پول در آدم های فقیر و پولدار + 2 راهکار پول در آوردن

پول در آدم های پولدار + 2 راهکار پول در آوردن

از خودتان بپرسید؛
هدف شما از پول درآوردن چیست؟
آیا هدف شما از پول درآوردن فقط امنیت خاطر است؟
آیا متعهد به ثروتمند شدن و پولدار شدن هستید یا فقط در آرزوی آن هستید؟
آیا فقط ثروت و پول و پولدار شدن را طلب می کنید اما در حقیقت هیچ تناسبی با عملکرد یک آدم پولدار ندارید؟

در این مقاله قصد داریم چند راهکار پول در آوردن را در اختیار شما قرار دهیم و به موضوع پول در آدم های پولدار و فقیر و تفاوت های مهم آنها بپردازیم.

هدف از پول درآوردن در آدم پولدار 

آدم های ثروتمند و پولدار با هدف برنده شدن با پول بازی می کنند، آدم های فقیر با هدف بازنده نشدن با پول بازی می کنند. آدم های فقیر در بازی با پول به جای حالت تهاجمی، حالت تدافعی دارند. اجازه دهید از شما بپرسم (اگر شما در هر بازی یا در هر ورزشی فقط روی دفاع کردن تکیه کنید، شانس شما برای بردن چقدر است؟) بیشتر مردم می دانند که خیلی کم یا هیچ.

با این حال دقیقاً معلوم می شود که هدف بیشتر مردم از بازی کردن با پول چیست. اولین هدف آنها به جای به وجود آوردن ثروت، پول و برکت، زنده ماندن و امنیت خاطر است. خب، هدف و منظور شما کدام است؟ مقصود واقعی شما چیست؟

هدف آدم هایی که به معنای واقعی ثروتمند و پولدار هستند، داشتن دارایی و خیر و برکت زیاد است نه کم، مقدار زیادی پول.

خب، هدف عمده آدم های فقیر و بی پول چیست؟ در همین حد که از عهده پرداخت هزینه ها بربیایند کافی است، که در این صورت مثل این است که برایشان معجزه شده باشد! وقتی تصمیم شما این باشد که به اندازه ای پول داشته باشید که بتوانید هزینه هایتان را بپردازید، این دقیقاً همان مقداری خواهد بود که به دست خواهید آورد؛ فقط برای پرداخت هزینه ها نه حتی یک ذره بیشتر!

آدم های طبقه متوسط لااقل یک گام جلوتر می روند و یک گام برداشتن هم خیلی بد است. هدف بزرگ آنها در زندگی و در این دنیای پهناور رسیدن به کلمه مورد علاقه آنها یعنی راحت بودن است و فقط می خواهند راحت باشند؛ اما تفاوت بزرگی بین راحت بودن و ثروتمند شدن یا پولدار شدن است.

مسئله این است که اگر هدف شما این باشد که راحت باشید، هرگز فرصت ثروتمند شدن را نخواهید یافت؛ ولی اگر هدف شما ثروتمند شدن باشد، فرصت های یک زندگی راحت داشتن نیز برای شما به وجود خواهد آمد.

اگر هدف شما رسیدن به ستارگان باشد، لااقل به ماه خواهید رسید. آدم های فقیر و بی پول حتی به بالاتر از سقف خانه خود فکر نمی کنند و از اینکه موفق نمی شوند، تعجب هم می کنند. اگر می خواهید ثروتمند و پولدار شوید، هدف شما باید ثروتمند شدن باشد نه فقط به اندازه ای که هزینه ها را بپردازید و نه فقط به اندازه ای که احساس راحتی کنید. ثروتمند یعنی ثروتمند!

 

هدف از پول درآوردن در آدم پولدار و فقیر

راهکار پول در آوردن

  • دو هدف مالی را که نشان دهنده هدف شما برای ایجاد فراوانی و پول، نه برای متوسط بودن یا فقیر نشدن در زندگی است بنویسید.

برای رسیدن به اهدافی با در نظر گرفتن موارد زیر طرحی بنویسید:

  • درآمد سالانه
  • کل دارایی

دست یابی به این اهداف را طبق یک برنامه زمانی واقعی عملی کنید، با این حال هم زمان این را به خاطر داشته باشید که ستاره ها را هدف بگیرید.

  • به رستورانی غیر از آنکه تا به حال می رفتید بروید و غذایی را بدون اینکه در مورد قیمت آن بپرسید به قیمت بازار سفارش دهید.(اگر پول کم دارید، می توانید با یک نفر دیگر شریک شوید.)

 

 تعهد یا آرزومندی در کسب پول و ثروت

آدم های ثروتمند و پولدار متعهد به پولدار شدن هستند.
آدم های فقیر آرزومند ثروتمند شدن و پولدار شدن هستند.
اگر از بیشتر مردم بپرسید که آیا مایل هستند پولدار شوند یا نه، این سوال را احمقانه می دانند و می گویند: (مسلم است که می خواهم ثروتمند شوم.) منتها حقیقت این است که بیشتر مردم به طور جدی نمی خواهند ثروتمند شوند!

چرا؟ چون در ذهن ناخودآگاه آنها پرونده های منفی زیادی در مورد ثروت و دارایی وجود دارد که به آنها می گوید برای ثروتمند شدن مشکلاتی وجود دارد.
یکی از سوالاتی که لازم است بپرسیم این است که؛ سر راه ثروتمند شدن یا تلاش برای ثروتمند شدن چه موارد منفی ای وجود دارد؟ پاسخ های زیر نمونه پاسخ هایی هستند که برخی افراد به این سوال می دهند. نگاه کنید و ببینید آیا ارتباطی با شما دارند.

  •  اگر پول را به دست بیاورم و بعد آن را از دست بدهم، احساس شکست خواهم کرد.
  •  نمی دانم مردم مرا به خاطر پولم دوست دارند یا به خاطر خودم.
  •  من درآمد مشمول مالیات زیادی پیدا خواهم کرد و مجبور خواهم بود نیمی از پولم را به دولت مالیات بدهم.
  •  کار خیلی سختی است.
  •  سلامتی خودم را از دست می دهم.
  •  دوستان و خانواده ام خواهند گفت: (فکر می کنی تو کی هستی؟) و از من انتقاد می کنند.
  •  هر کسی از من انتظار کمک خواهد داشت.
  •  در معرض خطر ربوده شدن خواهم بود.
  •  اینکه من این همه ثروت را اداره کنم مسئولیت سنگینی خواهد بود. باید از نحوه سرمایه گذاری سر دربیاورم، باید برای مالیات دادن و حفظ سرمایه ام نگران باشم.

هر کدام از ما دارای یک پرونده ثروت و پول در یک قفسه بایگانی به نام ذهن هستیم. این پرونده دربرگیرنده باورهای شخصی ما و از جمله اینکه چرا پولدار شدن مورد خوبی می تواند باشد است. با این حال برای بیشتر مردم نیز این پرونده شامل اطلاعاتی در این باره است که چرا پولدار شدن مورد خوبی نیست؛ یعنی این افراد پیام های داخلی در مورد پول و پولدار شدن را با هم مخلوط می کنند و بخشی از آنها با خوشحالی می گویند:

(پول بیشتر داشتن، زندگی را بانشاط تر می کند.) اما بعد بخش دیگری به فریاد می آید: (اوه، من باید مثل سگ کار کنم! کجای این مورد بانشاط تر است؟) یک قسمت می گوید: (با پولدار شدن می توانم به همه دنیا مسافرت کنم.) بعد قسمت دیگر نجوا می کند: (اوه، بعد هر کس در دنیا از تو صدقه می خواهد.) این پیام های مختلط ممکن است بی غرض باشند؛ ولی در واقع اینها یکی از اصلی ترین دلایل پولدارنشدن بیشتر مردم است.

می توانید از این زاویه نیز به موضوع نگاه کنید که عالم شبیه به یک صندوق پستی بزرگ است که دائم آدم ها، وقایع و موارد مختلفی به شما تحویل می دهند. با ارسال کردن پیام های انرژی دار به عالم که بر اساس باورهای شماست، به این صندوق پستی سفارش می دهید که چه مورد را می خواهید تحویل بگیرید. تکرار می کنم، بر اساس قانون جذب، عالم به بهترین وجه، درخواست شما را اجابت و از شما حمایت می کند ولی اگر پیغام های مخلوطی را در پرونده خود داشته باشید، عالم نمی تواند بفهمد که واقعاً چه موردی را می خواهید.

یک لحظه عالم می شنود که می خواهید پولدار شوید، پس فرصت هایی را برای ثروتمند شدن برای شما ارسال می کند؛ اما بعد از شما می شنود که می گویید: (آدم های پولدار حریص هستند.) و به همین خاطر عالم از شما حمایت می کند تا پول بیشتری نداشته باشید. بعد شما فکر می کنید که پول بیشتر داشتن زندگی را خیلی بانشاط تر می کند؛ به همین خاطر عالم بیچاره گیج و مات شده و دوباره شروع به ارسال پیام هایی برای پولدار شدن شما می کند. روز بعد چون خلق تنگی دارید فکر می کنید که پول هم این قدرها مهم نیست!

سرانجام عالم درمانده می شود و فریاد برمی آورد، (اول ذهن مغشوش خودت را درست کن! من موقعیتی را که می خواهی برایت فراهم می کنم. فقط به من بگو آنچه می خواهی چیست؟)

دلیل اول برای اینکه مردم آنچه را می خواهند به دست نمی آورند، این است که آنها نمی دانند چه می خواهند. برای آدم های پولدار کاملاً واضح است که دنبال ثروت هستند و در خواسته خودشان متزلزل نیستند و کلاً متعهد به ایجاد ثروت هستند. آنها تا آنجایی که اخلاقی، قانونی و عاقلانه است، هر آنچه را برای به دست آوردن پول لازم است انجام می دهند.

آدم های پولدار پیام های درهمی را به عالم نمی فرستند ولی آدم های فقیر می فرستند.
آدم های فقیر دلایل زیادی برای این عقیده دارند که پولدار شدن ممکن است یک دردسر بشود. به همین ترتیب آنها صد در صد مطمئن نیستند که واقعاً می خواهند ثروتمند شوند. هم پیامی که به عالم می دهند و هم پیامی که به دیگران می دهند، گیج کننده است. چرا این حالت اتفاق می افتد؟ چون پیامی را که به خودشان می دهند، گیج کننده است.
این واقعیت دارد که شما همیشه آنچه را می خواهید و در حال عملکردش هستید به دست می آورید. البته موردی را که ناخودآگاه می خواهید نه موردی را که به زبان می گویید می خواهید.

 

 تعهد یا آرزومندی در کسب پول و ثروت

اگر شما به پولی که به زبان می گویید آن را طالب هستید و فرصت خوبی برای شماست دست نمی یابید، به این دلیل است که نخست ناخودآگاه ثروت را نمی طلبید و دوم اراده ای به انجام آنچه را موجب به دست آوردن پول مورد درخواست تان می شود، ندارید.
در واقع سه سطح از به اصطلاح خواستن وجود دارد: سطح اول این است که می گویید: (من می خواهم ثروتمند شوم.) یعنی به بیان دیگر (اگر پول از آسمان به دامن من بیفتد آن را می گیرم.) خواستن تنها موردی بیهوده است. آیا تا کنون به این نکته توجه کرده اید که خواستن لزوماً منجر به داشتن نمی شود؟ ضمناً به این هم توجه کنید که خواستن بدون داشتن، به خواستن بیشتر هم منجر می شود، چون خواستن تبدیل به یک عادت شده است و فقط با خودش پایان می یابد و دایره ای را به وجود می آورد که به هیچ جا نمی رسد. پول با خواستن تنها به دست نمی آید. چگونه می شود درستی این ادعا را ثابت کرد؟ با یک بررسی ساده؛ میلیاردها نفر می خواهند آدم پولداری شوند ولی تعداد خیلی کمی پولدار می شوند.
سطح دوم از خواستن این است، (من ترجیح می دهم آدم پولداری باشم.) این مطلب ایجاب می کند که برای پولدار شدن تصمیم گرفته شود. انتخاب کردن انرژی قوی تری دارد و دست به دست می گردد تا واقعیت را به وجود آورد.
سطح سوم از خواستن این است، (من متعهد به پولدار شدن هستم.) تعریف کلمه (متعهد) در انگلیسی عبارت است از خود را دربست صرف موردی کردن، یعنی اینکه بدون عقب نشینی کردن هر آنچه را به دست آورده اید، صد در صد برای دست یافتن به پول اختصاص بدهید.

یعنی هر آنچه در این راه لازم است و به هر مدت که باشد برای رسیدن به پول انجام بدهید.
این روش سربازهاست؛ نه عذری، نه اگر و اما و شایدی و نه شکستی در این راه وجود ندارد.

روش سرباز ساده است؛ آدم پولدار شدن به جان من بسته است؛ من متعهد به پولدارشدن هستم. سعی کنید این جمله را به خودتان بگویید، (چه چیزی نمایان خواهد شد؟) برای بعضی احساس قدرت و اختیار و برای بعضی دیگر احساس رعب و دلهره.
بیشتر مردم هیچ وقت به معنای واقعی به خودشان تعهد نمی کنند که آدم پولداری شوند.
اگر از آنها بپرسید: (مایلید شرط ببندید که تا ده سال دیگر آدم پولداری می شوید؟) بیشتر آنها جواب خواهند داد: (اصلاً) این تفاوتی است که بین آدم پولدار و آدم فقیر وجود دارد.
دقیقاً به این دلیل که مردم واقعاً خود را به پولدار شدن متعهد نمی دانند. آنها پولدار نیستند و به احتمال زیاد هیچ وقت هم پولدار نخواهند شد.
بیشتر مردمی را که من می شناسم وضعیت مالی موفقی ندارند زیرا برای آنچه که مایلند انجام دهند و آنچه را مایلند به خطر بیندازند و آنچه را مایلند تحریم کنند، محدودیت قائل می شوند. آنها معتقد به این هستند که مایلند هر کاری که لازم باشد انجام دهند اما هنگام مواجهه با پرسش های عمقی تری که از آنها می کنیم، متوجه می شویم که آنها قید و بندهای زیادی برای آنچه مایلند انجام دهند قرار می دهند.

آدم پولدار شدن مثل قدم زدن در پارک نیست و هر کس بگوید هست یا کلاً بیشتر از منمی داند یا استحکام شخصیتی درستی ندارد. من به تجربه دریافته ام پولدار شدن به تمرکز، دلیری، دانش، تخصص، تلاش کامل، بینشی مخالف با سکون و البته به ذهنی تنظیم شده برای پول و آدم پولدار شدن نیاز دارد. شما نیز باید از صمیم قلب باور کنید که می توانید ثروت را ایجاد کنید و کاملاً هم شایسته آن هستید. تکرار می کنم معنی این حرف آن است که اگر کاملاً و حقیقتاً متعهد به ایجاد ثروت و پول نیستید، شانسی برای به دست آوردن آن نخواهید داشت.

آیا مایلید شانزده ساعت در روز کار کنید؟ آدم های پولدار این طور هستند. آیا مایلید هفت روز هفته را کار کنید و از بیشتر تعطیلات آخر هفته صرف نظر نمایید؟ آدم های پولدار این طور هستند. آیا مایلید دیدن خانواده و دوستان را برای خود تحریم کنید و از تفریحات و سرگرمی ها بگذرید؟ آدم های پولدار این طور هستند. آیا مایلید روی همه وقت و انرژی خود خطر کنید و سرمایه خود را بدون هیچ تضمینی برای برگشتن آن به کار بیندازید؟ آدم های پولدار و ثروتمند این طور هستند. آدم های پولدار برای یک مدت کوتاه که اغلب به درازا می انجامد، در کمال امید حاضر و آماده هستند تا تمام موارد گفته شده را انجام دهند. شما هم حاضر هستید؟ ممکن است شما خوش شانس باشید و نخواهید مدت زیادی کار سخت انجام دهید و همه موارد را برای خودتان تحریم کنید. شما می توانید چنین خواسته ای را هم آرزو کنید ولی مطمئنم که نمی شود روی آن زیاد حساب کرد. تکرار می کنم آدم های پولدار به میزان کافی حاضر به انجام دادن هر کاری که لازم باشد هستند.

جالب است این نکته را متذکر شوم که وقتی شما متعهد به کاری شدید، دنیا با تعظیم کردن از شما حمایت می کند. یکی از متن های تحسین شده که سیاحت گری به نام دبلیو.اچ.موری در خلال یکی از اولین اکتشافات هیمالیا به صورت زیر نوشته است:

(تا انسان خود را به چیزی متعهد نداند همیشه تردید، دودلی، نقطه ضعف و ناتوانی برایش وجود دارد. با هر کاری که شروع یا برای اولین بار برایش ایجاد می شود، یک حقیقت اساسی وجود دارد که غفلت کردن از آن ایده ها و برنامه های بی شماری را برای او از بین می برد و آن این است: لحظه ای که کسی خودش را کاملاً متعهد می نماید عنایت خداوندی نیز به جریان می افتد. زمانی که تصمیمی صادر شود، جریان کاملی از رویدادهای مختلف و هر نوع وقایع غیرمنتظره، دیدارها و کمک های مهم که فرد حتی به خواب هم نخواهد دید، در راه او به وجود می آیند.)

به عبارت دیگر، عالم شما را یاری، هدایت و حمایت خواهد کرد و حتی معجزاتی را برای شما به وجود می آورد، ولی شرط آن این است که متعهد شوید!

 

 تعهد یا آرزومندی در کسب پول و ثروت

 

 ۲راهکار برای یک آدم پولدار

  • عبارت کوتاهی را در مورد اینکه چرا پولدار شدن برای شما مهم است بنویسید؛ دقیق بنویسید.
  • با یک دوست یا یکی از اعضای خانواده که مایل است از شما حمایت کند، ملاقات کنید و به او بگویید که می خواهید نیروی تعهد را به منظور ایجاد موفقیت(۴کیفیت مهم برای دستیابی به موفقیت) بزرگ تر در خودتان ایجاد نمایید. دست خود را روی قلبتان بگذارید و به چشمان این شخص نگاه کنید و این جمله را تکرار کنید: من… (اسم خودتان را بگویید) بدین وسیله متعهد می شوم تا تاریخ….یک آدم پولدار و ثروتمند یا بیشتر از آن شوم. به شخص مورد نظر بگویید: (من به تو ایمان دارم.) بعد بگویید: (متشکرم)
    احساس خود را قبل و بعد از دادن تعهد بررسی کنید. اگر حس آزادی به شما دست داد در مسیر خود قرار دارید. اگر کمی احساس ترس کردید در مسیر قرار دارید.
    اگر از انجام آن نگرانی برایتان به وجود نیامد هنوز در حالت عدم تمایل برای انجام دادن هر چه لازم باشد یا در این حال هستید که با خود می گویید من نیازی به انجام دادن این مورد عجیب غریب ندارم. در هر یک از این حالت ها که باشید، اجازه دهید به شما یادآوری کنم که راهی را که در زندگی برای خود در پیش داشته اید، شما را به این حالتی که الان دارید رسانده است.

