با خیانت همسرم چه کنم

با خیانت همسرم چه کنم؟

وقتی مدام  همسرم خیانت می کند، آیا می توانم به زندگی ادامه دهم؟

یکی از سوالات پرتکرار و کاربردی در خیانت این است که؛ “با خیانت همسرم چه کنم؟”

می گفت: “در زندگی زناشویی ام مدام با خیانت همسر رو به رو می شوم و دیگر نمی دانم چه کار کنم و چه راهی را پیش بگیرم؟”

در این مقاله قصد داریم به چگونگی عملکرد در برابر خیانت همسر، بپردازیم.

بررسی خیانت همسر در رابطه

اغلب اوقات، همسر خود را به خاطر مشکلات رابطه و همچنین خیانت او سرزنش می کنیم و قادر به درک ارتباط بین کشمکش های شخصی خود در طول زندگی مان و درگیری های موجود در رابطه زناشویی خود نیستیم. همچنین، گاهی اوقات از ارتباط بین آسیب هایی که در وجود خودمان هستند و آسیب هایی که به عنوان یک زوج تجربه می کنیم نیز آگاه نیستیم.

هنگامی که همسران خیانت دیده تلاش می کنند نقش خود در وقوع خیانت همسر را تعیین کنند، در ذهن خود به طرف مقابل می گویند:

(این تو بودی که با شخص دیگری رابطه برقرار کردی؛ من را سرزنش نکن.) اما همسران خیانت کار در ذهن خود به طرف مقابل می گویند: (تو کنار من نبودی؛ این تو بودی که من را از خودت دور کردی.) احتمالاً هر دوی شما بر تفکر خود پافشاری می کنید، شاید خودخواهانه رفتار کنید، قطعاً رفتارهای متناقضی خواهید داشت و اغلب اوقات شکل های مختلفی از یک مشکل مشابه با مشکل کنونی را خیلی ساده و جزئی تلقی می کنید.

 

بررسی خیانت همسر در رابطه

خیانت همسر؛ بررسی باورهای رایج

چند نمونه از افکار و دیدگاه های رایج در وقوع خیانت همسر به شکل زیر است:

خانم: (شوهر من هنوز هم با زنان دیگر خوش و بش می کند، حتی الان که ماجرای خیانتش آشکار شده است.)

آقا: (همسر من به طرز بیمارگونه ای شکاک است.)

آقا: (همسرم همیشه در جمع با حرف های من مخالفت می کند. این موضوع باعث خجالت و دلخوری من می شود.)

خانم: (او هیچ وقت حتی اجازه نمی دهد من یک کلمه هم حرف بزنم. همیشه خودش را عقل کل می داند.)

خانم: (شوهرم به من توجهی نمی کند و باعث می شود احساس اضافی بودن به من دست بدهد.)

آقا: (خوشحال کردن او غیرممکن است. اگر کمی از وقتم را به انجام کارهای مورد علاقه خودم اختصاص بدهم، احساس می کند که قصد دور کردن او از خودم را دارم.)

لازم است دیگر انگشت اتهام را به سمت یکدیگر نگیرید و بپذیرید که شما هم نقش مشخصی در به وجود آمدن این خیانت دارید. البته این بدان معنا نیست که هر دوی شما به یک اندازه در این اتفاق مقصر هستید؛ اصلاً این طور نیست چون هیچ کس نمی تواند دیگری را مجبور به خیانت کردن کند.

با این حال، به جای اینکه در مورد میزان تقصیر خود و طرف مقابل چانه بزنید، هر دوی شما باید نحوه تاثیرگذاری خود در ایجاد مشکلات رابطه تان را مورد توجه قرار دهید.

نکات قابل توجه در حل کردن خیانت همسر

هنگام بررسی این موارد، توجه به یک سری نکات به شما کمک خواهند کرد، از جمله:

  • اینکه تجربیات اولیه زندگی گذشته شما در دوران کودکی و نوجوانی چه آسیب هایی به شما وارد کرده اند و این آسیب ها چگونه بر رابطه زناشویی فعلی شما تاثیر می گذارند.
  • اینکه ممکن است تحت تاثیر خیانت هایی باشید که در رابطه بین پدر و مادر شما اتفاق افتاده اند.
  • اینکه آن دست از ویژگی های همسرتان که مورد پسند شما نیستند، ممکن است در اصل مواردی باشند که آنها را دوست دارید، نسبت به آنها حسادت می ورزید و در وجود خودتان به چشم نمی خورند.

اینکه وقایع تنش زای زندگی در هنگام وقوع خیانت، چگونه تعادل شما را بر هم زده اند و به مشکلات خانوادگی شما دامن زده اند.

حل خیانت همسر از طریق آسیب ها و زخم ها

یکی از راه های حل خیانت همسر این است که با جنبه ی آسیب دیده وجودتان که وجهه مثبت خود را از دست داده است، رو به رو شوید؛ توجه داشته باشید که تجربیات اولیه زندگی گذشته شما در دوران کودکی و نوجوانی چه آسیب ها و زخم هایی به شما وارد کرده اند و این آسیب ها و زخم ها چگونه بر رابطه زناشویی فعلی شما تاثیر می گذارند. به عبارتی از طریق این آسیب ها و زخم ها، احساس ارزشمندی خود را از دست داده اید و لازم است روی بازسازی احساس ارزشمندی خود کار کنید چون یکی از دلایل وقوع خیانت، عدم احساس ارزشمندی است.

طی تعاملاتی که با والدین، خواهرها و برادرها و سایر افراد مهم زندگی خود در دوران کودکی داشته اید و هنگامی که شاهد تعاملات این افراد با یکدیگر بوده اید، احساسات، افکار و رفتارهای اصلی و خاصی در وجود شما شکل گرفته اند و با تعریف و باوری که از خودتان دارید، عجین شده اند .

احتمالاً این احساس شما نسبت به خودتان طی سالهای بعد عمرتان قوی تر شده است و بر نحوه ارتباط برقرار کردن شما با دیگران در زمان حال تاثیر می گذارد، حتی با وجود اینکه ممکن است والدین یا سرپرست های اولیه شما اکنون در قید حیات نباشند.

احتمال دارد خیلی سرسختانه و کورکورانه به این (خود) قدیمی و ناهنجار خود متصل باشید. این (خود)، کسی است که او را بهتر از هر کس دیگری می شناسید؛ کسی که یک عمر خودتان را وقف (وجود داشتن) او کرده اید و کسی که با او احساس راحتی می کنید.

لازم است به شفای زخم های خود بپردازید تا ریشه ی مشکلتان را پیدا کنید، همه ی ما انسان ها به شفای زخم ها نیاز داریم.

تجربه ی احساسات تاثیرگذار در خیانت

در اینجا به برخی احساساتی که ممکن است در کودکی تجربه کرده باشید، اشاره خواهیم کرد. سعی کنید مواردی که در مورد شما صدق می کنند را تشخیص بدهید و مواردی که تجربه کرده اید و از قلم افتاده اند را به این فهرست اضافه کنید:

احساسات مثبت: امنیت، رضایت، اعتماد، مورد توجه قرار گرفتن، تحسین شدن، احترام، پذیرفته شدن، باارزش بودن و تشویق شدن به بیان و ابراز احساسات خود.

احساسات منفی: ترس، بی کفایتی، بی اعتمادی، تنهایی، حسادت، دلمردگی، محرومیت، نادیده گرفته شدن، تحت فشار قرار گرفتن، دوست داشته نشدن، تحقیر شدن، سرزنش شدن و محدودیت.

چگونه جذب مرد یا زن خیانتکار می شویم

افرادی که باعث می شوند احساسات مثبت و منفی دوران کودکی خود را مجدداً تجربه کنید، احتمالاً همان افرادی هستند که اکنون به سمت آنها جذب می شوید و عشق رمانتیکی را با آنها تجربه می کنید پس اگر جذب مرد یا زن خیانتکار شده اید، لازم است بدانیم چرا و برای یافتن این چرایی باید احساساتی را که در کودکی تجربه کرده اید و با آنها انس گرفته اید را شناسایی کنید.

شناخت این احساسات یا به عبارتی شناخت ریشه ی مشکل، قسمتی از حل خیانت همسر است.

ممکن است حین تجربه کردن این احساسات، الگوهای رفتاری غالب، یعنی ادراک و باورهای عمیقی در مورد هویت خودتان و انتظارات شما از دیگران در وجود شما شکل بگیرند.

به عنوان مثال اگر یکی از والدین تان شما را در کودکی ترک کرده است، احتمالاً این باور در ذهن تان ایجاد شده که هر کسی که او را دوست دارید، لزوماً شما را ترک خواهد کرد یا اگر مورد آزار و اذیت روحی یا جسمی قرار گرفته باشید، احتمالاً این باور در ذهنتان به وجود آمده است که دنیا مکان ناامنی است و باید در مقابل آسیب های بعدی از خود دفاع کنید.

