زندگی نامه ویکتور امیل فرانکل

زندگی نامه ویکتور امیل فرانکل

دوران کودکی و نوجوانی ویکتور امیل فرانکل

ویکتور امیل فرانکل در ۲۶ مارس ۱۹۰۵ در وین، پایتخت اتریش دیده به جهان گشود. پدرش گابریل، مردی سخت کوش، وظیفه شناس و مذهبی و طرفدار جریانی بود که بعدها “یهودیت اصلاح شده” نامیده شد. پدرش فرزند یک استاد کار فقیر صحافی بود که با وجود گرسنگی و فقر، خود را به دانشکده پزشکی رساند اما به دلیل مشکلات مالی ترک تحصیل کرد.

او توانست در وزارت خدمات اجتماعی به مقام سرپرستی برسد. مادر فرانکل اِلسا؛ یهودی، زنی مهربان، بسیار مؤمن و فرزند یک خانواده مردسالار اصیل و قدیم پراگ بود. هر چند پس از اجرای آزمون لکه های جوهر رورشاخ توسط یک روانشناس روی فرانکل ، بر او معلوم شد که هم دارای عقلانیت پدر و هم هیجان های عمیق مادر است اما خودش بر این باور بود که بیشتر به پدرش رفته و مانند او فردی کمال گرا است.

خاطرات کودکی فرانکل به جنگ جهانی اول برمی گردد. پسر بچه ای شلوغ و بازیگوش که مادرش به او “آتش پاره” می گفت، کسی که دوست داشت پیشاهنگ و صاحب دوچرخه شود.

خاطره ی مهم او به ۵ سالگی برمی گردد؛ “صبح یکی از روزهای آفتابی تعطیلاتمان در هانیفلد از خواب بیدار شدم. هنوز چشم هایم باز نشده بود که احساس شورانگیزی به من دست داد. حس کردم زیر چتر حمایت و محافظت کسی هستم. وقتی چشمانم را باز کردم پدرم را دیدم که بالای سرم ایستاده و به من لبخند می زند.

کودکی فرانکل در فضایی مذهبی شکل گرفت و در بلوغ دوره ای حادی را پشت سر گذاشت. او در مورد تربیت مذهبی اشمی نویسد: “پدرم جمعه ها عص، من و برادر بزرگترم را مجبورمی کرد به زبان عبری دعا بخوانیم. هر بار که اشتباه می کردیم، و معمولاً هم زیاد اشتباه داشتیم، ما را تنبیه نمی کرد اما از تشویق هم خبری نبود. ولی هر بار که دعا را بدون اشتباه می خواندیم ده هلر به ما پاداش می داد البته این قضیه در سال چند بار بیشتر پیشنمی آمد.”

فرانکل به عنوان یک دانش آموز سه آرزو داشت؛ ماشین و خانه ای داشته باشد و استاد دانشگاه شود. آرزوی دوم یعنی صاحب خانه شدن هرگز برآورده نشد. سرگرمی ها وعلائق او متنوع بود. علاقه وافر به قهوه و کراوات، طراحی قاب عینک، آهنگ سازی وحتی بازیگری در گروه تئاتر در کودکی؛ اما سه سرگرمی مهیج زندگی او عبارت بود از؛ صعود به قله ی یک کوه، بازی رولت و عمل جراحی مغز برخی علاقه ی فراوان فرانکل به کوهنوردی و نیز اخذ گواهینامه خلبانی در ۶۷ سالگی را با گرایش او به روان شناسی مرتبط دانسته اند. این در حالی است که کوهنوردی همچنان تا ۸۰ سالگی بهترین و دوست داشتنی ترین سرگرمی فرانکل باقی ماند.

 

دوران کودکی و نوجوانی ویکتور امیل فرانکل

آشنایی فرانکل با فروید

آشنایی فرانکل با روان شناسی به ۱۵ سالگی برمی گردد. جایی که او در کلاس های شبانه روان شناسی کاربردی و تجربی شرکت کرد. در دوره ی دبیرستان در سخنرانی های ادوارد هیتشمن و پاول اسکیلدر، از شاگردان بانفوذ فروید، در درمانگاه روان پزشکی دانشگاه واگنزفون، شرکت می کرد و این مقدمه ای برای آشنایی او با فروید بود.

 

در همین سال ها فرانکل با فروید مکاتباتی داشت و برخی از نظرهای خود را برای او می فرستاد. در پاسخ فروید نیز برای او کارت پستال های زیادی ارسال می کرد. می دانیم مقاله ای از فرانکل تحت عنوان (ریشه ی حرکات نشانگر رد و تأیید) توسط فروید در مجله ی بین المللی روانکاوی در ۱۹۲۴ به چاپ رسیده است.

با وجود برخی مخالفت های فرانکل با فروید او می نویسد؛ “مخالفتم با افکار فروید هرگز باعث نشد احترامی را که او شایسته اش بود برایش قائل نشوم.”در ۱۹۲۵، دومین مقاله ی علمی فرانکل در مجله ی بین المللیروان شناسی فردی، آدلر با عنوان “روان درمانی و جهان بینی”منتشر شد.

یک سال بعد در کنگره ی بین المللی روان شناسی فردی در دوسلدورف، فرانکل با بیان این مطلب که روان آزردگی نه تنها یک ابزار بلکه از جهاتی دارای معناست، از مسیر پذیرفته ی کنگره خارج شد و برای نخستین بار اصطلاح معنادرمانی را به کار برد.

آدلر معتقد بود که علائم روان آزرده ی بیمار می تواند وسیله ای باشد که فرد به اهداف شخصی اش برسد اما فرانکل بر این باور بود که یک اختلال خردزاد، علائم را به وجود می آورد.فرانکل تحت تأثیر دو آدلرین به نام های رودلف آلرز و اسوالد شوارز قرار داشت.

در ۱۹۲۷ در سالن بزرگ سخنرانی مؤسسه بافت شناسی دانشگاه وین آلرز و شوارز، آدلر را به همان سرنوشتی دچار می کنند که او پیشتر بر سر فروید آورد. فرانکل به هواداری ازآنها صحبت هایی می کند و شوارز را استاد خود خطاب می کند در نتیجه آدلر از آن پس حتی جواب سلام فرانکل را هم نمی دهد.

سرانجام ، فرانکل از جامعه روان شناسی فردی اخراج شد. آلکساندرا دختر آدلر معنادرمانی را صورت عالی روان شناسی فردی دانست هر چند اخراج فرانکل از جامعه روان شناسی فردی دلیلی بر رد این مدعاست. لوکاس و ازوانگ هیرش بر این باورند که آن چه را که فرانکل در ابتدا به عنوان معنادرمانی بیان می کرد به عنوان درمان تکمیلی روان شناسی فردی مطرح بود اما ما می دانیم که سرانجام معنادرمانی پس از روانکاوی فروید و روان شناسی فردی آدلر به عنوان سومین مکتب روان درمانی وین، هویتی مستقل یافت.

 

فرانکل هنگامی که فقط سه سال داشت به پدرش می گوید که قصد دارد پزشک شود، کاری که آن را در ۱۹۳۰ در دانشگاه وین، انجام داد. این سخن کریکگارد که:”مبادا از این که خویشتن حقیقی خودت شوی نا امید گردی!” او را بر آن داشت با وجود تردید بین تخصص پوست، زنان یا روان پزشکی، آخری را انتخاب کند.

 

آشنایی فرانکل با فروید

ویکتور فرانکل مکتب معنا درمانی و نگرش او

در فاصله ۱۹۳۰_۱۹۲۶، چهار سال پر تنش را در بیمارستانروان پزشکی وین، با کارنامه ای درخشان پشت سر گذاشت.

در ۱۹۳۷، فرانکل موفق شد مطب خصوصی خود را با عنوان متخصص عصب شناسی و روان پزشکی دایر کند. او فکر نمی کرد که تحت آزمونی به مراتب دشوارتر قرار خواهد گرفت.

یک سال بعد در مارس ۱۹۳۸، درست در ماهی که متولد شده بود،ارتش نازی وارد خاک اتریش شد و صدر اعظم کورتشاشنیگ مجبور به استعفا گردید. با الحاق اتریش به آلمان عرصه بر یهودی ها تنگ شد و غائله ای به وجود آمد که تحت عنوان هولوکاست، مشهور است.

در ۱۹۳۹، در مقاله ای تحت عنوان “فلسفه و روان درمانی” تحلیل وجود را پایه گذارد. در همان سال فرانکل می توانست به همراه همسرش به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کند اما به ندای وجدانش گوش داد و به خاطر والدین پیرش که نمی توانستند گذرنامه امریکا را بگیرند در وین ماند.

او در بیمارستان وین با همسر اولش، تیلی گروسر آشنا شده بود. تیلی، پرستار یک پایگاه نظامی بود. فرانکل مجذوب آن چیزی شد که قوه ی شهود طبیعی و روح فهیم تیلی می نامیدش. در نهایت در ۱۹۴۱ با هم ازدواج کردند.

این در حالی بود که تیلی مجبور بود به دلیل یهودی بودن بچه خود را سقط کند. فرانکل کتاب فریاد ناشنیده برای معنا را به هری یا ماریون، کودکی که هرگز متولد نشد، تقدیم کرد.پس از ۹ ماه ازدواج، آنها به اردوگاه جمعی درزینشتات واقع در شمال پراگ تبعید می شوند.

سپس نازی ها هر دو را به اردوگاه کار اجباری آشویتز می فرستند در حالی که تیلی می توانست همراه فرانکل به آن اردوگاه مخوف نرود. مادر ۶۵ ساله ی فرانکل پس از مدت کوتاهی به آنجا برده شد.

فرانکل چهار سال از عمرش را در چهار اردوگاه؛ درزینشتات، آشویتز، کافرینگ ۳ و تورکهایم سپری کرد.

پدرش در اردوگاه درزینشتات بر اثر ذات الریه روی دست هایش جان سپرد در حالی که او فقط توانست به پدرش مورفین بزند تا درد او کاهش یابد. مادرش در اتاق گاز آشویتز و برادرش والتر در زیر آوار یکی از معادن اردوگاه های فرعی آشویتز، جان سپردند. همچنین همسرش تیلی در اردوگاه برگن_بلسن بر اثر گرسنگی در حالی که تنها ۲۴ سال سن داشت، جان داد. از خانواده ی او تنها خواهرش استلا که به استرالیا مهاجرت کرده بود زنده ماند.

در ۲۷ آوریل ۱۹۴۵، اردوگاه تورکهایم توسط نیروهای متفقین (آمریکایی ها) آزاد می شود و زندانی شماره ی ۱۱۹۱۰۴، که حالا در سن ۴۰ سالگی است، در ماه آگوست آن سال به وین باز می گردد.

پس از بازگشت به زادگاهش به دوستش پاول پولاک می گوید:”پاول باید بگویم وقتی تمام این اتفاق ها برای یک نفر می افتد و او در معرض چنین امتحانی قرار می گیرد، باید در این جریان معنایی نهفته باشد.

احساس می کنم حکمتی در کار است و چیزی در انتظارم است. نمی دانم دیگران به این احساس چه می گویند اما من احساس می کنم چیزی در انتظارم است و چیزی برای من مقدر شده است.او پس از بازگشت به وین به اصرار دوستانش ریاست بخش عصب شناسی پلی کلینیک وین را عهده دار شد و برای ۲۵ سال بر این مسند باقی ماند.

سرآغاز معنادرمانی یا مکتب سوم روان درمانی وین، عنوانی که اولین بار ولفگانگ سوسِک به آن داد، به روشنی ریشه در کودکی فرانکل دارد. هنگامی که در چهارسالگی شبی با خود فکر می کردکه او بالاخره خواهد مرد به این مهم پی برد که مرگ به زندگی معنا می بخشد.

وی در ۱۷ سالگی  در کارگاه فلسفی که توسط ادگار زیلسل در مدرسه تربیت بزرگسالان برگزار شده بود در مورد معنای زندگی سخنرانی کرد عنوان مقاله ی او، معنای زندگی بود.

یا آن زمان که معلم علوم دبیرستانش پس از توصیف زندگی، در نهایت نتیجه گرفت که زندگی چیزی جز فرآیند اکسیداسیون نیست. فرانکل پس از شنیدن این استنتاج ناگهان از جا پرید و با هیجان پرسید: “اگر این طور باشد تکلیف معنای زندگی چه می شود؟”

با این وجود، نخستین طلیعه معنادرمانی به ۱۹۲۶ و سخنرانی فرانکل در کنگره ی بین المللی روان شناسی فردی برمی گردد. پس از اخراج فرانکل از جامعه ی روان شناسی فردی آدلر او آکادمی روان پزشکی وین را به همراه فریتز و تیلیس و ماکزیمیلیان سیلبرمن پایه نهاد.

 

ویکتور فرانکل مکتب معنا درمانی و نگرش او

کلاس درس ویکتور امیل فرانکل

ویدیو زیر از وبدر برنامه آموزشی آکادمی او واژه معنادرمانی را به کرات به کار برد. ازسال ۱۹۳۳ به بعد فرانکل اصطلاح تحلیل وجودی را به کار بست. البته بعدها او از به کار بردن آن اجتناب ورزید و همان واژه معنادرمانی را دوباره مورد استفاده قرار دارد.

نقطه عطف معنادرمانی به کارهای فرانکل روی بیماران روان پریش روانی “استاینهوف” برمی گردد. او در خلال چهار سالی که در این بیمارستان کار می کرد متوجه شد که برخی جمله های قصار بیماران الزاماً اشتباه نیست او متأثر از شوپنهاور در کتاب پزشک و روح به این نکته اذعان داشت که “دو دو تا چهار تا می شود حتی اگر یک بیمار روان پریش آن را بگوید.”

بدین ترتیب فرانکل کار خستگی ناپذیر روی معنادرمانی را آغاز کرد ولی به راستی چرا دست به این کار زد؟ “دلسوزی برای قربانیان بدبینی عصر حاضر که به روان درمانی هم سرایت و آن را به تجارتی مبتذل مبدل کرده است. منظورم از تجارت همان سوداگری بازارگونه و منظورم از ابتذال همان ناپاکی علمی است”بدین ترتیب فرانکل در تمام آثارش به شخصیت زدایی و غیر انسانی کردن روان شناسی که ریشه اش به روان شناختی نگری روان درمانی برمی گردد حمله کرد. او کاهش گرایی یا نقاب برداری را با پوچ انگاری مترادف می گرفت و با تنزل انسان به دو بعد جسمانی، روانی به شدت مخالف و معتقد بود بُعدی خردزاد وجود دارد که نمی توان از آن نقاب برداشت. او معتقد بود که روح انسان هرگز بیمار نمی شود و این که باید نقاب از چهره ی نقاب برداران برداشت.

سال ۱۹۴۵ زمان ظهور معنادرمانی است. دو اثر مهم فرانکل در این سال به زبان آلمانی نوشته شدند. کتاب “کشیشی روح” که در ۱۹۴۶ به آلمانی و سال ۱۹۵۵ به انگلیسی ترجمه و منتشر شد.

و عنوان آن در ترجمه انگلیسی به پزشک و روح : از رواندرمانی تا معنادرمانی تغییر یافت. کتابی که “فرزند معنوی” فرانکل بود و او توانست آن را از جهنم آشویتز به سلامت خارج کند هر چند کهنسخه ی دست نوشت این کتاب به ۱۹۲۶ باز می گردد.

در همان سال، فرانکل در مدت ۹ روز “تجارب یک روان شناس از اردوگاه کار اجباری یا از اردوگاه مرگ تا وجودگرایی یا تحت هر شرایطی به زندگی بله بگو، را برای ماشین نویس هایش دیکته کرد.

این در حالی است که درترجمه انگلیسی کتاب به “انسان در جستجوی معنا” تغییر عنوان یافت.فرانکل این کتاب را بهترین اثر خود می دانست و آن را به اعضای کشته شده خانواده اش تقدیم کرد.این کتاب به ۲۴ زبان دنیا ترجمه شد.۵ بار توسط دانشگاه های آمریکا کتاب سال لقب گرفت.

در سال ۱۹۴۷، فرانکل با زنی به نام النوره شویت ازدواج کرد. در دسامبر همان سال دخترش گابریل متولد شد.

آثار ویکتور امیل فرانکل

ازفرانکل ۳۲ کتاب به جا مانده است که به ۴۰ زبان دنیا ترجمه شده است، مهم ترین عناوین ترجمه شده عبارتند از:

  • پزشک و روح
  • انسان در جستجوی معنا
  • روان درمانی و وجود گرایی
  • اراده معطوف به معنا
  • خدای ناهشیار
  • فریاد ناشنیده برای معنا
  • انسان در جستجوی معنای غایی
  • خاطرات ویکتور فرانکل

ازنظرتحصیلات دانشگاهی‌، فرانکل در ۱۹۳۰ درجه ی دکترای پزشکی را از دانشگاه وین اخذ کرد سپس به دوره دستیاری وارد شد و آموزش خود را در عصب شناسی ادامه داد. همچنین در۱۹۴۸ مدرک دکترای فلسفه خود را از دانشگاه وین گرفت در حالی که عنوان رساله ی دکترای او (خدای ناهشیار) بود.

او مراکز مشاوره جوانان را در ۱۹۲۸ در وین پایه نهاد و سرپرستی آنها را تا سال ۱۹۳۸ عهده دار بود.در ۲۰۰ دانشگاه خارج از اروپا سخنران مهمان بود؛ انگلیس، هند، فلسطین اشغالی، ژاپن، هاوایی، مکزیکو، پورتوریکو، آفریقای جنوبی و استرالیا؛ که از این میان تنها ۹۲ سفر در آمریکا بوده است.فرانکل ۲۹ دکترای افتخاری از دانشگاه های مختلف دنیا نظیر ملبورن ، بوینس آیرس، سیلان هند و لویولای شیکاگو دریافت کرده است.

دانشگاه بین المللی ایالات متحده در سن دیه گو کالیفرنیا در ۱۹۷۰ کرسی استادی معنادرمانی را به افتخار او دایر کرد. فرانکل در دانشگاه های هاروارد، کمبریج و ماساچوست، ساترن، دالاسو تگزاس، استنفورد و در بنیاد روان پزشکی شیکاگو استاد مهمان بوده است.

او در سال ۱۹۴۷ در دانشگاه وین شروع به تدریس کرد که در ۱۹۵۵ به مقام استادی رسید و تا ۱۹۹۰ یعنی ۸۵ سالگی در این دانشگاه تدریس کرد. چندی نیز ریاست جامعه پزشکی روان درمانی اتریش را عهده دار بود. همچنین عضو برجسته و افتخاری آکادمی علوم اتریش بوده است.

مؤسسه معنا درمانی ویکتور فرانکل در ۱۹۹۲ با تلاش اعضای خانواده و شاگردان فرانکل در وین پایه گذاری شد.فرانکل با فلاسفه ای چون هیدگر، یاسپرس و مارسل ملاقات کرد و با لودویک بینز وانگر که برخی او را از حواریون فروید می دانند دیدار و گفتگو داشته است. شرفیابی به حضور پاپ پل ششم رهبر کاتولیک های جهان از افتخارهای دیگر وی محسوب می شود.

آثار فرانکل در مورد معنادرمانی توجه نقادانه ای را در مجامع روان درمانی و الهیات اروپا و به همین صورت در آمریکا به سوی خود جلب کرد.محققان زیادی درباره ی فرانکل و معنادرمانی اش دست به پژوهش زده اند که حاصل کار آنها ۱۴۵ کتاب ،۱۵۴ رساله وبیش از۱۴۰۰ مقاله است.

سرانجام درست یک سال پس ازسخنرانی اش در دانشگاه وین و چهار روز پس از دریافت بیست و نهمین درجه دکترای افتخاری اش، در سن ۹۲ سالگی بر اثر بیماری قلبی دار فانی را وداع گفت.

 

آثار ویکتور امیل فرانکل

بدین ترتیب او به خدایی پیوست که این گونه از او در حضور پاپ پل ششم یاد کرد:”مردم موفقیت ها و خوش شانسی مرا می بینند در حالی که خودم به این فکر می کنم که چه کارهایی می توانستم انجام بدم و ندادم. به عبارت دیگر من مرهون لطف پروردگارم که اجازه داد پس از ورود اجباریم به آشویتز سال های سال زنده بمانم”میشائیل هاپل شهردار وین در پیام تسلیت خود به مناسبت درگذشت ویکتور فرانکل از او به عنوان “احیاگر روح و جان “یاد کرد.

ویکتورامیل  فرانکل با معنای مکشوف لحظه ها زندگی کرد و جان سپرد و به معنای نهایی نامکشوف پیوست.او در کتاب انسان در جستجوی معنا ،اوج گرفت و با خودش در کتاب انسان در جستجوی معنای نهایی آرام گرفت.

 

در مورد ترس بیشتر بدانیم+انشا در مورد ترس

در مورد ترس بیشتر بدانیم! + انشا در مورد ترس

ترس چست ؟!

