است که خشم والدین طوفان به پا کند، با منحرف کردن اذهان، کاری می کند تا از وخامت اوضاع بکاهد. جالب اینجاست که غالباً خودش هم از این نکته آگاه نیست که دارد چنین کاری می کند.

برای آرام کردن والد ترسناک، کودک هفاستئوسی زخم خورده ممکن است بخش هایی از وجود خود را قربانی سازد و از این جهت در معرض خطر قرار گیرد. در عین حال او عواطف خود را سرکوب می کند و به اعماق وجود خود می فرستد. بهای این دلجویی کردن بسیار سنگین است چون او ارتباط با عواطف واقعی خود را از دست می دهد و در عین حال قادر نیست در برابر خشم دیگران تاب بیاورد. او به عنوان یک بزرگسال، بهای درونی این شیوه را با از دست دادن اصالت خود و بهای بیرونی آن را با تاب نیاوردن در برابر ابراز عواطف دیگران که منجر به آسیب دیدن روابط او با آنها می شود، می پردازد.

  • هفاستئوس منفی 

  • دارای خشم سرکوب شده است.
  • دچار افسردگی شدید است.
  • احساس بی عرضگی در او به وفور دیده می شود.
  • از عزت نفس پایین برخوردار است.
  • برای سرکوب احساساتش به اعتیاد روی می آورد.
  • خشم خود را با فحاشی کردن ابراز می کند.
  • دارای زخم های شفانیافته از پدر و مادر است.
  • مدام احساس می کند، به جایی نمی رسد و کاره ای نمی شود.
  • ارزش های خود را نمی شناسد.
  • از احساس شکست و طرد شدگی رنج می برد.
  • زودرنج است.
  • قدرت سازگاری و انطباق ندارد.
  • برای دلجویی از دیگران، خود را قربانی می کند.
  • راهکارهایی عملی جهت پرورش کهن الگوی هفاستئوس

  • برای بازسازی اشیا و وسایل وقت صرف کنید.
  • کارهایی به اصطلاح یدی که نیازمند دست های شماست را انجام دهید.
  • هوش فضایی و تجسمی خود را تقویت کنید و به عبارتی تصویرسازی کنید.
  • در آثار هنری دقیق شوید و به شیوه ای عمیق به هنر و آثارشان نگاه کنید.
  • خلاصه ای از ویژگی های این کهن الگو

  • کهن الگوی صنعت استادکار
  • مخترع
  • گوشه گیر
  • خالق اشیا
  • هنرمند
  • عدم موفقیت در کار
  • صنعتگر
  • ناروخورده
  • طرد شده
  • کهن الگوی کار خلاقانه
  • جلوه ای از خالق آسیب دیده
  • صنعتگر معلول
  • آشتی دهنده ی خانواده
  • مصلح خانواده
  • دارای هوش تجسمی
  • سرسخت
  • درون گرا
  • افسرده
  • فاقد رفتار برادرگونه
  • تک همسر
  • وفادار
  • عزت نفس پایین
  • معتاد به الکل
  • قربانی کردن خود
  • دلجوی خانواده

کهن الگوی آرس + سفر به درون

کهن الگوی آرس + سفر به درون

سرفصل ها

  آرس در مقام کهن الگو کیست

آرس در مقام کهن الگو و انسان، جلوه ی قدرت عضلانی و جسمانی، شور و هیجان و عمل قاطع و فوری است. در واقع این قلب و غرایز او هستند که بی آنکه به عواقب کار بیندیشند،

جسم او را به عمل و عکس العمل وامی دارند. پدرش زئوس، او را دوست نداشت و در جبهه مقابل وی قرار داشت. نظام پدرسالارانه نیز همین نگرش را دارد.

آرس که رومی ها او را مارس می نامند، کهن الگوی جنگ بود. یونانیان از بین دوازده کهن الگوی المپی به دلیل خردستیزی و واله و شیدا بودن آرس، کمترین  احترام را به او می گذاشتند. در بین یونیان آرس نماد حرص کنترل ناپذیر به نبرد و خونریزی است اما او که در میان رومی ها به مارس شهرت دارد، دارای ارج و قرب فراوانی است و از نظر شان و اهمیت، بعد از ژوپیتر (زئوس) قرار دارد. برای آنان او حامی جامعه و پدر رومولوس و روموس دوقلوهایی است که پایه گذار روم بودند.

او را مردانه و نیرومند، اغلب و نه همیشه با ریش، معمولاً با کلاه خود و سپر، شمشیر و زوبین دار، گاهی جوشن پوشیده و به ندرت تمام زره پوشیده تصور و تجسم کرده اند.

کهن الگوی آرس در احساسات پرشور و عکس العمل های آنی شهره است. با آرس، فوران احساسات، احتمالاً با عملکرد فیزیکی آنی همراه است. آرس نشانه ی کهن الگوی واکنشی و حضور در اینجا و اکنون است. کهن الگوی آرس بی هیچ تردیدی باعث می شود تا مرد از جسم و روح و احساسات خود آگاهی داشته باشد که می تواند در یک رابطه ی عاشقانه، بسیار مثبت باشد.

به هر حال وقتی قهر و غضب بر آرس مستولی می شود، عکس العمل های غریزی نشان می دهد و اغلب در موقعیت هایی درگیر می شود که برای خودش زیان آور و برای دیگران آسیب زاست. در هر دو موقعیت، او این نکته را در نظر نمی گیرد که آیا شخصی که نسبت به او واکنش نشان می دهد، مستحق این برخورد هست یا نه و نتیجه این رفتار چه خواهد شد و به همین دلیل به دردسر می افتد.

 

  آرس در مقام کهن الگو کیست

شجره نامه و اسطوره شناسی آرس

آرس پسر هرا و زئوس بود، با وجود این طبق نسخه رومی همچون هفاستئوس، پسر دیگر هرا، آرس را با استفاده از گیاهان دارویی بکرزا که تماس با آن می توانست بی بارترین درخت را هم پر از میوه کند، باردار شد. هیچ اطلاع دیگری از تولد آرس در دست نیست.

شاید چون آرس هنوز بچه بود، غول های دوقلویی به نام آلوادی نزدیک بود او را بکشند. آنها او را گرفتند و در خمره زندانی بود و با اینکه نامیرا بود اگر مادر خوانده ی هرمس یعنی هرا، وی را خبردار  نمی کرد، همچنان در خمره می ماند و وقتی هرمس او را آزاد کرد، از شدت رنج و عذاب در آستانه مرگ بود. هرا فرزندش را به معلم سرخانه ای به نام پریاپوس، سپرد. پریاپوس ابتدا از آرس کسی را ساخت که حرکات موزون را به خوبی انجام می داد و بعدها هم جنگجو شد.

نقش های کهن الگوی آرس کدامند

  • جنگجو در مقام قهرمان یا بزن بهادر
  • عاشق پیشه
  • حرکات موزون
  • پسر طرد شده یک پدر آسمانی
  • آرس حامی
  • آرس بافرهنگ

 جنگجو در مقام قهرمان یا بزن بهادر

آرس مظهر پرخاشگری و شتاب در ورود به جنگ است. این ویژگی در افراد باعث می شود که به سرعت وارد کشمکش با دیگران بشوند و بی آنکه فکر کنند، اسلحه بکشند یا مشت بزنند. اگر چنین فردی سرباز شود، مدال های فراوانی می گیرد که روی آنها نوشته شده، (بدون در نظر گرفتن آنچه برایش رخ خواهد داد…)

سینما و تلویزیون، لحظاتی را که آرس برانگیخته و تحت تاثیر نیرویی شدید، خشمگین می شود و کنترلش را از دست می دهد، روی صحنه می آورند. در فیلم های راکی، سیلوستر استالونه بوکسور، وقتی کاملاً غریزی می جنگد و می برد، همه توان خود را از دست می دهد و خونین و مالین می شود. چهره آرسی که از وی ساخته و پرداخته شده، بیشتر شبیه به یک بزن بهادر است اما از این نظر که خشمی به دور از عقل دارد، شبیه آرس است. فیلم های رمبو شبیه آرس قهرمانی است که همچون رب النوع آرس از سر اخلاص علیه ظلم می جنگد و برانگیخته می شود.

از نظر اسطوره شناسی، آرس بیانگر شیدایی غیرقابل کنترل و غیرمنطقی در کارزار است. مهلکه او را از خود بی خود می کند. مهلکه ها نقش زیادی در زندگی واقعی آرس های عنان گسیخته دارند. آرس به دلیل مسابقه ای رقابت جویانه یا به دلایلی استراتژیک وارد نزاع نمی شود، بلکه رفتار وی واکنشی عاطفی به عملی تحریک آمیز است.

کهن الگوی آرسی بیانگر تمایل شدید به جنگیدن است. هومر از آرس کهن الگویی را به تصویر کشیده که عاشق جنگ به خاطر خود جنگ است و از هیاهو، کشت و کشتار و ویرانی نبرد مسرور می گردد. این جنبه آرس، میدان جنگ را پرشور می سازد و قهرمان جنگ پرمدالی را بیرون می دهد.

برای المپی های نامیرا، نبردهایی چون تروا حکم بازی را دارند. در این جنگ رب النوع ها اکثراً تماشاچی، برخی طرفدار یونانی ها و برخی طرفدار تروایی ها بودند و فقط گاهی کهن الگوهایی به نبرد می پیوستند. در این میان فقط آرس بود که نقشی فعال داشت و خشم خود را در عرصه ی نبرد نشان می داد. یک بازیکن خط حمله فوتبال که کهن الگوی آرسی داشته باشد، احتمالاً به دلیل خشونت بسیار و یا حرکاتی غیرمنطقی یا زد و خورد ناشی از هیجان زیاد، جریمه و تنبیه می شود اما به دلیل خلق و خوی تند خود بدنام نمی شود. در ورزش های ملایمی چون تنیس، رفتار آپولویی مانند جان مکنرو مورد نظر است و اگر مثل آرس رفتار کند، او را هو خواهند کرد.

عاشق پیشه

طبیعت پرحرارت، اندام ورزیده و به خصوص عواطف آنی که آرس در لحظه با آنها درگیر می شود، از خصوصیات یک آرس عاشق پیشه است. چنین عاشقی وقتی با جذاب ترین الهه هم ارتباط برقرار می کند، از اینکه با مرد دیگری مقایسه شود، ترسی ندارد. آرس در ارتباط با زن ها مرد مقتدری است و مثل دیونیزوس از خود بی خود نمی شود.

 

نقش های کهن الگوی آرس کدامند

حرکات موزون

در اسطوره های یونانی، آرس پیش از آنکه جنگجو شدن را بیاموزد، حرکات موزون را از معلم خود پریاپوس آموخت. با اینکه از این بخش وی ابداً توصیفی در دست نیست اما چنین تعبیری درباره ی کهن الگویی که بیشتر جنبه جسمانی دارد تا ذهنی و عواطف و جسم او همزمان عمل می کنند، مصداق دارد. فردی با کهن الگوی آرس می تواند حرکات موزون او جنبه تکنیکی داشته باشد که حاکی از شور و هیجان است.

کاسیوس کلی که در جوانی قهرمان سنگین وزن بوکس در جهان شد و بعدها نام خود را به محمد علی تغییر داد، در عین رعنایی، شور پرخاشگرانه آرسی نیز داشت. در فرهنگ های قبیله ای، جنگجویان قبل از جنگ، حرکات موزونی انجام می دهند.آوای طبل و دهل و موسیقی، جنگجو را به آرس شدن تشویق می کند.

پسر طرد شده یک پدر آسمانی

کهن الگوی آرس همچون رب النوع آن، توسط کسانی که از دور اعمال قدرت می کنند و یا مدیرانی سیاست کار و سرد و گاه فریبکارند، کم ارزش شناخته می شود در حالی که آرس همچون سربازی در میدان می جنگید، زئوس ترجیح می داد از همان بالا، آذرخشی بر زمین بکوبد، هرمس دزدیدن گله برادر را به هماوردی مستقیم با برادر ترجیح می داد. یونانیان برای تفکر و عقل و منطق ارزش والایی قائل بودند و از همان دوران در ارزش های نظام پدرسالانه نیز این خصوصیات مورد ارج و قرب قرار گرفتند.

زئوس از آرس بیزار بود. از نظر روانشناختی آرس سایه زئوس، یعنی بخشی بود که چون رشد نکرده بود و یا با تصور ایده آلی که او از خود داشت، در تضاد بود، آن را پست می شمرد.

در فرهنگ ما نیز آرس بی ارزش شمرده شده و طرد می شود. سیاهپوستان حکم آرس هایی را پیدا کرده اند که همان بدنامی و جوهره ای را دارند که آرس از پدر خود به ارث برده بود. خشونت و حتی انجام حرکات موزون توسط آرس خصوصیات منتسب به پسر بد هستند.

آرس حامی

یک آدم عاقل یا محتاط هرگز کسی را که با کهن الگوی آرس رابطه داشته باشد، مورد حمله قرار نمی دهد چون بلافاصله سزایش را خواهد دید. آرس مراقب خود، دختر و پسرش هست. در حقیقت، آرس همان گونه که مارس بعدها حمایت بی وقفه ای از اهالی شهر روم می کند، تنها کهن الگویی است که چنین رفتاری دارد.

آرس زمانی وارد عرصه نبرد می شود که به کسی که دوست می دارد، حمله شده باشد. آرس از آن دسته افراد بدخواه نیست که سال ها درصدد تعقیب و تلافی جویی هستند. او حتی اگر شرمنده یا زخمی بشود، می تواند زخم های خود را بلیسد و به راهش ادامه دهد.

آرس بافرهنگ

در دنیای پدرسالارانه امروز هم که تحت سیطره زئوساست، آرس کهن الگوی تایید نشده ای است و به احتمال زیاد برای متمدن شدن، به خصوص در کسانی که خواهان موفقیت اند، تحت فشار زیادی قرار دارد.

اما اگر آرس در روان مردی باشد که تحت فشار است، رشد نمی کند و سرکوب می شود. تصویر ذهنی مناسب برای این وضعیت، همان آرس خردسالی است که در جام برنزی زندانی شده بود.

رهایی امکان پذیر است اما فقط زمانی که انسان، پرشور بودن پسربچه درون خود را که زمانی خودانگیخته و خودبیانگر بود، احساس کند. آرس خردسالی است که در خمره برنزی زندانی شده بود و خواهان بازی با پدری است که هرگز از سر شوق با او کشتی نگرفت و هرگز او را محکم در آغوش نفشرد به همین دلیل است که او هم

 نمی تواند با مهربانی بر پشت دوستش بزند و رفیقانه رفتار کند. این کودک درون اوست که با موسیقی می چرخد، کودکی که زمانی در خیابان های شهر بازی می کرد و اشتیاق شدید و زمینی بودن در او موج می زد و رفتارش خودآگاه نیست. لحظات و شرایطی پیش می آید که انسان احساس می کند خواهان ابراز کردن آرس درون خود است؛ آیا او را آزاد خواهند کرد یا می گذارند در جام برنزی باقی بماند؟

هنگامی که آرس برای مدتی طولانی سرکوب شود، نسبت به انسان ها و حوادث، واکنشی فیزیکی، واکنش های عاطفی جسمانی شده که معمولاً خارج از حیطه آگاهی اوست، نشان خواهد داد. ممکن است مرد یا زن فقط با سر خود زندگی کند و با وجود این، جسم او واکنش پرتنشی را از خود نشان دهد.

مثلاً ممکن است او خشم یا ترس خود را احساس نکند اما عضلات منقبض دست هایش همواره به صورت مشتی گره خورده دیده می شود. آرسی که فشار  خونش بالا رفته و یا دردهای روده ای، چون یبوست و یا اسهال دارد، کسی است که از خودآگاهی خود فاصله گرفته است.

وقتی آرس مورد بیزاری قرار می گیرد، همان گونه که زئوس از وی بیزار بود، کهن الگوی آرسی، به خصوص هنگامی که کهن الگوی اصلی نباشد، رشدنایافته یا سرکوب شده باقی می ماند. فرد باید پیش از آنکه آرس زندانی را آزاد کند و نجات دهد، از موقعیت آگاه باشد. در این شرایط کمک دیگران ضروری است. اگر اشخاص مهم زندگی وی واقعاً برایشان مهم باشد، می توانند به حرکات او توجه نشان دهند و او را از ماجرا آگاه سازند.

اگر او به نظر دیگران گوش فرا دهد و برای نظر آنها احترام قائل باشد، یادگیری را آغاز می کند. او می تواند شخصاً به واکنش های جسمی خود توجه نشان دهد. این تازه آغاز کار است. او باید تجارب زمینی خود را آغاز کند، به این معنا که با دیگران تماس داشته باشد و یا فعالیت هایی را انجام دهد که آرس درونش را آزاد سازد و اجازه دهد تا رشد کند.

ویژگی های مرد آرسی

مرد آرسی فردی باجرات، فعال، با عواطف تکانشی و از نظر جسمی قوی است و قبل از عمل کردن فکر نمی کند. ویژگی های درونی، او را دچار دردسر می کند، واکنش دیگران نسبت به وی در شکل دهی زندگیش از اهمیت بسزایی برخوردار است.

 

ویژگی های مرد آرسی

دوران کودکی مرد آرسی

کودک آرسی فعال و احساساتی است و از لحظه ای که پا به عرصه ی دنیا می نهد، خودبیانگری وی آغاز می گردد. به احتمال زیاد او اولین اخطار درباره ی شخصیت خود را وقتی شنید که اولین فریاد زوزه ای خود را کشید. به زودی گریه و فریادهای شدید وی موضوعی عادی می شوند چون اگر چیزی سرجایش نباشد، گرسنه باشد، خود را کثیف کرده و یا آسیب دیده باشد، داد و فریاد برمی آورد؛ (همین الان یک کاری بکن!) وقتی ناله و زاری می کند، تمام اعضای بدنش در این اعتراض مشارکت دارند، از سرخ شدن صورتش گرفته تا تنشی که در دست و پای کوچکش دیده می شود، همه یک پیام مشخص دارند، (من رنج می برم) یا (من عصبانی ام) وقتی که شیشه شیر یا سینه مادر از راه می رسد یا باد معده اش را با آروغ خالی می کند، اوضاع کاملاً دگرگون می شود.

اگر آرسی نمادین باشد، اشتیاق خوبی برای خوردن و اگر همه چیز رو به راه باشد، شخصیت مشارکت کننده و پاسخگویی دارد. از همان نوزادی به لبخندهایی که به وی زده می شود با شادی پاسخ می دهد و از بازی هایی که با او می شود، کمال خوشنودی  را نشان می دهد و خود را در آغوشی که به رویش باز می شود، پرتاب می کند. اگر هم زخمی شود یا به گونه ای غیرمنتظره یکه بخورد، اعتراض خود را با فریاد بلندی بروز می دهد.

در ضمن بزرگ تر شدن، اگر چیزی خوشایندش بود، فاصله بین زمانی که چشمانش برق می زنند تا لحظه ای که با دستش آن را قاپ می زند، حتی یک لحظه هم نیست. حالا او به سن و سالی رسیده که تمام خانه را تفتیش می کند، چهار دست و پا از پله ها بالا و پایین می رود، انگشتش را در هر سوراخی می کند، به گلدان ها دست می زند، سگ و گربه به او چنگ می زنند، چون دم آنها را کشیده است. در مواجهه با هر چیزی که برایش جذابیت داشته باشد، نترس است. از دیگر بچه ها بیشتر بانداژ می شود چون همیشه می خواهد تجربه کند و به همین دلیل است که آسیب دیده و زخمی می شود.

عزت نفس بچه آرسی متزلزل است چون رفتار تکانشی او باعث می شود دعوا کند و تنبیه شود. این امر به صبر و حوصله و مهارت والدین و معلمین وی بستگی دارد که تا چه حد قادر به تایید خودانگیختگی، تکانشی بودن و عاطفی بودن پسرک آتشین و بیش فعال باشند.

دوران نوجوانی و جوانی مرد آرسی

نوجوانی دورانی بحرانی است؛ بالا رفتن میزان هورمون های مردانه در بلوغ موجب تشدید ویژگی هایی چون تکانشگری، پرخاشگری، توجه به جسم و عاطفی شدن می گردد.

برای یک نوجوان آرسی، گروه همسالان از اهمیت بالایی برخوردار است؛ آیا فوتبال بازی می کند تا نظم و انضباط را یاد بگیرد و پرخاشگری خود را در ورزش های رقابتی بیرون بریزد و تایید و تحسین دریافت کند؟ یا جذب گروه های خلافکار می شود؟ آیا مدرسه را تمام می کند یا از ان اخراج می شود؟ آیا با مراجع قانونی در می افتد، رفتار ضداخلاق از خود بروز می دهد و دچار دردسرهای واقعی می شود؟

یا شهامت و توان زندگی در او به صورت شرکت در مسابقه اتومبیل رانی و یا کوهنوردی بروز می کند؟ آیا موسیقی، حرکات موزون و یا مسائل عاشقانه منبع شور و علاقه مندی او می شوند؟ یا رابطه زناشویی برای او به وسیله ای برای تخلیه خشم تبدیل خواهد شد؟

دوران دبیرستان و دانشگاه زمانی است که امکان بالقوه شکست یا موفقیت را برای آرس ها فراهم می سازد. او اگر دوراندیشی نداشته باشد و واکنش هایش آنی و عاطفی باشند، شاید خیلی زود ترک تحصیل کند.

با اینکه آنچه که رخ خواهد داد شاید خیلی هم بد نباشد اما احتمالاً جوان آرسی با نیمه تمام رها کردن تحصیلات دانشگاهی، موسیقی یا ورزش شانس های زیادی را از خود دریغ خواهد کرد.

دوران میانسالی مرد آرسی

شان و منزلت زندگی مرد آرسی در میانسالی با موفقیت اجتماعی او ارتباط مستقیم دارد. اگر او در خانواده متوسط به بالایی به دنیا آمده باشد که فاصله عاطفی و سرد بودن، روشنفکر بازی، دغل کاری و تطمیع دیگران، قدرت و ثروت در آن خانواده، ارزش محسوب می شوند، زندگی اسفباری خواهد داشت. سرنوشت چنین افرادی رونوشتی از رب النوع آرس است که هدف خشم زئوسی قرار گرفت، بی ارزش قلمداد شد و طرد گردید.

بسیاری از مردان آرسی که پدران زئوسی دارند، ولی در موقعیت اجتماعی، همسنگ المپی ها به دنیا آمده اند، همان تقدیر آرس را دارند، تحقیر و بدنام می شوند و در عرصه نبرد زندگی شکست می خورند.

برای اینکه یک مرد آرسی از خانواده ای تاجر یا با تحصیلات عالی در میانسالی احساس خوبی درباره ی خود داشته باشد، باید از همان جوانی دریابد که با پدر و پایگاه اجتماعی خود متفاوت است. در عین نیاز به حمایت عاطفی، لازم است که او برای دنبال کردن علائق و استعدادهای شخصی خود، درباره ی احساسات تند و گاه داغ خود، احساس خوبی داشته باشد.

حمایت عاطفی از او و کمک به اینکه احساس کند خودش هست، در پیشرفت او بسیار موثر است. برخی اوقات روان درمانی و گاهی حضور شخص خاصی در زندگی او و اغلب والدینی که نادیده اش نمی گیرد و دوستش دارند، چنین حمایتی را برای او فراهم می سازند. او هنوز و حتی در میانسالی هم برای اثبات وجود خود و باز کردن جایی برای خود در دنیا باید بجنگد. موفقیت او تا حد زیادی به فردیت به سامانی نیاز دارد و در نتیجه دسترسی به آن برایش سهل نیست.

بهتر است مرد آرسی که در خانواده ای حقوق بگیر و در جامعه ای بسته به دنیا آمده تا هنوز به سن میانسالی نرسیده است، موقعیت ارضاکننده و پایداری یافته باشد. یکی از راه های دستیابی به چنین موقعیتی، پیدا کردن شیوه های قابل قبول احساسات مطابق با خلق و خو و ماهیت جسمانی، چه در عرصه حرفه ای و چه در سرگرمی هاست. رفاقت های مردانه، ورزش و حتی درگیری گاه به گاه، از راه های بیرون ریختن پرخاشگری است.

او نیاز دارد که دیگران به او اجازه ی این کار را بدهند و حتی شور و اشتیاق او را بستایند، کاری که مردان جامعه ی متمدن از آن نهی می شوند. در بین طبقه کارگر، حرفه هایی هست که فعالیت جسمانی فرد را ارج می نهند. چنین گرامیداشتی و عزت نفس ناشی از آن برای یک مرد آرسی، بسیار مناسب است.

در مقایسه با دیگر کهن الگوها به نظر می رسد که عواملی چون وضعیت طبقاتی و خانوادگی در زندگی فرد آرسی نقش تعیین کننده تری دارند.

دوران کهنسالی مرد آرسی

در میانسالی تا حدود زیادی تکلیف زندگی مرد آرسی روشن می شود. پابرجایی و اعتماد به نفس به دست آمده، به او کمک می کند تا سال های واپسین را به گونه ای متفاوت بگذراند.

بسیاری از مردان آرسی، کهنسالی ندارند و به دلیل خشونت، تصادف و یا جنگ، جان خود را از دست می دهند. رفتار و حرفه شان، آنها را با خطرات جسمانی بیشتری مواجه می سازد. اگر کشور درگیر جنگ شود، جوانمرگی احتمال بیشتری دارد. در جنگ ویتنام، مردان آرسی، حتی اگر معاف می شدند، به عنوان سرباز یا مزدور حضور فعال تری از دیگر کهن الگوها داشتند.

مشکلات ناشی از فشارهای جسمی و روحی هم که به واسطه فقر و خشم توامان برای مرد آرسی به وجود می آیند، جان او را تهدید می کند. وقتی رکود اقتصادی از راه می رسد و کارخانجات تعطیل می شوند، امنیت به پایان می رسد و خشونت و آشفتگی، خانواده را تهدید می کند.

به هر حال برخی از مردان آرسی در کهنسالی، شاید بیش از دیگر ایام سپری شده عمر، احساس رضایت کنند. در خانواده کارگری، مرد از ورود به دوره بازنشستگی پیش از موعد احساس رضایت می کند، اعضای خانواده دور او جمع هستند، به پیگیری مسابقات ورزشی علاقه مند است، در میان رفقای قدیمی و نوه هاست، شاید کنار دریاچه خانه ای ساخته باشد و همچنان قادر به زندگی در اینجا و اکنون است.

دستیابی به احساس رضایتمندی برای آن دسته از مردان آرسی که مجبور به دست و پنجه نرم کردن با اوضاع بوده اند، دشوارتر است.

زندگی آنان اغلب توسط نهادهای اجتماعی مورد حمایت قرار نگرفته و مجبور بوده اند شخصاً برای حل مشکلات خود راه حلی بیابند. تصمیم درباره ی اینکه کجا و با چه کسی زندگی کنند و یا چه کاری را انجام دهند، همگی مبتنی بر گزینه های شخصی و برخاسته از پاسخدهی اصیل و درونی آنان است. آن دسته از مردان آرسی که یاد گرفته اند چگونه با خود کنار بیایند و صادق باشند، در پیری، خرمن پرباری را برداشت می کنند.

 

دوران کهنسالی مرد آرسی

وضعیت شغلی و حرفه ی مرد آرسی

آرس علاقه مند به فعالیت و به کارگیری ابزار است و از تحرک داشتن لذت می برد. او از یک جا نشستن و سر و کار داشتن با کاغذ و اهداف دراز مدت کسل می شود و برای انجام فعالیت های سلسله مراتبی ابداً مناسب نیست. حرفه هایی او را به خود جذب می کنند که ماجراجویی در آنها وجود داشته باشد و بتواند در خلال انجام آنها مهارت های خود را ارتقا بخشد. او از کار کردن با دیگران لذت می برد و نسبت به آنها اخلاص برادرانه ای دارد.

ممکن است همچون آرس جنگجو به ارتش یا نیروی دریایی بپیوندد اما سابقه انضباطی نامناسبی را برای خود دست و پا می کند.

ممکن است کارمند غیررسمی شود و یا اجازه شرکت در میدان جنگ را دریافت کند. اگر کهن الگوی دیگری نیز در او حاضر و فعال باشد، ممکن است صاحب منصبی شود که به عملگرایی شهره است و یا سربازی شود که برای جنگیدن اجیر شده است. کسی هم که احتمالاً در گذشته به لژیون خارجی فرانسه پیوسته بود، ممکن است نقش آرس جنجگو را داشته باشد.

اگر ورزشکاری حرفه ای شود، شاید خشم خود را در میدان ورزشی به خوبی کنترل نکند ولی اگر یاد بگیرد واکنش آنی خود را کنترل کند، در همه عرصه های دیگر زندگی به کارش می آید. اگر نتواند در مقام یک بازیکن فوتبال یا هاکی تکانه های خشم خود را کنترل کند، رفتاری غیر ورزشکارانه خواهد د اشت و با داور و مربی درگیر می شود و به خود و تیمش لطمه می زند. ممکن است هنرپیشه یا نوازنده موسیقی شود، که به واسطه احساساتی شدن و گاه ندانم کاری برنامه را به هم بزند و به این صفت، مشهور شود.

ممکن است مبادلات پایاپای نفتی، برای برخی از مردان باشخصیت آرسی جذابیت پیدا کند چون پای عمل و خطر جویی در میان است. ممکن است درآمد خوبی به دست آورد اما تمایلی زیادی به ولخرجی دارد.

موفقیت او تا حد زیادی به شانس بستگی دارد، چون اهل برنامه ریزی دراز مدت نیست. این احتمال نیز وجود دارد که موفقیت او در یک موضوع به موفقیت در عرصه های دیگر منجر گردد. این امر به توانایی های فطری و مهارت در زمینه هایی بستگی دارد که از ته دل و با علاقه مندی و نه با تمرین و تکرار صرف، آنها را انجام داده است.

وقتی موفق می شود، تقریباً همه غیر از خودش غافلگیر می شوند. در این مسیر با مراجع قانونی درگیر می شود و به خاطر از دست دادن آرامش و یا حضور نیافتن در سر کار اخراج می شود. اگر زندگی حرفه ای او درست پیش برود، احتمالاً به دلیل یاد گرفتن برخی درس ها، توانایی ها و خوش شانسی های اوست.

