سفر به درون و خودشناسی

سفر به درون و خودشناسی

مقدمه:

سفر به درون، چگونه سفری است؟

ممکن است شما هم در حال گذراندن روزهای سختی باشید یا تجربه ی سپری کردن این روزها را داشته اید، توی این روزهایی که بی قرار و خسته بودید،  احساس کردید که گم شده اید یا شاید به این نقطه رسیدید که خود را نمی شناسید و این جستجوهای بنیادی که مدت های زیادی در حال فرار از آنها بودید،  در ذهن شما شکل گرفت که؛ “واقعاً من کیستم؟” “کجای این زندگی قرار گرفتم؟” ” قرار است به کجا برسم؟” و…

گاهی حتی مشکلی بیرونی، شما را آزار نمی دهد و همه چیز رو به راه است اما خودت هم نمی دانی دلیل بی قراری هایت چیست و در نتیجه راه حلی بیرونی هم، مشکل را حل نمی کند.

به احتمال زیاد، نیافتن پاسخ برای این سوال ها، بیشتر شما را کلافه و آشفته می کند و حتی دیگر نمی توانید از فکر به این پرسش های مهم فرار کنید، پس چه باید کرد تا بتوانیم حال خوب را تجربه کنیم و درگیری هایمان کمتر شود؟

برای گذر کردن از روزهای بی قراری و همچنین رسیدن به پاسخ این سوال ها و دستیابی به راه حل برای مشکلاتتان، لازم است به درون سفر کنید اما سفر به درون، چگونه سفری است؟ آیا همه می توانند این سفر درونی را تجربه کنند؟

اصلاً، سفر به درون و خودشناسی چیست؟

این سفر از کجا شروع می شود؟

سفر به درون و خودشناسی، چگونه انجام می شود؟ و….

این پرسش هایی که به دنبال جواب آنها هستیم و ذهن ما را مشغول کرده است، نشان دهنده ی تمایل ذاتی ما به سمت این سفر درونی و آغاز خودشناسی است.

در این مقاله قصد داریم به روشن سازی توضیحاتی در رابطه با سفر به درون و خودشناسی بپردازیم.

سفر به درون و خودشناسی عباراتی غریب هستند زیرا خودشناسی و سفر به درون را از کودکی به ما آموزش نداده اند، می گوییم یاد نداده اند زیرا وقتی مشکل یا مشکلاتی پیش می آید، از خودمان تا دیگرانی که به آنها رجوع می کنیم به ما می گویند؛ عوامل و شرایط بیرونی ای که مانع هستند را شناسایی کنید یا طرف مقابلت چه مشکلی دارد و تماماً، ما را به عوامل بیرونی رجوع می دهند؟ و….

کمتر کسی، ما را به سمت درون هدایت می کند و می گوید؛ درونت چه می گذرد؟ کجا اشتباه کردی؟ کجا ترسیدی؟ کجا اضطراب داشتی؟ چه احساسی داری؟ و….در تشخیص همه ی اینها معمولاً دچار مشکل هستیم.

سفر به درون و خودشناسی یا کشف خویشتن یعنی انگشت اشاره ی خود را از عوامل بیرونی برداریم و به خودمان و آنچه مربوط به درون است، رجوع کنیم.

کشف خود یا خودشناسی یعنی سفری که در آن به شناسایی جنبه ها و زوایای مختلف فردی پرداخته می شود.

  • چرا باید به خودشناسی و سفر به درون بپردازیم؟

ممکن است برای بعضی افراد این سوال پیش بیاید که چرا باید این سفر را آغاز کنیم و به کشف خود یا خودشناسی بپردازیم؟

اگر دوران زندگی خود را تا به الان بررسی کنیم و به چالش ها و مشکلات خود بپردازیم، در نهایت به این نتیجه می رسیم که هر گاه برای رفع مشکلات و مسائل خود، به تغییر عوامل بیرون از خود پرداختیم، جز در جا زدن محصولی برداشت نکردیم.