برای همه ما پیش آمده است که گاهی دچار سردرگمی می شویم؛

آیا الان نگرانم؟

ترسیده ام؟

دلشوره دارم؟

دچار اضطراب شده ام؟

استرس با خود حمل می کنم؟

و…..

در واقع تفاوتشان را نمی دانیم در نتیجه تشخیصشان برایمان سخت می شود و همه را  ترس می پنداریم ، در صورتی که با هم تفاوت دارند.خب وقتی می پذیریم که با هم تفاوت دارند مدام کنجکاو هستیم که چه تفاوتی دارند و چگونه متوجه تفاوت هایشان شویم ؟؟؟؟

ترس از موضوعاتی است که همواره مورد بحث بوده و هست و سوال های ذهنی مان این است که آیا ترس انواع دارد؟ درجه بندی دارد؟ بر چه اساسی تقسیم بندی می شود؟ چگونه ما را گرفتار می کند؟(🌟رجوع:مقاله ی ترس چگونه ما را گرفتار می کند؟🌟)و حتی چگونه ما را به نابودی می کشاند و نقش قربانی را به ما نسبت می دهد؟؟؟؟؟

در این مقاله بر آن هستیم به طور جزئی و دقیق به موضوع ترس بپردازیم.

 

چند نوع ترس وجود دارد؟

روانپزشکان می گویند در هنگام تولد تنها دو ترس در ما وجود دارد :

  • ترس از افتادن
  • ترس از صداهای بلند و ناهنجار

پس چگونه ما ترس های دیگری را در مابقی زندگی مان می سازیم؟ آیا ترس یک مبنای ذاتی دارد؟ یا ساخته شده در ضمیر ناخودآگاه ماست؟ بعضی از مردم فکر می کنند ترس یک احساس مخرب است(🌟رجوع:مقاله ی ترس چیست؟🌟)، این کاملاً درست نیست.

وقتی که ما از چیزی که واقعاً امنیت ما را تهدید می کند می ترسیم، این ترس نوعی حفاظت است. انسان بسیار خوش شانس بوده که ترسیدن از چیزهای معینی را آموخته است و یا چیزهای دیگری که  بشریت آن ها را در سال های بسیار دور از بین برده است.

بیایید صادق باشیم، ترس در بسیاری ازشرایط برای انسان طبیعی است و این به ما می آموزد که :

  • هوشیار باشیم .
  • این حس، بقای نفس را پرورش می دهد.
  • کمک می کند که برای خود پناهگاه بسازیم .
  • چیزی است که ما را امن و مطمئن نگه می دارد.

 

فرهنگ لغات، ترس را این گونه تعریف می کند :

احساس وحشت یا احساس هیجان از چیزهای بد یا دلهره از یک خطر.

جان لاک فیلسوف می نویسد :” ترس یک ناآرامی ذهنی است که بر مبنای آن فکر می کنیم خطری احتمالی در آینده برای ما قرار است  اتفاق بیافتد.”

درجات این احساس دردناک از متوسط ترین آن ها شروع می شود که به گونه ی زیر بیان شده است:

  • دلهره
  • پروا
  • ترس
  • وحشت

 بگذارید با یک مثال ساده توضیح دهم : بعضی از ما دوست داریم که با سرعت موتور سواری کنیم ولی وقتی در جایی که هنرمندان سیرک به  آن “قلعه ی مرگ” می گویند، می ایستیم وحشتمی کنیم.

جایی که موتور سوار به صورت وارونه در قلعه ی فولادی چرخ می زند موتور سوار هم احتمالاً ترس هایی را تجربه می کند مانند کسی که مربی شیرهاست و با شلاقی در دست قدم  به قفس شیرها می گذارد. ترس بخشی از کار آن هاست.

شما و من نمیتوانیم وارد قفس شیرها و یا قلعه ی مرگ شویم، وحشت می کنیم ولی به هر حال دوست داریم به سیرک برویم و نمایش آن ها را تماشا کنیم .این یک رفتار عادی است.آنجا محدوده ی وسیعی از موقعیت هایی است که به آن خطر  گفته می شود و محدوده ای به همان وسعت از پاسخ هایی به ترس.

ما ترس هایمان را به عنوان؛ ترس های معمولی یا”ترس های بنیادی” پذیرفته ایم ، زمانی که ترس متناسب با درجه ی خطر باشد. اما اگر ترس متناسب با خطر نباشد یک ترس غیر معمولی و بی خود است .ترس و نگرانی مشابه اند(🌟رجوع:مقاله ی ترس و اضطراب) اما یک تفاوت مهم بینآن ها وجود دارد : شناخت جزیی ترسکه به وسیله ی درک و استدلال برای ما قابل تشخیص است .این انتظار، یک خطر واضح و مشخص است.

 از طرف دیگر نگرانی مبهم و نامشخص است.” شاید اتفاق بدی برای من بیفتد”، ” شاید یک چیز وحشتناک در حال رخ دادن است!”،  این نوعی واکنش نگرانی است.

ترس مبتنی بر واقعیت است یا یک اغراقاز یک خطر واقعی، نگرانی مبتنی بر یک ترس نامعقول است.

 

شناخت انواع ترس

ترس به تمام جنبه های زندگی ما نفوذ می کند، ترس نه تنها در وجود ما بلکه در خیلی از بخش های زندگی ما وجود دارد. ترس در خانواده ی ما وجود دارد ما از بعضی رابطه های نزدیکمان می ترسیم و برای امنیت و خوب بودنخانواده مان نگرانیم .

ترس در محل کار ما وجود دارد، کارمندی که برای ملاقات با رییس احضار می شود می ترسد .ترس در مدارس و کالج ها وجود دارد . دانش آموزی که تکالیف خود را انجام نداده از معلم وحشت دارد، ترس از تنبیه.

 شما در بیمارستان هم می توانید ترس را احساس کنید ،بیماران از ناشناخته ها و عوارض پیش بینی نشده می ترسند که ممکن است سلامتی آن ها را از بین ببرد. افسوس، کودکان از پدر و مادرهایشان می ترسند و از این بدتر بعضی پدر و مادرها از فرزندانشان می ترسند. رقابت و چشم و هم چشمی زندگی را به یک میدان مسابقه مبدل ساخته، زندگی که در آن انسان ها برای پیشرفت خود به حق و حریم دیگران تجاوز می کنند.

زندگی که به وسیله ی رقابت ،چشم و هم چشمی سوخته است، زندگی است که بر پایه ی ترس بنا شده.کارایی، سنجش، تطبیق، همه چیز باعث بروز ترس می شود، ترس از شکست ،ترس از باختن در یک مسابقه یا یک مشاجره، این یکی از بدترین انواع ترس است که انسان را شکار می کند. احساس  دردناک شکست، ایمان ما را ضعیف می کند.

ما از غیر قابل قبول شدن می ترسیم. اگر چه دسته بندی کردن و اسم گذاشتن روی ترس ممکن نیست ولی مایلم به پنج نوع اصلی ترس، که توسط دکتر فورست چرچ شناسایی شده است را اشاره کنم .

 

۱. ترس غریزی:

که به بدن وابسته است و برای حفاظت از ما در مورد خطرات فیزیکی طراحی شده است.به تازگی در مورد پسر جوانی خواندم که حس لامسه ی خود را  از دست داده بود و بنابراین هیچ دردی را احساس نمی کرد وقتی این را می خوانید ممکن است با وسوسه فریاد بزنید :

” چقدر خوش شانس است” اما واقعیت ماجرا این است که او زیاد هم خوش شانس نیست، نبودن نشانه های ترس خطرهای زیادی برای او به همراه دارد.(🌟رجوع:مقاله ی ترس چیست؟🌟) اگر یکی از اعضایش دچار شکستگی شود، اگر آب جوش روی دستش بریزد و یا دستش در اثر شعله های مستقیم دچار سوختگی شود، هیچ احساس و واکنشی وجود ندارد. واکنشی که انسان های عادی مثل من و شما نشان می دهیم..

افراد زیادی را می شناسم که به محضاحساس ناراحتی در قفسه ی سینه، فشار و یا تنگی نفس، سریعاً به دکتر خود خبرمی دهند و در واقع از وقوع حمله یقلبی جلوگیری می کنند. چیزی که در مغز ما و در سیستم بدن ما وجود دارد و به مابرای خطرهای قریب الوقوع هشدار می دهد و اخطار می دهد که مراقب باشیم.

این نوع ترس می تواند نجات دهنده باشد، از همین طریق تلنگر احتیاط است که رانندگان از تصادف های خطرناک دربزرگراه ها در امانمی مانند.از طریق احساس همین ترس درونی استکه مادران می توانند در آشپزخانه چندینکار را ، امن و مطمئن انجام دهند و بااحتیاط از چاقوهای تیز و برنده، قابلمه ها و تابه ها، و از دستکش برای جابه جایی ظرف های داغ غذا استفاده کنند و با روغن هاو مایعات آتش زا در دمای بالا ماهرانه برخورد کنند.

 

 

۲. نگرانی:

نوعی ترس است و از چیزی که به آن ” بدترین تصور” می گوییم ،   ساخته شده است. خیلی سال پیش وقتی که ماکروویو و فر تازه به بازار آمده بود، مردم شروع کردند با بالا بردن شک و تردیدها در مورد این وسیله ی جدید. این درست است که ماکروویو و فر از انرژی مغناطیسی برای گرم کردن بسیار سریع غذا استفاده می کند و این امواجِ انرژی گرما   میتواند برای ما مضر باشد.

 اگر طولانی مدت در معرض آنها باشیم به همین دلیل است که این وسایل دارای درب های شیشه ای محکمی هستند که این امواج نمی توانند از آن خارج شود و اگر درب به طور تصادفی باز شود، الکترودها خود به خود از کار می افتند.

بسیاری از خانم ها مشتاق گرفتن اینوسیله بودند، زندگی را در آشپزخانه نسبتاً برایآن ها راحت می کرد. دیگر لازم نیست مدام به غذا نگاه کنی و مراقبش باشی و آشپزیرا  بسیار سریع و تمیز می کند.

با این حال خیلی ها احتیاط جدی(🌟رجوع:مقاله ی مضرات ترس و محتاط تر شدن🌟) در مورد این وسیله را داشتند، یکی از آن هابه دوستش می گفت ” شنیده ام، یک نفرغذای گرم شده در ماکروویو را خورده و دریک طرف صورتش یک زخم بزرگ ایجاد شده.”

این چیزی است که من به آن ترس ساخته شده از ” بدترین تصور” می گویم. بسیار متاثر می شوم وقتی می شنوم در مورد کسانی که خارجی هستند و یا دین و ایمانمتفاوتی دارند و وقتی که به خارج از کشورسفر می کنند در معرض تردیدها و بدگمانیقرار می گیرند.

 چقدر ناراحت کننده است وقتی که مردم فکر می کنند کسانی که رنگ پوست و مویمتفاوتی دارند دشمن آن ها هستند و نسبت به آنها بی اعتماد می شوند و حتی می ترسند.(🌟رجوع:مقاله ی ترس و بی اعتمادی🌟)

یک کارآفرین بزرگ هندی که مسلمان بود در مورد این صحبت می کرد که چگونه مورد آزار و اذیت و سوال و جواب در یکفروشگاه خارجی قرار گرفته بود.فقط به دلیل این که او مسلمان بوده.او یک فرد پولدار یا قدرتمندی درصنعت نبود،اما یک انسان خیرخواه و   معتقد بودکه به سادگی و سختی زندگی می کرد.گزارش شده که مسافران زیادی در پروازهای بین المللی با ترس و بدگمانی به” خارجی ها” نگاه می کنند.

نگرانی، ترس از یک چیز غایب است کهمی تواند سیستم عصبی انسان رابه هم بریزد.(🌟رجوع :مقاله ی ترس و اضطراب 🌟)اگر ما نگرانی را کنترل نکنیم، قربانیترس های بیخود و عقده های روحیدرونی خواهیم شد.

 

۳.گناه:

چیزی نیست جز ترس ناشی از یک وجدان طوفانی . لطیفه ای است در مورد پسر جوانی که فرم کاریابی را پر می کرد، او به سوالی رسید که پرسیده بود : ” تا به حال بازداشت شده اید؟

” یک دقیقه صبر کرد و بعد بسیار قاطع نوشت” نه” سوال بعدی در واقع باید توسط کسانی که به سوال قبلی جواب ” بله” داده بودند جواب داده می شد، که  پرسیده بود” چرا؟” مرد جوان مدتی فکر کرد و پاسخ داد: زیرا تا به حال دستگیرنشده ام.

گناه اغلب با ترس ” از گرفتار شدن ” همراه است. فقط پلیس نیست که شما را بازداشت  می کند، این می تواند ” شرم ” از آشکار شدن این که یک دروغگو یا متقلب هستی یا احساس ” حقارت” باشد(🌟رجوع:کتاب روان شناسی عزت نفس نوشته ی ناتانیل براندن و کتاب ۱۰ گام تا عزت نفس نوشته ی دیوید دی برنز🌟) در برابر آن هایی که تو را به عنوان یک متقلبشناخته ا ند.

گناه با شرم و پنهان کاری همراه است وزمانی که ما رازهای ناخوشایندی را در درونمان  نگه می داریم و متوسل به دروغمی شویم .در نتیجه یک چیز منجر به بقیه می شود و اغلب خود را در ارتکاب به اشتباهاتی می یابیم که برای سرپوش گذاشتنروی اشتباه اول بوده است.(🌟رجوع:کتاب ۱۰۱ مکانیسم دفاع روانی نوشته ی جروم.اس بلکمن🌟)به همین دلیل است که بزرگان ما می گویند ” صداقت، بهترین سیاست است.”

 بهترین معامله با گناه این است که با عواقب اعمالمان روبه رو شویم .روبه رو شدن با اشتباهی که مرتکب  شده ایمبهتر از این است که کاری از حیله و فریب برای حفاظت از خودمان ببافیم.حتی وقتی که با نوعی تنبیه مواجهمی شویم عواقب وحشتناک گناه خنثی می شود.

گناه می تواند منجر به واکنش هایوحشتناکی شود، ایجاد یک خشم فاسد و تبهکارانه، سرخوردگی و خشونت .در هند هزاران کارگر فقیر وجوددارند که قربانی اعتیاد و وابستگی  به الکل هستند.(🌟رجوع:مقاله ی هم وابستگی چیست؟،خصیصه های مربوط به هم وابستگی🌟)درون قلبشان احساس سرخوردگی و گناه می کنند برای این که اسیر این اهریمن وحشتناک شده اند و پولی را که به سختیبه دست می آورند صرف این عادت فاسدمی کنند، خانواده هایشان را از این درآمد محروم می کنند و بالاتر از همه به دلیل ضعف ذاتی و بزدلی که مانع آن ها می شود تا بر این عادت فاسد غلبه کنند.

اما چیزی که گناه منجر به آن می شودخیلی بدتر از این است، که انسان ها ازدید فرزندانشان منفور و ترسو به نظر می رسند، آن ها هر شب مست به خانهمی آیند و بدون هیچ دلیلی همسرانشان را کتک می زنند. البته به رفتار آن ها عذرناپذیر است اما آن ها گرفتار گناه و سرخوردگی هستند و در زمان مستی قادر به کنترلکارهایشان نیستند. الان در آنجاسازمان های داوطلبانه ای وجود دارند که برنامه های توانبخشی را برای اینافراد به صورت رایگان ارائه می دهند،

اما الکلی ها جرات استفاده از اینبرنامه ها را ندارند برای این که آن هابه وسیله ی گناه، ترس و سرخوردگیاسیر وگرفتار شده اند. فقط زمانی که زنجیرها و بندها را دور بریزند،می توانند قدم در مسیر درستی بگذارند که می تواند زندگی آن ها به سوی بهتر شدن تغییر دهد. ترس از گناه و مواجه شدن با آن،بردن نیمی از نبرد است .

 اغلب چیزهایی که ما از اعتراف آن هاشرمگین هستیم با آن چیزهایی که مایل  نیستیم برای دیگران فاش شوند، موجب بدترین احساس های منفی می شود که با گناه همراه است.همان طور که پیش از این گفتمگناه در خفا پیشرفت می کند.

ما در ترس دائمی از آشکار شدن زندگیمی کنیم، شرمنده ایم از این که مبادامردم ما را به گناهانمان متهم  کنند .ما با خشونت بزرگ می شویم و مستعدخشونت هستیم.زمانی که منبع گناه را از بین ببریم، خود را ازشرم و ترس رها می کنیم.

 

۴) ناامنی:

این حالت با احساسات همراه است . ترسی است که توسط احساسات نامناسب به وجود می آید.دوستی دارم که پرفسور و استاد دانشگاه است، روزی برای برداشت مقداری پول به بانک رفته بود. او به همان مقدار پول اسکناس های متفاوت می خواست مثلاً مقداری ۵۰۰ روپیه ای، مقداری ۱۰۰ روپیه ای، ۵۰ روپیه ای،۲۰ روپیه ای و ۱۰ روپیه ای صندوق دار اسکناس هارا سریع شمرد و آن ها را مرتب بسته بندی کرد و با لبخند به دست او داد.

پرفسور به صندوق دار گفت: شما واقعاً عالی هستید، عجیب است شما اسکناس ها را در یک لحظه شمردید، من هرگز نمی توانم به این سرعت این کار را انجام دهم. آفرین به شما  صندوق دار به خنده گفت:” خوب من هرگز جرات کاری را که شما انجام می دهید ندارم.” پرفسور با حیرت پرسید :اما من چه کاری می کنم که نیاز به شجاعت دارد؟ می دانید که من فقط یک معلم هستم ؟ صندوق دار گفت: اگر من را در کلاسی که فقط ۲۰ دانش آموز دارد قرار دهید از ترس لال می شوم.

نه تنها باید  دانسته های خود را همیشه حفظ کنی بلکه هرروز هم باید به آنها درس بدهی. من هرگز نمی توانم رو به روی یک مخاطب برای نجات زندگی ام کلمه ای را به زبان بیاورم.صندوق دار یکی از هزار نفری است که ازصحبت کردن در ملاء عام دست پاچه می شود.هر زمان که نظر سنجی صورت می گیرد کهچه چیزی بیشتر مردم را می ترساند،

صحبت کردن در ملاء عام همیشه در اوللیست است، حتی آن هایی که به صحبت کردندر ملاء عام عادت دارند اعتراف می کنند که آن ها هم زمانی که می خواهند بهجایگاه سخنرانی بروند مضطرب و دستپاچهمی شوند و اگر چشمشان به کسی بیفتدکه درحال صحبت کردن است و یا خندیدن و یا این که به صحبت های او توجه نمی کندباعث می شود که احساس بدی داشته باشند و کار خود را به خوبی انجام ندهند، اگر کسی در طی سخنرانی  آن ها از سالن خارج شود،رشته ی افکارشان را از دست دادهو دچار لکنت می شوند.

درفیلم کمدی لورل و هاردی، لورل همیشه با چشمان ریز خود به دوست کوچکش خیرهمی شد و در نتیجه ی این نگاه خیره و موشکافانه باعث می شد که هر کاری را که اومی کرد باعث اضطراب و ناامنیهاردی شود. همیشه و در هر زمان می تواندمنجر به ترس و وحشت او شود . ناامنی به همه نوع انسانی حمله می کند، نه فقط بهانسان های ساده و حقیر.

ستارگان محبوب و مشهور از این که مقام، رتبه و طرفدارانشان را ز دست بدهند، می ترسندسیاستمداران در مورد حمایت عمومی در ناامنی به سر می برند . اختصاصی بودنیک حوزه ی انتخاباتی حاشیه ای که در آننتیجه ی انتخابات ممکن است به نفع هرحزبی باشد باعث کابوس های شبانهنامزدهای انتخاباتی می شود. یک راه ساده برای غلبه کردن بر ناامنی  وجود دارد،

دربیشتر وقت ها ناامنی ناشی از وسواس زیاد نسبت به خود است که چه کار بکنیم(🌟رجوع:مقاله ی وسواس و هم وابستگی🌟)،چگونه به نظر بیاییم، چطور دیگران از ما خوششان بیاید، به ما احترام بگذارند، ما را بپسندند.

 بهترین راه فرار از آن این است که از جذبخود شدن و خود را تحلیل کردن  دست بکشیم و شروع کنیم به تمرکز کردن برروی دیگران،احساسات آن ها و نیازهایشان اینحقیقت ناراحت کننده ی زندگی است که بسیاری از انسان ها را درگیر وسواس و توجهبه ظواهر کرده است.زمانی که مراقب مسائل عمیق تر ومهم تری باشیم، ناامنی ناپدید می شود.

 

۵ ) بیم :

ترس تولید شده توسط ناپایدار بودن زندگی است. دکتر چرچ بیم را این گونه معرفی می کند:” یک آسیب و از کارافتادگی خاص به وسیله اضطراب که با میل ما به سمت تصاحب چیزهایی هدایت می شود که خارج از کنترل ما هستند.” وقتی که احساس می کنیم کنترل مان را درزندگی از دست داده ایم، ترس ها واضطراب ها ی ما هزار برابر  می شود.