روابط مرد آرسی

  • ارتباط با زنان
  • ارتباط با مردان
  • مسائل غریزی
  • ازدواج
  • فرزندان

 ارتباط با زنان

در دنیای اسطوره ها، آرس و آفرودیت عاشق و معشوق هستند و ارتباط آنان همسازترین الگو برای طبع آرسی است. آرس و زنانی که نمایانگر عشق و زیبایی اند در هیجان و طبیعت حسی خود مشابهت سرشتی دارند. هر دو مردمانی اینجا و اکنونی اند. احتمال آتش بازی وجود دارد چون هر دو در شعله های عشق و خشم می سوزند. ممکن است ارتباط طوفانی و پر از جنگ و آشتی داشته باشند.

با همه فراز و نشیبی که دارند، گاهی رابطه آنان با اندکی شکیبایی و پذیرش دوطرفه، متوازن و سازگار می گردد اما اگر یک مرد آرسی خشمگین که از نظر عاطفی آسیب دیده و اهل کتک کاری است، در کنار زنی قرار بگیرد که اعتماد به نفس ضعیفی دارد و در کودکی نیز مورد سوء استفاده قرار گرفته، بدترین و مخرب ترین شرایط را برای هر دوی آنان فراهم می سازد.

 

زنانی که نمایانگر آتنا، الهه عقل و برنامه ریزی هدفمند، هستند، کسی که عاطفی بودن واکنش های تند آرس را تحقیر می کرد، نیز با مردان آرسی به همان شیوه ی آتنا برخورد می کنند. زنانی که نگران قدرت مالی و مقام آتی مرد خود و خواهان امنیت و ثبات هستند از مردان آرسی به دلیل فقدان چنین توانایی هایی دوری می کنند. برخی از زنان به این دلیل مردان آرسی را نمی پسندند که رفتار دلچسبی ندارند. در نتیجه مردان آرسی وقتی می بینند که زنان درباره ی آنها قضاوت کرده و طردشان می کنند، خشمگین می شوند و خشم، آنان را در نگاه زنان ناسازگارتر و ناخواستنی تر می سازد.

مردان آرسی اغلب با زنانی که با آنان گرم رفتار می کنند، صرف نظر از سن و سالی که دارند، رفتار دوستانه ای دارند اما اغلب زنانی که دوست او هستند، او را در جرگه بهترین دوستانشان قرار نمی دهند. مرد آرسی معمولاً علایق و نگرانی های فکری خود را با زنان در میان نمی نهند.

او جذب زنی می شود که واقعاً از بودن با او چه از نظر عاطفی و چه جسمی راضی باشد و آن زن در او انگیزه ایجاد کند. چه در عشق، چه غذا خوردن و بازی کردن، عمیقاً جذب زنی می شود که با او احساس راحتی کند و ببیند که او هم همین قدر مجذوب فعالیت شده است.

ارتباط با مردان

مرد آرسی از وقت گذرانی با دوستان مرد خود و از اینکه کاری انجام بدهد، بازی کند، سر به سر دوستانش بگذارد، به تماشای بازی ورزشی بنشیند یا ورزش کند، لذت می برد. علاقه ای به مباحث عمیق و یا گفتگو درباره ی فلسفه ندارد.

به صحبت کردن درباره ی زنان، ورزش و یا هر کاری که با دوستانش انجام می دهد، علاقه دارد. به دوستان خود متعهد است و تا پای جان از آنان حمایت می کند.

اغلب عمیق ترین روابط را با مردانی دارد که در جنگ شرکت کرده و یا در کار بزرگی به عنوان سرباز یا هم تیمی و یا حتی یک گروه بزهکار جایی که پرخاشگری جسمی داشته و همراه با دیگران برای بودن جنگیده، شرکت داشته است. در چنین موقعیت هایی، پرخاشگری و خودبیانگری او ستوده می شود؛ چون اینها موقعیت هایی هستند که او می تواند گریه کند و یا به گرمی دیگری را در آغوش بگیرد، بی آنکه برچسب نازک نارنجی بودن و یا هم جنس باز بودن به او بزنند.

طرد شدن یا بز گر گله شدن در میان همسالان ، وضعیتی که احتمال رخ دادنش برای پسر بچه یا مرد آرسی زیاد است، رنج بی پایان یا غیرقابل تحملی را برای او در پی دارد. او در چنین موقعیتی نه فقط آسیب می بیند بلکه احساس می کند رفاقتی را که به شدت خواهان آن بوده است، از او دریغ شده است.

مسائل غریزی

اینکه مرد آرسی زنان را دوست بدارد یا با آنان با خشونت و بدرفتاری عمل کند، به رخدادهای دوران کودکی او بستگی دارد. اگر دوران کودکی او برای رشد احساس دوست داشتن در او به اندازه کافی مطلوب باشد، عاشق عشق ورزیدن

 می شود. او چون دیونیزوس نیست که علایق عرفانی و اسرارآمیز داشت و عاشق پیشه ای جویای شوریدگی و خودفراموشی بود، ضمن اینکه آرس ذهن گرا نیست.

مرد آرسی در فرهنگی که در امور مذهبی و اخلاقی بنیادگرا و سخت گیر و در عین حال ریاکار است، عاقبت به خیر نمی شود. ممکن است از تمایلات غریزی خود احساس گناه کند؛ مخصوصاً اگر با زنی ازدواج کند که کمرو و اخلاق گراست و جلوی احساسات خود را می گیرد، ممکن است این بخش از وجودش را نادیده بینگارد و سرکوب کند. اگر مرد آرسی بر اساس احساسات خود عمل کند، چون تدبیر ندارد قادر به مسیریابی و حل مشکلات خود نخواهد بود. در نتیجه همچون کهن الگوی آرس به دام می افتد و رسوا می شود.

 

روابط مرد آرسی

ازدواج

مرد آرسی نه برای ازدواج برنامه ریزی می کند و نه از آن اجتناب می ورزد. او با هیجانی بسیار درگیر ماجرا می شود و معطل فهم مسائلی از این قبیل نمی شود که؛ ( آیا این زن شریک خوبی خواهد بود؟)، (آیا مادر خوبی خواهد بود؟)، (آیا باعث ارتقاء شغلی و مالی من می شود؟)، (آیا با وی ازدواج بکنم؟)

اگر دیگران اعم از زن، خانواده زن یا خانواده خودش به ازدواج فکر کنند، ممکن است ازدواج هم بکند. به خصوص اگر در طبقه کارگر باشد، شاید بلافاصله پس از دوران دبیرستان ازدواج کند. به خاطر ماهیت زمینی و غریزه شدید، ممکن است پس از باردار شدن زن ازدواج کند. اگر زنش را دوست داشته و رابطه آنها ارضاء کننده باشد، بتواند با دوستانش بیس یال یا بسکتبال بازی کند و همسرش هم از زندگی با او راضی باشد، زندگی خوبی خواهد داشت. در خانواده ای که بتواند در آن ریشه بدواند و به واسطه پایداری آن، اعتماد به نفس پیدا کند، به دیگران اعتماد خواهد کرد.

ولی وقتی اوضاع پیچیده تر باشد، مشکلاتی رخ خواهند داد. ماهیت واکنشی و تکانشی مرد آرسی، ممکن است او را به سمت بی ثباتی شغلی و یا خیانت به همسر سوق دهد و در چنین شرایطی ممکن است ازدواج با شکست مواجه شود. از طرفی ممکن است او تحت تاثیر جنبه های غیرآرسی خود قرار گیرد. آرسی که در جوانی ازدواج کرده، حالا که جاه طلبی اش افزایش یافته یا از هوش خود باخبر شده، یا با مردان و زنانی آشنا شده که او را به بلندپروازی بیشتری تشویق می کنند، ممکن است متوجه شود زنی که زمانی برای او جذابیت داشته، حالا فقط دست و پا گیر است. اگر کشش اولیه بین آن دو فروکنش کند یا واکنش زن به عشق ورزی، شدید نباشد و یا از بین رفته باشد، یا واکنش زن به عشق ورزی، شدید نباشد و یا از بین رفته باشد، فشار حاصل از نبود رابطه قوی، در تلفیق با رفتارهای مرد آرسی، دعوا و مرافعه های جدی را بین زن و شوهر به همراه خواهد داشت.

فرزندان

مردان آرسی به دلیل طبع (زندگی در لحظه حال و فکر نکردن به عواقب امر) و در عین حال حسی بودن، پدرانی سهل گیرند. در چنین شرایطی پدر بودن همچون یک بازی سرگرم کننده است.

اگر در زندگی فرزندانش حضوری فعال داشته باشد و اوضاع به کام او باشد، وقت زیادی را با فرزندانش سپری می کند. به پسرانش بیس بال و فوتبال یاد می دهد، آنان را به مسابقه می برد و دختر کوچکش را روی شانه هایش می گذارد و به دیدار دوستانش می رود. برای کودکان خردسال خود پدر بسیار خوبی است. مشکلات زمانی رخ می دهد که بچه ها بزرگ تر می شوند. اگر فرزندان درون گرا یا باهوش و روشنفکر باشند و نتوانند درباره ی علایق خود با پدر صحبت کنند، یا شخصیت پدر را غیرقابل اعتماد ببینند، اگر از خانواده ای از اقشار پایین باشد و فرزندانش بخواهند از نظر طبقاتی ارتقاء پیدا کنند، مشکلات عاطفی او بیشتر می شوند.

اگر پدر، مرد آرسی خشمگین و طرد شده ای باشد که موقعیت شغلی و ارتباطی باثباتی ندارد و به همین دلیل بدرفتاری می کند، فرزندان نیز دچار رنج خواهند شد. فرزندان احتمالاً خشمی را که معمولاً واکنشی از سر ترس و وحشت است، از خود ابراز می دارند و انفجار خشم پدر آرسی را همچون دوری باطل در پی خواهد داشت. این رفتار، به خصوص وقتی که پدر از کوره در می رود، تشدید می شود و ممکن است به کتک زدن فرزندان بینجامد.

حالت دیگر این است که مرد آرسی، به خصوص اگر از نظر عاطفی رشد نکرده باشد، درباره ی فرزندان خود سهل انگاری کند. ممکن است در جوانی به دنبال عیش و عشرت رفته باشد و حالا نتواند از نظر خلق و خو و همین طور از جنبه مالی از فرزندانش مراقبت کند. ممکن است پدری باشد که هیچ وقت حضور ندارد. به هر حال او اگر بتواند از فرزندانش مراقبت کند، معمولاً این کار را خواهد کرد. وقتی چیزی برای دادن داشته باشد، سرشتی بخشنده دارد.

مسیر رشد و تعادل مرد آرسی

شخصیت مرد آرسی در صورتی رشد می کند که او خودش چگونگی پاسخدهی به یک محرک را انتخاب کند نه اینکه به صورت واکنشی عمل کند. به این منظور باید همچون دیگر کهن الگوها، کنترل بر خود را بیاموزد.

یادگیری کنترل خود

یک شخصیت آرسی با پاسخ دهی سریع، از کوره در رفتن و نسبت به محرک ها پرخاشگرانه عمل کردن، سخت تر از دیگر کهن الگوها کنترل بر خود را می آموزد. بهترین حالت یادگیری زمانی است که والدین، ثابت قدم، صبور و مهربان باشند و به این ترتیب بهترین درس را به فرزند آرسی خود بدهند.

مرد یا زن آرسی برای یادگیری چنین درس مهمی ابتدا به انگیزه و آنگاه به تمرین و ممارست نیاز دارند و باید یاد بگیرند که خود را از محرکی که آنان را به چنین رفتاری واداشته، دور نگه دارند. شخصیت آرسی اگر بتواند بالغانه و غیرواکنشی عمل کند و رفتاری متفاوت از خود بروز دهد و از کهن الگوهای دیگر کمک بگیرد، رفتارهای انفجاری درون خود را کنترل خواهد کرد.

هرمس منجی آپولوی همراه

خوشبختانه تمام کهن الگوها بالقوه وجود دارند و حتی اگر فقط یکی به خصوص آرس غالب باشد، دیگر کهن الگوها را هم می توان تقویت کرد. در اساطیر، وقتی که آرس خردسال در خمره برنزی زندانی شده بود، هرمس به دادش رسید. به همین ترتیب هرمس می تواند به کسی که همچون آرس به شکلی واکنشی رفتار می کند، طرد می شود و برچسب می خورد.

هرمس نماد توانایی برقراری ارتباط و تفکر مستقل و خلاق است و می تواند آرس را از وضعیت یک فرد مخرب درآورد. وقتی یک آرس بزرگسال توسط یک عکاس تحریک کننده که از رفتار نامناسب وی عکس می گیرد، به واکنش وادار می شود، یا دانش آموزی که می خواهد دعوا راه بیندازد، یک آرس خردسال را در حیاط مدرسه هل می دهد، اگر آرس مقابله به مثل کند، خود را به دردسر انداخته است. تا همین حالا هم برچسب یک بچه دردسرساز بر پیشانی او خورده است اما اگر هرمس حضور یابد به او کمک می کند تا به جای درگیری فیزیکی، حرف بزند و دعوا نکند و درگیر نشود.

گاهی خانواده در تقویت خویشتنداری، تفکر قبل از عمل و استفاده از مهارت های کلامی به جای نشان دادن واکنش های فیزیکی، بسیار موثر است. اگر خانواده کمک نکند بعدها کسان دیگری از جمله یک آموزگار و درمانگر یا هر کسی که کودک به او اهمیت می دهد، فرصت یادگیری را برای او فراهم می سازند تا دریابد بیش از هر چیزی باید یاد بگیرد که خود را کنترل کند، نه اینکه کاری کند که سرزنش شود و یا بترسد.

به دانشگاه رفتن و یا دنبال کردن ورزش، کسی را که تحت تاثیر کهن الگوی آپولویی است، جلب می کند و اذا این کهن الگو به طور بالقوه، یاور و کمک آرس است.

آپولو کهن الگوی نظم، فاصله گذاری عاطفی، تسلط بر خود و دستیابی به اهداف دراز مدت است. آپولو با همدستی هرمس، مهارت درنظر گرفتن موقعیت ها و عاقلانه فکر کردن درباره ی نتایج و همچنین به کارگیری اراده و هوش را می آموزد.

مکث قبل از اقدام و حق انتخاب

آشیل قهرمان نبرد تروا که آتنا او را دوست داشت، بیشتر به آرس شبیه بود تا به آتنا. وقتی آگاممنون، فرمانده قوای یونانیان به جای اینکه اقتدار خود را در عرصه نبرد نشان دهد، معشوق آشیل را دزدید، آشیل دست به شمشیر برد. او می توانست دست به شورش و کشتار بزند اما به درخواست و پادرمیانی آتنا ارامش خود را حفظ کرد.

دیگران قادر به دیدن ماجرا نبودند اما آتنا از آسمان او را چنین مورد خطاب قرار داد؛ آمده ام تا جلوی خشم خود را بگیری. ایا از من اطاعت می کنی؟ پس شمشیرت را از نیام بیرون مکش. از درگیر شدن بپرهیز. می توانی با کلام، خشم خود را بیرون بریزی… روزی به خاطر فروخوردن خشم خود، پاداش های درخشانی را به دست خواهی آورد.

فرآیند تحولی از آرس به مارس

همان گونه که کهن الگوی جنگ طلب آرس به مرور زمان به مارس رومی تبدیل و در این گذار، حامی تمدن شد، جنبه آرس گونه ی یک انسان هم می تواند تغییر کند. مرد جوان آرسی در میدان فوتبال یا هاکی برآشفته می شود و یا آدم بوالهوسی است که از آرام و قرار گرفتن تصوری ندارد اما اکثر مردان آرسی می توانند آرام بگیرند. اگر در کودکی مورد سوء استفاده قرار نگرفته و یا طرد نشده باشد، وقتی مرد خانواده می شود، می تواند پدر دلسوزی شود که از مصاحبت با فرزندانش لذت می برد و وقت زیادی را صرف آنان می کند.

آرس بالفطره حامی است و هر کسی که فرزندانش را آزار بدهد با پدری مواجه خواهد می شود که به این دلیل نزاعی تمام عیار به راه خواهد انداخت. چنین پدری به فرزندانش کمک می کند تا از نظر عاطفی احساس امنیت کنند. جوان آرسی به مرور زمان  و وقتی سن و سالی پیدا کرد، شاید یک رهبر اجتماعی شود که حاضر است به خاطر امنیت و حقوق دیگران بجنگد.

تجسم خلاق

در این زمینه می توان از تجسم خلاق کمک گرفت. یک پسر یا مرد وقتی متوجه می شود که (واکنشی عمل کردن) برایش چه دردسرهایی را در پی خواهد داشت، می تواند از نظر ذهنی با آتنا ارتباط برقرار کند. با تصور و تجسم درونی شدن آتنا، می توان با او گفتگو کرد. آتنا کمک می کند تا آرس وقتی در یک موقعیت عاطفی قرار می گیرد، خونسردی خود را حفظ کند و قبل از هر اقدامی به عواقب آن بیندیشد.

شفادهی خاطرات دردناک کودکی

اگر در کودکی با فردی بدرفتاری شده باشد و او به خاطر فرار از رنج، خاطرات تلخ خود را فراموش و یا به اصطلاح سرکوب کرده باشد. آن گاه مشاوره با روانکاو یا شرکت در گروه درمانی حمایتی، چاره ساز خواهد بود. آرس به این ترتیب می تواند خاطرات خود را مرور کند و خشم، اندوه و بی کس و کار بودن خود را که از مدت ها قبل مدفون شده است، ببیند؛

و الا با بدرفتاری، چرخه معیوب احساس گناه و رفتار بدی را که نسل اندر نسل تداوم یافته و اینک به او رسیده است، جلوه گر می سازد. مگر اینکه این الگوی معیوب توسط کسی شکسته شود که نه تنها خواهان کشف ماجرای آسیب دیدگی کودک درون اوست، بلکه می خواهد قدرت اعتماد و شفقت را در او بیدار کند.

این وظیفه مردان آرسی است که بفهمند به همان شیوه ای با دیگران بدرفتاری می کنند که با آنان بدرفتاری شده بود.

 

مسیر رشد و تعادل مرد آرسی

چالش های روانی مرد آرسی

بدرفتاری با او

وقتی مرد آرسی را با مشت های گره کرده می بینیم که خشمش را متوجه زنان و کودکان می کند، در واقع با آدمی مواجهیم که بدرفتاری های او به خاطر این است که در کودکی کتک خورده و تحقیر شده است.
احساسات او عامل اصلی واکنش های جسمانی اوست. کودک درون او در زمانی که با او بدرفتاری شده، ترسیده و تحقیر شده، حالا سکان هدایت این مرد بزرگسال را در دست دارد و هنگامی که او احساس بی عرضگی می کند، با شدت و خشم بیرون می ریزد و دیگران را مورد حمله قرار می دهد، بدین ترتیب گناهان نسل اندر نسل تداوم می یابند. وقتی در گروه درمانی مردان بدرفتار انجمن الکلی های بی نام و نشان می نشینیم، درمی یابیم که همگی کودکانی آسیب دیده هستند.

چنین مردی در کودکی برای آنکه زنده بماند، احساس هراس و بی یاوری خود را سرکوب کرده است و در نتیجه نمی تواند خود را در جایگاه کسی قرار دهد که در حال حاضر قربانی بدرفتاری او گردیده است. او قاعدتاً باید بهتر از هر کس دیگری صحنه هایی را که شخصاً زمانی شاهد آنها بوده و یا مورد حمله کسی که کنترل خود را از دست داده بود، قرار می گرفت و ممکن بود لطمه های جدیدی بخورد، در ذهنش بازآفرینی کند؛ اما او قادر به همدلی نیست، مگر اینکه خطر کند و نقاب از چهره بردارد و قربانی درون خود را ببیند. در نتیجه، خانه برای مرد آرسی صحنه نبرد و جایی است که به هنگام احساس بی لیاقتی، با اعضای خانواده بدرفتاری می کند.

آرس، کهن الگوی خشم، پسربچه ی آسیب دیده و شرمزده ای که حالا به قدر کافی قدرت میدان داری پیدا کرده و تحت تاثیر کودک درونش رفتار می کند.

سپر بلا

آرس کودک یا نوجوان، ممکن است در حیاط مدرسه به وسیله شخص یا اشخاصی تحریک شود و عکس العمل نشان دهد، در حالی که بهتر است خونسردی خود را حفظ کند و دستپاچه نشود. ممکن است این اسطوره، همان گونه که دوقلوهای غول، آرس را در جامی برنز زندانی کردند، عملاً در زندگی واقعی بازسازی شود و اراذل و اوباش او را مورد آزار جسمانی قرار دهند.
ممکن است عواطف او به دلیل طرد شدن از گروه جریحه دار گردد. این احساس طردشدگی قطعاً برای مرد آرسی رخ می دهد، چون بدون فکر عمل می کند و بی حساب و کتاب، عواطف خود را آشکار می سازد. اگر در خانه قربانی بدرفتاری و یا نادیده گرفته شده باشد، برای طرد شدن در محیط مدرسه مستعدتر است.

ممکن است مشکلاتی که در خانواده با آنها دست به گریبان است، صرفاً توسط والدین او اعمال نشود، بلکه خواهرها و برادرها هم همان گونه که آتنا بارها با آرس بدرفتاری و وی را تحقیر کرد، با او بد تا کنند. او که اغلب دچار دردسر می شود و بد جلوه می کند، توسط پدر یا مادر اقتدارطلب (مچ گیری) و به دلیل ویژگی های ناپسندش تحقیر می شود.پسربچه آرسی ممکن است خود را در مدرسه، برای ایفای چنین نقشی سپر بلا کند.

در وسط دعوا این گوش اوست که کشیده می شود و فقط او را به دفتر مدرسه می آورند. اگر معلم مدرسه هم با او چپ بیفتد، بز گر گله می شود و بچه ها که متوجه انگشت نما شدن او شده اند، همه تقصیرات را به گردن او می اندازند.

وقتی که الگوی سپر بلا شکل گرفت تا بزرگسالی ادامه پیدا می کند و همچنان اوست که بد عمل می کند و باید طرد شود و به این ترتیب او فرزند توسری خور خانواده می شود.

آرس و اعتیاد به الکل

آرس به دلیل داشتن ویژگی هایی چون در لحظه زندگی کردن، عاشق پیشگی، جنگجویی و بدرفتاری، توسط کهن الگوهای دیگر و فرهنگی که از وی می خواهد با سرش زندگی کند و نه با جسم خود، تحقیر و طرد می شود. الکل عقل را زایل و فرد را بدرفتار و عنان گسیخته می سازد، به همین دلیل او با مصرف الکل، به سادگی خشم خود را بیرون می ریزد.

آرس بدرفتار

برای زنان و کودکانی که با مردی آرسی زندگی می کنند که به سرعت عصبانی می شود و از کوره در می رود، کتک خوردن، اجتناب ناپذیر و وضعیت بدی است. همسر چنین مردی باید بداند که اگر اجازه بدهد، این کتک خوردن ها تمامی ندارند و او و فرزندانش به احتمال زیاد برای همیشه کتک خواهند خورد، به همین دلیل و به خاطر حفظ جان خود و فرزندانش، وقتی شوهر این کار را می کند، باید خانه را ترک کند و یا به پلیس خبر بدهد. اگر از همان ابتدا شخصاً خانه را ترک و یا پلیس را خبر نکند، به احتمال زیاد باز هم مورد ضرب و جرح قرار می گیرد و به کمک و مداخله دیگران احتیاج پیدا می کند.

ایجاد مشکل برای دیگران

اگر شریک زندگی مرد آرسی، حسود باشد، ارتباطشان بسیار طوفانی خواهد بود، چون وفاداری برای مرد آرسی کار دشواری است. مرد آرسی باید یاد بگیرد به جاذبه های آنی و عاشق پیشگی اش که او را به خود فرا می خوانند، جواب منفی بدهد وگرنه اسیر تمایلات نفسانی خود خواهد شد. او هیچ وقت به عواقب بعدی رفتارهای خود نمی اندیشد، مگر اینکه موضوعی بارها و بارها تکرار شود. شریک زندگی او آسیب می بیند و دائماً می گوید؛ (چه طور توانستی این کار را با من بکنی؟) از خصوصیات بارز مرد آرسی این است که همه چیز را باید بارها و بارها و شخصاً تجربه کند و به آسانی درس نمی گیرد.

گاه مرد آرسی با بی برنامگی خود، به حسادت زن دامن می زند. شاید سر راهش به خانه سری به پاتوق بزند و وقت خود را صرفاً به گپ زدن با دوستانش بگذارند و متوجه گذشت زمان نشود. اگر زن واقعاً حساس باشد، بهتر است بداند که شریک آرسی او متوجه این موضوع نیست.

دست و پنجه نرم کردن با زن و رنجی که او متحمل می گردد، شاید به مرد آرسی یاد بدهد که دست از خوش گذرانی خود بردارد و یا حداقل به زن بگوید که دیرتر به خانه خواهد آمد. مردان دیگری هم هستند که همین بی توجهی ها را دارند و به این ترتیب به شکلی غیرمستقیم، خشم و انزجار خود را ابراز می کنند و با اینکه می دانند بی اطلاعی زن موجب آزار او می شود، اما عمداً به او خبر نمی دهند اما مرد آرسی صرفاً به این دلیل به شریک خود خبردار نمی دهد که فراموشکار است و در لحظه زندگی می کند.

آرس منفی

  • پرخاشگرانه عمل می کند و خشمگین است.
  • واکنش های آنی نشان می دهد.
  • تفکر سطحی دارد و به مسائل به شکل عمیق نمی پردازد.
  • اهل دعوا و دردسر ساختن است.
  • عیاش و خوش گذران است.
  • بر درونیات خود کنترل و مدیریت ندارد.
  • رفتاری خام و غیربالغانه دارد.
  • توانایی برقراری ارتباط در گفتگو کردن را ندارد.
  • در بزرگسالی هم کودکی آسیب دیده است.
  • برای دیگران مشکل درست می کند.
  • فاقد نظم و انضباط است.

    راهکارهایی عملی جهت پرورش کهن الگوی آرس

  • به فعالیت هایی که نیاز به ریسک دارند مثل بانجی جامپینگ بپردازید.
  • با دوستان خود تماس جسمانی و فیزیکی مثل در آغوش گرفتن را تجربه کنید.
  • در روز کارهایی را بدون چهارچوب و فکر قبلی انجام دهید.
  • سرعت خود را در انجام کارها افزایش دهید.
  • رفتار رفاقت گونه ی خود را با دوستانتان تقویت کنید طوری که روی رفاقت و مرام شما حساب باز کنند.
  • با دوستانتان وقت بیشتری بگذرانید.
  • به ورزش هایی که فعالیت و جنب و جوش در آنها زیاد است مثل بسکتبال و فوتبال بپردازید.

 

راهکارهایی عملی جهت پرورش کهن الگوی آرس

خلاصه ای از ویژگی های این کهن الگو

  • کهن الگوی جنگ
  • کهن الگوی عاشق
  • پرخاشگر
  • جنگجو
  • قدرتمند جسمانی
  • هیجانی
  • سریع در انجام کار
  • شیدا
  • عاشق پیشه
  • بزن بهادر
  • احساسی
  • واکنشی
  • دردسرساز
  • قهرمان
  • پسر طرد شده
  • کودک اسیب دیده
  • حامی
  • فعال
  • عجول
  • فاقد نظم و انضباط
  • متحرک
  • ماجراجو
  • دارای خلوص برادرانه
  • خوش گذران
  • سپر بلا
  • بدرفتار

معرفی کتاب زن درون از رابرت جانسون

معرفی کتاب زن درون نوشته رابرت جانسون

کتاب زن درون نوشته رابرت جانسون

یکی از سوال های رایج در خودشناسی و طی کردن سفر درونی این است که مرد درون و زن درون یا آنیما و آنیموس چیست؟

نویسنده ی این کتاب، رابرت الکس جانسون است که در این کتاب به طور مفصل به بررسی روان شناسانه ی مبحث ((زن درون)) می پردازد و این موضوع یعنی ((زن درون)) را از طریق اسطوره ی کهن و معروف سایکی و اِروس بیان می کند.

اسطوره ی یونانی اروس Eros و سایکی Psyche یکی از آموزنده ترین قصه هایی است که درباره ی سرشت زنانگی یا زن درون وجود دارد. این اسطوره بسیار کهن و پیشینه ی آن به پیش از مسیحیت می رسد. این داستان سینه به سینه و نسل به نسل حفظ می شود تا این که در دوران کلاسیک یونان به صورت نوشتاری به ثبت می رسد. با همه ی قدمتی که این اسطوره دارد هنوز برای انسان های امروزی آموزنده و پیام آور است.

ممکن است با خود بگویید چرا باید به اسطوره و کهن الگو بپردازیم؟، اصلاً چرا اسطوره ها و کهن الگوها برای طی کردن سفر درونی مهم هستند؟؟؟؟
ابن عربی در این رابطه می گوید: هر چه انسان به وجود آورده در ابتدا در جهان خیال رؤیت کرده است.جهان اسطوره همان عالم خیال است اما در بعدی دیگر، در بُعد درون.
در این کتاب پی می بریم که زن درون چه مفهومی دارد؟ چگونه آن را درون خود پیدا کنیم؟،اگر در قسمت تاریک و سایه ی ما وجود دارد، چگونه کشفش کنیم ؟، ارتباط این داستان اسطوره ای با مبحث ((زن درون)) چیست؟؟؟و….

 

برای خرید و تهیه کتاب میتوانید از کلیک بر روی اینجا اقدام نمایید.

** توجه بفرمایید برای تهیه کتاب به منابع و وبسایت های دیگر مراجعه بفرمایید . کتاب ها در وب سایت من حقیقی بفروش نمیرسد**

کهن الگو هرمس + در سفر درونی

کهن الگو هرمس + در سفر درونی

کهن الگو هرمس در سفر درونی

همه چیز آروم بود تا به یک سفر دعوت شدم، با این سفر کل زندگی ام زیر و رو شد؛

این سفر مثل سفرهای قبلی زندگیم نبود چون لیدر یا رهبر تور، ما را با کلی چالش رو به رو کرد، در این سفر تازه متوجه شدم که ماجراجویی چیست…لیدر ما در این سفر فردی بود که احساس می کردم فقط رهبر این سفر نیست بلکه راهنمای زندگی ام پیدا شده بود، فقط یک سفر معمولی و تفریحی نبود برایم بخش مهمی از سفر درونی ام شد…

تجربه هایش را با گفتار و سخنی زیبا و دلنشین عنوان می کرد، آن قدر زیبا و فصیح که بر جانم می نشست و از طریق تجربه هایش توانستم نقشه ی راه را در سفر درونی ام پیدا کنم و نسبت به خودشناسی و کشف خودم کنجکاو شدم….