به عبارتی تله یا طرحواره در شما شکل می گیرد.

علاوه بر این، شیوه های گوناگونی را برای ارتباط برقرار کردن با دیگران فرا گرفته اید. یاد گرفته اید که برای رسیدن به خواسته هایتان چه حرف هایی بزنید و چه کارهایی انجام دهید و یا چگونه غم های حاصل از شکست های خود را التیام ببخشید یا با آنها زندگی کنید.

شما با سطح خاصی از صمیمیت یا نبود صمیمیت احساس راحتی می کنید و آموخته اید که برای حفظ این حالت مورد نظر خود باید چگونه رفتار کنید. سرانجام، تعاملات روزمره خود در دنیای خصوصی و کوچکتان که (خانه) نام دارد را تحت تسلط خود درآورده اید و یا قربانی آن شده اید.

راه حل خیانت همسر؛ شناخت و تاثیر تجربیات بر خیانت

شما تلاش خود را کرده اید تا با توجه به پیش زمینه ها و منابع عاطفی محدودی که در دوران کودکی در وجود شما ایجاد شده اند، در شادی و امنیت زندگی کنید. اما اگر هر یک از تجربیات مهم در زمینه رشد و بالندگی را نداشته اید، هرگز تبدیل به یک فرد بزرگسال سالم، مطمئن و شایسته نخواهید شد و یا خیانت می کنید یا با خیانت همسر رو به رو می شوید.

 

راه حل خیانت همسر؛ شناخت و تاثیر تجربیات بر خیانت

این تجربیات عبارتند از:

  • داشتن حس امنیت
  • داشتن عملکرد مستقل در دنیا
  • داشتن ارتباطات عاطفی مستحکم با دیگران
  • ارزشمند بودن یا داشتن احساس ارزشمندی
  • داشتن آزادی کافی برای بیان و ابراز احساسات خود
  • داشتن توانایی رها کردن روح خود و خوش گذراندن
  • زندگی کردن با محدودیت های واقع گرایانه

اگر از هر یک از این تجربیات ضروری محروم بوده اید، احتمال دارد با زخم های عاطفی رشد کرده باشید که بر انتخاب همسر و نحوه ارتباط برقرار کردن شما با او  و همچنین ایجاد خیانت تاثیر می گذارد.

نحوه ی تاثیرگذاری تجربیات بر خیانت همسر

نحوه تاثیرگذاری این موضوع بدین صورت است که:

ممکن است به سمت کسی جذب شوید که به مرور زمان باعث شود تجربیات گذشته شما در مورد عشق تکرار شوند و رابطه شما رضایت بخش نباشد. ممکن است خود او هم چنین مسائلی را در گذشته تجربه کرده باشد.

ممکن است در مرحله (ایده آل سازی) از فرآیند ابراز علاقه و عشق و عاشقی، به نظر برسد که این فرد قدرتی جادویی برای درمان و التیام بخشیدن ناراحتی های شما، بی اثر کردن آسیب های گذشته تان و رها کردن شما از خود قدیمی و ناهنجار شما داشته باشد. اما ممکن است با گذشت زمان دریابید که فردی که انتخاب کرده اید، همان احساسات منفی اما عمیق وجود شما که در زمان کودکی تجربه کرده اید را برمی انگیزد.

ممکن است حرف ها و رفتارهای همسرتان را به گونه ای تعبیر کنید که تجربیات ناهنجار دوران کودکی شما را تشدید کند.

این حالت، گونه ای از این پدیده است: (کسی که چکش در دست دارد، همه چیز را به شکل میخ می بیند). بر اساس این پدیده، دیگران را براساس دانسته ها یا ایده آل های خود و تجربیات گذشته خود می نگرید. به عنوان مثال، اگر در دوران کودکی خیلی شما را کنترل می کرده اند، ممکن است همسر خود را فردی کنترل گر تلقی کنید، خواه این فرضیه شما صحیح باشد و خواه نباشد.

همان طور که آناییز نین در آثار خود نوشته است: ما پدیده ها را آن طور که هستند نمی نگریم، بلکه آنها را طبق آنچه که خودمان هستیم، می نگریم.

جی اس. افران، روان شناس بالینی می گوید: اگر از این زاویه به قضیه نگاه کنیم، تمام ادراک ما به معنای واقعی کلمه، (دیدگاه های خود ما) هستند.

ممکن است به طور ناآگاهانه با رفتارهای خود، همسرتان را وادار به انجام واکنش هایی کنید که شما را ناراحت می کنند اما برایتان آشنا هستند.

به عبارت دیگر، به طور ناخواسته همسرتان را تحریک می کنید که رفتار ناخوشایندی داشته باشد، تا خود واقعی و قدیمی خود، دنیای خود و شیوه های رفتاری که با آنها انس گرفته اید برایتان تداعی شود. بنابراین اگر والدین شما درگیری های خود با شما را به وسیله نادیده گرفتن شما حل و فصل می کردند، همسرتان را تحریک به نادیده گرفتن خودتان می کنید.

و حتی گاهی تمام تلاش خود را می کنید تا شما را طرد و رها کند و در اینجاست که گفته می شود دچار تله ی رهاشدگی هستید و لازم است باورهای مخرب خود را شناسایی و بازسازی کنید.

7 تجربه ی موثر که در برابر خیانت همسر باید بدانیم

  • قادر به تجربه کردن حس امنیت و اطمینان نیستید

والدین شما ممکن است به دو طریق محیط منزل را برای شما ناامن کرده باشند:

آنها شما را به لحاظ فیزیکی یا عاطفی ترک کرده اند و اکثر مواقع با اضطراب و حس نیاز شدید به دیگران زندگی کرده اید. در این حالت، معمولاً در روابط دوران بزرگسالی خود خیلی زود احساس طرد شدن و رهاشدگی می کنید.

آنها شما را مورد آزار و اذیت جسمی یا عاطفی قرار داده اند و با احساس شک، ترس و حقارت بزرگ شده اید. در این حالت، معمولاً خیلی سریع احساس کنترل شدن و مطیع بودن پیدا می کنید. الگوی بی اعتماد درون تان می گوید: (افرادی که دوست شان دارم، به من آسیب خواهند رساند.)

  • قادر به داشتن عملکرد مستقل نیستید

والدین تان جرات شکل دادن هویت منحصر به فرد، ساختن یک زندگی مستقل و یا اعتماد به تصمیم های خود را از شما گرفته بودند. در نتیجه، با احساس وابستگی، آسیب پذیری و بی کفایتی بزرگ شده اید. در روابط دوران بزرگسالی خود تصور می کنید که نیازهای عاطفی دیگران، شما را کنترل می کنند.

الگوی درونی (نداشتن اختیار خود) به شما می گوید: (به تنهایی از پس آن برنمی آیم.)

  • قادر به برقراری ارتباط عاطفی با دیگران نیستید

والدین شما قادر به برقراری ارتباطی صمیمیانه و آموزنده با شما نبوده اند و با خلا عاطفی، احساس تنهایی، مورد بی توجهی قرار گرفتن و احساس پوچی بزرگ شده اید. شما در روابط دوران بزرگسالی خود ارتباطی بی علاقه و سرد دارید، بی تفاوتی نشان می دهید و از رابطه ای به رابطه دیگر می روید. یا ناگزیر تلاش می کنید تا توجه کسانی که شما را ناامید کرده اند، به خود جلب کنید. الگوی درونی کمبود عاطفی شما می گوید که: (هیچ کس کنار من نیست.)

به دلیل اینکه بدون فراگیری مهارت های لازم برای تبدیل شدن به یک همراه بامحبت بزرگ شده اید، احتمالاً با هیچ کس حتی خودتان صمیمی نیستید.

تعهد، صمیمیت و داشتن مسئولیت های مشترک، تنها مواردی هستند که در اعمال و رفتار شما به چشم نمی خورند.

  • قادر به ارزش قائل شدن برای خود نیستید

در زمان کودکی، والدین تان مدام شما را سرزنش می کردند و باعث ایجاد حس بی کفایتی و بی عرضگی در شما می شدند. وقتی شما را تحسین و تشویق نکنند، با احساس ناتوان بودن، دوست داشته نشدن، حمایت نشدن و شرم رشد خواهید کرد.

در روابط دوران بزرگسالی خود تصور می کنید که دیگران شما را به راحتی به مسخره می گیرند، طرد می کنند و یا مورد سرزنش قرار می دهند و همین موضوع شما را با خیانت همسر رو به رو می کند.

الگوی درونی ضعف عزت نفس شما می گوید: (من به اندازه کافی خوب نیستم.)