به آینده ای که پیش روی ما است نگاه می کنیم و می ترسیم به آن بیندیشیم. نگرانی ها و احساسات منفی ما همه بر روی صفحه ی نمایش آینده طرح ریزی شده اند و ما زندگی مان را در آشفتگی می بینیم .

 این ما را دچار افسردگی می کند که یکی از مرسوم ترین بیماری های زمانه ی ما است. افسردگی نشان دهنده ی مغلوب شدن امید توسط ناامیدی است. افسردگی انسان را از هر چیز کمک کننده  و نجات دهنده ای دور می کند و او را هر چه بیشتر و بیشتر در انزوا و بیماری غوطه ور می کند.

آرامش و لذت را از وجودمان خارج می کند. زندگی انسان به  گونه ای است که ما بارها توسط شکست، درد و مصیبت غرق می شویم، درچنین مواقعی بهترین چاره این است که به سراغ کسی برویم، یک دوست که می تواند شانه هایش را به ما هدیه دهد که به آن ها تکیه کنیم و چه کسی بهتر از دوست بی کَسان ، کسی که مادر، پدر، دوست، فامیل و همه و همه در دستان اوست، خداوند یکتا.

 

ما همه قربانی ترس هستیم…

مونتین یک مقاله نویس مشهور می گوید : چیزی که من از آن می ترسم بیشتر خود ترس است. ترس سایه ی تاریکی را روی زند گی مامی افکند، گاهی یک بار و گاهی چندین بار.

همه ی ما تقریباً به صورت غریزی به ترس تمایل داریم. نه بزرگ ترین ما و نه کوچک ترین مان از این قاعده مستثنی نمی باشند. اکثر ملت های قدرتمند از رقبا و همسایگان خود می ترسند. سیاستمداران از باختن در انتخابات در هراسند.

دانش آموزان از مردود شدن در امتحانات در هراسند و مادران در مورد سلامتی فرزندانشان در هراسند و این فهرست بی پایان است. ما از آینده می ترسیم ، از فقر، بیکاری، از رسوایی و ننگ، از بیماری و مرگ  و به نظر می رسد بعضی وقت ها از خود زندگی هم می ترسیم . دائماً با ترس از دست دادن چیزهای کوچکی که داریم زندگی می کنیم.

به خاطر می آورم خانمی را که جعبه ی فلزی کوچکی داشت که مقداری طلا و جواهرات را درآن نگهداری می کرد. وقتی که من پسربچه بودم او گاهی اوقات مهمان ما بود و متوجه شده بودم که او دائماً نگران جعبه ی کوچکش است. او اغلب شب ها از خواب  بیدار می شد و به سراغ جعبه می رفت تا از وجود طلاهایش مطمئن شود .

او وحشت داشت از این که کسی طلاهایش را بدزدد. شاید طلاها برای آن خانم، ثروتی گرانبها بود ولی برای او هیچ لذتی نداشت.ما با ترس زندگی می کنیم، با ترس کار می کنیم، با ترس راه می رویم و با ترس صحبت می کنیم.

در مسیر زندگی از ترسی به ترس دیگر حرکتمی کنیم و در زیر فشار زندگی  اندوهناک شکسته می شویم. ترس ریشه ی تمام مشکلات ما ست ، ترس نقطه ی شروع تمام بدی هاست .

ترس بدبختی های ما را زیاد می کند. زندگی کردن با ترس دائمی انرژی های حیاتی ما از بین می برد و فرصت درک کردن لذت های زندگی را از ما می گیرد و ما را خسته و درمانده رها می کند.

ترس نه تنها ذهن، حتی جسم را نیز فلج می کند. به سیستم عصبی آسیب می زند و باعث اضطراب و تنش می شود و بدتر از همه شادی هایمان را می گیرد و آرامش ذهنی را برهم می زند.

ماری کوری گفته است :” در زندگی از هیچ چیز نباید ترسید، فقط باید آن را درک کرد.” افسوس که بسیاری از ترس های ما خیالی است. مثلاً در مورد یک دانش آموز که سخت کار کرده بود و کاملاً برای امتحان آمادگی داشت اما وقتی وارد سالن امتحان شد ترس گریبانگیرش شد ، عرق سردی بر تنش نشسته بود و دستانش می لرزید، او  فکر می کرد که همه چیز را فراموش کرده و مطمئن بود که در امتحان مردود می شود. این بدترین حالت ترس خیالی است و بسیاری از مردم از ترس خیالی رنج می برند.

یک نویسنده ی بزرگ جی. کی. چسترتونمی گوید :” اگر من فقط یک پند برای نصیحت کردن داشته باشم، پندی در برابر ترس است.”

یک روان شناس برجسته، ترس را این گونه توصیف می کند:

” عامل از هم پاشیده شدن شخصیت انسانی .” اضطراب و نگرانی اتحاد نزدیکی با ترس دارند.روان پزشک مشهور دکتر اسمایلی بلانتون اعلام می کند:” اضطراب همان طاعون مدرن است که زندگی هزاران هزار انسان را یا نابود می کند و یا آن ها را ناامید می کند و  همه ی این ها به دلیل درگیری ذهنی آن ها با اضطراب ، نگرانی و ترس است.”

افرادی هستند که دائماً با ترس زندگی می کنند بدون اینکه خودشان آگاه باشند و گروهی دیگر آن ها یی هستند که فراموش کردند چه چیزی آن ها را خوشحال و آرام می کند.

یک بار زن جوانی به من گفت:” وقتی امروز صبح از خواب بیدار شدم احساس آرامش و خشنودی کردم، ولی ناگهان احساس وحشتناکی به سراغم آمد که نباید احساس آرامش کنم چون چیزهای زیادی برای نگران شدن وجود داشت.” افراد زیادی وجود دارند که مانند آن زن در اضطراب دائمی زندگی می کنند .

آنها قادر نیستند مشخص کنند که از چه چیزی  می ترسند و فقط از دلهره ی ابدی در مورد بعضی چیزها رنج می برند .آن ها در هراسند که یک اتفاق وحشتناک دیر یا زود برای آن ها پیش می آید ولی هرگز قادر نیستند به شما بگویند که آن چیست و ترس خیالی، ترسی بی نام و نشان است که می باشد.

چند وقت پیش شایعه شد(🌟رجوع:مقاله ی نقش رسانه ها در شیوع ترس🌟) که در آمریکا آتش سوزی بزرگی رخ داده و پودر سفید رنگی در سراسر کشور پراکنده شده که موجب سیاه زخم می شود، ترسی که این شایعه به وجود آورد بسیار عظیم بود و مردم را به تمام مواد پودری سفید رنگ بدگمان کرد، چیزهایی مثل پودر تالک، نمک، شکر و ….

هزاران مرد ماهیگیر که تحت تاثیر سونامی  در آسیای جنوبی قرار گرفته بودند از این که دوباره به دریا بروند می ترسیدند با وجود این که این تنها کاری بود که آن ها بلد بودند، ولی آن ها می ترسیدند که سونامی دوباره اتفاق بیفتد.

من اغلب داستان مرد تاجری را تعریف می کنم که از پرواز خودداری می کرد به دلیل اینکه پدرش در یک سقوط هواپیما کشته شده بود . از او پرسیدم مادرش چگونه مرد، پاسخ داد:” او آرام در خواب مرد”. اما این مانع آن مرد برای رفتن به رختخواب نمی شد.”

بعضی از افراد در ترس دائمی از بیماری زندگی می کنند، نگران فشار خون خود هستند و دائماً از بیماری های مسری در هراسند. در حقیقت همه ی ما مدام گرفتار ترس در مورد سلامتی مان هستیم.

متاسفانه اطلاعات زیادی در مورد بیماری ها وجود دارد، ممکن است این به خودی خود برای اطلاع و آگاهی مردم از بیماری بد نباشد. اما تاثیری ناراحت کننده دارد که همه چیز را از نظر مردم خطرناک، ناسالم و سمی می کند. بعضی افراد می گویند سیب زمینی نخورید، بعضی دیگر می گویند شیر ننوشید، برخی می گویند تمام روغن ها و چربی ها بد هستند و گروهی می گویند به غذایتان نمک نزنید و …. شما مدام با ترس از حمله ی قلبی یا سرطان و یا صدها بیماری دیگر که ممکن است نیمه شب به سراغ شما بیاید زندگی می کنید.

بعضی از افراد با شکوه و شکایت نزد دکتر می روند و دکتر آزمایشان اصلی و مهم را برای پیشگیری از عوامل خطرناک انجام می دهد. وقتی آزمایشات نشان می دهند که چیزی برای نگرانی وجود ندارد و دکتر مطمئن می شود که حال بیمارش خوب است،

این افراد نه تنها خوشحال نمی شوند بلکه از این آزمایشات منفی است ناامید می شوند و حتی تصمیم می گیرند به دکتر دیگری مراجعه کنند که تشخیص دهد آن ها مشکلی دارند.

افسوس که این ترس روانی توسط کتاب ها، مجلات و اطلاعات اینترنتی تشدید می شود و ما تشخیص می دهیم که علایم ذکر شده در این اطلاعات متعلق به ماست وهمین  باعث می شود به دنبال دکتر دیگری باشیم.چرا که اکثر ما انسان ها در ترس دائمی از بعضی چیزها زندگی می کنیم ؟

ممکن است یک دلیلش تنهایی ما باشد. بزرگ ترین مصیبت انسان مدرن تنهایی اوست. با وجود افزایش تعداد هتل ها، رستوران ها، پارک ها، موزه ها و تئاترها باز هم مردم احساس تنهایی و شکست می کنند.

یک مهمان خاص در آمریکا به سمینار رفته بود او صدها نفر را دید که در صف های گرفتن بلیط ایستاده اند و می گفت ” آمریکایی ها باید از درون انسان های تنهایی باشند و گرنه نمی بایستی چنین ازدحامی برای سینما وجود داشته باشد “.

بله اگر حقیقت را برای خودمان اعتراف کنیم انکار نخواهیم کرد که تنهاییم. ما فاقد امنیت و حفاظت هستیم، مانند کودکی که به نمایشگاهی برده شده و مادرش را در میان ازدحام جمعیت گم کرده، کودک با گریه مادرش را صدا می زند اما افسوس که ما فراموش کردیم حتی برای مادر الهی خود گریه کنیم.

ما مانند طفل یتیمی هستیم که مدام شکوه دارد که چرا کسی در این دنیای بزرگ به او اهمیت نمی دهد این است حس تنهایی که منجر به ناامیدی می شود تا جایی که خیلی از ما احساس می کنیم زندگی ارزش زندگی کردن ندارد.

چندی پیش شنیدم که شخص میلیونری خودکشی کرده و فقط یک نوشته ی مختصر روی میزش به جا گذاشته بود:” من احساس تنهایی می کنم، بنابراین تصمیم گرفتم خودم را بکشم.” این درست است که تعداد افرادی که دست به خودکشی می زنند کم است؛ اما اکثر ما انسان ها به سختی به زندگی ادامه می دهی، زندگی بدون لذت.

تنهایی بار سنگینی است بر روی قلب انسان ها که توانایی آن ها را کاهش می دهد و انرژی های حیاتی آن ها را می خورد. زیاد جای تعجب نیست که بیماری های قلبی افزایش پیدا کرده و فشارخون به بیماری مرسومی حتی در میان افراد جوان تبدیل شده و ناراحتی اعصاب که عوارض سنگینی به همراه دارد. یک متخصص قلب و عروق را  می شناسم که می گفت:

” در سال های اخیر تعداد زیادی از افراد زیر چهل سالگی دچار حمله ی قلبی شده اند.”مردم احساس تنهایی، احساس شکست و احساس بی یار و یاوری می کنند آن ها احساس امنیتی را که متعلق به آن هاست را از دست داده اند و در پرتگاه ترس افتاده اند.

ترس سمی است که به سرعت وارد کل سیستم بدن می شود و احساس ناخوشایندی را در ذهن و قلب ما به وجود می آورد. ترس دشمن بزرگی برای انسان هاست که باید ریشه کن شود قبل از این که بر شما غلبه کند.

 

ترس شما را نابود می کند؟

روانپزشک ها، کشیش ها، مشاورین و روحانیون بزرگ تایید کرده اند که سطح ترس در میان انسان ها رو به افزایش است و به نظر می رسد در تمام طول مسیر زندگی و در میان تمام انسان ها در حال گسترش است.

بچه ها در ترس امتحانات مدرسه هستند، فارغ التحصیلان جوان قبل از مصاحبه مضطربند، مادران نگران فرزندانشان هستند،  زوج های جوان برای پس انداز کردن پولشان تقلا می کنند، افراد پیر در وحشت از ناامنی و تنهایی به سر می برند و مدیران سطح بالا در راس مشاغل حرفه ی هم در اضطراب و تنش ترس از رقابت هستند.

اگر مقدار کمی پتاسیم و پرمنگنات را درون یک منبع بزرگ آب بریزیم ، مشاهده می کنید که رنگ آب تقریباً سریع به صورتی تبدیل می شود. ترس حتی از این هم سریع تر در زندگی و شخصیت گسترش می یابد افراد آمریکایی یکی از خوشبین ترین ملیت های دنیا هستند. آمریکایی ها زندگی را دوست دارند با تمام چالش ها و پاداش هایش.

آن ها در مسیری سریع زندگی می کنند، سخت کار می کنند و همین طور سخت تفریح می کنند اما می بینیم که بعد از یک روز سخت چگونه ترس روانی گریبان گیر این ملت سرزنده و پرانرژی می شود.

یک خانم خانه دار میانسال برای خرید ماهیانه به فروشگاه نزدیک خانه اش رفته بود. صاحب فروشگاه به گرمی از او استقبال کرد؛ زیرا مدت زیادی بود که او را می شناخت. خانم شروع به صحبت کرد و پرسید:”این روزها کار و کاسبی چطور است؟”

صاحب فروشگاه مشغول پرکردن فرم مالیات بود، گیج و سردرگم و کمی ترسیده بود. چه میشد اگر آن ها به فروشگاهش سر بزنند؟ و یا اگر اصرار می کردند که حساب هایش را بررسی کنند؟ و یا این که تصمیم بگیرند به دلیل بی نظمی فروشگاهش را پلمپ کنند؟زن دوباره تکرار کرد: ” این روزها کار و کاسبی چطور است؟ “

مرد آهی کشید و گفت:” چه می توانم بگویم، خانم، زندگی سخت است. قیمت ها بالا رفته ،نمی دانم چگونه می توانم این کاسبی را ادامه دهم. می دانید که قیمت حبوبات کیلویی ۴۵ روپیه شده؟

زن ناراحت شد و با خودش فکر کرد: ” حتماً این مرد بایست هر کیلو حبوبات ۴۵ روپیه از من خواهد گرفت.” و با عجله شروع کرد به حساب کردن با وجود سه فرزند در حال رشد او باید بسیار حسابگر باشد و باید از میان صرف هزینه بیشتر و یا محروم کردن خانواده اش از غذای خوب یکی را انتخاب کند.

ناگهان پرسید :”قیمت دقیق حبوبات چقدر است؟.”

فروشنده پاسخ داد:” هنوز همان کیلویی ۳۴ روپیه است.”

زن سریع تصمیم گرفت و به فروشنده گفت ۵۰ کیلو حبوبات برای او آماده کند و درصورت حساب این ماه بنویسد. او فکر کرد باید مقدار زیاد حبوبات بخرد و برای ماه های آینده ذخیره کند و چون برای این مقدار حبوبات پول کافی نداشت از خرید چیزهای دیگر صرف نظر کرد. وقتی به خانه برگشت همان زن خوشحال و آرامی که چند دقیقه پیش به فروشگاه می رفت نبود. تورم، افزایش قیمت مواد غذایی، هزینه های ماهیانه، پول مدرسه ی بچه ها، همه و همه با ترس در ذهن او پیچیده بود که چطور می تواند کنترل کند؟

وقتی کشورهای بین المللی قیمت نفت را بالا می برند، مردم نگران می شوند.

 مردم  می ترسند که یک خارجی در محله ی آن ها زندگی کند و نگران می شوند وقتی قیمت سهام سقوط می کند. همه چیز این روزها موجب ترس می شود.” منطق ” ترس به راستی که نامعقول است.ما هراسانیم کارمان را از دست بدهیم ولیمی ترسیم بیرون برویم و به دنبال موقعیت جدید بگردیم. افرادی را می شناسم که از مبتلا شدن به بیماری می ترسند ولی حتی از رفتن نزد یک متخصص و انجام آزمایشات هم خودداریمی کنند.

 خانم های جوان از ازدواج می ترسند چون احساس می کنند هویتشان را از دست می دهند اما مجرد بودن هم به آنها احساس ناامنی می دهد و افراد سالمندی وجود دارند که وحشت زده هستند از سال هایی که پیش رو دارند زیرا شکار ترس از مرگ شده اند. همان طور که گفتم ما از مرگ می ترسیم و از زندگی کردن هم می ترسیم زیرا زندگی بسیار پیجیده و خطرناک و ناامن است.

” یک کشتی در لنگرگاه امن است”. ولی کشتی برای این ساخته نشده است. رهایی از استرس و تنش و امنیت مطلق یک وضعیت غیر واقعی است.(🌟رجوع:مقاله ی استرس چیست؟🌟)

من شیفته ی داستانی هستم که نورمن وینسنتپیل تعریف می کند: یکی از دوستانش با کوهی از مشکلات نزدش آمد و گفت :” از ترس های خودم بیزارم، از ناامنی و تنش ها،میخواهم از تمامشان فرار کنم می خواهم کارم را کنار بگذارم. باید آپارتمانی را در شهر رها کنم و به جایی دیگر نقل مکان کنم که آرامش و سکوت باشد.” دکتر سری تکان داد و فکر کرد” آرامش مطلق و وسکوت، بله” و به مرد گفت “تو باید به جای دوری سفر کنی”.

مرد گفت: ” می توانی جای مناسبی را به من معرفی کنی؟”

دکتر درجواب گفت:” من جای مناسبی رامی شناسم که زیاد هم از اینجا دور نیست.

“مرد گفت :” همین نزدیکی در نیویورک ؟”

دکتر گفت:” افرادی را می شناسم که به آنجا رفتند و بدون هیچ شکایتی سال های زیادی در آن زندگی کردند.

مرد گفت:” من را یک بار به آنجا ببر، خواهش

 می کنم دکتر می خواهم آنجا را ببینم و زودتر به آنجا نقل مکان کنم.”

دکتر گفت :” بسیار خوب، برویم ” و هر دو کت و کلاه خود را پوشیدند .

کمی دورتر از مطب دکتر، آنها وارد منطقه ی مشکوکی شدند و دکتر مرد را روی سنگ فرش سرامیکی که روبه رویش یک درب بزرگ آهنی بود پیاده کرد. دکتر بسیار خونسرد و آرام به آنجا اشاره کردو گفت:” همین جاست.” مرد گفت:” شوخی می کنی؟ تو نمی توانی انتظار داشته باشی که من در گورستان زندگی  کنم.”

دکتر گفت:” دوست عزیز من، این تنهایی جایی است که من می شناسم که در آن آرامش مطلق و سکوت وجود داشته باشد، همان طوری که خواسته بودی و همان طور که گفتم مرده ها هیچ شکایتی ندارند آیا دوست داری در کنار آن ها زندگی کنی؟

” در این مورد باید یادبگیری به زندگی با اطمینان و مثبت نگاه کنی” و شروع کرد به راه رفتن. مرد با عجله به دنبال او رفت، او دیگر نباید درخواست آرامش مطلق و سکوت کند.بله آرامش مطلق، امنیت مطلق و حفاظت شرایط واقعی زندگی و زندگی کردن نیستند.

نتیجه:

پس دریافتیم که ترس انواع و درجه بندی دارد و به طور جزئی متوجه ماهیت نابود کننده ی آن شدیم البته این نابودکنندگی تا زمانی ادامه پیدا می کند که هیچ آگاهی ،شناخت و همچنین عملکردی در رابطه با آن نداشته باشیم.

هر چه قدر بیشتر و جزئی تر در رابطه با موضوع ترس آگاهی پیدا کنیم، بیشتر به سمت آرامش حرکت می کنیم و می توانیم عملکرد بهتری داشته باشیم که این عملگرایی مداوم، تزلزل، چندگانگی و آشفتگی را از زندگی ما دور می کند و کشتی زندگی را به سمت آرامش خاطر و سلامت پیش می برد.

آیا انسان در زندگی خواسته ای مهم تر از آرامش دارد؟؟؟

حتی اگر تمام امکانات دنیوی از آن ما باشد، همچنان خواستار آرامش هستیم، بدون آرامش فقط زنده ایم و زندگی نمی کنیم ….از خودتان بپرسید برای قدم برداشتن در مسیر آرامش چه کارهایی را می توانم انجام دهم، بهتر است در خدمت ترس باشم یا ترس را بشناسم و بر آن غلبه کنم؟؟، این مقاله می تواند همراه شما در قسمتی از این مسیر لذت بخش باشد و شما را یاری کند.