هنر بیان تجربه هایش همیشه برایم شاخص بود و لذت می بردم که چگونه می تواند به این شیوایی سخنوری کند و با گفته هایش راه گشای دنیای درون باشد؟

چگونگی این ویژگی شاخص را در کهن الگوی هرمس پیدا کنید و در این مقاله قصد داریم به طور مفصل به کهن الگوی هرمس بپردازیم.

سرفصل ها

  • هرمس در مقام کهن الگو کیست
  • شجره نامه و اسطوره شناسی هرمس
  • نقش های کهن الگوی هرمس کدامند
  • ویژگی های مرد هرمسی
  • چگونه کهن الگو یا آرکیتایپ هرمس را فعال کنیم
  • دوران کودکی مرد هرمسی
  • دوران نوجوانی و جوانی مرد هرمسی
  • دوران میانسالی مرد هرمسی
  • دوران کهنسالی مرد هرمسی
  • حرفه و وضعیت شغلی مرد هرمسی
  • روابط مرد هرمسی
  • مسیر رشد و تعادل مرد هرمسی
  • چالش های روانی مرد هرمسی
  • هرمس منفی
  • راهکارهایی عملی جهت پرورش کهن الگوی هرمس
  • خلاصه ای از ویژگی های این کهن الگو

 

 

هرمس در مقام کهن الگو کیست

هرمس در مقام کهن الگویی و انسان، تجسم حرکت، تیزهوشی ذهنی، فصاحت در گفتار و حرکت سریع است و در مقام مرد، از محدوده ها و مرزها گذر می کند و با سهولت از شر میزان ها خلاص می شود.

هرمس، پیام رسان رب النوع هاست. کهن الگوی شیوایی در سخن گویی و راهنمای ارواح به جهان زیرین، حامی پهلوانان، مسافران، دزدان و بازرگانان، شهره به خالق چنگ، اعداد و الفباست.

او از بین تمام کهن الگوها، دوستانه ترین رفتار را نسبت به آدمیان داشت و کهن الگویی ست که شانس می آورد.

هرمس را همواره به چهره مرد جوانی کشیده اند. هومر او را چون شاهزاده ی جوانی توصیف می کند که تازه ریش درآورده است. در مقام پیام رسان رب النوع ها، کلاهی سفری با لبه ی پهن بر سر داشت که گاهی دو بال کوچک بر آن دیده می شد. کفش هایش بالدار بودند و معمولاً عصایی به دست داشت.

در انتهای عصا دو بال بود که دو افعی به دور آن پیچیده بودند. این نوعی چوبدستی جادویی و سمبل اقتدار و فناناپذیری قاصد کهن الگوها بود.

کهن الگوی هرمسی جنبه های بالقوه ی مثبت و منفی دارد. خلاقیت، توانایی ارتباط و قدرت تفکر و عمل سریع، خصایصی هستند که می توان به گونه ای خلاقانه از آنها برای موفقیت و شکست استفاده کرد. هرمس در عین حال کهن الگوی مثبت و صریحی است که فرد را با معنای کودک مرتبط می سازد و منجی کودک درون است.

 

هرمس در مقام کهن الگو کیست

شجره نامه و اسطوره شناسی هرمس

هرمس فرزند زئوس و مایا بود. مایا الهه ای خجالتی بود و در غار می زیست، در همان جا بود که یک شب زئوس را ملاقات کرد. مایا فرزند اطلس، تیتانی بود که بهشت را بر شانه هایش حمل کرد. مایا یکی از هفت دختر اطلس بود که صورت فلکی ثور را در آسمان، جلوه گر می سازد.

هرمس از بدو تولد شروع به راه رفتن کرد. در صبح به دنیا آمد، بعد از ظهر همان روز چنگ را ابداع کرد و آن را نواخت، در غروب آفتاب گاوهای آپولو را دزدید و شب هنگام به گهواره ی خود بازگشت و معصومانه شروع به به بازی کرد. اولین روز زندگی نمایانگر تم های اصلی ویزگی های هرمسی است. او به محض تولد، خود را به خطر انداخت، گهواره را ترک کرد و وارد دنیا شد. بیرون غار، مادرش متوجه لاک پشتی شد که آهسته حرکت می کرد و به فکر افتاد که با این لاک پشت چه می توان کرد. فوراً اندیشه اش را عملی ساخت، لاک او را از تنش جدا کرد، دو تکه نی به آن وصل کرد و هفت سیم محکم را به نی ها بست. حالا چنگ اختراع شده بود. هرمس چنگ را نواخت و آواز خواند. موسیقی او شادی، عشق و خواب آسوده را فرا می خواند.

چنگ را در گهواره نهاد. هرمس نوزاد حالا هوس گوشت کرده بود. بار دیگر از غار خارج شد، حالا در جستجوی طعمه بود. گاوهای پروار برادر ناتنی خود آپولو را دزدید و وادارشان کرد عقب عقب راه بروند و آنها را به سمت غاری برد تا پنهانشان کند. او با به هم زدن دو سنگ آتش زنه، آتش برافروخت، دو گاو را کباب کرد و خورد. وقتی کارش تمام شد، آتش را خاموش کرد و از میان رودخانه رفت تا ردپایی از خود باقی نگذارد. سپس بی آنکه سر و صدایی کند، به غار مادرش بازگشت، در گهواره اش دراز کشید، قنداق را به تن کرد و چنگ خود را در آغوش گرفت.

آپولو متوجه ربوده شدن رمه اش شد و رد پای رمه را که به نظر می رسید عقب عقب راه رفته اند، گرفت. سرش کلاه نمی رفت. با عصبانیت ردپا را تا غار مایا پی گرفت و از هرمس خواست تا محل اختفای گاوها را بگوید. هرمس نوزاد معصومانه همه چیز را انکار کرد و گفت که خبری از رمه ی گمشده ندارد و پرسید، (آیا به من می آید که قدرت دزدیدن گاوها را داشته باشم؟ من هنوز شیر مادرم را می خورم و می خوابم و قنداق شده ام و در رختخواب گرم و نرم خود  می خوابم. من دیروز به دنیا آمده ام، پاهایم نرم است و زمین سخت) و هرمس به سر پدرش قسم خورد که چیزی درباره ی گاوها نمی داند.

آپولو به این نمایش معصومانه خندید و هرمس را متقلب مکاری خواند که همچون دزدی تعلیم دیده سخن می گوید. آپولو و هرمس در حضور زئوس ماجرا را بازگو کردند. زئوس هرمس را واداشت تا محل اختفای گاوها را به آپولو نشان دهد.

هرمس را بیش از هر چیز به پیک رب النوع ها بودن و کسی که خدمات مفید و بسیار زیادی را به دیگر المپی ها ارائه کرد، می شناسند. او بنا به درخواست زئوس به جهان زیرین رفت و پرسفون را به نزد مادرش بازگرداند. همچنین آرس را که در خمره ای برنجی زندانی شده بود، نجات و زئوس را وقتی مشغول زایمان دیونیزوس بود، یاری داد و آفرودیت ، آتنا و هرا را به مسابقه ای برد که در آن پاریس می بایست از میان آن سه تن، یکی را به عنوان زیباترین انتخاب کند و پاریس، آفرودیت را انتخاب کرد.

 

نقش های کهن الگوی هرمس کدامند

  • پیام رسان
  • مکار
  • برادر کوچک تر رقابت جو
  • راهنما
  • کیمیاگر
  • منجی کودک
  • پیام رسان؛ هرمس به طور منظم و به راحتی در میان المپی ها در دنیای زیرین، بین المپ و زمین و زمین و جهان زیرین، بی هیچ دغدغه ای از یک سطح به سطحی دیگر و فراتر از مرزها سیر می کرد.

مردان و زنانی که چنین سیالند، ممکن است در عین حال که در خانه هستند، در عوالمی چون سیاست، رسانه های جمعی و بازرگانی نیز فعالیت کنند. آنان سوداگران و رابط هایی هستند که کالا، اطلاعات و فرهنگ را از مکانی  به مکان دیگر می برند. هرمس ظرف یک روز از شهری به شهری و از کشوری به کشور دیگر سفر می کند تا آهن آلات بخرد یا اولین کسی است که به مکانی صعب العبور سفر می کند. هرمس ممکن است تجلی انسانی داشته باشد و یا بتوان حضورش را با امواج رادیویی، تلویزیونی یا نوشتاری حس کرد. بزرگ نمایی، کسب درآمد، بستن قرارداد یا وارد شدن در چالش ها برای انسان های هرمسی، از اقدامات هرمس است.

جهانگرد نامور کهن، مارکوپولو، راه بازرگانی از اروپا به قاره هند و چین را باز کرد، سر ریچارد برتون، کسی که به سرزمین های اسلامی و از جمله مکه سفر کرد، برای اینکه از سفرهای خود لذت ببرند و در سفرها و سفرنامه های خود موفق باشند، باید همچون هرمس می بودند.

این موضوع درباره ی خانم الکساندر دیوید- نیل نیز که به تبت سفر کرد و سفرنامه اسرارآمیز خود را نگاشت، صحت دارد. نامورترین کاشفان و واقعیت های غیرمترقبه معاصر، نویسندگانی چون کارلوس کاستاندا و لین اندروز هستند که هر یک درباره ی ماجراها، خطرجویی ها و خردی که از مردان و زنان حکیم و بومی آمریکا بدست آورند، کتاب هایی به نگارش درآورده اند، کاستاندا و اندروز همچون هرمس، آنجا که از دنیای عادی به دنیای ارواح سفر می کنند، از سطحی به سطح دیگر سفر کرده اند.

هرمس مدرن ممکن است در بخش خدمات برون مرزی فعالیت کند. برای مثال کارمند سازمان ملل متحد، جهانگرد، سخنران یا راهنمای تور می شود. مرد هرمسی چه مشغول داد و ستد قراردادها باشد و چه ارزیابی زیورآلات، از قدرت مجاب کنندگی فوق العاده ای برخوردار بوده و

(قراردادی خلاقانه) می بندد.

ذهن هرمسی از بابت اینکه چیزی غیرقانونی یا نادرست باشد، مضطرب یا مشوش نمی شود. گهگاه از مرز و خط تعادل مابین درست و غلط به یک طرف می افتد. در نتیجه ممکن است فردی نصیحت کننده باشد یا برعکس عضوی از مافیا شود و درست مثل هرمس از مرزهای جهان قانون رد شده و به دنیای زیرین تبهکاری پا نهد. تنها توجه وی به این است که آیا تهدید و یا گفتگویش کارآمد هست یا نه؟ او به واسطه تفکر خلاقانه اش در حل مسائل، خبره است.

  • مکار؛ هرمس در اولین روز تولد، گاوهای برادرش آپولو را دزدید و با واداشتن گاوها به عقب عقب رفتن، هوشمندانه ردپایی از خود باقی ننهاد. بعد هم تلاش کرد تا خود را نوزادی بی آزار جا بزند و مکارانه خود را به خواب زد. این هرمس حیله گر است، کهن الگویی که شهره به ویژگی هایی چون تیزهوشی، فریبکاری و قدرت تغییر قیافه و هیئت است.

فرد هرمسی مبتکر است و هر آنچه را بخواهد با حیله گری و یا دزدی به دست می آورد. اغلب به خاطر تیزهوشی، بسته به آنکه چه چیزی را از چه کسی دزدیده، به جای آنکه نکوهش شود، تحسین می شود. وقتی رابین هود است، از ثروتمندان ستمگر می دزدد و به فقرا می بخشد.

مکاری است که به واسطه قهرمان بودن مورد ستایش واقع شده است.

در زندگی واقعی، به احتمال زیاد مکاران بیشتر کلاهبردار می شوند تا قهرمان. ممکن است سوداگرانی بی وجدان شوند که از هوش سرشارشان برای به دام انداختن آدم های بیچاره و واداشتن آنان به خرید کالاهای غیرضروری استفاده کنند یا مردان کاملاً شیادی شوند که مردم را می فریبند. هرمس در مقام یک حیله گر، کهن الگویی است که در یک مرد با شخصیت ضد اجتماعی جذاب جلوه گر می شود، کسی که هرگز به خاطر دروغ ها و دزدی هایش احساس گناه نمی کند.

الزاماً نیازی به متجلی شدن جنبه حیله گرانه هرمسی در جهان بیرون آن هم به صورت منفی وجود ندارد. قدرت تفکر حیله گرانه در یک درمانگر به او کمک می کند تا دریابد در ذهن دیگری چه می گذرد. یک کارآگاه می تواند از این توانایی در حرفه ی خود بهره گیرد.انسان هرمسی از این توانایی در راستای حل بدیع و خلاقانه ی مشکلات خود استفاده می کند.

  • برادر کوچک تر رقابت جو؛ ترتیب تولد می تواند منجر به رشد کهن الگوی هرمسی شود. ارتباط هرمس با برادر بزرگش آپولو، کلید درک جنبه ی رقابت جویی و بیش طلبی این کهن الگوست. هرمس وقتی پا به دنیا نهاد، دریافت که دستانش خالی است و بلافاصله از برادر بزرگترش دزدی کرد. آپولو در واکنش به هرمس، گاه احساس قربانی شدن و خشم می کرد و گاه خشم خود را فرو می خورد و مسحور او می شد، با اینکه هر دو برادر ضمن مبادلات کالایی بالاخره مهارت ها و یا قدرت را از یکدیگر یاد گرفتند، اما این هرمس بود که با دستانی خالی شروع کرد و همه چیز را به دست آورد.

وقتی برادر کوچک تری باشد که بعد از برادر بزرگ تر پا به عرصه وجود می گذارد، بلافاصله شروع به استفاده از جذابیت های  کودکانه ی خود می کند. با گذشت زمان همچنان در اندازه  و تجربه کوچک تر باقی می ماند و متوجه می شود که باید از زیرکی و شیرین سخنی خود استفاده کند. او به عنوان برادر کوچک تر نمی تواند بر برادر بزرگ تر خود فائق آید.

در مقام کهن الگویی، برادر جوان تر شیوه به کارگیری واژه ها را می آموزد تا از نزاع های جسمانی که در آن زورش نمی رسد، خلاصی یابد. برای رسیدن به خواسته ای که متعلق به برادر بزرگ تر است، چه مادی باشد و چه امتیازی ویژه، از سیاست و تدبیر استفاده می کند.

(برادر کوچک تر) خود را همچون زیردستی می بیند که برای رسیدن به موقعیت باید بجنگد.

  • راهنما؛ هرمس از نظر اسطوره شناسی، اغلب دیگران را از قلمرویی به قلمروی دیگر راهنمایی می کرد. در مقام هرمس، مصاحب ارواح مرده جهان زیرین بود. همچنین برای بازگرداندن پرسفون از جهان زیرین به نزد مادرش دیمیتر، راهنمای او بود.

نماد هرمس، سنگ است، ستونی کوچک یا هرمی از سنگ های کوچک بر هم نهاده که محدوده ها، جاده ها، مقبره ها و ورودی خانه را مشخص می ساخت. در نتیجه هرمس، مشخص کننده ی محدوده ها و مرزها و در عین حال رب النوع فراتر از مرزها بود.

مورای اشتاین روان شناس و تحلیل گر یونگی، هرمس را رب النوع گذرهای مهم خواند. هرمس کهن الگویی است که در مراحل روان شناختی زندگی حاضر و ناظر است به خصوص در مرحله ی انتقالی میانسالی. او کهن الگوی آستانه ای است، جایی که در آن یک وضعیت یا اندیشه یا غیره، با وضعیت یا اندیشه ی دیگری می آمیزد.

یک روان درمانگر اغلب نقش هرمسی راهنمایی ارواح در مراحل عبوری مهم زندگی را ایفا می کند. انسان ها در مقاطعی از زندگی شان به خاطر از دست دادن آدم های مهم زندگیشان و یا از دست دادن یک نقش به افسردگی، عدم اطمینان یا اضطرابی دچار می شوند که ناشی از مواجهه با پدیده ای نو است. آنان ممکن است به خاطر از سر گذراندن دوره ای انتقالی از یک مرحله به مرحله ی دیگر به روان شناس احتیاج پیدا کنند.

روان درمانگر همان گونه که هرمس مسافران زیادی را یاری می کرد، برای مدتی فرد را در این سفر همراهی می کند. گاهی درمانگر به فرد کمک می کند تا خطرات یک موقعیت را ببیند و به حیات خود ادامه دهد و این همان کاری است که هرمس درباره ی اودیسه کرد. وقتی اودیسه آماده ی دیدار با سیرسه همان ساحره ای که مردان اودیسه را به شکل خوک درآورده بود گردید، هرمس به یکباره هویدا شد و به اودیسه این بینش را اعطا کرد تا از خود در مقابل قدرت سیرسه محافظت کند. الگوی هرمسی، راهنمای افرادی  است که خواهان معنا و یکپارچگی گستره های آگاهی، زندگی انسانی (زمینی) و روحی (زیرزمینی) و نیز آغازکننده ارتباط هستند و می دانند چه می خواهند.

هرمس به عنوان مسافر سطوح مختلف خواهان فهم، یکپارچپی سازی و برقراری ارتباط بین دنیای ذهنی آگاه و تفکر بعدی که من یا ایگو خواستار عمل کردن آن است و ضمیر ناخودآگاه جمعی است.

  • کیمیاگر؛ هرمس را کهن الگوی کیمیاگری همان علم اسرار آمیزی که مس را به طلا تبدیل می کند و پژوهشی روانی و روحی برای تبدیل بی ارزشی ها به ارزشمندها خوانده اند.

(کیمیاگر) در جستجوی یافتن معنا در رویدادهای پیشین و جویای دگرگونی تجارب است.یونگ این الگوی هرمس را تحت عنوان مرکوری، کیمیاگری روح خوانده است.

  • منجی کودک؛ هرمس به دنیای زیرزمینی هبوط کرد تا پرسفون را که توسط دیمیتر دزدیده شده بود، بازگرداند. او دیونیزوس را در دوران نوزادی، حداقل دو بار نجات داد و مانع آسیب دیدن وی شد.. آرس نیز به وقت خردسالی، زندگی خود را به هرمس مدیون بود. هرمس کهن الگو یا استعاره ای است که آنچه را معصومانه و آسیب پذیر و الهی و مقدس است، با معنا بخشیدن به تجربه ای دردناک، پاسداری می کند.

هنگامی که انسان ها از دوران کودکی پرفشار خود صحبت می کنند یا وقتی مطلبی می خوانم که درباره ی کودکانی است که در شرایط دهشت بار و نومیدانه گم شدن در بیابان و جنگل و یا شناور ماندن بر روی آب نیز خود را نباختند، حضور محافظ هرمس را احساس کرده ام. این کودکان با دریافت پیامی انگیزشی، شهامت پیدا کرده اند به راهشان ادامه بدهند.

برای کودک هرمسی که مورد سو استفاده و بدرفتاری قرار گرفته، پیام درونی چنین است: ( من دارم آزمایش می شوم) برای کودکی که ناامید نمی شود و وا نمی دهد، پیام چنین است: (کسی خواهد آمد) یا (نباید بمیرم. باید به خاطر فلانی زنده بمانم.) در چنین هفت خوانی، کودک به این پیام که روح او را از متلاشی شدن نجات می دهد، چنگ می زند.

هرمس، حامی کودک درون بزرگسال افسرده نیز هست. او در این موقعیت، ممکن است در شخص دیگری تجلی یابد، کسی که با فراهم کردن تجربه ای آزاد کننده یا بینشی، بخش شوخ و بازیگوش درون فرد را آزاد می کند و بخش آسیب پذیر فرد بزرگسالی را که گرفتار دنیای زیرزمینی است، رهایی می بخشد.

 

نقش های کهن الگوی هرمس کدامند

ویژگی های مرد هرمسی

هرمس ذهنی سریع الانتقال دارد. اهمیت یک ایده یا موقعیت را درمی یابد و سریعاً براساس شهودهای خود عمل می کند. او ماهیت فیزیکی (همیشه پویایی) دارد، در عین حال با ظرافت تمام و فعالانه، از یک شخص به شخص دیگر و از مکانی به مکان دیگر تغییر جهت می دهد. تلاش در به قلاب انداختن وی همان قدر دشوار است که استوار نگه داشتن جیوه.

چگونه کهن الگو یا آرکی تایپ هرمس را فعال کنیم

هر گاه با نگرشی کنجکاوانه و آزاداندیشانه، خواهان ریسک و قدم نهادن به قلمرو جدیدی اعم از سفر کردن و خواندن باشیم، هرمس را به حضور و همسفری خود فراخوانده ایم. این کهن الگو و خودانگیختگی درونی، ارتباط با دیگران و آنچه را که شاهدش خواهیم بود، یعنی مکان، مواد و انسان ها را فراهم می سازد.

تقارنی که به نظر می رسد معنادار باشد، اتفاقات تصادفی پیش بینی نشده ای که ما را به شرایطی رهنمون می سازند که باور نمی کردیم و به گونه ای اسرار آمیز از آن به درآمده ایم.

کسانی که ذهن متمایل به برنامه ریزی و زمان بندی دارند، نقشه می کشند و می دانند که در چه زمانی شاهد چه چیزی خواهند بود، هرمس را نخواهند دید. بنابراین وقتی به سفر از قبل برنامه ریزی نشده ای می رویم و قصدمان صرفاً خوش گذرانی و نگرشمان فقط ماجراجویی است، نمی دانیم با چه چیزی مواجه خواهیم شد و اجازه می دهیم رویدادهای هر روز همان گونه که هستند، شکل بگیرند، هرمس را به همراهی و یگانگی با خود فراخوانده ایم.

در ضمن زمانی با هرمس پیام رسان و ارتباط دهنده تماس برقرار می کنیم که امکان سخن گفتن را می یابیم و خواهان خودانگیخته بودنیم.

سخنان شیرین هرمس از قبل برنامه ریزی نشده است، سخنانی که بی مقدمه بیان می شوند و ممکن است تجربه ای عمیق و پر تب و تاب را چه برای گوینده و چه برای شنونده امکان پذیر سازند و انسان ها را از سطحی به سطح دیگر انتقال دهند.

وقتی به جای سخنرانی از روی متنی از پیش تعیین و تنظیم شده، صرفاً طرح اولیه ای را در ذهن داریم و به طور خودانگیخته سخن می گوییم، هرمس را با خود همراه ساخته ایم.

در خودانگیختگی، می توانیم هرمس خلاق خود را برگزینیم و اجازه دهیم تا موضوع، جریانی سیال داشته باشد، نه اینکه طرحی شسته رفته و آپولویی باشد و درباره ی چیزی حرف بزنیم که شخصاً تجربه نکرده ایم. برای همراهی با هرمس، قبل از هر چیز باید شهامت این کار را داشته باشیم. داشتن تجاربی در عرصه خودانگیختگی، اعتماد به هرمس را افزایش می دهد.

 

چگونه کهن الگو یا آرکی تایپ هرمس را فعال کنیم

دوران کودکی مرد هرمسی

هرمس پیش رس ترین کهن الگو و از اولین روز تولد، فعال، خلاق و مکار بود. در یک هرمسی خردسال هم ویژگی های هرمسی مشابهی دیده می شود. او زود به حرف می آید، زود راه می افتد و زود فعالیت خود را آغاز می کند. خیلی زود نرده های تختخواب و گهواره را پشت سر می نهد و به دنیا پا می گذارد. هر چه را که به دستش برسد، وارسی و در هر بسته ای را باز می کند. حتی وقتی که او را در حالی که (دستش را در ظرف شکلات فرو برده) گیر می اندازید، باز هم قیافه معصوم و جذابی دارد. کنجکاو و صمیمی است. علاقه ای اصیل به همه چیز و همه کس دارد و در نتیجه می تواند با هر قماشی و در هر سن و سالی کنار بیاید. کودکی چنین شگرف، به دنیا سحرآمیز و شیفته وار می نگرد.

سال های اولیه پیش دبستانی و مدرسه برای هرمس خردسال به سهولت طی می شوند. او به سادگی یاد می گیرد و مدرسه را مکانی قابل رقابت و خوب می بیند مگر اینکه از وی توقع داشته داشته باشند آهسته و آرام سر جای خود بنشیند و درس بخواند.

سال های اولیه پیش دبستانی و مدرسه برای هرمس خردسال به سهولت طی می شوند. او به سادگی یاد می گیرد و مدرسه را مکانی قابل رقابت و خوب می بیند مگر اینکه از وی توقع داشته باشند آهسته و آرام سر جای خود بنشیند و درس بخواند.

برخی از مشکلات بالقوه ی او، از همان دوران معصومانه کودکی آغاز می شود. ممکن است حتی زمانی که بیان حقیقت چندان هم دشوار نیست و حتی قابل قبول است، داستان پردازی و دلیل تراشی کند و حتی دروغ بگوید. برای (مایملک دیگران) چندان ارزشی قائل نیست و هر چه را که برایش جذاب باشد، (دله دزدانه) برمی دارد. ممکن است این رفتار معصومانه و کودکانه، به تدریج او را به دزدی خرده پا تبدیل کند ولی چون در این کار نیت شریرانه ای ندارد، معمولاً بزهکاری هایش را جدی نمی گیرد و دلیل تراشی هایش خنده دار و سرگرم کننده به نظر می رسند. همین نکته می تواند بر شخصیت وی تاثیری قطعی بگذارد. چناچه هنگام صحبت کردن به شدت مورد قضاوت قرار گیرد، از همان کودکی برچسب بد بودن بر پیشانی او خواهد خورد.

 

دوران کودکی مرد هرمسی

  • دوران نوجوانی و جوانی مرد هرمسی

ضرب المثل (خشت اول چون نهد معمار کج، تا ثریا می رود دیوار کج) یقیناً وصف الحال پسر هرمسی است. مرد هرمسی در دوران نوجوانی و جوانی، قوانین متعارف را زیر پا می گذارد. در رسیدن به آنچه از زندگی می خواهد علاقه مند است اما به راه مرسوم در رسیدن به هدف علاقه ای ندارد. در ضمن واگرا بودن علائق وی(علاقه مندی هایش چارچوب ندارد) باعث می شود تا مسیری زیگزاگی طی کند.

هرمس نوجوان ممکن است دبیرستان یا کالج را رها کند تا فرصت بیشتری برای انجام یک فعالیت مبتکرانه یا یک اختراع، مدیریت یا حتی نواختن در یک گروه موسیقی راک، یا گروه ورزشی بیس بال یا گلف داشته باشد. یک مرد هرمسی معمولاً برای خوشایند دیگران یا تایید گرفتن از آنها کار نمی کند( این ویژگی آپولو یا زئوس است). موفقیت او بیشتر به این دلیل است که نفس کار، او را شیفته ی خود می سازد و خلاقیتش را به جریان می اندازد.

او معمولاً مسائل را صرفاً هوشمندانه و یا به وسیله ی احساسات حل نمی کند بلکه اهداف منفعت طلبانه ای را در نظر دارد.

نبوغ، شانس، توانایی و پشتکار در عرصه های گوناگون، ویژگی های یک هرمس موفق هستند.

ممکن است مرد هرمسی در نوجوانی و جوانی، جلوه های دیگری از خود را نشان و از شهری به شهر دیگر و از شغلی به شغل دیگر تغییر جهت دهد. اگر او علاقه ی خود را پیگیری نکند و نبوغ و توانایی بالقوه اش تبدیل به جسارت نشود شاید کارمند دون پایه ای باقی بماند و تا ابد سرگردان باشد.

ممکن است در دوران نوجوانی و جوانی، خصوصیات دزدی و دروغگویی هرمسی نمایان شوند و او در مسیر بزهکاری قرار گیرد. او مرد با اعتماد به نفس یقه سفید و به هر حال تبهکاری است.

ممکن است در دوران نوجوانی و جوانی، خصوصیات دزدی و دروغگویی هرمسی نمایان شوند و او در مسیر بزهکاری قرار گیرد. او مرد با اعتماد به نفس یقه سفید و به هر حال تبهکاری است.

ممکن است مرد هرمسی در دوران جوانی تمایلات معنوی، فلسفی و یا روان شناختی متضاد با ویژگی های تبهکارانه ای که گفته شد، پیدا کند. این مسیری است که ریچارد آلپورت استاد نابغه ی روان شناسی دانشگاه هاروارد طی کرد. او یک آینده درخشان را رها کرد تا در هندوستان یک گورو (راهنمای معنوی) را بیابد. راهنمای معنوی مشهور رام داس، مردی هرمسی است که می توان وی را راهنمای ارواح خواند.

  • دوران میانسالی مرد هرمسی

اگر او یک مرد هرمسی بالغ با شغلی چالش برانگیز و از نظر مادی رضایت بخش باشد، آنگاه درمی یابد که میانسالی در مقایسه با سایر مراحل زندگی، فرصت های به مراتب بهتری را برای رشد، سفر و تنوع برایش فراهم می آورد. مرد هرمسی بسیار بیشتر از دیگر مردان، دنیای بیرون را پاداش دهنده می یابد. او ممکن است به سیر و سفر در دنیای درون خود بپردازد و با میانسالی خود سازگاری بیشتری نشان دهد.

اما اگر مرد هرمسی در میانسالی همچون دوران جوانی، از شهری به شهری و از شغلی به شغل دیگر، از رابطه با زنی  به زن دیگری بپردازد، زندگی ناخوشایندی خواهد داشت و دیگر برایش چندان جالب نخواهد بود که با این کارها فقدان توان مادی خود را بپوشاند و بدیهی است که در این راه، شکست خواهد خورد.