  • قادر به بیان و ابراز احساسات خود نیستید

پدر و مادر شما هرگز اجازه نمی دادند که عقیده و نظر منحصر به فردی برای خود داشته باشید. به همین دلیل، اکنون سعی می کنید دیگران را راضی و خوشحال کنید و برای جلوگیری از وقوع درگیری، نظرات و احساسات خودتان را مخفی نگه می دارید.

شما عادت کرده اید که مطیع باشید، منظور شما را درست متوجه نشوند، در مورد شما دچار سوتفاهم شوند و شما را نادیده بگیرند. در روابط خود با دیگران تصور می کنید که دیگران قصد کنترل کردن شما را دارند و به نیازهایتان توجهی نمی کنند.

الگوی درونی مطیع بودن شما می گوید: (دیگران اصلاً نیازهای من را به حساب نمی آورند.)

  • قادر به رها کردن روح خود نیستید

والدین تان هرگز به شما اجازه ندادند تا علایق ذاتی خودتان را دنبال کنید و از زندگی خود لذت ببرید. بنابراین، با احساس اندوه، سرکوب شدن و اضطراب بزرگ شده اید. شما در روابط دوران بزرگسالی خود بیش از حد مسئولیت پذیر هستید و بعدها احساس می کنید که از شما سوء استفاده کرده اند.

تلاش های کمال گرایانه ی شما باعث می شود که خود یا همسرتان را بیش از حد مطیع و منظم کنید. خیلی راحت تصور می کنید که دیگران به قدری ضعیف یا تنبل هستند که مایل نیستند بخشی از مسئولیتی که بر شانه های شماست را بر عهده بگیرند. استانداردهای درونی و معیارهای سختگیرانه شما می گوید: (مسئولیت همه چیز روی دوش من است و بهتر است که به درستی از پس آن بربیایم.)

  • قادر به تعیین و یا پذیرش محدودیت های واقع بینانه نیستید

پدر و مادرتان کارهای زیادی برای شما انجام داده اند و یا به شما آموخته اند که خودتان را برتر از دیگران بدانید. در دوره بزرگسالی، عزت  نفس ندارید، توقع دارید که توجه ویژه ای به شما شود و زمانی که دیگران محدودیت هایی را برای شما تعیین می کنند و شما را مجبور به پیروی از قوانین می کنند، ناراحت می شوید.

به راحتی تصور می کنید که دیگران حقوق شما را نقض می کنند، حتی اگر خودتان نیز نسبت به حقوق آنها بی توجه باشید. این الگوی درونی محق بودن به شمامی گوید: (من از همه بالاتر هستم و لایق آن هستم که تا جایی که می توانم از همه چیز بهره مند شوم.)

پرسش هایی به عنوان راهکار در برابر خیانت همسر

تعیین اینکه نارضایتی شما تا چه حد تقصیر همسرتان است و اینکه این نارضایتی تا چه حد تقصیر خود شماست، کار دشواری است. برای آغاز متمایز ساختن این دو مقوله، باید آسیب پذیری های خود و زیبایی های وجودتان را بهتر بشناسید به عبارتی با جواب دادن به این سوالات می توانید باورهای مخرب، سایه های وجودتان یا نیمه تاریک وجودتان و همچنین بخش های روشن خود را ببینید و کشف کنید.

 

پرسش هایی به عنوان راهکار در برابر خیانت همسر

به عنوان گام اول این فرآیند، به شما پیشنهاد می کنیم که سعی کنید به این سوالات پاسخ بدهید:

  • من از کدام یک از هفت تجربه مهم در دوران رشد، محروم بوده ام؟
  • کدام یک از این احساسات در دوران رشد من در وجودم غالب بودند و یا به نظرم آشنا می آمدند؟
  • در رابطه بین من با والدینم، سرپرست های اصلی ام و یا خواهر و برادرهایم و در رابطه بین این افراد با یکدیگر چه می گذشت که باعث ایجاد این احساس در من می شد؟
  • در رفتار دیگران با من چه کمبودی وجود داشت؟ بزرگ ترین نیاز برطرف نشده من چه بود؟ این موضوع چه تاثیری بر شخصیت من و احساس کنونی من نسبت به خودم گذاشت؟
  • در رفتار پدرم با من چه کمبودی وجود داشت؟ بزرگ ترین نیاز برطرف نشده من چه بود؟ این موضوع چه تاثیری بر شخصیت من و احساس کنونی من نسبت به خودم گذاشت؟
  • در رفتار مادرم با من چه نکته ای وجود داشت که بیش از همه به آن علاقه داشتم؟ این موضوع چه تاثیری بر شخصیت من و احساس کنونی من نسبت به خودم گذاشت؟
  • در رفتار پدرم با من چه نکته ای وجود داشت که بیش از همه به آن علاقه داشتم؟ این موضوع چه تاثیری بر شخصیت من و احساس کنونی من نسبت به خودم گذاشت؟
  • از نحوه رفتار پدر و مادرم با خودم، چه چیزهایی را در مورد عشق آموختم؟
  • در خانه ی ما عشق چگونه تعریف می شد؟
  • سایر افراد مهم در زندگی من چه کسانی بودند؟
  • تو، یعنی همسرم را به خاطر کدام رفتارت سرزنش می کنم که باعث می شود همان احساس همیشگی را پیدا کنم؟
  • تو من را به خاطر کدام رفتارم سرزنش می کنی که باعث می شود همان احساس همیشگی را پیدا کنی؟
  • که در مورد چه چیزهایی باعث آزردگی من می شوی که نسبت به آنها حساس هستی؟
  • در مورد چه چیزهایی باعث آزردگی من می شوی که نسبت به آنها حساس هستم؟
  • چه طور تو را تحریک می کنم تا رفتاری از خودت نشان بدهی که من را آزرده کند؟
  • چه طور من را تحریک می کنی تا رفتاری از خودم نشان بدهم که تو را آزرده کند؟
  • چه چیزی به تو می دهم که برایت از همه چیز باارزش تر است؟
  • بیش از همه نیاز داری چه چیزی به تو بدهم تا احساس امنیت، اطمینان خاطر و ارزشمند بودن پیدا کنی؟

 

نتیجه:
در این مقاله به مسئله ی چگونگی برخورد با خیانت همسر به شکل ریشه ای پرداختیم که چرا خیانت در یک رابطه و برای افراد به وجود می آید و وقتی در یک رابطه با آن رو به رو می شویم چه کنیم؟، دلایل به وجود آمدنش چه عواملی هستند.

وقتی این سوال پیش می آید؛ که با خیانت همسرم چه کنم؟ در ابتدا لازم است به این موضوع بپردازیم که چرایی و دلیل به وجود آمدن خیانت برای ما چیست تا آنها را بشناسیم و بتوانیم به رفع موانع درونی خود بپردازیم و در نهایت به رابطه ی سالم با همسر یا شریک عاطفی خود دست پیدا کنیم.

ادامه یا اتمام رابطه بعد از خیانت؟

خیانت در رابطه + ادامه یا اتمام رابطه

مقدمه:
در مورد خیانت به راحتی تصمیم می گیرید یا برایتان سخت است؟

زمانی که در رابطه ای، خیانت آشکار می شود یکی از سوالات و موضوعات اصلی این است که؛ چه کار کنیم؟ لازم است در رابطه بمانیم یا آن را به اتمام برسانیم؟ چگونه این تصمیم مهم را بگیریم و چه عواملی را در تصمیم گیری خود مورد بررسی قرار دهیم؟ و…

قرار است جهت تصمیم گیری در مورد خیانت همسر یا خیانت در رابطه به شما کمک شود.

در این مقاله قصد داریم به مسائلی در خصوص ادامه یا اتمام رابطه در خیانت بپردازیم.

تعریف خیانت در رابطه

خیانت مفهومی گسترده و پیچیده است که تعاریف و برداشت‌های مختلفی از آن وجود دارد در زبان فارسی خیانت با واژگانی مانند بی‌وفایی بدعهدی مکر و حیله ناراستی بی‌توجهی به امانت و دغل بازی مترادف است.

اما از دیدگاه روانشناسی تعریف خیانت در رابطه دامنه وسیع‌تری پیدا کرده و به طور کلی به عنوان عمل نافرمانی عمدی شناخته می‌شود.

