اولین قانون رهبری

اولین قانون رهبری

در این مقاله قصد داریم به طور مفصل و متفاوت به توضیح اولین قانون در باب راهبری بپردازیم.

رهبری چه تعریفی دارد؟

آیا حتماً باید مدیر و یا سمت و عنوان راهبری را داشته باشیم تا بتوانیم رهبر شویم و کار درست را انجام دهیم؟

چه اصولی در رهبری مهم و کاربردی هستند؟

قوانین رهبری کدامند؟

آیا قوانین دارد؟

و…

مارتین لوترکینگ می گوید: اگر به کسی بگویند که باید خیابان ها را تمیز کند و باید به گونه ای این کار را انجام دهد، همانگونه که میکلانژ نقاشی می کشید، بتهوون آهنگ سازی میکرد و شکسپیر شعر می سرود، او باید خیابان ها را چنان تمیز کند که تمامی اهل بهشت و زمین به مدح او توقف کنند و بگویند؛

اینجا جایی بود که یک رفتگر خوب می زیسته و کارش را هم به خوبی انجام می داد. چه عاملی مسبب این شیوه کار کردن است؟ آیا جمله ای که لوترکینگ گفته است به موضوع رهبری مرتبط است؟

 

سرفصل ها

  • راهبری چیست
  • اولین قانون راهبری چیست
  • ۵ اصل رهبری بدون لقب
  • راهکارعملکرد سریع در باب رهبری

راهبری چیست؟

راهبری هیچ ربطی به عنوان و پست سازمانی شما ندارد، یا ربطی به متراژ شرکت شما و یا لوکس بودن دفتر کار شما ندارد. رهبری نیز ربطی به میزان درآمد شما ندارد و همچنین به لباسی که می پوشید یا ماشینی که سوار می شوید. رهبری یک فلسفه است، یک نگرش است، حالتی از ذهن و فکر است و در همه ما می تواند باشد.

 

راهبری چیست

 

قانون اول راهبری چیست؟

اولین قانون در باب رهبری این است که؛ برای اینکه رهبر باشید نیاز به عنوان و لقب ندارید. قصد داریم در قالب یک داستان واقعی اولین قانون در باب رهبری را بیان کنیم؛ این داستان پیرامون سه شخصیت به نام آنا، تامی و بلیک می چرخد.

آنا خدمتکار یک هتل است، تامی دوست آنا و بلیک است و بلیک هم یک کارمند کتاب فروشی است که از شرایطش ناراضی است و برای ادامه دادن زندگی نیاز به کمک دارد.

از آنجایی که آنا نشانه ی بارز فردی است که رهبری بدون لقب دارد، تامی تصمیم می گیرد بلیک را نزد آنا ببرد تا از راهنمایی های او بهره بگیرد.

بلیک تعریف می کرد: وارد اتاق هتل شدم و اتاق به بهترین صورت تمیز شده بود. وسایل اتاق از همه نظر در هارمونی بودند.

تامی رو به آنا کرد و گفت: بلیک در کتاب فروشی همکار من هست اما نیاز به کمک داره و می دونم تو بهترین فردی هستی که میتونی در راهبری به او کمک کنی.

بلیک شروع کرد و گفت: فکر می کنم کارم صرفاً یک وظیفه است و رهبری  کردن هم برای مدیرعامل هاست و موفقیت هم فقط برای افراد خوش شانس هست اما الان همه چیز رو متفاوت می بینم.

آنا: من می تونم هزار دلیل برای در رفتن از زیر یک کار گیر بیاورم و کارم رو بپیچونم. می تونم غر بزنم که من فقط یک کارگر خونه ام و اتاق انسان های پولدار رو همه روزه تمیز می کنم. اما یکی از بزرگ ترین آزادی که برای ما انسان ها وجود داره این هست که می تونیم مثبت فکر کنیم و در هر وضعیتی هم که برای ما اتفاق بیافته تصمیمات مثبت بگیریم.

تصور عام مردم این هست که ستاره ها خودشون روی شانه افراد می آیند، مردم با کم ترین تلاش توقع بیشترین پاداش ها رو دارند. دوست دارند که بنشینند یک گوشه و نعمت روی سرشون بباره، نمی دونستند که باید آستین ها را بالا زد و زحمت کشید.

وقتی کار می کنند توقع دارند که برای کم ترین کار بیشترین درآمد را داشته باشند. همه می توانند موفق و رهبر باشند اما کمتر کسی تصمیم می گیرد که راهبر و موفق باشد. بدون گرفتن هیچ پست و منصبی حاضر به رهبری  کردن نیستند و خوب کار نمی کنند،

به این خاطر هم هست که افراد موفق را خوش شانس می دانند. به نظرشان بهترین کار شانه خالی کردن از مسئولیت هاست اما بهتر است از کاناپه بلند بشی و شروع کنی و کار مفیدی انجام دهی.

بلیک: قصد توهین ندارم آنا، اما به نظرم عالی هستی. هر کسی را می شناسم به کار تو به چشم یک کار سخت و بی ارزش نگاه می کند. می دونی تو باید پشت سر مردم اتاق آنها را مرتب و تمیز کنی و این کار در نظر مردم پذیرفته نیست.

آنا: این که بقیه ی مردم در مورد من یا تو چی و چه طور فکر می کنند هیچ ربطی به ما نداره. رهبری بخش عمده اش در مورد اراده و ایمان بالا به کاری که انجام می دهی هست و شک نکردن به کارت و ایجاد تغییرات مثبت. فراموش کن بقیه در مورد تو چه می گویند.

 

قانون اول راهبری چیست

چیزی که مهم است این نکته که من در مورد خودم چه فکری دارم و بدانم که چه کسی هستم و می خواهم چه کاری انجام دهم و ارزش کارم را بدانم. هر روز کارم را به چالش بکشم و به کار پر ارزش تری تبدیل کنم. این قسمتی از قانون رهبری است.

آنا در حال توضیح علاقه ی خود نسبت به کارش بود و می گفت: هر روز صبح اتاق ها را جوری تمیز می کنم که انگار پیکاسو آن را نقاشی کرده است. همه ی اتاق ها را مثل اتاق خودم تصور می کنم و مهمان های این هتل را مثل مهمان های خانه ی خودم تصور می کنم.

یه جورایی خودم را مثل هنرمند می بینم و هر روز، من آن قدر خوش شانس هستم که می توانم بیشترین خلاقیت خودم را در روی بوم نقاشی ای که دیگران به آن کار می گویند ابراز کنم.

تأثیری که لقب می تواند روی رهبری داشته باشد، بسیار فرار است. به عبارتی عناوین و مناصب قدرت می آورد اما مشکلی که در قدرت وجود دارد این هست که می تواند گرفته شود یا از دست رود و مسئله اینجاست که قدرت طبیعی ما در رهبری کردن نقش مهمی ایفا می کند در واقع این قدرت در واقعیت هست نه در لقب. این قدرت واقعی هست که به هیچ وجه به شرایط بیرون بستگی ندارد، قدرتی بزرگ و درونی و این بزرگ ترین و بهترین نوع از قدرت هاست.

رهبری بدون لقب چالشی است بین این که علاقه مندی ات در چه سطحی هست و شجاعتت در چه بُعدی قرار دارد و این که در عین حال رفتاری دوستانه و جدی داشته باشی.

چهار قدرت طبیعی در ما انسان ها وجود دارد

  • قدرت طبیعی اول؛ همه ی ما در حال حاضر قدرت کار کردن و نشان دادن خودمان را به بهترین صورت داریم و برای این کار نیازی به لقب نداریم.
  • قدرت طبیعی دوم؛ همه ی ما در حال حاضر قدرت الهام بخشی به هر کسی را که می بینیم، با نشان دادن درست کارکردنمان داریم و برای آن کار نیازی به لقب نداریم.
  • قدرت طبیعی سوم؛ هر کدام از ما با علاقه به زندگی زنده هستیم و در مقابل شرایط منفی در زندگی باید تغییرات مثبت ایجاد کنیم و برای این کار هم نیاز به لقبی نداریم.
  • قدرت طبیعی چهارم؛ هر کدام از ما که با اصل رهبری کردن زنده ایم باید با مشتری با احترام و مهربانی و قدردانی برخورد کنیم، به همین دلیل بازده و ارزش سازمان به میزان قابل توجهی بالا می رود.

 

بلیک: آنا تو مطمئنی مشاور مدیر نیستی؟

آنا: نه من یک نظافتچی ساده ام که به نظر می رسد رهبری کردن را انتخاب کرده ام. هر کدام از ما یک کلید رهبری کردن در درون خود داریم. اقدامی که باید تصمیم بگیریم و انجام دهیم این است که دست از قربانی بودن بکشیم و دست به رهبری کردن بزنیم.

این بزرگ ترین انتخاب پیش روی ماست، قربانی بودن یا رهبر شدن. کلید را روشن کن و همیشه به یاد داشته باش که چهار قدرت طبیعی در تو می تواند تغییر بزرگی در جامعه، شرکت و سازمانی که در آن هستی ایجاد کند و با رهبری کردن درست می توانی قلب هزاران نفر را الهام ببخشی و برای آنها الگو بشوی.