برخی از مردان هرمسی در دوران میانسالی اتفاقات کشنده ای را تجربه می کند و برخی نیز به شدت افسرده می شوند. فرجام رفتارهای ضداجتماعی و جامعه ستیزانه مرد هرمسی در میانسالی متفاوت است. ممکن است از نظر اقتصادی موفق باشد، اما همچنان اصلاح ناپذیر باقی می ماند. شاید هم رسوا شود یا به زندان بیفتد و یا به خاطر ارتکاب به جرایمی، فراری باشد.

 

دوران میانسالی مرد هرمسی

  • دوران کهنسالی مرد هرمسی

مرد هرمسی در کهنسالی ممکن است آدمی غیرعادی به حساب آید. از آن آدم هایی که نه در خانه دلش شاد است، نه جایی در وطن دارد.

اگر در کهنسالی همچنان موضع کودکانه خود را حفظ و یا هویت دزدی خرده پا را کسب کرده باشد، همچنان سرگردانی خانه به دوش خواهد بود که به دنبال فرصت ها از شهری به شهر می رود، اینجا و آنجا چیزی را به دست می آورد و به واسطه هوش و قدرت ارتباطی خود امرار  معاش می کند. تنوع امروزی این گونه از هرمس ها را روان شناسانی می شناسند که در بیمارستان هایی مشغول به کارند که عهده دار اداره ی امور سامان دهی به بی خانمان ها هستند. بیماران هرمسی، خوب یاد گرفته اند که چگونه اجازه ی ورود بگیرند، سرپناهی پیدا کنند و باز به راه خود ادامه بدهند و کار خودشان را بکنند.

در عوض هرمس های مثبت و مشارکت جویی هم وجود دارند که قادر به راهنمایی دیگر رهروان در مسیری هستند که خود پیموده اند، مسیری که در آن تجارب عمیقی را کسب کرده اند و قادرند معنای آن را دریابند. ممکن است آنها بازرگانان زیرکی باشند که بتوانند به دیگران درس های زیادی بدهند، کاشف قلمروهای عوالم روحی و روانی باشند که می توانند نقشه ی راه را برای دیگران ترسیم کنند و یا سیاستمدارانی باشند که ترجیح می دهند وی را دولتمردی سالخورده بدانند. مرد هرمسی می تواند سخنور یا مولفی باشد که قادر است آنچه را که در سفرهای خود آموخته است، به دیگران آموزش دهد. هرمس تمام عیار تا زمان مرگ هم قلمروهای جدیدی را می جوید، آدم های جدیدی را می بیند و یا با ایده های جدید وسوسه می شود. او حتی به مرگ هم ماجراجویانه می نگرد.

  • حرفه و وضعیت شغلی مرد هرمسی

هرمس پیام رسان رب النوع ها، راهنمای ارواح به دنیای زیرین و راهنمای مسافرین، رب النوع سخنوری، راهزنان، سوداگران و پهلوانان و دو ابزار موسیقی یعنی چنگ و فلوت بود. مرد هرمسی در موقعیت های کار به کهن الگوی هرمسی شباهت دارد. بعید است که مرد هرمسی در یک شرکت سهامی، متخصص دون پایه شود. فردیت و گوناگونی علایق، او را از دیگران متمایز می سازد. علاقه ای به انجام دستورالعمل ها ندارد. ذهن سریع الانتقال او مسیرها و راه حل ها و میان برهای متفاوتی را پیدا می کند.

مرد هرمسی احتمالاً در هر عرصه ای، مبتکر است و نگرشی کارآفرینانه دارد. بهترین واژه بی طرفانه ای که می توان درباره ی او به کار برد، فرصت طلبی است. او قادر است به اشخاص و ایده ها چنگ بیندازد و از هر فرصتی کمال استفاده را ببرد. این خصوصیات به اضافه ی توان ارتباط دهی باعث می شود بازرگان یا اهل گفتگو و مذاکره خوبی از کار دربیاید. او مخترعی بااراده است که در همه زمینه ها، آرای روشنی را ارائه می دهد و از محدوده های معمولی فراتر می رود تا آنچه را که می خواهد به چنگ آورد.

گوردن سومر که او را با نام استینگ می شناسند، هرمسی معاصری است که در حرفه های مختلف خوش درخشیده است. او معلم مدرسه و ستاره موسیقی راک، شاعر و رهبر خوانندگان گروه پولیس بوده و آلبوم های وی تیتراژ میلیونی دارند. استینگ از موسیقی راک پا به عرصه ستاره سینما شدن نهاد. از همخوانی در گروه پولیس به اجرای یک نفره در آلبوم رویای لاک پشت آبی پرداخت.

روزنامه نگاری، استینگ را مردی خوانده که عجله دارد، به آسانی سفر می کند و درخششی موجز دارد. ظرف سه ماه به سه کشور متفاوت می رود.

هرمس علاقه ندارد در بند بماند و خواهان آزادی حرکت در همه عرصه های روانی و جسمی از جمله جنبه های روشن و تاریک شخصیت خود است. به همین دلیل خیلی یونگی به نظر می رسد به این معنا که قادر است در کهنسالی، یک تحلیل گر یونگی شود.

عنوان (پسر خوب، پسر بد) برای هرمس لقب مناسبی است.

کهن الگوی هرمسی ویژگی هایی را فراهم می سازد که برای یک روان درمانگر خوب بودن مناسب است. همچون هرمس که یار و یاور مسافران بود، روان درمانگر نیز در سفرهای روان شناختی انسان ها یار و یاور آنهاست و همراه با مراجعین به حیطه های تاریک و روشن آنان، دوران انتقالی بحرانی ایشان همچون میانسالی و شرایط روان پریشانه و مرزی سفر می کند. وقتی هرمس در کسی حضور داشته باشد، چه مرد و چه زن قادر به دیدن جنبه های تاریک، کینه، روان پریشی، غرایز، پرخاشگری، رمزآمیزی، درخشان یا عادی بودن خود و دیگرانند، بی آنکه هیچ قضاوتی درباره ی خود یا دیگران انجام دهند. این توانایی بیان جنبه ی دوستانه هرمس است.

شاخص ترین ویژگی که حضور هرمس را در روان انسان مشخص می سازد، توانایی وی در برقرار کردن ارتباطی مجاب کننده است، نگرشی دوستانه که باعث باز شدن راه برای فرد هرمسی می گردد.

توان بالقوه و خودانگیختگی یک هرمسی، واکنش های مناسبی را فراهم می سازد که خود باعث دستیابی موقعیت های مناسب می شود. شباهت به کهن الگوی هرمس باعث می شود که فرد فروشنده ای عالی، بازرگانی مبتکر، مدیر روابط عمومی موفق و به خصوص راهنمای تور بسیار خوبی از آب دربیاید.

 

حرفه و وضعیت شغلی مرد هرمسی

  • روابط مرد هرمسی

    • ارتباط با زنان

    • ارتباط مردان

    • رابطه جنسی

    • ازدواج

    • فرزندان

  • ارتباط با زنان؛ به نظر می رسد مرد هرمسی ناگهان در زندگی یک زن حضور می یابد. مثلاً در هواپیما کنار او می نشیند؛ دوست قدیمی کسی از آب در می آید که در میهمانی زن شرکت کرده، وقتی لاستیک اتومبیل خانم پنچر شده مثل یک منجی سر می رسد، یاریگر و صمیمی است، حرف هایش زن را شیفته و مجذوب می کند، به جاهایی رفته که زن فقط درباره شان خوانده است، حال و هوای ماجراجویی و شیطنت دارد و زن فکر می کند که بالاخره مرد زندگیش را پیدا کرده اما او گریزپاست.

هرمس تمام عیار، ممکن است همان طور که بی مقدمه سر و کله اش در زندگی زن پیدا شده، از زندگی زن خارج و مثلاً به یک سفر کاری برود و از همان جا تلفن کند که قرار است برای کار به جای دیگری برود و دیرتر بازمی گردد و یا تاریخ بازگشت وی مشخص نیست. شاید زن به جای همه ی اینها فقط یک کارت پستال دریافت کند. او بعدها بی هیچ توضیحی غیبش می زند تا اینکه دوباره بی هیچ عذرخواهی بازگردد. در کنار مرد هرمسی بودن، ضرب المثل (از دل برود، هر آنکه از دیده برفت) است.

شاید او از آن هرمس های پولدار نباشد که دائماً برای کار یا تفریح سوار هواپیما می شوند اما زیاد به اطراف و اکناف شهر خود سفر کند، بنابراین الگوی او هم مانند یک هرمسی ثروتمند است. ماجراجویی جدید او، شاید درگیر شدن در یک پروژه ی تازه باشد. مرد هرمسی اصلاً به عواقب ماجراجویی های خود نمی اندیشد. او دلش می خواهد در زندگی زنان حاضر شود و سپس غیبش بزند، در قبال عواطف زن احساس مسئولیت نمی کند و نسبت به او وفادار نیست.

مرد هرمسی زمانی وارد میدان عشق می شود که خود را در آستانه خانه زنی می بیند که شیفته او شده است. عشق به یک زن برای مرد هرمسی، شاید صرفاً شبیه دیدار از یک کشور جدید باشد. برای او یک زن جدید، قلمروی جدیدی برای اکتشاف است. این خصیصه باعث می شود بسیاری از مردان هرمسی همچون دون ژوان رفتار کنند و مانند زنبوری از یک گل به گلی دیگر بنشینند. هنرپیشه سینما وارن بیتی که شهره به دوست داشتن زنان زیباست، زنده کننده این جنبه از هرمس است.

شاید یک مرد هرمسی بتواند با زنی که نیازها و انتظارات غیرواقع بینانه ای از وی ندارد، به خوبی کنار بیاید. شاید او دوستان زنی داشته باشد که از دیدنش بسیار خوشحال شوند. آنها کسانی هستند که توقع ندارند او با آنان تماس بگیرد و اجازه می دهند که صرفاً خود وی هر گاه بخواهد بیاید. اینها به یک تماس تلفنی یا یک یادداشت کوتاه که گاهی می فرستد، راضی هستند و در خانه شان به روی او باز است که هر وقت دلش خواست خواست بیاید.

مردان هرمسی بالقوه مخرب هستند. تکانشی عمل کردن از ویژگی های منفی مردان هرمسی است. آنان اگر زنی را بخواهند، او را اغوا می کنند و برای رسیدن به هدف خود، دروغ می گویند، دلبری می کنند و هر کاری را که فکر می کنند موثر واقع خواهد شد، انجام می دهند، بی آنکه به عواقب آن برای زن یا در صورت همسر داشتن، به پاشیده شدن کانون خانوادگی او بیندیشند و به هیچ یک از وعده هایی که به زن می دهند، عمل نمی کنند.

  • ارتباط با مردان؛ هرمس در مقایسه با دیگر کهن الگوها دوستانه ترین ارتباط را با ورزشکاران، کاسبان، مسافران، دزدان و موسیقی دان ها داشت و وقت زیادی را صرف دوستی با مردان گوناگون می کرد. مرد هرمسی نیز همین گونه است. او دوستان و آشنایان زیادی دارد، مردانی که صرفاً با آنان به بازی گلف می رود و اگر با موسیقی سر و کار داشته باشد، گاهی هنرنمایی هم می کند. در عرصه تجارت، وقتی معامله ای می کند، خواهان آن است که رفقایش هم سود ببرند. دست و دلباز است. وقتی کالایی را وارد می کند، دوستانی را که می توانند از این سفره بهره مند شوند، خبردار می کند و آنان نیز از این گشاده دستی غیرمنتظره قدردانی می کنند.

هرمس در اعماق قلب خود، فرد تنهای مردم آمیزی است. موهبت رفتار دوستانه اش باعث می شود که هر وقت بخواهد با دیگران باشد، افراد زیادی دور او جمع شوند. از آنجا که اکثر دوستی های مردان بر اساس بده بستان و شراکت به وجود می آیند و همین مسئله موجب مایه آسیب پذیری رابطه و مانع از صمیمیت است، دایره دوستان مرد هرمسی از دیگر انواع مردان بزرگ تر است. معاشرانی که گهگاه با یکدیگر ملاقات و درباره ی علایق متفاوت خود اظهار نظر

 می کنند. مرد هرمسی علایق بی شمار دارد.

  • رابطه جنسی؛ مرد هرمسی در عرصه این رابطه نیز همچون دیگر عرصه ها خواهان کسب تجارب شخصی است. او خطر می کند و مرزها را می شکند، در نتیجه می توان حدس زد که تجارب گوناگونی داشته است. تکانشی عمل کردن و در نظر نگرفتن عواطف و احساسات و نیازهای دیگران، به عواملی چون قدرت کهن الگوهای دیگر در او و تاثیر تربیت خانوادگی، کلیسا و خاستگاه اجتماعی وی بستگی دارد.

در کودکی از دکتربازی خوشش می آید و در وادار کردن همبازی هایش به آنچه می خواهد، از قدرت مجاب کنندگی بالایی برخوردار است. معمولاً مرد هرمسی با شهود، تدبیر و قدرت مجاب کنندگی خود، در عین حال که رفتارهای دوستانه و ویژگی های یک (پسر خوب) را دارد، هدفش از ایجاد رابطه با زنان صرفاً رابطه است.

  • ازدواج؛ چنانچه مرد هرمسی در حالت عاطفی جوانی دائمی که یکی از جلوه های بالقوه کهن الگویی هرمسی است، باقی بماند، آنگاه گریزپاترین مرد مجرد دنیاست. نگرش (هیچ وقت خودت را متعهد نکن)، بیانگر رابطه مرد هرمسی با زنان ست. وقتی اولین شکوفه ماجرای عاشقانه او با یک زن فرو می افتد، او رقص کنان پا به فرار می گذارد. احساس تملک یا وابستگی زن، مرد هرمسی را فراری می دهد.

هرمس بالغ ممکن است نسبت به کار و رابطه متعهد باقی بماند، با وجود این، در هر دو محیط احتمال زیادی به مجرد باقی ماندن او هست. اگر ازدواج کند، توقع دارد همسرش در غیبت او اوضاع را مرتب و تا بازگشتش اجاق خانه را روشن نگه دارد. او می آید و می رود، در حالی که همسرش را از جزئیات کار خود باخبر نمی سازد اما توقع دارد زنش به او کمک کند که پیش برود و موفق شود.

در رابطه با مرد هرمسی، ازدواج دو روح مستقل، ممکن و عملی است. در یونان قدیم ستونی به نام (هرم) به عنوان سمبل هرمس در آستانه در و بیرون از خانه و آتشدانی گرد و روشن در مرکز خانه به عنوان نماد هستیا، رب النوع آتش قرار داشتند. آتش هستیایی خانه را خانه می کرد. زنانی که چنین الگویی دارند، مستقل و درون نگرند و از تنهایی لذت می برند. ازدواج هرمس-هستیا برای هر دوی آنها مناسب است. ممکن است زن بسیار سنتی به نظر آید اما همسر بودن تنها منبع اصلی الهام او نیست و حسادت  نمی کند.

هستیا الهه ای باکره بود. هر زنی که در ارتباط با مرد هرمسی باشد، بهتر است از الگوی هستیا یا دیگر الهه های باکره(آتنا و آرتمیس)درون خود داشته باشد چون هرمس مدام در حال رفت و آمد است.

در اسطوره ها، هرمس و آفرودیت پیوند خوبی برقرار کرده بودند. برخی زنان به جای داشتن همسازی متضاد، آن گونه که در ارتباط هرمس و هستیا دیده می شود، آفرودیتی هستند و از الهه عشق و زیبایی تاثیر پذیرفته اند و با مردان هرمسی، ویژگی های همخوان دارند.

  • فرزندان؛ هرمس پسران زیادی داشت که رفتارهایشان خارج از محدوده قابل قبول بود. اوتولیکوس در روزگار خود سرشناس ترین دزد و دروغگو بود، اما در مقایسه با میرتیلوس به مراتب کمتر نکوهیده بود. او همان کسی است که به سگدست ارابه موم زد و باعث مرگ ارابه ران شد. پان، چرت بعدازظهر را خیلی دوست داشت و هر کسی را که خلوت و آرامش وی را بر هم می زد، به شدت می ترساند. او می توانست وحشتی بی دلیل را که برگرفته از نام اوست، در دیگران ایجاد کند، وحشتی که مردم، به خصوص زمانی مستعد آن می شوند که به مکان های خلوت یا خالی از سکنه سفر می کنند. پان مثل بز ظاهر و غایب می شد. اگر چه فرزندان یک کهن الگو می توانند استعاره ای از ویژگی های پدرانه باشند اما در زندگی واقعی، اسطوره تعدیل می شود. پسران یک مرد هرمسی ممکن است در حیطه اجتماع با رفتارهای ضداجتماعی با مشکلات زیادی رو به رو شوند.

در رفتارهای تکانشی که ویژه یک فرد هرمسی است، تفکر درباره ی عواقب رفتارها جایی ندارد. ذهنی که شعارش این است که (دم را غنیمت است) و در لحظه زندگی می کند باید بداند که هر عملی بهایی دارد و تاثیر عمل خود رو ی دیگران را در نظر بگیرد و مرزها را بشناسد.

پسر هرمسی برای رسیدن به بلوغ و سازگاری با انتظاراتی که دنیا از او دارد و نیز رشد روانی باید درس هایی را بیاموزد که لازمه ی پدر نمونه بودن است. این پدر است که عرفاً باید پا درمیانی کند و فرزند را با دنیای پیرامونش پیوند دهد ولی متاسفانه رابطه پدر-فرزندی مردان هرمسی از نظر روان شناختی سالم نیست و آنان پدران چندان خوبی برای فرزندان خود نیستند، مگر آنکه از کهن الگویی پدرسالارانه استفاده کنند و یا خود پدران خوبی داشته باشند.

مرد هرمسی معمولاً در مقام یک پدر، محدوده ها را در نظر نمی گیرد و به مرزها پایبند نیست. فرزندان او خوب می دانند که می توانند هر کاری دلشان می خواهند بکنند، به خصوص اگر قدرت داشته باشند پدرشان را مجاب کنند، حال چه موضوع ساعت خوابیدن باشد چه رفتن به مدرسه. ممکن است بچه های یک پدر هرمسی بفهمند که اگر دروغ بگویند و یا بهانه تراشی کنند، خطری از جانب پدر هرمسی تهدیدشان نمی کند، در نتیجه پسران مردان هرمسی اغلب آموخته اند که قوانین ضرورتاً قابل احترام نیستند و آنها می توانند با دلیل تراشی، از زیر بار انجام وظیفه شانه خالی کنند، می توانند هر چه را که می خواهند، بدزدند، به مراجع قانونی احترام نگذارند.

آنان درباره ی درست و غلط مسائل، دچار نقص اخلاقی هستند و در نتیجه برای دوران مدرسه یا کار آمادگی چندانی ندارند. اطلاعات اندکی درباره ی نظم و انضباط دارند. بر این گمان اند که می توانند بدون دردسر از قواعد و قوانین مورد نظر عدول کرد، اما بعدها می فهمند که چنین امری معمولاً امکان پذیر نیست.

بخش مثبتی نیز وجود دارد، آن هم اینکه پدر هرمسی می داند چگونه با فرزندانش بازی کند، با آنان به ماجراجویی بپردازد، به قوه تخیل آنها اهمیت بدهد و آن را بپروراند و با آنان مثل بچه ها رفتار کند. حضور پدران هرمسی در تجمع هیپی ها بسیار شاخص بود.

برخلاف پدران سنتی که فرزندان خود را برای سازگاری با دنیا، کسب دستاوردها و تولید تشویق می کنند، پدر هرمسی فرزندان خود را به در نظر گرفتن دنیا به عنوان مجموعه ای از حوادث دعوت می کند.

پدر هرمسی علاوه بر اینکه هیچ مرز و محدودیتی را در نظر نمی گیرد و دمدمی مزاج است، در غیبت کردن از خانه هم ید طولانی دارد و ممکن است خانواده را به حال خود رها کند و به عنوان بازرگان یا مسئول قرارداد به سفر برود. او ممکن است دائماً به خانه بیاید و برود و هرگز برای مدتی طولانی آرام و قرار نداشته باشد. این رفتار وی دو دلیل دارد. یکی آنکه به عنوان یک پدر به فرزندانش نمی نگرد و آنها را همبازی خود فرض می کند و دیگر اینکه به ندرت سر و کله اش در خانه پیدا می شود و پرورش فرزندان را یکسره به مادر وانهاده است.

  • مسیر رشد و تعادل مرد هرمسی

در تبارشناسی کهن الگوی هرمس، دو کهن الگوی مهم دیگر حضور دارند که به او کمک کردند و موجبات رشدش را فراهم ساختند، برادرش آپولو و پدرش زئوس بودند که برای مرد هرمسی از اهمیت به سزایی برخوردار بودند. مرد هرمسی برای آنکه در جهان بیرونی، عملکرد موثری داشته باشد باید از چهارچوب هرمسی بیرون بیاید و ویژگی های آپولویی و زئوسی را در خود پرورش دهد. او همچون آپولو و زئوس، در قلمرو ذهن زندگی می کند و لازم است که به پرورش ابعاد عاطفی و ذهنی خود بپردازد.

  • نه گفتن به هرمس؛ کسی که با هرمس همانندسازی می کند و در عین حال خواهان رشد و فراتر رفتن از مرزهای هرمسی است، باید ویژگی های بالقوه مثبت و منفی و مکارانه این کهن الگو را به درستی بشناسد، از عواقب رفتاری که او با خود و دیگران می کند، آگاه شود و بر بخش های منفی او دست رد بزند.
  • درخواست کمک از آپولو؛ آپولو کهن الگوی خورشید که همه چیز را واضح و آشکار می دید و نمی شد بر سرش کلاه گذاشت، احمق نبود و بلافاصله متوجه دروغگویی هرمس شد. اگر کسی روشن بینی و استدلال آپولویی را در خود پرورش دهد، نمی تواند تمایل هرمس به دلیل تراشی و نادیده انگاشتن دیگران را نادیده انگارد. آپولو نمایانگر تفکر خطی و توان تمرکز برهدف نیز هست. او درک درستی از پیشرفت زمان بندی شده دارد و برای دستیابی به نتیجه ای که نیازمند کار سازماندهی شده است، گام به گام پیش می رود. آپولو در عین حال جوانب اخلاقی را نیز در نظر می گیرد و درست و غلط را می سنجد و این همان خصلتی است که برای مردان هرمسی با هدف بسیار ضروری است.

شاید یک بزرگسال هرمسی، شخصاً متوجه شود که باید گاهی مثل آپولو خردمندانه رفتار کند.

بدین منظور باید برنامه هایی را به اتمام برساند و موفقیت خود را امکان پذیر سازد. او زمانی موفق خواهد شد که متوجه شود آنچه را که شروع کرده، باید تمام کند، مقتضیات را دریابد و خود را وادار کند که ثابت قدم بماند.

  • چاره جویی از زئوس پدر پندآموز؛ زئوس قدرت آن را داشت که به هرمس بگوید به دروغ هایش پایان بدهد و گاوهای دزدیده شده را برگرداند. او حرفش را صریح و بدون ابهام زد و هیچ جایی برای عذرتراشی هرمس باقی نگذاشت. هرمس متوجه اقتدار زئوس شد و بی هیچ حرف اضافه ای کاری را کرد که زئوس گفته بود.

مرد هرمسی باید اقتدار بی چون و چرای  طرف مقابل را ببیند و معمولاً این اقتدار بیرونی به دست کسی که اقتدار زئوسی و قدرت تاثیرگذاری بر هرمس را دارد، اعمال می گردد.

اگر مرد هرمسی با مرد زئوسی که او را راهنمایی می کند و به او پند می دهد، رابطه مثبتی داشته باشد، از این ارتباط فواید بسیاری می برد. مرد هرمسی در چنین رابطه پندآموزی نقش شاگردی را دارد که از استعدادهای خدادادی قدرت برقراری ارتباط و تیزهوشی خود استفاده می کند و بر تجربیات خود می افزاید.

نظام های پدرسالارانه بر ویژگی های زئوس و آپولو تاکید می ورزد و این هر دو حاضرند به هرمس درس بدهند و او را راهنمایی کنند. در یک نظام پدرسالارانه، غیر از زئوس و آپولو، هرمس از حمایت و تایید بیشتری برخوردار است و برای پیشرفت بیشتر، مورد تشویق قرار می گیرد. این سه کهن الگو در عرصه های ذهنی وجوه اشتراک زیادی دارند و زئوس و آپولو قوه ابتکار و مهارت های ارتباطی هرمس را می ستایند.

مرد هرمسی که متوجه می شود جوان جاودانه ی درونش مدتی طولانی است که هدایت سکان زندگی وی را در دست دارد، می تواند گاهی با جستجوی فعالانه ی یک مرد راهنمای مصمم و کاری، مسیر خود را تغییر دهد. هنگامی که مرد هرمسی با جوان ابدی درون خود که خواهان بازیگوشی و رهایی است، دست به گریبان می شود و سعی می کند این بخش از وجود خود را کنترل کند، در واقع زئوس درون را فرا می خواند.

  • عشق؛ یکی از اساسی ترین راه های رشد هرمس، عاشق شدن است. وجه مشخصه زنی که او باید عاشق او شود، سهل الوصول نبودن است، یعنی کسی که هرمس او را بخواهد اما نتواند به آسانی به او دسترسی پیدا کند. زنی که او را از دنیای تخیل و ذهن دور سازد و با زندگی درونی و نیز جسم خود، پیوند عمیق تری به رابطه ببخشد. آپولو برای رشد به پرورش دیونیزوس درون خود نیاز داشت، همین دستورالعمل برای هرمس هم مناسب است. راه دیگر رشد آن است که مانند آپولو با آنیما یا زن درون خود پیوند برقرار سازد.
  • تکامل معنوی؛ هرمس برای راهنمایی ارواح و جستجوکنندگان از توان بالفطره خوبی برخوردار است. انگیزه و علاقه او به ارواح، به خاطر دستیابی به حقایق معنوی است و به همین دلیل با رفتن به اعماق قلمرو هادس، خود را به خطر می اندازد. مرد یا زنی که با این جنبه از هرمس آشناست، به دنیای آخرت و اسرار مرگ و زندگی پس از مرگ علاقه مند است و برای دستیابی به این نوع اطلاعات، صرفاً به یک نفر بسنده نمی کند. از انجایی که هرمس نقشی ارتباط دهنده دارد، از قدرت آموزش دادن و در عین حال آموزش دیدن برخوردار است.

 

مسیر رشد و تعادل مرد هرمسی

  • چالش های روانی مرد هرمسی

وقتی هرمس فعال ترین کهن الگوی روان شناختی در شخصیت مرد باشد، کارهایی که می کند و چگونگی رفتار تکانش گرانه و فکر کردن یا بی فکری او درباره ی عواقب کارش، جای تامل دارد. در جنبه های سایه شخصیت هرمس نقصان هایی وجود دارد.

  • تکانشگری و حد و مرز نداشتن؛ کهن الگوی هرمس، در اولین روز زندگیش ثابت کرد که دزدی هوشمند و دروغگویی مجاب کننده است. پسران هرمسی نیز، نه به سرعت پدرشان ولی به زودی مسائل مشابهی را تجربه خواهند کرد. آنچه برای رشد یک هرمسی جنبه حیاتی دارد، آن است که چه بخواهد و چه نخواهد، باید برای موقعیت، احساسات و حقوق دیگران احترام قائل شود و هر چه را که دلش می خواهد، بلند نکند و هر کاری را که دوست دارد انجام ندهد. پسر هرمسی باید حد و مرزها، رفتارهای شایسته و قابل قبول را بیاموزد تا توانایی تشخیص درست و غلط، در وی رشد کند و در نتیجه درباره ی کاری که می خواهد بکند، بیندیشد، در غیر این صورت هرمس به صورت تکانش گرانه و لحظه ای عمل می کند و ذهن کنجکاو خود را برآنچه که مایل است، متمرکز می سازد. شاید این یادگیری، حتی تا دوران بزرگسالی و در طول رابطه های مهم زندگی او هم ادامه پیدا کند، چون او فردی خیال پرداز است که از تخیل خود به شکلی عقلانی استفاده می کند. اگر شخصیت های مهم زندگیش که به دلیل رفتارهای منفی وی آسیب دیده و آزرده شده اند، احساسات خود را ابراز و حد و مرزها را مشخص کنند، او می تواند از قدرت تخیلش در زمینه همدلی و احساسات نیز استفاده کند.
  • هرمس جامعه ستیز و مکار؛ هنگامی که پسر هرمسی در فضای پر از تبعیضی زندگی می کند که بزرگسالان تاثیرگذار، نسبت به او رفتار پرخاشگرانه ای دارند، راستگویی و خویشتن داری را یاد نمی گیرد. پنهان کاری، دزدی و دروغگویی برای او مثل آب خوردن ساده می شود و رفتاری ضداجتماعی و شخصیتی جامعه ستیزانه پیدا می کند؛ آن گاه بین او و دیگران که از رفتار او آزار دیده اند، احساس نارضایتی به وجود می آید و کشمکش روی می دهد. همگام با بزرگ تر شدن، اگر رفتارهای او غیرقانونی باشند، احتمالاً دستگیر می شود.

اگر او مثل وقتی که هرمس، گاوهای آپولو را دزدید، تیزهوش و صاحب قدرت مجاب کنندگی کلامی بالایی باشد، از زور و خشونت استفاده نمی کند بلکه غالباً آنچه را که به او تعلق ندارد، هوشمندانه کش می رود. او هنرمندی شیاد است که اعتماد قربانی خود را جلب می کند و آنگاه گوشش را می برد. همه ی ما درباره ی مردان هرمسی در اینجا و آنجا مطالبی را خوانده ایم. کسانی که خود را به عنوان دکتر جا زده اند و قبل از دستگیری، برای مدتی طولانی، حتی سر کارکنان بیمارستان نیز کلاه گذاشته اند.

به هر حال گاهی مرد هرمسی به دام می افتد. زندانی شدن برای چنین مردی بسیار دشوار است، چون بال های پروازش بسته می شوند. آنچه بیش از همه محیط را برایش دشوار می سازد، محدودیت، روزمرگی و نداشتن آزادی است.