از نگاه سوزان جانسون زوج درمانگر مشهور هر رفتاری که به اعتماد و پیوند زناشویی آسیب برساند خیانت تلقی می‌شود، از نگاه او خیانت شامل سه بخش اصلی است:

  • داشتن رابطه پنهانی با فردی غیر از همسر
  • داشتن رابطه عاطفی و وابسته شدن به فرد سوم برای گذراندن وقت
  • داشتن رابطه جنسی با فرد سوم و به معنای خیانت کامل

خیانت به همسر پیامدهای بسیار منفی و مخربی برای هر دو طرف و همچنین خانواده دارد. اما سوال مهم این است که بعد از خیانت همسر چه کنیم؟ بهترین راه حل این است که برای حمایت عاطفی و افراد مورد اعتماد خود یا یک متخصص مراجعه کنید و یا از مشاوره زوج درمانی کمک بگیرید

وقتی خیانت آشکار می شود، چه تصمیمی بگیریم؟

به محض اینکه موضوع خیانت همسر یا خیانت در رابطه آشکار می شود، باید تصمیم بگیرید که برای احیاء و ترمیم رابطه خود تلاش کنید یا به آن پایان بدهید. توصیه من به شما این است که هر تصمیمی می گیرید، سعی کنید آگاهانه باشد و فقط بر پایه احساسات تان عمل نکنید.

احساسات شما هر چقدر هم که شدید باشند، بر اساس فرضیاتی هستند که اغلب اوقات ذهنی و طبق تصورات شخصی خودتان هستند و ممکن است غیر واقعی، ناکارآمد و یا از حقیقت به دور باشند. ممکن است اکنون احساسات تان چیزی را درست تلقی کنند و بعداً افسوس بخورید که چرا عجولانه و وسواس گونه عمل کرده اید و کاری را کرده اید که به راحتی نمی توان آن را تغییر داد.

  • دو گزینه در خیانت که به بن بست می رسند؟

    دو مورد از گزینه هایی که پیش رو دارید به بن بست می رسند:

اولین گزینه این است که با هم بمانید و هیچ گاه دلایل خیانت را بررسی نکنید و یا اطمینان حاصل کنید که این اتفاق هرگز تکرار نخواهد شد. این کار به معنای شروع یک زندگی در سکوت و خاموشی و ناامیدی است.

دومین گزینه این است که با هم بمانید و حداقل یکی از شما به خیانت ادامه دهد، در حالی که طرف مقابل او با افسردگی یا خشم دست و پنجه نرم می کند.در این موقعیت ها هیچ امیدی به موفقیت آمیز بودن رابطه نیست.

به جز مواردی که در آنها هر دو طرف رابطه به توافق می رسند که رابطه ((شفاف و واضحی)) داشته باشند، خیانت در رابطه حل نمی شود.

دو گزینه در خیانت که به ترمیم رابطه کمک می کند…

تنها دو راه حل جایگزین مناسب و قابل قبول برای این موقعیت وجود دارد.

جایگزین اول این است با همسرتان متحد و همراه شوید و برای بهبود رابطه خود تلاش کنید. خطری که شما را به عنوان فرد خیانت دیده تهدید می کند این است که احتمال دارد کورکورانه به سوی همسر خود جذب شوید و بدون توجه به مسائل دیگر، بر تمام و کمال بودن رابطه پافشاری کنید.

این حالت، نمونه ای از ((عشق یکطرفه)) است. شما می گویید: ((فقط می خواهم همسرم به من برگردد.)) اما آیا در این صورت خوشحال و خوشبخت خواهید بود؟

جایگزین دوم اینکه از یکدیگر خداحافظی کنید و جدا از هم زندگی جدیدی را آغاز کنید. خطری که شما را به عنوان مرد یا زن خیانتکار تهدید می کند این است که ممکن است کورکورانه به سوی فرد سوم رابطه جذب شوید و بدون توجه به مسائل دیگر، بر ماندن در کنار او پافشاری کنید. این حالت، نمونه ای از ((عشق رمانتیک)) است.

با خودتان می گویید: ((وقتی عشقی که در دلم احساس می کنم تا این حد قوی است، پس حتماً واقعی است.)) اما آیا واقعاً همین طور است؟

پیش از اینکه تصمیمی بگیرید که دیگر راه برگشتی ندارد، بیایید این دو نوع عشق(عشق یکطرفه و عشق رمانتیک) را دقیق تر بررسی کنیم. اکنون یعنی زمانی که خیانت همسر اتفاق افتاده است، زمان مناسبی برای انتخاب راه حل های سریع و فوری نیست.

بیشتر بخوانید: عامل خیانت چیست

ریشه خیانت چیست؟

برای اینکه به شکل دقیق‌تر بفهمیم خیانت در رابطه چیست؟ ابتدا باید ریشه‌های پیچیده آن را مورد بررسی قرار بدهیم. زیرا خیانت مانند یک خنجر زهرآگین قلب اعتماد و تعهد را نشانه گرفته و تار و پود روابط را از هم جدا می‌کند.

طبق تحقیقات روانشناسان ریشه خیانت در اعماق تاریکی روان انسان، عوامل اجتماعی فرهنگی و تعاملات پیچیده آنها نهفته است. برای درک عمیق‌تر این معضل لازم است که به شکل دقیق کدام از این عوامل را مورد بررسی قرار بدهیم:

 علل روانشناختی

برخی از زخم‌های التیام نیافته درونی باعث ضعف شخصیت افراد شده و در رابطه شخصی و زندگی ممکن است مشکلاتی را به وجود بیاورد که یکی از مهم‌ترین آنها خیانت است. از مهم‌ترین علل روانشناختی می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:

  • کمبود عزت نفس و رفتن به دنبال تأیید و تحسین دیگران
  • ترس از تعهد عمیق و آسیب پذیری‌های بعد از آن
  • مشکلات حل تعارض و ناتوانی در حل اختلافات با گفتگوی سازنده
  • تجربیات تلخ گذشته و الگوهای ناسالم در زندگی
  • اختلالات شخصیت مرزی یا ضد اجتماعی

عوامل مربوط به رابطه

گاهی اوقات مشکلاتی در رابطه زوجین وجود دارد که اگر برای رفع آن از افراد متخصص کمک نگیرند، مشکلات بزرگتری را مانند خیانت در رابطه به وجود می‌آورند. برخی از این مشکلات عبارتند از:

  • مشکلات ارتباطی زوجین با یکدیگر
  • نارضایتی جنسی زوجین از یکدیگر
  • وجود بی‌اعتمادی بین زوجین
  • فقدان صمیمیت بین زوجین
  • رابطه‌های پر از تنش و درگیری

عوامل اجتماعی و فرهنگی

بسیاری از عوامل اجتماعی و فرهنگی وجود دارند که می‌توانند هنجارها و انتظارات اشتباه را ایجاد کنند. برخی از آن عبارتند از:

  • فشارهای اجتماعی و توقع‌های افراطی جامعه
  • فرهنگ مردسالاری و تبعیض جنسی حاکم بر جامعه
  • دسترسی آسان به روابط نامشروع به دلیل گسترش فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی
  • ضعف قوانین و هنجارهای اخلاقی قوی و  بازدارنده

نشانه های خیانت در رابطه

درست است که نشانه‌های خیانت در رابطه همیشه واضح نیستند و برخی از افراد مهارت زیادی در پنهان کردن این نشانه‌ها دارند. با این حال برخی از تکنیک‌های روانشناختی خیانت وجود دارند که شانس بیشتری برای شناسایی این رفتار پنهان را به فرد می‌دهند.

البته در نظر داشته باشید که گاهی اوقات تشخیص خیانت همسر کار ساده‌ای نیست. چرا که برخی از نشانه‌های خیانت شبیه به حالات و رفتار زوال زندگی مشترک است، به همین دلیل بهتر است از قضاوت‌های شتاب زده پرهیز کنید.

در نظر داشته باشید که نشانه‌های خیانت زن و نشانه‌های خیانت مرد ممکن است اشتراکاتی داشته باشد، اما تفاوت‌های خاصی در این نشانه‌ها وجود دارد که در صورت گرفتن آگاهی از افراد متخصص و مشاور بهتر می‌توانید به حل این مشکل بپردازید.

در این بخش به بررسی نشانه‌های خیانت در رابطه به طور کلی می‌پردازیم:

تغییرات در رفتار شخص

از بارزترین نشانه‌های خیانت در رابطه تغییر در رفتار شخص است، باید به دنبال نشانه‌ای از عدم صداقت باشید که با شخصیت ذاتی آنها مطابقت ندارد. برخی از مهم‌ترین نشانه‌های تغییر رفتار:

  • شروع کردن به دروغگویی از دروغ‌های کوچک تا دروغ‌های بزرگ
  • داشتن رفتارهای مشکوک مانند دیر آمدن به خانه، پنهانکاری و کارهای مخفیانه
  • کناره‌گیری از رابطه فیزیکی و عاطفی و عدم حضور در قرارها و گفتگوها

تغییرات در ارتباطات

تغییر در ارتباطات و رفتارهای فرد با شما و دیگران می‌تواند یک هشدار برای خیانت باشد، مانند:

  • پنهان کردن برخی از اطلاعات از شما و رازدار افراد دیگر بودن
  • تغییر ناگهانی در روابط اجتماعی مانند گذراندن زمان بیشتر با دوستان جدید و همکاران ناشناس

ایجاد تنش

شروع بحث و جدل به طور ناگهانی در زندگی یک نشانه مهم است که باید مورد بررسی قرار بگیرد.