نتیجه:
پس بنابراین در رابطه با پول، میان آدم پولدار و فقیر تفاوت وجود دارد که این تفاوت فقط مختص به وجود و عدم پول نیست بلکه ریشه در باورها، اعتقادات و ویژگی های ما دارد و در آخر، این ویژگی ها تعیین کننده ی پولداری و بی پولی ما می شوند. یکی از اولین گام ها برای کسب پول و تبدیل به آدم پولدار شدن آگاهی از این تفاوت ها و ویژگی هاست.

در این مقاله به ۲تفاوت مهم میان انسان پولدار و فقیر پرداختیم؛

  • آدم های پولدار با هدف ایجاد ثروت و برنده شدن با پول بازی می کنند اما آدم های فقیر با هدف بازنده نشدن و امنیت خاطر با پول بازی می کنند.
  • آدم های پولدار متعهد به ثروتمند شدن هستند اما آدم های فقیر آرزومند پولدار شدن هستند.

حتی اگر جزء دسته ی آدم های فقیر باشیم با آگاهی به این ویژگی ها و تفاوت ها می توانیم به سمت کسب ثروت، پول و پولدار شدن حرکت کنیم و با بازسازی باورها و ویژگی های خود از انسان فقیر به سمت انسان پولدار تغییر کنیم.

برای تغییر خودتون و زندگیتون از امروز محکم حرکت کنید

برای تغییر خودتون و زندگیتون از امروز محکم حرکت کنید

تغییر

شما تا حرکت نکنید، تا با تعلل ها و تنبلی هاتون روبرو نشید هیچ تغییری تو زندگیتون رخ نمیده. برای تغییر خودتون و اینکه دعاهاتون مستجاب بشه اول باید پا رو مقاومت های بیرونی و درونی بذارید، باید از مقاومت ها رد بشید. باید یه کارهایی رو دیگه نکنی.

قبل از اینکه شروع به دعا کردن برای تغییر زندگیتون کنید ببینید حاضرید برای تغییر خودتون و زندگیتون یه کار جدی و مهم انجام بدید؟

اگر فکر میکنید همینطوری دفعتاً معجزه میشه و اون تغییری که تمایل دارید تو زندگیتون ایجاد میشه، تقریباً می تونم بگم در خواب زمستانی هستید.

اما خب از اون طرف هم بگم، اگر عمل شما با دعای شما یکی بشه، شما گردباد میشید، جذبتون چندین برابر میشه.

حالا حاضرید برای تغییر خودتون و زندگیتون از امروز محکم حرکت کنید؟ امروز روز مهمیه.

🔷✨🔷
#فراز_قورچیان
#فراز_نامه

اولین اصل در انسان پولدار و ثروتمند

اولین اصل در انسان پولدار و ثروتمند

همیشه می گفتم؛ چرا او پولدار و ثروتمند است و من نیستم.

 چه کارهایی انجام می دهد؟ چه تفاوتی میان من و او است؟ اصلاً فرق بین آدم پولدار با فقیر چیست؟

انسان های پولدار و ثروتمند چگونه فکر می کنند؟، چه اصلی را رعایت می کنند؟ و…

در این مقاله قصد داریم به اولین اصل در انسان پولدار و ثروتمند بپردازیم.

 

سرفصل ها

تفاوت میان انسان پولدار و فقیر چیست

۳ ویژگی که در انسان های ثروتمند و پولدار وجود ندارد

راهکارهایی عملی برای تبدیل به یک انسان پولدار و ثروتمند

 تفاوت میان انسان پولدار و فقیر چیست.

آدم های پولدار و ثروتمند معتقدند؛ من زندگی خویش را می سازم. آدم های فقیر معتقدند؛ زندگی برای من تصادفی پیش می آید.

اگر طالب به دست آوردن ثروت و پول هستید، اعتقاد داشتن به این مسئله که عنان زندگی و به ویژه فرمان وضعیت مالی زندگی در دستان خود شما قرار دارد، خیلی مهم است. اگر به این موضوع اعتقادی ندارید، پس اصولاً باید به این نکته معتقد باشید که روی وضعیت مالی زندگی خودتان کنترل کمی دارید یا اصلا کنترلی ندارید! بنابراین در رسیدن به کامیابی مالی خود نیز کنترلی نخواهید داشت.

این به هیچ وجه نگرش مطلوبی نیست. آیا به این مسئله دقت کرده اید که معمولاً این آدم های فقیر هستند که بخت خود را در قرعه کشی ها می آزمایند؟ آنها در واقع به این اعتقاد دارند که پول از طریق افتادن قرعه به نامشان به آنها می رسد. شب های تعطیل به تلویزیون می چسبند و با هیجان زیاد قرعه کشی ها را مشاهده می کنند تا شاید پرنده خوشبختی این بار بر بام خانه آنها فرود آید.

مطمئناً هر کس طالب این است که در قرعه کشی برنده شود، حتی آدم های پولدار و ثروتمند نیز هر از چند گاهی برای تفریح در آن شرکت می کند؛ اما اول اینکه آنها نیمی از دارایی خود را روی این کار نمی گذارند و دوم اینکه برنده شدن در قرعه کشی روش اصلی آنها برای ثروتمند شدن و پولدار شدن نیست.

باید این نکته را باور کنید که آگاهانه یا نا آگاهانه خود شما تنها کسی هستید که می توانید موفقیت را برای خودتان به وجود آورید و تنها کسی هستید که کشمکش بین پول و موفقیت را درون خود خلق می کنید.

مردم فقیر به جای به عهده گرفتن مسئولیت آنچه در زندگی شان می گذرد، ترجیح می دهند نقش یک قربانی را بازی کنند و فکر غالب در ذهن یک قربانی همیشه این است؛ من بدبخت هستم! و بر اساس قانون هدف، موردی را که این افراد به ظاهر قربانی نصیبشان می شود این است:  فقیر شدن.

دقت کنید من گفتم آنها نقش قربانی را بازی می کنند و نگفتم آنها قربانی هستند. من اعتقاد ندارم که کسی قربانی است، بلکه معتقدم مردم نقش قربانی را بازی می کنند، زیرا آنها فکر می کنند در این راه ثروتی عاید آنها می شود.

 

 تفاوت میان انسان پولدار و فقیر چیست

۳ ویژگی که در انسان های ثروتمند و پولدار وجود ندارد

انسان های قربانی دارای سه ویژگی اصلی هستند که در انسان های ثروتمند و پولدار وجود ندارد.

ویژگی اول

مقصر کردن دیگران

بیشتر قربانیان وقتی به اینجا می رسند که چرا ثروتمند و پولدار نیستند، استاد یک بازی هستند به نام (مقصر کردن دیگران). موضوع این بازی این است که به چند مورد از افراد و شرایط بدون نگاه کردن به خود می توان اشاره کرد. حداقل این بازی می تواند سر افراد قربانی را برای مدتی گرم کند. متاسفانه برای اطرافیان این افراد ضربه ای بدتر از این وجود ندارد، چون آنهایی که به قربانیان نزدیک تر هستند، به راحتی هدف مقصر قلمداد کردن آنها قرار می گیرند.

قربانیان گناه را به گردن اوضاع اقتصادی، حکومت، بازار سهام، کارگزاران بورس، نوع کسب و کار خود، کارفرما، کارکنان، مدیر، اداره مرکزی، بالا دستی یا پایین دستی ها، خدمات مشتری، بخش حمل و نقل، شریک، همسر، خدا و البته همیشه والدین خود می اندازند. همیشه افراد یا موارد دیگری غیر از خود آنهاست که مقصرند. مسئله به همه کس و همه چیز مربوط می شود مگر به خود آنها.

ویژگی دوم

توجیه کردن

اگر قربانی تقصیر را به گردن دیگری نیندازد، اغلب می بیند که وضعیت خود را با عبارت هایی از این قبیل توجیه می کند؛ (پول واقعاً مورد مهمی نیست). اجازه بدهید این سوال را از شما بپرسم که (اگر شما بگویید همسر، دوست یا شریکتان اهمیتی ندارد، آیا تا مدتی نزدیک شما آفتابی می شود؟) فکر نمی کنم. پول هم همینطور است. تصور کنید که شما در حال گفت و گو با دوستی هستید که به شما می گوید: (پول مهم نیست)

بگذارید بی پرده بگویم، هر کس که می گوید پول مهم نیست، پول ندارد! آدم پولدار اهمیت پول و جایگاهی که در جامعه دارد را می فهمد. از طرف دیگر، آدم بی پول وضعیت ناشایست مالی خود را دارد و با مقایسه کردن های نامربوط تایید می کند. آنها اظهار می دارند: (خب، پول به اندازه عشق اهمیت ندارد.) آیا این مقایسه احمقانه نیست؟ مثل اینکه بگوییم دست مهم تر است یا پا؟ آیا امکان دارد که هر دو مهم باشند؟

پول در زمینه هایی که کاربرد دارد، بی نهایت مهم است و در زمینه هایی که کاربرد ندارد نیز بی اهمیت است. هیچ یک از آدم های قدرتمند و پولدار اعتقاد ندارند که پول مهم نیست و اگر من در متقاعد کردن شما موفق نشدم و هنوز هم بنا به دلایلی معتقدید که پول مهم نیست، پس فقط باید این دو حرف را به شما بزنم که شما ورشکسته اید و تا زمانی که این پرونده تضعیف کننده را از طرح اولیه پولی که در ذهن خود دارید ریشه کن نکنید، همچنان نیز ورشکسته خواهید بود.

ویژگی سوم

شکایت کردن

بدترین مورد ممکن که شما می توانید در زمینه سلامتی یا ثروت خود انجام دهید، شکایت کردن است. چرا بدترین؟ من یکی از معتقدین این قانون هستم که می گوید (روی هر چیز که تمرکز کنید، گسترش پیدا می کند. وقتی که از موردی شکایت می کنید، روی آن تمرکز کرده اید که چه حرکتی در زندگی شما درست و چه رفتاری اشتباه است؟ واضح است که شما روی آنچه اشتباه است متمرکز می شوید و چون روی هر رفتاری که تمرکز کنید گسترش می یابد، پس اشتباهات بیشتری را در زندگی خود وارد خواهید کرد.)

طبق قانون جذب هر موردی مانند خودش را به خود جذب می کند. یعنی اینکه وقتی شما از موردی شکایت می کنید در واقع موارد چرند را به زندگی خود جذب می کنید. وقتی شما از موردی شکایت می کنید، تیدیل به یک آهن ربای فعال می شوید که فقط موارد چرند را به زندگی خود جذب می کنید.

آیا تا کنون به این نکته دقت کرده اید، انسان هایی که همیشه از زندگی شکایت می کنند وضعیت سختی دارند؟ چنین به نظر می رسد که هر مورد در زندگی فقط برای ایشان خراب و ناجور است. آنها می گویند: (چرا شاکی نباشم؟ نگاه کنید، چه زندگی آشغالی دارم!) اکنون که شما بهتر متوجه شدید، می توانید به این افراد توضیح دهید: (نه، این وضعی که داری به خاطر این است که روی آن نکته که زندگی تو خیلی آشغال است تمرکز کرده ای. آرام باش و نزدیک من هم توقف کن!)

نکته ی دیگر این است که شما باید مطمئن باشید که خودتان را در مجاورت با افرادی که همیشه از اوضاع زندگی می نالند قرار ندهید. اگر چاره ای جز مجاورت با آنها ندارید، مطمئن شوید که باید چتری فولادی برای جلوگیری از باریدن این چرندیات روی سرتان بگیرید وگرنه این چرندیات نیز دامن شما را خواهد گرفت.

من تا آنجا که ممکن است از افرادی که همیشه از اوضاع شکایت دارند دوری می کنم چون انرژی منفی آنها عفونی و مسری است. البته عده زیادی از مردم در کنار این افراد قرار گرفتند و به شکایت آنها از وضع زندگی گوش می دهند. چرا؟ ساده است، چون منتظرند نوبت خودشان نیز فرا برسد! آنها می گویند: (فکر می کنی وضع تو بد است؟ صبر کن تا برایت بگویم که وضع من از تو خیلی بدتر است!)

مقصر قلمداد کردن دیگران، توجیه کردن و شکایت کردن از اوضاع، مثل قرص های مسکنی هستند که جز برای کم کردن استرس ها فایده دیگری ندارند و فقط استرس ناشی از بروز شکست را در فرد کاهش می دهند. در این راستا کمی فکر کنید. اگر برای کسی به هر شکل و طریقی شکستی اتفاق نمی افتاد، آیا او هرگز نیاز به این داشت که گناه آن را به گردن کسی دیگر بیندازد یا آن را توجیه کند یا از دست عاملی شکایت کند؟ واضح است که نه. از حالا به بعد وقتی به گفته های خودتان گوش می دهید که دارید کسی را مقصر می کنید، موردی را توجیه می کنید یا از آن شکایت می نمایید، این کار را متوقف کنید و دست نگه دارید.

به خودتان یادآوری کنید که این شما هستید که زندگی خودتان را می سازید و این شما هستید که در هر لحظه موقعیت عوامل به دردنخور را جذب زندگی خود می کنید. این خیلی مهم است که به نحوی عاقلانه افکار و حرف های خود را انتخاب کنید. حالا شما آمادگی این را دارید که یکی از بزرگ ترین اسرار را در دنیا بشنوید. آماده اید؟

این را به دقت بخوانید: هیچ چیز بدتر از قربانی واقعی ثروت و پول نیست! معنی آن را گرفتید؟ دوباره تکرار می کنم، هیچ چیز مثل یک قربانی ثروت نیست. کی گوشش بدهکار این حرف هاست؟ مثل این می ماند که من دارم با دست خودم در قایقی که بر آن سوار هستم سوراخ ایجاد می کنم و بگویم: (اصلاً مهم نیست!)

ضمناً با قربانی شدن، پاداش هایی هم نصیب انسان می شود. مردم از قربانی شدن چه دستاوردی عایدشان می شود؟ جواب: مورد توجه قرار گرفتن. آیا مورد توجه قرار گرفتن تا این اندازه مهم است؟ بله البته. در بعضی موارد این موضوع تنها موردی است که هر کسی برایش زندگی می کند و دلیل اینکه مردم برای جلب توجه زندگی می کنند این است که آنها مرتکب یک اشتباه اساسی شده اند و این اشتباه را واقعاً همه ما مرتکب می شویم و آن این است که جلب توجه کردن را با عشق اشتباه می گیریم.

باور کنید این واقعاً غیرممکن است که دائم در آرزوی جلب توجه باشیم و بخواهیم که به معنای واقعی، خوشحال و موفق نیز باشیم، چون اگر توجهی را که مشتاق آن هستید به شما بشود، پس شما مدیون لطف دیگران هستید و معمولاً، به طور یک جانبه تایید دیگران را گدایی می کنید. در جلب توجه کردن یک مسئله دیگر نیز هست و آن اینکه گاهی اوقات مردم واکنش هایی احمقانه را از آدم انتظار دارند.

اینکه عشق و جلب توجه را با هم مخلوط نکنید مطلبی بسیار مهم است. به چند دلیل: اول اینکه موفق تر خواهید شد، دوم اینکه خوشحال تر خواهید شد و سوم اینکه می توانید عشق واقعی را در زندگی خود پیدا کنید. در اکثر موارد وقتی که مردم عشق را با جلب توجه کردن اشتباه می گیرند، به یکدیگر به معنای واقعی عشق نمی ورزند، بلکه بیشتر از روی خودخواهی و منیت است که یکدیگر را دوست دارند.

در حقیقت آنچه را برای هم انجام می دهند دوست دارند، نه یکدیگر را، بنابراین ارتباط آنها با هم کاملاً شخصی است و برای طرف دیگر یا لااقل برای هر دو طرف نیست. با قطع کردن ارتباط بین جلب توجه کردن و عشق ورزیدن، از قید و بند، خودتان را آزاد کنید و طرفتان را به خاطر خودش دوست بدارید، نه به خاطر آنچه برای شما انجام می دهد.

حالا به همان جمله ای که گفتم برمی گردیم، (هیچ چیز بدتر از قربانی واقعی ثروت و پول نیست) بنابراین برای قربانی ماندن، آنهایی که دنبال جلب توجه هستند، باید همواره سعی کنند و مطمئن شوند که هیچ وقت ثروتمند و آدم پولداری نمی شوند.

حالا لحظه تصمیم گیری است که آیا شما می خواهید یک قربانی باشید یا یک آدم پولدار و ثروتمند؟ اما نمی توانید هر دو باشید. پس گوش دهید! بله، هر بار که سرزنش، توجیه یا شکایت می کنید، با این عمل خود گلوی وضعیت مالی تان را می برید.

اکنون در مورد اینکه هر آنچه در زندگی دارید یا ندارید و خودتان آن را به وجود آورده اید، نیرو و دانش خود را متمرکز کنید و این نکته را دریابید که دارایی، نداری  و هر حالت بین این دو را، خود ایجاد کرده اید.

 

شکایت کردن

راهکارهایی عملی برای تبدیل به یک آدم پولدار و ثروتمند

برای پولدار و ثروتمند بودن لازم است که قربانی نباشیم پس پیشنهاد می شود به تمرین های زیر بپردازیم

  • هر زمان که خود را در حالت مقصر دانستن دیگران، توجیه کردن خود یا شکایت کردن از وضع موجود یافتید، انگشت نشانه خود را مثل حالتی که می خواهید سر ببرید برای یادآوری اینکه دارید با این کار گلوی موقعیت مالی خودتان را می برید، روی گردنتان بکشید؛ یک بار دیگر، حتی اگر برایتان کمی خشن به نظر می رسد، این کار را انجام دهید، چون خشن تر از مقصر کردن دیگران، توجیه کردن خود یا شکایت کردن از وضع موجود نیست و در نهایت با این اقدام اثرات مخرب این عادت های ناشایست را از بین می برید.
  • به خودتان گزارش بدهید. در پایان هر روز یک مورد را که برای شما خوب و یک مورد را که بد بوده است بنویسید. بعد پاسخ این سوال را بنویسید، (چگونه من وضعیت های موجود را به وجود آوردم؟) اگر دیگران نیز در این وضعیت ها نقش داشته اند، از خودتان بپرسید (سهم من در به وجود آوردن این وضعیت ها چه قدر بوده است؟) این تمرین شما را در مقابل زندگی پاسخ گو می کند و از روش هایی که برای شما عملی بوده و روش هایی که عملی نیست، آگاه می سازد.