  • مردی که هرگز رشد نمی کند؛ آرامش یافتن برای مرد هرمسی کار دشواری است. او از اکتشاف احتمالات و موقعیت های جدید خوشش می آید، اما این اشتیاق تا وقتی دوام می آورد که جنبه رشددهنده و بالنده داشته باشد. او علف های تازه رس را همواره سبزتر می بیند و همین شور و شوق، او را به سوی سرزمین ها و انسان های جدید فرا می خواند. تا وقتی که خود و یا موقعیتی او را وادار نکند که در جایی بماند و تا چیزی را عمیقاً نیازماید، ادراک و یا مهارت او از آن موضوع، سطحی خواهد بود. او در واقع همه کاره و هیچ کاره است. این کم مایگی و سطحی بودن، جلوه ای از پسر همیشه جوان و نابخرد است.

این جوان ابدی همواره در دنیای احتمالات زندگی می کند. او دوست ندارد به کسی علاقه مند یا متعهد شود چون نمی خواهد فرصت های بعدی را از دست بدهد. همیشه فکر می کند وقت زیادی دارد و فقط وقتی متوجه نادرستی این تصور می شود که دیگر خیلی دیر شده است. هنگامی که دیگر مردان خانواده خود را بنا می نهند و در حرفه ی خود جا می افتند، او به دنبال ماجراجویی ها و از این شاخ به آن شاخ پریدن است و تازه در نیمه ی عمر خود است که متوجه می شود پیری فرا رسیده است. همچون زندگی پیتر پان که رهسپار سرزمین ناکجا آباد است، مرد هرمسی تنها در حدود چهل سالگی است که در آیینه و گذشته نگاهی می اندازد و متوجه می شود که دیگر خیلی دیر شده است و در نتیجه دستخوش افسردگی میانسالی می شود.

  • عدم تعهد عاطفی و صمیمیت؛ مرد هرمسی در مقایسه با دیگر مردان از دلباختگی شدید عاطفی مصون است. او در ارتباطات فراوان خود، بیش از عاطفه به تنوع علاقه نشان می دهد و همین امر باعث می شود تا بتواند به راحتی ارتباط برقرار کند و به همان سادگی هم آن را پشت سر بگذارد. اگر عاشق شود، این احتمال وجود دارد که پایبند هم بشود چون دلباختگی، عشق و عمق را در پی خواهد داشت. اگر آرزوی خانه ای گرم را داشته باشد که بتواند گاهی به آن آمد و شد داشته باشد و احساس کند که آزادی آمدن و رفتن از وی سلب نمی شود، این احتمال وجود دارد که تن به ازدواج بدهد و به مرور زمان ارتباط را عمیق تر سازد اما متعهد شدن و صمیمیت برای او کار آسانی نیست. مشغولیت های او بیش از آن هستند که آرام و قرار پیدا کند و یا برای یک رابطه، وقت زیادی را صرف کند. احتمال زیادی وجود دارد که به همان راحتی که درگیری عاطفی پیدا می کند، از آن رهایی یابد.
  • هرمس منفی

  • جامعه ستیز و ضد اجتماعی است به عبارتی رفتارهای ضد اجتماعی دارد و اعمال مکارانه برایش آسان است.
  • بیش از اندازه تکانشی است.
  • فاقد نظم، انضباط و قاعده است.
  • حد و مرز ندارد.
  • دمدمی مزاج است.
  • به عواقب کارهایی که انجام می دهد، نمی اندیشد.
  • در صورت خلاف قوانین دچار عذاب وجدان نمی شود.
  • به طور افراطی دلیل تراشی می کند و دروغ می گوید.
  • دیگران را نادیده می گیرد.
  • درست و غلط را نمی سنجد.
  • فاقد آرامش و قرار درونی است.
  • در روابطش تعهد عاطفی ندارد.
  • به انسان هایی که علاقه مند می شود، آسیب می رساند.
  • فرصت طلب است و فقط منافع شخصی خود را در نظر می گیرد.

راهکارهایی عملی جهت پرورش کهن الگوی هرمس

  • گاهی برای انجام کارهایی در روز برنامه ریزی نکنید و بدون نقشه پیش روید.
  • ریسک کنید یا ریسک کردن را تمرین کنید.
  • برای خودتان چالش درست کنید.
  • به قصد ماجراجویی و کشف، سفر کنید.
  • تجربه هایتان را با دیگران به اشتراک بگذارید.
  • سخنران تجربه هایتان شوید و بدون برنامه ی از پیش تعیین شده ای به سخنوری بپردازید.
  • فعالیت هایی را انتخاب کنید که به آنها علاقه مند باشید و برای تایید دیگران فعالیت ها را انجام ندهید.
  • به ورزش هایی مثل گلف یا بیس بال که تم ماجراجویانه و چالشی دارند، بپردازید.
  • دیگران را از طریق تجربه هایتان و راهی که خود طی کرده اید، راهنمایی کنید.
  • هدایت گر و راهنمای دیگران شوید.
  • نگاه چالش گرا و ماجراجویانه به قضایا داشته باشید.
  • تخیل و خلاقیت خود را فعال کنید به طور مثال داستان های تخیلی را مطالعه کنید.
  • در مواقعی در برنامه ی روزانه ی خود تغیییرایجاد کنید و بدون چهارچوب به انجام یک کار بپردازید.
  • عادت های خود را تغییر دهید، به طور مثال مسیری که از محل کار تا خانه طی می کنید را تغییر دهید یا مکان مطالعه ی خود را گاهی تغییر دهید.

 

راهکارهایی عملی جهت پرورش کهن الگوی هرمس

 

خلاصه ای از ویژگی های این کهن الگو

  • کهن الگوی پیام رسان
  • راهنمای ارواح
  • رند
  • مسافر
  • فصیح در گفتار
  • سریع در حرکت
  • تکانشی
  • خالق چنگ
  • رفتار دوستانه
  • دزد
  • شاهزاده ی جوان
  • کیمیاگر
  • توانمندی قوی در ارتباط
  • مکار
  • منفعت طلب
  • فرصت طلب
  • برادر کوچک تر
  • راهنما
  • معنوی
  • منجی کودک
  • سخنران
  • سخنور
  • ذهن سریع الانتقال
  • بی حد و مرز
  • خلاق
  • چالش گرا
  • مبتکر
  • راهنمای مسافرین
  • کارآفرین
  • پسر خوب، پسر بد
  • عدم تعهد
  • تمایل به کسب تجربه
  • ضداجتماعی
  • دمدمی مزاج
  • جوان ابدی
  • عاشق گریزپا
جرات رویارویی با خودش را نداشت

جرات رویارویی با خودش را نداشت

میگفت به همین مقدار که دارم راضی ام، به عرفان رسیده ام، دروغ میگفت جرات خروج از امنیت هایش را نداشت.
میگفت به پذیرش خودم رسیده ام، همینی که هستم را پذیرفته ام، دروغ میگفت نمیخواست کار دورنی بکند، نمیخواست با خودش روبرو شود. جرات رویارویی با خودش را نداشت.
میگفت قناعت میکنم، راضی ام، دروغ میگفت او هنوز بعد از قناعت را زندگی نکرده است، چگونه است که به قناعت برگرشته است؟
این جاست که باید با خود بی رحم بود، چرا که این خود دفعتاٍ در نقش راهبری راه بلد تو را از راه به بیراههمی کشاند. می گفت دوستش دارم، آزاد است که هرچه بخواهد بکند، دروغ میگفت ترس از دست دادنش اورا برده کرده بود.

#فراز_قورچیان
#فراز_نامه

 

کهن الگو آپولو

کهن الگوی آپولو در سفر درونی

کهن الگوی آپولو در سفر درونی :

من یک آپولو هستم……

از داستانش کلی لذت بردم، به نظر شما آپولو چیست؟؟؟؟؟

من از موقعی که توی سفر درونی ام آپولو رو شناختم، با بعدی از خودم آشنا شدم که هم تاریکی داره و هم روشنایی، استعدادهام و نقص هام رو پیدا کردم و اجازه دادم به تاریکی هام و نقص هام نور تابیده بشه…….

……..

در این مقاله قصد داریم به کهن الگوی آپولو در سفر درونی به طور مفصل بپردازیم.

 

سرفصل ها

  • آپولو در مقام کهن الگو کیست؟

  • شجره نامه و اسطوره شناسی آپولو

  • نقش های کهن الگوی آپولو کدامند؟

  • ویژگی های مرد آپولویی

  • چگونه کهن الگو یا آرکی تایپ آپولو را فعال کنیم؟

  • دوران کودکی مرد آپولویی

  • دوران میانسالی مرد آپولویی

  • دوران کهنسالی مرد آپولویی

  • وضعیت شغلی و حرفه ای مرد آپولویی

  • روابط مرد آپولویی

  • مسیر رشد و تعادل مرد آپولو

  • چالش های روانی مرد آپولویی

  • آپولوی منفی

  • راهکارهایی عملی جهت پرورش آپولو

  • خلاصه ای از ویژگی های این کهن الگو

     

 

  • آپولو در مقام کهن الگو کیست؟

آپولو مظهر نگرشی کارآمد و از فاصله ای دور قادر به مشاهده و عمل است. او چه در مقام رب النوع کهن الگویی و چه در مقام یک مرد، ((درخشان)) است. مهم ترین فرزند زئوس است و منتسب بودن به او در موقعیت های پدرسالارانه منجر به موفقیت می شود. او مدت زمان زیادی را در خانه اش در آسمان سپری می کند. با اینکه او را مظهر هوش، اراده، عقل، شفافیت و شکیل بودن می دانند اما به هر حال آپولو نیز بخش های پنهان و تیره ای دارد.

آپولو از نظر اهمیت و رتبه در میان رب النوع های یونانی در مقام دوم و پس از زئوس قرار می گیرد. او رب النوع خورشید، هنر، پیشگویی و کمانگیری است. قانون گذار بود و خطاکاران را تنبیه می کرد، حامی داروسازان بود و در عین حال می توانست طاعون و بلا را نازل کند. حامی شبانان نیز بود.

رومی ها او را ((درخشنده))، ((تابان)) و ((خالص)) می نامیدند.


در نقاشی هایی که از او وجود دارد، جوانی جذاب و بدون ریش با قدرتی مردانه و موهای طلایی مواج دیده می شود که استوار ایستاده و یا در حال برداشت گام هایی بلند است.

تیر و کمان و چنگ را بسیار دوست داشت و گیاه لائورل را مقدس می شمرد. با اینکه در سمبل هایش نور و تاریکی هر دو نشان داده شده اند اما به دلیل درخشش خورشیدی، جنبه های تاریک شناخته شده ی کمتری دارد.

آپولو را با صفاتی چون خالص، مقدس، رب النوع آوازهای ناب می شناسند. دیدگاه و نگرش او هم ارز خورشید و والاترین نمادها بود.

قوهای آوازخوان، پرندگان مورد علاقه ی او بودند که در آستانه ی به دنیا آمدنش در دلوس، هفت بار جزیره را دور زدند. زئوس به مناسبت تولدش به او ارابه ای با اسب های بالدار هدیه کرد. کلاغ و پرندگان سیاه رنگ، مار و روباه نیز از نمادهای آپولو به شمار می روند. تنبیه هایی که می کرد، بسیار بی رحمانه و کینه توزانه بودند.

آپولو می توانست از فاصله ای دور و با شفافیت تمام و نگاهی اجمالی، تمامی جزئیات زندگی را ببیند. او می توانست هدفی را انتخاب کند و با تیر و کمان خود آن را نشانه رود و نوایی هماهنگ سر دهد. او به عنوان یک کهن الگو، نمایانگر آن بخش از شخصیت است که جویای تعاریف روشن است، قدرت مهارت یابی دارد، به هماهنگی و نظم اهمیت می دهد و ظاهر امر برایش بیش از عمق آن اهمیت دارد.

کهن الگوی آپولویی، به تفکر بیش از احساسات، فاصله گذاری عاطفی بیش از صمیمیت و ارزیابی عینی بیش از شهود درونی اهمیت می دهد. مردی که شباهت زیادی به این کهن الگو دارد واجد خصایصی است که او را به موقعیت های خوبی رهنمون می سازد. او در حرفه ی خود و در یک رشته هنری بیش از دیگران موفق خواهد شد.

  • شجره نامه و اسطوره شناسی آپولو

آپولو فرزند لتو و زئوس و برادر دوقلوی آرتمیس، الهه ی شکار و ماه است. وقتی لتو، آپولو و آرتمیس را باردار بود، برکره ی زمین به دنبال مکانی برای زایمان می گشت. هیچ سرزمینی او را پناه نمی داد چون همه از خشم همسر حسود زئوس ، یعنی هرا  بسیار هراسان بودند. بالاخره با مشقت بسیار، به جزیره بارن رسید که بعدها دلوس نامیده شد.

آپولو و خواهر دو قلویش آرتمیس هر دو شکارچی بودند، تیر و کمان آپولو و رب النوع خورشید، زرین و تیر و کمان آرتمیس نقره ای بود، همان گونه  که الهه ی ماه سیمگون بود. آرتمیس قل بزرگ تر بود و بر اساس قصه های هومر او بود که تیراندازی با کمان را به آپولو یاد داد. هر دو قادر بودند از موضعی نادیدنی با شلیک های بی خطای خود، موجبات مرگ ناگهانی و بدون درد را فراهم سازند. هر دو به دلیل پاک و منزه بودن مورد احترام بودند. آن دو به دیرآشنایی و دست نیافتنی بودن و غایب از دید بودن شهره بودند.

هم آرتمیس و هم آپولو محافظ و مراقب جوانان بودند و در عین حال به وقت تنبیه آنان درنگ  نمی کردند. مثلاً زن نادانی به نام نایوبی که خود شش فرزند دختر زیبا و شش پسر جذاب دارد، مادر آنان لتو را مسخره کرد، چون او فقط آرتمیس و آپولو را داشت. لتو فرزندان آسمانی خود را برای کمک فراخواند، آپولو شش پسر و آرتمیس شش دختر وی را کشتند و نایوبی را به مجسمه سنگی ترحم برانگیزی از نمک بدل کردند.

در تروا، نبرد مشهور منظومه ایلیاد که در حقیقت نبردی بین رب النوع ها بود، پوسیدون آپولو را به دوئل دعوت کرد. آپولو درخواست وی را رد کرد و جنگیدن به خاطر انسان های میرا را در شان خود ندانست حتی وقتی آرتمیس خشمگین او را بزدل خواند، برانگیخته نشد.
کهن الگو آپولو

  • نقش های کهن الگوی آپولو کدامند؟

      • عاشق ناکام

      • پیش گو

      • شکارچی

      • پسر ایده ال

      • موسیقی دان

      • حامی قانون و نظم

      • انسان دست نیافتنی

 

 

  • عاشق ناکام؛دافنه اولین عشق آپولو بود. اروس مایه مشکلات وی شد. وقتی آپولو با تیر و کمان خود، قدرت اروس را در تیراندازی به سخره گرفت، اروس تیر عشق طلایی را به قلب آپولو شلیک کرد و تیر بیزاری از عشق را به سمت دافنه نشانه رفت و شلیک کرد.
    آپولو با رنج و اندوه فراوان، پاپی دافنه شد و نزدیک بود او را به چنگ آورد که دافنه دست کمک به سمت رب النوع رودخانه، یعنی پدرش دراز کرد. او نیز دافنه را به درخت غان بدل کرد. آپولو که همچنان وی را دوست داشت، درخت غان درخت محبوب او شد و از برگ های آن تاجی می ساخت و بر سر می نهاد.

آپولو در مهرورزی به همجنس خودش موفق نبود. زمانی با مرد جوانی به نام هیاسینث پسر پادشاه اسپارتا دوست بود و تمام وقت خود را در دلفی با او می گذراند. روزی به هنگام پرتاب دیسک،دوستش را ناخواسته کشت .آپولو در ماتمی که از بابت از دست دادن او داشت و از آنجایی که بسیار دوستش داشت، اراده کرد که او همواره در یادها باقی بماند. از خون هیاسینث، گلی رست که آن را با همین نام می شناسیم.

  • پیش گو؛ آپولو گرچه شخصاً پیشگویی نمی کرد، رب النوع پیشگویی نیز بود. روایتی هست که می گوید او این قدرت را تفویض کرد. او در معبد دلفی بخشی با پیشینه کهن، مقام پیشگویی را برعهده داشت.

پیش از آپولو، دلفی مکانی بسیار مقدس بود که حکمرانی آن را یک الهه،  احتمالاً  الهه مار، برعهده داشت. در اسطوره ها چنین آمده است که آپولو، ماده اژدهایی بزرگ یا ماری به نام پیتون را کشت تا مالکیت دلفی را به چنگ آورد. زان پس او را به نام آپولو پیتا و کاهن پیتا نامیدند.

  • شکارچی؛ برای شکارچی بودن باید اراده، مهارت و تجربه داشت. یک شکارچی ماهر می تواند تصمیم بگیرد که هدفی دوردست را بزند و از اعتماد به نفس لازم برای این کار برخوردار است. از نقطه نظر استعاری چنین فردی با کهن الگوی آپولو برانگیخته شده است.

ذهن آپولو منطقی است و به راحتی به واقعیات عینی دست می یابد. برای او قوانین علی و تاثیرگذاری ها را نمی توان از طریق تجربه و پندهای امرانه آموزش داد. به نظر می رسد که ذهن آپولویی از همان آغاز برنامه ریزی شده عمل می کند. این یک برنامه ریزی کهن الگویی است. حتی پسربچه خردسالی که می داند چه می خواهد و اراده دستیابی به آن هدف را دارد، ذاتاً آپولویی است.

برای رسیدن به هدف، حس آینده نگری آپولویی ضروری است. مردان دیگر رب النوع ها ممکن است در تعیین هدف دچار مشکل شوند اما آپولو هرگز. او مقصدش را می شناسند، می داند مایل است به چه چیزی برسد و پیروزی او حاصل خیالبافی نیست. اهداف وی واقع بینانه و نیازمند تلاشند. او در عین حال اهدافی را دنبال می کند که دیگران نیز قادر به مشاهده ی آنها هستند. یک پسر آپولویی شاید بخواهد در پیشاهنگی به بالاترین درجه برسد یا مقام اول را در مسابقات کسب کندف به دانشگاه هاروارد یا اکسفورد وارد شود و در حیطه ی خود موفقیتی ارزشمند را به دست آورد. منش آپولویی خواهان کسب شهرت است.

احتمالاً دوران دبیرستان و دانشگاه برای کسانی که کهن الگوی آپولویی دارند، شفاف ترین ایام است. اینها مردان جوانی هستند که از همان دوران می توان به راحتی موفقیت آتی شان را تشخیص داد. آنها هنوز نه از نظر عاطفی جریحه دار شده اند و نه فرصتی برای یادگیری فروتنی پیدا کرده اند.

احتمالاً با خصوصیاتی که برمی شماریم، شما می توانید یک آپولوی تمام عیار را تشخیص بدهید؛ جوانی خوش سیما، آراسته، با نمرات عالی که یک آلت موسیقی را هم می تواند بنوازد، در ورزش خوب عمل می کند و احتمالاً نماینده کلاس هم هست و درست همان کسی است که مدیر مدرسه می پسندد.

برنامه فضایی مشهور آپولو در انتخاب فضانوردان خود، از کهن الگوی آپولویی فضانورد استفاده کرد. وقتی به گلن، ادگارد میچل و نیل آرمسترانگ فکر می کنم، آپولو را به وضوح می بینم. آنان و برنامه های فضایی همان ارتباط آپولو و پدرش زئوس را تداعی می کنند.

آنان نیز در راستای اراده رئیس جمهور و درخشان ترین انعکاس رهبرانخویش بودند.

  • پسر ایده ال؛ آپولو فرزند ایده آل و نزدیک ترین فرد به زئوس رب النوع یونانی بود. آورده اند که موهایی طلایی داشت و پسر سوگلی زئوس بود و هدفش تحقق خواست و اراده ی پدر بود.

پسران محبوب فقط تا حد خاصی حق رشد دارند چون دایره ی نفوذ آنان براساس نقش کهن الگویی یک پسر یا یک برادر اندک است. آنان فاقد انگیزه جاه طلبانه و کارهای لازم برای یکپارچه سازی قدرت و قانون در حدی هستند که نماد پدرسالارانه و سنگدلانه ای چون زئوس قادر به انجام است. به نظر می رسد کهن الگوی پسر محبوب با رنج و تعارض مکدر نشده است.

برتری ذهنی وی به دوری گزینی است تا به این ترتیب از رنج ناشی از ارتباط اجتناب کند. او حتی از عواطف خود نیز فاصله می گیرد. به هر حال وقتی دیگران کسی را همچون آپولو ادراک می کنند، نگرش های این کهن الگو بر وی فرافکنی می شود و دیگر گونه دیدن وی دشوار می شود.

  • موسیقی دان؛ آپولو با دو ابزار محشور بود، یکی کمان و دیگری چنگ. لمس یکی باعثمی شد تا تیری بیندازد و به صدا درآوردن دیگری موسیقی را عرضه می کرد.

در موسیقی ای هم که آپولو می نواخت، شفافیت و خلوص پدیدار بود. برخلاف موسیقی دیونیزوسی که بیان ناآرامی، هرج و مرج، شوریدگی،جوش و خروش، تعارض های عاطفی و رنج و اندوه است، موسیقی آپولویی بر نت های شفاف ارج می نهاد، گونه ای از موسیقی ناب که همچون ریاضیات عالی است، هماهنگی زمانی و ابعادی دارد و روح بخش است. موسیقی کلاسیک باخ انعکاسی از آپولوست. کسانی که به موسیقی قرن بیستمی کالاسا گوش فرا داده اند، معمولاً بدون استثناء اذعان کرده اند که بینشی معنوی را تجربه کرده اند، گویی خداوند خود را در آن موسیقی متجلی ساخته است.

جوهره و تاثیری را که موسیقی آپولویی می گذارد، می توان در دو واژه اعتدال و زیبایی خلاصه کرد. او بر هر آنچه که رام نشدنی است، لگام می زند. حتی دیوان وحشی را نیز افسون می کند و هنگامی که پادشاه شکنجه گر شادل که داستان وی در انجیل امده است از حضرت داوود چوپان خواست که با ساز خود نغمه ای برای وی بنوازد تا بلکه آرام گیرد، احتمالاً داوود، موسیقی آپولویی نواخت که چنین اثری نهاد.

  • حامی قانون و نظم؛ آپولو بانی موسسات قانونی، تفسیر قانون، دفاع از نظم و اعتدال، فراهم ساختن ساختار برای کار دسته جمعی اجتماعی و مجالس بحث و شورا در شهر بود. قانون گذاری و موسیقی، هر دو بیانگر سرشت قانون طلب و چارچوب خواه این کهن الگوست. آپولو همان گونه که در حیطه موسیقی نت های ناسازگار را برنمی تابد، در رفتار نیز از بی نظمی، هرج و مرج و تنش های عاطفی به دور است. هدف آپولو این است که با کمک قانون و فرامین، اندازه و اگاهی، قاعده و نظم را در نظر بگیرد و حکمفرما سازد.

جنبه ی نظم-قانون آپولو به طور مشخص درباره ی بایدهاست. آپولو از طریق رسوم، مجاز را از غیرمجاز تفکیک می کند. بر همین منوال، وکیل آپولویی مباحث مربوط به حقوق اساسی یا مواردی را که مبتنی بر اصول پر سابقه باشند، به دعاوی جنجالی یا شرایط استثنایی ترجیح می دهد. وقتی مردان و زنان در دیوان عالی آمریکا مشغول به کار می شوند، خصایص آپولویی آنان تشدید می گردد.

آرمان گرایانی که تصور می کنند زمانی فراخواهد رسید که همه ی مردم به واسطه زندگی تحت لوای قانون، عدالت و انصاف را تجربه کنند و نیز طرفداران ((قانون و نظم)) که قویاً معتقدند می دانند چه چیزی برای دیگران خوب و خیر است، تحت تاثیر کهن الگوی آپولویی هستند.

نیت به اندازه حقی که از انجام یک کار برای فرد ایجاد می شود، مبنایی کهن الگویی دارد. قاضی یا مجری قانون به اندازه ی موسیقی دان یا فضانوردی که عمیقاً چنین احساسی دارند، باید بدانند که این آپولوست که چنین ابعاد مقدسی را به کار ایشان داده است.

  • انسان دست نیافتنی؛ از بسیاری جهات، کهن الگوی آپولو باعث می شود تا مرد از نظر عاطفی دست نیافتنی شود. او می تواند همچون شکارچی که هدف خود را می جوید، آینده را پیشگویی کند، از احساسات شخصی خود فاصله بگیرد و موضوع را با همه جزئیات آن از بالا برانداز کند و از میان مشکلات ارتباطی و عاطفی، راهی میانبر را در پیش گیرد. او این قدرت را دارد تا تجربه را درس هایی معنوی بداند.

دیدگاه خردمندانه و معنوی به امور و دوری از پاسخ های آنی، عاطفی و شخصی بخشی از این کهن الگوی آپولوست. چنین قدرتی به افراد شبیه به آپولو این توان را می دهد که از رنج های عاطفی خود فاصله بگیرند و به ادراکی هوشمندانه برسند و با تمرینات معنوی ذهنی یا تکرار اصول اخلاقی نزد خود، راهی آسمان شوند.

  • ویژگی های مرد آپولویی

زندگی برای مرد آپولو آسان است. او خصوصیاتی دارد که به وسیله ی آنها تایید دیگران را به دست می آورد و مستعد موفق شدن است. با وجود این ممکن است که او در عرصه های ارتباطی و زندگی خصوصی با مشکلات و کاستی هایی مواجه گردد.

  • چگونه کهن الگو یا آرکیتایپ آپولو را فعال کنیم؟

در این فرهنگ، بستر فرهنگی پرورش کودک خردسال برای آپولو شدن بسیار آماده و مستعد است. از همان مهدکودک تا فارغ التحصیلی، از انسان ها می خواهند که فکر و خود را از جهات کلامی و منطقی ابراز کنند. در زندگی عملی همان قدر دروس علت و معلولی تکرار می شوند که در عرصه ی علم.

امروزه به دست آوردن نمرات خوب، خوش فکری و اثرگذاری در راستای رسیدن به اهداف بالاتر اجتماعی است. در تمامی سطوح مدارس ارزش ها و خصوصیات آپولویی ترویج می شوند.

به رغم تاکید شدید بر پرورش ویژگی های آپولویی، اگر کهن الگوی دیگری بر فرد حکمفرما باشد، پرورش آگاهانه ی آپولو، زمان، بودجه و سازماندهی ضروری است. حتی ممکن است آموزش ها از این هم تخصصی تر باشند، مثلاً اینکه چگونه می توان سابقه کار و درخواست نوشت. در تعلیم و تربیت آپولویی، موفق شدن، هدف اصلی است. به نظر می رسد یک فرد خبره همیشه آماده یاد دادن و آموختن روش های نظام مند است.

  • دوران کودکی مرد آپولویی

با توجه به اسطوره ی آپولو، کودک آپولویی معمولاً طبیعتی درخشان و نگرشی برونگرایانه دارد، کنجکاو است، زیاد سوال می کند و از نگاه کردن به دنیای بیرون لذت می برد. او درباره ی دنیای پیرامون خود اطلاعات فراوانی را جمع می کند، به ماهیت اشیاء و اعمال افراد علاقه مند است، می خواهد نام همه چیز را بداند، هرگز برای مدت طولانی به رویا فرو نمی رود و در خیال پردازی غرق نمی شود و همبازی یا جانوران خیالی را در سر نمی پروراند.

کودک آپولویی در مهدکودک و کودکستان در کارهای جمعی شرکت می کند؛ حالتی برادروار  دارد، اهل بده بستان است، با دیگران کنار می آید و حتی به عنوان رهبر گروه انتخاب می شود. دیگران اغلب مایلند او بهترین دوست ایشان شود اما شخصاً دوست خاص و محبوبی ندارد.

در مسابقات کوچکی که برگزار می شود، خوب عمل می کند و حتی ممکن است برنده شود. اگر استعدادش را نداشته باشد، با تمرین و ممارست، مهارت ورزشی خود را ارتقاء می بخشد. اگر در عرصه ی دیگری استعداد داشته باشد، توجه خود را به آن معطوف می کند.

به نظر می رسد ساعتی درونی دارد که می داند امروز باید برای فردا چه کاری را انجام بدهد. در انجام تکالیف مدرسه، تمرین دروس موسیقی، تهیه روزنامه دیواری، مسابقه پیشاهنگی و هر چیز دیگری  از توجه و  تمرکز برخوردار است.

با اینکه عملاً و علی الظاهر پسر خوبی است، اینکه دوستانش به دردسر بیفتد، در حالی که اوضاع برای خود وی این طور نبوده، امری غیرعادی نیست. ممکن است دیگر پسران،  دستخوش ماجراهای خشونت بار و گرفتار شوند و رفتارهای بدی از آنان سر بزند ولی از دیگران تقاضای کمک نکنند اما پسر آپولویی در چنین شرایطی درباره ی مسائل فکر می کند و در صورت لزوم کمک می طلبد.

  • دوران میانسالی مرد آپولویی

ممکن است مرد آپولویی، بحران میان سالی را تجربه کند، انتظارات فرهنگی و خانوادگی از سویی و قدرت تمرکز هدف مدارانه باعث شود تا خود را وقف دنیای کار کند، همین امر ممکن است ناخودآگاهانه بهای روانی سنگینی برایش داشته باشد. او بخش های نازیسته و سرکوب شده ی فراوانی دارد و در زندگی خانوادگی خود نیز از ارتباط عاطفی گرمی برخوردار نبوده است.

ممکن است در میانسالی دیگر فشارها و در عین حال عرصه عرض اندام ها کاهش یافته باشد و به همین میزان، بعد کهن الگویی آپولو نقصان یابد و برای اولین بار جوانب دیگر روانی وی که نادیده انگاشته شده اند، طرد شده یا رشدنایافته باقی مانده اند، امکان بروز بیابند.

حال زمانی است که مرد آپولویی با محدودیت های خود مواجه می شود و ممکن است دریابد دیگر آن پسر کوچولوی مو طلایی و در اوج نیست و در نتیجه دچار افسردگی شود.

ممکن است فرزندانش با طرد او و ارزش هایش و دست زدن به کارهایی که آپولو هرگز انجام نمی داد، نسبت به غیبت پدر آپولویی خود واکنش نشان دهند، طغیان کنند و آشوبگر یا افسرده شوند. ممکن است او در مقام پدر با واقعیاتی مواجه شود که برایش به معنی شکست باشد.