توجه داشته باشید که همه این موارد، نشانه‌های احتمالی خیانت بوده و وجود هر کدام از این نشانه‌ها به طور قطع به معنای خیانت نیست. از آنجا که زندگی بعد از خیانت بسیار سخت و پیچیده می‌شود، برای جلوگیری از بروز این مشکل اگر نگران وفاداری شریک زندگی خود هستید بهترین کار این است که مستقیماً با او صحبت کنید و از افراد متخصص در این زمینه کمک بگیرید.

حل خیانت: بررسی عشق یک طرفه

عشق یکطرفه، نوعی دلبستگی شدید اما بدون هیچ تضمین و اطمینانی است که نسبت به همسر خود دارید و باعث می شود بدون توجه به مشکلات و ناکارآمدی رابطه، در کنار او بمانید.

نقطه کوری که در پس این احساس وجود دارد یعنی مسئله ای که قادر به دیدن و درک آنها نیستید، این است که همسرتان چقدر به شما بی مهری کرده، همواره رفتار ناشایستی با شما دارد و هر کاری هم که  می کنید این وضعیت تغییری نمی کند.

در واقع با پافشاری جهت برگشت همسرتان تنها و تنها بر احساس ارزشمندی خود پا می گذارید و عزت نفس خود را تخریب می کنید البته اگر قصد شما فقط برگشتن همسرتان و چسبیدن به او باشد.

بعضی از شما چنین روابطی را نگه می دارید، در حالی که هر بیننده ای که این رابطه را از بیرون نظاره کند، به مشکل دار بودن و سوء استفاده های موجود در آن پی می برد. می گویید: ((اما من این شخص را دوست دارم.))؛

انگار این دوست داشتن برای توجیه این وابستگی کافی است به عبارتی با وجود این ویژگی، شما یک هم وابسته هستید.

خیلی مصمم و قاطعانه و حتی گاهی ناامیدانه تلاش می کنید تا همسرتان در رابطه بماند و یا به آن برگردد، بدون اینکه فکر کنید آیا این فرد برای شما مناسب است یا نه. در این شرایط، عزت نفس شما کاهش پیدا می کند، حس محق بودن در شما کم می شود و درک شما از عشق محدود می شود، به طوری که حتی به ذهنتان خطور نمی کند که از خود بپرسید: ((نیازهای اساسی من چه چیزهایی هستند و در این رابطه زناشویی کدام یک از آنها برطرف شده و یا نادیده گرفته شده اند؟ آیا همسرم می تواند به شیوه ای که مورد نظر من است تغییر کند؟))

  • حل خیانت در رابطه: بررسی باورها

به رابطه ی پدر و مادر خود سر بزنید و الگوهایی که باعث شده شما بیش از حد سازگار باشید را شناسایی کنید. سازگاری که در اینجا گفته شد یک نوع سازگاری منفی است که با ویژگی مثبت انعطاف پذیری منافات دارد یعنی تا حدی که در مقابل خیانت همسر هیچی نگویید.

یعنی لازم است عشق را فراتر از آنچه در خانه تجربه کرده اید، مورد توجه قرار بدهید تا بتوانید از درون شاهد تحول خود باشید.

باید از خودتان بپرسید: ((آیا در مورد توانایی و ظرفیت همسرم در عشق ورزی، خودم را گول زده ام؟ آیا مدت هاست که رفتارهای ناپسند این فرد را با بهانه های مختلف توجیه کرده ام؟

آیا نکته ای در وجود من یا گذشته ام وجود دارد که باعث می شود به افرادی که به من خیانت می کنند و یا بر من کنترل و تسلط پیدا می کنند، علاقه پیدا کنم و دائم فکر خوشحال کردن آنها باشم؟))

باید مسئولیت رفتارهایی که در پدید آمدن مشکلات رابطه تان تاثیر داشته اند را بپذیرید و حق دارید از همسرتان هم همین قدر توقع داشته باشید.

وقتی خیانت می بینید دقیقاً همانند بنایی هستید که باید تخریب و از نو ساخته شود. مسئولیت کامل این سوال را کاملاً برعهده بگیرید که چرا جذب این آدم شده ام؟؟؟؟

لازم است  الگو و باورهایی که شما را به این زندگی و این نوع آدم ها می کشاند را شناسایی کنید. کدام زخم ها از دوران کودکی با من همراه بوده اند که کارم به اینجا کشیده شده است؟

در دام کدام تله یا تله ها هستم؟، کدام باورها مرا زندان خود کرده اند؟ و….

لازم است به این سوالات با مسئولیت پذیری و صداقت کامل جواب دهید تا بتوانید در پی تغیر خود و زندگی تان باشید و اوضاع خود را سر و سامان دهید.

حل خیانت: بررسی عشق رمانتیک

عشق رمانتیک: ((من حاضرم به خاطر کسی که به من احساس دوست داشته شدن و زنده بودن می دهد، همه چیزم را فدا کنم.))

عشق رمانتیک، نوعی دلبستگی شدید اما بدون تضمین و اطمینان است که شما، یعنی فرد خیانت کار ممکن است نسبت به فرد سوم رابطه داشته باشید.

ممکن است این عشق باعث شود مایل به ترک کردن همسر خود باشید، بدون توجه به اینکه زندگی زناشویی شما چقدر رضایت بخش و موفق بوده است.

پیش خودتان فکر می کنید: ((حتماً عشق من نسبت به این فرد سوم عشقی واقعی است؛ چون اگر این طور نبود این قدر به سمت او جذب نمی شدم و نمی خواستم این قدر به خاطر او فداکاری کنم.))

نقطه کوری که در پس این احساس است یعنی نکته ای که قادر به دیدن آن نیستید، این است که اشتیاق و هیجان فراوان شما نسبت به این فرد ممکن است مربوط به نیازهای برآورده نشده دوران کودکی شما باشد، نه خود این فرد سوم.

چگونه احساسات مخرب و مسموم خود نسبت به نفر سوم رابطه و احساسات ناخوشایند و ناامیدانه خود نسبت به همسرتان را توجیه می کنید و به آنها معنا می دهید؟

اگر با فرد سوم رابطه پیوند احساسی و عاطفی برقرار کرده اید، بدون شک دوست ندارید سوالات مذکور را از خودتان بپرسید. احتمالاً فقط دوست دارید از شرایط فعلی خود لذت ببرید، اما به شما پیشنهاد می شود عشق رمانتیک را بهتر بشناسید تا بتوانید تصمیم درستی مبنی بر ماندن در رابطه زناشویی خود و یا ترک آن بعد از خیانت همسر بگیرید؛ چون احتمالاً هر تصمیمی که بگیرید غیرقابل برگشت خواهد بود و بعداً نباید افسوس بخورید.

  • تغییرات عاطفی در عشق رمانتیک

قدرت هیجان و اشتیاق رمانتیک می گوید: ((عشق رمانتیک مملو از جذابیت، سرمستی، به اوج رسیدن و شادمانی)) است. این ارتباط لذت بخش و فوق العاده اغلب اوقات به دلیل جاذبه شدید دو نفر به یکدیگر ایجاد می شود، بدون هیچ زحمتی حاصل می شود و این احساس را در شما به وجود می آورد که جفت عالی و مناسب خود را یافته اید.

  • ویژگی های عشق رمانتیک

    در عشق رمانتیک، اغلب اوقات فرد سوم رابطه در مرکز توجه زندگی شما قرار می گیرد و تمام جسم و ذهن شما را پر می کند. شدیداً مشتاق هستید که هر زمان فراغتی را با او بگذرانید تا در وجود هم غرق شوید و یکی شوید. دائماً به این فرد فکر می کنید و مدام می خواهید کارهای مختلفی را برای این فرد و به همراه او انجام دهید.

    در ضمن، به دلیل اینکه اساساً انسان ها مایلند به احساسات و رفتارهای خود معنا ببخشند، این گونه واکنش های خود را عشق واقعی تلقی می کنید. این احساس شدید و دور از فکر شما چه ویژگی های دیگری دارد؟
    هر چه قدر زمان و احساس بیشتری را روی این فرد سوم سرمایه گذاری می کنید، برای او هدیه می خرید و زمان هایی را با هم می گذرانید، احساس عشق و علاقه شما نسبت به آن فرد بیشتر می شود. به همین شکل، هر چه قدر زمان و احساس کمتری را در رابطه با او به خرج دهید، نسبت به او احساس عشق و علاقه کمتری دارید.