هم وابستگی و کنترل

هم وابستگی و کنترل

مقدمه:

می خواهم این مقاله را با جمله ای از یک دوست در مورد تجربه اش شروع کنم، او می گفت: آن قدر جزئیات و درونیات شریک عاطفی ام را می دانستم که اگر وجود نداشت من هم کاری برای انجام دادن در زندگی نداشتم، مسئولیت و شغل اصلی من در زندگی کنترل تمام و کمال او بود، اوایل رابطه ام اسم این فرآیند را کنترل نمی گذاشتم، اسمش عشق بود، هنر بود و….زمانی رسید  که حضور نداشت و متوجه شدم  مثل یک آدم  مصرف کننده ی مواد که مواد مصرفی در دسترس ندارد دچار مشکلات فراوانی میشوم.

 

((کنترل)) برای شما  یادآور چیست؟

فکر کنم برایمان یادآور؛ ایست بازرسی و چک کردن وسایل شخصی توسط دیگران باشد. ممکن است اگر به شما بگویند شخص کنترل گری هستید، مقاومت نشان دهید و قبول نکنید و در جواب بگویید، من به وسایل شخصی دیگران دست نمی زنم  یا چون عاشق و دوستدار اطرافیانم هستم وارد حریم آنها می شوم، اسمش عشق است، کنترل نیست.

درست است، ایست بازرسی و چک کردن وسایل شخصی جزء کنترل به حساب می آیند اما کنترل می تواند پیچیده تر و فراتر از این موارد باشد و حتما نباید نمود بیرونی داشته باشد. بعضی مواقع نقاب های زیادی را به روی خود می چسباند مثل زمان هایی که شخص به طور دقیق می داند اطرافیانش چه می خواهند، چه نیازهایی دارند، چه احساساتی را تجربه می کنند، چه ویژگی هایی دارند و حتی راه حل مشکلشان چیست اما به خودشان که می رسند انگار که با شخصی غریبه رو به رو هستند که هیچ چیز از آن نمی دانند.

در واقع شخص کنترل گر همان طوری که دیگران را کنترل می کند و هیچ چیز از خود نمی داند، تمایل دارد دیگران هم در او نفوذ داشته باشند، به اندازه ای که از تسلطی که دیگران بر آنها دارند خوشحال می شوند از اینکه خودشان از یک مدیریت تسلط بر خود بهره مند باشند خوشحال نمی شوند. دیگران را بیشتر از خود کنترل می کنند زیرا  این کار خیلی راحت تر از زمانی ست که به خود بپردازند.

به زبان ساده شخص وظیفه و تلاش اصلی اش در زندگی کنترل بر امور و زندگی دیگران است و کم ترین وظیفه و مسئولیتش رسیدگی به خود حقیقی اش است، از خود دور و به شکل آزار دهنده و وسواس گونه ای به دیگران نزدیک است، این یکی از تعاریف هم وابستگی است(🌟رجوع:مقاله ی هم وابستگی چیست؟،ویژگی ها و خصیصه های مربوط به هم وابستگی🌟)،فرد هم وابسته ممکن است معتاد به مواد نباشد بلکه معتاد به معتاد است. یکی از ویژگی های مهم و اصلی هم وابستگی، کنترل است که در این مقاله قصد داریم به ارتباط میان هم وابستگی و کنترل بپردازیم.

سرفصل ها:

  1. 💢دام کنترل

  2. 💢عدم تمرکز

  3. 💢عشق است یا کنترل؟

  4. 💢عبور از خط

  5. 💢راهکارهایی برای رهایی از کنترل

💢دام کنترل

هم وابسته فردی است که به دیگران اجازه می دهد با سوء رفتارشان در او تاثیر بگذارند و او نیز متقابلاً به طرزی وسواس گونه درصدد کنترل و تسلط برآنها برمی آید.

ازمیان تمامی مواردی چون عشق، آرامش، لذت، خلاقیت در میان روابطی که مهارت های ما را  نابود می کند، کنترل مقام اول را دارد. اگر کنترل نکردن رفتار فردی دیگر، تنها خواسته ی بهبودی       از هم وابستگی باشد، شفا یافتن از آن یک تلنگر محسوب می شود. مساله این است که فهرست بی پایانی از موارد هست که ما از کنترل آنها عاجزیم. این موارد تحت لوای عشق و محلل مشکلات ، ما را به مبارزه و مقابله و وسوسه برای تلاش در کنترل آنها تشویق می کند. ما بعد از انجام کارهای غیرممکن خود را از پا در می آوریم و متوجه می شویم که هیچ مشکلی را تاکنون نتوانسته ایم با کنترل حل کنیم و ساده لوحانه به دام کنترل افتاده ایم. خیال می کردیم که رویداد یا فردی را کنترل می کنیم درحالی که آن رویداد یا آن فرد در حال کنترل ما بودند.

وقتی قدم در دام کنترل بگذاریم، از مشیت الهی دور می شویم. به محض اینکه عصبی و وحشت زده می شویم ارتباطمان را با خود خداوند،  دیگران و زندگی از دست می دهیم. هدیه ای غیر قابل توصیف که همانا مشیت الهی است، ما را از میان بهترین و بدترین روزهایمان عبور می دهد، یا می توانیم این موهبات الهی را بپذیریم یا به کنترل ادامه دهیم. شما کدام یک را انتخاب می کنید؟

💢عدم تمرکز

 هربار در مقابل مساله ای تسلیم می شدم، مشکل دیگری از راه می رسید و درست مثل تله موش که موش را وسوسه می کند، به من می گفت:     ” بیا من را کنترل کن.”

وقتی پس از انجام آزمایش های مقدماتی برای یک عمل جراحی زیبایی معلوم شد که که هپاتیت C دارم واقعاً کلافه شدم .آزمایش های کبدم عادی بود و در سلامت کامل به سر می بردم. مطلقاً احساس مریضی نمی کردم و سال ها انواع و اقسام ویتامین های لازم را برای پیشگیری از هپاتیت مصرف کرده بودم. اگر می دانستم که انجام آزمایش وجود این بیماری را در من نشان می دهد از انجام آن طفره  می رفتم. نمی دانم از همه بیشتر از چه چیزی عصبانی بودم، مبتلا بودن به بیماری یا آگاهی از آن. دلم می خواست آن را از وجود خود بیرون برانم. واقعیت این بود که بخشی از من در تمامی این سال ها از وجود این بیماری مطلع بود. به محض اطلاع از این بیماری، دوباره به دام کنترل مکیده شدم.

دو سال تمام هراقدامی جهت از بین بردن این ویروس کردم. بعضی روزها صد و پنجاه قرص ویتامین مصرف میکردم، به اضافه ی مبالغ گزافی هزینه که متحمل می شدم. با نگاهی به گذشته می توانم گذر از مراحل اندوه را مشاهده کنم، بسیاری از مردم مایل نیستند بدانند که مبتلا به بیماری غیرقابل علاج و کشنده ای هستند و آن را یک فقدان به حساب می آورند.

دوسال آزگار به کبدم خیره شده بودم، گویی قرار بود منفجر شود. هر شش هفته یک بار برای انجام آزمایش خون می رفتم و هر بار خونم را می گرفتند از آنها سوال می کردم که چقدر طول می کشد تا جوابم آماده شود و خواهش می کردم که جواب را تلفنی به من اطلاع دهند. بالاخره پس از           هزارمین بار انجام آزمایش ها، مسئول آزمایشگاه رو به من کرد و گفت: ” نگرانی در مورد کبدت را کنار بگذار و برو زندگی کن.”

شاید این بهترین توصیه ی پزشکی بود که تاکنون شنیده بودم. من از جسمم مراقبت نمی کردم بلکه وسواس گونه سعی در کنترل هپاتیت C خود داشتم.

حتی نحوه لباس پوشیدن ما نیز می تواند درکنترل باشد. زنی می گفت :”من می فهم چه زمانی در فاز کنترل هستم چون بیست بار لباس عوض می کنم و هیچ کدام جالب به نظرم نمی آید. دلیلش این است که به جای اینکه لباسی را بپوشم که دوست دارم و در آن احساس راحتی کنم، می خواهم برداشت دیگران را نسبت به خود کنترل کنم.”

زمانی که در دام کنترل هستیم هیچ چیز درست نیست. اگر هر چیزی را از منظر کنترل بنگریم، از تمرکز در مورد آن خارج می شویم. ما نمی توانیم آنچه هستیم باشیم و همزمان کنترل کنیم. کنترل کردن ما را از واقعیت وجودی مان دور می کند.

💢عشق است یا کنترل؟

بعضی از ما با افراد کنترل چی وحشتناکی زندگی کرده ایم و نسبت به این مسئله به حدی حساس شده ایم که اگر لحظه ای احساس کنیم کسی می خواهد ما را کنترل کند، واکنش نشان می دهیم. به گفته ی جیمزردفیلد درکتاب کشفیات آسمانی :”وقتی کسی ما را کنترل می کند درواقع نیروهای ما را   می دزدد.”

اگر کنترل تنها سهم ما از سوی کسانی باشد که قرار است ما را دوست بدارند، ما نیز تصور می کنیم عشق همین است چون آن را با یک وابستگی، بدرفتاری و نیازمندی اشتباه می گیریم. هیچ یک از اینها عشق نیست، عشق یعنی دیگران را همان طور که هستند بخواهیم و دوست بداریم.

کنترل میتواند واکنش یا برخورد باشد و حتی می توانیم آن را با خود به محل کارمان ببریم، می تواند تفریح و لذت تعطیلات را از ما سلب کند، همان طور که می تواند لذت را دریک رابطه، سرگرمی یا لذت جنسی از بین ببرد و هر کاری انجام می دهیم برای لحظات بعدی است، نه لحظه ای که در آن هستیم.کنترل توهم و نیرنگی بیش نیست. زندگی با افراد کنترل چی  یکی از ناخوشایندترین تجارب زندگی به شمار می آید.

من مصیبت مرگ سه همسر قبلی و فرزندم را پشت سر گذارده ام  و در بهبودی از مواد شیمایی به سر می برم، دو عدد از مهره های کمرم مصنوعی هستند، پانزده سال در تهیدستی به سربرده و به همه ی جهان سفر کرده ام. من از هواپیما بیرون پریده ام در حالی که فقط اتومبیل را می توانم دوبله پارک کنم. حالا می خواهید وسط سالن پذیرایی خانه ام بایستید و به من بگویید چه کنم، چگونه فکر کنم و چگونه زندگی کنم؟ دست بردارید.بعضی ها درابتدا که جوان هستند و شناختی از خود ندارند، کنترل شدن در روابط عاشقانه را  فریبنده می یابند اما دیر یا زود لذت آن، ناپدید می شود.

من در بین رنجش هایم، از همه بیشتر از کنترل کردن بیزارم.اگر افراد مورد علاقه ی ما در حال صدمه زدن به خود باشند طبیعی است که بخواهیم آنها را کنترل کنیم، چه خود را با مصرف مواد نابود می کنند یا از طریقی دیگر، اما دانستن این مطلب که به جز خودمان هیچ کس را نمی توانیم کنترل کنیم به پیش پاافتادگی بستن کمربند اتومبیل است. زمانی در فرهنگ ما کنترل کردن امری پسندیده بود، والدین می بایست فرزندانشان را کنترل می کردند، مردان همسرشان را و مدیران، کارمندان خود را، مردم از قوانین از پیش تعیین شده پیروی می کردند. بعد از این برهه، وارد سال های 1960 شدیم که شبیه انقلاب بود و در آن کنترل می بایست از میان می رفت.ما درک کردیم که کنترل کارایی ندارد.

انسان ها به دلایل زیادی از جمله عادت، اقدام به کنترل می کنند چون نمی خواهند فرد محبوبشان به خودش صدمه بزند یا تصور می کنند که می توانند اوضاع را تحت کنترل گرفته و سر وسامان دهند. امابزرگترین علت کنترل؛ ترس است (🌟رجوع:مقاله ی ترس چیست؟🌟) . ما می ترسیم اگر بگذاریم دیگران آنچه هستند باشند خودمان آنچه هستیم باشیم، یا بگذاریم  زندگی بدون نفوذ ما متحول شود، اتفاق بدی رخ می دهد.

کنترل بخشی از مراحل اندوه نیز هست. الیزابت کوبلر راس مراحل اندوه را انکار، خشم، معامله، غم، پذیرش یا آرامش تفسیر می کند. کنترل به بخش معامله مربوط می شود، ما می خواهیم معامله کنیم و زیان ها را جبران کنیم، شاید گاهی موفق شویم اما معمولاً چنین نیست.

شاید دراین لحظه، زیانی قریب الوقوع در کار نباشد، اما بعضی از ما به قدری خسارت دیده ایم که کنترل به نوعی عادت در زندگی ما تبدیل شده است روشی که ما را در حس امنیت نگه می دارد (البته این طور تصور می کنیم).از دست دادن کنترل ترسناک است، اما ایده ی کنترل هم توهمی بیش نیست، ما نمی توانیم چیزی را از دست بدهیم که در اصل آن را نداشتیم.

والدینی که فرزندانشان را در زمان طفولیت دوست دارند، اما وقتی فرندانشان یاد می گیرند که قادرند نه بگویند با آنها دچار مشکل می شوند، زنانی که در چشم همسرشان نگاه می کنند و می گویند او را ازصمیم قلب دوست دارند و پس از آن بیست سال از زندگی شان را صرف تغییر او به روشی که خود می خواهند می کنند در عوض اینکه اجازه دهند او خودش تصمیم بگیرد چه می خواهد، دوستی که از طریق یادداشتی به دوستش خبر می دهد دوستی شان به پایان رسیده است و بعد مایوس و افسرده می شود که چرا دوستش آن طور که او خیال میکرد پیشقدم نشد، همه ی اینها کنترل است نه عشق.

اکهارت تول در کتاب خود به نام کره زمین جدید، آگاهی از مقصود زندگی، می گوید: ” عشق یعنی حضور و آگاهی .”

شاید تمام سال های دوری از خدا و نفرت از خود و زندگی و این برداشت که همه از من متنفرند، مسافتی بود که می بایست برای رسیدن به حقیقت و درک عشق می پیمودم . من نمی دانم شما برای درک عشق چه مسیری را طی کردید، اما من از مسیر خود باخبرم و حاضر نیستم یک لحظه از آن را با هیچ چیز دیگری عوض کنم، حتی اگر درهمان مقطع می دانستم که بابت این دستاورد چه تاوانی باید بپردازم.

ما تسلیم شدن و رها کردن با پیروی از قوانین استدلال را یاد نمی گیریم. تنها با پشت سر گذاردن تجاربی که از وقوع آنها اطلاع نداشتیم به رهایی و تسلیم می رسیم. در خاتمه یاد می گیریم که عشق تنها واقعیت زندگی است. عشق کنترل یا حتی چیزی شبیه آن نیست. اشکالی ندارد اگر نتوانید گفته هایم را درک کنید، عاقبت روزی آنها را درک خواهید کرد چون تنها درسی است که آمده ایم تا بیاموزیم.

💢عبور از خط

تفاوتی بین عملکرد مسوولانه برای حل مشکلات و کنترل کردن وجود دارد. چه زمانی از این خط     عبور می کنیم؟ هر یک از ما به طور فردی باید به این نتیجه برسیم. این ما هستیم که قبل از تسلیم       باید بدانیم آنچه در توانمان بوده را انجام داده ایم. وقتی پزشکان به من گفتند تصمیم دارند دستگاهی را که به پسرم وصل کرده اند از او جدا کنند چون دیگر زنده نیست (درواقع او همان موقع که در سرازیری پیست اسکی تصادف کرد و مغزش صدمه دید دیگر زنده نبود و این اتفاق درست دو روز پس از سالروز تولد دوازده سالگی اش افتاده بود ) می دانستم آنچه لازم بوده انجام داده ام، از تماس با بهترین جراحان مغز و اعصاب گرفته تا مشورت با کشیشان، شفادهندگان و افراد روحانی که می شناختم .

هیچ کس و هیچ چیز نمی توانست به نفس کشیدن پسرم کمک کند، اما هنوز هم بعضی شب ها که در رختخوابم دراز کشیده ام فکر می کنم آیا کار دیگری بود که می توانستم برایش انجام دهم؟

تصمیم با خود ماست که تشخیص دهیم. از مرز حل مشکل مسئولانه  به مرز کنترل عبور کرده ایم و دوباره به مسیر درست برگردیم. احساسات موجود در لایه های زیرین کنترل را حس کنید و سپس تسلیم آن شوید، هر چه که باشد. رها کنید، با عشق رها کنید. هر چه تسلیم شدن ناممکن به نظر برسد، از اهمیت بیشتری برخودار است. ما می توانیم زندگی در لحظه را از جایگاه تسلیم بیاموزیم. حتی با موهای کم پشت و مفاصل دردناک هم می توانیم لذت و آرامش را بیش از گذشته و قبل از وقوع آن حوادث که ما را غمگین ساخته بود و تصور می کردیم باید کنترل کنیم تا خودمان و عزیزانمان را محفوظ بداریم، احساس کنیم.

به همان نسبت که کنترل نوعی رویکرد و عملکرد تعبیر می شود، تسلیم و رهایی نیز همین است.  کنترل ما را عصبی، خشن و ناآرام می سازد و کناره گیری از آن ما را مایوس می کند. هم وابستگی می تواند از ما انسانی تلخ ، بدجنس ، بی محبت، بی احساس  و سنگدل بسازد و قلب ما را خاموش کند. تسلیم و قطع وابستگی واقعی تنها با عشق برای ما صلح و آرامش به ارمغان می آورد. زندگی با ارسال تجارب مورد نیاز، ما را به مقصد می رساند. مساله ای جالب و شگفت انگیز این است که حتی اگر به دیگران نگوییم که دیگر رها کرده ایم، آنها متوجه می شوند. آنها رفتارهای کنترل گرانه ما را احساس می کردند. کنترل دیگران، آنها را ازما دور می سازد.

وقتی از کنترل دیگران دست بکشیم و آنها را آزاد کنیم، آنها نیز از اینکه در اطراف ما هستند احساس بهتری می کنند، احساسی سرشار از شعف و آزادی.مشکل کنترل کردن معتادان در این است که وقتی سعی در کنترل آنها کنیم، آنها رفتار ما را مستمسک و بهانه قرار داده و بیشتر مصرف می کنند در حالی که ما می دانیم دلیل آن بیماری شان است، خودشان از این واقعیت بی خبرند و اگر هم بدانند، باز هم به دلایل گوناگونی آمادگی پاک شدن را ندارند. اگر ما از کنترل آنها دست برداریم، بهانه را از آنان سلب کرده ایم. چه کسی نمی خواهد در کنار افرادی مثل ما مواد مصرف کند؟ رها کردن با عشق ضامن پاک شدن فرد نیست، اما به او شانس بیشتری برای ترک اعتیاد می دهد، درست مثل رها کردن ماهی از قلاب و آزاد کردن او برای شنا در آب.

وقتی از کنترل افراد دست بکشیم و آنها را آزاد کنیم ، آزادی خود را نیز باز می ستانیم. گاهی  قطع وابستگی در عشق تنها کاری است که باید انجام دهیم تا طرف مقابل به مشکل خود اعتراف کند و کمک بخواهد.اما ما نباید به این دلیل قطع وابستگی کنیم چون آن وقت هنوز هم در حال کنترل کردن هستیم و حقیقتاً رها نکرده ایم. بعضی از معتادان هرگز به پاکی نمی رسند، مهم نیست که ما چقدر تلاش کنیم.

مردی بود که مواد زیادی مصرف می کرد و حتی وقتی چیزی دردسترسش نبود، ضد یخ می خورد. او هفتاد و نه سال عمر کرد و بعد از مراسم کفن و دفن وی ، همه ی همسران مطلقه اش گفتند:” ما می گفتیم که بلاخره یک روز اعتیادش او را می کشد!”هیچ راهی برای پیش بینی بهبودی یا عدم بهبودی معتادان وجود ندارد، همانطور که نمی توان بهبودی از بیماری های دیگر را پیش بینی کرد. پزشکان و مشاوران مرتباً از این فرایند در معتادان در حیرتند.  ما به این دنیا نیامده ایم که زندگی را کنترل کنیم. قصد ما زندگی کردن بوده است.

زندگی و افرادی که به زندگی ما فرستاده می شوند، کسانی که دوستشان داریم، جملگی هدیه اند. آدم ها را همان گونه که هستند دوست بدارید، همچنین خودتان را. هر احساسی که دوست دارید داشته باشید.

هرکاری لازم است به نیت انجام آن کار و برای حصول نتیجه ی آن انجام دهید. وقتی از کنترل  دست بکشید، به زندگی، کار و روابط خود شادی می آورید. تسلیم شدن کاری نیست که انجام دهید، باید برایمان پیش بیاید. خود را از دام کنترل خلاص کنید چون توهمی بیش نیست و درعوض همه چیز را به مشیت الهی واگذار کنید.این حرف اول و آخر است.