نتیجه

پس میان انسان پولدار و فقیر تفاوت وجود دارد، تفاوت در اصول و ویژگی هایی است که آنها دارند.

اولین اصلی که انسان های پولدار و ثروتمند به آن معتقدند این است که سازنده ی زندگی خود هستند و آدم های فقیر برخلاف آدم های پولدار زندگی را تصادفی می دانند.

بنابراین اگر طالب این هستید که انسانی پولدار و ثروتمند شوید لازم است خود را از انسانی قربانی رها کنید. انسان های قربانی ۳ ویژگی اصلی دارند که در افراد پولدار و ثروتمند وجود ندارد.

این سه ویژگی عبارتند از؛

  • مقصر کردن دیگران
  • توجیه کردن
  • شکایت کردن

بعد از شناسایی این سه ویژگی اصلی در خود لازم است که تمرین هایی را در جهت رهایی از آنها عملی کنیم؛ یادآوری و گزارش دهی به خود.

معرفی کتاب نقشه ی روح

معرفی کتاب نقشه ی روح

نقشه ی روح کتابی از موری اشتاین است

(موری اشتاین) یکی از کسانی است که در راه اکتشاف روح، مسیرهای بسیاری را پیموده است، هم مسیرهای روان شناختی و هم راه های عقلانی.
او از پیروان روان شناسی یونگ است، حالا یونگ از چه می گوید؟

یونگ با یک کنجکاوی غیر معمول به روان و پدیده های روانی می پردازد به عبارتی روان شناسی یونگ نقش گرفته از تصویری از انسان است که انسان را در یک ارتباط گستره ی معنایی و در تغییر و دگرگونی خلاقانه می بیند. به علاوه مستلزم این شناخت است که همه ی رویدادها بُعدی فراتر از آنچه آشکار و عیان است، دارند.

این کتاب مناسب چه افرادی است

برای تمام افرادی که زندگیشان تاریک شده و به دنبال دلیل آن هستند.
برای تمام افرادی که مشتاق به مسیر خودشناسی هستند.
برای تمام افرادی که مایلند نقشه ی جنبه های درونی خود را بدانند.
برای تمام آنهایی که احساس گمگشتگی دارند و با خود بیگانه اند.
برای تمام آنهایی که با اصطلاحاتی مثل عقده، سایه، فرافکنی، کهن الگو، خودآگاه و ناخودآگاه و… آشنایی دارند اما شناخت عمیق ندارند و نسبت این شناخت، کنجکاو و تشنه اند.
برای آنهایی که قصد دارند به وحدت و فردیت برسند.

پولداری و ریشه ی بی پولی از کجاست آیا پول فرهنگ می آورد

پولداری و ریشه ی بی پولی از کجاست؟ آیا پول فرهنگ می آورد؟

ریشه‌ی بی پولی و پولداری

در اولین جلسه ی کوچینگ خود با عصبانیت تمام، کلی سوال در رابطه با پول داشت و می گفت، همین الان پاسخ سوال هایم را می خواهم…

    • چرا آدم های فقیر، فقیرتر و آدم های پولدار، پولدارتر می شوند؟
    • چرا بعضی از آدم ها پولدار و ثروتمندند؟
    • دلیل فقر و پولداری آدم ها چیست؟
    • چرا من نمی توانم ثروتمندی و پولدار بودن را تجربه کنم؟
    • چرا تمام تلاشم را می کنم اما در نیمه ی هر ماه موجودی و بودجه ام به صفر می رسد؟
    • برای پولدار شدن باید چه چیزهایی را یاد بگیرم؟
    • چگونه پولدار شوم؟
    • و….

برای تمام سوال هایم جواب منطقی و قابل قبول می خواهم. در این مقاله قصد داریم به ریشه ی بی پولی و ثروتمندی یا پولداری  بپردازیم.

طرح اولیه پول در ذهن چیست

طرح اولیه پول چیست؟ برای مقایسه اجازه بدهید آن را به طرح اولیه ساخت یک خانه که طرح اولیه یا نقشه اولیه آن خانه خاص است تشبیه کنم. پس طرح اولیه پول شما به طور ساده عبارت است از برنامه ای از پیش تعیین شده در ارتباط با پول که در ذهن شما موجود است.

اکثر معلمان محترم در زمینه ظرفیت های انسانی، از فرمولی پایه ای برای تعلیمات خود استفاده می کنند که به اصطلاح به آن (فرآیند تجلی ساختن) گفته می شود و چنین است افکار، احساسات را می سازند. احساسات، اعمال را می سازند. اعمال، نتایج را می سازند.

طرح اولیه پول که در ذهن خود دارید، ترکیبی از افکار، احساسات و اعمال شما در زمینه پول و ثروت است. طرح اولیه پول اصولاً شامل اطلاعات یا برنامه هایی است که در گذشته و به ویژه موقعی که نوجوان بودید دریافت کرده اید. منابع اولیه شکل گیری این طرح در ذهن شما چه کسانی بوده اند؟ برای اغلب مردم این افراد عبارتند از پدر، مادر، خواهر، برادر، دوستان، الگوهای شخصیتی، معلمان، رهبران مذهبی، وسایل ارتباط جمعی و فرهنگ که کمتر از آن نام برده می شود.

 

طرح اولیه پول در ذهن چیست

فرهنگ و پول

اجازه بدهید فرهنگ را در نظر بگیریم. آیا این مطلب که هر فرهنگ شیوه نگرش خاصی در فکر کردن و سرکار داشتن با پول دارد و با برداشت فرهنگ های دیگر در این زمینه متفاوت است، غلط است؟ آیا فکر می کنید نوزادی که به دنیا می آید با نگرشی که به پول دارد و با برداشت فرهنگ های دیگر در این زمینه متفاوت است، غلط است؟ آیا فکر می کنید نوزادی که به دنیا می آید با نگرشی که به پول دارد به دنیا می آید؟ یا نحوه سر و کار داشتن با پول و ثروت را بعداً یاد می گیرد؟ درست است.

هر کودک برای اینکه چطور به پول فکر یا عمل کند، آموزش می بیند. این مطلب در مورد همه ی ما صدق می کند. شما یاد گرفته اید که چطور وقتی به پول می رسید فکر و عمل نمایید. این آموزش ها شما را طوری شرطی کرده است که برای بقیه زندگی خود به طور خودکار پاسخ لازم را بدهید. مگر اینکه مورد ارزیابی قرار بگیرید و در مورد پرونده های ذهن خود مثل پول، تجدید نظر کنید. همان موردی که ما قصد داریم در این مقاله به شما نشان و مورد شناسایی قرار دهیم.

همان طور که گفته شد افکار منجر به احساسات، احساسات منجر به اعمال و اعمال منجر به نتایج می شود. خب، در اینجا یک سوال جالب مطرح می شود؛ افکار شما از کجا می آیند؟ چرا شما متفاوت از افراد دیگر فکر می کنید؟ افکار شما از پرونده های اطلاعاتی شما که در قفسه های بایگانی ذهن خود دارید منشا می گیرند.

خب این اطلاعات از کجا می آیند؟ از برنامه ریزی های قبلی، درست است. شرطی شدن های قبلی شماست که هر فکری را مانند حباب به روی ذهن شما می آورد. به همین خاطر است که اغلب اوقات از آن به عنوان ذهن شرطی تعبیر می شود. برای انعکاس دادن بهتر این مفهوم، می توانیم حالا فرآیند تجلی یافتن خواسته های خود را به صورت زیر مرور کنیم.

برنامه ریزی شما منجر به افکار، افکار منجر به احساسات، احساسات منجر به اعمال و اعمال شما هم منجر به نتایج می شوند، بنابراین درست مثل کاری که با کامپیوتر شخصی خود انجام می دهید، با تغییر دادن در برنامه های خود، اولین مرحله اصلی را به سمت تغییر دادن نتایج اصلی می کنید. خب، چگونه ما تربیت می شویم؟ در تمام عرصه های زندگی خود و از جمله زمینه مربوط به پول و ثروت به سه صورت تربیت می شویم:

کلامی و لفظی؛ یعنی اینکه وقتی جوان تر بودید چه مواردی را شنیده اید؟
الگوگیری؛ یعنی اینکه وقتی جوان تر بودید چه مواردی را دیده اید؟
رویدادهای خاص؛ یعنی اینکه وقتی جوان تر بودید چه تجربه یا تجربه هایی را آموخته اید؟

آنچه لازم است در رابطه با پول و ثروت یاد بگیریم

تربیت شدن کلامی

بیایید با تربیت شدن کلامی شروع کنیم. وقتی که بزرگ می شدید در مورد پول، ثروت یا آدم های ثروتمند چه کلام هایی شنیدید؟

آیا این عبارت ها را شنیده اید؟ (پول منشا تمام فتنه هاست، پول خود را برای روز مبادا نگه دار، مردم ثروتمند حریص هستند، ثروتمندان ظالم هستند، ای ثروتمندان مزخرف! باید برای ثروتمند شدن سخت کار کنی، پول که مثل علف خرس نیست، نمی شود هم ثروتمند بود و هم به معنویات اندیشید، پول خوشبختی نمی آورد، پول با آدم حرف می زند، پولدار، پولدارتر می شود و فقیر، فقیرتر، این را برای افرادی مثل ما نگفتند، هر کسی نمی تواند ثروتمند شود، پول تمامی ندارد) این یکی که خیلی معروف است، ( نمی توانیم آن را پرداخت کنیم).

دوستی تعریف می کرد: در خانه ما هر وقت من از پدرم پول می خواستم سر من داد می زد و می گفت: (پول می خوای؟ فکر کردی من روی گنج نشسته ام؟) به شوخی می گفتم (کاش روی گنج می نشستی و کمی از آن گنج هم به من می رسید.) البته او هیچ وقت یک بار هم از این شوخی نخندید!

مشکل اینجاست. تمام عبارت هایی را که در دوران کودکی درباره پول شنیدید، در ذهن ناهوشیار شما به عنوان تکه ای از طرح اولیه ای که زندگی مالی شما را می سازد قرار می گیرد. تربیت شدن لفظی و کلامی بی نهایت قوی و قدرتمند است.

دوباره تاکید می کنم، این تربیت شدن ناخودآگاه است که فکرتان را تعیین می کند. فکر است که تصمیم های شما را تعیین می کند و آن تصمیم ها منجر به اعمالی می شوند که در نهایت میزان درآمد شما را تعیین می کنند.

چهار رکن کلیدی برای ایجاد تغییر وجود دارد که هر کدام برای برنامه ریزی مجدد طرح اولیه پول در ذهن شما ضروری و اساسی است. هر کدام از این رکن ها ساده و در عین حال کاملاً قدرتمند هستند.

      • رکن اول تغییر دادن، آگاهی است. شما نمی توانید موردی را تغییر دهید مگر اینکه به وجود آن مورد آگاهی داشته باشید.
      • رکن دوم تغییر دادن، فهمیدن است. با فهمیدن این نکته که طرز فکر شما از کجا ریشه می گیرد، می توانید تشخیص دهید که ریشه ی آن باید از بیرون به شما القا شده باشد.
      • رکن سوم برای تغییر دادن، جداسازی است. وقتی تصور کنید که این طرز فکر متعلق به شما نیست، قادر خواهید بود خود را از آن جدا و منفک کنید و بلافاصله می توانید بر این اساس که امروز چه کسی هستید و فردا می خواهید در کجا باشید، نسبت به باقی ماندن یا تغییر دادن آن طرز فکر، تصمیم گیری کنید.
      • رکن چهارم برای تغییر دادن، بازسازی است.

 

آنچه لازم است در رابطه با پول و ثروت یاد بگیریم

راهکارهایی برای تربیت شدن کلامی در زمینه ی پول و ثروت

آگاهی؛ تمام عبارت هایی را که در دوران جوانی خود در مورد پول، ثروت و ثروتمندان شنیده اید بنویسید.
فهمیدن؛ چگونگی باور خود را به عبارت هایی که زندگی مالی شما را تحت تاثیر خود قرار داده است، بنویسید.
جداسازی؛ آیا متوجه می شوید که این افکار فقط آنچه را یاد گرفته اید به شما عرضه می کنند و حقیقت وجودی شما را بیان نمی کنند؟
بازسازی؛ برای پیاده کردن این رکن، عبارت بیانی زیر را این گونه اظهار کنید، در حالی که دست خود را روی قلبتان گذاشته اید بگویید؛

آنچه من در مورد پول شنیده ام، لزوماً درست نیست. من طرز فکرهای جدیدی که شادی و موفقیتم را مورد حمایت خود قرار دهند، انتخاب می کنم. بعد سر خودتان را لمس کنید و بگویید؛ من یک ذهن ثروتمند دارم.

الگوگیری

دومین عامل موثر در تربیت ما (الگوگیری) نامیده می شود. وقتی جوان تر بودید پدر، مادر یا سرپرستان شما در مورد پول چه نظری داشتند؟ آیا یکی یا هر دو پول را خوب صرف می کردند؟ ولخرج بودند یا مقتصد؟ سرمایه گذارانی زیرک بودند یا اصولاً سرمایه گذاری نمی کردند؟ ریسک پذیر بودند یا محافظه کار؟ همیشه پول در دسترس آن ها بود یا نه؟ پول در خانواده شما آسان به دست می آمد یا سخت؟ در خانه شما پول منبعی برای تفریح بود یا وسیله ای برای درگیری های سخت؟

چرا این اطلاعات مفید هستند؟ احتمالاً این را شنیده اید که میمون آنچه را می بیند، تقلید می کند. خب، انسان هم خیلی از این ضرب المثل دور نیست. ما نیز مثل بچه ها تقریباً همه موارد را از طریق مدل سازی می آموزیم.

نکته ی اصلی این است که ما معمولاً می خواهیم در زمینه پول به یک یا هر دو والد خود شبیه باشیم. شما می توانید تمام دانش ها و مهارت های دنیا را داشته باشید اما اگر طرح اولیه ای را که در ذهن خود دارید، برای رسیدن به موفقیت تنظیم نشده باشد، از نظر مالی محکوم به شکست خواهید بود.

اندوخته کردن پول برای روز مبادا عقیده خوبی به نظر می رسد، ولی می تواند دردسرهای بزرگی نیز در پی داشته باشد. یکی از اصولی که لازم است یاد بگیریم، بزرگی هدف است. اگر پول خود را برای روز مبادا ذخیره می کنید، فکر می کنید دنبال چه هدفی هستید؟ روز مبادا؟ این کار را نکنید، بلکه به جای اندوختن پول برای روز مبادا ، به ذخیره کردن آن برای روز شادمانی یا روزی که استقلال یا آزادی مالی به دست می آورید فکر کنید. بعد به لطف قانون هدف، شما دقیقاً همان می شوید که دنبال آن خواهید بود.

بیشتر ما دوست داریم خودمان را به پدر، مادر یا هر دوی آنها در زمینه کسب پول شبیه کنیم؛ اما آن روی دیگر سکه هم وجود دارد، یعنی اینکه بعضی از ما باید دقیقاً برخلاف پدر، مادر یا هر دوی آنها باشیم. چرا این طور است؟ کلماتی مثل (عصبانیت و نارضایتی) شما را به یاد چه خاطره ای می اندازد؟ متاسفانه، ما مثل یک بچه خوب به پدر و مادر خود نمی گوییم: (پدر، مادر! بفرمایید بنشینید می خواهم با شما حرف بزنم! پدر و مادر، من نحوه برخورد شما با پولی که در زندگی به دست می آورید یا کلاً روش زندگی کردن شما را نمی پسندم. به همین دلیل تصمیم دارم وقتی بزرگ شدم، کاملاً متفاوت با شما عمل نمایم؛ امیدوارم حرف مرا درک کنید. شب به خیر و خواب های خوب ببینید!) نه، ما اصلاً به این صورت عمل نمی کنیم در عوض وقتی عرصه به ما تنگ می آید، معمولاً کنترل خود را از دست می دهیم و مشابه این کلمات از دهان ما خارج می شود:

(من از شما بیزارم، من هیچ وقت مثل شما نخواهم شد، وقتی بزرگ شدم می خواهم ثروتمند شوم و هر چه دلم بخواهد، چه شما دوست داشته باشید و چه نداشته باشید، به دست خواهم آورد.) بعد به اتاق خواب خود می رویم، در آن را محکم به هم می زنیم و به بالش یا هر شی دیگری که سر راه باشد لگد می زنیم تا عقده خودمان را خالی کنیم. اکثر افرادی که در خانواده ای فقیر زندگی می کنند  از آن وضع خشمگین و ناراضی هستند.

به همین خاطر آنها یا از خانه بیرون می روند، پولدار می شوند یا حداقل انگیزه ای برای پولدار شدن پیدا می کنند؛ اما این انگیزه دوامی برای آنها نداشته و در واقع مثل باد گلویی بزرگ بیش نیست! چنین افرادی حتی اگر پول دار شوند یا سعی کنند که موفقیتی را کسب کنند هم معمولاً خوشحال نیستند. چرا؟ چون ریشه ثروت و پولداری یا انگیزه آنها برای به دست آوردن پول، عصبانیت و انزجار است.

به همین ترتیب پول و عصبانیت در ذهن ما به یکدیگر متصل شدند و هر چه این افراد پول بیشتری به دست آورند یا برای به دست آوردن آن تلاش بیشتری کنند، بیشتر عصبانی می شوند و در نهایت خود برتر به آنها می گوید، (من از عصبانیت و تنش زیاد خسته شده ام، من آرامش و خوشحالی را می خواهم!) پس از همان ذهن که آن ارتباط را به وجود آورده است می پرسند در این وضعیت چه کار کنند و در مقابل ذهن به آنها پاسخ می دهد،

(اگر می خواهی از دست عصبانیتی که داری خلاص شوی، باید خود را از دست پول نجات دهی.) بعد همین کار را انجام می دهند و به طور ناخودآگاه از دست پول خود را خلاص می کنند. آنگاه شروع به ولخرجی یا سرمایه گذاری ضعیف می کنند یا به طور فاجعه آمیز وضعیت مالی خود را ترک می کنند یا اینکه موفقیت خود را به طریقی دیگر تخریب می کنند.