  • تغییرات شناختی در عشق رمانتیک

زمانی که عاشق می شوید، معمولاً یک تحریف ادراکی در شما رخ می دهد، به این صورت که آن فرد را کاملاً ایده آل تلقی می کنید و ویژگی های مثبت زیادی را به آن شخص نسبت می دهید، در حالی که هیچ فردی قادر نیست آن ویژگی ها را یکجا داشته باشد. فردی که به او علاقه دارید از نظر شما زیبا، توانمند، هیجان انگیز و احساساتی است و مهم تر از همه اینکه از دید شما او تنها کسی است که برای شما ساخته شده است.

دلیل این حالت هر چه که باشد، با تمرکز اغراق آمیز و انتخابی بر ویژگی های مثبت آن فرد و نادیده گرفتن ویژگی های منفی و قابل بحث او، چنان عمیق و بی چون و چرا به این فرد سوم وابسته می شوید که هیچ شریک زندگی قدیمی و پایداری نمی تواند با آن رقابت کند.

در همین حین، ممکن است دیدگاه شما نسبت به همسرتان نیز تحریف شود؛ البته به شکل منفی و او را سپر بلای فرد سوم رابطه کنید تا او بهتر به نظر بیاید.

شاید همسر خود را فردی خسته کننده، محدود، دلمرده و سرزنش گر بنامید و بدین ترتیب ترک کردن او و رابطه برقرار کردن با فردی دیگر را توجیه کنید.

 

  • تغییرات فیزیکی در عشق رمانتیک

آنتونی والش در کتاب ((دانش عشق: شناخت عشق و تاثیرات آن بر ذهن و بدن)) می گوید:

((عشق، اتفاقی طبیعی است که انسان را به اوج می برد.))

به عبارت دیگر، تجربه کردن اشتیاقی شدید نسبت به یک فرد، ریشه ای بیولوژیکی دارد و طی آن بدن شما مملو از مواد شبهه آمفتامین از جمله: دوپامین، نوراپی نفرین و فنیل اتیلامین می شود. با این حال، تاثیر این مواد که به شکل ایجاد جاذبه نسبت به یک فرد است، مخصوصاً فنیل اتیلامین، همیشگی و ماندگار نیست.

بدن کم کم نسبت به آنها مقاوم می شود و برای دستیابی به آن تاثیر خوشایند، نیاز به تولید بیشتر آن ماده دارد. در مرحله بعدی عشق، مغز مواد جدیدی به نام اندورفین را ترشح می کند. اندورفین، نوعی مسکن طبیعی است که هیجان شدید شما را تسکین می دهد و نوعی حس امنیت و آرامش را در شما به وجود می آورد.

این ماده به شما کمک می کند که حس شیفتگی شدید و پرحرارت را پشت سر بگذارید و آن را تبدیل به دلبستگی صمیمانه تر و پایدارتری کنید.

ایراد این نظریه بیولوژیکی این است که فرآیند تبدیل شدن عشق رمانتیک به یک عشق متعالی و پخته را فرآیندی ساده و بی زحمت جلوه می دهد، طوری که انگار مغز و بدن شما خود به خود شما را از یک حالت احساسی، به یک حالت احساسی دیگر می برند.

با این وجود، در هر رابطه طولانی مدتی احتمال دارد شما و همسرتان یک دوره ((توهم ردایی و واقع بینی)) را تجربه کنید؛ سپس برای مدتی دچار سردی و بی روحی شوید. ما نمی دانیم که برای نجات رابطه خود باید آماده رویارویی با نوسانات و دگرگونی های حس عشق و علاقه در رابطه خود باشیم و آنها را بپذیریم.

راهکارهای پیشگیرانه از خیانت در روابط عاطفی

به یاد داشته باشید که صمیمیت احترام و اعتماد به عنوان پایه و اساس یک رابطه سالم و قوی هستند و برای حفظ و تقویت رابطه خود با همسرتان باید این موارد را همیشه مد نظر قرار بدهید.

راهکارهای پیشگیرانه از خیانت در روابط عاطفی هیچگاه تضمین ۱۰۰ درصدی ندارند و هر دو طرف باید با تلاش برای تقویت این موارد در رابطه خود احتمال وقوع آن را به صفر نزدیک کنند.

برخی از راهکارهای پیشگیرانه از خیانت در روابط عاطفی عبارتند از:

تقویت ارتباط

برای ایجاد ارتباطی با اعتماد و صمیمیت باید احساسات خود را به شکل آزادانه بیان کنید. همچنین با درک نیازهای یکدیگر و توجه به آنها به اشتراک گذاری احساسات و مشکلات و صحبت کردن در مورد نگرانی‌ها و ترس‌ها تا حد زیادی این ارتباط تقویت می‌شود.

ارتباط جنسی معنادار

رضایت داشتن از رابطه جنسی کلید خوشبختی زوجین است، پس با ایجاد روابط معنادار جنسی می‌توانید رضایت رابطه را بالاتر ببرید.

 احترام متقابل

در صورت احترام به حقوق و مرزهای یکدیگر و اعتماد متقابل تا حد زیادی جلوی خیانت در رابطه گرفته می‌شود.

 صرف زمان برای ارتباط

در صورتی که زمان و انرژی خود را برای یکدیگر صرف کنید تا طی فعالیت‌ها و سرگرمی‌های مشترک بتوانید نقاط قوت یکدیگر را شناخته و تقویت کنید ارتباط شما بیشتر از گذشته محکم می‌شود.

توجه به تغییرات رفتاری

در صورت شناخت الگوهای رفتاری همسرتان قطعاً با کوچکترین تغییرات می‌توانید متوجه آنها شوید و با صحبت کردن منطقی و در آرامش می‌توانید متوجه دلیل این تغییرات گردید.

 داشتن اهداف مشترک

اهداف مشترکی را برای خود در نظر بگیرید و برای رسیدن به آن تلاش کنید، در واقع به عنوان یک تیم با هم کار کنید و در طی مسیر از هم حمایت نمایید.

تاثیر توقعات غیرواقع بینانه در ایجاد خیانت

اگر رابطه زناشویی شما، عقاید شما در مورد عشق را تحقق نمی بخشد، ممکن است مشکل از عقاید شما باشد نه لزوماً رابطه زناشویی تان. ممکن است توقعات غیرواقع بینانه شما علت نارضایتی شما در رابطه باشند، نه اینکه صرفاً همسرتان باعث ایجاد این نارضایتی شده باشد.

این توقعات غیرواقع بینانه که می توانند موجب خیانت همسر شوند عبارتند از:

  1. من و همسرم باید همیشه پیوندی عمیق و ناگفته را بین خود احساس کنیم.
  2. همسرم باید بتواند نیازهای من را پیش بینی کند.
  3. من نباید مجبور باشم برای حفظ عشق و علاقه مان کاری انجام بدهم.
  4. من نباید مجبور باشم برای جلب اعتماد همسرم کاری انجام بدهم.
  5. من لایق دوست داشته شدن هستم.
  6. این حس جاذبه فیزیکی یا درست است و یا غلط.
  7. همسرم باید بدون هیچ قید و شرطی من را دوست داشته باشد.
  8. همسرم باید هر وقت که از لحاظ عاطفی به او نیاز دارم، در دسترس من باشد.
  9. عشق، احساسی است که نمی تواند با اجبار و یا به طور عمدی و آگاهانه به وجود بیاید. یا وجود دارد و یا وجود ندارد.
  10. ازدواج موفق، ازدواجی است که در آن هیچ اختلاف نظر و جر و بحثی وجود نداشته باشد.
  11. اگر من در رابطه زناشویی ام احساس شادی و رضایت نمی کنم، حتماً همسرم مقصر است.
  12. من و همسرم نباید مجبور باشیم که برای داشتن اشتیاق فیزیکی نسبت به یکدیگر تلاش کنیم؛ این حس یا به صورت طبیعی و خود به خود به وجود می آید و یا به وجود نمی آید.
  13. وقتی حس اشتیاق در رابطه از بین برود، خود آن رابطه هم از بین می رود.

هم در ذهن خود و هم به همراه دیگران، این عقایدی که در مورد عشق وجود دارند را بررسی کنید و از خودتان بپرسید که کدام یک از این باورها در ذهن شما وجود دارند؟ از نظر شما این باورها تا چه حد واقع بینانه و مفید هستند؟

شاید این عقاید را رد کنید و آنها را فرضیاتی تلقی کنید که افرادی ساده تر یا سطحی نگرتر از شما به آنها اعتقاد دارند اما گول نخورید. احتمالاً بعضی از این عقاید در پس گله و شکایت های شما پنهان شده اند.

بررسی و ارزیابی اینکه نارضایتی شما تا چه حد به توقعات غیرواقع بینانه برمی گردد(که در این صورت خود ((شما)) باید تغییر کنید) و چه بخشی از این نارضایتی به ناتوانی همسرتان در برطرف کردن نیازهای اصلی شما برمی گردد(که در این صورت همسرتان باید تغییر کند) کار ساده ای نیست.

راهکاری برای رفع خیانت همسر و برقراری رابطه ی سالم

یکی از عواملی که ما را به یک رابطه ی سالم و به دور از خیانت همسر سوق می دهد؛ پشت سر گذاشتن عشق رمانتیک و تبدیل کردن آن به عشقی متعالی و پخته است. اما چگونه؟

عشق، امری راکد و ثابت نیست. ما انسان ها دچار نارضایتی می شویم، از هم فاصله می گیریم و دوباره این عشق و علاقه به سراغمان می آید و باز هم به یکدیگر برمی‌گردیم.

افرادی که از این فرآیند آگاه نیستند، به محض اینکه دوران شادی و رضایت آنها به پایان می رسد از رابطه خود دور می شوند و تصور می کنند که این دوران سخت برای همیشه باقی خواهد ماند. چنین افرادی، از رابطه فرارمی کنند، دچار افسردگی می شوند و یا به خیانت روی می آورند. سایر افراد، فراز و نشیب های رابطه را جزئی از یک فرآیند پویا و فعال می دانند که زمانی که پیش بینی و درک شوند، می توانند موجب ارتقاء و احیاء رابطه آنها شوند و حتی خود این افراد میزان سختی آن را کمی افزایش می دهند.

  • حل خیانت: چگونه به یک عشق بالغانه برسیم؟

اگر بپذیرید که احساس عشق و علاقه در رابطه ثابت و دائمی نیست بلکه در چرخه هایی طبیعی در نوسان است، آمادگی بیشتری برای تحمل آشفتگی هایی خواهید داشت که پس از دوره های شادمانی و رضایت در رابطه به وجود می آیند و آینده ای فراتر از آن را خواهید دید.

بعضی محققان اثبات کرده اند که دوره های نارضایتی، هر چهار سال یک بار اتفاق می افتند. عده ای دیگر از محققان، مراحل عشق را در فرآیندی خطی، از عشق رمانتیک به سوی توهم زدایی و عشق متعالی و بالغانه جای می دهند.

همان طور که بری دین و مایکل گلن، دو روان شناس مطرح اشاره می کنند،  مرحله اول شامل ایجاد و گسترش رابطه و پیمان بستن می شود. مرحله دوم، تنزل سطح رابطه و خیانت را به همراه دارد و در آن هر دوی شما سازگاری کمتری از خود نشان می دهید، آمادگی کمتری برای تغییر کردن دارید و شروع به کناره گیری از رابطه و رفتارهای سختگیرانه می کنید که این گونه کارها برای رابطه شما خطرناک هستند.

در این هنگام احتمال دارد این احساس به شما دست بدهد که یکدیگر را به شدت ناامید کرده اید و دچار مشکلاتی در رابطه خود شده اید، مشکلات مشابهی که در قالب های مختلف تکرار می شوند.

اگر این مشکلات روحیه هر دوی شما را در هم نشکند یا شما را خسته و درمانده نکند و اگر بتوانید با محدودیت ها و کاستی های یکدیگر کنار بیاید و درصدد رفع آنها برآیید، احتمالاً وارد مرحله سوم رابطه خواهید شد. مرحله سوم، مرحله سازگاری، هماهنگی، پیوستگی و وضوح و شفافیت در رابطه است.

فردی که او را می پرستیدید و از نظر شما کاملاً ایده آل بود، اکنون ضعف ها یا کاستی هایی را از خود نشان می دهد. ظاهراً آن افسانه خیالی که در آن زندگی می کردید، تبدیل به داستانی واقعی شده است و پایان آن دیگر ((آنها تا ابد خوش و خرم زندگی کردند)) نیست. ممکن است انتقادات شما شدت پیدا کنند و تند و تیزتر شوند و اشتیاق فیزیکی شما نسبت به یکدیگر کاهش پیدا کند.

اگر می خواهید روی این دو دریای متلاطم پلی بسازید، باید با تنزل پیدا کردن چیزهایی که وقتی در حال و هوای اظهار عشق بودید آنها را بسیار جذاب و هیجان انگیز و یا ساده می پنداشتید، کنار بیایید یعنی آنها را بپذیرید..

اگر این مرحله جذاب اما فریبنده از عشق رمانتیک را پشت سر نگذاشته اید، بعید است که بتوانید  به یک رابطه سالم و به دور از خیانت همسر دست پیدا کنید و عشق پخته را تجربه کنید.

تصمیم‌گیری در مورد ادامه یا پایان رابطه بعد از خیانت

خیانت یکی از دردناک‌ترین تجربیات در روابط عاطفی است که می‌تواند اعتماد، صمیمیت و عشق را به طور کامل از بین ببرد. در مواجهه با چنین وضعیتی، افراد با طوفانی از احساسات مختلف از جمله خشم، غم، ترس و سردرگمی روبرو می‌شوند و با تردیدهای عمیقی در مورد ادامه یا پایان رابطه دست و پنجه نرم می‌کنند.

تصمیم گیری در چنین شرایطی برای ادامه رابطه بسیار دشوار بوده و نیازمند تفکر عمیق و بررسی دقیق همه جوانب و در نظر گرفتن یک رویکرد آگاهانه است.

برای اینکه تصمیم گیری در مورد ادامه یا پایان رابطه بعد از خیانت به شکل آگاهانه انجام شود، به بررسی برخی از نکات می‌پردازیم:

تایید و پذیرش احساسات

اولین قدم پذیرش احساسات شما به طور کامل و بدون قضاوت است. غم، ترس، انزجار و سردرگمی واکنش‌های طبیعی به خیانت می‌باشد. سرکوب یا انکار این احساسات تنها روند التیام را  طولانی‌تر می‌کند. بهتر است سکوت بعد از خیانت را طولانی نکنید و حتماً با کمک یک فرد متخصص در مورد آن صحبت کنید.

 زمان کافی برای التیام

قبل از هرگونه تصمیم گیری به خودتان زمان بدهید، تا با احساساتتان کنار بیایید و اندکی التیام پیدا کنید. صحبت با یک مشاور یا فرد مورد اعتماد می‌تواند در این مسیر به شما کمک کند.

بررسی واقعیت‌ها

زمانی که از نظر عاطفی کمی آرام‌تر شدید، بهتر است به علل خیانت بپردازید چرا که به شما کمک می‌کند تا درک بهتری از موقعیت، به دست آورده و از تکرار آن در آینده جلوگیری کنید. برای این کار داشتن گفتگوی صادقانه با همسرتان بسیار کمک کننده است و در صحبت خود پاسخ این سوالات را پیدا کنید:

  • چه اتفاقی افتاده است؟
  • چه زمانی و کجا رخ داده است؟
  • چه کسی درگیر بوده است؟
  • چرا این اتفاق افتاده است؟
  • عواقب این اتفاق چه بوده است؟

ارزیابی رابطه

در این مرحله باید بدون در نظر گرفتن موضوع خیانت به ارزیابی رابطه خود با همسرتان بپردازید. آیا نقاط قوت و مثبتی در رابطه شما وجود دارد؟ آیا برای نجات رابطه‌تان تلاش مشترکی می‌کنید؟ و بسیاری از سوالات دیگر را باید از خود بپرسید.

تصمیم گیری نهایی

با در نظر گرفتن تمام جوانب تصمیم خود را در مورد ادامه یا پایان رابطه‌تان بگیرید، در نظر داشته باشید که هیچ پاسخ غلط یا درستی برای تصمیم شما وجود ندارد و مهم‌ترین چیز این است تصمیم ادامه یا پایان رابطه بعد از خیانت به تلاش و تعهد دو طرف نیاز دارد. اگر تصمیم به ادامه رابطه دارید باید برای بازسازی اعتماد و ترمیم رابطه‌تان تلاش مشترکی داشته باشید.

نکات مهم در تصمیم گیری برای ادامه یا پایان رابطه

با توجه به شخصیت هر فرد شدت خیانت و نحوه مدیریت شرایط و حالات بعد از خیانت متفاوت است. به سرعت نمی‌توان برای آینده تصمیم گیری کرد، قبل از انجام هر کاری باید از یک فرد متخصص در این زمینه کمک بگیرید تا راحت‌تر بتوانید زخم‌های عاطفی خود را درمان کنید.