💢راهکارهایی برای رهایی

✨تلاش های خود را برای کنترل و نتایج آن ثبت کنید. آیا کسی یا چیزی هست که بخواهید کنترلش کنید؟ چه چیزی یا چه کسی؟ نتیجه ی تمایل شما چیست؟ فهرستی از مواردی را که سعی در کنترل آنها دارید، یادداشت کنید. هرگونه رفتار حاکی از کنترل را یادداشت کنید، چه در گفتار و اعمالتان و چه در افکارتان. شاید خود را متقاعد کرده اید که نگرانی به شما کمک می کند. بسیاری از ما این را شنیده ایم که نگرانی هیچ چیزی را تغییر نمی دهد. همه ی آنچه شما نگرانش هستید ، الزاماً رخ نمی دهند. آن وقت بعضی می گویند مشکلی پیش نیامد چون ما از قبل نگرانش بودیم اما ما می دانیم که این موضوع حقیقت ندارد. نگران بودن مشکل را دور نگه نمی دارد و در واقع ما  با ترس هایمان مشکلات را بیشتر به سوی خود جلب می کنیم.

✨اهداف تسلیم شدن، قطع وابستگی  و رها کردن با عشق را روی کاغذ بیاورید. آیا شما آماده ی تسلیم، رهاکردن و قطع وابستگی هستید؟ آیا هنوز هم کاری باقی مانده است که نیاز دارید برای حل مشکل یا کنترل فردی که آزارتان می دهد، انجام دهید؟ اگر آماده اید که وابستگی را  رها کنید(🌟رجوع:مقاله ی درمان و بهبودی هم وابستگی🌟) یا تسلیم شوید و یا آن را به صورت مکتوب درآورید. صریح و واضح باشید. بنویسید می خواهید از چه کسی با چه چیزی قطع وابستگی کنید و برای تسلیم چه می خواهید؟ فهرست اهداف خود را خیلی بزرگ تعیین نکنید. مثلاً من هرگز نخواهم توانست تسلیم مرگ پسرم شوم، اما هر لحظه می توانم تسلیم نحوه ی احساس خودم درباره مرگ او شوم و این برای من  کافی است؛ برای خداوند هم همین طورهم او بود که فیض تحمل این رنج را برایم فراهم ساخت.

نتیجه:

پس هر کدام از ما کنترل را به نحو و شکلی از ریشه ای بنیادین به نام خانواده یاد گرفته ایم برای همین است که آن را با عشق اشتباه می گیریم و به عبارتی، پیچیده تر و پنهان تر از چیزی می شود که فکر می کنیم.کنترل یکی از جنبه ها و ویژگی های مهم بیماری هم وابستگی است که اگر نسبت به آن  آگاه شویم  و همچنین هوشیار باشیم. و بپذیریم  که نمی توانیم به جز خودمان دیگری را کنترل کنیم و از مرحله ی انکار آن گذر کرده باشیمیعنی نیمی از راه را رفته ایم و در مسیر شفا و بهبودی قرار می گیریم(🌟رجوع:مقاله ی درمان و بهبودی هم وابستگی🌟). یادآور می شوم که ما زمان زیادی را در کنترل به سر برده ایم پس از خود انتظار نداشته باشیم در مدت کوتاهی از کنترل رها شویم بلکه سعی کنیم و در تلاش باشیم هر روز با تمرین راهکارهای مورد نظر و برداشتن گام های کوچک از کنترل رهایی یابیم تا بتوانیم زندگی خود را به طرز سالمی پیش ببریم.

غلبه بر ترس

غلبه بر ترس

مقدمه:

 هر چه قدر هم انسان های درونگرایی باشیم در مقابله با مسائل مختلف، دارای ارتباط و مراوده هستیم و در خصوص آن ها به گفت و گو می پردازیم؛

تا به حال برایتان پیش آمده که در رابطه با ترس هایتان صحبت کرده باشید و به شما بگویند: نترس این که چیزی نیست! ترس ندارد! نگران نباش و… و یا برعکس با اغراق در توصیف آن باعث شوند که ترس شما بیشتر شده باشد.

ذهن است دیگر، همان طور که می تواند بزرگ نمایی و فاجعه سازی کند در نادیده گرفتن و بیش از اندازه آسان گرفتن هم ماهر است، در واقع دو مسیر افراطی در مواجه با ترس که مانع غلبه بر ترس میشوند و ما را از واقعیت دور می سازند.

 زمانی که از ماهیت ترس(🌟رجوع:مقاله ی ترس چیست؟🌟) و ذهن آگاهی نداشته باشیم هر روز دچار این تله ی بزرگ نمایی و کوچک شمردن می شویم.

بعد از شناخت هر چیزی ما کنجکاو میشویم که راه غلبه بر آن چیست؟چه کنیم که انقدر نترسیم؟

غلبه بر ترس نه آسان است، نه فاجعه و امکان ناپذیر. آسان نیست زیرا آرام کردن ذهن آسان نیست، فاجعه نیست چون شاهدهای عینی داریم، انسان های بزرگی که از آن رهایی یافته اند. پس فقط به یک برنامه متعادل نیاز دارد که بهتر است روزانه عمل کنیم و در طی آن قدم برداریم.

در این مقاله سعی داریم به موضوع غلبه بر ترس بپردازیم.

✨✨✨

میلتون نوشته است؛ ((ذهن جای مخصوص خودش را دارد و درون خودش می تواند از بهشت جهنم بسازد و ازجهنم، بهشت.))درست است ذهن می تواند دعوا و کشمکش درست کند و همچنین می تواند صلح ایجاد کند.

اگر ما در زندگی آرام و رها از ترس زندگی کنیم، باید آرامش را درون خودمان کشف کنیم. باید در درون ذهنمان نترس و شجاع باشیم.

ذهن را آرام کردن کارآسانی نیست، یک ذهن سرگردان و ناآرام مانند یک دریاچه ی آشفته است، موج ها دائماً روی سطح آن بالا و پایین می روند و دریاچه نمی تواند تصویر آرامی از آسمان را بازتاب کند.

زمانی که ما افکارمان را کنترل و ذهن را آرام می کنیم، ذهن لایق زیبایی ها می شود، بازتاب ها زیاد می شود، بازتاب های((نور الهی )) در درون ما.

بسیاری از مردم از من می پرسند:((چرا)) ضروری است که ذهن را کنترل کنیم ؟ ((فایده اش چیست که ذهن را خالی کنیم؟)) (🌟رجوع:کتاب نیروی حال از اکهارت توله🌟)

آن ها می خواهند بدانند: ((آیا این برای ما ضروری است که مثل یک سنگ باشیم؟ نباید به مردم احساسی داشته باشیم ؟نباید ازمسئولیت های خود نسبت به دیگران آگاه باشیم؟)) قطعاً باید نسبت به دیگران احساسی داشته باشید و نسبت به خودتان هم همین طور!

وقتی یاد می گیرید ذهنتان را کنترل کنید به این معنی نیست که نه فکر کنید و نه احساس داشته باشید. زمانی که بر ذهن فاتح می شوید و زمانی که به آرامش درونی دست پیدا می کنید، شروع می کنید به ساختن احساسات زیبا ،مثبت و جدید.

به محض این که این را به دست بیاورید، حتی اگر افکار منفی در ذهن به وجود بیایند بازهم نمی توانند بر آرامش درونی شما تأثیر بگذارند.به همین دلیل است که انسان های روحانی از ترس، نگرانی، تنش و ناآرامی درعذاب نیستند. سه خصوصیت که هم در بازی ذهن هست و هم در بازی طبیعت از این قرار است:

تاماس: مجموع بی حالی و تنبلی است.

راجاس: تکاپو، فعالیت زیاد و بی قراری است.

ساتوا: مرحله ی مغلوب یعنی آرامش و سکون است، زمانی که هر دو خصوصیت (تاماس و راجاس) به تعادل برسند.

زمانی که این تمرکز و تمدد اعصاب به دست بیاید، به آرامش ذهن می رسیم. افکار خودخواه، ریشه ی نیروهایی هستند که ذهن را مختل می کنند، افکار خودخواه راه را برای نگرانی، اضطراب و ترس باز می کنند.

 

این گونه افکار نباید سرکوب شوند بلکه باید با افکار مثبت جا به جا شوند. این کار به  شما می آموزد که با ترس ها و نفرت های خود چگونه برخورد کنید.

دو گزینه برای شما وجود دارد؛ یکی اینکه تسلیم ترس هایتان شوید و اجازه دهید شما را غرق کنند و زندگی تان را در روند سیاه روزی و بدبختی قرار دهید.

من نگرانم چون بسیاری از مردم این روش را انتخاب می کنند، آنها در تمام زندگی شان با ترس زندگی می کنند و از بدبختی و تنش عذاب می کشند، چه قدر تأسف آور است.

گزینه ی دیگر، چاره ی عاقلانه مغلوب کردن ترس هایتان به کمک خداوند است. وقتی این کار را می کنید، پیروزی قابل توجهی به دست می آورید که می تواند زندگی شما را تغییر دهد. همه ی ما پتانسیل به دست آوردن آن را داریم.

آسان نیست ،ترس یک غول سرسخت است، شبیه یک سم قوی و کشنده است که به سرعت در کل سیستم ما به گردش در می آید و اراده ی ما را فلج می کند.

ترس یک ارباب بی رحم است، یکی از بزرگ ترین دشمنان شناخته شده ی انسان است.

با سلاح روح یعنی کلام خداوند(🌟رجوع:کتاب گفتگو با خدا نوشته ی نیل دونالد والش🌟) باید به ترس ضربه زد، به زبان آوردن نامی که برای شما عزیز و گرامی است؛ اللّه ، رحمان، رحیم و… بارها و بارها نامش را بر زبان بیاورید، باایمان پاک و بچه گانه،  و کسی که شما صدایش می کنید مسلماً به یاری شما می شتابد.

اغلب اوقات من دعایی را که از استاد محبوبم است ؛ تکرارمی کنم؛ ((دریا عظیم است و قایق من کوچک، من به تویی که محافظ همه هستی اعتماد دارم.)) این دعا قدرت جنگیدن با همه یبدی ها، فریب ها، گناه ها، خشونت ها و ترس ها را دارد.

به همین دلیل است که بسیاری از مردم خواندن ((سرودهای مقدس))  را یاد می گیرند.یک سرود فقط چند کلمه نیست، بلکه ارتعاشات عمیق صوتی است و دارای قدرت عرفانی است که ذهن را هماهنگ و متعادل میسازد.

 

ما باور داریم که این سرودهای مقدس اولین بار توسط پیشینیانی که در مراقبه عمیق بودند شنیده شد و پس از آن توسط روحانیون نسل به نسل برای کمک به تمام بشریت گسترش پیدا کرد.با تکرار دائمی این صوت ها و سروده ها، ارتعاشات زیبا و مثبتی درون شما به وجود خواهد آمد و تأثیر مثبتی روی بدن فیزیکی، احساس، ذهن و رفاه روحانی شما دارد.

صوت براتاوا ،صوت کیهانی است که ما آن را به صورت((اووم))بیان می کنیم، دارای جنبه های مختلفی از ارتعاشات الهی است.در واقع بسیاری از خردمندان بر این باورند که تمام صوت ها،جنبه های متفاوتی از اووم هستند.بسیاری از معلمان سرودی خاص را برای دانش آموزانشان ارائهمی دهند تا آن را بخوانند و روی آن تمرکز کنند اما به صوت کلی که همه ی ما می توانیم آن را تکرار کنیم ((اووم)) است.

اگر شما قادر به تلاوت یک صوت نیستید می توانید دعا بخوانید تا توانایی شما را تقویت کند و به شما کمک کند تا ترس خود را مغلوب کنید. بسیاری از انسان ها را می شناسم که از این سرود تسکین و آرامش به دست آورده اند:

✨بمان با من،شامگاه فرا می رسد.

✨در تاریکی عمیق، خداوندا، با من بمان زمانی که هیچ کمک رسانی نیست و آرامش گریخته است

ای کمک رسان نیازمندان، بمان با منمن به حضور تو در تمام لحظاتی که می گذرد نیازمندمشکوه و جلال تو چیست که می تواند قدرت شیطان را خنثی کند؟

چه کسی مثل تو می تواند راهنمای من باشد؟

همچون ابرها و درخشش خورشید بمان با منناراحتی هیچ  وزنی ندارد و اشک ها جانسوز و جانگداز نیستند.

✨من همیشه پیروزم اگر تو بمانی با من.

این جملات زیبا از ((کاردینال نیومن )) به نظر من الهام بخش هستند؛

✨هدایت کن نور مهربانی را در چرخه ی تاریکی ها و دلتنگی هاتو مرا هدایت کنشب تاریک است و من دور افتادهتو مرا هدایت کن.

این چند خط از شعر((الا ویلر)) را بارها و بارها برای خودم تکرار می کنم؛

✨هرگز شک نخواهم کرد اگر چه کشتی های من با دکل ها و بادبان های شکسته روی آب شناور باشداگر من به دلیل بادبان ها شکسته ام اکنون گریان هستم اما بهترین امیدهایم در شگفتی فرو رفته اند.

✨((من به تو اعتماد دارم.))

این گونه شعرها را بخوانید و آن ها را دوباره و دوباره تکرار کنید تا ترس از شما جدا شود و شما همچون فولاد احساس استحکام و قدرت بکنید.همان طور که گفتم، ترس غول سرسختی است که به شبکه ی هوشیاری شما می چسبد.

چگونه می توانید خود را از این چنگال ها رها سازید؟

قدم اول این است که آگاه شویم که ترس هم مانند تمام نقطه ضعف های انسان قابل رفع است.(🌟رجوع:مقاله ی ترس چگونه ما را گرفتار می کند؟🌟)

این ترس توسط خداوند درون شما قرار داده نشده است .

شما آن را در جایی در طول مسیر زندگی به دست آورده اید، خودتان آن را درونتان جای داده اید و یا اینکه به وسیله ی محیطی که در آن زندگی می کنید وارد شما شده است البته بگویم که ترس به عنوان احساس بنیادین وجود دارد اما وفتی شکل و طرز افراطی و بیمارگونه پیدا می کند، مشکل است.

((ترس))  با هر دلیلی که بوجود آمده باشد قابل رفع است.آیا شما مستعد خشونت و غضب هستید؟ این هم رفع شدنی است.آیا دچار یأس و افسردگی هستید؟ این هم قابل حل است.آیا از خودکم بینی در عذاب هستید؟ این هم قابل رفع است.

مهم ترین مساله این است ، به این موضوع پی ببرید که شما محکوم نیستید در تمام طول زندگی تان با ترس زندگی کنید. این رفع شدنی است.روزی به این حقیقت می رسید که می توانید روی موضوع از بین بردن ترس هایتان کار کنید. این از طریق اتکا به نفس امکان پذیر است.(🌟رجوع:کتاب روان شناسی عزت نفس نوشته ی ناتانیل براندن🌟)

نتیجه:

شاید وقتی راهکارهای موجود در این مقاله را بخوانید، گفتگوی  ذهنی تان این باشد که این راهکارها، کار خاصی نیست و کارساز هم نیست شاید در کلام و نگاه اول راهکارهای ساده ای باشند .به خصوص که ذهن ما عادت به پیچیدگی ها دارد و در صورت پیچیده نبودن، موضوع را بی اهمیت، پوچ و نشدنی نشان می دهد اما زمانی که همین راهکارهای به ظاهر ساده به حیطه ی عمل در می آیند مشخص میشود که خیلی هم آسان نیست و کلی مقاومت و شاید هزاران مانع جلوی راه ما قرار گیرد ،خودِ عادت به پیچیدگی ها یکی ازمقاومت های ذهنی است، شما عمل کنید و مقاومت ها را بشکنید تا مسیر پیش روی شما هر روز روشن تر شود.

از جنبه ی دیگر، خوب است که این راهکارها ساده هستند و برای یادگیری آنها نیاز به آموزش پیچیده نداریم فقط نیازمند عملگرایی هستیم.

صمیمیت جنسی و هم وابستگی

صمیمیت جنسی و هم وابستگی

مردی در حال تعریف کردن زندگی نامه اش برای جمعی از دوستانش بود، همچنان داشت پیش می رفت و به این قسمت رسید که در کودکی مورد آزار و سوء استفاده ی جنسی قرار گرفته است و بعد از آن هم مدام در رابطه هایش به مشکل صمیمیت جنسی برمی خورده است.

اطرافیانش که در حال شنیدن بودند از وجود این موضوع تعجب کردند! زیرا این باور عام در اکثر اذهان جا افتاده است که سوء استفاده ی جنسی و مشکلات موجود در صمیمیت در ارتباط ،متمرکز بر زنان است. فردی در جمع پرسید اگر این مسئله ارتباطی به جنسیت ندارد پس منشأ و ریشه ی آن چه می تواند باشد؟

به نظر شما یکی از دلایل یا موضوعاتی که به صمیمیت جنسی مربوط است، چیست؟

آیا وقتی مدام به مشکلات موجود در ارتباط می رسیم، پای مسئله ای درونی در میان است یا طرف مقابل ما مشکل دارد؟

اگر به مقاله های هم وابستگی رجوع کنید متوجه می شوید که افراد هم وابسته آن قدر از  خود حقیقی شان دور می شوند که احساسات، نیازها و خواسته ها ی خود را نمی دانند نتیجتاً در ارتباطشان حول مسائل جنسی، صمیمیت، عزت نفس و… دچار مشکل می شوند شاید فکر کنیم که مشکلاتی که پیش می آیند از ما نیست و وابسته به شرایط بیرونی و دیگران است اما دیگرانی وجود ندارند و معمولا مشکلات ما منشأ درونی دارند در واقع هم وابستگی مسئله ای درونی و پیچیده  است که شاخه ها و ارتباطاتی دارد که در صورت رفع نکردن آنها شاخه های آن گسترش می یابند.

از ویژگی ها و تعاریف  هم وابستگی که به صمیمیت جنسی مربوط است؛

 

صمیمیت جنسی و هم وابستگی

تحریف حد و مرز پیرامون صمیمیت و جدایی

بیماری که مورد سواستفاده واقع شدن در دوران کودکی موجب آن می شود و باعث برقراری روابطی با خود و دیگران نمی گردد که با منظور و اهداف خود واقعی در تناقص است.

در این مقاله قصد داریم به ارتباط میان هم وابستگی و صمیمیت جنسی بپردازیم.

بسیاری از افرادی که درگیر مشکل هم وابستگی هستند، مورد بدرفتاری های جنسی نیز قرار گرفته اند. سالیان سال تمرکز ما بر زن ها بود، اما کم کم معلوم شد که گاهی مردها نیز قربانی بدرفتاری های جنسی می شوند. سوء استفاده حتی وقتی متوقف شود، پایان نمی یابد و ناقوس آن تا سالها و حتی همه ی عمر در زندگی ما به صدا در می آید و اعتماد، صمیمیت، جنسیت و عزت نفس ما را تحت تأثیر قرار می دهد.

یکی از عوارض سوء استفاده این است که احساس شرم و گناه مربوط به جرم و احساس قربانی بودن را حتی مدت ها پس ازخاتمه ی بد رفتاری به دوش خود می کشیم. زنی برایم تعریف می کرد روزی پسر یکی از دوستان معتمدش را فقط مدت نیم ساعت با دخترش تنها گذاشته بود، همه ی خانواده ی آن پسر از دوستان خوب او بودند و هنگام بازگشت به منزل وقتی او وارد اتاق دخترش شده بود، پسر هفده ساله ی دوستش را در وضعیتی نامناسب با دختر شش ساله اش دیده بود. زن بیچاره می لرزید و می گفت: می خواستم او را بکشم، به سوی آشپزخانه دویدم و به تعقیبش پرداختم اما پایم به در قفسه ی آشپزخانه گیر کرد و به زمین افتادم و او از دستم گریخت. خود من نیز در کودکی مورد چنین سوء رفتاری قرار گرفته بودم و درد و رنج ناشی از آن رامی دانستم و قسم خورده بودم که هرگز نگذارم فرزندم چنین تجربه ای را از سر بگذراند چون دردی خانمان برانداز بود.

با پلیس، گروه حمایت از کودکان و والدین آن پسر تماس گرفتم و تازه خشمم فوران کرد. دخترم شش ساله بود و آن پسر هفده ساله در گذشته به دلیل ارتکاب همین جرم به قید ضمانت و به طور مشروط آزاد شده بود و مادرش حتی به خود زحمت نداده بود که مشکل پسرش را با من در میان بگذارد. مسئولان انجمن حمایت از کودکان گفتند که خطا از من بوده که اجازه داده بودم آن پسر به دخترم نزدیک شود زیرا او مجرم بود اما من از کجا باید می دانستم؟ دوستم به من کلمه ای در این باره نگفته بود. اگر من می دانستم، بیشتر مراقبت می کردم و هرگز نمی گذاشتم این اتفاق بیفتد.