 اگر با تغییر دنیای بیرون و عوامل بیرونی هیچ چیز درست نمی شود و مشکلات ما پایان نمی پذیرد، پس راز کار چیست؟

راز کار، آن دنیای گسترده ای است که درون ما قرار دارد و ما از آن غافل شده ایم. این دنیای گسترده، دنیای درون است که در سرفصل های بعدی به طور مفصل تر به زوایای مختلف آن پرداختیم.

راهکار پیش بردن زندگی به طور سالم، شناخت خود و سفر به درون است حتی اگر خودمان در شروع این سفر درونی، مقاومت داشته باشیم و مدام از این کشف خود فرار کنیم و به چیزهای مختلف رو بیاوریم، طبیعت و قانون هستی، ما را با خود، همان خودِ حقیقی مان رو به رو می کند، پس فقط با فرار کردن، این سفر ارزشمند درونی را به تعویق می اندازیم.

به عبارتی در این سفر یا مسیر فردیت و خودشناسی، یک سری موانع وجود دارد که برای گذراندن آن به شکل موفقیت آمیز، حتماً لازم است نسبت به این موانع، شناخت پیدا کنید.

شناخت و آگاهی نسبت به  این موانع و رد شدن از آنها، خود مرحله ای مهم در این سفر درونی است.

 

  • سفر به درون از کجا شروع می شود؟

سفر درونی و خودشناسی از ایگو(من)، سلف(مرکز روح)، ناخودآگاه، سایه، عقده، نقاب یا پرسونا شروع می شود.

شناخت ما از خودمان و پیرامون ما با ایگو شروع می شود.

من یا ایگو؛ قسمت خودآگاه و مرکزی ما هست که تشخیص می دهد، من چه کسی هستم اما این تشخیص و خودشناسی طبق گفته ی یونگ  در نیمه ی اول عمر به وسیله ی عوامل بیرونی انجام می گیرد.

عوامل بیرونی مثل؛ شهرت، ثروت، قدرت، منزلت اجتماعی، موفقیت های بیرونی، مدارک تحصیلی و…..

یعنی در جواب چه کسی هستم، این جواب ها می آید:

من ثروتم هستم، من مدرک تحصیلی ام هستم، من موفقیت هایم هستم و….

در واقع انسان، در این مرحله به خودباوری دست نیافته است به همین دلیل به دنبال عوامل بیرونی است تا با آنها شناخته شود و از آنها هویت بگیرد.

من یا ایگو، بیشتر به دنبال اثبات خود است و در تلاش برای خودنمایی می باشد.

وقتی فقط و فقط به دنبال اثبات خودمان بر اساس ایگو هستیم و خودمان را با معیارهای بیرونی ایگو می شناسیم یعنی هنوز فردیت پیدا نکرده ایم.

  • تقابل سلف و ایگو در سفر درونی

نقطه ی مقابل ایگو، سلف یا مرکز روح است. سلف، مرکز ناخودآگاه ماست که از دنیای بیرون بی نیاز است و هویت اصلی ست چون از خدا جدا نیست ولی ایگو چون آسیب پذیر بوده و باید از ما مراقبت می کرده است، مجبور بوده که کارهایی را انجام دهد و از ما در مقابل پیرامون محافظت کند.

در سفر درونی و خودشناسی، سلف و ایگو در مقابل هم قرار می گیرند تا به یکپارچگی برسند به عبارتی در مراحل اولیه ی سفر، سلف و ایگو مقابل هم قرار می گیرند و با طی کردن مراحل بعدی به انسجام و یکپارچگی می رسند، جایی که دیگر جنگی وجود ندارد.

شخصی که فردیت دارد و در حال زندگی بر اساس سلف است حتی وقتی همه چیز در پیرامونش در معرض نابودی است، در حال کاشتن و انتقال امید است.

وقتی می گوییم زندگی بر اساس سلف، به این معنی نیست که ایگو نداشته باشیم یا آن را نادیده بگیریم یا اینکه به دنبال عوامل بیرونی نرویم بلکه نباید از این عوامل بیرونی هویت بگیریم و به آنها وابسته باشیم.