فلسفه ی رهبری بدون لقب همه اش در مورد دموکراسی درون آن است. در این زمانه ی خاص هر کسی می تواند رهبر کار خودش باشد و در زندگی اش هم رهبری کند.

۵ اصل رهبری بدون لقب

 

۵ اصلی که در رهبری بدون لقب لازم است یاد بگیریم:

 

۵ اصلی که در رهبری بدون لقب لازم است یاد بگیریم

  • خلاقیت و نوآوری

اولین لازمه ی یک رهبری درست و باقی ماندن در رقابت همین خلاقیت و نوآوری هست.

در این زمانه مردم از این که خودشون باشند می ترسند تلاششون این هست که یک فرمول کهنه و قدیمی را مجدداً تجویز کنند و انجام دهند.

مشتری ها معمولاً دنبال ایده های نو و تازه هستند و از تازگی استقبال می کنند تا بتوانند لحظه ای از دنیای تکراری خودشون فاصله بگیرند.

رهبران بزرگ هر روز از خودشان این سوال را می پرسند که امروز چه کار جدیدی می توانم انجام دهم؟ و آنها هر روز در حال خلق چیزی جدید و نو هستند. خلاقیت ممکن است چیزی پیچیده به نظر برسد اما در اصل کار بسیار ساده ای هست و تنها چیزی که لازم هست به آن فکر کنید این هست که امروزی که در آن هستی بهتر و متفاوت نسبت به دیروز باشد.

شغل من نمی تواند کمکی کند تا وقتی که خودم به فکر ایجاد خلاقیت در آن باشم و تغییر در آن ایجاد کنم.

از خودتان هر روز بپرسید؛ چطور من می توانم کارم را بهبود بدهم؟

خلاقیت مرحله ای هست که حال را بهتر از گذشته کنید.

رهبری کردن شما منوط به ایجاد تغییرات کوچک روزانه است تا رهبری بی لقب محقق شود و تغییرات بزرگ و پیشرفت حاصل شود.

  • استادی

دومین اصل در رهبری بدون لقب، استادی هست.

مهارت داشتن در هر چیزی و تعلق دادن خودتان به استادی و تلاش کردن برای همه چیز در خلاقیت را می تواند شامل شود.

استاد کسی هست که تلاش می کند در کار، اول باشد. اولین مرحله در استاد شدن این هست که سطح مهارتی که در نظرتان هست را برای خودتان مشخص کنید، فقط این تعهد را می توانید به خودتان دهید که اولین و بهترین و کامل ترین باشید.

مسئله ی مهم اینجاست که همه ی ما توانایی برای رسیدن به استادی را داریم اما حدود ده هزار ساعت زمان می برد برای ما که به بهترین خودمان تبدیل شویم. ده هزار ساعت یعنی تقریباً ده سال، می توان به آن قانون ده ساله گفت. باید برای رسیدن به مرحله ی استاد شدن در کاری که داری چیزی در حدود ده سال وقت بگذارید، ده سال تمرین و تمرکز بر روی کاری که انجام می دهید.

رهبران بزرگ هیچ وقت کاری را انجام نمی دهند مگربا پشتکار، تداوم، وقت گذاشتن و تا وقتی که بتوانند در آن کار روح زندگی را بدمند.

  • صحت و اصالت؛

سومین اصل در رهبری بدون لقب، صحت و اصالت است.

اصالت یعنی مشتری هایتان به شما اعتماد کنند و شما به قول هایتان عمل کنید. پای تمام چیزهایی که به آنها اعتقاد دارید بایستید و تنها راه این کار هم با اصالت کار کردن هست.

اصالت و صداقت از ارزش هایی است که در جهان تجارت امروزه کمتر می توانید ببینید و تنها کسی هم که این قابلیت را داشته باشد، می تواند به موفقیت برسد.

پس اصالت داشتن و صادق بودن تنها در کار نیست بلکه بایستی که در نبوغ و استعدادهایتان هم اصالت و صداقت را داشته باشید.

وقتی که هر روزصبح به محل کار می روید همین صداقت در رهبری کردن است که نمونه ی کامل از کارتان باید باشد.

لطفاً دست از نفس خودتان بکشید و همانی باشید که در درونتان هستید، همان طوری که هستید زیبایید نه آن طوری که می خواهید تظاهر کنید. هر چه بیشتر به هوای نفستان خوراک بدهید فقط از هسته ی مرکزی خودتان دور می شوید.

رهبران بی لقب امیال خودشان را هر روز دم در می گذارند و با خود به داخل نمی آورند.

  • جربزه، عرضه و جسارت؛

چهارمین اصل در رهبری بدون لقب، جربزه، عرضه و جسارت است.

درست است که لازم نیست عنوانی داشته باشد اما لازم هست که جرأت و جربزه و قدرت کافی داشته باشید. باید از یک انسان عادی بیشتر خطر کنید و قدرت ریسک پذیری بالاتری داشته باشید.

خیلی از مردم با ایده ای عالی مواجه می شوند که با اولین مقاومت ساده دست از انجام آن ایده می کشند اما حقیقت راهبری چیز دیگری است، حقیقت آن در نباختن و پشتکار و استمرار است.

داشتن شهامت در برابر جایی که رقابت ایجاد می شود و در برابر تغییرات، خودش موهبتی است که همه ی رهبران آرزویش را دارند.

هر قدر که در مسیر خود برای بهبود دنیا و اطراف خودتان تلاش کنید می بینید که برای رسیدن به استانداردهای جهانی، موانع و مشکلات و مقاومت های بزرگ تری سر راهتان سبز خواهد شد، وارد دوره ای از شک به خودخواهی می شوید و اما ایمان به خودتان است که می تواند ترس شما را کاهش دهد و از سد این مسئله گذر کنید.

  • اخلاقیات

پنجمین اصل در رهبری بدون لقب، اخلاقیات است. اگر قرار باشد فقط یک اصل را یاد بگیرید، مهم ترین اصل اخلاقیات است. هیچ چیزی در کار به اندازه ی صداقت و راستگویی اهمیت ندارد و این که همگام و همراه با ارزش ها بمانید و اسم خودتان را در برابر بدنامی حفظ کنید. به عنوان یک رهبر سعی کنید که سابقه و اسم شما را لکه دار نکنند.

این فلسفه را برای رهبری کردن همیشه همراه خود داشته باشید؛ شما نیازی به لقب ندارید و همه می توانند رهبری کنند و همه ی اینها با شما آغاز می شوند و تصمیماتی که خودتان در این مسیر می گیرید.

رهبری کردن راهی برای انسان هاست تا خودشان را به بهترین صورت نشان دهند و در جامعه بدرخشند.

رهبری که این کار را می کند علاوه بر خودش موجب پیشرفت و موفقیت اطرافیانش هم می شود.

راهکار عملکرد سریع در باب رهبری

در طی بیست و چهار ساعت آینده لیست کاملی از کارهایتان در زندگی را تهیه کنید و قسمت هایی که از مسئولیت سر باز می زنید و نقش قربانی را بازی می کنید. کارهای رهبری روزانه خودتان را لیست کنید و همین طور اصول پنج گانه ای که برای رهبری کردن به آنها نیاز دارید.

نتیجه:

پس بنابراین رهبری هیچ ربطی به عنوان و لقب شما ندارد و به عبارتی رهبری یک فلسفه، نگرش و حالتی ازذهن و فکر شماست و در همه ی ما می تواند باشد.

اولین قانون در باب راهبری، رهبری بدون لقب و عنوان است که در رهبری لازم است ۵ اصل را یاد بگیریم.

 

راهکار عملکرد سریع در باب رهبری

این ۵ اصل عبارتند از؛

  • نوآوری و خلاقیت
  • استادی
  • اصالت
  • جرأت و جربزه
  • اخلاقیات

این ۵ اصل را علاوه بر آگاهی و یادگیری آنها لازم است که به کار ببریم و عملی کنیم.

معرفی کتاب ترس و لرز

معرفی کتاب ترس و لرز

مقدمه:
ترس و لرز کتابی فلسفی ازسورن کِیِرکگور است.
کِیِرکگور خود با موضوع ازدواج و عشق درگیر می شود و به دو مسئله ی مرتبط با هم می پردازد؛

  • ✨رابطه ی فرد با امر واقع چه باید باشد؟

    ✨رابطه ی او با زمان چه باید باشد؟

در این کتاب سورن کیرکگور به داستان حضرت ابراهیم پدر ایمان می پردازد به عبارتی مسئله ی بارز زندگی خود را با داستان ابراهیم پدر ایمان پیوند می زند و از آن الهام می گیرد.
شاید گمان کنیم که داستان های کهن و قدیمی با دنیای امروز ما رابطه ای ندارند اما با مطالعه ی این کتاب در می یابیم هر کدام از این داستان های کهن دارای نمادها و حکمت هایی هستند که با مسائل امروز ما پیوند خورده اند و پی بردن به حکمت آنها می تواند گره از مشکلات ما باز کند و این کتاب گواه همین موضوع است.
کِیِرکگور این کتاب را بهترین کتاب خود می داند ،به گفته ی هیرش این دشوارترین اثر کِیِرکگور است که در آن پیش از هر اثر دیگر به هر وسیله ای در سرگردان کردن خواننده کوشیده است زیرا از مسائل عام فراتر می رود.
در واقع این کتاب فقط یک خوانش نیست بلکه خواننده را به تفکر عمیق در رابطه با خود و زندگی وامی دارد.