این حادثه مربوط به گذشته و قبل از تغییر قوانین که مجرمان ملزم به معرفی خود در محل زندگی شان هستند می باشد.از آن جا که هنوز آن پسر صغیر بود جرم او جنبه ی اجتماعی پیدا نمی کرد. از مسئول انجمن حمایت از کودکان پرسیدم که چگونه می توانم او را از دخترم دور نگه دارم در حالی که در همسایگی من زندگی می کند و او در جواب گفت که باید دخترم را در خانه نگه دارم و اجازه ندهم برای بازی به حیاط خانه برود در غیر این صورت به جرم بی توجهی مقصر شناخته می شوم.

زن بیچاره هنوز هم می لرزید و می گفت: (اگر به دخترم اجازهمی دادم در حیاط خانه اش بازی کند مقصر بودم.) او در حالی که اشک می ریخت و از من عذرخواهی می کرد ،اضافه کرد:

(با اینکه این ماجرا سال ها پیش رخ داد،برای من گویی همین دیروز بود.)

اگر قربانی چنین رفتاری بوده اید، تقاضای کمک کنید و در موردش بنویسید و حرف بزنید و آن را مخفی نگه ندارید. احساس شرم و گناه را به سمت مسبب گناه بفرستید و آن را به خود تحمیل نکنید. خطا از جانب شما نبوده اما رها کردن احساس شرم و گناه دشوار است .

نامه ای به فرد مجرم بنویسید و احساسات خود را برای او بازگو کنید. اگر از محل زندگی وی اطلاع دارید و احساس امنیت میکنید، می توانید نامه را برایش پست کنید، البته در صورتی که از حمایت و مساعدت کسی برخوردار هستید در غیر این صورت نامه را بنویسید و سپس آن را بسوزانید، انرژی منفی را منهدم کنید و آن را از خود و خانه تان دور سازید.

مطالب زیر را از دست ندهید

 بهبودی و درمان هم وابستگی

 هم وابستگی چگونه به هم آفرینندگی تبدیل می شود

 

تحریف حد و مرز پیرامون صمیمیت و جدایی

مهرورزی را به صورت یک هدیه برای خود در آورید. هم وابستگان در ابراز عدم تمایل به روابط جنسی یا زمان آن عاجزند و از اهمیت نیازهای خود خبر ندارند.بعضی ها تصور می کنند که باید به رابطه ی جنسی تن در دهند تا محبوب واقع شوند و برخی دیگر یاد گرفته اند که جسم خود را ترک کنند، بدین معنی که یاد گرفته اند در زمان ارتباط جنسی حضور نداشته باشند. بسیاری از قربانیان جنسی در ترک جسم خویش خبره هستند.

نادیده انگاشتن جسم یکی از ابزارهای تنازع بقا است که زندگی و سلامت عقل را به طور کاذب نجات می دهد. زنی می گفت که شوهرش در طول شش سال زندگی مشترکشان به ندرت او را لمس می کرد و اگر هم این کار را می کرد، ازسر اکراه بود.

او می گفت: (من از بچگی این حقه را یاد گرفته ام که جسم خود را نادیده بگیریم و اصلاً متوجه هیچ اتفاقی نشوم. من در کودکی قربانی چنین مسئله ای شده بودم و به همین دلیل انجام این کار برایم آسان بود. قبل از اینکه از شوهرم طلاق بگیرم و بهبودی از وابستگی را آغاز کنم حضور در رابطه ای صمیمانه و سالم برایم دشوار بود. ما باید با جسم خود در ارتباط باشیم و بدانیم چه احساسی با لمس کردن به ما دست می دهد و اگر تبادل حس لامسه وجود ندارد، از آن دست بکشیم. ما گاهی رابطه ی جنسی را به منظور سوء استفاده از دیگران به کار می بریم یا به این کار تن می دهیم چون امیدواریم در مقابل، عشق و محبت دریافت کنیم.

 

نتیجه:

پس تا به اینجا متوجه شدیم یکی از دلایل اختلال در صمیمت جنسی و روابط ،نداشتن حد و مرز ،اعتماد به نفس و عزت نفس باهم وابستگی در ارتباط است پس اگر در رابطه با صمیمیت جنسی دچار مشکل هستید می توانید ویژگی های هم وابستگی را در خود بررسی کنید (رجوع: مقاله ی چگونه هم وابستگی را تشخیص دهیم؟) تا بتوانید مسئله ی خود را ریشه ای حل کنید.در آخر قصد داریم بر روی این  نکته یقابل توجه و مهم تأکید کنیم ؛

اگر قربانی بدرفتاری های جنسی بوده اید و هستید و فکر می کنید زمان زیادی از این موضوع گذشته است و نمی توانید کاری کنید ،بدانید هیچ زمانی دیر نیست.تقاضای کمک کنید و در موردش بنویسید و حرف بزنید و آن را مخفی نگه ندارید،احساس شرم و گناه را به سمت مسبب آن بفرستید تا بتوانید کم کم و گام به گام در مسیر بازیابی عزت نفس خود قدم بردارید. (رجوع:کتاب روان شناسی عزت نفس نوشته ی ناتانیل براندن)

ذهن عاطفی چیست

ذهن عاطفی چیست؟

ذهن عاطفی چیست؟

عاطفه ما را متوجه چیزی می کند که ممکن است به نحوی موجب آسیب رسانی به ما شود همچنین به ما درباره چیزی که احتمالاً اشتباه است هشدار می دهد و یا اینکه ما را به سمت چیزی که برای ما خوشایند می باشد سوق خواهد داد این ذهن عاطفی ماست که ما را به سمتی سوق می دهد که با دیدن زیبایی غروب خورشید در یک مسیر متوقف شویم و یا با توالی ساده ای از نت های موسیقی یا کلمات اشک بریزیم.

مطالعات متوالی، این مطلب را تصدیق می کند که شخصیت و قالب ذهنی عاطفی ما، تاثیر عمیقی بر وقایعی که در هر مرحله از زندگی تجربه می کنیم می گذارند (رجوع؛ مقاله ترس) ذهن عاطفی، فقط بر روی آنچه که بدان توجه می کنیم تاثیر گذار نیست، بلکه در تعیین آنچه که به یاد می آوریم نیز موثر است.

سرفصل ها:

جهت دهی ذهن عاطفی

ذهن عاطفی، دراصل میل به خوش بینی دارد چرا که مهر ورزی، کمک کردن به دیگران، ایثار، گذشت و همه و همه… از آن ریشه می گیرد و زمانی ذهن عاطفی تغییر جهت می دهد که در مسیر اتقاقات ناخوشایند زندگی قرارمی گیرد.

 عامل تاثیر گذار بر ذهن عاطفی

پیش داوری تثبیت شده

مثالی در مورد اینکه چگونه پیش داوری هایی به عنوان مواد خام ذهن عاطفی می توانند عقاید را شکل دهند وجود دارد. به عنوان مثال اگر معتقد باشیم خانم ها رانندگی بهتری از آقایان دارند بنابراین با تمرکز روی موارد زیاد رانندگی خانم ها این باور را تایید می کنند و مهر تایید بر آن خواهند زد.

 

پیش داوری تثبیت شده

 

صداقت

صداقت نسبت به یکدیگر باعث می شود که ذهن عاطفی افراد به سمت حسن اعتماد پیش رود و زمینه را جهت داشتن فضایی آرام و دلنشین هموار سازد.

 

ایجاد محیط شاد

ایجاد شادی، یادآور سلسه مراتبی از خاطرات به نسبت خوب در ما خواهد شد که ذهن عاطفی ما را به سمت خوش بینی سوق خواهد داد.

کاهش هرگونه استرس و فشار

هرگونه کاهش استرس وفشار با انجام فعالیت هایی چون مدیتیشن، یوگا  و… می تواند باعث تقویت حس خوش بینی شود. (رجوع: مقاله ی  استرس چیست)

توکل بر خداوند

می توان با اتکا به نیروی متعال خداوند ، از افکار مزاحم و پلید دوری جست و به او توکل نمود.

 

توکل بر خداوند

 

فرآیند حادثه (از لحظه وقوع تا خاتمه)

ذهن عاطفی در فرآیند حادثه هایی چون: ترس از مرگ (رجوع:مقاله ی ترس چیست؟)، غم از دست دادن عزیزان، از دست دادن شغل، نگرانی در مورد آینده فرزند و… دستخوش تغییراتی می گردد. سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که “چه عواملی موثر” در فرآیند یک رخداد (از لحظه شروع تا خاتمه)  هستند و روند آن چگونه خواهد بود؟ پاسخ : قلب، زمان و مغز

 

شروع  این فرآیند حادثه، با بالارفتن ضربان قلب (فیزیکی) و احساسی خود به اوج می رسد و بعد از آن، اهمیت و نقش زمان در این راستا و در نهایت با بخشی از عواطف مغزی (عملکرد قسمتی ازناحیه هیپوکامپ-ناحیه مربوط به فراموشی) شدت و میزان حادثه کم رنگ و کم رنگ تر خواهد شد.

نتیجه

بعضی از مسائل و مشکلات زندگی قطعاً به ذهن عاطفی رسوخ خواهد نمود پس می توان از آنها به عنوان تهدیدی در برابر فرصت استفاده نمود و با آگاهی هرچه بیشتر از مسائل و تأثیری که می گذارند می توان در بقاء یک ذهن عاطفی سالم گام برداشت.

تا چه حد استرس دارید؟

تا چه حد استرس دارید؟

مقدمه:

چه حرفه ای باشیم چه تازه کار اولین ابزاری که برای رفتن به یک سفر نیازمندیم،نقشه ی راه است حتی اگر جز تازه کاران و افرادی باشیم که باور داریم هر چه پیش آید خوش آید،باز هم نیاز به نقشه ی راهنما داریم و عدم آن ،ما را با احساس نیاز رو به رو می کند.نقشه ی راه به این معنا نیست که هیچ تغییری ایجاد نشود یا همه چیزطبق نقشه باید پیش برود بلکه برایمان  مسیر را روشن می سازد تا سر در گم نشویم ،می دانیم از چه مرحله ای شروع کنیم و به چه مرحله ای برسیم حالا ممکن است برای هر فردی این مراحل متفاوت باشد.

اگر مدیریت استرس را یک سفر در نظر بگیریم،نقشه ی راه به ما می گوید:اولین مرحله شناخت استرس است که استرس چیست و چه ماهیتی دارد و در مرحله ی بعد لازم است بدانیم که استرس ما در چه حدی است یا به عبارتی استرس ما چه قدر است؟چگونه سنجیده می شود؟؟؟

در واقع برای دستیابی به مدیریت استرس،اندازه گیری حدود استرس یکی از گام های اولیه و پیش نیاز است که در این مقاله بر آن هستیم به طور مفصل در رابطه با آن صحبت کنیم.

 سرفصل ها:

استرس شما چه قدر است؟

شاید فکر کنید که اندازه گیری استرس یک موضوع نسبتاً ساده است،حقیقت آن است که اندازه گیری میزان استرس شما کاری دقیق است .قسمتی از مشکلات ریشه در طبیعت چندوجهی استرس دارد.استرسرهم یک محرک و هم یک واکنش است و همچنین استرس به شکل انواع تغییرات بیوشیمیایی و فیزیولوژیکی در بدن شما ظاهر می شود.خیلی خوب بوداگر می توانستید با یک ماشین میزان استرس خود را همان طور که پزشک فشار خون یا ضربان قلب تان را اندازهمی گیرد،تعیین کنید.افسوس این امر واقعیت ندارد اما اندازه گیری استرس هم چنان ممکن است.

روش های اندازه گیری استرس:

✨ساده ترین راه برای اندازه گیری استرس؛

عجیب است اما یکی از روش  های برتر اندازه گیری استرس این است که از خود این سوال ساده را بپرسید:((اکنون چه مقدار استرس احساس می کنم؟))در عصر تکنولوژی این روش های بسیار سطح پایین برای اندازه گیری سطح استرس شما می تواند مثل یک جوک باشد،با این وجود این روش به طرز باور نکردنی ،روشی مفید برای ارزیابی سطح استرس شماست ،این معیار فردی اندازه گیری استرس برخی فواید را داراست و جنبه های استرسی را که احساس می کنید،نشانمی دهد.

این امر می تواند به شکل نگرانی ،خشم،گرفتگی عضلات یا دیگر شکل های بروز استرس در آید،همچنین این معیار نسبت به تغییرات استرس شما در هر روز و حتی در هر لحظه حساس است و در مجموع برای شروع معیار مناسبی است.

 

✨یک استرس سنج به کار برید؛

برای کمک به شما در جهت استفاده از یک عدد برای میزان استرس تان(دادن وجهه ی تکنولوژیکی به ان)پیشنهاد می شود از یک مقیاس ۰ تا ۱۰ استفاده کنید که امکان اندازه گیری میزان استرس تان را به شکلی کمّی ایجاد کند.

محدوده ی مقیاس ۰ تا ۱۰:

۱۰

۹=احساس استرس بیش از حد دارم.

۸

۷

۶=میزان متوسطی استرس احساس می کنم.

۵

۴

۳

۲=فقط کمی استرس احساس می کنم.

۱

۰=هیچ گونه استرسی احساس نمی کنم.

پس همین الان شاید به خود بگویید من در حدود ۵ استرس دارم،با استفاده از این محدوده بسیار سریع استفاده از این مقیاس را یاد می گیرید.

✨مقیاس عوارض استرس؛

اوقاتی وجود دارد که استرس را تجربه می کنید اما از استرس خود آگاه نیستید در چنین مواقعی یک پرسش نامه ی اندازه گیری استرس مناسب است،این معیار به شما کمک می کند استرس خود را بهتر بفهمید.این شاخصر،معیاری از سطح استرس شما با نگاهی به عدد آن و شدت عوارض و رفتارهای مربوط به استرس به شما می دهد.

برای استفاده از این مقیاس تنها تعداد دفعاتی که هر یک از این موارد را تجربه کرده اید،مشخص کنید.دو هفته ی اخیر را به عنوان چارچوب زمانی خود در نظر بگیرید.

گزینه های پاسخ دهی به سوال ها و امتیاز مربوط به آنها:

۰=هرگز

۱=گاهی اوقات

۲=اغلب

۳=مکرراً

سوال ها:

💬خستگی شدید

💬تپش قلب

💬ضربان سریع

💬افزایش تعریق

💬تنفس سریع

💬درد در گردن و شانه ها

💬کمر درد

💬فشردن دندان ها یا قفل شدن فک

💬کهیر یا جوش های پوستی

💬سردی دست و پا

💬تنگی قفسه ی سینه

💬تهوع

💬اسهال یا یبوست

💬ناراحتی در شکم

💬جویدن دندان

💬پریدن عضلات یا تیک

💬مشکل در بلعیدن غذا یا خشکی دهان

💬سرماخوردگی یا آنفولانزا

💬کمبود انرژی

💬پرخوری

💬احساس ناتوانی و نومیدی

💬نوشیدن مشروبات

💬زیاده روی در سیگار کشیدن

💬زیاده روی در پول خرج کردن

💬زیاده روی در استفاده از دارو یا مواد مخدر

💬احساس ناراحتی

💬احساس عصبی یا نگران بودن

💬رنجش زیاد

💬افکار نگران کننده

💬بی قراری

💬احساس افسردگی

💬بی علاقگی جنسی

💬احساس خشم

💬مشکلات خواب

💬فراموشکاری

💬افکار مزاحم وناراحت کننده

💬احساس ناآرامی

💬مشکل در تمرکز

💬دوره های گریه

💬غیبت های مکرر از محل کار

💬امتیاز کلی عوارض استرس شما

نحوه ی جوابدهی و جمع بندی آزمون:

برای هر سوال یکی از گزینه ها را به طور صادقانه و طبق آنچه هستید،انتخاب می کنید، امتیاز مربوط به هر گزینه را ثبت می کنیدو در آخر امتیازها را با هم جمع می کنید.

امتیاز شما:

بین ۰ تا ۱۹=پایین تر از حد متوسط

بین ۲۰ تا ۳۹=حد متوسط

بین ۴۰ تا ۴۹=کمی بالاتر از حد متوسط

۵۰ و  بالاتر=خیلی بیشتر از حد متوسط

✨امتیاز نشانه های استرس شما به چه معنی است؛

هر چه امتیازتان بیشتر باشد،بیشتر نشانه های استرس دارید.تکرارو فشردگی نشانه هاو رفتارهای مربوط به استرس، مرتبط با سطوح بالای استرس هستند.بسیاری از نشانه ها و رفتارهایی که در قسمت های قبل آمده اند می توانند نتیجه ی عواملی غیر از استرس باشند.بسیاری از شرایط و ناراحتی های فیزیکی نیز می توانندشبیه آنچه تحت شرایط استرس به وجود می آیند،باشند.

اگر هر یک از نشانه های شما ادامه یابند یا نگران کننده باشند حتماً با یک پزشک متخصص صحبت کنید،پزشک شما در بهترین موقعیت برای آن است که به شما بگوید نشانه های شما چه معنایی دارند و در موردشان چه کاری باید انجام دهید.

 

✨آگاهی از اینکه استرس شما ناشی از چیست؛

این مقیاس به شما کمک می کند نه تنها میزان استرسی را که تجربه می کنید ارزیابی کنید بلکه به شما کمک می کند بفهمید استرس شما ناشی از چیست.موارد این مقیاس شامل تغییرات مهم زندگی ،مسائل مهم و نگرانی ها و شرایطی است که ممکن است اکنون در زندگی شما وجود داشته باشند،برای کمک به خود این مقیاس را به کار برید.

گزینه های موجود برای جوابدهی به سوال ها:

ب=بدون استرس

ک=استرس کم

م=استرس متوسط

ز=استرس زیاد

سوال ها:

💬اختلافات یا مسائل مربوط به ازدواج و زندگی زناشویی

💬مسائل یا نگرانی های مربوط به فرزندان

💬مسائل یا نگرانی های مربوط به والدین

💬فشارهای دیگر اعضای خانواده یا خانواده ی همسر

💬مرگ یک عزیز

💬مشکلات یا نگرانی های سلامتی

💬نگرانی های مالی

💬مسائل مربوط به کار و شغل

💬مسیر طولانی یا مشکل برای رفتن به محل کار وبالعکس

💬تغییر در محل زندگی یا تغییر آن در آینده

💬مسائل مربوط به محل اقامت فعلی یا محله

💬مسئولیت های خانه

💬به سازی یا تعمیرات خانه

💬تعادل بین نیازهای کار و خانواده

💬رابطه با دوستان

💬وقت شخصی محدود

💬مسائل مربوط به زندگی اجتماعی

💬مسائل مربوط به ظاهر

💬مشکلاتی در مورد ویژگی ها یا عادات

💬کسالت

💬احساس تنهایی

💬احساساتی مربوط به بالا رفتن سن

توجه کنید که این مقیاس برای ارائه ی یک وسیله ی اندازه گیری کمّی میزان استرس کلی شما طراحی شده است و ابزاری است که به شما کمک می کند استرس های خاص خود را در زندگی مشخص کنید و تأثیر احتمالی هر یک از آنها را بر زندگی تان در این زمان ارزیابی کنید و شاخصی است در مورد آنچه پیش رویتان قرار دارد.

 

💢چگونه درمدیریت استرس مهارت بیشتری کسب کنیم؟(ابزارهایی جهت افزایش تلاش در مدیریت استرس):

این بخش ،ابزاری برای مدیریت استرس در اختیارتان قرار می دهد که به راحتی به کار می آید و به شما کمک می کند تلاش هایتان را در جهت مدیریت استرس بالا ببرید.برخی از این کمک ها برای نظارت و کمّی کردن استرس جاری در زندگی تان است،برخی دیگر به شما یاری می دهد استرس خود را تشخیص داده و درک کنید.

✨یادداشت های روزانه ی ساده ای در مورد استرس داشته باشید؛

یکی دیگر از چیزهای مفیدی که می توانید داشته باشید یادداشت های روزانه ی استرس است برای آنکه به گونه ای مؤثر استرس خود را مدیریت کنید،باید از این مسئله آگاه باشید که چه موقع احساس استرس می کنید و قادر باشید منابع استرس خود را شناسایی کنید.

یادداشت روزانه ی استرس می تواند در این راه به شما کمک کند.یادداشت های روزانه تان به طور کاملاً خاصی به شما نشانمی دهند که چه موقعی استرس را تجربه کرده اید و موقعیت هاو شرایطی را برجسته می کنند که آن استرس را جرقه زده اند.

یاداشت های روزانه تان مانند یک نشانه عمل می کنند که به شما یادآوری می کنند باید اقدامی انجام دهید و ازیک یا چند ابزار مدیریت استرس که در آن مهارت دارید،استفاده کنید.با داشتن یادداشت های طولانی در مورد استرس روزانه تان در بهترین موقعیت برای ایجاد یک برنامه ی جامع در مورد مدیریت استرس قرار دارید و می توانید انواع راهکارها و تاکتیک های کاهش استرس را بیابید.