شاید ازدواج به ظاهر موفق وی، هنگامی که همسرش در واکنش به فاصله گیری عاطفی او که وجه مشخصه مرد آپولویی است او را ترک می کند، به شکست منجر شود.

ممکن است زن رنجیده خاطر مرد آپولویی از اینکه می بیند تنها دلخوشی او یعنی فرزندانش بزرگ شده اند و دیگر آنان را ندارد، دچار بحران شود. در نتیجه ازدواج موفقیت آمیزشان به واسطه افسردگی مادر ناشی از آشیانه خالی دستخوش بحران شود. به هر حال میانسالی به خودی خود می تواند ازدواج را دچار بحران کند.
با اینکه ممکن است بحران میانسالی بزرگی همچون افسردگی شدید یا مشاجرات تلخ رخ دهند، این امکان وجود دارد که او سال های باقی مانده را با صحت و سلامت بیشتری طی کند. ممکن است برخی قایق خود را به صخره بکوبند اما مرد آپولویی در قایقی بسیار محکم نشسته است.
او برای سالم نگه داشتن ازدواج خود، فشارهای درونی و بیرونی زیادی را متحمل می شود و حتی ممکن است رابطه ی عمیق و هیجان انگیزی را شروع کند که ارضاکننده تر از همه تجربه هایی باشد که تا کنون داشته است.

ممکن است وقتی او به مرحله باثباتی می رسد، تصمیم بگیرد تغییر شغل بدهد و یا کاری را انجام بدهد که به کلی با آنچه قبلاً انجام می داد، تفاوت داشته باشد. حتی اگر کاری که مرد آپولویی انجام

 می دهد، چندان رضایتی برایش نداشته باشد، در جا زدن، عدم رضایت و افسردگی مزمن را بیش از حرکات انقلابی می پسندد. تایید دیگران چندان برایش مهم نیست و به همین دلیل به صورت داوطلبانه کاری را که دوست دارد، کنار نخواهد گذاشت و شرایطی را که برای انجام حرفه ای که رضایت شخصی او وجود دارد، به رضایت دیگران ترجیح می دهد.

  • دوران کهنسالی مرد آپولویی

مرد آپولویی گرچه خسیس به نظر می رسد اما به خاطر اینکه دوراندیش است، صرفه جویی می کند. اگر سهام دار باشد، حقوق بازنشستگی او با سرمایه گذاری هایی که کرده، افزایش می یابد و اگر کارمند باشد تا زمان بازنشسته شدن صاحب خانه می شود.

در دوران بازنشستگی به کاری منظم مشغول می شود. ممکن است در کارهای عام المنفعه وارد و یا عضو کلیسا شود و سرش را به اندازه ی وقتی که بازنشسته نشده بود، شلوغ کند.

اگر همچنان طبیعت آپولویی خود را حفظ کرده باشد، از درون نگری که موجب ناراحتی او می شود، ولی در عین حال به خردمندتر شدن او کمک می کند و اقدامی است که در کهنسالی برای رشد روانی او ضرورت دارد، دوری می کند.

  • وضعیت شغلی و حرفه ی مرد آپولویی

مرد آپولویی وقتی سر کار می رود، آشکارا از دیگران پیشی می گیرد. موفقیتپ در کار برای او امری ساده است چون برای تمرکز بر یک تکلیف و تمرین و ممارست تا کسب مهارت در موضوع و دیدن محصول نهایی کار خود، توانایی ذاتی دارد.

مردان آپولویی اغلب به دنبال تخصص هایی می روند که نیازمند سال های تعلیم و تربیت است. آنان قادرند اهداف بلندمدتی را پیگیری کنند. مردان آپولویی علاقه مند به تحصیل در رشته های پزشکی و حقوق هستند و به خصوص حقوق را بسیار می پسندند.

مرد آپولویی در موسسات و شرکت ها به راحتی خود را وفق می دهد. به ارتباطی برادرانه با همکاران تمایل دارد و گروه را رهبری می کند.

او خواهان تایید مراجع قدرت است و فرامین ایشان را اجرا می کند. نکته ی دیگر اینکه مرد آپولویی در دنیایی که زنان خواهان برابری هستند، با زنان کارآمد به خوبی کار می کند. او با زنان آرتمیسی و آتنایی که بر هدف خود متمرکز و اهل رقابت هستند، به راحتی ارتباط برقرار می کند. او سازمان دهنده ی خوبی است.

مرد آپولویی اغلب در کارآفرینی سرمایه مدارانه، قادر به رسیدن به اوج و موفقیت نیست چون فاقد سائق انباشت قدرت، ثروت، خیال پردازی، قاطعیت و بی رحمی مرد زئوسی است که همه ی اینها را دارد. در نظام پدرسالارانه،  او پسری کهن الگویی است و با اینکه عمیقاً خواهان رسیدن به اوج است و موفقیت در این راه بسیار بدیهی به نظر می رسد اما معمولاً چنین اتفاقی رخ نمی دهد و حتی زمانی که در چنین موقعیتی قرار می گیرد، در یکپارچه کردن قدرت و اشاعه قدرت شکست خورده و در نتیجه افول می کند.

وقتی مرد آپولویی تا به آنجا که کهن الگویش اجازه داده پیشروی می کند و آن چه را می طلبید به دست آورد، اگر خواست اصیل او نبود، دیگر کار کردن نه تنها همچون سابق، منبعی از رضایت مندی وی نخواهد بود، بلکه مشکل ساز نیز می شود. مشکلات وی زمانی آغاز می گردد که در بالاترین سطح از شایستگی خود قرار گرفته و دیگر نتواند بالاتر رود.

او آمادگی شکست و خودباختگی را ندارد. او تمامی انرژی خود را صرف کار کرده و دیگر علایق خود را در این راه قربانی کرده،  از تمامی اعضای خانواده خود انتظار داشته که نیازهای خود را تابع حرفه ی او سازند. هیچ حق انتخاب حاضر آماده دیگری که برایش معنایی در پی داشته باشد در دسترس ندارد.

آپولو

  • روابط مرد آپولویی

      • ارتباط با زنان

      • ارتباط با مردان

      • مسائل غریزی

      • ازدواج

      • فرزندان

 

 

  • ارتباط با زنان؛ مرد آپولویی اغلب مجذوب زن مستقل، شایسته و جذابی می گردد که به میزان زیادی از نظر کهن الگویی با وی همپوشانی داشته باشد و مایل است با چنین زنی کار کند.

اغلب ارتباطات او ویژگی رقابت جویانه دارد و از بازی ها و انجام اموری که به مهارت نیاز دارد، لذت می برد. ممکن است با دیگران علائق مشترکی در زمینه هنر و موسیقی داشته باشد. ارتباط کاری آن دو، مادام که با یکدیگر چالش داشته، حامی یکدیگر باشند و یکدیگر را تشویق به جلو رفتن می کنند، بسیار خوشایند است.

از آنجایی که مرد آپولویی نه در جسم و نه با عواطف خود، بلکه در سر خود زندگی می کند، عاشق پیشه نیست و از نظر شخصیتی به زنان عواطف پرشور نشان نمی دهد. ارتباط عاطفی با او غالباً عمیق نیست چون ترجیح می دهد از نظر عاطفی فاصله ی خود را حفظ کند؛ در نتیجه هنگامی که زن زندگیش ارتباط خود با او را خواهر برادرانه می بیند، ممکن است عشق او را پس بزند و یا به سمت فرد دیگری جذب شود. سرنوشت آپولو چنین بود.

زنی که به هماوردجویی با مرد آپولویی برمی خیزد باید مراقب یک جنبه ی بالقوه حیله گر و متخاصم مرد آپولویی که بخش سایه شخصیت او را تشکیل می دهد، باشد. او ممکن است در همان حال که نگرش هماوردجویی دوستانه ای را ابراز می کند، مقاصد فریبکارانه ای نیز داشته باشد. درست همان گونه که آپولو، آرتمیس را فریب داد و او را واداشت تا به هدفی تیراندازی کند که در واقع سر معشوق آرتمیس یعنی اوریون بود.

به نظر می رسد وقتی مرد آپولویی به سوی زنی همچون سی بل و کاساندرا که از نظر عاطفی نابخرد و ناکارآمدند و با او همخوانی ندارند، جذب می شود، حکم دو قطب متضاد آهن ربا را دارند که یکدیگر را جذب می کنند. بسیاری از مردان آپولویی از آن روی به سوی چنین زنانی جذب می شوند که بتوانند آنها را منترل کنند.

  • ارتباط با مردان؛ مرد آپولویی اغلب با دیگر مردان به خوبی کنار می آید. او در جستجوی ارتباط با مردان مقتدر و مسن تر است و اغلب مشاورانی دارد که در عرصه ی حرفه ای پندهای موثری را ارائه می دهند و به خصوص در ارتباطی که بده- بستان وجود داشته باشد، احساس راحتی می کند. اهل مذاکره است و به آنچه قول می دهد، عمل می کند.

رقابت جویی های مرد آپولویی زمانی جنبه ی مثبت داردکه بین او و دیگران ارتباط وجود داشته باشد. او به خصوص با همکلاسی ها، برادران کوچک تر مورد علاقه و کسانی که در این عرصه جد و جهد کنند، رقابتی مثبت و راحت دارد. مرد آپولویی ستاره ی گروه بودن را به تنها ماندن ترجیح می دهد. مردانی را که کمتر از او بی عیب و نقص باشند، به خود راه می دهد و می پذیرد و از دوستی با آنها لذت می برد. با وجود این او معمولاً رفیق شفیق و هم پیاله دائمی دیگران نمی شود.

  • مسائل غریزی؛ مرد آپولویی چندان عاشق پیشه نیست. او به راحتی عاشق نمی شود و وقتی ذهنش روی موضوعی متمرکز می شود، به قدری تک بعدی است که به سهولت به خاطر زنان جذاب، پریشان خاطر نمی شود. مرد آپولویی در زندگی روزمره، وقت زیادی را صرف افکار عاشقانه نمی کند و معمولاً این بعد، اشتغال ذهنی او نیست. اتفاقی که ممکن است رخ دهد این است تمایلات غریزی که او وقت چندانی را به آنها اختصاص نمی دهد، یکباره سر برآورد.

از آنجا که آپولو هدف مدار است، شاید زمانی فرا رسد که دنباله رو احساسات آتشین خود شود. اگر زنی شخصاً در دام عشق وی گرفتار نیامده باشد، احساسات پرشور او نه تنها حاصل ارتباطی صمیمانه با مرد آپولویی نیست بلکه کمترین رفتار غیرکلامی و حسی در این ارتباط وجود دارد. این زن ممکن است همان احساسی را داشته باشد که دافنه داشت. دافنه از دست آپولو فراری بود و بیشتر احساس می کرد تنها حکم یک وسیله را برای آپولو دارد و در این ارتباط اثری از عشق نیست.

مرد آپولویی، بیشتر از آنکه در جسم یا تخیلات خود زندگی کند، در سر خود زندگی می کند و در زمینه ی عشق، خام دست است. او از جذر و مد جذابیت های غریزی آگاهی اندکی دارد و اطلاعی از ضرورت دائمی ارتباط جسمانی و حتی ارتباط کلامی صمیمانه با شریک زندگی خود ندارد در نتیجه پس از برطرف شدن نیاز خود، خیلی راحت زن خود را ترک می کند و زن احساس رهاشدگی و خلا می کند. چنین الگویی یادآور گزارش کلاغ آپولو است.

  • ازدواج؛ مرد آپولویی در هر نوع ازدواج شیرینی، آشکارا یک شکارچی خوب محسوب می شود. معمولاً مردان، به هنگام فارغ التحصیل شدن از کالج با زنان جوان تری که بی تجربه محسوب می شوند و جاه طلب نیستند، ازدواج می کنند. او به ازدواج همان گونه می نگرد که به طی کردن مدارج تحصیلی و یا فرصت های شغلی. عواطف و تکانه ها برای او مهم نیستند و همچنان متعهد باقی می ماند.

در ازدواج سنتی، که نقش ها از پیش تعیین شده اند، آپولو تا مدتی در ازدواج عملکرد خوبی دارد و ازدواج او پایدار می ماند به خصوص اگر با زنی صبور ازدواج کند که بتواند نیازهایش را در چهارچوب این ارتباط برطرف و مثلاً رضایت شخصی خود را در امر مادر شدن برآورده کند.

آمار مردان آپولویی که ازدواج هایی حول محور کار دارند، نیز بالاست، ازدواج هایی که زن یادآور آتنای هوشمند و منطقی است و درست مثل آپولو با زندگی درونی در تماس نیست.

ازدواج کاری ایشان برای هر دوی آنان بسیار خوب است. هر یک برنامه ی کاری دیگری را

 می داند، با آرامش تمام خانه را ترک می کند و سرکار می رود، رابطه سالم و منطقی دارند، همان هیجان و رضایتی را در رابطه زناشویی کسب می کنند که در یک میهمانی شام یا یک تمرین شدید بدنسازی.

چنانچه مرد آپولویی با زنی ازدواج کند که محتوا را به شکلی ترجیح می دهد، خواهان عمق عاطفی بیشتری است یا ماهیت آفرودیتی دارد، احساساتی، تکانه ای و خواهان زندگی در لحظه است و در نتیجه برای اهداف دراز مدتی که آینده او را شکل می دهند، اهمیتی قائل نیست، در چنین ازدواجی آرامش وجود نخواهد داشت و ممکن است چنین ازدواجی به رشد یا رنج منتهی شود.

مرد آپولویی اغلب تلاش می کند تا ارتباط را بهبود بخشد و مشکلی را که گمان می کند مشکل خودش نیست، برطرف سازد. مرد آپولویی از ازدواجی که وجه مشخصه آن، عمق ارتباط اندک و عواطف در آن کمرنگ باشد، کاملاً خشنود است. اگر چنین ارتباطی برای زن ناخوشایند باشد، ادامه یا خاتمه ازدواج به زن و انتخاب های او بستگی دارد.

  • فرزندان؛ مردان آپولویی در زندگی فرزندان خود نقش پدرانی خوب و مراقب را ایفا می کنند و رفتار منصفانه ای دارند. آنان معیارهای آرمانی دارند که حتی ممکن است از دید فرزندانشان شعارگونه به نظر آید.

رایج ترین مشکل چنین پدرانی این است که راحت در دسترس فرزندان خود نیستند چون مرد آپولویی در حرفه ی خود متمرکز می شود و اداره ی خانه و فرزندان را به همسر وامی گذارد مگر اینکه زن مشخصاً از او بخواهد که در این کارها مشارکت کند. او فرزندانش را در آغوش نمی گیرد، مگر آنکه فرزند را در بازوانش قرار دهند و با او رابطه برقرار می کند.

اگر علائق فرزندانش با او مشابه باشد و همگام با بزرگ شدن، نقطه نظرهای خود را با او در میان بگذارند و از اهداف و برنامه هایشان حرف بزنند یا درگیر فعالیتی همچون علائق تخصصی، بازی، یا گروه موسیقی مشترک شوند، آن گاه ارتباطی بسیار لذت بخش و خوب را تجربه خواهند کرد. اگر فرزندانش عواطفی عمیق یا پنهانی داشته باشند که آشکارا و در سطح معلوم نباشد، پدر آپولوئی متوجه نخواهد شد. اگر فرزندانش توقع داشته باشند که نگرانی ها و دلمشغولی های آنان را دریابد، ناکام خواهند شد. از طرفی ممکن است به خاطر قدرت خوب مشاهده پدر و اعمال آپولو احساس رضایت کنند، آن هم زمانی که متوجه می شوند پدرشان مراقب آنان بوده و رهایشان نکرده است.

  • مسیر رشد و تعادلی مرد آپولویی

تکلیف یک مرد آپولویی رشد کردن و فراتر رفتن از محدوده های ذهنی و عقلی است. او برای دستیابی به تمامیت خود در مقام یک انسان، باید اهمیت و ارزش قلب و جسم خویش را دریابد و در عین حال بد نیست که در زمینه تواضع هم درس هایی را بیاموزد.

  • باز کردن جایی برای دیونیزوس؛ کهن الگوی آپولو در معبد خود دلفی، جایی برای دیونیزوس باز کرد. در این معبد، دیونیزوس را در سه ماهه زمستان گرامی می داشتند، در نتیجه آپولو در محدوده ی خود برای کهن الگوی کاملاً مخالف خودش جایگاهی را در نظر گرفته بود. مردی هم که خواهان فراتر رفتن از کهن الگوهای آپولوست، باید در روح خود جایگاهی را برای دیونیزوس در نظر گیرد.

تفکر شفاف و واقع بینی آپولو بیان اسطوره ای عملکرد بخش چپ مغز است در حالی که دیونیزوس در مقام کهن الگوی احساسات، سرخوشی اسرار آمیز و خلسه، تجربه ی حاصل از عملکرد نیمه ی راست مغز است. مرد آپولویی خودآگاهانه فقط با بخش چپ مغز خود زندگی می کند و بر این گمان است که چنین تصوری تنها واقعیت ارزشمند است.

جمله فیلسوف فرانسوی رنه دکارت که می گوید؛((می اندیشم، پس هستم))، هویت مرد آپولویی را مشخص می کند. او نمی داند که فراتر از قدرت تفکر وی چیزهای دیگری هم هستند که به او معنا

 می دهند.

در معبد دلفی رسم چنین بود که برای گرامی داشت دیونیزوس، آپولو باید معبد را ترک می کرد. مرد آپولویی باید آگاهانه ضرورت این امر را دریابد و در روان خود زمان و فضایی را به دیونیزوس اختصاص دهد. او باید دنبال امکان زندگی در لحظه باشد تا حواس، احساسات و تصویرسازی درونی وی در تجربه بیرونی اش ممکن شود، آنگاه شاید حضور دیونیزوس امکان پذیر گردد.

 برای بسیاری از مردان آپولویی، راحت ترین راه دستیابی به دیونیزوس گوش فرا دادن به موسیقی دیونیزوسی است. او احتمالاً از قدرت این نوع موسیقی و ارتقاء بخشیدن به خلسه ذهنی خود باخبر است. موسیقی دیونیزوسی  کاملاً برعکس عمل می کند و بر جسم اثر می گذارد و ناخوداگاه، فرد را به خودانگیختگی و پاسخ دهی غریزی دعوت می کند و اجازه می دهد تا جسمش هر آنچه را که

 می خواهد انجام دهد، گویی این موسیقی است که او را به تحرک وادار می سازد.

دیونیزوس همان گونه که در نوع موسیقی با آپولو متفاوت است، عشق ورزی را می داند. مرد آپولویی هدف مدار است و برای عشق ورزی نیز چون هر عرصه دیگری از زندگی، راهکارهای ذهنی دارد. وقتی آپولو این نکته را دریافت که زن چگونه به اوج لذت دست می یابد، تجربه به دست آمده را در تمامی موارد دیگر اعمال می کند. آپولو در مقام یک عاشق، می تواند با تمرین و تکرار در عشق ورزیدن نیز همچون عرصه موسیقی رشد و حتی مهارت پیدا کند اما به هر حال نقش بازی می کند. گرچه عشق ورزی از نوع آپولویی قابل تقدیر است و ممکن است همسران مردان آپولویی گاهی هم از این ارتباط لذت ببرند اما تا وقتی که آپولو در این حیطه جایی برای دیونیزوس باز نکند، احتمالاً رابطه ی او با همسرش همراه با یکپارچگی عاطفی عمیق نخواهد بود.

اگر مردی بر چگونگی عشق ورزی خود نظارت داشته باشد و دائماً برای شکل و شیوه و زمان آن تعیین تکلیف کند و آن را به نقد بکشد، یعنی آپولو همچنان بر او مسلط است. به همین دلیل است که درمانگران بر لذت بردن و کشف تدریجی احساسات خوب درونی و بیرونی تاکید دارد.

  • آزادسازی زن درون؛ زن را تحت فرمان نگه دار، یکی از آموزه های آپولو و بیانگر رفتاری است که او با ((زن درون)) خود که در روان شناسی یونگی ((آنیما)) نام دارد، انجام می دهد. کهن الگوی زنانه در روان مرد در الهه ها، تجلی شخصیتی می یابد.

آنیما یا زن درون، ناشناخته ترین بخش مردان و به نظر یونگ حاکم بر عرصه ی عواطف و احساسات آنهاست. آنیما حلقه ارتباطی بین عواطف و توانایی مرد در ایجاد صمیمیت و گیرنده بودن است که به عقیده ی یونگ در مردان به قدر کافی رشد نیافته است. این نظریه درباره ی تعداد زیادی از مردان غیر از انهایی که عملکرد رشدیافته تری دارند و صرفاً بر قدرت تفکر تکیه ندارند، مصداق دارد.

آزادسازی انیما، تنها از طریق توجه مثبت به ارزش های عاطفی زنانه ممکن است و مرد آپولویی را قادر می سازد تا به عواطف خود و دیگران احترام بگذارد. مرد آپولویی با ازادسازی آنیما، خود را با زمین و زمینیان در پیوند می بیند، دیگر دور از دسترس نیست و از سر و ذهن خود در آمده و به قلب و جسم خود راه می یابد.

برای بیشتر مردان آپولویی، زن درون یا آنیما به مرور و از راه دوست داشتن زنانی که در سر خود زندگی نمی کنند بلکه می توانند درباره ی ارزش های عاطفی خود صحبت کنند مثلاً مادرف خواهرف دوست، معشوق یا همسر، رشد می کند.

مرد آپولویی اغلب به صورت ناخوداگاه و با خودپسندی، دیگران را می رنجاند و به عواطف آنها آسیب می رساند اما اگر دیگران به قدر کافی برایش ارزش داشته باشند، آنها را نمی رنجاند و عصبانی نمی کند و با گوش فرادادن به ندای زن درون خود و یادگیری درباره ی عواطف و احساسات، آنیما را که خواهان همان ارزش های زنان بیرونی است، آزاد خواهد کرد.

  • یادگیری انسانیت؛ وقتی مردی آپولویی، تقدیس شده خورشید باشد و زندگی در خانواده را با امتیاز ((پسر محبوب بودن)) شروع کند، این شانس را دارد تا در دنیای پدرسالارانه، صاحب شخصیتی شود که مستعد موفقیت است. اعتبار مرد آپولویی موفق به خاطر دستاوردهای اوست. او تصور می کند که مستحق موفقیت است. سر پر غرورش باعث می شود تنها به دستاوردهای خود متکی باشد. ممکن است بدون اینکه شرایط، جنسیت، شخصیت یا هوش دیگران را در نظر بگیرد، آنان را به خاطر موفق نبودن، سرزنش و تحقیر کند. مرد آپولویی حتی در تصورش هم نمی تواند خود را به جای دیگران قرار دهد.

در مقابل شکوه و شکایت کسانی که نتوانسته اند دستاوردهایی داشته باشند، رفتار بی صبرانه ای دارند.

شاید لازم باشد مرد آپولویی، خود را جای دیگری بگذارد و رنج ناشی از فقدان و اندوه را لمس کند و دریابد پیش از این چه قدر خودبین و قدرنشناس و سطحی بوده است. شاید لازم باشد مرتکب اشتباهی فاحش شود و دیگران او را ببخشند تا انسانیت را تجربه کند. شاید او برای خردمند شدن به گذشت زمان نیاز داشته باشد و زندگی با تحمیل تجارب خوار کننده به او، این امکان را برایش فراهم سازد تا درس هایی را در باب انسان بودن خود و دیگران بیاموزد. فقط در چنین شرایطی است که احتمالاً مرد آپولویی قادر خواهد بود تا با خود بیندیشد که در این شرایط اسفبار چه کار دیگری می شود کرد یا به شکرانه آنچه که دارم چه کار باید بکنم؟ یا با خود بگوید: ((اگر این اتفاق برای من می افتاد، معلوم نبود چه می کردم.))

  • انگیزه عاشقانه؛ مرد آپولویی بی آنکه حتی یک بار از خود بپرسد آیا واقعاً تمایلی به انجام کارهایی که از او انتظار دارند، دارد یا نه، آنها را انجام می دهد. او از وقتی پسرک خردسالی بود، به خاطر اطاعت از قوانین که به دلیل ماهیت کهن الگویی اش رفتار چندان دشواری نبود، توجه و تایید دیگران را دریافت می کرد. تا نیمه عمر و شاید هم بیشتر، اوضاع بر همین منوال است، مگر اینکه دستخوش افسردگی میانسالی شود و از خود بپرسد که آیا کاری را که مشغول انجام دادن آن است، دوست دارد یا نه؟ آیا مکانی را که در آن زندگی می کند و یا حتی همسر خود را دوست دارد یا نه؟

مرد آپولویی فقط زمانی فراتر از همانندسازی با کهن الگویی که وی را محدود ساخته، قدم برمی دارد که تصمیمی مبتنی بر عشق بگیرد و این زمانی است که او تصمیمات منطقی را کنار می نهد. به هر حال توانایی آپولو در تبیین و ارزیابی و زمان گذاری، به او این توانایی را می دهد تا شیدایی را از عشق بازشناسد.

او هنگامی که از دل خود پیروی می کند، انسان می شود و می فهمد که جایز الخطا و آسیب پذیر است. آن گاه قادر به فراتر رفتن از محدوده های دنیای آشنا (عقلانی) خود می گردد، خطر می کند و از دوری گزینی عاطفی که در عین محافظت کردن از وی، او را منزوی می سازد، دست برمی دارد.

  • چالش ها و مشکلات روانی مرد آپولو

مشکلات کسانی که مثل آپولو هستند از جمله ناتوانی در صمیمیت و طردشدگی، به دوری گزینی عاطفی آنان مربوط می شود. ممکن است این مشکلات ناشی از شان والایی باشد که برای خود قائلند و منجر به خودشیفتگی و تکبر آنها شود و با همه تلاشی که در پنهان داشتن آنها می کنند، جنبه خصمانه بودن این ویژگی هایشان کاملاً مشهود است.

  • دوری گزینی عاطفی؛ آپولو همچون کهن الگوی خورشید، وقتی که از بالا به پایین نگاه می کند، برای خودش اعلی حضرتی است. مرد آپولویی نیز از بالا و از فاصله ای دور به دیگران نگاه می کند. او از درگیر شدن خوشش نمی آید و وقتی عواطفش در تعارض با دیگران قرار می گیرند، عقب نشینی می کند. هنگامی که پوسیدون، آپولو را فراخواند که در نبرد تروا وارد شود، آپولو به او گفت؛ (( ارزش درگیر شدن ندارد.))

ارتباط غیرمستقیم آپولو در زمینه ی عواطف، یکی دیگر از خصلت های مشکل افرین اوست. وقتی درباره ی امری که درک روشنی از آن ندارد، با او مشورت می کنند، همچون آپولو در معبد دلفی از طریق واسط های مترجم صحبت می کند. کسانی که با مرد آپولویی در ارتباطند اغلب متوجه می شوند که تمام مدت مشغول پیدا کردن معنای واژه های اندک و مرموزی هستند که او به کار برده و تلویحاً بیانگر احساسات او هستند.
کافی است که از حرف های او برداشت غلطی بشود تا کناره گیری و عقب نشینی او بیشتر شود. اگر از آنچه که گفته جلوتر بروید، فاصله گذاری عاطفی خود را افزایش می دهد. این، شمشیر دولبه کهن الگوی شفافیت است. مردی که می تواند آن چنان موجز و دقیق درباره ی موضوعی صحبت کند( مثلاً یک آپولوی وکیل)، به هنگام ابراز احساسات، چنان مبهم و دشوار صحبت می کند که به یک مترجم نیاز است تا حرف های او را برای مخاطبش قابل فهم کند.

او آن چنان در ابراز احساساتش بی میل به نظر می رسد که دچار تعارضات عاطفی می شود. برای مرد آپولویی برقراری رابطه دوستانه دشوار است و ترجیح می دهد یک موقعیت یا فرد را از فاصله ای دور ارزیابی کند. او نمی داند که برای شناخت صحیح دیگران، باید به آنها نزدیک شد و به عبارتی خود را در معرض آسیب پذیری قرار داده و عواطف خود را ابراز کند. او به عنوان یک مرد باید خود را از کهن الگویی که وی را تسخیر کرده، فراتر ببرد و خودش باشد.

  • عاشق طرد شده؛ آپولو، کهن الگوی خورشید، جذاب ترین، مسئولیت پذیرترین و قابل اعتمادترین کهن الگوها بود. خورشید همواره طلوع و همیشه در همان زمانی که از او انتظار می رفت، غروب می کرد. او بر فضیلت تاکید داشت و معتقد بود باید با پشتکار و تلاش خود در معبد زندگی کند، با این همه در عشق ناکام بود.

یک زن معمولاً یک مرد جذاب، مسئولیت پذیر و قابل اعتماد را به این دلیل طرد می کند که فاقد خصوصیاتی چون عمق، شور و هیجان، صمیمیت عاطفی و خودانگیختگی است. گاهی زن احساس می کند که مرد زندگیش آن چنان دلبسته ی زیبایی ظاهر است که محال است به هنگام پیری، زندگی با او را ادامه دهد.

مردان آپولویی توسط زنانی طرد می شوند که خواستار عمق و شور و ابراز احساساتی هستند که فراتر از قدرت آنان است. مرد آپولویی بیش از عشق و مهر، خواهان ستایش و احترام است.

زنانی که از همان ابتدا، اولویت های او را می شناسند، انتخابش نمی کنند و اگر هم بعداً بشناسند، عشق او را پس خواهند زد.

  • خودشیفتگی؛ مرد آپولویی به جای اینکه خود را با تمامی احساسات و عواطفش درگیر یک رابطه کند و در بطن ماجرا قرار بگیرد و از این طریق عواطف خود را ارتقا ببخشد، ترجیح می دهد کناره گیری و از فاصله ای دور به گونه ای انتزاعی موضوع را بررسی کند.