این برای آنها مسئله ای نیست، چون حالا آنها خشمگین هستند و ورشکست شدند! آنها فقط خود را از دست یک روش اشتباه رها کرده اند و به جای خلاصی از دست عصبانیت خود، از دست پول، خود را رها کرده اند و به جای اینکه ریشه را اصلاح نمایند، می خواهند میوه را درست کنند! به علاوه، موضوع اصلی عصبانیت بوده که بین آنها و پدر و مادرشان است و تا این عصبانیت را حل نکنند، به معنای واقعی و بدون توجه به میزان پولی که دارند یا ندارند، خوشحال و آرام نخواهند شد.

دلیل یا انگیزه ای که شما را به کسب موفقیت و پول وا می دارد، خیلی مهم است. اگر انگیزه شما برای کسب ثروت یا موفقیت، ریشه ای تضعیف کننده مثل ترس، عصبانیت یا خودنمایی داشته باشد هرگز پول برای شما خوشبختی نمی آورد. چرا؟ چون شما هیچ یک از این موضوع ها را با پول نمی توانید حل کنید! مثلاً ترس را در نظر بگیریم.

استادی تعریف می کرد؛ در سمینارهایم از حضار می پرسم: (چند نفر از شما ترس را انگیزه اصلی برای کسب موفقیت خود می داند؟) هیچ کس دست خود را بالا نمی برد؛ اما بعد که می پرسم: (چند نفر از شما امنیت را به عنوان یکی از انگیزه های اصلی در کسب موفقیت خود می دانید؟) تقریباً همه دست خود را بالا می برند؛ ولی به این نکته توجه کنید که امنیت و ترس هر دو با یک چیز تحریک می شوند.

به دنبال امنیت بودن به خاطر احساس ناامنی است که این همان ترس است. خب، آیا پول، ترس شما را از بین خواهد برد؟ دوست داشتید که این گونه باشد، ولی این طور نیست! چرا؟ چون ریشه مشکل، پول در آوردن نیست، بلکه ریشه آن ترس است. بدتر از اینها اینکه ترس نه فقط یک مشکل نیست بلکه یک عادت است، بنابراین با بیشتر پول درآوردن فقط نوع ترس ما عوض می شود.

وقتی ورشکست می شویم، تقریباً بیشتر از این واهمه داریم که دیگر دچار آن نشویم یا می ترسیم آنچه را داریم از دست بدهیم اما وقتی ورشکست شویم ترس ما این گونه تغییر می کند که اگر هر چه را دارم از دست بدهم چه می شود؟ یا با این حال هر کسی طالب آنچه من دارم است یا دارم زیر فشار مالیات از پا در می آیم و…خلاصه اینکه تا زمانی که ما ریشه این موضوع را پیدا نکنیم و ترس را حل ننماییم، هیچ مبلغی از پول، کمکی به ما نخواهد کرد البته در مقایسه ی بین اصلاً پول نداشتن از یک طرف و پول داشتن و نگران بودن برای از دست دادن آن از طرف دیگر، اکثر ما دومی را ترجیح می دهیم، هیچ کدام از این دو، راه های خوبی برای زندگی نیستند.

همان گونه که انگیزه بعضی از ما برای کسب پول، ترس است، انگیزه بیشتر مردم برای کسب پول و موفقیت مالی این است که ثابت کنند از هر جهت خوب هستند.

هیچ مقدار پول نمی تواند نشان دهد که شما از هر جهت خوب هستید. پول نمی تواند ایجاد کننده آنچه اکنون هستید باشد.

همیشه خود را ثابت کردن، موضوعی است که به یک رفتار در زندگی شما تبدیل شده است؛ حتی شما عملکرد آن را تشخیص نمی دهید و خودتان را یک پیروز برتر، یک فرد کوشا و مصمم می دانید. همه این صفات خوب هستند اما تنها سوال این است که چرا؟ موتور محرکه ای که همه این حالت ها را در شما به حرکت در می آورد چیست؟

برای افرادی که در این راه می روند که ثابت کنند آدم کاملی هستند، هیچ مقدار پول نمی تواند دردی را که ناشی از صدمه درونی آنهاست و هیچ مورد و هیچ کس را در زندگی به حساب نمی آورند، تسکین دهد. حتی برای آنهایی که در همین رابطه احساس می کنند که کامل نیستند نیز هیچ مبلغی پول کافی نیست. تکرار می کنم، همه اینها در مورد خود شما صادق است.

یادآوری می شود که دنیای درونی شما منعکس کننده دنیای بیرونی شماست. اگر معتقدید هر چه دارید کافی نیست، این اعتقاد را مورد تایید قرار می دهید و بر اساس آن زندگی شما پیش می رود. از طرف دیگر اگر معتقد باشید که در زندگی شما فراوانی و برکت وجود دارد، این عقیده را تایید و برای خودتان برکت ایجاد می کنید. چرا؟

چون ریشه شما در وفور و فراوانی است و همان راه طبیعی زندگی شما خواهد شد. با قطع ارتباط بین پول، ترس، خشم و خودنمایی می توانید ارتباط هایی تازه بین پول درآوردن، هدف، کمک کردن و شادی برقرار کنید. به این صورت هرگز برای اینکه خوشحال شوید، به این نتیجه نخواهید رسید که خودتان را از دست پول نجات دهید، البته همیشه هم طغیان کردن یا بر ضد پدر و مادر بودن بد نیست.

برعکس، اگر شما یک شورشی باشید و فرهنگ شما که با آن بزرگ شده اید عادات پولی نامناسبی داشته باشد، احتمالاً مخالفت کردن با آنها می تواند مورد خوبی باشد. از طرف دیگر، اگر پدر و مادر شما موفق بودند و شما برعلیه آنها شورش کنید، می توانید دچار مشکلات مالی جدی شوید.

در هر صورت آنچه مهم است، تشخیص دادن این نکته است که چگونه روش زندگی شما در زمینه پول به روش مربوط به پدر، مادر یا هر دوی آنها ارتباط پیدا می کند.

راهکارهایی برای تغییر الگوبرداری در زمینه پول و ثروت

آگاهی یافتن؛ روش های زندگی و عادت های هر یک از والدین خود را در مورد پول و کسب درآمد در نظر بگیرید و شباهت ها یا اختلاف های خود با آنها را بنویسید.
فهمیدن؛ تاثیری را بنویسید که این نمونه سازی بر زندگی مالی شما داشته است.
جداسازی؛ آیا می توانید دریابید که این شیوه زندگی تنها همان است که یاد گرفته اید و متعلق به خود شما نیست؟ آیا می توانید بفهمید در حال حاضر گزینه ای در پیش رو دارید که شما را فردی متفاوت می سازد؟
بیان کردن؛ دست خود را رو ی قلبتان بگذارید و بگویید:

هر کس که الگو دهنده ی من در مورد پول بوده است، به خود او ارتباط دارد، من راه خود را خودم انتخاب می کنم. بعد سر خود را لمس کنید و بگویید: من یک ذهن ثروتمند دارم.

 

راهکارهایی برای تغییر الگوبرداری در زمینه پول و ثروت

رویدادهای خاص

سومین عاملی که ما را تربیت می کند، رویدادهای خاصی است که در زندگی ما رخ می دهند. وقتی جوان تر بودید در مورد پول، ثروت و ثروتمندان چه عواملی را تجربه کرده اید؟ این تجربه ها بی نهایت مهم هستند چون عقاید یا حتی توهماتی را که هم اکنون با آن ها زندگی می کنید می سازند.

بهتر است در این زمینه مثالی زده شود؛ خانمی که پرستار اتاق عمل بود، درآمدی عالی داشت ولی بنا به دلایلی همیشه تمام پولش را خرج می کرد. وقتی کمی در شخصیت او عمیق تر شدم، معلوم شد هنگامی که یازده ساله بوده است به اتفاق پدر، مادر و خواهرش به یک رستوران چینی رفتند و در آنجا پدر و مادرش بر سر پول با هم دعوا می کنند. ناگهان پدرش می ایستد و ضمن کشیدن فریاد بلند، محکم مشت خود را روی میز می کوبد.

او به یاد می آورد که رنگ پدرش اول سرخ و بعد آبی شد و بر اثر حمله قلبی نقش بر کف رستوران شد.  به همین خاطر از آن روز به بعد، ذهن او پول و درد را به یکدیگر وصل نمود. پس تعجبی ندارد، حالا که بزرگ شده است، به طور ناخودآگاه و برای رهایی از دردی که دارد، سعی می نماید از دست تمام پولی که در می آورد خودش را خلاص کند. جالب است به این نکته نیز توجه شود که او یک پرستار شد چرا؟

شاید برای اینکه او هنوز سعی می کند پدرش را نجات دهد! و کاری که انجام داد این بود که طرح اولیه ای که در ذهنش شکل گرفته بود را تشخیص داد و دست به تغییر زد. امروزه او کاملاً در راهش به سوی استقلال مالی موفق است. او دیگر پرستار نیست؛ نه اینکه کارش را دوست نداشت، بلکه به این خاطر که به دلیل نادرست در حرفه پرستاری قرار گرفته بود. حالا او یک طراح مالی است و به مردم کمک می کند بفهمند چطور برنامه ریزی گذشته روی جنبه های مالی زندگیشان تاثیر می گذارد.

آمار نشان می دهد که عامل درجه یک برای از هم گسیختگی روابط زناشویی، پول است. البته بزرگ ترین دلیل در پشت دعواهای مردم سر پول، خود پول نیست، بلکه جور نشدن طرح های پولی اولیه ای که در ذهن خود دارند است. مسئله این نیست که چقدر پول دارید یا چقدر پول ندارید. اگر طرح اولیه پولی شما با فردی که با آن سر و کار دارید جور نباشد، با مشکلی اساسی مواجه خواهید شد. این در مورد زوج های جوان و زوج های قدیمی، ارتباطات خانوادگی و حتی مشارکت های تجاری صادق است.

نکته کلیدی در اینجا درک این مطلب است که شما با طرح اولیه پولی که افراد در ذهن خود دارند مواجه هستید نه با پول! وقتی شما طرح اولیه پولی را که شخص دیگری در ذهن خود دارد تشخیص می دهید، می توانید با شریک خود به نحوی که به حال هر دوی شما مفید باشد رفتار کنید.

یکی از مهم ترین روش هایی که یاد خواهید گرفت این است که چگونه طرح اولیه پولی را در ذهن شریک خود تشخیص داده و یک طرح اولیه پولی جدید برای خودتان ایجاد نمایید تا آنچه را به عنوان دو شریک واقعاً خواهان آن هستید، به دست بیاورید.

این یک موهبتی الهی است که بتوانید آن را انجام دهید، چون در این صورت توانسته اید یکی از بزرگ ترین عوامل درد و رنج را که در اغلب مردم وجود دارد از بین ببرید.

راهکارهایی برای تغییر اثر رویدادهای خاص در زمینه پول و ثروت

در اینجا تمرینی را که شما می توانید با شریک خود انجام دهید ارائه می کنم. بنشینید و تاریخچه ای را که هر کدام از شما در مورد پول به فکرتان می رسد با همدیگر مورد بحث قرار دهید؛ یعنی هر عبارتی را که در دوران جوانی خود شنیده اید یا از هر موردی که در خانواده خود الگو گرفته اید یا واقعه های هیجان آوری که برای شما اتفاق افتاده است؛ همچنین ببینید که برای شریک شما واقعاً پول چه معنایی دارد.

آیا مفهوم لذت بردن، آزادی، امنیت یا حفظ موقعیت را می دهد؟ این نکته به شما در تعیین نمودن طرح اولیه پولی که در حال حاضر در ذهن هر کدام از شما جریان دارد کمک می کند و امکان دارد به شما در کشف اینکه چرا ممکن است در این زمینه با هم اختلاف داشته باشید، کمک نماید. بعد در راستای اینکه چه نکاتی را اکنون دوست دارید داشته باشید، به عنوان یک شریک نه یک فرد، مورد بحث قرار دهید.

روی اهداف معمولی و نگرش های خود از نظر پول و موفقیت تصمیم گیری کنید و با هم توافق نمایید. بعد لیستی از این نگرش ها و اعمالی را که هر دوی شما موافقید در زندگی به کار ببرید تهیه کنید و آنها را بنویسید. این لیست را روی دیوار نصب کنید و اگر موضوعی در آینده پیش آمد، بسیار به هم یادآوری نمایید. شما این توافق ها را در حالتی که در عین واقع بینی، بدون هیجان و خارج از حصار کهنه و قدیمی که نسبت به پول در ذهن خود دارید، با هم توافق نموده اید.

آگاه شدن؛ یک رویداد هیجانی خاصی را در رابطه با پول، آن طور که در دوران جوانی خود تجربه کرده اید، در نظر بگیرید.
فهمیدن؛ این رویداد که ممکن است زندگی مالی شما را تحت تاثیر قرار داده باشد، بنویسید.
جداسازی؛ آیا به این نکته می توانید پی ببرید که این طرز زندگی روشی است که شما آن را یاد گرفته اید و از آن خود شما نیست؟ آیا می توانید درک کنید که هم اکنون گزینه متفاوتی را با آنچه در ذهن خود داشته اید دارید؟
بیان کردن؛ دست خود را روی قلب خود بگذارید و این جمله را بگویید:

من تجربه های تضعیف کننده ای که در مورد پول و گذشته ام دارم، رها می کنم و آینده ای نو و ثروتمند ایجاد می کنم. بعد سر خود را لمس کنید و بگویید؛ من یک ذهن ثروتمند دارم.

نتیجه:

بنابر آنچه گفته شد عامل مهم و اصلی در تعیین پولدار بودن و بی پولی یا ثروت و فقر، خود پول نیست بلکه طرح اولیه ی پول در ذهن است. طرح اولیه ی پول در ذهن اصولاً شامل اطلاعات یا برنامه هایی است که در گذشته و به ویژه موقعی که نوجوان بودید دریافت کرده اید. منابع اولیه ی شکل گیری این طرح اولیه ی پول برای اغلب مردم عبارتند از پدر، مادر، خواهر، برادر، دوستان، الگوهای شخصیتی، معلمان، رهبران مذهبی، وسایل ارتباط جمعی و فرهنگ مواردی که لازم و ضروری است در رابطه با پول و ثروت یاد بگیریم، روی آنها کار کنیم و در نهایت تغییر دهیم؛ تربیت کلامی، الگوگیری و رویدادهای خاص است. رسیدگی و تغییر هر کدام از این موارد نیازمند آگاهی به چهار رکن کلیدی برای ایجاد تغییر است؛

آگاهی؛ در صورتی می توانید موردی را تغییر دهید که نسبت به آن آگاهی پیدا کنید.
فهمیدن؛ به این معناست که دلیل و ریشه ی موضوع را پیدا کنیم و متوجه دلایل آن شویم. (مثلاً این موضوع یا مشکل از کجا امده است؟)
جداسازی؛ جدا کردن طرز فکر مخرب از خود با آگاهی کامل.
بازسازی؛ بیان کردن طرز فکر جدید و تمرین آن.

پس آنچه که ما برای تغییر وضعیت مالی خود نیاز داریم، عملگرایی ما در زمینه ی تغییر طرح اولیه پول در ذهن است که لازم است پس از آگاهی نسبت به طرح اولیه ی پول در ذهن، دست به عمل بزنیم تا تغییرات در ما و زندگیمان حاصل شود.

چگونه پولدار شوم+چگونه برخی انسان ها یک شبه پولدار می شوند

چگونه پولدار شوم؟+چگونه برخی انسان ها یک شبه پولدار می شوند؟

به هر دری می زدم و توی هر زمینه ی شغلی که وارد می شدم، موفق نمی شدم.

سالها تمام قصدم این بود که آدم پولداری شوم و به توصیه ی خیلی از افراد باید به دنبال یادگیری مهارت های بیشتر و همچنین تزریق انگیزش بیشتر، می رفتم اما باز هم موفق نمی شدم تا روزی به طور اتفاقی با فردی که ثروتمند بود برخورد کردم و موضوع خود را با او در میان گذاشتم و گفت: مسیر پولدار شدن و ثروتمند ماندن نیازمند اصولی است که تا به الان انجام نداده ای و هر مسیری را که تا الان طی کرده ای، بیراهه بوده است…

از او پرسیدم پس؛

 چگونه پولدار شوم؟

چگونه فردی پولدار و ثروتمند باقی بمانم؟

دلیل پولدار شدن بعضی آدم ها چیست؟

و…

در این مقاله قصد داریم به موضوع پول و ثروت  بپردازیم.

  

سرفصل ها

 

بازی های درونی و بیرونی برای دستیابی به پول

ما در دنیایی از دوگانگی ها زندگی می کنیم؛ بالا و پایین، تاریک و روشن، گرم و سرد، درون و بیرون، آهسته و تند، چپ و راست. اینها تنها نمونه های کمی از هزاران قطب متضاد است که برای وجود داشتن یک قطب، قطب دیگر نیز حتماً باید وجود داشته باشد. آیا ممکن است چپ وجود داشته باشد و راست نباشد؟

امکان ندارد، در نتیجه همان طور که قانون هایی در بیرون از ما برای دستیابی به پول وجود دارد، باید قانون هایی نیز در درون ما برای آن وجود داشته باشد. قوانین بیرون از ما مواردی مثل اطلاعات تجاری، نحوه اداره کردن پول و روش های سرمایه گذاری که اینها همه ضروری و لازم هستند ولی بازی درونی ما نیز خیلی مهم است. می توان این را به یک نجار و ابزار کار او تشبیه کرد.

داشتن ابزار مدرن و خوب برای نجار ضروری است اما مهارت نجار که آن ابزارها را بتواند با مهارت به کار ببرد، مهم تر می باشد. دیدگاهی معروف است که می گوید، تنها قرار داشتن در زمان صحیح و در مکان صحیح کافی نیست بلکه شما باید آدم درستی نیز باشید که در زمان و مکان صحیح قرار دارید.