دفترچه ی یادداشت های روزانه تان باید آن قدر کوچک و فشرده باشد که بتوانید آن را با خود حمل کنید.به نظر یک دفتر کوچک می تواند مفید باشد به طوری که هر صفحه را به یک روز اختصاص دهید اگر فردی هستید که به تکنولوژی علاقه مندید می توانید یادداشت های روزانه ی استرس خود را روی لپ تاپ یا کامپیوترتان انجام دهید،شکل و قالب آن چندان اهمیتی ندارد ،مهم آن است که بتوانید این کار را روزانه به طور منظم انجام دهید.مثالی از یک مورد یادداشت روزانه؛ساعت ۷:۴۵ صبح ،نتوانستم کلیدهایم را پیدا کنم(آنچه استرس ایجاد میکند) و ناراحت و عصبانی شدم(واکنش استرسی من).

✨تعادل استرسی خود را بیابید؛

تعیین تعادل استرس تان یکی از بهترین راه هایی است که کمک می کند متوجه شوید آیا نسبت به استرس در زندگی تان واکنشبیش از حدی نشان می دهید یا نه.همچنین آگاهی از تعادل استرسی تان کمک می کند تا هر گونه دیدگاه گمشده ای را بیابید.این تکنیک بسیار ارزشمند است و می توانید آن را در هر زمان و مکانی به کار برید و ممکن است به زودی تبدیل به ابزار مورد علاقه ی شما در جهت کمک به مدیریت و کاهش استرس شود و کاربرد آن ساده است،تنها گام های زیر را دنبال کنید.

💭گام یک؛به میزان استرس خود رتبه بدهید

ابتدا به میزان استرسی که در مورد یک موضوع پر استرس احساس می کنید با استفاده از مقیاس ده درجه ای زیر امتیازدهید.

۱۰

۹=بیش از حد غمگین بودم

۸

۷

۶=تا حدی غمگین بودم

۵

۴

۳

۲=خیلی کم غمگین بودم

۱

۰=اصلاً غمگین نبودم

کلمه ی غمگین در این جا تنها به یکی از انواع اشکال ترس (یأس،عصبانیت،ناراحتی،آزردگی،نگرانی،خشم،ناامیدی و غیره)اشاره دارد.

💭گام دوم؛به اهمیت نسبی استرس رتبه بدهید

هر گاه مقداری استرس تجربه می کنید ،سعی کنید ریشه ی استرس تان را شناسایی کنید و اهمیت نسبی آن در یک مقیاس ده امتیازی مشابه امتیاز بدهید.

۱۰

۹=اهمیت بالا

۸

۷

۶=اهمیت متوسط

۵

۴

۳

۲=اهمیت کم

۱

۰=بدون اهمیت

برای آنکه این مقیاس را بهتر درک کنید به سه استرس مهم زندگیتان که می توانست اتفاق بیفتد یا برایتان اتفاق افتاده است فکر کنید.این مسائل رتبه های ۹ تا ۱۰ برای شما هستند یعنی رویدادهای مهمی که زندگی را تغییر می دهند و همه از آن می ترسند.

اگر برای پیدا کردن چیزی مشکل دارید،این احتمالات را در نظر بگیرید؛مرگ یک عزیز،شکست مالی مهم،بیماری تهدید کننده،از دست دادن شغل،درد مزمن و غیره .اینها نیز رتبه ی ۹ یا ۱۰ دارند.

💭گام سوم؛ارزیابی تعادل استرسی تانحال فقط از خود بپرسید”آیا استرسی که احساس می کنم ،هماهنگ با اهمیت آن موقعیت است؟”

اگر هماهنگ نیستید در حالت تعادل نیستید و میزان استرس شما از خط خارج شده است.آگاهی از اینکه در حالت تعادل نیستید به شما می گوید که نسبت به یک موقعیت واکنش بیش از حدی نشان می دهید.دکمه ی استرس تان بزرگ تر از حدی است که باید باشد و شما استرسی بیش از حد لازم ایجاد می کنید.

تعادل خود را امتحان کنید،اگر با موقعیتی مثل خراب شدن آسانسور رو به رو شوید چه میزان اهمیتی به آن می دهید؟؟میزان اهمیت و میزان استرس شما چه قدر است؟؟

✨یک اسکن یک دقیقه ای از بدنتان انجام دهید؛

یکی از بهترین راه های یاد گرفتن تشخیص گرفتگی بدن ،ایجاد گرفتگی به دست خودتان و بررسی احساس آن است.این تمرین یک دقیقه ای را روی بدن خود امتحان کنید درحالی که

چشمانتان بسته است،بدنتان را چک کنید و ببینید کدام یک از عضلات بدنتان گرفته است. از نوک سرتان این کار را شروع کنید و تا انگشتان پا آن را ادامه دهید.از خود بپرسید:

⚡آیا ابروهایم در حالت اخم هستند؟

⚡آیا ابروهایم در هم گره خورده اند؟

⚡آیا فکم قفل شده است؟

⚡آیا لب هایم را به هم فشرده ام؟

⚡آیا شانه هایم را خمیده ام؟

⚡آیا بازوهایم را سفت کرده ام؟

⚡آیا عضلات ران و باسنم را سفت کرده ام؟

⚡آیا انگشتان پایم را گرد کرده ام؟

⚡آیا در هیچ جای دیگری از بدنم ناراحتی مشاهده می کنم؟

با کمی تمرین می توانید بدنتان را در کمتر از یک دقیقه بررسی کنید و گرفتگی ها را به سرعت بیابید.سعی کنید سه یا چهار بار در روز این تمرین را انجام دهید.این کار روشی فوق العاده برای آگاهی از استرس تان و سپس راهی به سوی اقدامی در این مورد است.

 

💢موانع و مقاومت های شروع این مسیر کدامند و چگونه مغلوب می شوند؟

در این جا برخی از موانعی که معمولاً پیش می آیند و روش هایی برای اجتناب از آنها را آورده ایم.

موانع و مقامت ها:

✨من دقت ندارم .

✨سرم خیلی شلوغ است.

✨چیزهای زیادی را باید یاد بگیرم.

✨کارهای زیادی دارم.

✨این کار مورد علاقه ی من نیست.

✨یک بار این کار را انجام دادم اما به نتیجه نرسیدم.

هر یک از این بهانه ها حداقل تا حدی درست است اما هر یک از آنها به عنوان یک مقاومت(⭐رجوع:مقاله ی مقاومت به منزله ی دشمن درونی ما⭐)،کند کننده یا جلوگیری کننده از این امر هستند که از تلاش هایتان در جهت مدیریت استرس بیشترین بهره را ببرید

 

راه های غلبه بر مقاومت و موانع:

✨هر بار یک گام بردارید؛

یادگیری هر مهارت جدید وقت می گیرد،روش صحیح آن است که همه چیز را یک باره انجام ندهید بلکه یادگیری تان را در طی زمان گسترش دهیدبه آرامی شروع کنید،خود را خسته نکنید.هر روز ۱۵ یا ۲۰ دقیقه از وقت تان را خالی کنید و یکی ازروش ها یا تکنیک هایی را که توصیف شده اند،تمرین کنید.این کار می تواند هنگام چای عصرانه،ساعت ناهار ،وقتی از محل کار به خانه می آیید یا صبح ها در مسیر محل کارتان باشد.

✨کارهای مختلف؛

هیچ دو نفری دقیقاً مانند هم نیستند،یک سایز لباس برای همه مناسب نیست.برای یک نفر تصویر آرامش ایده آل می تواند دراز کشیدن در ساحل دریا با یک کتاب جالب در یک دست و یک نوشیدنی در دست دیگر باشد برای دیگریرممکن است این سناریو با جمله ی”آیا مجبورم…؟”شروع شود.ایده ی چنین شخصی از یک تعطیلات آرامش بخش می تواند دیدار از هر موزه ای باشد،برخی از مردم مانند خرگوشند و برخی مانند لاک پشت.

آنچه برای یکی مفید است ممکن است برای دیگری به کار نیاید.ایده ی مراقبه به مدت ۲۰ دقیقه شاید برای شما آن قدرها لذت بخش نباشد یا تخیل ذهنی شاید مورد علاقه ی دیگری نباشد.

خب قانون کلی این است که اگر با یک تکنیک احساس راحتینمی کنید،احتمالاً آن را به کار نمی برید و آن را بخشی از زندگی خود نمی کنید،باید بسته ای را فراهم کنید که بیانگر شخصیت و نوع زندگی شماست.

 

✨امتحان کنید؛

چند روشی که در این جا ارائه شده اند ممکن است در ابتدا به نظر عجیب و ناراحت کننده بیایند با این وجود با کمی تمرین،این روش ها ممکن است همان هایی باشند که بعدها به طور منظم انجام می دهید مثلا ممکن است فکر کنید که تمرین تنفس مورد علاقه ی شما نیست.اما وقتی می بینید که این تمرین ها به طرز حیرت انگیزی آرامش بخش هستند،شگفت زده می شوید.سال پیش وقتی برای اولین بار سعی کردم روش های مختلف رفع استرس را پیدا کنم،نسبت به مراقبه احساس خوبی نداشتم اما اکنون در مورد آن قسم می خورم.متعصب نباشید و هر روشی را حداقل یک بار امتحان کنید.

✨کار نیکو کردن از پر کردن است؛

بیشتر روش ها و تکنیک هایی که گفته شد نیازمند کمی تمرین هستند تا در آن ها مهارت یابید.گرچه به راحتی می توان آن ها را از نظر کاری درک کرد اما برای آنکه پی به فواید واقعی آن ها ببریم،باید وقت صرف تکرار یک تمرین یا تکنیک خاص کنیم تا آنکه به نتیجه ی مطلوب برسیم.در برخی از تکنیک های نسبتاً سریع می توانیم مهارت یابیم.دوچرخه سواری،رانندگی و بازی تنیس همگی زمان برند.

چرا باید یادگیری مدیریت استرس در زندگی ارزش وقت و تلاش کمتری را داشته باشد؟؟؟؟

✨مکانی آرام پیدا کنید؛

به مکانی برای انجام همه ی این تمرین ها نیاز دارید.حداقل برای دوره ی کوتاهی از زمان می توانید محلی پیدا کنید که نسبتاً آرام و آرام بخش باشد.با توجه به واقعیت های زندگی تان ،محل آرام زندگی شما شاید آن قدرها هم ایده آل نباشد.دفتر کار شما وقتی که دربسته استمی تواند مفید باشد،این محل می تواند اتاق خواب تان باشد یااتومبیل تان ،وقتی در ترافیک متوقف شده اید یا در مسیر محل کار.

✨با یک سی دی کار کنید؛

گوش کردن به مطالب صوتی ،روشی عالی برای یادگیری و تمرین بسیاری از راه های آرامش یافتن و کاهش استرس است.اگر می توانید از شخصی بخواهید مطالبی کهمی خواهید ضبط کنید،با صدای او باشد.برای بیشتر ما گوش دادن به صدای خودمان ناراحت کننده است .

✨یک دوست مدیریت استرس بیابید؛

انجام کاری به تنهایی ممکن است مشکل باشد.کم کردن وزن،رفتن به باشگاه و ترک سیگارهمگی در صورتی که با یک دوست انجام گیرند،ساده تر هستند.ببینید شاید بتوانید دوستی را علاقه مند کنید تا به شما بپیوندد.دوست مدیریت استرس شما می تواند سی دی آرامش شما را برای شما بخواند و شما را تشویق کند تا تمرین کنید و مهارت های جدیدتان را به صورت روزانه به کار گیرید.در ضمن بگویم دوست می تواند به عنوان یاری دهنده باشد نه عامل وابستگی.

✨توقع نتایج یکشنبه نداشته باشید؛

بگذارید با مسئله مواجه شوید.سال ها طول کشید تا سبک ها و الگوهای ایجاد استرس در شما شکل گرفت.خوشبختانه تغییر این الگوها بسیار کمتر از آن وقت می گیرد اما به هر حال مقداری وقت می گیرد.باید رفتارها و تفکرتان را تغییر دهید و سبک زندگی و کارتان را متعادل کنید.شما گام به گام به آنجا می رسید.خود را به عنوان بخشی از برنامه ای ببینید که با آن مواجه هستید و تمرینات روزانه تان را به عنوان فرصت هایی برای رشد و تغییر ،ببینید.

نتیجه:

بنابراین همان طور که گفته شد مدیریت استرس یک فرآیند است که به پیش نیاز و مراحلی نیازمند است .یکی از مراحل پیش نیاز آن آگاهی به این موضوع است که تا چه حد استرس دارید؟؟؟؟

ممکن است با خود بگویید مراحل زیاد و راه سخت است…

درست است قبول دارم که هر فرآیندی سختی های خاص خود را دارد اما امکان پذیر و شدنی ست.وجود قدم های کوچک در نقشه ی راه به ما کمک می کند گام به گام و تقسیم شده پیش برویم و از ادامه دادن خسته نشویم و فاجعه وار به حل مسئله فکر نکنیم ،باعث می شود مداوم در تمرین باشیم تا مدیریت استرس سبکی از زندگی ما شود.

استرس چیست؟ + تأثیرات استرس و شناخت آن

استرس چیست ؟ +تأثیرات استرس و شناخت آن

استرس چیست ؟

گاهی مسائلی در زندگی وجود دارند که با گفتن و یا شنیدن جملاتی ساده مثل نگران نباش،به آن فکر نکن،حواست را پرت کن  و…آرام نمی شویم مثل مسئله ی ترس و استرس به خصوص در جهان امروزی که آن قدر گفتمان آنها زیاد است که به مسئله ای بزرگ و جدی تبدیل شده است،قصد نداریم بگوییم استرس ،فشار،نگرانی ،اضطراب و ترس وجود ندارند یا بزرگ نیستند اما عواملی در فاجعه سازی اینها دخالت دارند(🌟رجوع:مقاله ی نقش رسانه ها در شیوع ترس)

استرس وجود دارد و هست و منکر آن نیستیم اما این استرسی که آن قدر به طور روزانه از آن یاد می کنیم و می شنویم چه تعریفی دارد.

اصلاً استرس چیست؟می گویند استرس گاهی خوب است،آیا چیزی تحت عنوان استرس خوب وجود دارد؟آیا استرس میزان دارد؟راهی برای مدیریت و غلبه بر آن است یا باید آن را ریشه کن کنیم؟؟؟؟

اگر فرزند کوچک ما از زبانمان این واژه را بشنود و بپرسد استرس چیست چه جواب ساده و قابل فهمی می توانیم بدهیم.

بعضی مفاهیم هستند که به طور مکرر آنها را تجربه می کنیم اما تعریفی برای آنها نداریم ،نمی دانیم چه جوابی برای چیستی آنها بدهیم مثل تعریف شادی ،عدالت ،آزادی و…استرس هم از آن دسته مفاهیم است.

مطمئنا در کتاب فروشی ها دیده ایم که قفسه هایی به کتاب های تحت عنوان مدیریت استرس اختصاص یافته است ، وقتی با عنوان این کتاب ها و عبارت مدیریت استرس رو به رو میشویم با خود

می گوییم استرس چیست که مدیریت آن چه باشد ،در ابتدا باید هر چیزی  را بشناسیم تا بتوانیم مدیریت بر آن را عهده دار شویم .

حتی اگر جز طبقه ی تحصیلکرده هم نباشیم به عنوان یک انسان که طبیعتا به دنبال جواب است کنجکاو می شویم که بدانیم چه تعریف ساده ای می توانیم از استرس داشته باشیم و قانع شویم.

در این مقاله بر آن هستیم که به موضوع استرس بپردازیم تا نیمی از راه را برای حل این موضوع طی کنیم.

سرفصل ها:

💢استرس چیست؟

فکر می کنید تعریف استرس نسبتاً ساده باشد،با این حال کسانی که بیشتر زندگی حرفه ای شان را در حال مطالعه و بررسی استرس بوده اند ،همچنان در تعریف این کلمه مشکل دارند.

همان طور که یک محقق استرس بیان می کند؛تعریف استرس مثل چسباندن ژله با میخ روی درخت است،این کار بسیار سخت است.با وجود تلاش های فراوان طی قرن گذشته برای تعریف این عبارت،هیچ تعریف رضایت بخشی از استرس موجود نیست.

تعریف استرس بیشتر مانند تعریف شادی است اما یک تعریف مشخص برای آن وجود ندارد.احتمالا شما یکی از افرادی بوده اید که همیشه انشاهای دبیرستان تان را با تعریفی از فرهنگ لغت شروع می کردید و همچنان مجبورید با یک تعریف شروع کنید.

استرس آن چیزی است که هنگامی که باور دارید نمی توانید به طور مؤثری با یک موقعیت تهدید آمیز مواجه شوید،آن را تجربه می کنید.معنای این جمله آن است که هر گاه با رویداد یا موقعیتی مواجه

می شوید که آن را نسبت به توانایی های خود چالش برانگیر می یابید ،استرس را تجربه می کنید.

اگر این رویداد یا موقعیت را به عنوان چیزی کم اهمیت ببینید،احتمالا تنها کمی استرس تجربه می کنید اما اگر آن موقعیت یا رویداد را به عنوان چیزی تهدید کننده یا خارج از حد توانایی های خود ببینید،احتمالا تا حد زیادی احساس استرس می کنید بنابراین اجبار به انتظار برای اتوبوس وقتی مشکل کمبود وقت ندارید ،استرس کمی بر شما تحمیل می کند اما انتظار برای همان اتوبوس وقتی باید به زودی به فرودگاه برسید ،استرس بسیار بیشتری ایجاد می کند.

نفاوت بین نیازهای یک موقعیت و دریافت شما از اینکه تا چه حد می توانید با آن موقعیت کنار بیایید،میزان استرسی را که احساس می کنید ،تعیین می کند.استرس،باعث استرس می شود؛بخشی از مشکل تعریف استرس ،گیج کنندگی این کلمه است ،ما این کلمه را برای اشاره به چیز یا شرایطی که به ما استرس وارد می کند استفادهمی کنیم(استرس=اتوبوسی که هرگز نمی آید،ضرب الاجل،ترافیک،صدای ناگهانی و غیره).

سپس همان واژه را برای توصیف ناراحتی غیر فیزیکی یا عاطفی که در مورد یک موقعیت احساس می کنیم نیز به کار می بریم(استرس=نگرانی،سردرد داشتن،آزار دیدن و غیره)بنابراین در نهایت در مورد احساس استرس ،استرس پیدا می کنیم!این امر بسیار گیج کننده استاما نگران این مسئله نباشید ،ما در این مقاله و مقاله های بعد در این موضوع به شما برای درک و تعادل استرس کمک خواهیم کرد.

کل این استرس چگونه شروع شد؛چه باور کنید و چه نه دلیل آنکه در زندگی استرس دارید،خوب است.برای آنکه ببینید چگونه استرس می تواند یک واکنش مفید وقابل استفاده باشد باید سفری به زمان گذشته انجام دهید.تصور کنید شما یک انسان غارنشین هستید(سفر به زمان گذشته)؛

این صحنه را تجسم کنید،شما به زمان های گذشته یعنی به میلیون ها سال قبل رفته اید،وقتی مردان و زنان در غار زندگی می کردند.متوجه می شوید در حالی که لباسی از پوست شیر به تن دارید در جنگل راه می روید و در دست تان یک گرز حمل می کنید.روزهایتان مدتی یکنواخت بوده است،هیچ چیزی غیر ازسیاست های معمول غارنشینی و مشکلات رایج اقوامتان وجود ندارد.

چیزی وجود ندارد که نتوان آن را کنترل کرد،به یکباره در مسیرتان یک ببر را می بینید،این ببر یک ببر معمولی نیست بلکه دندان هایی خنجر مانند دارد.چیزی مانند جنگ یا گریز را تجربه می کنید،این واکنش سریع اتفاق می افتد زیرا درست همان موقع متوجه می شوید که باید انتخابی کنید.

می توانید بایستید و بجنگید یا مانند باد فرار کنید که احتمالا در این جا قسمت دوم هوشمندانه تر است .بدن شما که با این واکنش استرسی ناخودآگاه مسلح شده است ،شما را آماده میکند یکی از آن ها را انجام دهید،شما آماده ی هر چیزی هستید،عصبی هستید.

بیشتر بخوانید :  ترس چیست؟

 

مثالی از یک شرایط استرس زا(وحشت پشت تریبون)؛

این سناریوی مدرن را تصور کنید؛شما در یک سالن سخنرانی ایستاده اید و صدها نفر در مقابلتان نشسته اند،آماده هستید که یک سخنرانی بسیار مهم در زمینه ی کاری تان ارائه دهید.ناگهان متوجه می شوید که چندین صفحه از مطالبی را که آماده کرده بودید در خانه روی میز پاتختی تان جا گذاشته اید طوری که فکر می کنید این اتفاق بد نیست و بعدها به آن خواهید خندید.

متوجه تغییرات فیزیکی و عاطفی ای می شوید،قلبتان تندتر می تپد،سخت تر نفس می کشید،گلویتان خشک شده است ،عضلات بدنتان گرفته اند و همان طور که باناامیدی به دنبال برنامه های گم شده می گردید،متوجه لرزه ای می شوید،حالت دل به هم خوردگی دارید و احساسی دارید که قطعاً عجیب است.