 

برای خرید و تهیه کتاب میتوانید از کلیک بر روی اینجا اقدام نمایید.

** توجه بفرمایید برای تهیه کتاب به منابع و وبسایت های دیگر مراجعه بفرمایید . کتاب ها در وب سایت من حقیقی بفروش نمیرسد**

ترس و لرز

۲موضوع مهم در کوچینگ

2موضوع مهم در کوچینگ

۲موضوع مهم در کوچینگ:

مدیری در حال شکایت از  روال کار و همچنین کارکنان خود در سازمان بود و در همین حال ،فردی کاردان به او توصیه کرد علاوه بر مدیریت ،کوچینگ  را به عنوان روشی در کار خود به کار گیرد.

در حین صحبت ،مدیر سازمان گفت:کوچینگ فرآیندی زمان بر است و برای کارمندانی که من دارم خوب نیست و زمانی که من در بعضی کارها متخصص نیستم ،نمی توانم به عنوان یک کوچ عمل کنم.

فرد کاردان رو به مدیر گفت:فکر می کنم هنوز به طور کامل فرآیند کوچینگ را درک نکرده ایدو باورهای نادرستی در این رابطه در شما پرورانده شده است که لازم است این باورها و پندارهای نادرست، شناسایی و در نهایت بازسازی شوند و مطلب مهم دیگر که هر کوچ یا مربی لازم است از آن آگاهی پیدا کند و رعایت کند،اصول اخلاقی و رفتاری حاکم در کوچینگ است.

در این مقاله قصد داریم به باورهای نادرست و اصول اخلاقی و رفتاری که دو مطلب مهم در فرآیند کوچینگ هستند بپردازیم.

سرفصل ها:

  • ۱۴ باور نادرست در رابطه با کوچینگ

  • ۹ نکته ی مهم درباره ی اصول اخلاقی و رفتاری کوچینگ

۱۴ باور نادرست در رابطه با کوچینگ:

1-کوچینگ برای سر به راه کردن کارمندان است و فقط در مورد عملکرد ضعیف کاربرد دارد.

2-کوچینگ روشی است برای اینکه کارمندان کاری را که من از آنان می خواهم انجام دهند.

3-کوچینگ فقط از سوی سرپرست و مدیر در مورد زیر دست انجام می شود.

4-کوچینگ تنها توسط کسانی انجام می شود که در موضوع متخصص هستند.

5-کوچینگ کاری زمان بر و طولانی است.

6-کوچینگ در یک جلسه به پایان می رسد.

7-کوچینگ کاری سخت است.

8-کوچینگ برای کارمندانی مانند کارمندانی که من دارم خوب نیست.

9-من از قبل می دانم چگونه کوچینگ کنم.

10-کوچینگ به درد همه چیز می خورد.

11-کوچینگ همان منتورینگ است.

12-کوچینگ یک مد جدید در قرن جدید است.

13-شما نمی توانید کوچ خودتان باشید.

14-کوچ ها خود نیاز به کوچ ندارند.

 

۹ نکته ی مهم درباره ی اصول اخلاقی و رفتاری کوچینگ:

 

  1. سازمان متعلق به شاگردان است.همواره پیشرفت ،آسایش و ایمنی شاگردان را مقدم بر منافع شخصی خود قرار دهید.
  2. سخنان و رفتار کوچ ها و شاگردان هرگز نباید غیراخلاقی و غیرحرفه ای باشد.
  3. شاگردان خود را بهتر بشناسید.
  4. بیشتر از خروجی و نتیجه بر عملکرد و فرآیند کوچینگ تأکید کنید.
  5. باثبات باشید.
  6. اول شاگردان ،دوم برنده شدن.
  7. بگذارید سازمان های حمایت کننده ی مالی فقط پشتیبان برنامه های تیم باشند و اجازه ندهید در کارهای مربوط به کوچ و اداره کردن تیم دخالت کنند.
  8. کوچ ها و شاگردان باید با یکدیگر محترمانه رفتار کنند.

  1. هم در زمان صحبت کردن با شاگردان و هم در زمان گوش دادن به صحبت های آنها ،کاملاً به آنها توجه کنید همان طور که شما می خواهید آنها با توجه کامل با شما در ارتباط باشند.

 

نتیجه:

پس بنابراین برای هر فردی که در فرآیند کوچینگ قرار می گیرد ،لازم است از دو مطلب مهم در این فرآیند آگاهی پیدا کند تا سرانجام به رعایت آنها بپردازد.

یکی از این مهم؛شناسایی باورهای نادرست در رابطه با کوچینگ است و دیگری اصول اخلاقی و رفتاری حاکم در فرآیند کوچینگ است.

این باورهای نادرست ابتدا لازم است شناسایی شوند تا هر فرد بتواند به بازسازی این باورها بپردازد و در نهایت عملکرد مناسب را داشته باشد.

اصول اخلاقی و رفتاری ممکن است نکات ریز و جزئی باشند اما عملی کردن همین نکات جزئی موجب پیشرفت و بهبودی در فرآیند می شوند.

 

 

آموزش کوچینگ

آموزش کوچینگ

در این مقاله قصد داریم به مبحث آموزش کوچینگ بپردازیم:

افرادی وجود دارند که وقتی با حوزه ی کوچینگ آشنا می شوند تمایلشان بر این است که خودشان تبدیل به یک کوچ شوند. معمولاً در ابتدای مسیر کوچینگ و به عنوان یک فرد تازه کار سوال های زیادی دارند و مایلند بدانند از کجا باید شروع کنند، چگونه و کجا آموزش ببینند، چه مهارت هایی را به صورت کلیدی در کوچ و کوچینگ نیاز دارند و…

سرفصل ها

  • آیا دانش کوچینگ از شما یک کوچ می سازد؟
  • مهارت های مهم در کوچینگ
  • چگونه مهارت ارائه ی بازخورد را در کوچینگ به کار بریم؟

آیا دانش کوچینگ از شما یک کوچ می سازد

آموزش و کسب دانش در خصوص کوچینگ اولین قدم در کسب مهارت کوچینگ است. اما به هیچ وجه کسب دانش، از فرد یک کوچ نمی سازد. ماهر شدن در کوچینگ نیاز به تمرین دارد.

این کار دقیقاً شبیه فراگیری شنا است. فردی که می خواهد شنا کردن بیاموزد و در آن ماهر شود نیاز کمی به آموزش دارد ولی احتیاج به تمرین و ممارست زیادی دارد تا بتواند در این کار مهارت لازم را کسب کند.

 

آیا دانش کوچینگ از شما یک کوچ می سازد

مهارت های مهم کوچینگ

به طور کلی مهارت های مهم کوچینگ را می توان به شرح زیر طبقه بندی کرد:

مهارت های مشاهده

مدیری که می خواهد کوچینگ کند، باید قادر به رصد کردن عملکرد کارمند بر مبنای اهداف و انتظاراتی که از قبل تعریف شده است باشد.

کوچ قبل از اینکه عملکرد کارمند را به طور رسمی ارزیابی کند باید نقاطی را که کارمند می تواند عملکرد خود را بهبود و ظرفیتش را توسعه دهد، شناسایی کند و اقداماتی را به منظور کمک به آن کارمند، مد نظر قرار دهد.

بعضی از اطلاعات را به وسیله مشاهده مستقیم می توان به دست آورد. مثلاً نحوه ی شرکت در یک جلسه یا نحوه ی ارائه مطلب، یا روابط یک کارمند با دیگر کارمندان بعضی از اطلاعات را کوچ می تواند از سایر طرق مانند مطالعه گزارش هایی که کارمند تهیه کرده است یا از طریق ابزارهای کنترلی مانند بودجه ای که هزینه شده است به دست آورد.

مهارت های تحلیلی

کوچ باید دارای دو نوع مهارت تحلیلی باشد. او باید قادر باشد نقاطی را که در آن کارمند می تواند عملکردش را بهبود داده و خودش را توسعه دهد شناسایی کند و باید بتواند تعیین کند که در چه زمانی کوچینگ اقدامی است که می تواند به کارمند یا مراجع کمک کند تا عملکردش را بهبود دهد.

مهارت های مصاحبه

شاید بهتر باشد این مهارت را به دو مهارت سوال کردن و مهارت گوش دادن فعال تفکیک کرد. یک کوچ باید قادر باشد از کارمند به طریقی صحیح سوال های درستی بپرسد سپس به طور فعال گوش کند. یک کوچ در مصاحبه ی خود سوال های گوناگونی مطرح می کند.

مهارت های ارائه ی بازخورد

توانایی ارائه ی بازخورد یکی دیگر از مهارت های مهم کوچ یا مربی است. اگر بازخوردی که کوچ به فراگیر می دهد. منجر به مقاومت، عصبانیت، ترس و قطع شدن ارتباط شود مطمئناً بازخورد به طور مؤثر ارائه نشده و چنین بازخوردی تغییر مطلوبی در رفتار فراگیر به وجود نمی آورد.

مهارت سؤال کردن

سوال کردن پایه و اساس کوچینگ را تشکیل می دهد. یکی از مهارت هایی است که در واقع دارایی و همه چیز کوچ محسوب می شود.

اساساً دو نوع سوال وجود دارد. یک نوع سوال هایی که هدف آن جمع آوری اطلاعات است و کوچ با طرح آنها به اطلاعات مفیدی در مورد شناخت موقعیت و مسئله می رسد.

نوع دوم سوال هایی هستند که توانایی یادگیری و قدرت درک و تفکر سوال شونده را تقویت می کند و باعث می شود او به تفکر عمیق برود. سوال نوع دوم قدرتمندتر و تفکر برانگیزتر هستند.

مهارت گوش دادن فعال

گوش دادن واقعی یا گوش دادن فعال یکی از مهارت های مهم است که برای مدیرانی که می خواهند کوچینگ  کنند ضرورتی انکار ناپذیر است.

گوش دادن فعال یعنی گوش دادن برای یک مقصود خاص و آن بیشتر و فراتر از شنیدن یعنی عمل دریافت صوت است.

گوش دادن فعال روش خوبی برای ایجاد تغییر در افراد است. برخلاف این گفته که گوش دادن کاری انفعالی است تحقیقات قبلی نشان داده که گوش دادن یکی از مؤثرترین عوامل در تغییر افراد و توسعه گروه است.

گوش دادن موجب تغییر در نگرش افراد به خود و دیگری می شود. فردی که به خوبی و به طور فعال گوش می دهد بلوغ هیجانی پیدا می کند، به تجربه دیگران توجه می کند. مقاومت و سرسختی کمتری از خود نشان می دهد و دموکرات تر می شود.

 

مهارت گوش دادن فعال

چگونه مهارت ارائه ی بازخورد را در کوچینگ به کار ببریم

چند نکته در خصوص مهارت ارائه ی بازخورد؛

  • وقتی رفتاری را مدنظر دارید مشخص و واضح به آن اشاره کنید.
  • زمانی که برای بازخورد دادن در نظر دارید، مشخص باشد. قبل از عمل توصیه کنید و بلافاصله بعد از عمل بازخورد مثبت بدهید.
  • از قضاوت و برچسب زدن بپرهیزید برای این کار موضوع را تشریح کنید نه ارزیابی.
  • روی رفتاری تمرکز کنید که دریافت کننده ی بازخورد بتواند آن را انجام دهد.
  • برای کاهش مقاومت و حالت تدافعی دریافت کننده، به جای کلمه ی (شما) از کلمه ی (من) استفاده کنید.
  • بررسی کنید تا مطمئن شوید پیام شما به طور واضح به دریافت کننده رسیده است.
  • در آرامش، بدون هیجان در کلمات، صوت و حرکات بدن بازخورد بدهید.

نتیجه:

پس بنابر آن چه گفته شد اولین قدم در کسب مهارت کوچینگ، آموزش و کسب دانش است اما دانش و آموزش به تنهایی از شما یک کوچ نمی سازد. به عبارتی علاوه بر آموزش و کسب دانش، تمرین و ممارست لازم است تا در کوچینگ مهارت های لازم به دست آید و بتوانید به یک کوچ حرفه ای و موفق تبدیل شوید.

از مهارت های مهم کوچینگ عبارتند از؛ مهارت های مشاهده، مهارت های تحلیلی، مهارت های مصاحبه، مهارت های ارائه ی بازخورد، مهارت سؤال کردن، مهارت گوش دادن فعال در زمینه ی کوچینگ و تبدیل به یک کوچ شدن نیاز است این مهارت های مهم و کلیدی پرورش و تقویت شوند و به حیطه ی عمل درآیند.

کوچ حرفه ای چه ویژگی هایی دارد؟

کوچ حرفه ای چه ویژگی هایی دارد؟ (تضمین موفقیت شما!)

هر فردی برای پیشرفت و رشد فردی و شغلی نیاز به هدایت دارد به عبارتی به یک برنامه ی کوچینگ و کوچ نیاز دارد اما مسئله اینجاست که چگونه یک کوچ را انتخاب کنیم.یک کوچ حرفه ای و موفق باید چه ویژگی هایی داشته باشد؟

چه ویژگی هایی در یک کوچ باید شاخص باشند؟

اگر بخواهیم در جایگاه یک کوچ یا مربی حرفه ای و موفق قرار بگیریم لازم است چه ویژگی هایی را در خود پرورش دهیم؟

چگونه یک کوچ یا مربی ستاره می شود؟

و….

در این مقاله سعی داریم به ویژگی های یک کوچ حرفه ای و موفق بپردازیم.

سرفصل ها:

  • 💢ویژگی های یک کوچ حرفه ای و موفق

  • 💢۷ نکته برای ستاره شدن کوچ

ویژگی های کوچ های حرفه ای و موفق چیست؟

سه ویژگی شاخص کوچ های حرفه ای و موفق؛ دانش کوچینگ، انگیزه برای موفقیت و توانایی انتقال فکر است.

✨دانش کوچینگ:

فقدان دانش در آموزش مهارت ها، خطر صدمه و نا امیدی را در پی دارد. هر چه کوچ ها دانش بیشتری در آموزش مهارت های سازمانی خود داشته باشند و درباره ی فنون کوچینگ و تربیت صحیح و آموزش بدانند، کوچ و کارکنان از کار، لذت بیشتری خواهند برد.

 

✨انگیزه کوچینگ:

کوچ ها برای موفق شدن به انگیزه نیاز دارند و کارکنان به زمان. اگر کوچ تمام فنون و مهارت ها و دانش ها را برای آموزش بداند ولی فاقد انگیزه برای استفاده از آنها باشد کوچ موفقی نخواهد بود. گاهی مربیان انگیزه دارند اما وقت ندارند یعنی انگیزه برای وقت گذاشتن و بهتر شدن را ندارند.

✨انتقال فکر: انتقال فکر، یکدلی و توانایی درک فوری افکار و عواطف و احساسات کارکنان و نحوه انتقال افکار و احساسات به آنهاست. کوچ هایی که دارای قدرت انتقال فکر و احساسات هستند؛ احساس شادمانی، نا امیدی، بی قراری و خشم را در کارکنان درک می کنند،

به سخنان کارکنان گوش می دهند و درک خود را از آنچه می شنوند بیان می کنند. از تحقیر کارکنان خود داری می کنند و به ندرت کارکنان را تنبیه و به شخصیت آنها خدشه وارد می کنند.

مربیانی که دارای قدرت انتقال فکر و احساسات هستند آمادگی بیشتری برای حفظ احترام کارکنان را دارند و به نوبه خود از جانب کارکنان از احترام بیشتری برخوردار می شوند.

 

و باقی ویژگی های یک کوچ حرفه ای و موفق:

✨ارتباط:

ارتباط تنها ارسال پیام نمی باشد بلکه دریافت پیام نیز ازعناصر اصلی ارتباط است. موفقیت کوچ ها تا حدی زیاد به توانایی آنها به برقراری ارتباط بستگی دارد.

اغلب کوچ ها در ارسال پیام موفق هستند و مهارت دارند اما در دریافت پیام ضعیف هستند.

برای موفقیت و حرفه ای شدن در کوچینگ و مدیریت نیازبه داشتن مهارت های بالای شنیداری است نه به این منظور که فقط بشنویم بلکه محتوای پیام را درک کنیم.

 

✨ارتباط مؤثر:

مهم ترین ویژگی کوچ های موفق و حرفه ای دنیا این است که برای توسعه مهارت های کوچینگ و ارتباط با شاگردانشان وقت می گذارند.

مهارت های ارتباطی برای کوچ ها به دو گروه مهارت های ارتباطی کلامی و مهارت های ارتباطی غیرکلامی تقسیم می شود.

از ویژگی های مهم مهارت های ارتباط کلامی ثبات و استحکام، صداقت و اختصار است و مهارت های ارتباط غیرکلامی مهم که در اختیار کوچ ها است حالات چهره، زبان بدن و مهارت گوش دادن است.

 

✨رفع اختلالات برقراری ارتباط:

مردم راه های اختلال آمیز برقراری ارتباط را در کارکنان از سازمان و محیط می آموزند از جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد؛

چگونه ظاهر بین باشیم، چگونه ظاهرسازی کنیم، چگونه پنهان کاری کنیم، چگونه دروغ بگوییم و از این قبیل که اینها برقراری ارتباط را تضعیف می کنند.

✨شناسایی آفت های ارتباط سالم: کوچ ها باید به موانع و آفت های ارتباط سالم و مؤثر توجه داشته باشند؛

صحبت کردن و هرگز گوش ندادن، همیشه کنترل کردن و دستور دادن. هرگز کنترل نکردن و بی تفاوت بودن. بی توجهی به ارتباط غیرکلامی.

✨سرمایه گذاری عاطفی در کوچینگ: چگونه می توانیم در حساب عاطفی خود سپرده گذاری نماییم؟ از طریق ادب، نزاکت، تواضع، فروتنی، مهربانی، توجه، صداقت و راستی، احساس تعهد و خوش قولی.

✨مسئولیت کوچ های پایه: شما به عنوان یک مربی مسئولیت انجام وظایف مختلف و ایفای نقش های معلمی، کوچینگ و مدیریت  را بر عهده دارید.

✨مهم ترین مسئولیت های کوچ های پایه چیست؟

پایبندی بر وجدان کاری، القای ارزش های سازمانی، احیای روحیه کارمندی، آگاهی از انگیزه های خدمت کارکنان در سازمان، آگاهی از نگرش های گوناگون به کوچینگ، توجه به نقش خانواده در برنامه ها، بهترین طرز برخورد شیوه مدیریت فعال، ملاقات منظم با خانواده ها، مطلع نگه داشتن آنها وعلاقه مند ساختن آنها به پیگیری وضعیت پیشرفت شغلی همسرانشان.

۷ نکته برای ستاره شدن مربی

گلد اسمیت هفت دیدگاه برای ستاره شدن مربی ارائه داده است:

  1. سخت کوش باشید و در زمینه ی شناختن بهترین ها در حوزه ی خود از هیچ کوششی فروگذار نکنید با آنها حشر و نشر کنید و ازآنها یاد بگیرید.
  2. به دنبال موضوعی باشید که هنوز کسی دنبال آن نرفته است. در آن موضوع خبره شوید. دقیقاً بدانید چه می کنید و چه کارهایی را انجام نمی دهید.
  3. هویت خود را کشف کنید.سپس یک موقعیت شفاف، خاص و یگانه درباره ی آن بسازید.
  4. همکاران حرفه ی خود را دوست خود بدانید نه رقیب، چرا رقیب؟ همواره بهتر است دوست داشته باشید.

5.همواره بدانید مراجعانتان چه کسانی هستند. با آنها ارتباط داشته باشید و با آنها به ساده ترین شیوه گفت و گو کنید.

6.وقتی چیزی را عرضه می کنید و ارائه می دهید به یاد داشته باشید که محتوایی داشته باشد. اگر چیزی فراتر از انتظار آنها ارائه دهید، مشتری شما می شوند.

7.نشان شخصیتی خود را بسازید و روی آن در بلندمدت سرمایه گذاری کنید، سال ها طول می کشد تا خوب شناخته شوید.

نتیجه:

پس دریافتیم که یک کوچ برای اینکه در سطح ستاره شدن و همچنین حرفه ای و موفق باشد لازم است ویژگی هایی داشته باشد که ۳ ویژگی شاخص آن عبارتند از؛ دانش کوچینگ، انگیزه ی کوچینگ و انتقال فکر.

ویژگی های دیگری هم وجود دارند که در اولویت های بعدی قرار می گیرند. رعایت هر کدام از این نکات و پرورش و تقویت این ویژگی ها ما را در مسیر موفقیت و حرفه ای شدن قرار می دهد و به جایگاه یک کوچ اعتبار و ارزش می بخشد.

همه چیز در رابطه با کوچینگ و منتورینگ و تفاوت آنها

همه چیز در رابطه با کوچینگ و منتورینگ و تفاوت آنها

همه چیز در رابطه با کوچینگ و منتورینگ

شخصی در حال معرفی خود بود و عنوان کرد؛ که من یک منتور هستم….

افراد دیگر در جمع سوال های متعددی از او پرسیدند؛

  • یعنی کوچ هستید؟
  • منتور در چه تخصصی؟
  • منتور یعنی چه؟

و….

کوچینگ و منتورینگ دو واژه ای هستند که معمولاً در کنار هم گفته و شنیده می شوند و گاهی هم ممکن است مترادف و هم معنی به نظر برسند اما با هم تفاوت دارند.

در این مقاله بر آن هستیم به ارائه ی توضیحاتی در رابطه با منتورینگ و کوچینگ بپردازیم.

سرفصل ها:

 

تفاوت میان منتورینگ و کوچینگ چیست؟

معمولاً منتورها افرادی هستند که در زمینه ی خاصی تخصص دارند (مثلاً تجارت) و در کار خود به یک بینش و خرد رسیده اند و همزمان که تجربیات تخصصی را آزادانه به اشتراک می گذارند،

روی منش و بینش فرد هم تأثیر گذار هستند. ما در گذشته این نقش را در بازار سنتی ایران زیاد می دیدیم. افرادی که به اصطلاح اوستای کاری بوده اند و به شاگردهای خود هم اصول کار را یاد می دانند و هم منش انجام کار.

در کوچینگ بیشتر تمرکز بر روی تقویت یک یا چند شایستگی فردی است و یک رابطه حمایتی است برای اینکه فرد تحت کوچینگ با کیفیت بالاتری کار کند و به هدف مشخصی که تعریف شده برسد.

بنابراین کوچ ها معمولاً روی قابلیت های فردی افراد و نگاهشان به مسائل کار می کنند و کمک می کنند تا این قابلیت ها پرورش پیدا کنند و تغییری پایدار در فرد شکل بگیرد.

معمولاً در کوچینگ پیک تعهد بین کوچ و فرد تحت کوچ شکل می گیرد و هدفی مشخص می شود در حالی که در منتورینگ این رابطه آزادانه تر تعریف می شود و الزاماً منجر به رسیدن هدف خاصی نشود بلکه هر جلسه از گفتگو و ارتباط خودش تأثیر ویژه و مشخصی می تواند داشته باشد.

کوچینگ گرایش های مختلفی دارد. مثلاً کوچینگ رهبری، کوچینگ زندگی ، کوچینگ کارایی، کوچینگ شغلی و….

چه نکاتی در منتورینگ و کوچینگ مهم است؟

کسی که در جایگاه هدایت گر قرار می گیرد به چند شایستگی مهم نیاز دارد. اول وجود تخصص در آن کار است. این تخصص برای منتورها در حرفه ی خودشان تعریف می شود و برای کوچ ها خود تخصص کوچینگ مورد نظر است.

اما چه در کوچینگ و چه در منتورینگ قدرت هدایت با پرسش و حمایت در مسیر، دو قابلیت مهم است که باید افراد به آن آگاه باشند.

اگر قرار است شخصی رشد کند و رشدش پایدار باشد، صرفاً در اختیار گذاشتن پاسخ های آماده و مُسَکن های مقطعی به آن فرد کمک نمی کند بلکه باعث شکل گیری وابستگی  آسیب زننده ای هم می شود.

مهم ترین هنرکوچ و منتور ایجاد پرسش و حمایت از مراجع در مسیر برای یافتن پاسخ باید باشد.

بنابراین نه کوچ و نه منتور بهتر است خودش را در جایگاه دانای کل قرار ندهد و صرفاً غذای آماده ارائه ندهد و کمک کند فرد در طول مسیر قابلیت های خود را افزایش دهد.

حمایت هم در این روابط یعنی در دسترس بودن، نشان دادن نشانه ها، گوش دادن مؤثر و فراتر از آن درک مراجع و همدلی با او به شکلی که مراجع درک کند که می تواند در فضایی امن با مربی یا کوچ خود گفتگو کند.

مسئله مهم دیگری که منتورها و کوچ ها باید به آن توجه ویژه ای داشته باشند، صادقانه حضور داشتن در جلسات و صادقانه بازخورد دادن است. در واقع ممکن است گفتگوی صادقانه گاهی دردناک باشد اما این هنر یک منتور و کوچ است که همواره صادقانه گفتگو می کند، جایگاه حمایتی خود را هم حفظ کند و بتواند مثبت ترین تأثیر ممکن را بر مراجع خود بگذارد.

 

آیا در هر مقطع زمانی فقط باید یک منتور یا کوچ داشت؟

در هر مقطع زمانی بسته به اهمیت موضوع برای مراجع، می تواند یک یا چند منتور در زمینه های مختلف داشته باشد. مثلاً یک منتور برای بازاریابی، یک منتور طراحی خدمات و ….

اما در کوچینگ چون تمرکز بیشتر روی شایستگی های فردی است معمولاً باید در هر مقطع زمانی فقط با یک کوچ کار کرد. بنابراین در زمینه های تخصصی می توان مربی های مختلف داشت اما در زمینه رشد فردی، افزایش کارایی و شناخت توانایی ها و ضعف ها بهتر است در هر مقطع زمانی با یک کوچ ،کار را ادامه داد.

 

آیا کوچینگ و منتورینگ شغل است؟

در تمام دنیا کوچینگ  به عنوان یک شغل پذیرفته شده است و کوچ ها با توجه به گرایش هایی که دارند یا به شکل مستقل فعالیت می کنند یا با یک سازمان همکاری می کنند.

اما منتورینگ معمولاً به دو صورت رسمی و غیررسمی شناخته می شود. منتورینگ رسمی یک برنامه از پیش طراحی شده سازمانی است که برای افزایش ارتقاء کیفیت کارکرد پرسنل یک شرکت با استفاده از به اشتراک گذاری و هدایت کارکنان باتجربه تعریف می شود و مشخصا از سمت سازمان حمایت و هدایت می شود.

منتورینگ غیررسمی شاید همواره برای هر کدام از ما اتفاق بیفتد و تکرار شود به این صورت که معمولاً هر شخصی افراد باتجربه ای را می شناسد که پرسش هایش را پیش او می برند و این فرمی از منتوریگ غیررسمی است که هم در سازمان ها اتفاق می افتد و هم خارج از سازمان ها در انجمن ها و گروه های تخصصی.

در حوزه ی استارتاپ معمولاً منتورها با چند انگیزه فعالیت می کنند. اولاً اگر افراد باتجربه ای هستند که خودشان مسیری را طی کرده اند و بر اساس مسئولیت های اجتماعی و باورهای خودشان تصمیم می گیرند که با حمایت از نیروهای جوان به فضای کسب و کار کشورشان کمک کنند.

عده ی دیگری از طرف یک سازمان یا مثلاً سرمایه گذار استخدام می شوند تا گروه ها را هدایت کنند و عده ای دیگر هم منتورینگ را به عنوان سرمایه گذاری بر روی یک کسب و کار نوپا می بینند و سهمی از آن کسب و کار را در ازای زمانی که صرف می کنند دریافت می کنند.

 

من به کوچ نیاز دارم یا منتور؟

شاید بهتر است بگوییم، هر دو. تمرکز کوچ بر روی شایستگی های شماست و تمرکز منتور بر روی تخصص و خِرَد کاری.

حداقل من با استانداردی آشنا نیستم که بگوید در چه شرایطی باید کدام را انتخاب کرد و واقعیت این است که در عمل مرز بین منتور و کوچ بسیار کمرنگ می شود. مثلاً اگر منتوری بر اصول کوچینگ آگاه باشد.

می تواند همزمان هر دو نقش را بازی کند یا شاید کوچی بر اساس تجربیاتش در صنعتی خاص بتواند منتورهم باشد بنابراین سخت است که مرزی قائل شد اما شاید به طور کلی بتوان گفت برای شروع یک کسب و کارنقش منتور پررنگ می تواند باشد و برای ادامه دادن کسب و کار، نقش کوچ مؤثرتر می شود.

 

چه قدر هزینه کنم؟

شما برای استفاده از خدمات منتورینگ و کوچینگ باید هزینه کنید و زمان حداقل هزینه ای است که باید پرداخت کنید.

در منتورینگ غیررسمی یا رسمی سازمانی معمولاً مناسبات مالی تعریف نمی شود اما خدمات کوچینگ و حتی منتورینگ در هیچ کجای دنیا جزء خدمات ارزان نیست و دلیلش هم واضح است.

شما چیزی را قرار است به دست آورید که به تنهایی با صرف زمان و آزمون و خطای بیشتری باید بهش برسید.

نتیجه:

بنابراین دریافتیم که منتورینگ و کوچینگ با هم تفاوت دارند.

منتورها افرادی هستند که در زمینه خاصی، تخصص دارند اما در کوچینگ بیشتر تمرکز بر روی تقویت یک یا چند شایستگی فردی است و یک رابطه ی حمایتی است تا فرد به هدف مشخصی که تعریف شده برسد.

چون منتور معمولاً بر روی یک تخصص کار می کند پس یک فرد می تواند چند منتور داشته باشد اما چون در کوچینگ تمرکز بر روی یک هدف و شایستگی های فردی است، توصیه می شود که با یک کوچ کار کرد.

در عمل مرز بین منتور و کوچ بسیار کمرنگ می شود مثلاً اگر منتوری بر اصول کوچینگ آگاه باشد می تواند همزمان هر دو نقش را بازی کند یا شاید کوچی براساس تجربیاتش در صنعتی خاص بتواند منتور هم باشد.

سخت است که مرز میان این دو را پیدا کرد اما شاید به صورت کلی بتوان گفت برای شروع یک کسب و کار نقش منتور پررنگ  می تواند باشد و برای ادامه دادن کسب و کار نقش کوچ مؤثرتر می شود.

کوچینگ سازمانی چیست

کوچینگ سازمانی چیست ؟

وقتی به طور موشکافانه و دقیق به حیطه ی موضوعی کوچینگ وارد می شویم در می یابیم که مبحث کوچینگ شاخه های متعدد و انواع دارد ،یکی از انواع کوچینگ (مربیگری) ،کوچینگ سازمانی است.در این مقاله قصد داریم به تعریف کوچینگ سازمانی بپردازیم.

تعریف کوچینگ سازمانی

صاحب نظران و متخصصان کوچینگ تعاریف گوناگونی از کوچینگ ارائه کرده اند که علی رغم تفاوت ظاهری همه ی آنها مفهوم کوچینگ را در قالب جملاتی خاص بیان کرده اند.

مطالعه تعاریف گوناگونی که ارائه شده است به درک ما از اینفرآیند کمک می کند.

تعاریف بعضی از آنها به شرح زیر است:

جان وایتمور یکی از برجسته ترین متخصصان کوچینگ و کسی که سالها به این کار اشتغال داشته و دارد کوچینگ را این طور تعریف می کند:(گشودن قفل استعداد فرد برای به حداکثر رساندن عملکرد او).

فیلیپ روزینسکی صاحب نظر در کوچینگ می گوید:کوچینگ یعنی هنر ایجاد تسهیلات در آزاد سازی نیرو و استعداد فرد برای رسیدن به اهداف مهم و با معنی او.

مارشال گلد اسمیت یکی از بزرگان کوچینگ مدیران ارشد این تعریف را ارائه کرده است ،کمک به رهبران تا به تغییر رفتار مثبت و پایدار در خود ،کارکنان و سازمان دست یابند.

بیکن و اسپیر کوچینگ را این طور تعریف می کنند؛یک دیالوگ آگاهانه که هدفش تسهیل در کسب مهارت جدید ،امکان و گزینه های نوین و بصیرت در رهبری افراد و پیشرفت سازمانی است.

آنتونی گرانت نیز این تعریف را ارائه می کند؛یک فرآیند سیستماتیک و مبتنی بر همکاری که نتیجه گرا و متمرکز بر راه حل است که در آن کوچ(مربی) به فراگیر در ارتقا عملکرد ، تجربه ی زندگی ،خودآموزی و رشد شخصی فراگیر کمک می کند.

 

تعریف کوچینگ سازمانی

 

نتیجه:

پس کوچینگ انواع دارد که یکی از آنها کوچینگ سازمانی است.

صاحب نظران و متخصصان کوچینگ تعاریف گوناگونی از کوچینگ داشته اند که آگاهی از این تعاریف به درک ما از اینفرآیند کمک می کند به عبارتی برای قرار گرفتن در این فرآیند و عملی کردن آن لازم است نسبت به این تعاریف شناخت پیدا کنیم.

کوچینگ و مدیریت

کوچینگ و مدیریت یا کوچینگ شیوه ای در مدیریت

کوچینگ و مدیریت 

  • ✨آیا مدیر ،یک کوچ(مربی) است؟
  • ✨لازم است مدیر یک کوچ شود؟
  • ✨تفاوت یک مدیر با مربی یا کوچ چیست؟
  • ✨چگونه یک مدیر در سطح بالا و تأثیرگذار قرار می گیرد؟

اینها سوال هایی هستند که وقتی با مفهوم کوچینگ ،کوچ ،مدیر و مدیریت آشنا می شویم به ذهن کنجکاو و پرسش گر ما خطور

می کنند.در این مقاله سعی بر آن است به موضوع کوچینگ و مدیریت بپردازیم.این مقاله مختص به مدیران و مربیان  نیست همه ی ما در هر جایگاهی مدیر و مربی  هستیم ،مدیر خود و زندگی مان….

سرفصل ها:

  • چرا مدیران برای گروه خود یک کوچ نیستند؟

  • مدیر چگونه به یک کوچ(مربی)تبدیل می شود؟

چرا مدیران برای گروه خود یک کوچ نیستند؟

با در نظر گرفتن تمام مزایای بودن در نقش مربی که شامل خوداتکایی ،لذت بردن از شغل خود و عملکرد بهتر برای مدیران می شود،ممکن است تصور کنید مدیران احتمالاً باید برای استفاده از مهارت های  کوچینگ در ارتباط با کارمندان خود بسیار مشتاق باشند اما واقعیت این است که بسیاری از مدیران ،کارمندان خود را در آن سطحی که باید ،کوچینگ نمی کنند.

بر اساس نظر لیندا میلر ،به سه علت مدیران از این کار سر باز می زنند:

  1. آنها اولویت های رقابتی دارند و احساس می کنند که به عنوان یک مدیر،هیچ زمانی برای به کارگیری مهارت کوچینگ در شغل خود ندارند.

  2. آنها معتقدند در حال حاضر ،نقش یک کوچ را در گروه خود به خوبی اجرا می کنند.

  3. آنها مطمئن نیستند که هدایت کارمندان به عنوان کوچ ،ضرورتاً بهترین روش برای کارمندان باشد.

 

در ادامه هر یک از موارد بالا به صورت مفصل توضیح داده  می شود:

✨اولویت های رقابتی؛

وقتی از مدیران خواسته می شود تامهارت های کوچینگ را به مجموعه توانایی های خود اضافه کنند،احساس اولیه ای که معمولاً به آنها دست می دهد این است که این کار زمان زیادی را خواهد گرفت.این احساس در ابتدا ممکن است درست باشد،به ویژه برای مدیرانی که بر فرآیند کار نظارت دارند.

چرا که این مدیران با طیف وسیعی از اولویت های رقابتی در شغل خود از قبیل ، دستیابی به اعداد و ارقام و نتایج مورد نظر شرکت و هم چنین مدیریت وظایف و مسئولیت های شخصی رو به رو هستند.سازمان ها برای توسعه کارکنانشان به مدیران احتیاج دارند.

 

سازمان ها برای این که افرادشان رشد و پیشرفت کنند به راه هایی برای تشویق مدیران نیاز دارند تا آن ها زمانی را صرف برقرار کردن ارتباط بین اعضای تیم و کوچینگ آن کنند.

کوچینگ تیم های کاری با وجود زمان بر بودنش در کوتاه مدت، در بلند مدت باعث صرفه جویی در زمان می شود.در آن صورت است که مدیران مکالماتی مؤثرتر ،متمرکزتر و همراه با بهره وری با اعضای تیم خواهند داشت.

 

 

✨داشتن نقش کوچ در گروه؛خیلی از افراد واقعا نمی دانند که کوچینگ یعنی چه؟!

اگر شما این پرسش را از صد نفر بپرسید ،صد پاسخ متفاوت به آن خواهید داشت.پس یکی از دلایلی که مدیران فکر می کنند نقش کوچ را در گروه خود دارند، همین است.

هم چنین مشخص می شود چرا مدیران زمانی که پاسخ های مناسبی به عملکرد خود دریافت نمی کنند،شگفت زده می شوند.برای مثال بسیاری از افراد تصور می کنند منظور از کوچینگ ،مدل ورزشی آن است که در آن ،مربی در کنار زمین می ایستد و فریاد می کشد.

اما در مدل کوچینگ بلانچارد به جای این که به افراد بگویید چه کاری انجام دهند ،از آنها نظرشان را در مورد انجام کارها بپرسید.وقتی مدیران تصور کنند، تنها خودشان هستند که باید در مورد نحوه ی انجام امور فکر کنند و گزینه های پیش رو را مشخص و به دیگران ابلاغ کنند ،

در این صورت مزایای استفاده از ایده ها و راه حل های دیگران را از دست می دهند اما وقتی مدیران به این که مسئولیت آنها تصمیم گیری بر اساس نظرات کارمندانشان است ، اعتقاد پیدا کنند ،مزایای استفاده از ایده های خلاقانه را که نتیجه ی درخواست از کارکنان برای نظر دادن به جای خواستن از آنها برای انجام کارهاست ،خواهند دید.

 

✨این شیوه ،بهترین برای آنها نیست؛

بر اساس نظر میلر،تغییر روش از گفتن و دستور دادن به خواستن و پرسیدن یکی از سخت ترین تغییرات موجود در سازمان است.

او می گوید:((حل مسائل و مشکلات برای بسیاری از مدیران نشان دهنده ی ارزش آنهاست.به همین دلیل برای بعضی از مدیران بسیار سخت است که این وظیفه را از طریق الگوی کوچینگ به زیردستان و کارمندان خود محول کنند.))

در نتیجه ی عمل مدیرانی که تنها خودشان مسیر را نشان می دهند و مسائل را حل می کنند، کارمندان نمی توانند آن طور که باید رشد و توسعه یابند.همین طور به جای اینکه دائماً مهارت های جدید کسب کنند و در بخش های مختلف سازمان جا به جا و مشغول به کار شوند،این افراد در یک پست سازمانی ثابت باقی می مانند.

بر اساس نظر میلر، این که کارمندان در این شیوه ی مدیریت هیچ انتخابی ندارند، این شیوه را بدتر کرده است.وقتی مدیر به هیچ وجه ،احساس تهدید نکند ،باعث می شود کارمندان او هم امکان پیشرفت و حرکت به جلو را پیدا کنند.

هم چنین با نگه داشتن افراد در یک سطح محدود ،به جای حرکت دادنشان به سمت خوداتکایی باعث ناکامی سازمان در دستیابی بهاهدافش می شود.

در این شیوه تنها کسی که از شرایط به وجود آمده سود می برد ،خودمدیر است. چرا که باعث می شود اعضای تیم سر کار خود باقی بمانند و به دنبال شغل جدیدی نروند.

میلر معتقد است، یکی از دلایلی که کارکنان سازمان را ترکمی کنند ،این است که احساس می کنند هیچ فرصت رشدی برای آنها وجود ندارد.

مدیر چگونه به یک کوچ (مربی) تبدیل می شود؟

میلر سه پیشنهاد برای تغییر روش کسب و کار به سازمان ها ارائهمی کند ، که عبارتند از؛

 

۱.تغییر دادن الگوهای فکری:

تشویق کردن مدیران برای اینکه الگوی کوچینگ را بخشی از شغل خود بدانند و به آن به عنوانیک تهدید نگاه نکنند.

تجربه میلر در همکاری با یکی از مدیران  در حوزه مالی به این شرح است:((بیل یکی از مدیرانی بود که به خاطر تلاش برای توسعه افرادش ،شناخته شده بود.او در این کار به خوبی عمل می کرد و دقیقاً می دانست چه میزان زمان نیاز دارد تا فرد تحت سرپرستی او ،مهارت های لازم را کسب کند و توسط شرکت برای ارتقاء به موقعیت های بهتر و مناسب تر انتخاب شود.

بیل از اینکه افرادش ارتقاء می یافتند به شدت شگفت زده می شد و به آن به عنوان میراث خود می نگریست.او بدون هیچ واهمه و ترسی برای رشد و توسعه کارمندان تلاش می کرد و این فعالیت او باعث شده بود که بیل به یک رهبر ارزشمند تبدیل شود.))

 

۲.مدل رفتار مربی گونه:

در صورتی که سازمان ها بخواهند مدیران خط تولید ،رفتار مربی گونه داشته باشند و آن را در سازمان ترویج دهند ،یکی از راهکارها ،تشویق مدیران مافوق آن ها به رفتار کردن بر مبنای الگوی کوچینگ(مربی گری) است.

اگر مدیران ارشد به خوبی مفهوم کوچینگ در سازمان را درک کرده باشند و آن را به عنوانشیوه ی مدیریت خود به کار گیرند ،مدیران زیر دست آنها به صورت فعالانه پیشرفت خواهند کرد و قادر خواهند بود تیم های کاری را که تحت سرپرستی دارند به خوبی کوچینگ کنند.

یکی از تجارب آموزشی معمول در برنامه ی آموزشی کوچینگ بلانچارد تا به امروز ،این بوده است که مدیرانی که تحت شیوه کوچینگ، سرپرستی و مدیریت شده اند ،علاقه مند به استفاده از این روش در کار با دیگران بوده اند. افرادی که خود شیوه ی کوچینگ در مدیریت را تجربه کرده اند،

خود نیز همان رفتار مربی گونه را در برخورد با افراد تیمشان خواهند داشت. اعضای تیم نیز ،همیشه به طور باور نکردنی،راضی و سپاس گزار هستند.

۳.فراهم کردن مشوق هایی برای مدیران جهت توسعه ی کارکنانشان:

کوچینگ بر کارگران پایین ترین سطح سازمان ،از طریق بهبود روحیه ، کارایی و بهره وری شان ،تأثیرگذار است.

همان طور که مدیران از نظر توانایی در دستیابی به اهداف سازمان مورد توجه و ارزیابی قرار می گیرند باید از نظر توانایی در توسعه و بهبود افرادشان نیز مورد توجه و ارزیابی و هم چنین تشویق قرار گیرند.

مدیرانی که به توسعه ی افرادشان کمک می کنند در واقع به پرورش مدیران در سازمان کمک می کنند.بسیاری از شرکت ها می دانند که در ۳ تا ۵ سال آینده با مشکل نبود و یا کمبود رهبر در سازمانشان رو به رو خواهند شد.در این صورت هر کسی که بتواند به توسعه کارکنان کمک کند، فردی ارزشمند است و می تواند گزینه ای موفق برای رهبری و مدیریت باشد.

نتیجه:

پس بنابراین مدیریت با کوچ متفاوت است اما وقتی در یک راستا قرار می گیرند ،نتیجه و دستاورد مهم به دست می آید به عبارتی زمانی که مدیران ،مفهوم و معنای کوچینگ را به خوبی درک کرده باشند و آن را به عنوان شیوه و اصول مدیریتی خود به کار گیرند می توانند در بهبود و کارایی کارکنان و همچنین سازمان تأثیر گذار باشند.

