یکصد وفادار

دور بودن از پسرم برای من زجرآورترین حالت ممکن زندگی بود

یک شب با صدای خشش صدای جاروی رفتگر و صدای اشکهایم درهم شکستم در اتاق تنگ و تاریک. ترس از تنهایی چقدر سخت بود. دوری از فرزندم، اون فقط چهار سال داشت و دور بودن از پسرم برای من زجرآورترین حالت ممکن زندگی بود. هر کاری می‌کردم نمی تونستم خودم

بیشتر بخوانید
یکصد وفادار

دیگه زندگی برام هیچ معنی و مفهومی نداشت

دیگه زندگی برام بی معنی و طاقت فرسا شده بود که تصمیم گرفتم کارگاه های شفای زخم رو بیام دو سال پیش در سال 1399 با پیج آقای قورچیان توسط خواهرم آشنا شدم. صحبت های آقای قورچیان به دلم نشست و آن قدر حالم بد بود و تو بی ارزشی

بیشتر بخوانید
یکصد وفادار

او میکشد قلاب را

او می‌کشد قلاب را سلام. من دختری هستم که پر از زخم، پر از درد، پر از غم، پر از اشک، دختری که درها رو رو خودش بسته و پشت در نشسته. دختری که  از روشنایی فرار کرد. دختری که خودش دوست نداشت. دختری تنها که پدر و مادرش جدا

بیشتر بخوانید
یکصد وفادار

به شدت خانواده ام رو کنترل میکردم تا اینکه…

سلام می‌خوام براتون از ماجرای آشنایی خودم با مجموعۀ من حقیقی و استاد فراز قورچیان بگم. یک سال و نیم پیش من خیلی اتفاقی از طریق اینستاگرام با استاد آشنا شدم خیلی به سرعت جذب گفته های استاد شدم، انگار این حرف‌ها همون هایی بود که من باید گوش می‌کردم.

بیشتر بخوانید
یکصد وفادار

به ظاهر همه چیز خوب بود، اما از درون…

قبل ثبت نام تو کارگاه شفای زخم، خیلی زندگیه آشفته وداغون و فیکی داشتم. به ظاهر همه چی خوبه ولی از درون پراز خشم وعصبانیت وانتقام بودم راهمو گم کرده بودم همش منتظر بودم چطوری تلافی کنم این زندگیه نکبت بارو. خودمو قربانی کرده بودم. خودمو نادیده میگرفتم. سالها ترس

بیشتر بخوانید
یکصد وفادار

خیانت سرآغاز زندگی من بود

قبل از شرکت در کارگاه شفای زخم از طرف شخصی خیانت دیده بودم خیلی حالم بد بود و دوسال تو افسردگی بودم. کارم شده بود گریه. دیگه فعالیت خاصی نداشتم ، ورزش نمی کردم ، تا بهم حرف میزدن سریع گریه میکردم و حوصله هیچ کسی  رو نداشتم . خیلی

بیشتر بخوانید
یکصد وفادار

همه‌ی مرد‌ها خیانتکارن

من قبل ازاینکه اولین کارگاه شرکت کنم ترس خیلی خیلی زیادی از خیانت داشتم و این ترسم بخاطر خیانتی بود که که پدرم به مادرم کرده بود من هم فکر میکردم همه مردا خیانت میکنند. یعنی اینم جزوی از زندگیه و من اصلا بخششو بلد نبودم و همیشه سعی میکردم

بیشتر بخوانید
یکصد وفادار

ایشون متفاوت بود

وقتی با پیج آقای قورچیان آشنا شدم شنیدم که حرفهای متفاوتی نسبت به بقیه میزدن. برای همین کارهای ایشون رو دنبال کردم و گفتم اینجا همون جایی که دنبالشم. قبل از اون دچار سوء تفاهم باخودم بودم مثبت نگر بودم و میگفتم دیگه آخرشم. تک بعدی بودم . خدا رو

بیشتر بخوانید
یکصد وفادار

بدون سوال و جواب کردن اومدم

از بچگی تحقیر میشدم. پدرم خیلی منو میزد و یه مادر ستم کشی داشتم هر روز کار زیاد و تحقیر و توهین و کتک روزگار من بود یک ترس و وحشت بسیار زیادی از پدرم داشتم و همیشه بهم میگفت تو هیچ چی نمیشی از بچگی با یه بچه فامیل

بیشتر بخوانید
Shopping Basket
ورود یا ثبت نام