پس مهم این است که شما چگونه هستید؟ چطور فکر می کنید؟ اعتقادات شما کدامند؟ ویژگی ها و عادات شما چیست؟ واقعاً در مورد خودتان چه احساسی دارید؟ تا چه حد به خودتان اطمینان دارید؟

تا چه حد با دیگران خوب ارتباط برقرار می کنید؟ چه قدر به دیگران اعتماد دارید؟ آیا واقعاً احساس می کنید که استحقاق ثروتمند شدن و پولدار شدن را دارید؟ توانایی شما برای عمل کردن با وجود ترس، نگرانی، عدم اطمینان و ناراحتی تا چه اندازه است؟ آیا وقتی سرحال نیستید می توانید دست به اقدامی بزنید؟

حقیقت این است که شخصیت شما و نحوه تفکر و اعتقادات شما نقش اصلی را در تعیین میزان موفقیت و ثروتمند شدن شما بازی می کند. استوارت وایلد می گوید: (کلید موفقیت، بیدار کردن انرژی نهفته در خودتان است.

وقتی این کار را انجام دهید، مردم به طور طبیعی جذب شما خواهند شد و هر وقت نزد شما حاضر شدند آنها را پذیرا شوید) اصلی برای پولدار شدن و ثروتمند شدن وجود دارد؛ درآمد و میزان دریافت پول شما فقط به میزان عملکردتان افزایش می یابد.

 

بازی های درونی و بیرونی برای دستیابی به پول

 

چگونه برخی انسان ها به طور ناگهانی پولدار می شوند

آیا در مورد آدم هایی که به طور ناگهانی وضع مالی خوبی پیدا می کنند چیزی شنیده اید؟ یا برعکس، آیا به افرادی هم که پول زیادی داشتند ولی آن را از دست دادند یا اینکه با فرصت های مالی خوب شروع کردند اما عاقبت برای آنها این فرصت ها بد و نامطلوب شدند، توجه کرده اید؟ اکنون می توانید علت واقعی آن را بفهمید. ممکن است آن را به علت های دنیای بیرون مثل بدشانسی، رکود اقتصادی، شریک ناجور یا از این قبیل چیزها نسبت بدهید.

با این حال در دنیای درون ما مسئله چیز دیگری است. یعنی اگر به پول زیاد دست یابید ولی از نظر درونی آمادگی آن را نداشته باشید، فرصت های پولدار شدن و ثروتمند شدن شما خیلی کوتاه است و زود آن را از دست خواهید داد. عده زیادی از مردم ظرفیت درونی برای ایجاد یا حفظ مقدار زیادی پول را ندارند و پول زیاد برای آنها دردسر می شود.

به ثروتمندان خودساخته توجه کنید، وقتی پول خودشان را از دست می دهند، معمولاً در مدت زمان کوتاهی به حالت قبلی خود برمی گردند. مثال خوب برای این مورد دونالد ترامپ است. ترامپ میلیاردری بود که همه ثروت و پول خود را از دست داد و چند سال بعد به همان پول یا حتی بیشتر از آن دوباره دست یافت.

چرا این حالت اتفاق می افتد؟ چون برخی از ثروتمندان خودساخته ممکن است پول خود را از دست بدهند ولی هیچ وقت مهم ترین جزء موفقیت خود را از دست نمی دهند و آن ذهنیت ثروتمندشان است. البته در مورد دونالد، ذهنیت او روی میلیارد تنظیم شده بود و بنابراین او حتی نمی توانست یک میلیونر باشد! اگر دونالد هدفش را روی یک میلیون دلار می گذاشت، فکر می کنید او در رابطه با موفقیت مالی و همچنین پولدار شدنش چه احساسی داشت؟

اغلب مردم با این نکته موافق هستند که احتمالاً او احساس ورشکستگی می کرد به خاطر اینکه ترموستات مالی دونالد ترامپ در ذهنش روی رقم میلیارد تنظیم شده بود نه رقم میلیون. بیشتر مردم ترموستات های ذهنشان برای به دست آوردن هزار دلار، برخی برای چند صد دلار و برخی حتی زیر صفر تنظیم شده است! و بدون آنکه علتش را بدانند، هیچ حرکتی از خودشان برای کسب پول انجام نمی دهند.
واقعیت این است که بیشتر مردم به ظرفیت واقعی خود دست نمی یابند. تحقیقات نشان می دهد که هشتاد درصد مردم از نظر مالی آزاد نیستند که هر چه می خواهند باشند و هشتاد درصد ادعا می کنند که واقعاً خوشحال نیستند.

دلیل آن ساده است، چون بیشتر مردم ناآگاهند و کمتر وضعیت را تحت کنترل خودشان دارند. آنها در زندگی خود براساس آنچه می توانند ببینند، حرکت می کنند و از نظر فکر و عمل سطحی نگر هستند.

 

چرا بعضی آدم ها پولدار می شوند و پولدار می مانند

درختی را در نظر بگیرید. فرض کنیم این درخت نمایانگر زندگی است. روی این درخت میوه های متعددی وجود دارد. در زندگی ما میوه ها همان نتایجی هستند که از اعمال خود می گیریم. پس ما به میوه ها نگاه می کنیم و از دیدن آنها شادمان می شویم. تعدادشان کافی نیست، خیلی کوچکند، طعم خوبی ندارند پس از ما چه کاری ساخته است؟

ما بیشتر توجه خود را معطوف به میوه ها یا نتایج کار خود می کنیم اما حقیقتاً چه عاملی آن میوه های خاص را به وجود می آورد؟ آری این بذری که در زیر زمین است محصول روی زمین را ایجاد می کند. این نادیدنی ها هستند که دیدنی ها را می سازند. یعنی چه؟ یعنی اینکه اگر ما خواهان تغییر دادن میوه ها هستیم، اول باید ریشه ها را تغییر دهیم. اگر مایلید مواردی که در زندگی قابل دیدن هستند را تغییر دهید، باید آنچه را قابل دیدن نیست تغییر بدهید.

البته ممکن است برخی از مردم فقط آنچه را می بینند باور داشته باشند. من یک سوال از این افراد دارم، چرا شما زحمت پرداختن قبض برق ماهیانه را به خود می دهید در صورتی که برق را نمی بینید اما آن را تشخیص می دهید و از نیروی آن استفاده می کنید؟ اگر شکی به وجود آن دارید، می توانید انگشت خود را در پریز برق فرو کنید و تضمین می کند که به سرعت شک شما برطرف خواهد شد!

تجربه نشان می دهد آنچه را در این دنیا نمی توانید مشاهده کنید، از آنچه قابل دیدن است قوی تر است. ممکن است شما با این عبارت موافق یا مخالف باشید ولی به میزانی که این اصل را در زندگی خود به کار نمی برید به زحمت و دردسر می افتید. چرا؟ چون شما برخلاف قانون طبیعت حرکتمی کنید، قانونی که براساس آن آنچه درون زمین است، آنچه را می سازد که روی آن است. به عبارت دیگر، آنچه نامرئی است و دور از دید ما، آنچه را که مرئی است به وجود می آورد.

به عنوان یک انسان ما بخشی از طبیعت هستیم و از آن جدا نیستیم، در نتیجه وقتی خودمان را در راستای قانون های حاکم بر طبیعت قرار دهیم و روی ریشه ها یا همان دنیای درونمان کار کنیم، زندگی ما به آرامی جریان می یابد و وقتی این کار را نکنیم، زندگی سخت و خشن می شود.

در هر جنگل، مزرعه یا باغی که در این دنیا وجود دارد، این قانون صادق است که آنچه در زیرزمین است آنچه را روی آن قرار دارد به وجود می آورد. به همین خاطر است که توجه نمودن شما بر میوه هایی که تا کنون به وجود آورده اید، بیهوده و بدون ثمر است.

شما نمی توانید میوه هایی را که قرار است در آینده به وجود بیایند تغییر دهید ولی برای این منظور باید زمین را بکنید و ریشه ها را تقویت کنید.اصلی دیگر برای پولدار شدن وجود دارد؛ اگر می خواهید میوه ها را تغییر دهید، اول باید ریشه ها را تغییر بدهید. اگر می خواهید دیدنی های زندگی را تغییر دهید، باید اول نادیدنی ها را تغییر دهید.

 

چرا بعضی آدم ها پولدار می شوند و پولدار می مانند

کدام جنبه های زندگی در پولدار شدن تاثیر می گذارند

یکی از مهم ترین مواردی که تا کنون می توان فهمیده باشید، این است که ما نمی توانیم فقط روی یک جنبه از وجود خود زندگی کنیم، بلکه ما در آن واحد حداقل در چهار حوزه مختلف زندگی سیر می کنیم. این چهار حوزه عبارتند از دنیای مادیات، دنیای ذهنیات، دنیای احساسات و دنیای معنویات.

آنچه را اغلب مردم هرگز تصورش را نکرده اند، این است که حوزه دنیای مادی تقریباً نسخه چاپ شده آن، سه حوزه دیگر است. مثلاً فرض کنید که نامه ای را در کامپیوتر خود تایپ کرده اید.کلید چاپ را می زنید و آن نامه را از داخل چاپگر بیرون می آورد. وقتی به نسخه اصلی خودتان نگاه می کنید، با کمال تعجب می بینید که یک غلط چاپی در آن وجود دارد. سپس از ابزار پاک کن کامپیوتر خود کمک می گیرید و آن غلط چاپی را پاک می کنید.

دوباره کلید چاپگر را می زنید و همان غلط را در نامه چاپ شده می بینید. اوه خدای من چطور ممکن است؟ شما آن را پاک کرده بودید. این بار اندازه ابزار پاک کن را بزرگ تر می کنید و بیشتر و محکم تر روی کلمه غلط می کشید. حتی یک راهنمای سیصد صفحه ای را برای پاک کردن موثرتر می خوانید. حالا تمام ابزارها و دانش مربوط را به کار گرفته اید.

آماده هستید، کلید چاپ را می زنید ولی دوباره همان غلط وجود دارد، با کمال تعجب داد می زنید: هرگز چطور ممکن است؟ اینجا چه خبر است؟ آیا من در دنیای برزخ هستم؟! ایرادی که در اینجاست این است که مشکل واقعی را شما با تغییر دادن روش چاپ یا همان دنیای مادی نمی توانید برطرف کنید و این فقط با تغییر دادن برنامه یا همان دنیای معنوی، احساسی و ذهنی است که عوض می شود.

اصلی برای پولدار شدن که از این موضوع می توان دریافت کرد این است که پول یک نتیجه است، ثروت یک نتیجه دیگر. سلامتی، بیماری و حتی وزنی که دارید همه و همه نتایج هستند. ما در دنیای علت و معلول زندگی می کنیم.

آیا شنیده اید که عده ای می گویند مشکل اصلی آنها بی پولی است؟ مشکل اصلی بی پولی نیست.

بی پولی کاملاً نشانه مواردی است که در زیر در جریان است. بی پولی یک معلول است، پس علت آن چیست؟ دنیای درون.

خلاصه این علت چنین است که تنها راه برای تغییر دادن دنیای بیرون از خودتان تغییر دادن دنیای درون شماست. هر نتیجه ای که می گیرید، مانند ثروتمند شدن یا فقیر شدن، خوب یا بد، مثبت یا منفی، همیشه به خاطر داشته باشید که دنیای بیرون انعکاسی است از دنیای درون شما. اگر کارها در زندگی بیرون شما به خوبی نمی گذرد به خاطر آن است که کارهای درونی شما خوب نمی گذرند. به همین سادگی!

 

کدام جنبه های زندگی در پولدار شدن تاثیر می گذارند

نتیجه:

پس برای پولدار شدن و ثروتمند شدن منحصراً قوانین بیرونی کافی نیست بلکه آنچه مهم و در اولویت است، قوانین درون است به عبارتی تا زمانی که نتوانیم بر ریشه های درونی خود کار کنیم و حال درونی ما خوب نباشد، هیچ چیز در بیرون از ما حل و درست نمی شود.

بنابراین علاوه بر عوامل بیرونی، بازی ها و قوانینی در درون وجود دارد که برای دستیابی به پول و ثروت، کلیدی و مهم هستند.

وقتی از دنیای درون صحبت می شود منظور افکار، اعتقادات (ذهنیات)، احساسات و جنبه ی معنوی ماست. برای چگونه پولدار شدن لازم و ضروری است به این دنیای درون سفر کنیم. در واقع دنیای درون و کشف خود به سوال مهم ما در رابطه با اینکه چگونه پولدار شوم، پاسخ می دهد.

در این مقاله به سه اصل درونی، پیرامون پولدار شدن و ثروتمندی پرداختیم که عبارتند از؛

  • درآمد و پول شما فقط به میزان عملکردتان افزایش می یابد.
  • اگر می خواهید میوه ها را تغییر دهید، اول باید ریشه ها را تغییر بدهید. اگر می خواهید دیدنی های زندگی را تغییر دهید، باید اول نادیدنی ها را تغییر دهید.
  • پول یک نتیجه است، ثروت یک نتیجه دیگر سلامتی، بیماری و حتی وزنی که دارید همه و همه نتایج هستند. ما در دنیای علت و معلول زندگی می کنیم.
آیا شما یک فقیر هستید

آیا شما یک فقیر هستید؟!

تعریف هر کس از فقر و فقیر بودن متفاوت است

و من هم تعاریفم خودم را دارم، تو این چند روز به شدت متوجه شدم که مردم زیادی فقیر هستند و در فقر به سر می برند، مردم زیادی مجبورند و از روی اجبار زندگی می کنند، نمونه هایی از این فقرا را می نویسم، چند تای آخر رو به نقل از اِدوارد گالئانو برایتان مینویسم و چند مورد هم خودم اول متن اضافه میکنم، شما هم اگر دوست داشتید، بهش اضافه کنید.
فقرا همانانی اند که هیجان مدار رفتار می کنند، تأمل نمی کنند، هر چه می خواهند می نویسند، هرچه می خواهند می گویند، اصلاً عقده ی گفتن دارند.
فقرا همانانی اند که هیجان مدار ،هر چه به آنها بفروشی می خرند، دروغ را می خرند، خرافات را می خرند، آینده کذب را می خرند، وعده و وعید را می خرند، اعتیاد به خرید دارند، یعنی اصلاً عقده ی خرید دارند.
فقرا همانانی اند که هیجان مدار می فروشند، دوستان خود را، استادان خود را، بزرگتران خودرا، اعتقادات خودرا، رویاهای خودرا، ادب و منش را، صداقت را، عهدهای خود را، تاریخ خود را، مملکت خود را، اتحاد خود را، سریع می فروشند، تا به یک مشکل برخورد می کنند فقط می فروشند، ارزان هم میفروشند.
آنچه به عنوان فقیر می شناسیم، همان هایی هستند که توانایی سکوت را ندارند و توان خرید آن را نیز ندارند.
آنچه که به عنوان فقیر می شناسیم، همان هایی هستند که پا دارند اما راه رفتن را فراموش کرده اند، درست مثل مرغانی که بال دارند و پرواز را از یاد برده اند.
آنچه را به عنوان فقیر می شناسیم همان هایی هستند که آشغال می خورند و برای همان آشغال پول می دهند و فکر می کنند غذاست.
آن چه به عنوان فقیر می شناسیم همان هایی هستند که تنها حق دارند به جای هوای مطبوع، بوی تعفن برانگیز استشمام کنند و برای این کار دیگر نیازی به پرداخت پول ندارند.

 

تعریف هر کس از فقر و فقیر بودن متفاوت است
آنچه به عنوان فقیر می‌شناسیم، همان هایی هستند که آزادی شان تنها در انتخاب میان این کانال و یا کانال دیگر تلویزیون خلاصه شده است.
آنچه به عنوان فقیر می‌شناسیم، همان هایی هستند که با کمک ماشین ها می توانند درام های احساسی را درک کنند.
آن چه به عنوان فقیر می‌شناسیم، همان هایی هستند که همیشه تعدادشان زیاد است و همواره تنها هستند.
آن چه به عنوان فقیر می‌شناسیم، همان هایی هستند که نمی دانند فقیرند.
🔸🔸🔸
#فراز_قورچیان
#فراز_نامه

کهن الگوی دیونیزوس در سفر درونی

کهن الگوی دیونیزوس در سفر درونی

کهن الگوی دیونیزوس در سفر درونی :

سرفصل ها:

  1. دیونیزوس در مقام کهن الگو کیست؟

  2. شجره نامه و اسطوره شناسی دیونیزوس

  3. نقش های کهن الگوی دیونیزوس کدامند؟

  4. ویژگی های مرد دیونیزوسی

  5. چگونه کهن الگو یا آرکیتایپ دیونیزوسی را فعال کنیم؟

  6. دوران کودکی مرد دیونیزوسی

  7. دوران نوجوانی و جوانی مرد دیونیزوسی

  8. دوران میانسالی مرد دیونیزوسی

  9. دوران کهنسالی مرد دیونیزوسی

  10. وضعیت شغلی و حرفه ای مرد دیونیزوسی

  11. روابط مرد دیونیزوسی

  12. مسیر رشد مرد دیونیزوسی

  13. مشکلات و چالش های روانی مرد دیونیزوسی

  14. دیونیزوس منفی

  15. راهکارهایی عملی جهت پرورش دیونیزوس

  16. خلاصه ای از ویژگی های این کهن الگو

 

  • دیونیزوس در مقام کهن الگو کیست؟

دیونیزوس در مقام کهن الگو و مرد، به طبیعت و زنان بسیار نزدیک بود. او با قلمرو عرفان و جهان زنان آشنا بود. اغلب با روی خویش از او استقبال نمی شد. همان طور که در روان یک مرد رخ می دهد؛ او نیز در اساطیر، بانی درگیری و جنون بود.

دیونیزوس کهن الگوی ((باده، شور، سرمستی، وحشت، جنون و رهایی مبارک بود)). او جوان ترین المپی ای بود که مادری انسان و میرا داشت. شراب انگور، پیچک، انجیر و درخت کاج را عزیز می داشت. نمادهای حیوانی او، گاو نر، بز، پلنگ سیاه، بچه گوزن، شیر، پلنگ، ببر، الاغ، دلفین و مار بودند. گستره اش طبیعت، به خصوص مایعات حیات بخش و نطفه دار مثل شیره موجود در درخت، خون جاری در رگ ها، مایع آتشین انگور و تمام جزر و مدهای مرموز و غیرقابل کنترل طبیعت بود.