ویژگی های درونی و فرهنگی به اندازه خانواده اصلی او در ساختن شخصیت وی نقش دارند. مرد آپولویی تیزهوش و بی احساس، در فرهنگ پدرسالارانه ای زندگی می کند که نه تنها از مردان انتظار مهربانی و توجه ندارند، بلکه مردانی را که عواطف خود را ابراز می کنند، ضعیف می شمارد و آنها را تایید نمی کند.
این فرهنگ از آنان می خواهد دنبال کسب قدرت باشند. اگر خانواده مرد با اهداف این فرهنگ و تعریف از پیش تعیین شده ای که برای ((مرد بودن)) ارائه شده، هم راستا بوده و ابراز احساسات و درک عواطف واقعی را نفی کرد، آن گاه شرایط برای خود شیفته شدن وی کاملاً مهیا می شود، به خصوص اگر باهوش و خوش قیافه هم باشد.

  • ستمگری و تنبیه کننده بودن؛خصلت بی رحمی و سنگدلی، بخش نامطبوع شخصیت مرد آپولویی است، مخصوصاً هنگامی که خوار شده باشد و در صدد انتقام برآید. او وقتی رقیبی را مغلوب می کند، هیچ گونه رحمی از خود نشان نمی دهد و در عوض، پوست او را زنده زنده می کند.
  • کینه توز؛ گرچه آپولو نماد شفافیت خورشید و عدالت طلایی است، یک جنبه ی تاریک هم دارد که کمتر شناخته شده است. این جنبه از آپولو همچون شب ارام می خزد و تیرهای کشنده ی خود را پرتاب می کند.

مرد آپولویی خردمند و میانه رو وقتی اجازه می دهد تا خشمش برخاسته از عواطفی باشد که همواره سرکوب شده اند، رفتارش بسیار بدوی، رشدنایافته و نابخردانه خواهد بود. در چنین شرایطی او تبدیل به ماری سمی می شود که کینه توزانه نیش خواهد زد و با اینکه با خصومتی که نشان می دهد به دیگری آسیب می رساند اما خود حقیقی او هم آسیب می بیند.

  • غرور؛ مرد آپولویی که روزگاری پسری با موهای طلایی و قشنگ بود، ممکن است در یک زندگی سرشار از موفقیت، دچار این تصور شود که می تواند بیش از توان خود عمل کند، گمانی که ممکن است به نتایجی اسف بار ختم شود. در چنین شرایطی دچار توهم می شود، خود را با رب النوع کهن الگویی اش یکی می پندارد و فراموش می کند که انسان است و در زندگی همچون فائتون پسر آپولو عمل می کند.

مادر فائتون به او گفته بود باید به خود ببالد که پسر آپولوست اما فائتون این را باور نکرد و برای پی بردن به حقیقت تلاش کرد تا آپولو را پیدا کند. آپولو او را مطمئن ساخت و به او گفت که ارزویش را برآورده می کندو فائتون از او خواست که برای یک روز، او ارابه ی خورشید را هدایت کند. فائتون پا به ارابه ی خورشید نهاد ولی اسب های بزرگ که او را ناآشنا و ناآزموده دیدند، مسیر معمول حرکت خورشید را طی نکردند. فائتون قدرت قدرت و تجربه ان را نداشت تا مسیر آنان را تصحیح کند در نتیجه گرمای شدید خورشید زمین را سوزاند.

اوضاع ممکن بود از این هم خرابتر شود که زئوس دخالت کرد و فائتون را از ارابه بیرون انداخت. آپولو که از فقدان پسرش پریشان خاطر شده بود، یک روز تمام زمین را بی هیچ نوری به حال خود رها کرد.

وقتی به فائتون می اندیشم، متوجه کسانی می شوم که تصور می کنند قادرند با دستیابی به بمب اتمی، برنده جنگ شوند چنین توهمی زمین را به سوختن خواهد داد. خاکسترها جو زمین را فرامی گیرند، مانع از رسیدن نور خورشید به زمین می شوند  و تاریکی حاصل از زمستان هسته ای را رقم خواهد زد. مردم زمانی دچار چنین نخوت و غروری می شوند که

 بی وقفه موفقیت به دست می آورند. این موفقیت ها باعث می شود یک مرد آپولویی به غلط تصور کند چون در یک عرصه متخصص است، می تواند بر دیگران برتری و تسلط یابد.

تصور فائتون در این باره که می تواند ارابه ی آپولو را براند، نوعی خطای فاحش عقلی است که موجب آسیب دیدن دیگران و در عین حال نابودی خود می شود.

  • آپولوی منفی

هر کهن الگویی دارای وجه مثبت و منفی است که لازم است زمانی که کهن الگوی شاخص خود را تشخیص می دهیم به شناسایی وجه مثبت و منفی آن بپردازیم که در صورت بارز بودن وجوه منفی آن در خود، این ویژگی ها را به مثبت تبدیل کنیم.

ویژگی های آپولوی منفی به قرار زیر است؛

  • نسبت به اجرای قوانین و نظم به طور افراطی وسواس است و کوچک ترین به هم ریختگی در نظم، او را خشمگین می کند و واکنش نشان می دهد.
  • در برقرار کردن ارتباط صمیمانه و عاطفی ضعف دارد یعنی نمی تواند با پختگی ابراز عشق کند، به عبارتی در ابراز محبت و عشق خام است.
  • به طور افراطی متمرکز بر کار خود است و برای خانواده فردی دور از دسترس است.

توانایی تعادل میان کار و خانواده را ندارد.

  • بیش از اندازه مغرور و خودبین است و فاقد تواضع و فروتنی است.
  • در ارتباط با زنان، نسبت به عاطفه و احساس آنها بی توجه است.
  • از نظر احساسی فردی سطحی است و بیش از حد در سرش زندگی می کند و از قلب و جسمش دور است.
  • فاقد همدلی و درک نسبت به دیگران است.
  • از دیگران به طرز فراوانی انتظار احترام دارد.
  • تمایل زیادی به کسب قدرت دارد.
  • برای غرایز ذاتی، کوچک ترین ارزشی قائل نیست.
  • می تواند والد سرزنش گر، تنبیه گر و مجازات گری بی رحم باشد.
  • راهکارهایی عملی جهت پرورش آپولو

برای پرورش این کهن الگو در خود می توان تمریناتی انجام داد؛

  • در ساعت مشخصی از خواب بیدار شوید.
  • برای خود به طور روزانه برنامه داشته باشید.
  • برای هر مکان و مراسمی، لباس متناسب با آن را داشته باشید.
  • اولویت شما و در راس تمام کارهایتان، شغلتان را قرار دهید.
  • برای برنامه ریزی هایتان، هدف در نظر بگیرید.
  • قوانین و مقررات را در هر صورتی حتی زمانی که هیچ قانون گذاری نیست، رعایت کنید.

(قانون گذار خود شوید)

  • هر وسیله ای را سر جای خود قرار دهید.
  • به ورزشی مثل تیراندازی که نیاز به دقت و هدف گذاری دارد، بپردازید.
  • اموری که ذهنی هستند را در خود تقویت کنید.
  • خلاصه ای از ویژگی های این کهن الگو

  • کهن الگوی خورشید
  • پسرمحبوب
  • کمانگیر
  • قانون گذار
  • منظم
  • مودب
  • مسئولیت پذیر
  • دور از سرمستی عاشقانه
  • خام در ابراز احساسات و عاطفه
  • باهوش
  • قاطع
  • سنجیده در اعمال و گفتار
  • دور از ابهام
  • پیشگو
  • تنبیه گر
  • جذاب
  • خالص
  • مقدس
  • بی رحم
  • کینه توز
  • عاشق ناکام
  • شکارچی
  • منطقی
  • اصول مدار
  • ذهن برنامه ریزی شده
  • واقع بین
  • دور از خیالبافی
  • خواهان قدرت
  • تمایل به شهرت
  • پسر ایده ال
  • موسیقی دان
  • حامی قانون و نظم
  • دور از دسترس و دست نیافتنی
  • برادر
  • همکار و شریک
  • عاقبت اندیش
  • دوری از جنگ
  • موفق
  • خودبین
  • مغرور
  • فاقد تواضع و فروتنی
  • متمرکز بر کار و تمرین و ممارست
  • سازمان دهنده
  • حیله گر
  • بی احساس
  • میانه رو
  • عادل
مشکل جنسی

مشکل جنسی

مشکل جنسی

چیزی که اکثر مردم دنیا نمیدانند با آن باید چگونه رفتار کنند و با آن بیشتر به شکل یک غریزه خارج از اختیار رفتار میکنند، بیشتر یک مشکل روحیست تا مشکل جنسی و جسمی، چیزی که از آن برای سرکوب احساسات بد سوء استفاده میشود و تبدیل به یک اعتیاد میگردد.
#فراز_قورچیان
#فراز_نامه

کهن الگو هادس

کهن الگو هادس

مقدمه:

نقل قول های یک مادر در مورد کودک پسرش ؛

مدام ساکت است و درون خودش فرو رفته است طوری که متوجه هیچ کدام از احساسات او نمی شوم، درک نمی کنم درون او چه می گذرد و این موضوع عصبانی ام می کند.

احساس می کنم با یک موجود مرموز رو به رو هستم که کشف ان اذیتم می کند.با تمام هم سالانش متفاوت است؛ شیطنت و بازیگوشی ندارد، دوستانش محدود هستند یا بهتر است بگویم، دوستی ندارد، برای دیده شدن کار خاصی انجام نمی دهد و معمولاً خواسته ای ندارد…

این همه تفاوت در او نسبت به بچه های دیگر مرا نگران می کند.

…..

این گفته بیانگر چه نوع شخصیتی است؟

در این فرد چه کهن الگویی بارز و شاخص است؟

این فرد برای تعادل خود لازم است چه کهن الگوهای دیگری را  فعال کند؟

چگونه می تواند در سفر درونی اش، رشد و پیشرفت را تجربه کند؟

و…..

در این مقاله قصد داریم به کهن الگوی هادس در سفر درونی بپردازیم.

سرفصل ها:

  • هادس در مقام کهن الگو کیست؟

  • شجره نامه و اسطوره شناسی هادس

  • نقش های کهن الگوی هادس کدامند؟

  • ویژگی های مرد هادسی

  • دوران کودکی مرد هادسی

  • دوران نوجوانی و بلوغ مرد هادسی

  • دوران میانسالی مرد هادسی

  • دوران کهنسالی مرد هادسی

  • حرفه ی مرد هادسی

  • ارتباطات مرد هادسی

  • مسیر رشدی و فعال کردن کهن الگوهای دیگر در مرد هادسی

  • مشکلات و چالش های روانی مرد هادسی

  • خلاصه ای از ویژگی های این کهن الگو

  • هادس در مقام کهن الگو کیست؟

 رب النوع جهان زیرین و قلمرو تحت حکومتش، هر دو هادس نامیده می شوند. او کمتر از سایر رب النوع ها تجسم یافت و شناخته شد زیرا ((نامرئی)) بود.

برای شناخت قلمرو هادس باید به عمق زمین برویم چون تنها از این طریق است که می توان ثروت های موجود در تاریکی و سردی و ابهام مرموز آن را که به شب تاریک روح مربوط می شود، کشف کرد. اکثر کسانی که دیدگاهی روانشناسانه دارند از این طریق می توانند افسردگی عمیق شخصی را که از واقعیت های روزمره بریده و قادر نیست آفتاب زندگی روزمره را تحمل کند، درک کنند.

خیال مرگ، فرد را به قلمرو هادس می برد. مرگ، پایان یک رابطه، پایان یک راه، از بین رفتن هدف، امید یا معنای زندگی و یا انتظار مرگ جسمانی و تجربه ای است که شخص را به طور احتمالی یا قطعی، به جهان زیرین می برد.

هادس حاکم جهان زیرین و سلطان قلمرویی بود که در آنجا سایه ی مردگان و افراد نامیرای افسانه ای خاصی که در مبارزه برای کسب قدرت در برابر زئوس شکست خوردند، زندانی شده اند. از آنجا که گمان می رفت، نام بردن از هادس بدشانسی می آورد، او را با نام های مختلفی چون ((نادیدنی)) یا ((ثروتمند)) نامیده اند.
آخرین نام او در یونان ((پلوتون)) بود که از کلمه ی لاتین پلوتو گرفته شده است. درزبان  لاتین به او دیس به معنای ثروتمند می گفتند. دیگر نام های غیر رایج او، رب النوع رایزن، شخص مشهور، مهمان نواز، نگهبان دروازه و نفرت انگیز بود. او را با نام زئوس زیرزمین یا زئوس جهان زیرین نیز می شناختند.

با اینکه یونانیان هادس را ترسناک، سرد و بی رحم می دانستند، اما هرگز او را شیطان یا ابلیس نمی دانستند. او نیز چون زئوس و پوسیدون به صورت مردی بالغ و ریش دار به تصویرآمده است.

او کلاهی نامرئی کننده داشت که سیکلوپس به او داده بود. وقتی او را به عنوان رب النوع ثروت شناختند، با شاخ تزئینی یا شاخ های فراوان به تصویر کشیده شد.هادس هم نام رب النوع جهان زیرین است و هم خود جهان زیرین، پس دو کهن الگو برای هادس وجود دارد؛ یکی الگوی شخصیتی و دیگری قلمرو کهن الگویی.

ویژگی های مهم این دو کهن الگوی هادس عبارتند از: رب النوعی که کلاه نامرئی کننده پوشیده پس حضوری نامحسوس و نادیدنی داشت. او همواره در قلمرو خود با اشباحی که تصاویر نامعلوم و غیرواقعی دارند، زندگی می کرد، به ندرت از جهان زیرین خارج می شد و از آنچه در جهان میراها یا در کوه المپ رخ می داد، بی خبر بود. انعکاس بصری از این اشباح در زمانی که زنده بودند به صورت هولوگرام های رنگی قابل تصور است. هادس را به نام ((شخص ثروتمند)) نیز می خواندند و قلمرو اش منبعی از ثروت دنیای زیرین بود.

 

  • شجره نامه و اسطوره شناسی هادس

هادس، پسر کرونوس و ریا بود که در بدو تولد توسط پدرش بلعیده شد. وقتی زئوس و متیس، کرونوس را به بالا آوردن کودکانی که بلعیده بود واداشتند، برادران یعنی هادس و پوسیدون به زئوس پیوستند، علیه کرونوس و تیتان ها جنگیدند و پیروز شدند. پس از پیروزی، برادران قرعه کشی کردند تا جهان را تقسیم کنند و سهم هادس جهان زیرین شد.

هادس فرزندی نداشت. او افسانه ی کوتاهی دارد و بیشتر وقتش را به صورت نادیدنی در جهان زیرین گذراند و فقط دو بار آن را ترک کرد. بر اساس روایت هومر، یک بار هرکول با نیزه او را زخمی کرد و برای گرفتن کمک به المپ رفت. به این واقعه کمتر پرداخته شده است. بار دوم هم برای بربودن پرسفون از زیرزمین بیرون رفت.

ربودن پرسفون توسط هادس

  • ربودن پرسفون؛

    تنها افسانه ی مهم هادس، ربودن پرسفون است. هادس، پرسفون را به عنوان عروس می خواست و با زئوس، پدر پرسفون توافق کرد و باکره ی جوان را ربود. پرسفون با دوستانش در چمنزار مشغول گل چیدن بود که به سمت دسته گل صدتایی نرگس رفت و از دوستانش جدا ماند.

    این گل ها را هادس برای به دام انداختن وی رویانده بود و وقتی پرسفون خم شد تا آنها را بچیند، زمین دهان باز کرد. در آنجا و در گودال تاریک، هادس در ارابه اش منتظر او بود و دختر باکره را که سخت ترسیده بود، گرفت. دختر فریاد زد و از پدرش زئوس کمک خواست ولی پدر توجهی به فریادهای دختر نکرد. در تمام این مدت زئوس از ماجرا باخبر بود.

اسب های هادس به دل زمین فرو رفتند و او و پرسفون را به اعماق جهان زیرین بردند، سپس گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است، زمین دهان بست.

پرسفون در جهان زیرین افسرده و مادرش دیمیتر از فقدان او غمگین و عصبانی بود. سرانجام دیمیتر معبد خود را ترک کرد و در نتیجه، دیگرنه گیاهی روئید نه تولدی صورت گرفت، زندگی در تمام اشکال خود متوقف شد و قحطی، زمین و ساکنان ان را تهدید کرد. تنها در این موقع بود که زئوس به دیمیتر توجه کرد و هرمس را فرستاد تا پرسفون را بازگرداند.

هرمس به جهان زیرین رفت و پرسفون را پریشان و تسلیم سرنوشت دید که روی کاناپه ای کوتاه در کنار هادس نشسته بود. پرسفون وقتی فهمید هرمس آمده تا او را ببرد، بسیار خوشحال شد اما  پیش از آنکه بر ارابه ای سوار شود که او را به جهان بالا می برد، چند دانه اناری را که هادس به او داده بود، خورد.

پرسفون نزد مادرش برگشت، بهار و به همراه آن یک زندگی جدید همراه با سبزی و خرمی به زمین بازگشت. پرسفون در جهان زیرین جز دانه های انار چیزی نخورده بود به همین خاطر می بایست قسمتی از سال یعنی ماه های زمستان را که زمین بی محصول و در حال استراحت است، در جهان زیرین با هادس بگذراند و این گونه بود که ملکه جهان زیرین شد.

  • نقش های کهن الگوی هادس کدامند؟

  • کهن الگوی منزوی

  • کهن الگوی مرد ثروتمند

  • مشاور خوب

  • مرد نامرئی

  • کهن الگوی حاکم-شاه

  • کهن الگوی رباینده

  • کهن الگوی افسردگی

  • کهن الگوی جهان زیرین

  • عاشق خیالی

کهن الگو هادس

  • کهن الگوی منزوی؛

    فردی منزوی که گوشه عزلت اختیار کرده و هیچ توجهی به جهان بیرون ندارد، توسط هادس هدایت می شود. شاید او معنای هرآنچه را که در جهان برایش مهم و پرمعنی بوده از دست داده باشد وحالا مانند ارواحی که در جهان زیرین هستند، زندگی کند. او عاری از سرزندگی است و مخصوصاً اگر افسرده هم باشد، این احتمال وجود دارد که مانند میلیاردر مشهور، هاوارد هاوکز در سال های آخر عمر تبدیل به هادسی منزوی و بدبین شود. ثروت هاوکز این امکان را برایش فراهم ساخت تا یک طبقه از هتل خود در لاس وگاس را قرق کند و محافظینش از او محافظت کنند و به هیچ کس اجازه ی ورود به آنجا را ندهد. او در واقع زندانی قلمروخود بود.

هاوکز در جوانی، از نظر اجتماعی ناکارامد بود ولی نقاب مناسبی برای خود پیدا کرده بود. او  سرپرست یک استودیوی بزرگ و رئیس یک خط هوایی بود، هواپیما ساخت و در کنار ستاره های سینمایی زیبا ظاهر شد.
بنابراین او در پاسخ دادن به این سوال اساسی مردان که ((چه می کنی؟)) مشکلی نداشت. اگر مرد هادسی نتواند پاسخ قابل قبولی به این سوال بدهد و موقعیت و ثروتی هم نداشته باشد، پرسونا یا نقاب خود را از دست می دهد و در دنیای مردان تبدیل به مردی نامرئی می شود.
اگر خانواده ای نداشته باشد، ممکن است تنها در اتاقی از هتلی موقت در بخشی از یک شهر بزرگ، در جایی که خیابان گردها و قاچاقچیان دلالی و بی خانمان ها و کارتن خواب ها زندگی می کنند، زندگی کند. چنین مکانی شبیه جهان زیرین هادس است و او نیز همچون هادس نامرئی است.

اگر انسانی به واسطه الگوی شخصیتی و محیط پیرامون خود، چاره ای جز زندگی همچون هادس نداشته باشد، وضعیت غم انگیزی خواهد داشت. البته اگر از نظر فیزیکی در امنیت باشد و نیازهای اولیه ی  زندگی جسمانی خود را بتواند رفع کند،  به همین مقدار اکتفا خواهد کرد. او ممکن است تنهایی را ترجیح بدهد و نخواهد که مورد توجه قرار بگیرد و یا آزار ببیند

  • کهن الگوی مرد ثروتمند؛

    نمونه متفاوتی از هادس منزوی کسی است که ذهن گرایی و ثروت جهان درونی خود را ترجیح می دهد. او پلوتون یا هادس ((ثروتمند)) است. در فرهنگ برون گرایانه ما که بر مولد بودن تاکید دارد، کسی انسان ها را تشویق نمی کند که وقت خود را صرف تنهایی کنند و هیچ کاری نکنند، در نتیجه انسان منزوی درون گرا به گونه ای منفی مورد قضاوت قرار می گیرد و از اینکه زمان زیادی را در خلوت خود سپری می کند سرزنش می شود. این طردشدگی توام با بازخوردهای ذهنی او نسبت به مردم و رویدادهای جهان بیرونی، مورد خاصی است چون این افراد بسیار ذهنی هستند.

البته، هادس- پلوتون منزوی، در بسیاری از انسان ها که فرصت چندانی برای  درون گرایی ندارند، ((بخشی گمشده)) است. درون گرایی راهی است که این کهن الگو از آن طریق می تواند در جهان بالا حضور پیدا کند. درون گرایان نسبت به تجارب بیرونی با واکنش های ذهنی خود پاسخ می دهند و می توانند به شکلی درونی زندگی کنند.

برخورداری از هادس به عنوان بخشی از ذات روانی فرد بسیار اقناع کننده است.

هادس منزوی منبعی از خلاقیت است  و می تواند از طریق هنرهای غالباً بصری بیان شود. در عین حال هادس بخشی از روان فرد است که از واکنش ذهنی به یک شخص، یک شی و یا یک موقعیت خبر می دهد. در رویا نیز به همین گونه است.
برای مثال، وقتی فرد هادسی مرد یا زن را در حالی می بیند که چاقوهایی بر بدنش اصابت کرده است. این تصویر بلافاصله با احساس فیزیکی وجود یک حفره عمیق در قلب دنبال می شود. او به جای احساس دشمنی، خشم و درد عاطفی، تجارب حسی خاصی دارد که همچون رویایی زنده در زمان بیداری است.

دیگران این شیوه ادراک فرد درون گرا را انحراف از واقعیت ارزیابی می کنند و بنابراین یک هادسی که از کودکی، ذاتاً و طبیعتاً دنیا را با این شیوه درک می کند، یاد می گیرد که به درک خود اعتماد نکند چون از جانب دیگران تایید نمی شوند.

او اگر بتواند، تلاش می کند تا این جنبه ی نپذیرفتنی و به رغم دیگران احمقانه را از خود دور کند در نتیجه دیگر منبع غنا و عمق در دسترس او نیست. انسان های هادسی باید به این زندگی درونی دست یابند.

البته بدون دسترسی به زندگی زئوسی و واقعیت های عقلانی، واکنش های غاطفی پوسیدونی که برای موازنه و تنظیم احساس درک ذهنی هادسی لازم است، خطر این وجود دارد که فرد از نظر عاطفی منزوی شود و به جهان خود فرو رود.

  • مشاور خوب؛

    رایزن خوب نام دیگر هادس است و استعداد بالقوه این کهن الگو را نشان می دهد. هادس منبع خوبی از دانش ذهنی است و می تواند مشاور خوبی باشد.

وقتی قرار است تصمیم مهمی بگیریم، لازم است به درون توجه کنیم، زیرا هیچ کس به غیر از خود ما نمی تواند ارزش های ذهنی یک تجربه را دریابد. انتخاب عاقلانه و عینی، گزینش خاص یک فرد است که احتمالاً به نظر دیگران بی معنی می رسد، چون آنها هم گزینه های خاصی را در نظر دارند.
باید این موضوع مهم را یاد بگیریم که انتخاب از فردی به فرد دیگر متغیر است. هادس به ما کمک می کند تا از طریق احساسات جسمانی، واکنش ها و نداهای درونی خود را دریابیم و بفهمیم که واکنش ذهنی ما نسبت به یک شی یا یک شخص چیست. هنگامی که پای تصمیم شخصی مهمی در میان باشد، عامل ذهنی، مقوله حیاتی مهمی است که هادس می تواند آن را به ما بدهد.

 

  • مرد نامرئی؛

    هادس که با کلاه نامرئی کننده اش به سطح زمین می آمد، رب النوعی نادیدنی بود. این کار با رب النوع بدون نقاب تناسب زیادی دارد.

نقاب پوششی بر شخصیت ما و ترکیبی از ظاهر، طرز لباس پوشیدن و کارها و رفتارهای ماو از همان چیزی استکه تاثیر اولیه نامیده می شود و در عین حال به عنوان حاکم قلمرو خاص خود، در هر بزمی، نقش متفاوتی را به خود می گیرد.

هادس کهن الگویی است که بر زندگی درونی عمیق ما حکمرانی می کند و از طریق احساس یا واژه ها بیان نمی شود. در اثر غلبه و تسلط این کهن الگو، نامرئی شدن اجتماعی رخ می دهد.دیگران غنای زیرزمین را نمی بینند و اغلب در حضور او راحت نیستند.

  • کهن الگوی حاکم-شاه؛

    هادس، زئوس و پوسیدون بر قلمرو خود حکومت می کردند و هر یک نمونه ای از کهن الگوی شاه بودند و شخصیت و قلمروشان متفاوت بود اما شباهت های اساسی مشترکی داشتند. هر یک از آنها اقتدار خود را در محدوده خاص خود داشت و همه ی آنها در جستجوی همسری بودند که معشوقه اصلی شان باشد. همه پدرسالار بودند، هر چند هادس فرزندی نداشت.

  • کهن الگوی رباینده؛

    وقتی هادس مصمم شد تا پرسفون را به دست آورد، به او ابراز عشق نکرد، بلکه با اجازه زئوس او را دزدید. وقتی پرسفون از پدرش زئوس کمک خواست، زئوس رویش را برگرداند. بسیاری از پدران هرزه و گنهکار، نسخه هایی از دکتر جکیل و مستر هاید فیلم معروف یعنی زئوس و هادس هستند.
    چنین مردی همچون زئوس، حامی برجسته ارتباطات، پدری مقتدر و اغلب از نظر اخلاقی و مذهبی سخت گیر است. او ((پدری است که رویش را برمی گرداند و به فریادهای دخترش بی اعتناست))، او با اینکه مردی(هادس) دخترش را بدزدد و یا اغوا کند، موافق است.

  • کهن الگوی افسردگی؛

    وقتی پرسفون ربوده و به جهان زیزین برده و در آنجا زندانی زندانی شد، از نظر بالینی افسرده بود. او هیچ کاری انجام نمی داد و فقط نشسته بود، چیزی نمی نوشید و نمی خورد و گمان می کرد که دیگر هرگز نور روز را نخواهد دید، گلی نخواهد چید و یا مادرش را دوباره نخواهد دید. از طرفی در غیبت او زمین خشک شد و دیگر گیاهی نروئید.

رفتار افراد افسرده مانند پرسفون ربوده شده است. آنها احساس می کنند از هر چه که برایشان معنا داشته، جدا مانده اند و همه چیز از نظر عاطفی خاکستری است. گاهی اوقات حتی درک روشنائی برای چنین فردی ناممکن می شود و سرزندگی و رنگ، رخت برمی بندد و جهان یکسره خاکستری می شود. این نوع افسردگی همراه با پایین رفتن در جهان درونی تصورات و صداهاست.

  • کهن الگوی جهان زیرین؛

    هادس قهرمان قلمرو زیرین بود که ارواح پس از مرگ به آنجا می رفتند. برخی از خدایان و میراها می توانستند به آنجا بروند و بازگردند، بنابراین هادس، هم کهن الگوی مکان و هم الگوی شخصیتی است.

  • عاشق خیالی؛

    هادس رباینده ممکن است همچون عاشقی خیالی، کهن الگویی که در روان زن ((زندگی)) درونی مستقلی دارد، کاملاً نامرئی باشد. مثال آشنای آن، همبازی خیالی دوران کودکی است که در زندگی فعلی زن بالغ، حکم عشق خیالی ذهنی او را دارد. او همراه زن است و با او گفتگو می کند. ممکن است شعر بگوید، به او توصیه کند و یا قولی بدهد. این الگوی ذهنی ممکن است تنها محرم زن شود و به او توصیه کند که از دنیا ببرد و به طور فزاینده ای مانع از ارتباط زن با دیگران شود.

برای مردم عادی برونگرا، شنیدن یک صدا عادی نیست. برای مثال بسیاری از موسیقی دانان معمولاً موسیقی را در ذهنشان می شنوند و بسیاری از مردم صداهای درونی یا تصاویر درونی را می شناسند. برای ایجاد و تقویت یک عاشق خیالی ، باید محملی وجود داشته باشد، به این معنا که زندگی شخص فاقد ارتباطی پرمعنی باشد. چنین زنی معمولاً از زندگی اجتماعی بازداشته شده و در نتیجه فاقد جذابیت های فیزیکی یا مهارت های اجتماعی و یا بسیار ترسوست.

دزدیده شدن توسط هادس یعنی رفتن به این جهان خصوصی که در آن، زن با یک عاشق ذهنی و خیالی نوعی ارتباط درونی سری پیدا می کند. این موضوع باعث جدایی زن از سایرین می شود، هر چند که ممکن است به کار خود به عنوان شغلی کسل کننده ادامه بدهد و کمتر کسی به او توجه کند.

مردی هم که به صورت هادس منزوی زندگی می کند، ممکن است پرسفونی خیالی و ذهنی داشته باشد. ممکن است این زن شخصیتی عینی باشد که مرد دورادور جذب او شده و آن زن به تدریج ((حضور)) مستقل مسلطی در جهان درونی او پیدا کرده است. اگر این اتفاق افتاده و مرز بین زن خیالی و زن واقعی در ذهن مرد مخدوش شده باشد، ممکن است در برابر یک زن واقعی، رفتاری نامناسب یا احمقانه داشته باشد.

کهن الگو هادس

  • ویژگی های مرد هادسی

مشکل مرد هادسی چگونگی تطابق با جهان بیرون است. آیا او می تواند با خود صادق باشد و در عین حال با جهان بیرون هم تطابق پیدا کند؟ نه تنها کسی استعداد ذهن گرایانه فطری او را تشویق نمی کند بلکه برعکس، دیگران او را بر اساس معیارهای شخصی خود که با معیارهای او مغایرت دارند، می سنجند. او معمولاً در فرهنگی رشد می کند که با او بیگانه است و مجبور می شود در دنیای کهن الگوی هادسی محبوس بماند.