همچنین در این زمان تشخیص می دهید که همان واکنش جنگ یا گریزی را تجربه می کنید که اجداد غارنشین تان تجربه می کردند.تفاوت در این جاست که احتمالا شما در آن سخنرانی نخواهید کرد حتی اگر همان احساس را داشته باشید.

در جنگل مدرن امروزی ارائه ی چنین سخنرانی ای ،گیر کردن در ترافیک،مواجه شدن با یک مشتری عصبانی یا سعی در انجام کارها در ضرب الاجل های غیرمنطقی چیزی است که به شما استرس

می دهد.

این استرس ها که بسیار کمتر شما را تهدید می کنند همان واکنش استرسی را ایجاد می کنند،این افراط است ،بدن شما اکنون دیگر واکنش طبیعی نشان نمی دهد بلکه بیش از حد واکنش نشان می دهدو این امر قطعاً خوب نیست.

آیا استرس می تواند خوب باشد؟همه ی اخبار در مورد استرس بد نیست همان طور که هانس سلی،پیشکسوت تحقیقات در زمینه ی استرس می گوید؛((استرس،چاشنی زندگی است و می تواند نیرویی مثبت در زندگی تان باشد.تماشای یک بازی از نزدیک،دوچرخه سواری در یک پارک شگفت انگیز،حل یک مشکل جالب ،عاشق شدن (همه ی اینها می تواند پر از استرس باشد).با وجود این نوع استرس ها به لذت و رضایت زندگی ما می افزایند،ما مقدار بیشتری از چنین استرس هایی را می خواهیم.))

وقتی بسیاری از عدم قطعیت ها و شگفتی های لذت بخش زندگیمی تواند منبع چالش و حتی جنجال و لذت باشد،تغییر و فشارهای زندگی مدرن الزاماً نوع بد استرس را ایجاد نمی کند بلکه نحوه ی نگرش ما به استرس های بالقوه در زندگی و نحوه ی کنار آمدن ما با آنها همه ی تفاوت ها را ایجاد می کند.جالب است بدانید که با کمی کمک و حرکت در مسیر درست ،یادگیری مدیریت استرس از آنچه فکر می کنید ساده تر است.

💢آیا یک استرس همه گیر را تجربه می کنید؟

تقریباً هیچ روزی وجود ندارد که در آن کلمه ی استرس را جایی نشنوید ،فقط به یک گیشه ی روزنامه فروشی نگاهی بیندازید،مجلات بی شماری از داستان های مختلف درباره ی استرس خواهید یافت.

در بیشتر کتاب فروشی های بزرگ یک قسمت کامل فقط بهکتاب هایی در زمینه ی استرس اختصاص یافته است.

برنامه های رادیویی و تلویزیونی به طور معمول داستان هایی درباره ی تأثیرات منفی استرس در زندگی ما دارند،چرا این همه وسواس؟؟؟آیا استرس همواره وجود نداشته است؟؟؟آیا این همان استرسی نبود که وقتی حضرت آدم سیب سرخ را گاز می زد ،تجربه می کرد؟؟آیا اینها همه تبلیغات رسانه ای هستند یا اینکه مردم واقعا امروزه استرس بیشتری تجربه می کنند؟؟

یک روش مناسب برای اینکه متوجه شویم مردم چه میزان استرسی را تجربه می کنند این است که از آن ها بخواهیم درباره ی استرس در زندگی شان حرف بزنند.زندگی ما ظاهرا پراسترس شده است اما چرا؟؟

مردم هر گاه در معرض تغییرات زیادی در مدت زمان کوتاه تری قرار می گیرند،استرس بیشتری را تجربه می کنند اگر یک چیز بتواند زندگی امروزه را روشن کند،مقدار بسیار زیاد تغییرات است ،ما در حالت مستمر بی ثباتی هستیم ،کنترل کمتری بر زندگی داریم ،با عدم قطعیت بیشتری زندگی می کنیم اغلب احساس تهدید شدن می کنیم و گاهی اوقات در زیرفشار مسائل خم می شویم. .(کتاب شوک آینده از آلوین تافلر

در واقع علاوه بر تغییرات زیاد و بی ثباتی  یکی دیگر  از علل های مهم وجود استرس ،ترس واضطراب در دنیای امروز این است که گفتمان این مسائل در جامعه پررنگ شده است و در حال افزایش است و ما انسان ها با وجود امنیت های بیشترِ امروزه و پیشرفت تکنولوژی، ذهنمان را به پیش بینی آینده عادت داده ایم و مدام دنبال امنیت هستیم در صورتی که نسبت به گذشته  امن تر هستیم .

خود آمار و ارقامی که از وجود استرس به دست می آید و هر روز در گفتگوها نقل می شوند و می شنویم ،استرس زا هستند .نه اینکه منظورمان این است که  استرس وجود ندارد بلکه وجود دارد از گذشته تا به الان بوده است اما امروزه وجود آن را به شکل اغراق آمیز احساس می کنیم به عبارتی اغراق و تحریف استرس ، ترس ،اضطراب و فشارهای روزمره عامل ریشه دواندن آنها هستند به شکلی که ما آنها را به صورت همه گیر تجربه می کنیم.

آگاهی از وجود تغییرات و نوع گفتمان های امروزه و همچنین ماهیت خودِ استرس به همان صورتی که واقعا هست  می تواند در تعدیل استرس یاری رسان ما باشد.

💢تأثیرات استرس و شناخت آن:

به آماری که ازهمه پرسی ها و تحقیقات به دست آمده ،نگاهی بیندازید؛

  • ✨حدود ۵۰درصد کسانی که مورد تحقیق قرار گرفته اند ،گفتند که استرس بر سلامت شان تأثیر گذاشته است.
  • ✨۲۱درصد گفتند که استرس تأثیر منفی بر روابطشان گذاشته است.
  • ✨۱۵درصد گفتند که استرس بر عملکردشان در محل کار تأثیر گذاسته است و….

همین آمارها به تنهایی به هر کسی احساس استرس می دهند ،اگر در حال خواندن این مقاله هستید بدانید که این ارقام به منظور تزریق استرس به شما نیست بلکه برای این است که به شناختی ازتأثیرات ناشی از استرس دست یابیم تا بتوانیم   از همه گیر شدن آن جلوگیری کنیم و سعی کنیم استرس را در زندگی خود به تعادل برسانیم،وقتی درونیات و زیست شما به تعادل و سلامت  می رسد بر روی تمامی عوامل بیرونی از جمله اطرافیان و نزدیکان شما هم تأثیر گذار است ،اگر باور ندارید امتحان کنید…….

 هیچ آدمی نیست که استرس را تجربه نکرده باشد پس اگر استرس دارید خود را فردی استثنایی ندانید و احساس تفاوت نکنید ،

نمی توان گفت که استرس نداشته باشیم زیرا وجودش به خودی خود،زیربنای مخرب ندارد مثل ترس که احساسی بنیادین و اولیه است اما افراط آن ما را دچار اختلال می کند حتی اگر پراسترس ترین انسان روی زمین هم باشید و سال های زیادی را هم گذرانده اید ،رسیدن به تعادل امکان پذیر است،شاید با خودتان بگویید برای من ممکن نیست اما ما به شما

می گوییم که می شود،برای لحظه ای توجه کنید؛اتفاقات کوچکی در روز مثل همسایگان پر سر و صدا،ترافیک ،تأخیرات ،صف های طولانی و حتی امور فرزندانمان که بزرگ شده اند و کلی مسائل جزئی دیگر که  شما آنها را به عنوان عوامل استرس زا در نظر نگرفته اید شما را درگیر استرس می کنند و موضوعات عمیق درونی تان را تشدید می کنند و از شما فردی استرسیمی سازند،مطمئنا حل و فصل همین مسائل به ظاهر  کوچک و ریز که ما انسان ها را با کوه استرس و فشار روبه رو می کنند می توانند نجات دهنده باشند.

💢نشانه ها و عوارض استرس چیست؟

نشانه ها و عوارض استرس از حد معمولی تا بسیار شدید متغیرند،هر چه مشکلات مربوط به استرس جدی تر باشند منجر به دوره های فشرده تر و طولانی تر استرس می شوند.در این قسمت به نشانه ها و عوارض می پردازیم تا بتوانیم از طریق  نشانه های آن به عنوان سرنخی برای شناسایی استفاده کنیم و در نهایت برای غلبه و مدیریت آن چاره ای بیابیم.

علائم جسمانی استرس:

✨احساس خستگی ،کسالت و بی انرژی بودن

✨تپش قلب،ضربان سریع ،تنفس سریع و سطحی

✨گرفتگی و درد عضلانی

✨لرزش،تیک،انقباض

✨سوزش قلب،سوء هاضمه،اسهال،یبوست،عصبی بودن

✨خشک شدن دهان و گلو

✨عرق کردن بیش از حد ،مرطوب شدن دست ها،سرد شدن دست ها یا پاهد

✨جوش،کهیر،خارش

✨جویدن ناخن،تکان خوردن،پیچاندن مو یا کشیدن مو

✨تکرار ادرار

✨تحلیل قوای جنسی

✨پرخوری،بی اشتهایی

✨مشکلات خواب

✨استفاده از الکل یا مواد مخدر

علائم روان شناختی استرس:

✨حساسیت ،ناآرامی،خشم،احساس دشمنی

✨نگرانی،اضطراب،ترس

✨دمدمی مزاج بودن ،غمگینی،احساس ناراحتی

✨افکار آزاردهنده یا رقابت جویانه

✨فراموشکاری،عدم تمرکز،دودلی

✨غیبت های مکرر در محل کار،پایبن آمدن بهره وری

✨احساس از پا اُفتادگی

✨از دست دادن حس شوخ طبعی

📝نتیجه:

در این جا توصیه می شود اگر از این نشانه ها در حال استفاده هستید به طور وسواس گونه با خود برخورد نکنید ،درست است اینها علائم استرس هستند و گاهی ممکن است حادتر هم بشوند اما هر انسانی به طور طبیعی گاهی می تواند این علائم و نشانه ها را تجربه کند به همین خاطر در صورتی که این نشانه به طرز شدید و پرتکرار برای شما در حال رخ دادن باشند شما به استرس حاد دچار هستید که در صورت شدید و حاد بودن آن هم جای نگرانی ندارد ،شما با آگاهی ،شناخت و پذیرش آن در وهله ی اول یک برنده هستید چون نیمی از مسیر را طی کرده اید ،نیمی از مسیر یک قهرمان برای حل هر موضوعی، پذیرش و فهم صورت مسئله است ،فقط شجاعت به خرج دهید و فرار نکنید و مطمئنا راه حل برای آن وجود دارد که در مقاله های بعد پیرو این مسئله در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

می خواهیم به شما بگوییم استرس بخشی اززندگی است ،هیچ کس زندگی کاملا بدون استرسی ندارد و شما نیز چنین چیزی را نمی خواهید،قطعا وقتی با ماهیت استرس آشنا می شوید خواستار قسمت خوب استرس خواهید شد و حتی قسمتی از استرس مربوط به چالش های زندگی را می خواهید.آنچه نمی خواهید استرس بیش از حد یا استرس طولانی مدت است که نیرویی منفی است و می تواند لذت های زندگی را از شما برباید.

استرس بیش از حد کم فرصت ها را می رباید ،باعث می شود فرد ریسک پذیری خود را در زندگی از دست بدهد و مدام در پی امنیت باشد(🌟رجوع:مقاله ی مضرات ترس و محتاط تر شدن🌟)چیزی که یک انسان به طور طبیعی در مسیر یک زیست سالم به آن نیاز دارد ،تعادل است ؛تعادل در میزان استرس مثل یافتن فشار مناسب در سیم ویولن است،فشار بیش از حد باعث پاره شدن سیم می شود و فشار بیش از حد کم باعث می شود،موسیقی ایجاد نشود.

فکر کنم شما هم دلتان می خواهد بدون پاره کردن سیم ها موسیقی بشنوید؟؟؟؟پس برای تعادل وارد این مسیر شوید حتی وقتی ذهنتانتکرار می کند و مدام در حال زمزمه است که نمی شنوید …

ما در این مسیر همراه شما هستیم.

ترس و اضطراب + 4 راه درمان اضطراب

ترس و اضطراب + 4 راه درمان اضطراب

ترس و اضطراب

در مقاله های پیشین راجع به ترس به طور مفصل به توضیحاتی پرداختیم  اما در این مقاله  می‌خواهیم  به ترس واضطراب، تفاوت ها و انواع آنها و همچنین غلبه و درمان اضطراب بپردازیم  که اضطراب یعنی چه؟

آیا ترس جدا است و اضطراب چیز دیگری ؟

و یا اینکه اساساً ترس پیش زمینه اضطراب است؟

و به طور جزئی به  بررسی انواع اضطراب ها در دوران کودکی، نوجوانی و بزرگسالی و همینطور اختلال های اضطرابی آنان پرداخته ایم .

سرفصل ها:

اضطراب چیست؟

تعریف اضطراب:

ریشه اضطراب  از” ض ر ب” به معنی تکان خوردن و لرزیدن است. آنچیزی که درباره اضطراب آشکار است این است که اضطراب چیزی نیست جز دلهره ای مداوم و مزمن.درحقیقت وقتی احتمال خطر بیش از اندازه واقعی در نظر گرفته و منجر به فاجعه سازی بشود اضطراب بوجود می‌آید.

 

تعریف اضطراب

عامل ایجاد اضطراب:

اضطراب به خودی خود وجود ندارد .اضطراب؛ ماحصل یک برانگیختگی دستگاه عصبی است و ترس می‌تواند پیش زمینه‌ی برای اضطراب باشد، ترس منشأ دارد اما اضطراب منشأ ندارد به عبارتی منشأ آن ناشناخته است.

تصورکنید:  بعنوان مثال؛ شما، می‌خواهید در یک آزمون مهم شرکت نمائید وقتیکه، بیش از حد نگران این هستید که چه اتفاقات ناگواری ممکن است در این آزمون برای شما بیافتد پس شما دیگر فردی مضطرب خواهید بود  و نه یک فرد عادی ….

جایگاه ترس و اضطراب

بطورکلی می‌توان ۳ دیدگاه مقایسه ای بین ترس و اضطراب را خلاصه نمود:

  • ترس برپایه واقعیت یا مبالغه خطر واقعی قراردارد درحالیکه اضطراب براساس ” خطر مبهم” استوار است.
  • ترس به زمان حال توجه دارد اما اضطراب بیشتر به گذشته و آینده معطوف است.
  • ترس یک ناامنی بیرونی است و حال آنکه اضطراب نوعی ناامنی درونی و مبهم .

دو دیدگاه روانشناسی:

نظریه های نسبتا زیادی درمورد اضطراب وجود دارد که فروید و آدلر دیدگاه های خود را اینگونه مطرح کردند:

فروید دراین نظریه می‌گوید: “اضطراب انسان در نتیجه فشار و امیال واپس زده به یک سلسله کشمکش ها در میان قسمت های مختلف شخصیت اوست.”

و اما نظریه آدلر در مورد اضطراب :” اضطراب نتیجه قصور در یادگیری است و نیز نتیجه ادراک و تصورات معیوب و منحرف در انسان می‌باشد. افراد مضطرب بیشتر به خودشان فکر می‌کنند تا دیگران.

آنها بیشتر از تغییر موقعیت و شروع همکاری بیشتر، احساس اضطراب و هراس می‌کنند.”

شناسایی انواع اضطراب

انواعی از اضطراب های شناخته شده و رایج (اضطراب درکودکان، نوجوانان و بزرگسالان)

اضطراب درکودکان:

از انواع اضطراب ها درکودکان می‌توان اضطراب اجتماعی، ترس از مدرسه، اضطراب امتحان و اضطراب جدائی را نام برد.بیشتر اضطراب کودکان زمانی است که در شرایط جدیدی قرار می‌گیرند این کودکان دچار اضطراب شده و واکنش های متعددی را از جمله آویزان شدن به پدر و مادر، خجالتی شدن، جویدن ناخن و … از خود بروز می‌دهند.

بهترین راهکار در این زمینه  والدین کودکانمی باشد که با ارائه راهکارهای مناسب به نحوی، سعی درصدد رفع مشکل برآیند.

 اضطراب درنوجوانان:

اضطراب ناشی از پذیرفته نشدن نوجوان از جانب همسالان:

ازجمله اضطراب های رایج در نوجوانان، اضطراب ناشی از پذیرفته نشدن از جانب همسالان است. نوجوان در این مرحله از زندگی خویش به شدت میل و گرایش به همسالان خود داشته و به دنبال برقراری ارتباط و دوستی با آنان هستند.

والدین بایستی نیاز طبیعی مورد توجه همسالان قرارگرفتن فرزندشان را درک و برای دوستان او احترام قائل باشند و بدانند که حفظ اعتبار و شخصیت نوجوان در مقابل همسالان خود بسیار مهم است.

دراین مرحله نیز؛ اضطراب های ناشی از سرزنش های والدین در انتخاب دوستان به دلیل متفاوت بودن فرهنگ و آداب و رسوم و ارزشهای خانواده نمود پیدا خواهد کرد و والدین می‌توانند با صحبت یا مشاوره در زمان مناسب به کاهش اضطراب وی کمک نمایند.

 

 اضطراب درنوجوانان

تغییرات جسمی:

نگرانی و اضطراب در مورد ناآگاهی از دیررسی یا زود رسی بلوغ، احساس خجالت و عدم تطابق رفتار نوجوان با شرایط موجود می‌تواند یکی دیگر از اضطراب های مطرح باشد که آگاهی نوجوان به مسائل مربوط به تغییرات جسمانی و آثار روانی آن قبل از پیدایش علایم ثانویه بلوغ، راهکار خوبی برای وی خواهد بود.

بروز رفتارهای پرخاشگرانه :

مخالفت با افراد مختلف درخانه یا خارج از آن، از خصوصیات بعضی از نوجوانان است که ممکن است با پرخاشگری کلامی یا غیر از آن همراه باشد که عدم توانایی کنترل رفتار پرخاشگرانه باعث اضطراب در بسیاری از نوجوانان خواهد بود که تربیت مناسب والدین ، مقاوم ساختن فرزند برای سختی ها از دوران کودکی و ایجاد امنیت روانی می‌تواند موثر واقع گردد.

ترس از مستقل شدن:

یکی از عمومی ترین نیازهای نوجوانان داشتن آزادی یا استقلال است. کسب استقلال در بسیاری از نوجوانان باعث اضطراب می‌شود که جرأت تجربه کردن به نوجوان در این زمینه و اجازه اظهار نظر به وی در مورد تصمیم های مربوط به امور خود می‌تواند زمینه را برای داشتن یک استقلال برای وی مهیا نماید.

اضطراب در بزرگسالان :

همچنان به مرور زمان ؛ اضطراب در بزرگسالان گاهی ممکن است به عارضه اختلال های اضطرابی منجر گردد. اختلالات اضطرابی انواع متفاوتی دارند که ما در ادامه به اهم آنان خواهیم پرداخت.

اختلالات اضطرابی

آگورافوبیا (ترس مرضی از مکان های باز)

این اختلال، ضعیف ترین نوع اختلال و اضطراب است و زمانی بروز می‌کند که حمله  وحشت زدگی ((PD  مانع فعالیت های عادی فرد بشود. چنین افرادی از موقعیت هایی که ایجاد ترس می‌کنند مثل مکان های شلوغ، مغازه ها، پل ها و وسایل نقلیه عمومی دوری می‌گزینند وخود را بسیار محدود و در خانه حبس می‌کنند.

اختلالات وسواس پنداری (OCD)

کارهایی مثل شستن مداوم، وارسی مکرر بعضی از امور (وسواس فکری)، ترس از افکار متناقض با اعتقادات مذهبی شخص (وسواس فکری) از ویژگی های این بیماری می‌باشد. (رجوع شود به  مقاله وسواس و هم وابستگی)

جمع هراسی (SP)

ترس شدید از تحقیر در مکان های اجتماعی را جمع هراسی می‌گویند که ممکن است افراد مبتلا را از شرکت در مهمانی ها، صحبت کردن درجمع، غذا خوردن در رستوران ها محروم نماید.

اختلالات تنشی پس از آسیب (PTSD)

این اختلال را به نام سندرم موج انفجارمی شناسند. مربوط به حادثه ای از قبیل (جنگ، تصادفات شدید و سوانح طبیعی و….) که با استرس شدید هیجانی همراه است و شدت آن می‌تواند به هر کسی آسیب برساند. علایمی که در این افراد بروز می‌کند شامل از دست رفتن تعادل و پرخاشگری شدید می‌باشد.

 

اختلالات تنشی پس از آسیب (PTSD)

اضطراب و درمان آن

و در پایان خواهیم داشت که برای هر دردی علاجی است پس برای رفع معضل اضطراب نیز، به تعدادی از این راهکارها اشاره ای می‌گردد:

  • توجه به ندای درون
  • کمک بخود (تغییر سبک زندگی)
  • شناسایی عوامل تشدیدگر
  • استفاده از مشاورین و متخصصین مجرب و حاذق