در اسطوره ها و آئین ستایش، دیونیزوس توسط زنان احاطه شده بود. مادران و دختران پرستار دیونیزوس جوان، فرزندان الهی، عاشقان سرمست، ماینادها یا باخائه دیوانه نامیده می شدند، یعنی کسانی هم که تحت نفوذ کهن الگوی دیونیزوس بودند، گاهی او را در هیبت یک نوزاد و البته اغلب به صورت مرد جوانی دیده اند که دسته ای از پیچک یا برگ های مو را در دست دارد و با پوستی از حیوانات خود را پوشانده و چوب دستی اش، تیرسوس را که نوک آن تیز شده و برگ های پیچک یا مو به آن پیچیده اند، در دست دارد.

کهن الگوی دیونیزوس توانایی های مثبت و منفی بسیاری داشت. او همزمان احساسات بسیار آسمانی و زمینی را تحریک و در روان و جامعه کشمکش ایجاد می کرد. او کهن الگوی حاضر در مردان عارف، قاتلین و مردان و زنانی است که لحظات شور و سرمستی و تکانه های متناقض را شدیداً تجربه کرده اند.

  • شجره نامه و اسطوره شناسی دیونیزوس

دیونیزوس پسر زئوس و زنی میرا، فرزند کادموس پادشاه تبس به نام سمیل بود. سمیل عاشق زئوس شد که خود را به شکل مردی میرا درآورده بود و از او باردار گردید. هرای حسود وقتی از ماجرا خبر شد، تصمیم گرفت از او و فرزند متولد نشده اش انتقام بگیرد؛ پس به صورت پرستار پیر سمیل، بروئه بر او ظاهر شد و دختر بی احتیاط را بر آن داشت که برای اطمینان از عشق زئوس، از او بخواهد با همان عظمتی که بر هرا ظاهر می شد، بر او ظاهر شود.

آن شب، وقتی زئوس نزد سمیل آمد، زن گفت که از او خواهشی دارد و زئوس به رودخانه استیکس قسم خورد که خواهش او را برآورده خواهد ساخت و این سوگندی بود که نمی توانست نقض کند. سمیل که فریب هرا را خورده بود، از او خواست با همان عظمتی که بر هرا ظاهر می شود، بر او هم ظاهر شد و نمی دانست که این کار موجب مرگش خواهد شد. زئوس به خاطر سوگندی که خورده بود، با جلوه کهن الگوی آذرخش، بر او ظاهر شد. در محضر چنین حضوری، هیچ میرایی زنده نمی ماند. رعد و برق، سمیل را کشت اما پسر متولد نشده او را نامیرا کرد. وقتی سمیل مرد، زئوس، دیونیزوس آماده تولد شود، مثل یک اینکوباتور از او محافظت کرد.

زئوس پس از تولد دیونیزوس، او را به خواهر و شوهر خواهر سمیل سپارد تا او را همچون یک دختر بزرگ کنند، اما حتی این تغییر قیافه نتوانست دیونیزوس را از شر هرا حفظ کند.

هرا محافظین دیونیزوس را دیوانه کرد و آنان سعی کردند تا دیونیزوس را به قتل برسانند اما بار دیگر، زئوس، دیونیزوس را از مرگ نجات داد و او را به یک قوچ تبدیل کرد و نزد پریان کوه نیسا برد. پریان از او در غاری نگهداری کردند.

سیلنوس، قیم او، رموز طبیعت و نحوه ساخت شراب را به او یاد داد. سیلنوس را معمولاً به صورت پیرمردی مهربان و گاه پیرمرد مستی که بخشی از او اسب بود، به تصویر کشیده اند.

 

 

 

  • کودک الهی؛
    یکی از انگاره های بیانگر دیونیزوس، کودک الهی بود. کهن الگوی کودک الهی حاوی حسی ویژه از یگانگی و تقدیر است. در رویاهای مردم معاصر، این کهن الگو به صورت پیش رس ظاهر می شود و با بیننده خواب صحبت می کند و آشکار است که کودکی عادی نیست. احساسی شخصی دال بر اینکه زندگی ((من)) معنایی مقدس دارد و یا هر دو عنصر انسانی و الهی در روح ((من)) وجود دارند، زمانی جلوه می کند که شخص یا کهن الگوی کودک الهی که اغلب از آغاز سفر روحی و یا قرار گرفتن در مسیر فردیت خبر می دهد، در تماس باشد.

البته به علت قدرت غریزی کهن الگوی دیونیزوس، این احتمال وجود دارد که ((من یا ایگو)) در آن غرق شود. اگر فرد با کهن الگوی کودک الهی یکی شود، تطابق با زندگی عادی، دشوار می شود. او به توجه و شناخت خاصی نیاز دارد و وقتی به خاص بودنش توجه نشود، می رنجد. وقتی هم که از او می خواهند سهم کار دنیوی خود را انجام دهد، خشمگین می شود. از نظر روان شناسان، او به توهم خودبزرگ بینی دچار است.

اگر کهن الگوی دیونیزوس و همراه با آن جنبه کودک الهی سرکوب شود، مشکلات دیگری چون بی اعتنایی به مسائل مهم و از دست رفتن معنای زندگی پیش خواهد آمد. کهن الگوی دیونیزوس عمیقاً در مردان سرکوب می شود؛ از بدو کودکی، پسران را از آنچه که ((دخترانه)) نامیده می شود، می ترسانند و از رویابینی منع می کنند.

  • جوان ابدی؛
    دیونیزوس و هرمس کهن الگوهایی هستند که مرد را صرف نظر از سن و سال واقعی، مستعد جوان ابدی بودن یا آن گونه که یونگ نامید، جوان خالص بودن، می کنند.

جوانی با کهن الگوی دیونیزوس تبدیل به مردی می شود که از نظر عاطفی تندروست و تعهدات و قوانین و قرار ملاقات ها را فراموش می کند. به نظر نمی رسد که او بتواند برای رسیدن به اهداف دراز مدت، خود را ملزم به انجام کاری ثابت کند. او در قبال روابط بادوام، احساس تعهد نمی کند و با نظم و ثبات بیگانه است.

ممکن است همچون کهن الگوی خود در مکان های متعددی سرگردان باشد، زنان به سمت او جذب شوند، زندگی عادی آنان به هم بخورد و بعد به جای دیگر برود.

ممکن است بسیار دمدمی مزاج باشد؛ لحظه ای عمیقاً مایوس شود و لحظه ای دیگر از شدت سرمستی به اوج برسد و همان گونه که جذب موسیقی می شود، به سمت هر تجربه جدیدی، از جمله داروهای توهم زا هم برود.

در دهه ۱۹۶۰، هیپی گری یکی از تظاهرات بیرونی کهن الگوی دیونیزوسی بود. استفاده از ال.اس.دی و ماری جوانا، پوشیدن لباس های خاص، رها کردن مدرسه و کار، از جمله این نمادها بودند. یکی شدن با دیونیزوس برای بعضی افراد در دوزه ای از زندگی رخ می دهد اما برخی هم مثل هیپی های مسن که به رغم داشتن چندین فرزند همچنان به این الگو میدان می دادند، جوان ابدی باقی می مانند.

چهره های شاخص دیونیزوسی در عالم ستارگان و موسیقی راک در دهه۱۹۶۰، جیم موریسون از گروه دورز، مایک جگر از گروه رولینگ استونز در دهه ۱۹۷۰ دیوید بووی و در دهه ۱۹۸۰ پرنس و مایکل جکسون بودند. اکثر این ستارگان ظاهری دوجنسی داشتند و جنبه تیره تر آنان در خوانندگان پانک برجسته شد.

  • پسر مادر؛
    هنگامی که دیونیزوس هنوز جنین بود، مادرش مرد. در اسطوره و آئین ستایش، او با مادران رضاعی و دختران پرستار احاطه می شد که در پرورش او ثبات نداشتند و دائماً عوض می شدند. او بعدها به قلمرو هادس رفت تا مادرش را پیدا کند. اغلب مردانی که با این کهن الگو یکی شده اند در جستجوی زن ایده آلی هستند که هم مادر و هم عاشق باشد. مجموعه روابط او، جستجوی ناموفق برای یافتن ((او)) است؛ به خصوص اگر بین پسر و مادر جدایی فیزیکی و یا عاطفی روی داده باشد.

این کهن الگو ممکن است فرد را مستعد داشتن رابطه عاطفی و درونی با یک مادربزرگ کند. شاید او خود را با دنیای زنانه همراه ببیند و به کارهایی چون پرستاری و خانه داری که به طور سنتی زنانه هستند، جذب شود. این احتمال هم وجود دارد که با ایجاد رابطه با یک مادربزرگ، فردی معنوی شود، به خصوص که حالا الهه به عنوان نماد اصل معنوی به فرهنگ بازگشته است. شاید هم مرید زنی کاریزماتیک شود.

نتیجه احتمالی تحت سلطه کهن الگوی دیونیزوسی بودن، مردی است که ارتباط درونی با زنان را ترجیح می دهد، عاشق زن هاست، با آنان یکی می شود و تجربه هایشان را درک می کند. دی. اچ. لارنس، نویسنده ی کتاب عاشق لیدی چترلی، پسران و عشاق و زنان عاشق از این دسته است.

همان طور که مرد دیونیزوسی خواهان مادری کردن است، زنان نیز اغلب مایلند از مرد دیونیزوسی مراقبت کنند. به نظر می رسد او ((پسر بی مادری)) است که احساسات مادرانه زنان را تحریک می کند. اگر این ((پسر بی مادر)) به هر دلیلی از جمله کشیش بودن، ازدواج نکند؛ مثل دیونیزوس سه یا چهار زن را دور خود جمع می کند.

 

  • واسطه میان دو دنیا؛
    در میان سرخپوستان آمریکایی، شمن شخصیت مهمی داشت که میان دنیای مادی و جهان نادیدنی نقش واسطه و میانجی را ایفا می کند. کسی که شمن می شد از همان دوران کودکی با همتایان پسر تفاوت داشت. او اغلب در کنار زنان می ماند و بعدها همچون زنان لباس می پوشید و این تجربه مشترک او با دیونیزوس است که در دوران کودکی مثل دخترها بزرگ شد.

روح شمنی اغلب حالت خنثی و نر-ماده دارد، همان گونه که دیونیزوس ((مرد-زن)) توصیف شده و به او ((مردی زن صفت)) می گفتند.

کشیش های کاتولیک که مراسم عشای ربانی را به جا می آورند تا میان دنیای دیدنی و نادیدنی ارتباط ایجاد کنند، اغلب در این روز لباس هایی رسمی شبیه به لباس های زنانه می پوشند. ظاهراً آندروژنی (نر- ماده ای) روانی، امکان تجربه احساسات مردانه و زنانه را فراهم می کند و کلید ورود به این حیطه است.

دیونیزوس زنان را به خروج از روزمرگی عادی، حضور در طبیعت و خوشگذرانی و کشف عنصری سرمست کننده در خود ترغیب و در واقع آنان را با تجربه ی شمنی آشنا می کرد.

دیونیزوس کهن الگوی محرم راز و کشیش الهه کبیر بود. در جریانات معنوی  زنان معاصر، دیونیزوس در زنانی که به کهن الگوی راهبه به عنوان واسطه میان دو جهان تجسم می بخشند، حضور دارد. عملکرد او از نظر استعاری همچون الهه راهب یا کشیشی است که می تواند از غبار و مه عبور کند و سایرین را با خود به قلمرو روحی زنانه ببرد.

در فرهنگی که بر ((جلو رفتن در دنیای واقعی)) تاکید دارد، داشتن شخصیت شمنی، در مسیری نادرست بودن به شمار می رود و عارف مذهبی بالغ که دیدگاه سرمستانه ای دارد، احساس می کند که همچون فرد معتاد به داروهای توهم زا طرد می شود. هر دو همچون دیونیزوس از نظر سایرین دیوانه اند.

اگر دیونیزوس یکی از چند کهن الگوی فعال روان مرد باشد، او کاملاً با این جنبه شمنی یکی نمی شود، اما مستعد گرایش به حالت تغییر یافته هشیاری است. قلمرو دنیای نادیدنی برایش آشنا و جذاب است و او را به سمت و سوی بصیرت عمیق هدایت می کند. ممکن است ((عارف گوشه نشینی)) شود و به عرفان نظری بپردازد چون بر این باورست که این عنصر دیونیزوسی، منبع پنهانی از معنا را برای او فراهم می سازد و در عین حال به شکل موثری در این دنیا ایفای نقش می کند.

 

  • شخصیت دوگانه؛
    در میان تمام کهن الگوهای مردانه، دیونیزوس کهن الگوی تضادهای شدید است. هنگامی که این جنبه کهن الگویی دیونیزوسی غالب می شود، فرد می تواند به سرعت از مرز میان دو مرحله متضاد عبور کند. رویدادهای کوچک، تغییرات احساسی بزرگی را در او به وجود می آورند. وقتی با مرد یا زنی که دارای چنین خلق و خوی متضادی است، رابطه پیدا می کنیم، در یک لحظه با فردی ارجمند و در لحظه ای دیگر با هیولایی وحشتناک، رو به رو هستیم. ممکن است او بین حالت عاشقی پرشور و بیگانه ای سرد نوسان داشته باشد. وقتی در ارتباط با فردی هستید که ارتباط سرمستانه ای با او دارید و آنی دیگر انگار می خواهد شما را تکه تکه کند، این جنبه دوگانه دیونیزوس را تجربه می کنید و رنج می برید.

زنان هم ممکن است تحت سیطره این کهن الگو قرار بگیرند. جذابیت و خطر کشنده، نشانه های این دوگانگی اند. پلنگ سیاه، ببر و سیاه گوش که نشانه های خاص دیونیزوس بودند، انعکاسی از این جنبه کهن الگو هستند. این گربه های بزرگ، حیوانات بسیار موقر و جذاب و در عین حال بسیار درنده خو و تشنه به خون هستند.

بسته به اینکه این کهن الگو چه قدر قوی و ((من یا ایگو)) تا چه میزان پایدار باشد، احساسات شدید و پایدار دیونیزوسی می تواند زندگی فرد را به هم بریزد و یا بر زندگی دیگران اثر بگذارد. اگر ((من یا ایگو)) ناپایدار و متزلزل باشد و ضربه عاطفی سختی را تجربه کرده باشد، مانند چارلز مانسون، شاهد یک عارف، عاشق و قاتل خواهیم بود. در صورت قوی و باثبات بودن ((من))، کهن الگوی دیونیزوسی به احساسات فرد، عمق و وسعت می دهد، امکان تجربه کردن احساسات  قوی فراهم و معنویت عاشقانه و واکنش های فیزیکی تقویت می شوند.

 

  • آواره و سرگردان؛
    مضمون آسیب دیدگی روانی شدید و مهاجرت، بخشی از اسطوره شناسی دیونیزوس و پیروان زن اوست. مثلاً دیونیزوس به دلیل خصومت پادشاه لیکورگوس شکست خورد و مجبور شد به دریا بپرد، در حالی که پیروان زن او با بی رحمی مجبور به فرار شدند و وحشت زده شکست خوردند. در اسطوره ها آمده است که دیونیزوس در سراسر دنیا شناخته شده بود، ولی اغلب افراد با او دشمن بودند، چون از زنان می خواست تا زندگی روزمره خود را رها کنند و همراه او برای شرکت در مراسم آئینی پرشور و هیجان، راهی کوهستان های دوردست شوند.

به همین دلیل هرا، الهه ازدواج هم دشمن سرسخت او بود و عجیب نیست، اگر صدای تصادم ارزش های این کهن الگو و الهه، گوشخراش باشد. هرا به ازدواج های بادوام و توام تعهدات اجتماعی و وفاداری ارج می نهد، در حالی که دیونیزوس احساسات پرشور را تحریک می کند و از  زنان می خواهد نقش های معمول خود را فراموش کنند.

 

  • کهن الگوی تجزیه شده؛
    مفهوم تجزیه شدن در اسطوره دیونیزوس که سرنوشتی مشابه یا اوسیرس، کهن الگوی پیشین مصری داشت، تا حدودی پیچیده است. کهن الگوی دیونیزوس، مرد یا زن را به دلیل آنکه نمی تواند با دوگانگی شدید درونی خود کنار بیاید، مستعد فروپاشی روانی یا تصلیب می کند.

((بر سر دوراهی بودن)) بین دو تمایل متضاد، محنت و رنج دائمی مرد دیونیزوسی است. او از یک سو می خواهد با معشوق یکی شود و از سوی دیگر مایل است او را ترک کند. ((فروپاشی روانی)) که استعاره ای از احساس شکاف افتادن در میان شیوه های گوناگون و متضاد رفتاری است، در مورد چنین افرادی متداول و عادی است.

مضمون فروپاشی روانی مخصوصاً موقعی قوت پیدا می کند که کهن الگوی دیونیزوسی با احساس گناه همراه شود. مثلاً مرد جوانی که کشیش کاتولیک شده است، شاید به خاطر احساسات شهوانی یا تخیلاتی از این دست، خود را مجرمی وحشتناک بخواند. مردان یا زنانی که تضادهای درونی آشتی ناپذیر دارند، زیاد خواب تکه پاره شدن به وسیله شمشیر، چاقو و ناقص کردن خود را می بینند.

  • ویژگی های مرد دیونیزسی

سایر کهن الگوها، آثار پیچیده دیونیزوس را ندارند، چون ویژگی این کهن الگو، تمایلات متضاد و افراطی است. توصیف دقیق نشانه های دیونیزوسی اندکی دشوار است. سایر مردان غالباً به چنین مردی اعتماد ندارند و او را طرد می کنند. با توجه به چهارچوب های ((پسر و مرد سنتی))، مرد دیونیزوسی به نظر بسیار زنانه، مرموز، ضد فرهنگ و تحریک کننده می آید اما او برای کسانی که با او راحت هستند، بسیار خوب و دلرباست. دیونیزوس نه فقط با دعوت سایرین به مراسم آیینی، بلکه با دشوار یا حتی محال کردن زندگی برای آنها، زندگیشان  را خراب می کند.