 

  • برای فردیت یافتن در سفر درونی، باید چه کنیم؟

لازمه ی فردیت داشتن و زندگی بر اساس سلف، ساختن یک ایگوی سالم است. باید برای فردیت داشتن از ریشه شروع کرد و مرحله به مرحله پیش رفت اما ریشه کجاست؟؟؟

ریشه یعنی شناسایی ترس هایمان، رسیدگی به خانواده، داشتن شغل، زندگی اجتماعی و…

این مراحل باید طی شوند تا به رسالت و معنویت دست یابیم یعنی باید ایگوی سالم بسازیم.

ایگوی سالم در پی آن است که شغل داشته باشد، از راه سالم امرار معاش کند. ایگوی سالم تلاش می کند محبت آمیز رفتار کند و وابسته نیست. به عبارتی ساده تر، ایگوی سالم، کسب عقل سلیم است.

زمانی که عقل سلیم و ایگوی سالم شکل می گیرد، ما یاد می گیریم در روابط خود حد و مرز داشته باشیم و ارزش هایمان را زیر پا نگذاریم.

  • کار درونی در سفر به درون و خودشناسی

کار درونی یعنی شناخت ناخودآگاه، شناخت روح، زندگی معنادار.

کار درونی یعنی هیچ چیز بیرون نیست و تمام مشکلاتمان، ریشه ی درونی دارند که باید به آنها پرداخته شود.

باید در این سفر درونی، شروع به شناسایی حقارت هایمان کنیم و از زدن نقاب ها بر روی این احساس بی ارزشی دست برداریم یعنی عوامل بیرونی ای(مثل پول، دانش، مدرک تحصیلی، قدرت و…) که با آن ها احساس بی ارزشی خود را پنهان کردیم را شناسایی کنیم.

شفا در این سفر درونی و کشف خود زمانی اتفاق می افتد که ضعف هایمان را شناسایی، مشاهده و اعلام کنیم.

وقتی احساس بی ارزشی و حقارت هایمان را شناسایی کردیم، لازم است یاد بگیریم که آنها را با عنوان یا عاملی بیرونی کاور نکنیم.

وقتی دست از زدن نقاب برمی داریم ، اجازه می دهیم احساس حقارت ما از زمینه ی ناخودآگاه به خودآگاه برسد و در این صورت می توانیم آن ها را حل و فصل کنیم.

یکی از مواردی که در سفر درونی و خودشناسی به آن پی می بریم، تضادهای درونی ماست. یکی از نشانه های وجود تضاد، هیجان خواه بودن است یعنی به طرز افراطی و کاذب، مدام خواستار هیجان هستیم و تمرکز نداریم.

یکی از راه های شناخت و تشخیص تضادهایمان این است که فرافکنی هایمان را نسبت به دیگران،  شناسایی کنیم.

شناخت هر کدام از این جنبه های وجودی، ما را بیشتر با خود همراه می کند و می توانیم با کشف حقیقی خود،  بر مشکلات فائق آییم.

نتیجه:

پس سفر به درون و خودشناسی فرآیندی است که در آن انگشت اشاره را از سمت عوامل بیرونی برمی داریم و به درونیات خود رجوع می کنیم که این درونیات، جنبه ها و زوایای مختلفی دارد.

کشف خود در سفر به درون از ایگو، ناخودآگاه، سایه، عقده، پرسونا شروع می شود که شناخت هر کدام ازاین جنبه های درونی به ما در این فرآیند و سفرکمک می کند.

لازم به ذکر است که این سفر درونی تا زمانی که نفس می کشیم و زنده هستیم، همچنان ادامه دارد.

 ممکن است در ابتدای سفر، مقاومت های زیادی داشته باشیم اما چیزی که در ادامه ی این سفر درونی و کشف خود به آن پی می بریم این است که، مهم ترین رسالت ما در زندگی پیمودن همین سفر و کشف من حقیقی مان است.

کشف خود و سفر به اعماق درون کمک می کند تا یکپارچگی و انسجام را تجربه کنیم و با دستیابی به فردیت بر مشکلات فائق آییم.

109 Responses

Add a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *