ترس و بی اعتمادی

ترس و بی اعتمادی

مقدمه:

گاهی کمی تأمل خوب است،کمی ذهن خود را با سوال های خوب تقویت کنیم؛

تا به حال به این موضوع فکر کرده ایدکه یکی از عوامل مهمی که وجودش باعث پایداری روابط و عدم آن مسبب آشفتگی در روابط ما هست،چیست؟

کمی به دوستی و روابط پایدار و موفق بیندیشید؛چه چیزی در این روابط حاکم و ثابت شده است؟؟؟؟؟….

اعتماد یا بی اعتمادی؟

اعتماد یا بی اعتمادی؟

اعتماد یا بی اعتمادی؟

💢چرا امروزه تا به این اندازه بی اعتماد شده ایم؟

💢چه عاملی باعث بی اعتمادی شده است؟

💢چرا از اعتماد کردن می ترسیم؟

💢ترس از چه چیزی ما را بی اعتماد کرده است؟

💢آیا اعتماد مورد سوء استفاده قرارمی گیرد ؟

💢آیا سوء استفاده از اعتماد یک قاعده است؟

و….

در این مقاله سعی داریم به توضیحاتی در رابطه با ترس وبی اعتمادی بپردازیم و به  شما  در گسترش آگاهی در این زمینه کمک کنیم.

سرفصل ها:

فواید ریسک چیست

🔻فواید ریسک چیست؟

هیچ ملاک و ضابطه عینی وجود ندارد که به ما بگوید چه میزان از ریسک پذیرفتنی است ، این مسئله ای عملی (پراگماتیک) است. مشکل اینجاست که هیچ حد فوقانی و نهایی که چه مقدار از امنیت را باید مصراً خواستار شد وجود ندارد چون همیشه می توان دست به اقدامات احتیاطی برای تأمین بیشتر امنیت زد. همین به نوبه خودش غالباً دایره آزادی  ما و امکان دست به عمل زدنمان را تنگ تر می کند(رجوع شود به مقاله ی مضرات ترس و احتیاط چیست؟) و بنابراین بر کیفیت زندگی اثر می گذارد. همانگونه که اوالد تاکید می کند؛ چشم انداز ریسک در ضمن ،امکانات تازه ای را برای زیستن درخطر خلق میکند.

می توان از این امکانات بهره جست و به زندگی شور بیشتری بخشید. بسیاری از افراد داوطلبانه خودشان را در موقعیت هایی قرار می دهند که به نحوی از آنجا در آن موقعیت احساس ترسمی کنند،به عبارت دیگر ترس می تواند فوق العاده جذاب هم باشد.

🔻بی اعتمادی در روابط با ما چه می کند و چه عاملی مسبب آن است؟

ترس معمولاً باعث می شود تلاش کنیم فاصله ای بیاندازیم میان خودمان و آنچه از آن ترسیده ایم بنابراین، فرهنگ ترس می تواند اعتماد را، که به اعتقاد بسیاری از فیلسوفان، متألهین و  جامعه شناسان یکی از پایه ای ترین خصیصه های روابط انسانی است، سست کند.

فیلسوف و متأله دانمارکی ، لوگستروپ ، در کتاب مقتضای اخلاقی (1956) می نویسد: ما معمولاً با اعتمادی دوجانبه و طبیعی با هم روبرو می شویم،این حتی در مورد روبرو شدن با آدمی کاملاً غریبه هم  صادق است. هرکسی اول باید رفتاری سوءظن برانگیز از خودش بروز بدهد تا ما به او بی اعتماد شویم ما معمولاً پیشاپیش حرف های همدیگر را باور می کنیم ،پیشاپیش به همدیگر اعتماد می کنیم این شاید غریب باشد اما این بخشی و جزئی از انسان بودن است.

رفتاری جز این ،نوعی خصومت با زندگی است اگر ما پیشاپیش با بی اعتمادی با هم روبرو می شدیم و دیگری را پیشاپیش دزد و دروغگو به حساب می آوردیم که تظاهر می کند و قصدش فریب ماست زندگی متوقف می شد. جهانمان از هم می پاشید و علیل و مفلوج می شدیم… اما اعتماد کردن؛ شامل، خود را به دست دیگری سپردن و بی دفاع کردن خود هم می شود.

نقش مهم اعتماد در روابط

🔻نقش مهم اعتماد در روابط(اعتماد در روابط به منزله ی اکسیژن برای حیات)؛

لوگستروپ اعتماد را از خصیصه های بنیادین انسان بودن می داند چیزی که نمی توانیم بی آن زندگی کنیم .چنین اعتمادی چیزی نیست که ما تصمیم بگیریم که داشته باشیم یا نداشته باشیم بلکه چیزی است که پیشاپیش داریم پیش از هر تصمیمی راجع به نفع یا زیانش البته ممکن است شرایط خاصی پیش بیاید که ما درآن شرایط بی اعتمادی را جایگزین اعتماد کنیم.

بی اعتمادی هیچ معنایی نمی تواند داشته باشد مگر آنکه پیش تر یک زمینه بسیار گسترده اعتماد وجود داشته باشد.ما هر روز عملاً در هر موقعیتی که درگیرش هستیم به افراد دیگر اعتماد می کنیم ، اعتماد می کنیم که غذای مسموم به ما نمی دهند، راستش را به ما می گویند، نمی خواهند سرمان کلاه بگذارند و ….

ممکن است از این اعتماد ما سوء استفاده هم بشود اما این سوء استفاده استثناست نه قاعده.بدون اعتماد ما هیچ کارمان پیشنمی رود،یک روز را درخیال خودتان مجسم کنید که ناچارید همه ریسک ها و خطرهایی را که ممکن است سر راهتان قرار بگیرد محاسبه کنید و پیشاپیش از نتیجه همه کارها اطمینان حاصل کنید. دراین صورت نخواهید توانست قدم از قدم بردارید و پایتان را حتی از خانه تان بیرون بگذارید.

فقدان اعتماد و اطمینان این پیامد بدیهی را دارد که آدم را ناگزیرمی کند از هر رفتاری که قبلاً بنا به اعتمادش انجام می داده چشم بپوشد.نمونه اعلای اعتماد،میان دونفر است اما ما می توانیم در ضمن به حیوانات، به گروه ها، به نهادهای اجتماعی وغیره هم اعتماد کنیم و می شود بی اعتمادی روز افزون داشته باشیم به شماری از نهادهایی نظیر علم و خدمات بهداشتی و درمانی که قبلاً از اعتماد وافری بهره می بردند.

ترس و بی اعتمادی

🔻چه عوامل و ابزاری به بی اعتمادی و ترس دامن می زنند؟

عملاً هرروزه نتایج نظرسنجی هایی منتشر می شود که حاکی از کاهش اعتماد به یک حرفه، سازمان، نهاد اجتماعی و امثال اینها است اما شگفت اینجاست که انواع مختلف وسایل و اقدامات ایمنی، نظیر دزدگیرها و قفل های ایمنی برای خانه، کارت های هویت و رمز عبور درمحل کار، دوربین های مداربسته در مکان های عمومی سخت رو به افزایش است.

شهرها، که سابقاً دراصل برای حفاظت ساکنانش از خطرها ی بیرونی ساخته می شدند امروزه خودشان بیشتر منشأ ترس شده اند تا احساس ایمنی.فضای شهری را حالا بیشتر وسایل ایمنی شکل می دهند و درجریان زندگی روزمره دائماً به حفاظ ها، کارت های ورود، آیفون های تصویری ، نرده های حفاظتی و غیره برمی خورید.

دیواری که بنا بود محافظ ما از آنچه در بیرون اش باشد حالا دیگر همان کارکرد را در داخل خانه هم پیدا کرده است و دیوارها ی اتاق ها هم باید محافظ ما باشند و حالا صنعتی هم برای نصب انواع آژیرها و هشداردهنده ها و قفل های ایمنی برای درهای داخل خانه و غیره و ذلک برای جلوگیری از ورود مزاحمان به اتاق هایمان ایجاد شده است.

تجهیزات و خدمات ایمنی خبر از وجود مصرف کنندگانی ترس خورده و گرفتار هراس را می دهد بنابراین منافع اقتصادی کلانی هم در کار هراسان نگاه داشتن جمعیت خوابیده است واین نفع اقتصادی ایجاب می کند که مردم را دائماً هراسان  و هراسان تر کنند. مصرف کنندگان بهای این خدمات را می پردازند تا ایمن تر شوند.

اگر چه به نظر نمی رسد عملاً ایمن تر شده اند. مشکل می توان گفت، در اینجا علت کدام است و معلول کدام، آیا عدم ایمنی منجر به اینهمه اقدامات ایمنی می شود(🌟رجوع:مقاله ی مضرات ترس و احتیاط🌟) یا بالعکس به احتمال قوی هردو تاثیرتشدید کننده ای بر یکدیگر دارند.به هرحال فرقی هم نمی کند چون در کل  به نظر نمی رسد سرمایه گذاریِ هر چه بیشتر درحوزه ایمنی احساس ایمنی بیشتری به افراد داده باشد.

سیستم زنگ خطر خانگی و قفل های ایمنی تاییدی هستند بر این تصویر از جهانی خطرناک. همه دائماً به دنبال ایمنی بیشتر هستند و دائماً استانداردهای ایمنی را بالاتر می برند اما آن خط پایان هرگز نزدیک تر نمی شود و فاصله میان خط پایان و ایمنی واقعی خودش منشأ احساس ناایمنی شده است.ترس و تلاش برای رسیدن به ایمنی هرچه موثرتر وکارسازتر منجر به یک دور باطل شده است.

نظارت بر شهروندان هم شدیدتر و هم گسترده تر از پیش شده است. بخش های هرچه بیشتری از زندگی ما در معرض دید دوربین های نامرئی قرارگرفته است. دربریتانیا 2/4 میلیون دوربین مداربسته نصب شده است. یعنی یک دوربین، برای هرچهارده نفر. بسیاری از افراد، بااشتیاق فراوان از بخش عمده ای از حفظ حریم زندگی خصوصی شان چشم می پوشند تا در مقابل، خودشان و جامعه را درحفاظ امنیت قرار دهند.همه این اقدامات و وسایل ایمنی و امنیتی فقط با پس زمینه ای از عدم اعتماد عمومی مردم به اطراف و اطرافیانش معنا پیدا می کند.

اعتماد به کسانی که با آنها  زندگی می کنیم به معنای آن است که وقتی باآنها هستید احساس امنیت می کنید، وقتی اعتماد درجامعه کاهش پیدا می کند منجر به از هم پاشیدگی اجتماعی بیشتر می شود و افراد هر چه منزوی تر و هرچه بیمناک تر می شوند.هرکسی خطر بالقوه ای است برای هرکس دیگر.

اولریش بک این وضع را چنین صورت بندی کرده است:” درافق ریسک،آنچه هست صرفاً خیر یا شر نیست، بلکه افرادی هستند که کم یا بیش خطرآفرین هستند هر کسی برای هر کس دیگرخطرناک است حالا یکی بیشتر و یکی کمتر.” تعداد کتاب هایی که آشکارا تا تلویحاً می گویند اعتماد به دیگران بسیار خطرناک یا ریسکی است که دائما رو به افزایش است.

یک مثالش گاوین  بکر، متخصص ایمنی، است که کتابش موهبت ترس(1997) رکورد فروش را در ایالات متحده شکسته است. روی جلد کتاب نوشته شده ” این کتاب می تواند زندگی شما را نجات دهد.” و حالا چگونه می خواهد زندگی ما را نجات دهد؟ با نشان دادن اینکه چه واکنشی باید در برابر همه افراد بالقوه خطرناک داشته باشیم افرادی که همه ما را هر روز و همه جا احاطه کرده اند. کتاب به خشونت در محل کار، خانه، و ملاقات های ما می پردازد .یکی دیگر از مسائلی که به آن می پردازد وخیلی هم مهم جلوه اش می دهد خطرهایی است که کودکان را  تهدید می کند(🌟رجوع؛مقاله ی ترس و کودکان 🌟)بکر موکداًمی گوید: ما غالباً بی جهت از چیزهایی می ترسیم، اما با این همه پیام اصلی کتاب این است که خشونت درکمین همه ماست وهر آن اگر غفلت کنیم دامنگیرمان می شود.

 ما دربرابر خیلی چیزها باید هشیار و مراقب باشیم مثلاً جذابیت بسیار سوء ظن برانگیز است. “جذابیت و افسونگری همیشه ابزاری است ….برای عملی کردن یک منظور.

دل کسی را بردن به منظور واداشتن شخص به کاری یا مسلط شدن براو با فریب و فریبایی است”.درضمن، همه ما باید به کسانی که نطلبیده به ما پیشنهاد کمکی می کنند فوق العاده مظنون باشیم چون قطعاً این آدم ها چیزی از شما می خواهند که شما لزوماً علاقه ای به آن ندارید” نمی خواهند هرگز به شما نزدیک شوند.” قاعده ای که اکثر والدین به کودکانشان تلقین می کنند این است: “با غریبه ها حرف نزن.” حالا این قاعده شامل حال بزرگسالان هم شده است اغراق نیست اگر چنین کتابی را پژوهشی درپارانویای سیستماتیک بخوانیم.

این بی اعتمادی از ویژگیهای تکراری در کتاب های خودآموز در زمینه برقرارکردن رابطه با دیگران است.افرادی که با آن ها رابطه صمیمانه ای برقرارمی کنید همگی تهدیدی برای سلامت روح و روانتان هستند خصوصاً اگر زن باشند.عناوین کتاب هایی که نویسندگانی نظیر هربت بارکیر می نویسند خودشان گویا هستند: عشاق خطرناک و افراد مسموم، چگونه سلامت خودتان را درقبال روابطی که بیمارتان می کنند حفظ کنید و مرض ترضی : علاج سندروم راضی کردن افراد (2001) یا کتاب سوزان فوروارد: مردهایی که از زنها متنفرند و زن هایی که عاشق آن ها هستند وقتی که عشق آسیب می رساند و شما نمی دانید از کجا خورده اید و عشق وسواسی: وقتی که زیاده به دلت راه می دهی و آسیبش را میبینی و آلبرت جی. برنستاین را هم فراموش نکنیم؛ خون آشامان احساسات : آدم هایی که همه چیزتان را از شما می گیرند.

یکی از کلاسیک های  این ژانر رابین نوروود است با عناوینی که نظیر: زن هایی که زیاده عشق می ورزند (1985)، نامه هایی از زن هایی که زیاده عشق می ورزند(1988)، و مدیتیشن برای زن هایی که زیاده عشق می ورزند (1997). یکی از مضامین تکراری دراین کتاب ها خطر وابسته شدن به شخصی دیگر درنهایت امر است بسیاری از خصیصه های اکثر ما، خصیصه های عادی به هنگام عاشق شدن، دراین کتاب ها علامتِ نوعی مرض قلمداد می شوند. مثلاً اینکه وقت زیادی را صرف فکرکردن به آن دیگری می کنیم که عاشقش شده ایم یا احساس شکست و خرد شدن وقتی که رابطه مان به پایان می رسد” اندرز” نهفته در این کتاب ها این است : “مراقب باشید!” افرادی که با آن ها رابطه ای نزدیک برقرار می کنید می توانند صدمه ای جبران ناپذیر به شما بزنند و در نتیجه از نظر احساسی فلجتان کنند.

 بیشتر افراد پس از خواندن مشتی از این کتاب ها قاعدتاً این ” مصونیت ” را پیدا می کنند که اصلاً دیگر میلی به برقرارکردن رابطه ای با هیچ کس پیدا نکنند البته اعتماد لزوماً چیز خوبی نیست در برخی موقعیت ها اعتماد کردن بسیار غیر عاقلانه است.ازسوی دیگر کمتر چیزی به این اندازه غیرعاقلانه است که عمری را با بی اعتمادی به همه چیز و همه کس سپری کنی.

ترس و بی اعتمادی

🔻فواید اعتماد و مضرات بی اعتمادی  چیست؟

فرانسیس فوکویاما، جامعه شناس و فیلسوف اعتماد را نوعی” سرمایه اجتماعی “می نامند.فوکویاما می گوید: جوامع و سازمان هایی که از اعتماد قوی درونی برخوردارند هم از نظر اقتصادی و هم ازنظر اجتماعی بسیارموفق تر از جوامع و سازمان هایی هستند که اعتماد درونی درآنها کمتراست. هرچه موقعیت، جامعه، یا سازمان پیچیده تر باشد اعتماد اهمیت بیشتری پیدا می کند.

اعتماد می تواند همچون ابزاری برای مدیریت امور پیش بینی ناپذیر به کارآید. اعتماد، سوای آن بعد یکپارچه کننده اجتماعی اش، بدیلی کارآمد برای محاسبه میزان خطر هرچیز هم هست. عمل کردن برمبنای اعتماد در واقع عمل کردن به نحوی است که گویی با آینده ای عقلاً پیش بینی پذیر روبرو هستیم، بی آنکه واقعاً بر مبنایی کاملاً عقلی همه پیش بینی های ممکن را کرده باشیم اما درپیش گرفتن این رویه و روال کمتر ” عقلانی” می تواند عملاً عقلانی ترین رویه و روال باشد چون محاسبه مطمئن همه خطرهای ممکن و بالقوه می تواند پرهزینه و زمان بر باشد. افرادی که به همدیگر اعتماد می کنند در تعاملاتشان با موانع کمتری مواجه می شوند و بالعکس درجو بی اعتمادی موانع فراوانند و باید مجموعه ای از ترتیبات و تنظیمات و قراردادهای صوری را درهر موردی به کارگرفت.

به قول فوکویاما : می توان گفت  بی اعتمادی هزینه داد و ستدهای انسانی رابالا می برد. برخی چیزها را نمی توان پیش بینی کرد بنابراین در این موارد با یک گزینه بنیادی مواجه هستیم یا باید اعتماد کنیم یا باید بی اعتماد باشیم و یا دست به هیچ عملی نزنیم. اعتماد داد و ستدهای انسانی را در موقعیت هایی که امکان پیش بینی مطمئن وجود ندارد تسهیل می کند و گرنه فلج می شویم.

اصلی بنیانی تر از اعتماد در روابط وجود دارد؟

🔻اصلی بنیانی تر از اعتماد در روابط وجود دارد؟

لوگستروپ اعتماد را دقیقاً پدیده اولیه ای می داند که نمی توان از آن عقب تر رفت تا بنیانی برای آن پیدا کرد.می نویسد:” بنابراین برای اعتماد نباید دنبال انگیزه یا توجیه بود همانگونه که برای بی اعتمادی.”البته کاملاً با این سخن او موافق نیستم در فرهنگ ترس که به نظر می رسد اعتماد سخت متزلزل شده است تا جایی که می توان داوری کرد اعتماد نیاز به انگیزه و توجیه دارد.

 چنین توجیهی را می توان با رجوع به یک پارادوکس اعتماد پیدا کرد: هر کسی یک دلیل دارد که به شخص دیگری اعتماد کند حتی با اینکه آن شخص هیچ کاری نکرده است که نشان دهد باید به او اعتماد کرد.آن یک دلیل این است که شخص مورد اعتماد با میل و رغبت همه تلاشش را می کند تا نشان دهد شایسته  این اعتماد بوده است.

آزمایشی رفتاری- روانشناختی دردانشگاه زوریخ در زمینه اعتماد انجام گرفت. آزمایش از این قرار بود که به دانشجویان این امکان داده شد که از دانشجویان دیگری که نمی شناختند مبلغ معینی دریافت کنند. سه مدل هم برای بازپرداخت درنظر گرفته شد. دریک مدل آن هایی که پول بازنمی پرداختند آشکارا مجازات می شدند. درمدل دیگر مجازات تلویحی و غیرآشکار بود و در مدل آخراصلاً مجازاتی درکارنبود.

نتیجه آزمایش این بود: گروهی که مدل آخر را انتخاب کردند که مبتنی براعتماد کامل و نبود مجازات بود، بیشترین بازپرداخت را در میان این  سه مدل داشتند. اعتماد و بی اعتمادی هر دو مبتنی برپیش بینی هایی هستند که فرد را به خواسته خودش می رساند.

بی اعتمادی موجب بی اعتمادی بیشتر می شود چون فرد را از موقعیت هایی برکنار نگه می دارد که درآنها بی اعتمادی سنجشگرانه به شکل نوعی شعور اجتماعی آموخته می شود ما غالباً از چیزهای ناآشنا بیشتر از چیزهای آشنا می ترسیم . این به خودی خود نشان می دهد که اکثر چیزها وقتی با آنها آشنا شدیم اساسا دیگر به نظرمان خطرناک نمی آیند.

ثابت شده است که ما از افرادی از ” نژاد” دیگر بیشتر از افراد هم نژاد خودمان می ترسیم  چون ترس باعث می شود ما از آنچه می ترسیم   کناره بگیریم پس این گرایش هم در ما به وجود می آید که از افرادی با رنگ پوست متفاوت بپرهیزیم و در نتیجه این فرصت را از دست بدهیم که بیاموزیم و آگاه شویم که آنها عملاً آدم های خطرناکی نیستند. ترس دقیقاً مانع از آن چیزی می شود که ترس را می تواند از میان ببرد یعنی تماس انسانی ترس و بی اعتمادی خودشان، خودشان را تکثیر می کنند.

🔍نتیجه:

پس آن چه دریافت کردیم این هست که بی اعتمادی سبب امنیت بیشتر ما نمی شود بلکه محصول بی اعتمادی ،ترس و بی اعتمادی بیشتر است در واقع اعتماد یکی از بنیانی ترین اصول در روابط و زندگی ست و خبر خوب اینجاست که ما اعتماد را به عنوان یک اصل انسانی درون خود داریم اما عوامل و شرایطی باعث می شوند و تعیین می کنند که  از این منبع درونی به چه شیوه ای استفاده کنیم؛

این ما هستیم که یا باید اعتماد کنیم یا بی اعتماد باشیم و آن چه در انتخاب اعتماد و عدم اعتماد ما دخیل است یک سری عوامل هست که در این مقاله به طور مفصل به توضیحشان پرداختیم و یکی از این فاکتورها ترس است که سبب سست شدن اعتماد می شود و طبق روال در قدم اول،  آن چه ما را در اعتمادِ بیشتر می تواند یاری کند ،آگاهی پیدا کردن به عواملی ست که بر ترس و بی اعتمادی ما دامن می زنند ،امید است که با آگاهی به این موارد، در زندگی خود عملکرد  را به جریان بیندازیم تا محصول این آگاهی و شناخت را برداشت کنیم و در نهایت  زندگی متعادل و سالم را پیش رو داشته باشیم.

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از

5 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مکتوب
3 سال قبل

مثل همیشه عااالی. سپاس از زحماتتون

هاله ترابی مقدم
3 سال قبل

با تشکر از توضیحاتتون مطلبی که الان ذهنم رو مشغول کرده اینه که:
من در جاهای مختلف زندگیم به افراد اعتماد کردم چه نزدیکان و چه دوستان ولی متاسفانه از این اعتماد سوء استفاده شده و همیشه فکر میکنم دیگه نباید به کسی اعتماد کنم چون میترسم باز مورد سوء استفاده قرار بگیرم
ممکنه در این خصوص توضیح بدید ممنونم

Zohreh
4 سال قبل

سلام، شوهر من دقیقا از ترس و بی اعتمادی در رنج هست و دوست دارم بهش کمک کنم. بسته ی ترس میتونه بهش کمک کنه؟