  • چگونه کهن الگو یا آرکیتایپ دیونیزوس را فعال کنیم؟

بسیاری از مردان غیر دیونیزوسی از کمبود احساسات و عواطف عمیق رنج می برند. برخی با وجود اینکه اغلب رابطه دارند، وجد و سرمستی ناشی از آن را تجربه نمی کنند. تقویت کهن الگوی دیونیزوس، به زندگی آنها ارتقا می بخشد. دیونیزوس به لحظه حال می اندیشد و برای آینده هدفی ندارد. فرد باید یگانگی با معشوق و وجد و سرور حاصل از آن را بیاموزد. دانستن تکنیک های ایجاد رابطه و یا دستورالعمل های آموزشی، مانع از حضور او در لحظه اکنون می شود.  در یک رابطه عاشقانه، مادام که فرد به زمان توجه دارد و هنگامی که افکار عقلانی، فرد را از لحظه اکنون جدا می سازند، دیونیزوس غایب است.

برای دعوت از دیونیزوس باید محیط، لباس ها، شخصیت ها یا نقش های معمول را رها کرد. هر چیزی که عقل را سست کند و فرد را از چنگ زمان برهاند، به فراخوانی دیونیزوس کمک می کند.

اگر شهر را ترک کنیم و توجه به کار و مسئولیت را پشت سر نهیم و بخواهیم با مادر طبیعت ارتباط برقرار کنیم، می توانیم با دیونیزوس ارتباط بگیریم. وقتی در طبیعت هستیم و با آن یکی شده ایم، دیونیزوس به سمت ما می آید. هنگامی که هشیاری آگاهانه معمول خود را از قید زمان یا مسافت پیش رو رها و خود را غرق در تجربه ای جدید می کنیم، ذهن و روان ما وارد قلمرو سرمستی و شور می شود.

  • دوران کودکی مرد دیونیزسی

کهن الگوی دیونیزوس، دو تجربه اولیه غیر عادی داشت که درباره مردانی که تحت سلطه این کهن الگو زندگی می کنند، اطلاعات روانشناسانه ای را به دست می دهند. این کهن الگو مثل دخترها بزرگ شد و جانشینان مادرش، دیوانه و قاتل شدند.

هنگامی که والدین از پسر خود انتظارت کلیشه ای دارند، او را به بازی های پر سر و صدا و ورزش دعوت می کنند، در حالی که پسر دیونیزوسی به دنبال علائق شخصی خود می رود و احتمال آن هست که بگویند ((مثل دخترها)) رفتار می کند. دیونیزوس خردسال به کارهای زنانه علاقه مند است، زیرا دوست دارد از پنج حس خود استفاده کند. او می خواهد زندگیش مملو از تجارب نفسانی باشد.

از لمس کردن ابریشم و خز لذت می برد. به رنگ ها علاقه دارد، از موسیقی به وجد می آید؛ آشپزخانه، بو و طعم هایش را به گاراژ ترجیح می دهد؛ تئاتر به مراتب بیشتر از بیس بال برایش جذابیت دارد؛ لباس در مقایسه با کامپیوتر او را شیفته می سازد. چنین علایقی که برای او کاملاً طبیعی هستند، معمولاً سایرین را وامی دارد او را ((سوسول)) بدانند و بگویند که مثل خواهرش رفتار می کند.

اگر مجبور شود برخلاف میلش به چیزهایی که دیگران از او ((انتظار دارند)) توجه کند، از نظر عاطفی کاملاً دور از دسترس خواهد شد. دیونیزوس جوان حتی زمانی که از او انتظار دارند، به ندرت می تواند صبور باشد. حتی وقتی به او می گویند (( مرد که گریه نمی کند))، همچنان به گریستن ادامه می دهد و به وقتش شادمانه می خندد.  او به سختی می تواند عواطف خود را کنترل کند.

داستان پرستارانی که بعداً دیوانه یا قاتل شدند، از دیگر ویژگی های دوران کودکی دیونیزوس بود.

آلیس میلر روان شناس، در کتاب ((اسیران کودکی)) توضیح می دهد که چگونه این پسر باهوش و حساس یاد می گیرد تا با والدین خودشیفته اش، اغلب مادری که اگر کودک مطابق میل او رفتار نکند، عقوبتش می کند، کنار بیاید. او می آموزد آن گونه که خوشایند اوست، یعنی روشی که دختران بر آن اساس بار می آیند، زندگی کند. به دلیل اینکه واکنش های عاطفی مادر یا پدر افراطی است، یعنی فرزند لحظه ای در معرض عشق مادر و لحظه ای دیگر در معرض خصومت، سردی و طرد شدن از سوی اوست.

با وجود چنین والدینی، بیشتر بیماران پسر و مرد آلیس میلر یاد گرفتند از بروز پاسخ های احساسی خود جلوگیری کنند، بخشی که هرگز بعدها امکان رشد نیافت و در عوض با مغز خود زندگی کنند.

اما وقتی دیونیزوس کهن الگوی اصلی باشد، پسر قادر نیست این کار را انجام بدهد و در عوض، سرکوب و در نتیجه آن تبدیل به مجرم می شود، تهدید و فرار می کند و خطری جدی را به وجود می آورد. گاهی هم از لحاظ جسمی بیمار می شود.

  • دوران نوجوانی و جوانی مرد دیونیزوسی

نوجوانی معمولاً مرحله ای حساس و بحرانی است. همه چیز این دوران در زندگی دیونیزوس چندین برابر است، نوسانات حالات خلقی او بیش از سایر نوجوانان است؛ سوالات او درباره ی جنسیت طرف بیشتر است؛ با شدتی هشدار دهنده به دختران یا پسران علاقه مند می شود؛ استفاده از داروهای روانگردان در مورد او یک خطر جدی است و به صورت وقیحانه و افراطی لباس می پوشد.

مدرسه و مخصوصاً پدر و مادرش در مورد او احساس خطر می کنند. گرچه او همواره خلاف مسیر آب شنا کرده اما اکنون این ویژگی کاملاً در او مشهود است.

گاهی اوقات، تعارضات و تضادهای او با خودش بیش از تضاد او با دیگران است. تلاش برای کنار آمدن با بخش دیونیزوسی یا سرکوب آن بسیار دشوار است. هنگامی که پسر احساس می کند که شخصاً با خود در تعارض است، شاید فروپاشی عاطفی پیش بیاید و یا دچار آشوب فکری شدیدی شود.

او به دلیل تجارب و اضطراب های دوره نوجوانی، اغلب از خانه گریزان است و دنبال تجربه های همراه با بی بند و باری، مواد مخدر و به ندرت تجارب معنوی که اغلب با تحصیل و شغل تداخل پیدا می کنند، می رود.

اما اگر برای خود ارزش قائل باشد و در حین رشد، راهنمایی های موثری را دریافت کرده باشد، احتمال اینکه بدون خطر زیاد، عناصر شخصیتی دیونیزوسی خود را ابراز کند، وجود دارد. برای مثال، از آنجایی که دیونیزوس در زمان حال زندگی می کند، لازم است صبورانه به او بیاموزیم که به فردا و به آنچه که در پیش رو دارد، بیندیشد و از تجارب تلخ گذشته درس بگیرد.

 

  • دوران میانسالی مرد دیونیزوسی

مرد دیونیزوسی در دوران میانسالی بحران عاطفی بزرگی را از سر می گذراند. اگر زیاده روی ها و بی انضباطی هایش تلفات زیادی به بار آورده باشد، حتی ممکن است به الکل یا مواد مخدر نیز معتاد شود و یا در حرفه خود شکست بخورد. تحصیلات و تخصص ناقص و تاریخچه کاری بی ثبات او، اکنون نتایج نامناسبی را در پی دارد. شرایط زناشویی او نیز اغلب بهتر از این نیست. بیشتر شخصیت های دیونیزوسی از میانسالی عبور نمی کنند.

بحران میانسالی غالباً سال ها ادامه می یابد و معمولاً همراه با الکلی شدن است. دیلان توماس شاعر و ریچارد برتون هنرپیشه الکلی در بیان خلاق و ارتباط با زنان مشکل داشتند. مرد دیونیزوسی ممکن است یک یا تمامی این مشکلات را داشته باشد.

برای آنکه مرد دیونیزوسی سر کار خود باقی بماند و در روابط خود احساس تعهد کند، لازم است تلاش قهرمانانه ای را انجام دهد و البته این برای مردی پیش می آید که به بلوغ عاطفی رسیده و قادر است در لحظات سرمستی، خود را کنترل کند و به خلاقیت کامل خود برسد.

  • دوران کهنسالی مرد دیونیزوسی

نحوه گذار مرد دیونیزوسی از میانسالی مشخص می سازد که او در ادامه زندگی از کدامیک از این سه الگو پیروی می کند.

الگوی رایج، ادامه همان کشمکش های میانسالی، مبارزه با اعتیاد به الکل، مشکلات شغلی یا مشکلات ارتباطی که اغلب به طور ناگهانی بروز می کنند، بدون هیچ گونه تغییری تا لحظه مرگ است.

الگوی دوم ناشی از کهن الگوی دیونیزوسی آن است که مرد میانسال حتی در پیری هم بخواهد به نحو مناسبی جوان باقی بماند و همچنان زندگی عاطفی پرشوری داشته باشد.

احتمال سوم که نیازمند تلاش است، داشتن زندگی انفرادی عمیق و بامعنی است. یک شخصیت بالغ دیونیزوسی، کاملاً در لحظه حال زندگی می کند و زندگی عاطفی عمیق همراه با تعهدی دارد. تجارب سرمستانه ی او که حسی از یگانگی روحی با طبیعت و بشریت را فراهم می سازد، تکاملی معنوی را برای او به همراه می آورد و باعث می شود که او مرگ را به عنوان تجربه ای حتمی با آغوش باز بپذیرد.

  • وضعیت شغلی و حرفه ای مرد دیونیزوسی

اگر در جستجوی سرمستی به سمت عرفان و دین کشیده شود، شاید کشیش شود و به شرکت در مراسم دینی و عوالم معنوی تمایل پیدا کند. شاید به آشرام، جایی که با زدن طبل یا خواندن سرود، هشیاری را تغییر می دهند، بپیوندد. ممکن است به دنبال تجارب عرفانی به سوی تانتریک، موقعیتی غیررقابتی که برای دیونیزوس بسیار خوب است، برود.

مرد دیونیزوسی به سمت مشاغل رقابتی که ریشه در جاه طلبی دارند، کشیده نمی شود و در ضمن علاقه ای به دنیای آکادمیک و دانشگاه ندارد. پرورش او در زمینه ای که نیازمند سال ها مطالعه و یا تمرین است، با خمیره ذاتی اش مغایرت دارد. کسب قدرت و شهرت و اعتبار برایش بی معنی است، بنابراین بدیهی است که در دنیای کار، دچار مشکل می شود.

تعداد بی شماری از افراد کم کار و یا کسانی که استخدام نشده اند و موفقیت چشمگیری در دنیای حرفه ای ندارند، دیونیزوسی هستند. برخی از مردان دیونیزوسی در محیط های خلاق موفق هستند. در چنین فضاهایی استعداد و تجربه گیر کردن در بعد تاریک و سایه شخصیت خود به کارشان می آید.

مردان دیونیزوسی را می توان در بین ستارگان راک، موسیقیدانان و هنرپیشگان و برخی که بر اعتیاد به الکل و مواد مخدر فائق آمده اند، یافت.

  • روابط مرد دیونیزوسی

    • ارتباط با زنان

    • ارتباط با مردان

    • ازدواج

    • فرزندان

 

  • ارتباط با زنان؛
    کهن الگوی دیونیزوس را زنان احاطه کرده بودند. اغلب مردان دیونیزوسی نیز چنین هستند. زنانی که حس مادری در آنها قوی است، به آنان به دیده افراد آسیب دیده و رنجوری که نیازمند پرستاری هستند، می نگرند. حالت کودکانه فرد دیونیزوسی، خواه جوان بالغی باشد و خواه میانسال، برخی از زنان را وامی دارد تا به او توجه کنند، چون این احتمال وجود دارد که با او با خشونت رفتار شده یا طردش کرده باشند. دیدن زخم های عاطفی او، حس مادرانه نسبت به او را در برخی از زنان برمی انگیزد.

جذابیت درخور توجه مرد دیونیزوسی، زنان را به سمت او می کشاند. هنگامی که او به زنی عشق می ورزد، او را سخت تحت تاثیر قرار می دهد، مخصوصاً اگر تا پیش از آن هیچ گاه کسی به آن زن عشق نورزیده باشد. برخی به او معتاد می شوند و عده ای دیوانه وار حسادت می ورزند. هنگامی که برای زنی اهمیت پیدا می کند، بعد از ورود به زندگی زن، اغلب رابطه شان تبدیل به درامی غم انگیز می شود و یا فرو می پاشد و زن باید با نوسانات شدید روحی او کنار بیاید.

مرد دیونیزوسی حقیقتاً زنان را دوست دارد و احتمالاً از زمان مهدکودک، دوستان مونثی داشته که علایق و درد دل هایش را با آنان مطرح می کرده است و رابطه دوستانه عمیقی با زنان دارد.

 

  • ارتباط با مردان؛
    مرد دیونیزوسی معمولاً در ارتباط با همکاران مرد خود خوب عمل نمی کند. او در اتاق دربسته خانه یا اتاق ناهارخوری بند نمی شود، چون ارتباطات مردان در چنین جلساتی بسیار غیرشخصی و هدف گراست. او به بازی های انفرادی بیش از بازی های تیمی علاقه مند است، علاقه ای به رقابت ندارد و از اینکه بخواهند او را ((شبیه دیگران)) کنند، عذاب می کشد. شاید هم برعکس و حتی بیش از مردانی که با همکاران خود سازگاری دارند، دوستان مرد صمیمی ای که برایش اهمیت زیادی دارند، داشته باشد. او با یک دوست هرمسی، به عمق ارتباط کلامی راه می یابد، هفاستئوس درمی یابد که دیونیزوس اعتبار زیادی برای آنچه که او خلق کرده، قائل است و به جنبه هنری آثار او احترام زیادی می گذارد و آن را حس می کند. آپولوی متضاد با او هم جذبش می شود.

مرد دیونیزوسی می تواند همچون کهن الگوی دیونیزوس که برای مرگ دوستش آمپلوس گریست، برای آنچه که باعث گریستن او می شود، خود را تسلی بدهد.

 

  • ازدواج؛
    زن سنتی، مرد دیونیزوسی را شوهر خوبی نمی داند و درست هم فکر می کند. او معتقد است روی چنین مردی که بارها شغل خود را عوض کرده، نمی توان به عنوان نان آور خانه حساب کرد. چنین مردی نمی تواند در دنیای تجارت یا تخصص به اوج برسد، پس نمی تواند برای زن، موقعیت، شهرت یا امنیت لازم را فراهم کند و زندگی با او از نظر عاطفی هم غیرقابل پیش بینی است.

مشکل زمانی رخ می دهد که زنی عاشق دیونیزوس می شود و با او ازدواج می کند و پس از ازدواج از او انتظار دارد مثل مردان قابل پیش بینی و باثباتی رفتار کند که هیچ وقت به نظر زن جذاب نمی آمدند. زن ابتدا به او که در حال زندگی می کند و به تعهدهای طول عمر خود فکر نمی کند، علاقه مند می شود و می خواهد هر طور که شده با او ازدواج کند، اما این انتظار که مرد دیونیزوسی برای همیشه تک همسر باشد، خیالی واهی است و می تواند منجر به رنجش زن شود.

 

  • فرزندان؛
    گرچه فرزندان مرد دیونیزوسی اغلب احساس جدایی از او را تجربه می کنند، ولی او چون خود ((کودک بزرگی)) است، با بچه های مردم خوب کنار می آید. هنگامی که بذله گو و رویایی است، به طرز اعجاب انگیزی هیجان آور است و حال خوشش به سایرین نیز سرایت می کند. گاهی وقتی قول می دهد کار خاصی را برای کسی انجام دهد، اما فراموش می کند و یا هنگامی که اشتیاق قبلی خود را به چیزی که قبلاً تجربه کرده، از دست می دهد اما به آن عمل نمی کند، می تواند خردکننده باشد. اگر پدر متارکه کرده باشد که به احتمال زیاد هم این اتفاق افتاده، بی ثباتی و غیرقابل اعتماد بودنش بیشتر می شود.

معمولاً مرد دیونیزوسی وظایف سنتی پدرانه، نان آوری، انضباط، واسطه بودن بین خانواده و دنیای خارج، دوستی خردمندانه و امانت دارانه و الگویی موفق بودن برای بچه ها را درست انجام نمی دهد.

البته وقتی فرزندانش به دنیا می آیند، غالباً از نظر عاطفی و فیزیکی عمیقاً درگیر زایمان همسر می شود و در سراسر مراحل حضور دارد. مراحل تولد یک نوزاد، تجربه جذاب و عارفانه ای است که موجب پیوند او به همسر و فرزندانش می شود. از انجایی که مرد دیونیزوسی ذاتاً یک پدر آسمانی سنتی و دور از دسترس نیست، این احتمال وجود دارد که پدری زمینی و به طور غریزی به فرزندان نزدیک باشد.

  • مسیر رشد مرد دیونیزوسی

از آنجایی که این کهن الگو از سایر کهن الگوها پیچیده تر است، کارهای روان شناسانه ای هم که مرد یا زن دیونیزوسی می بایست برای رشد خود انجام دهد، پیچیده تر هستند و یک من یا ایگو مشاهده گر و پذیرنده لازم است. سایر کهن الگوها نه تنها برای آنکه فرد تک بعدی نباشد بلکه برای حفظ حیلت او باید پرورش یابند. برای دستیابی به این هدف، دو اقدام مهم و ضروری وجود دارند؛ مواجهه قهرمانانه  با ناخودآگاه و ارتباط همراه با تعهد. فرد دیونیزوسی  برای دست یافتن به یک زندگی عادی، باید این کارها را انجام بدهد، هر چند که او هرگز یک فرد معمولی نخواهد شد.

در اسطوره دیونیزوس، کهن الگوهای مختلفی به او کمک کردند. زئوس، هرمس، آپولو ، متفقین کهن الگویی هستند که مرد دیونیزوسی باید آنها را در خود پرورش دهد.

زئوس دو بار زندگی دیونیزوس را نجات داد. یک بار با بیرون کشیدن او از رحم مادر مرده اش و دوختن وی به ران پای خود و بار دیگر هنگامی که هرا پرستاران او را دیوانه کرد. کهن الگوی پدر مثبت در قالب زئوس قوی و حامی، می تواند به دیونیزوس کمک کند تا بپذیرد که در ارتباط با شرکای خود در مسیر اشتباهی قدم برمی دارد و باید با تفکرات غیرمنطقی و احساسات شدید خود برخورد منطقی کند و بر اساس آنها دست به کاری نزند. اگر پدر واقعی اش او را دوست داشته باشد و بپذیرد، مرد دیونیزوسی می تواند کهن الگوی زئوس پدر مثبت را در خود پرورش دهد. البته در صورت ارتباط مثبت با یک درمانگر یا دوستی هم که در قالب پدر باشد، این امکان فراهم می شود.