  • دوران کودکی مرد هادسی

کودک درونگرایی چون هادس معمولاً نقش مهمی را ایفا نمی کند و از همان ابتدا به خاطر هادس بودنش کسی او را نمی بیند. او همچون برادران خود شخصیت آشوبگر و خواسته های قوی ندارد.

 گاهی ممکن است به طور گذرا، واکنش ویژه ای را از خود نشان دهد و مورد توجه قرار گیرد ولی عکس العمل های او غالباً شدید هستند و دیگران نیز متوجه این موضوع می شوند.

او به افراد و موقعیت های جدید، شبیه دیگران واکنش نشان نمی دهد بلکه عکس العمل های او بر اساس تاثیر ذهنی یی هستند که این افراد و موقعیت ها روی ذهن او داشته اند.

برای مثال، فرض کنید یک پرستار جدید برای نگهداری او به خانه بیاید و یا برای اولین بار یکی از اقوام را ببیند، از آنجا که آن زن احساس ناخوشایندی را در او ایجاد کرده و یا کودک در چهره ی او چیز وحشتناکی دیده است، به جای اینکه پیرزن لبخند بزند، احتمالاً احساس خطر می کند و فریاد

 می کشد و گریه می کند حتی اگر آن پیرزن یا پرستار کاری غیرعادی انجام ندهد، کودک هادسی ترجیح می دهد خود را کنار بکشد و بی آنکه شخصا ًدرگیر یک تجربه بشود، تجربه های دیگران را بپذیرد و در نتیجه، همه او را یک کوچولوی خجالتی و وقتی بزرگ تر شد، به عنوان فردی منزوی و جدی خواهند شناخت. این گوشه گیری به خصوص در مورد پسر، قضاوتی منفی را به دنبال خواهد داشت. کودک هادسی از همان ابتدا مثل کودکان دیگر که اجتماعی و برون گرا هستند، مورد تحسین و تایید و پذیرش قرار نمی گیرد و توانایی دوست داشتن خود، در او کمتر دیده می شود.

  • دوران نوجوانی و بلوغ مرد هادسی

نوجوان هادسی با دیگر همسالان خود فرق دارد و وقتی برای انطباق با مقتضیات جوانی تلاش می کند، دچار دردسر می شود. او از اینکه می بیند دیگران خیلی خوب می دانند که سرگرمی چه جور چیزی است، تعجب می کند و سر در نمی آورد که لباس ((مناسب)) یعنی چه؟ حتی وقتی به میهمانی دعوت می شود، نمی داندکه آیا واقعاً درست است به آنجا برود یا نه. اگر بتواند جنبه برون گرای شخصیت خود را پرورش بدهد و تقویت کند، احساس امنیت می کند و اوضاع برایش بهتر می شود. کافی است یک مرد هادسی به این نتیجه برسد و این مطلب را باور کند که او به جای بودن با مردم، ترجیح می دهد تنها باشد و این هیچ اشکالی ندارد. او اگر یکی یا دو دوست هم داشته باشد، کاملاض برایش کافی است.

برای رفتن به دانشگاه یا یافتن شغل، فرد هادسی باید کهن الگوهای دیگر را در خود پرورش دهد.

ادامه ی تحصیل، تفکر منطقی و درک عقلانی آپولویی را فعال می کند، یاد گرفتن نوشتن و صحبت کردن، مهارت های هرمسی را پرورش می دهد و هر دوی این رب النوع ها به برونگرا شدن او کمک می کنند. او اگر همه این کارها را به خوبی انجام بدهد و سعی کند مطابق با انتظارات دیگران رفتار کند، ریسک ورود به دنیای کار را پذیرفته است و هر چند این کار برایش معنای عمیقی ندارد، اما قادر است در ان به رقابت بپردازد.

  • دوران میانسالی مرد هادسی

در میانسالی، زندگی مرد هادسی می تواند انواع متنوعی داشته باشد. زندگی او بیش از سایر کهن الگوها وابسته به محیط اطراف اوست و اگر سایر کهن الگوها در وی رشد کرده باشند، این تنوع و پیچیدگی بیشتر است.

هادس خالص، فرد تنهایی است که در جهان درونی خود زندگی می کند. در میانسالی اگر خانواده ای نداشته باشد و یا نتواند ارتباط مناسبی با جهان خارج از خود برقرار کند، احتمالاً همیشه در جهان زیرین خواهد بود. ممکن است فردی منزوی باشد که در هتلی ارزان قیمت زندگی می کند و یا بیمار روانی مزمنی باشد که در دنیای خود به سر می برد یا راهبی که سکوت اختیار می کند.

اگر او از حمایت خانواده برخوردار و صاحب شغل و کاری باشد و با دیگران ارتباط برقرار کند، رئیس مردسالار و تثبیت شده ی خانواده خواهد بود. اگر زندگی معنوی خود را پرورش دهد، شاید به عضویت

آکادمی درآید و در زندگی غنی درونی خود به سر برد. اگر در عرصه ی هنر یا ادبیات فعال باشد، کارهای ذهنی زیادی خواهد داشت.

اگر او سایر کهن الگوها را در خود پرورش دهد و در آنها زندگی کند، می تواندهمچنان که در حیطه ی درونی خود به سر می برد از طریق ارتباطات و کار پرمعنی و مورد علاقه اش، وارد قلمرو احساسات و تفکر دیگران هم بشود.
اگر هادس کهن الگوی اصلی و اولیه ی کسی نباشد، احتمال کمی وجود دارد که با این قلمرو به گونه ای طبیعی آشنا شود. بسیاری از مردان، به خصوص آنهایی که در نیمه اول زندگی خود مهارت های جهان خارج را پیدا کرده اند، این گونه اند؛ در نتیجه مرد هادسی که توانسته خود را با زندگی بیرونی تطبیق دهد، در میانسالی بیش از سایر مردان تکامل پیدا می کند.

  • دوران کهنسالی مرد هادسی

اگر کهن الگوی مرد هادسی در میانسالی تثبیت شود، در سال های آتی ادامه می یابد. آشنایی او با جهان درونی رویاها و خیالات و ارتباطش با ناخودآگاه جمعی، بی آنکه ترسناک باشد، چشم اندازی از مرگ را ترسیم می کند.

هنگامی که انسان ها طی دوره ای زمانی می میرند، از جهان بیرونی جدا می شوند، ارتباط عاطفی با وقایع، مردم و اشیاء را از دست می دهند و به سمت درون کشیده می شوند. سپس شبیه هادسکهن الگو هادس

 می شوند، اویی که ذاتاً جدا شده بود و بیشتر در خانه جهان زیرین می زیست تا جهان بیرون.

 این روند تا حدود زیادی شبیه به بیماران آلزایمری پیشرفته و یا افرادی است که به کما می روند. آیا آنان نیز در جهان درون هستند؟ آیا آنان تصاویر، صداها و حس های مربوط به قلمرو هادس را درک

 می کنند؟؟ شاید حتی، همان گونه که مردم در حال احتضار می گویند، سایه های مردمی را هم که پیش از آن مرده اند، می بینند.

  • حرفه ی مرد هادسی

چیزی که می تواند بین دنیای درون و بیرون او ارتباط برقرار کند، علاقه به تقویت تقویت تجربه های درونی و ذهنی در قالب یک حرفه است. این علاقه برای زندگی در جهان بیرون به او شخصیت می دهد و به وسیله ی آن می تواند زندگی معناداری داشته باشد.

این کهن الگو، اقتدار ندارد، از جاه طلبی، ارتباط و نقاب دور است. اگر کودک هادسی بتواند سایر کهن الگوها را نیز در خود پرورش دهد، در دوران مدرسه و پس از آن می تواند سایر جوانب را نیز ببیند.

ممکن است صرفاً مشاغلی را که نیاز به مهارت خاصی ندارند و دستمزد کسی برای آنها پرداخته

 می شود، به او بدهند؛ در این صورت آن را کاملاً جدی انجام خواهد داد. او خواهان مشاغلی است که در آنها چالشی وجود نداشته باشد، چون زندگی حقیقی او در درونش جریان دارد.

اگر کهن الگوی هرمس و راهنمای ارواح به جهان زیرین در فرد هادسی، خوب رشد کرده باشد، قادر خواهد بود از اعماق بیرون بیاید و به جهان بیرون دست پیدا کند. این دو کهن الگو در برخی از مشاغل از جمله ساخت فیلم، روان شناسی، ادبیات و کارهای پزشکی و بیمارستانی مرتبط با مردگان، الهیات و سایر زمینه های مشابه، ارتباط دارند. فرد هادسی ممکن است متوجه شود که برای کارهای عمیقاً بامعنا، استعداد ویژه ای دارد. او دوست دارد کار را به خاطر خود کار انجام بدهد.

هادس در برقراری ارتباط با زنان ناموفق است. با اینکه ممکن است در مجامع، رابطه ی جذاب و گرمی را ایجاد کند اما معمولاً دیده نمی شود. تشریفات، قرار ملاقات گذاشتن با زنان، دور از شان و شخصیت اوست و اگر هم این کار را انجام بدهد، بسیار ناشیانه و بد عمل می کند. نداشتن تجربه در زمینه ی رابطه با زنان و یا طرد شدن از طرف آنها، در بین مردان هادسی تجربه ی رایجی است.

  • ارتباطات مرد هادسی

  • ارتباط با مردان

  • ازدواج و ارتباط با زنان

  • امیال غریزی

  • فرزندان

  • والدین او

  • ارتباط با مردان؛

    هادس منزوی و تا حدودی مرموز نمی داند چگونه از دوستی با سایر مردان لذت ببرد. او احساس جدایی می کند و همین باعث می شود در زندگی کاملاً تنها بماند.

بقیه مردان نیز به این ماجرا کمک می کنند. برخی خصوصیاتش باعث می شود تا مردان او را انتخاب نکنند و یا به حساب نیاورند. عضو گروه بودن به دیگران احساس قدرت می دهد اما برای او مهم نیست که یکی از اعضای گروه باشد چون او به منبع اقتدار درونی خود وصل و با دیگران ((متفاوت)) است. دوستان معدودی دارد که ممکن است وارد قلمرو او بشوند و درباره ی ادراکات درونی با هم بحث کنند.

  • ازدواج و ارتباط با زنان؛

    مرد هادسی وقتی با زنی برخورد می کند که او نیز دوستش دارد، با او ازدواج می کند. مردان هادسی نیز چون زئوس و پوسیدون خواهان داشتن خانواده و ثبات هستند و ازدواج در تعیین مسیر زندگی آنها تاثیر قاطع دارد.

مرد هادسی اگر ازدواج نکند، تنها می ماند و ممکن است زاهدی خلوت نشین شود. او با داشتن زن و فرزند، صاحب خانواده و به وسیله ی آنها وارد دنیای روابط می شود. همسر بیرونی او واسطه ای میان همسر درونی او که سایرین وی را نمی شناسند با سایر مردم است.

اگر او عضوی از یک خانواده بزرگ و مردسالار سنتی با ارتباطات نزدیک قوی یا مذهبی باشد، سایرین ترتیب ازدواج او را با زنی جوان که تجربه رای ندارد، می دهند و در نتیجه، دختر به گونه ای تمثیلی برای ازدواج ربوده و سپس از سوی هادس با ابراز عشقی رو به رو می شود که در برابر آن تاب مقاومت ندارد.

  • امیال غریزی؛

    غرایز هادس، طیف بسیار پیچیده ای دارد. او می تواند بهتر از سایرین زندگی مجردی یک راهب را داشته باشد و حتی ممکن است زاهدی گوشه نشین شود. البته اگر ارتباط روحی او با زنی به زناشویی منجر شود، تجربه ی بدیعی می شود. در این صورت با استعداد دیونیزوسی و با سرمستی، ارتباط برقرار می کند.

در روابط رب النوع هادس، پرسفون ربوده شده از شرکای بالقوه است.ضمناً او عاشق مینته هم شد اما پیش از وصال، او به گیاه نعنا تبدیل شد. همین ماجرا درباره ی لئوسته تکرار و او تبدیل به درخت سپیدار شد. پس او فقط توانست با پرسفون رابطه برقرار کند چون او را ربود و با او ازدواج کرد.

همیشه زئوس و پوسیدون رابطه را به زنان تحمیل می کردند اما در این میانه، هادس بود که بدنام شد و بقیه از معرکه گریختند. گاهی زندگی از افسانه ها پیروی می کند چون این مردان قدرتمند هستند که دست به ربودن زنان می زنند و از زنا با محارم ابایی ندارند. تا وقتی زنان، وابسته باشند و قدرت و اعتبار آنها کمتر از مردان باشد، مردان همواره می توانند از بدنامی بگریزند اما مرد هادسی چون قدرتمند نیست وقتی شبیه دیگران رفتار می کند، خیلی به چشم می آید و بدنام می شود. این بدنامی شاید به این دلیل باشد که او در جهانی ذهنی و پرتوهم سیر می کند و در مواجهه با یک زن واقعی نمی داند چه باید بکند و زمانی که زنی به او نزدیک می شود، مرد هادسی به اشتباه می افتد و تصور می کند که او خواهان رابطه ی خاصی است و آنگاه تحت تاثیر این سو تفاهم، زن و یا دیگران موضوع را علنی و آشکار می کنند.

  • فرزندان؛

    هر چند رب النوع هادس فرزندی نداشت، مرد هادسی ممکن است از نظر زیستی پدر شود و در این صورت، پدر مردسالار نسبتاً جدی و عبوسی خواهد بود که از فرزندانش توقع اطاعت و انجام وظیفه دارد. او ابراز احساسات نمی کند و نمی تواند برای فرزندانش دوست خردمندی باشد و برای موفق شدن آنها در دنیای بیرون کمکشان کند.

اگر مرد هادسی در کودکی در فضای عاشقانه ای بزرگ شده باشد، پدر عاشقی خواهد شد که عشق خود را مستقیماً ابراز نمی کند ولی فرزندانش احتمالاً از روی اعمال او به عشقش پی

 می برند. او ممکن است فرزندانش را با زندگی درونی سرشاری که دارد شریک و قدرت تخیل را در آنان تقویت کند. وقتی خردسال هستند با انتخاب عکس از کتاب ها و حکایات و بعدها که بزرگ تر شدند با صحبت درباره ی چگونگی درک مسائل. معمولاً حضور خود را در زندگی تک تک اعضای خانواده نشان می دهد. اگر فرزندش درونگرا باشد، در سکوتی آرام بخش با یکدیگر وقت صرف می کنند و اگر برون گرا باشد با پدر هادسی پذیرای خود صحبت و احساسات و افکار خود را ابراز می کند.

  • والدین او؛

    معمولاً سازگاری پسر هادسی با والدینش دشوار است. او با الگوی پذیرفته شده برای پسران، تطابق ندارد و در نتیجه او و والدینش احساس می کنند طرد شده اند و حرف همدیگر را نمی فهمند.

شخصیت های هادسی آشکارا در خود فرورفته اند. فرد هادسی، اضطراب، احساسات دیگر و تجربه های زندگی را کاملاً به صورت ذهنی درک می کند و دیگران هیچ وقت به آنچه در درون او می گذرد، پی نمی برند و همین مسئله باعث می گردد که مادر یک کودک هادسی احساس بی کفایتی و خشم کند.

ارتباط پدر و یک پسر هادسی اغلب بد است به خصوص اگر پدر کسی باشد که درون گرایی را ((زن صفتی)) می داند، آنها جفت نامناسبی خواهند بود.

ممکن است پسر هادسی احساس کند دنیا او را همان گونه که هست قبول ندارد و کسی تولدش را خوشامد نگفته است و به همین دلیل به دنیای درون خود پناه ببرد. پسر هادسی از اینکه با خود خلوت کند و تنها باشد، لذت می برد و ترجیح می دهد که وقتش را با خود یا شاید با دوستی خیالی سپری کند. از دوران مهدکودک به بعد، از او می خواهندکه اجتماعی باشد. در این زمان شاید به نیاز مهرورزی مادر نسبت به خود، پاسخ مساعدی ندهد. پیامی که معمولاً از دیگران دریافت می کند این است؛همه ی کارهایت اشتباه است.

اگر پدر و مادر کودک هادسی به فردیت او احترام بگذارند و این نکته را بپذیرند که نیاز به خلوت و تنهایی، امری غیرطبیعی نیست بلکه نشانه ی قدرت کودکشان است، به او که معمولاًبرای پیدا کردن راه حل از کسی کمک نمی گیرد، اعتماد به نفس لازم برای درست انجام دادن کار را خواهند داد. او درباره ی اینکه تجربه های شخصی خود را چگونه تفسیر و یا عکس العمل های خود را چگونه سرکوب کند، چیزهایی بلد است.

برای مثال او ممکن است در اطراف دیگران هاله ببیند و وقتی متوجه می شود که دیگران چنین چیزی را نمی بینند، بسیار تعجب می کند. همچنین ممکن است در مورد افرادی حس بدی پیدا کند و به این نتیجه برسد که خودش اشکال دارد ولی نمی داند که این حس مبهم در واقع پاسخ به چیزی است که واقعاً او را ناراحت کرده است.

والدینی که این نوع تجارب ذهنی را از سر نگذرانده اند، شاید نتوانند در این مورد کمکی به فرزند خود بکنند، اما می توانند به او کمک کنند تا با دنیایی که در آن زندگی می کند، سازگاری بیشتری داشته باشد. آنان می توانند درست مثلکمک هایی که به یک کودک مهاجر یا عقب مانده می کنند و یا باید بکنند نسبت به او صبور باشند و او را تشویق و راهنمایی کنند. با حمایت عاشقانه، کودک هادسی از چنگ احساسات رشد نیافته و خام خود خلاص می شود و در دنیا احساس ایمنی می کند اما اگر او را به خاطر پاسخ های ذهنی و کمبود اطلاعات و دانش مسخره کنند، احساس امنیت نخواهد کرد.

ادامه تحصیل به رشد روانی کودک هادسی کمک زیادی می کند، چون با رشد درک عقلانی و منطقی، ذهن گرایی درونی او به حالت تعادل در می آید. اگر دیگران او را همان گونه که هست، دوست داشته باشند و در میان جمع خود برایش جا باز کنند، به ارتباط با دیگران، اعتماد خواهد کرد. او یک کودک عادی نیست و به توجه خاص نیاز دارد.

  • مسیر رشدی و فعال کردن کهن الگوهای دیگر در مرد هادسی

  • پرورش پرسونا

  • یافتن پرسفون

  • فعال سازی هرمس

  • راه یافتن به سمت کهن الگوهای دیگر

  • پرورش پرسونا

اگر فرد هادسی سایر جنبه های خود را پرورش ندهد، تک می افتد. او باید نقاب قابل مشاهده ا ی را در خود پرورش بدهد و برای ابراز تجربیات درونی خود راهی پیدا کند.

فرد هادسی که بیشتر در دنیای درون خود زندگی می کند تا دنیای بیرون، باید آگاهانه نقاب مناسبی را برای خود در نظر بگیرد. ار آن جایی که مکالمات کوتاهی که بین غریبه ها جریان می یابد و باعث می شود تا ارتباط برقرار گردد و آدم ها با هم راحت تر باشند، برای یک فرد هادسی اصولاً پیش نمی آید، باید درباره ی اینکه چه بگویدو چگونه ارتباط برقرار کند، از قبل فکر کند. نقاب موثر همچون لباسی استکه بر تن می کنیم و باید با شرایط، موقعیت و شخصیت فرد متناسب باشد. به عبارت دیگر لازم است هادس برای اینکه دیده شود و در دسترس باشد، تلاش کند.

  • یافتن پرسفون

مرد هادسی به خوبی می تواند زن پذیرایی را که او را به دنیا پیوند دهد، بیابد. مرد هادسی به تدریج ذهنیت خود را می گشاید و ادراک و غنای زندگی درونی خود را با دیگران تقسیم می کند اما برای این کار قبل از هر چیزی لازم است در دسترس دیگران باشد.

پرسفون  چه در قالب زنی واقعی و در چه قالب آنیما که یونگ آن را جنبه ی زنانه ناخودآگاه مرد توصیف می کند و یک مرد از طریق آن، ملایمت، احساسات و عواطف خود را ابراز می کند، این کار را برایش انجام می دهد. این ابزار، جنبه های غیرمنعطف و بسته ی فرد هادسی را ملایم می کند و باعث می شود تا بیشتر قابل دسترس باشد.

  • فعال سازی هرمس

هرمس تنها رب النوعی بود که آزادانه به قلمرو هادس وارد و از آن خارج شد. او به عنوان رب النوع پیام رسان و راهنمای ارواح، پیام ها را به هادس می برد و ارواح را به آنجا هدایت

 می کرد، او که به خاطر حضور ناگهانی  و درک شهودی و نیز سرعت انتقال ذهنی و تسلط فراوان در صحبت کردن سلیس و روان، شهره بود، به دنبال پرسفون به آنجا رفت.

هنگامی که هادس و هرمس در فردی حضوری توام داشته باشند، هرمس در درک تصویر و سایه های جهان زیرین هادسی و به تبع آن ارتباط با دیگران، ابزاری مناسب خواهد بود و این همان کاری است که کارل یونگ در توصیف کهن الگوی ناخودآگاه جمعی(ناخودآگاه جمعی در سفر درونی) انجام داد.

اگر فرد هادسی با خواندن آثار یونگ و سایر روان شناسان تحلیل گر یا اشعار افرادی چون الیوت، برای انتقال غنای تجارب درونی خود، شاهد مثالی بیابد یعنی هرمس درونش فعال شده است.

  • راه یافتن به سمت کهن الگوهای دیگر

فردی که ذاتاً هادس درونگراست، اغلب شانس زیادی برای پرورش سایر کهن الگوها دارد و راه رشد او هم همین است. در سالیان آموزش اجباری، کیفیات آپولویی وی رشد می کنند. زندگی در زمان خطی، برنامه ریزی، تفکر علمی، تعبیر منطقی به پرورش این کهن الگو کمک می کند، بیان عقاید در قالب کلمات بخشی از کار مدرسه است که هرمس را پرورش می دهد. زمانی که عاشق می شود یا کسی عاشق او می شود، وارد قلمرو احساسات می گردد و در این جنبه رشد می کند.

فرد هادسی که خود را در این صفحات شناخته و دریافته که مشکلات خانوادگی وی نشات گرفته از تمایل زیاد او به در خود بودن است، می تواند به عنوان فردی بالغ، از نظر روانی خود را رشد دهد. این امر با تصمیم و تعهد آغاز می شود. سپس لازم است شهامت خروج از جهان خود را که جایی امن و جداست، بیابد.

او می تواند در جلسات گروهی الکلی های بی نام و نشان شرکت کند و دریابد که فقط زمانی می تواند از مشکلات خود رهایی یابد که به سخنان و تجارب دیگران گوش بدهد و از خود بیرون بیاید. سپس با معدودی از افراد ارتباط برقرار می کند. شاید به پیشنهادهای که دیگران به وی ارائه می کنند، گوش بدهد. ممکن است به دنبال درمانگر برود. وقتی دریافت که بیش از اندازه وقتش را صرف دنیای درون خود کرده است، شاید زمان بیشتری را صرف جهان خارج از خود کند. می تواند در دوره های درمانی شرکت کند و در آنها احساس هایی را که دارد و نمی شناسد، کشف کند یا به کلاس هایی برود و مهارت هایی را بیاموزد و روی آنها متمرکز شود.

  • مشکلات و چالش های روانی مرد هادسی

  • مشکلات مرتبط با نقاب

  • شخصیت تنها:فرد اسکیزوئید

  • عقده حقارت

  • افسردگی

  • مشکلات مرتبط با نقاب

همچون رب النوع هادس  که به ندرت از قلمروی خود بیرون می آمد و وقتی هم که بیرون می آمد، کلاهی نامرئی کننده داشت، مرد هادسی دیده نمی شود چون از مردم دوری می کند و یا حتی وقتی که حضور دارد، خود را نشان نمی دهد. در ضمن به آنچه که در جهان بیرون رخ می دهد، علاقه ای ندارد پس وارد مسائل ورزش، سرگرمی های معمول و اخبار سیاسی نمی شود. به هر حال، واکنش های ذهنی وی تاثیر زیادی بر او می گذارد پس می آموزد که ساکت و نامرئی باشد تا نامناسب به نظر نرسد.

  • شخصیت تنها:فرد اسکیزوئید

مرد هادسی تمایل دارد تنها باشد. اگر شرایط محیطی و اطرافیان، تمایل وی به بی اعتمادی نسبت به دیگران و احساس بی کفایتی در دنیای رقابتی را تایید کنند، او به سمت خود (درون) کشیده می شود، در خود فرو می ماند، بر آن اساس درک و رفتار می کند، زندگی اش عاری از عواطف، ارتباطات و احساسات خودجوش می شود. دیگران غالباً رهایش می کنند چون رفتار غیرکلامی و گاه حتی کلامی وی این است؛((تنهایم بگذارید)). تنهایی بیرون و زندگی در دنیای بسته درون از وی موجودی اسکیزوئیدی می سازد.

  • عقده حقارت

فرد هادسی در دنیای زئوسی همان مشکلاتی را دارد که یک فرد سیاهپوست در دنیای سفیدپوستان. در دنیای سفید پوستان، مرد سیاهپوست دید مثبتی از خود پیدا

 نمی کند، تحقیر و طرد می شود.

در دنیای صنعتی مردسالار غرب، تفکر عقلانی و منطقی است که ارزش دارد. چنین کارکردی پاداش می گیرد و امکان رسیدن به اوج را فراهم می سازد، پس هادس از احساس حقارت، فقدان خوددوستداری و اعتماد به نفس رنج می برد، زیرا با استانداردی که از مرد بودن انتظار می رود، مطابقت ندارد.

در این فرهنگ، کار دون پایه عاملی است که فرد به دلیل اشتغال به آن ، خود را دوست ندارد. همچنان که رقابت در فرهنگ بیگانه دشوار است، فرهنگ غالب برون گرایانه و رقابتی هم برای مرد هادسی غیرقابل درک است.

با اینکه او می تواند زبان دوم را یاد بگیرد و در حد مناسبی خود را با فرهنگ بیگانه تطبیق بدهد اما همچنان اغلب درگیر احساس حقارت درونی خود است و مدام خود را تحلیل می کند و هنگامی هم که موفق است، احساس غیرحقیقی بودن می کند.

کهن الگو هادس

  • افسردگی

هادس از قلمرو احساسات جداست. گرچه همه باید به حیطه تفکر و واقعیت عقلانی وارد شویم تا از آموزش پایه بهره مند گردیم تا زبان دنیای خارج را بیاموزیم اما این احتمال نیز وجود دارد که از نظر عاطفی، عقب افتاده باقی بمانیم. هنگامی که در فهم احساسات خود و یا دیگران مشکلی پیدا می کنیم، درمی یابیم که برای درک آنها نه آموزشی وجود دارد نه امتحانی. این مهارت ها به طور طبیعی به دست می آیند و یا از راه ارتباطات عاطفی قوی پرورش می یابند.

اما هادس فاقد این استعداد ذاتی است پس مشکل خلاء عاطفی در او به صورت قطعی درمی آید و افسردگی خفیف ایجاد می کند. ذهن گرایی درون رفتگی غیرکلامی هادس می تواند نشات گرفته از فعالیت نیمکره ی راست مغز باشد که مسئولیت بیشتری در ایجاد خلق بدبینانه دارد.

  • خلاصه ای از ویژگی های این کهن الگو

  • کهن الگوی جهان زیرین

  • ناشناخته

  • نامرئی

  • عمیق

  • مرموز

  • سرد

  • خردمند

  • کودک سرکوب شده ی پدر

  • ثروتمند

  • بی رحم

  • کهن الگوی مشاور

  • مهمان نواز

  • حضور نامحسوس

  • منزوی

  • دارای نقاب نابسنده

  • رباینده

  • عاشق خیالی

  • صداقت با خود

  • ذهن گرا

  • فاقد شخصیت آشوبگر

  • طرد شده

  • درون گرا

    • جدی

  • تمایل به تنهایی

  • عدم تمایل به رقابت

معرفی کتاب نیمه تاریک وجود

کتاب نیمه ی تاریک وجود، اثری از خانم ((دبی فورد)) است.

در این اثر، نویسنده ما را با تاریکی های وجودمان رو به رو می کند و مبحث ((سایه)) را که خیلی مواقع سوال ما انسان هاست که این ((سایه چیست؟؟؟))، برایمان شفاف می سازد.
اگر شما هم در زندگی با چالش، رو به رو هستید که مطمئناً هر انسانی در زندگی دغدغه های خاص خود را دارد پس این کتاب جزء اثراتی ست که حتماً لازم است به آن بپردازید.
منظورم از پرداختن به این کتاب فقط مطالعه جهت افزایش دانش نیست بلکه تماماً برای خودتان است، برای کشف خودتان، کشف من حقیقی شما.
شاید معمولاً اسم تاریکی شما را بترساند اما اگر خواهان یکپارچگی وجود خود هستید و از تکه تکه بودن خود و جانتان رنج می برید از تاریکی های وجود خود فرار نکنید!!!!
این کتاب به شما، رو به رو شدن با تاریکی ها را یاد می دهد و کمک می کند در دل تاریکی ها، نور را به سراسر وجودتان بتابانید. در واقع چیزی که اکثراً در زندگی به ما یاد نداده اند.
با مطالعه و پردازش به این کتاب، دلیل و چرایی خیلی از رفتارهای خود و دیگران را که همیشه برایتان عجیب و مورد کنجکاوی بوده است، پیدا می کنید.
خوب است بدانیم که تاریکی؛ همیشه، جایگاه پلیدی و زشتی ها نیست….
حتی اگر این کتاب را مطالعه کرده اید، بار دیگر آن را بخوانید چون یک بار کافی نیست.
در این اثر، نویسنده ی عزیز تنها به تئوری یک سری مسائل نپرداخته است بلکه راهکارهایی را جهت کشف و شناخت خود به زبانی ساده و گیرا بیان کرده است.

برای خرید و تهیه کتاب میتوانید از کلیک بر روی اینجا اقدام نمایید.

** توجه بفرمایید برای تهیه کتاب به منابع و وبسایت های دیگر مراجعه بفرمایید . کتاب ها در وب سایت من حقیقی بفروش نمیرسد**