مدیران طبق نظر میلر به ۳ دلیل از کوچ بودن خودداری می کنند:

  1. با مفهوم کوچینگ آشنا نیستند و در تصوراتشان این است که در حال اجرای نقش یک کوچ هستند.

  2. فکر می کنند با اجرای کوچینگ زمان خود را از دست می دهند.

  3. کوچینگ را در مدیریت خود یک فرآیند ضروری نمی دانند.

در صورتی که این دلایل و افکارنادرست هستند و می توانند با تغییر الگوهای فکری و مدل های رفتاری و همچنین ایجاد تشویق برای کارکنان به یک کوچ(مربی) تبدیل شوند.

یادمان باشد برای مدیریت فقط جایگاه مدیر کافی نیست ،استراتژی و اصولی که به کار می بریم مهم است پس فرآیند و اصول کوچینگ را به کار ببندیم.

لازم به ذکر است حتماً نباید به عنوان یک شغل نقش و سِمَت یک مدیر را داشته باشیم این اصول برای هر انسانی کارآمد است زیرا هر فردی در هر جایگاهی مدیر است ،شاید بگویید مدیر چه چیزی یا مدیر کجا؟؟؟

ما می گوییم مدیر خود هستید…..

خودتان را دست کم نگیرید ،مدیر خود بودن هنر می خواهد.

فرآیند کوچینگ

فرآیند کوچینگ

در این مقاله بر آن هستیم جهت تکمیل آگاهی خود و دیگران به ارائه ی توضیحاتی در رابطه با فرآیند کوچینگ بپردازیم:

دوستی تعریف می کرد:((در حال مطالعه ی مقاله ای از یک مجله تحت عنوان کوچینگ، بودم .در نگاه اول متوجه شدم که کوچینگ به معنای مربی گری است. همچنین از آن مقاله دریافتم که کوچینگ چیست و تا حدودی با ماهیت کوچینگ آشنا شدم و پی بردم که کوچینگ یک فرآیند است

اما این مقاله به قسمتی از پرسش های من پاسخ داد و بعضی از سوال های ذهنی ام در رابطه با کوچینگ بدون پاسخ ماند و کنجکاو شدم که فرآیند کوچینگ چگونه می گذرد؟ آیا مرحله دارد؟ چند مرحله است؟ یک کوچ چه نقشی دارد؟ فرد تحت کوچ دقیقا چه وظایفی دارد؟ یک کوچ موفق لازم است چه مهارت هایی را داشته باشد و…….))

 

 

سرفصل ها:

  • فرآیند کوچینگ شامل چند مرحله است؟

  • نگرش ها و قابلیت های کلیدی یک کوچ (مربی) موفق

  • نقش کوچ (مربی)

  • نقش فرد تحت کوچینگ

 

 

فرآیند کوچینگ شامل چند مرحله است؟

به طور جمع بندی شده فرآیند کوچینگ شامل مراحل زیر است:

 

۱.هدف گذاری؛

دو طرف درباره اینکه هدف از کوچینگ چیست  دیدگاه های مشخصی پیدا می کنند. خودآگاهی فرد در نیاز داشتن به یک مربی قسمت مهمی از این موضوع است البته مربی می تواند در ایجاد این خودآگاهی هم کمک کند.

 

۲.اعتمادسازی؛

اقداماتی انجام می شود که طرفین به قابلیت ها، خیرخواهی و سازگاری ارزش های یکدیگر با هم دیدگاه های مثبتی پیدا کرده و این تعامل و وابستگی را نتیجه بخش ارزیابی می کنند.

۳.جمع آوری داده و تشخیص؛

با استفاده از داده های قابل دسترس (مثلاً نتایج ارزیابی عملکرد) نقاط قوت و قابل بهبود را شناسایی می کنند.

 

۴.برنامه ریزی و اجرا؛

درباره اینکه چه گزینه هایی و اقداماتی می تواند موجب بهبود عملکرد شود بررسی، برنامه ریزی و نسبت به اجرای آن ها اقدام می کنند. همچنین معیارهای تشخیص پیشرفت و موفقیت  کار مشخص می شود.

 

۵. ارزشیابی؛

به طور مستمر مراحل اجرا و کل فرآیند را ارزشیابی و برای اصلاح و بهبود اقدام می شود. البته این مراحل برای فرآیند رسمی کوچینگ پیشنهاد شده است اما شاید به صورت غیرخطی هم برای کوچینگ غیر رسمی چنین مراحلی به وجود آید.ِ

 

 

نگرش ها و قابلیت های کلیدی یک کوچ موفق

با توجه به فرآیند کوچینگ  به نظر می رسد که کوچینگ نباید کار ساده ای باشد و نیازمند تجربه و کسب قابلیت های لازم در این زمینه است اما شاید مهم تر از قابلیت های لازم، برخورداری از نگرش هایی خاص به مدیریت، نقش کلیدی برای کوچینگ داشته باشد، به گونه ای که بدون این نگرش ها امکان توجه به کوچینگ میسر نباشد. ویژگی های لازم برای مربیان موفق این است که موارد زیر نمونه ای از حداقل های لازم برای انجام این فرآیند است؛

 

  1.  علاقه مند به رشد کارکنان و مراجعان و فهم مستمر شرایطی که در آن قرار گرفته اند، هستند.
  2.  برخوردار از این نگرش هستند که امکان تغییر در تعداد قابل توجهی از خصوصیات و قابلیت های کارکنان وجود دارد.
  3.  برای رشد خود و دیگران چالش آفرین هستند.
  4.  از زمان کاری خود، بخشی را برای کمک به کارکنان با هدف شناسایی راه حل هایی برای مسائل کاری آنها اختصاص می دهند.
  5.  موجب می شوند تا دیگران از زوایای گوناگون و جدید به مسائل نگاه کنند.
  6.  به راهنمایی و حل مسائل کارکنان و مراجعان خود علاقه مند هستند.
  7.  برای اینکه همگی امور را با انگیزه به جلو حرکت دهند دارای تعهد هستند.
  8.  ویژگی های ذهنی و هیجانی خود را به خوبی شناخته و بر آن ویژگی ها مدیریت و کنترل خوبی دارند.
  9.  توانایی همدلی و مهارت های برقراری روابط انسانی خوبی دارند.
  10.  قابلیت خوبی در تعریف و مدل سازی مسائل دارند.
  11.  می توانند با موفقیت تفویض اختیار کنند و آن را به نتیجه برسانند.
  12.  به تفاوت های فردی و حقوق افراد احترام می گذارند.

 

 

نقش کوچ (مربی):

نقش کوچ، فراهم نمودن مشاهدات و ارزشیابی عینی است که:

  • ✨آگاهی از دیگران و آگاهی از خود را پرورش می دهد.
  • ✨گوش کردن موشکافانه برای درک کامل شرایط فرد و اعمال تغییرات لازم.

  • ✨عامل انتشار عقاید است.
  • ✨در حمایت از ایده های اجرایی و برنامه ریزی و تصمیم گیری، از فرصت ها و قابلیت ها پشتیبانی می نماید.
  • ✨چالش متناسب با اشتیاق و قدرت را تشویق می نماید.
  • ✨تغییرات در اندیشیدن را که چشم اندازهای جدیدی را پیش رو می گشاید، پرورش می دهد.
  • ✨برای روشن ساختن ابهام های موجود، چالش می آفریند.
  • ✨از ایجاد راه حل های جایگزین حمایت می نماید.
  • ✨و بالاخره، مربی به ضوابط اخلاقی حرفه مربی گری، وفادار می ماند.

 

 

نقش فرد تحت کوچینگ:

مراجع در رابطه کوچینگ، دارای نقش های مهمی است که می توان از آن جمله به این موارد اشاره کرد؛

  • ✨تعریف و تبیین دستور جلسات کوچینگ بر اساس اهداف مشخص

  • ✨ارزیابی نقاط قوت و ضعف خود برای ارتقاء سطح خودآگاهی

  • ✨مشاهده دقیق و موشکافانه تمام پدیده ها و روابط اطراف برای بالا بردن سطح آگاهی و شناخت از دیگران

  • ✨به منصه ظهور رساندن موفقیت فردی و سازمانی

  • ✨پذیرش مسئولیت کامل اقدامات و تصمیمات فردی

  • ✨استفاده از روند کوچینگ برای پیشبرد ایده های ممکن و چشم اندازهای نو

  • ✨استفاده از خلاقیت و مهارت های حل مسائل

  • ✨استفاده از ابزارها؛ مفاهیم، مدل ها و اصول فراهم شده توسط

 

 

نتیجه :

بنابراین کوچینگ یک فرآیند چند مرحله ای است که میان دو نفر طی می شود و هر کدام از طرفین وظایف و نقش هایی دارند.

برای اینکه این فرآیند با موفقیت طی شود لازم است هر کدام ازطرفین یعنی کوچ و فرد تحت کوچ نسبت به نقش ها و وظایف خود آگاه باشند و آنها را عملی کنند.