هرمس در تولد دیونیزوس نقش ماما  را داشت و رب النوعی بود که او را به پرستاران سپرد. به عنوان کهن الگوی پیام رسان، به راحتی بین جهان زیرین، زمین و ارتفاعات المپ سفر می کرد. او بدون درگیر شدن با احساسات، توانایی رفتن به عمق و اوج را داشت و این همان مهارتی است که مردان دیونیزوسی باید در خود تقویت کنند. تنها واقعیت موجود برای مرد دیونیزوسی حضور در لحظه حال است، بنابراین اگر در لحظه اکنون، ((به ته چاهی)) فرو برود و افسرده شود، ممکن است این حس تا ابد برای او باقی بماند و به عنوان تنها راه موجود، به فکر خودکشی بیفتد؛ اما هرمس می داند که همه چیز موقتی است.

هرمس، کهن الگوی ارتباطات است و دیونیزوس می تواند از او بیاموزد که احساسات خود را در قالب کلمات آورد و با سایرین در میان نهد.

دیونیزوس می تواند این جنبه هرمسی را در خود پرورش دهد، در این صورت، سایرین قادر خواهند بود به دیدگاه او وسعت بیشتری ببخشند.

سومین متفق دیونیزوس، آپولوی منطقی است. فرد دیونیزوسی باید منطق را در درون خود پرورش دهد. مراسم عبادی دیونیزوس در دلفی برگزار شد  و هر دو کهن الگو، دیونیزوس در سه ماه زمستان و آپولو در مابقی سال در دلفی مورد ستایش قرار می گرفتند. این دو کهن الگوهای متضاد قدیمی اند.

آپولو متفکری منطقی است که برای صراحت و شفافیت، ارزش قائل است. او به عنوان کهن الگوی خورشید می تواند هر چیزی را از فاصله دور به شکل واقعی ببیند. او از طریق نیمکره چپ مغز عمل می کند. کهن الگوی دیونیزوس غیرمنطقی و احساساتی  و از طریق نیمکره راست مغز عمل می کند. هر دو جنبه باید در مرد وجود داشته باشد. تحصیلات خوب راهی برای پرورش تفکر منطقی کهن الگویی آپولو در مرد دیونیزوسی است.

اگر دیونیزوس خواهان رشد روانی باشد باید هویت خود یعنی کودک الهی و جوان ابدی را پشت سر بگذارد و قهرمان شود. اریک نیومن روان شناس معتقد است دیونیزوس برای رشد روانی باید با احتیاط خود را در معرض ناخودآگاهش قرار دهد و ((بی من)) شود و پا به تاریکی یعنی جایی بگذارد که ((من)) تجزیه می شود و ترس های غیرمنطقی از بین می روند. قهرمان باید با هیولاهل و شمن ها و خطرات جهان زیرین مواجه شود و در اثر این مواجه شدن ها، با یک ((من)) سالم و قوی بیرون بیاید.

در اسطوره، آخرین کاری که دیونیزوس قبل از رسیدن به المپ می بایست انجام دهد، همین عمل قهرمانانه است. او مامور شد تا مادر میرایش، سمیل را که مرده و در هادس بود، نجات دهد.

از نظر روانی، دیونیزوس، مادر شخصی خود را از مادر کبیر تفکیک کرد و بر ترس من مردانه خود از زنان نابودکننده فائق امد. اگر مردی بتواند مادر خود را دوست بدارد و همان گونه که نسبت به سایر زنان واکنش نشان می دهد، به او هم واکنش نشان بدهد، دیگر زن، سایه تمام قدش را روی او نخواهد انداخت و دیگر کسی نمی تواند او را تضعیف کند. او مادرش را از چنگال مادر کبیر رهانیده، خود بالغ او قهرمان و راه رشد برای او باز شده است.

  • مشکلات و چالش های روانی مرد دیونیزوسی

هنگامی که دیونیزوس، عواطف و رفتارهای مرد را شکل می دهد، امکان بروز مشکلات روانی در چنین مردانی بیش از سایر کسانی است که تحت تاثیر کهن الگوهای دیگر هستند. بسته به میزان قدرت کهن الگو و ضعف من یا ایگو مرد، میزان تخریب تعیین می شود. تنها مردی که من یا ایگو سالم و قوی دارد، می تواند از اثرات کهن الگوهای دیونیزوسی جلوگیری کند و بیندیشد که چگونه، کی، با چه کسی و تحت چه شرایطی، تحت تاثیر دیونیزوس عمل کند.

دلیل دیگری که دیونیزوس ها بیش از دیگران دچارمشکلات روانی می شوند این است که جوامع اخلاق گرا و سنتی بیش از سایرین به این گونه افراد پیغام منفی می دهند. افرادی که تحت تاثیر این کهن الگو هستند، غالباً خود را دوست ندارند و از اینکه نمی توانند ویژگی های این کهن الگو را بروز دهند، دچار مشکل می شوند. با توجه به کلیشه فرهنگی ما از پسر یا مرد، گفته می شود که مرد جوان دیونیزوسی یک جای کارش اشکال دارد. او به زودی درمی یابد که بسیار عاطفی یا جدی است و یا به چیزهایی علاقه دارد که فقط برای دخترها مهم است و طبیعتاً همین موضوع باعث می شود که نتواند خود را دوست داشته باشد.

  • اشکال در درک خود؛ جنبه کودک الهی بودن این کهن الگو به او حسی خاص از برتری غیرواقعی می دهد و او اغلب بین دو قطب در نوسان است. لحظه ای خود را در انجام کاری که در دست دارد، بی کفایت می بیند و لحظه ای دیگر دست به کاری می زند تا زود مشهور شود.

دوست نداشتن خود از یک سو و اعتماد به نفس کاذب مبتنی بر زمینه ذهنی ناشی از فرزند الهی بودن کهن الگوی دیونیزوسی از سوی دیگر موجب می گردد که او شناخت دقیقی از خود و توانایی هایش نداشته باشد. واکنش دیگران نسبت به او اغلب متناقض، گاهی بسیار مثبت و گاه بسیار منفی است و کمتر پیش می آید که در برابر او رفتاری خنثی داشته باشند.

  • جوان ابدی ماندن؛ کهن الگوی دیونیزوس، کهن الگویی جوان بود. او را معمولاً مردی جوان و زیبارو با موهای بلند توصیف می کنند که ردای شاهانه ای بر دوش انداخته است. در اسطوره ای آمده که چون دزدان دریای گمان می کردند دیونیزوس پسر پادشاه است و می توانند در ازای آزادی او پولی مطالبه کنند، او را ربودند. بسیاری از مردان دیونیزوسی مانند جوان ابدی، از نظر شهرت و ثروت، شباهت هایی به هم دارند. مادام که دیونیزوس کهن الگوی غالب در وجود یک مرد باشد، امکان جوان باقی ماندن او برای ابد وجود دارد.
  • کشمکش با تعارضات؛ مردانی که تحت نفوذ کهن الگوی دیونیزوس هستند، با تناقضات و تضادهای درونی بسیاری دست و پنجه نرم می کنند. در آنان نیز همچون کهن الگوی دیونیزوسی، وجد و فنا، هیجان و سردی، شتابزدگی و تامل در کنار هم وجود دارند.
  • زمینه روان پریشی؛ دیونیزوس به عنوان کهن الگویی که خود دیوانه بود و پیروانش را نیز دیوانه می کرد، شناخته شده است. او باعث گیجی می شود. وقتی که ناگهان ظاهر می شود، ماینادها سرمست و دیوانه وار حرکات موزون انجام می دهند و دچار خشمی جنون آمیز می شوند. حضور دیونیزوس را در کنسرت های راک می توان مشاهده کرد.

هنگامی که دیونیزوس بر پیروانش ظاهر می شود، طیفی از اوج شور و سرمستی و اتصال به این کهن الگو تا حضیض افسردگی را می شود دید. این فرآیند روانی با خودبزرگ بینی شدید آغاز و به افسردگی توام با بی حسی، دوره ای توهمی که بعد از آن ترسی تکان دهنده و احساس گناه در پی می آید، ختم می شود.

فردریک نیچه، فیلسوف آلمانی نویسنده کتاب چنین گفت زرتشت، خود یازده سال اسیر بیماری زوال عقل بود. دیوانگی و روان پریشی وی معادل تجزیه شدن دیونیزوسی اوست. او بر جنبه های سرمستی افراطی، وحشی گری، عظمت و حتی مجرمیت دیونیزوس تاکید کرده است.

  • اثرات جانبی استفاده از مواد؛ اگر مرد دیونیزوسی امروزی بخواهد از طریق استفاده از مواد و الکل به سرخوشی برسد و یا در هشیاری خود تغییر ایجاد کند، در معرض مشکلات ناشی از استفاده از آنها قرار می گیرد و در صورت مصرف داروهای روان گردان و توهم زا، سلامت مغزی و جسمانی خود را به خطر می اندازد.

مصرف کنندگان مواد مخدر می دانند که احساس در اوج بودن ناشی از این داروها، موقتی است و به دنبال آن، خماری، یاس و اعتیاد وجود دارد. دیونیزوس در مردمی که به دنبال ارتباط با او بودند، اوجی از سرمستی را القا می کرد که به دنبال آن افسردگی و یاس می آمد یا توهمی که دنبال آن ترس و احساس گناه بود.

یکی از انگیزه های ناخودآگاهانه احتمالی که منجر به الکلی شدن می گردد، ادعای ارتباط مستقیم با خداوند است. بیل دبلیو بانی انجمن الکلی های گمنام در مکاتباتی که با یونگ) داشت، ارتباط بین اعتیاد به الکل و چنین معنویتی را توصیف می کند. بیل دبلیو در نامه ای که برای یونگ نوشته بود، به مکالمه یونگ با رولاند اچ در دهه ۱۹۳۰ اشاره می کند.

رولاند اچ الکلی و بیمار سابق یونگ بود و نقش مهمی در بنیان گذاری انجمن الکلی های گمنام داشت. در این گفتگو یونگ به وی می گوید که نمی تواند کمکی به او بکند.

وقتی رولاند اچ از شما پرسید آیا امیدی هست، شما در جوابش گفتید ((شاید راهی پیدا شود، همین جمله شما باعث شد تجربه ای معنوی امکان تحقق بیابد.))

کلمات یونگ بر قلب رولان اچ اثر نهاد و بعد او به دنبال تجربه معنوی بود تا به او کمک کند و آن را یافت.

یونگ در پاسخ دبلیو نوشت، ((اشتیاق او به الکل، در سطح پایین، معادل تشنگی معنوی ما به کامل شدن است که در قرون وسطی به معنای یکی شدن با خدا بود.))

یونگ نوشت؛ ((می دانی که الکل در لاتین به معنای روح است و شما از همین کلمه برای دو موضوع استفاده می کنید؛ یکی الکل و دیگری تجربه معنوی والا. اولی سمی و بسیار فاسد کننده است. پس فرمول کمک کننده این است: الکل متضاد معنویت است((.

عبارت ((الکل متضاد معنویت است)) در استفاده از ارتباط معنوی علیه مشروبات الکلی به یک اصل تبدیل شده است. وقتی دیونیزوس زن یا مردی را تحریک می کند از الکل یا هر ماده مخدر دیگری استفاده کند، آنها را توجیه می کند که به ارتباطی معنوی دست خواهند یافت و بدیهی است که از نظر آنها ارتباط با یکی از خدایان، آرامش به همراه خواهد داشت.

  • نشانه های روان تنی؛ در اسطوره ها گمان بر این بود که دیونیزوس در جسم فرد حلول می کند و از راه مصرف الکل، بر جریان خون در رگ ها و حواس و جسم و فکر او اثر می گذارد. هنگامی که دیونیزوس کهن الگوی غالب است، فرد با جسم خود واکنش نشان می دهد و احساسات خود را درست نمی فهمد. فرد دیونیزوسی از نظر روان شناسی مستعد بیماری های روان-تنی است. علائمی چون فلج عصبی، کوری و بی اشتهایی یکی دیگر از علائم مشخصه این بیماری است. در ضمن او از این که در جسمش اشکالی وجود داشته باشد، به هراس می افتد، زیرا احساساتش را به وسیله جسمش ابراز می کند. او از تصور رنجی که افراد عاقل و کسانی که با سر خود زندگی می کنند، می برد، به هم می ریزد.

   

 

 

  • دیونیزوس منفی 

      • خود را دوست ندارد.

      • دچار خودبزرگ بینی و برتری غیرواقع بینانه است.

      • خود را در انجام کار، بی کفایت می بیند.

      • میل افراطی به مشهور شدن دارد.

      • دارای تضادهای درونی زیادی است.

      • به شدت شتابزده است.

      • باعث گیجی می شود.

      • دچار خشمی جنون آمیز است.

      • کودکانه رفتار می کند.

      • دچار اعتیاد به الکل و مواد دیگر می تواند باشد.

      • دچار بدفهمی در احساسات است.

      • تعهد ندارد و چهارچوب نمی شناسد.

  • راهکارهایی عملی جهت پرورش دیونیزوس

      • اجازه بده دیگران به تو خدمت کنند و عاشقانه این خدمت را بپذیر.

      • با زنان همراه شوید و ارتباط برقرار کنید و صحبت هایی که جنس زنانه دارند را بشنوید و درک کنید.

      • احساساتتان را ابراز کنید و به زبان آورید.

      • با طبیعت همراه شوید.

      • از رنگ های مختلف استفاده کنید و با رنگ ها بازی کنید و از آنها لذت ببرید.

      • از حواس پنج گانه ی خود نهایت استفاده را کنید. مثلاً طعم غذا را بچشید و تماما آن را احساس کنید.

      • علایق شخصی خود را دنبال کنید.

 

  • خلاصه ای از ویژگی های این کهن الگوها

     

    • کهن الگوی عاشق
    • کهن الگوی آواره و شور و سرمستی
    • نزدیک به طبیعت و زنان
    • عرفانی
    • بانی درگیری و جنون
    • جوان ابدی
    • کودک الهی
    • شخصیت متضاد
    • تجربه های متناقض
    • خودبزرگ بین
    • متوهم
    • درک غیرواقع بینانه
    • جوان خالص
    • فاقد تعهد و چارچوب
    • بیگانه با نظم و ثبات
    • دمدمی مزاج
    • تمایل به تجربه های جدید
    • پسر مادر
    • همراه با دنیای زنانه
    • عاشق زن ها
    • آندروژن روانی
    • شخصیت دوگانه
    • آواره و سرگردان
    • گیج
    • وحشت زده
    • زندگی در لحظه حال
    • مرموز
    • ضد فرهنگ
    • تحریک کننده
    • دنبال کننده ی علایق شخصی خود
    • استفاده از حواس خود
    • علاقه مند به رنگ ها
    • خندان و بازیگوش
    • نوسان خلقی

  

معرفی کتاب بیداری قهرمان درون

معرفی کتاب بیداری قهرمان درون

کتاب بیداری قهرمان درون

نوشته ی خانم (کارل.اس.پیرسون) که دانش آموخته ی رشته ی روان شناسی است.
در این کتاب به سفر درونی  و مارپیچ گونه ی زندگی آدمی می پردازد که لازم است هر فردی همچون یک قهرمان دلیر در پاسخ به ندای وجود خود رهسپار آن شود و به گنج نهان درون دست یابد.
ما در این سفر زندگی همچون تکه های جدا از هم هستیم که رسالتمان این است خود را از هم گسیختگی دربیاوریم و به شکل یک کل واحد و یکپارچه در جریان زندگی قرار بگیریم.
قهرمان به منظور یافتن گنج یا جام مقدس راهی سفر می شود. مشکلات یا به زبان افسانه، اژدهایی سر راهش قرار می گیرند و او به شیوه های گوناگون آن ها را از میان برمی دارد. به این ترتیب، قهرمان طی سفر، درس هایش را می آموزد و چنان چه به شایستگی کافی برسد، گنج را می یابد. سپس کار او، این است که به شیوه ای مناسب، گنج یا هدیه ی بی همتایش را به جهان عرضه کند تا نه تنها زندگی خودش بلکه کل جهان را تر و تازه و دگرگون سازد.
یکایک ما هدیه ای ارزنده داریم که آن را به دنیا ارائه دهیم اما فقط هنگامی می توانیم آن را به درستی تقدیم کنیم که دست به سفر خاص خودمان زده باشیم و این سفر درونی و کشف خود یک سفر خطی نیست بلکه مارپیچی و فنرگونه است به این معنا که بارها با مشکلاتی مشابه رویارو می شویم اما هر بار از لایه ی ژرف تری از آگاهی به آن ها پاسخ می دهیم.
نویسنده در این کتاب به نقش تأثیرگذار اسطوره ها و کهن الگوها می پردازد و برای طی کردن سفر درونی از آنها کمک می گیرد.
کهن الگوها عناصر سازنده ی ناخودآگاه هستند و گاهی از آنها به عنوان تصویرهای اسطوره ای و الگوهای جمعی نیز یاد می شود.
یک کهن الگو شیوه ی برداشت یا ایده ای جهان شمول است که بخش عمده ای از عواطف و احساسات انسانی را در بردارد. این نگرش، تصاویری را در ذهن پدید می آورد که با برخی از تجارب آگاهانه و روزمره ی زندگی مترادف است.
نویسنده در این اثر به توضیح و تفسیر مفصلِ دوازده کهن الگو یعنی معصوم، یتیم، جنگجو، حامی، جوینده، عاشق، ویرانگر، آفریننده، حکمران، ساحر، فرزانه و لوده، می پردازد.
ما انسان ها در هر کدام از این مراحل سفر درونی و کهن الگوها و همچنین آگاه شدن به آنها می توانیم قهرمان درون خود را بیدار کنیم تا در نهایت به فردیت نزدیک شویم.

 

برای خرید و تهیه کتاب میتوانید از کلیک بر روی اینجا اقدام نمایید.

** توجه بفرمایید برای تهیه کتاب به منابع و وبسایت های دیگر مراجعه بفرمایید. کتاب ها در وب سایت من حقیقی بفروش نمیرسد**