اما زمانی که قرار است تصمیم گیری برای ادامه یا پایان رابطه را داشته باشید، بهتر است از تعجیل در تصمیم گیری خودداری کنید و پس از بررسی تمامی جوانب مختلف و در نهایت مشورت با افراد مورد اعتماد تصمیم بگیرید.

اگر تصمیم به ادامه زندگی مشترک گرفتید، لازم است که برخی از نکات را مد نظر قرار بدهید:

بخشش

بخشش همسر به معنای فراموش کردن خیانت نیست، بلکه رها کردن خشم، کینه و رنجش و دادن فرصتی برای جبران و بازسازی رابطه است.

بازسازی اعتماد

جلب اعتماد از دست رفته، فرآیندی زمان‌بر و نیازمند تلاش و تعهد هر دو طرف است. صداقت، شفافیت و وفاداری از ارکان اصلی بازسازی اعتماد به شمار می‌روند.

تغییر و اصلاح رفتار

هر دو طرف باید برای رفع مشکلات و نقص‌هایی که در رابطه وجود داشته و زمینه را برای خیانت فراهم کرده، تلاش کنند.

تمرکز بر آینده

به جای غرق شدن در گذشته و خاطرات تلخ، بر ساختن آینده‌ای بهتر و رابطه قوی‌تر تمرکز کنید.

در برخی از موارد ادامه زندگی مشترک پس از خیانت غیر ممکن یا به شدت دشوار است. در چنین شرایطی جدایی می‌تواند راه حلی برای رهایی از آسیب‌ها و شروع یک زندگی جدید باشد. برای رفتن در این مسیر هم باید چند نکته مهم را مد نظر قرار بدهید:

  • در اولویت قرار دادن سلامت روان و عزت نفس
  • داشتن حمایت اجتماعی از خانواده، دوستان یا یک فرد متخصص
  • تمرکز بر آینده با وجود دشواری‌ها برای ساختن زندگی جدید

نتیجه:

در این مقاله سعی کردیم شما را به عنوان یک زوج در رابطه ی عاطفی به ارزیابی عقاید، باورها و تصورات خود در مورد عشق و رابطه تشویق کنیم زیرا مواجه شدن با خیانت همسر یا خیانت در رابطه فقط یک مسئله و مشکل بیرونی نیست بلکه به درون هر انسانی بازمی گردد و لازم است به صورت ریشه ای به این موضوع پرداخته شود.

تا زمانی که باورهای مخرب خود را تغییر ندهید، به شناسایی و شفای زخم ها و عقده های خود نپردازید در هر رابطه ای با این مشکل مواجه می شوید.

به این نکته توجه داشته باشید در صورت وجود خیانت در یک رابطه ی عاطفی فقط و منحصراً مشکل از طرف فردی که خیانت می کند نیست و دو طرف در رابطه لازم است به احیا و بازسازی فردی خود و بازسازی و ترمیم رابطه ی عاطفی شان بپردازند.

سوالات متداول

آیا می‌توانم همسرم را ببخشم؟

بخشش یا نبخشیدن همسرتان، تصمیمی شخصی است که باید با در نظر گرفتن تمام جوانب و با قلبی آرام گرفته شود.

آیا می‌توانم به همسرم دوباره اعتماد کنم؟

بازسازی اعتماد زمان‌بر و دشوار است. همسرتان باید با تلاش و صبر، اعتماد شما را دوباره جلب کند.

چه زمانی باید برای جدایی اقدام کنم؟

اگر همسرتان پشیمان نیست، به شما دروغ می‌گوید، یا برای حل مشکلات تلاشی نمی‌کند، شاید زمان جدایی فرا رسیده باشد.

آیا می‌توان از خیانت جلوگیری کرد؟

هیچ راه قطعی برای جلوگیری از خیانت وجود ندارد، اما با تقویت صمیمیت و اعتماد در رابطه، حل مشکلات آن، تعیین حد و مرز و افزایش عزت نفس تا حد زیادی می‌توانید از بروز خیانت جلوگیری کنید.

اگر تصمیم به جدایی بعد از خیانت بگیرم، چه کار کنم؟

در این مسیر، حفظ سلامت روان و عزت نفس خود را در اولویت قرار دهید. از خانواده، دوستان و یا متخصصان مورد اعتماد خود برای گذر از این دوران سخت یاری بخواهید.

اوین مرحله یادگیری سواد عاطفی

اولین مرحله ی یادگیری سواد عاطفی

اولین مرحله ی یادگیری سواد عاطفی:

چرا گاهی نمی توانیم به سادگی به دیگران محبت کنیم و یا حتی محبت و عشق را بپذیریم؟
به راستی دلیل آن چیست؟
این مبحث می تواند مربوط به سواد عاطفی باشد،آیا یادگیری سواد عاطفی ، مراحل دارد؟،مراحل آن کدامند؟،
چگونه هر مرحله را یاد بگیریم؟ و…
در این مقاله قصد داریم به اولین مرحله یادگیری سواد عاطفی به طور مفصل بپردازیم.

سرفصل ها

 اولین مرحله یادگیری سواد عاطفی

اولین مرحله یادگیری سواد عاطفی، گشودن پنجره ی قلب است. گشودن پنجره ی قلب، پایه و اساس سواد عاطفی است و برای فراگیری دو مرحله بعدی آموزش سواد عاطفی؛ یعنی سنجش و بررسی چشم انداز عاطفی و مسئولیت پذیری، لازم و ضروری است.

با رد و بدل کردن حرف های محبت آمیز و پیام های مثبت می توانیم احساس فطری عشق و محبت را در خود پرورش دهیم و راه را برای شکوفایی قلبمان بگشاییم. از همین رو، آموزش سواد عاطفی نیز از همین نقطه آغاز می شود: یاد بگیریم که به دیگران عشق بورزیم.

تاثیر قدرت پیام های مثبت و محبت آمیز در سواد عاطفی

انسان ها تشنه عشق و محبت هستند و عشق از طریق پیام های مثبت و محبت آمیز رد و بدل می شود. این پیام ها می تواند جسمانی یا کلامی باشد.

ابراز محبتهای کلامی همچنیین می تواند راجع به ظاهر شخص، نحوه لباس پوشیدن او، هوش و استعداد، سخاوت، خلاقیت، سواد عاطفی، مهربانی، صداقت، اخلاق، مهارتهای عملی، وقار، قدرت رهبری، استعداد هنری، جذابیت، شرافت، بازیگوشی، خوش سلیقگی، تدبیر یا هر گونه خصوصیت برجسته دیگر باشد.

البته پیام های مثبت و نوازش و ابراز محبت، همیشه به طور مستقیم اعمال نمی شود. گوش کردن مشتاقانه به حرفهای دیگری یا دادن دسته گل در انتهای کار به کسی، می تواند نوعی پیام مثبت و ابراز محبت قدرتمند باشد.

مثال و نمونه ای از یک رابطه: مارسل و کری نمونه خوبی در مورد اهمیت ضربه های مثبت و حرف های محبت آمیز هستند. مارسل یک معلم پرکار است. صبح تا شب تدریس می کند و مقدار زیادی از ورقه هایش را نیز به خانه می آورد و خلاصه فرصت سر خاراندن هم ندارد.

او از آن دسته مردهایی است که نمی تواند حرف های محبت آمیز به همسر خود بزند، اما همسرش کری این نقطه ضعف او را پذیرفته است. زیرا مارسل، در عوض، در زمینه ابراز محبت غیرکلامی خیلی خوب عمل می کند.مثلاً هر موقع کری نیاز به صحبت کردن دارد مارسل فوراً دست از کارهایش می کشد و سراپا گوش می شود.

او روزهای تعطیل زود از خواب بیدار می شود و صبحانه را آماده می کند و برای کری به اتاق می برد. همچنین هر از چند گاهی هدایای کوچکی برای کری می خرد. خلاصه دائماً مهر و محبت خود را با اعمال خویش به او نشان می دهد.

برخی از ویژگی ها و خصایص رفتاری ما که از طریق دیگران مورد لطف و محبت قرار می گیرند همیشه آشکار نیستند. ما از طریق برخورد مثبت یا منفی دیگران با رفتارهای خود، شناخت بیشتری راجع به خود پیدا می کنیم. برای مثال، جین از دیوید خواست که صادقانه به او بگوید غیر از قیافه جذابش چه خصوصیت دیگری را در او می پسندد.

دیوید در پاسخ گفت: ((تو بیش از حد حساس و عاطفی هستی. همیشه آرزو داشتم می توانستم مثل تو احساساتم را بروز دهم. خلاصه از این احساسات پرقدرت تو خیلی خوشم می آید و به آن حسودیم می شود.)) جین وقتی این را شنید خیلی تعجب کرد. او همیشه فکر می کرد که گریه کردن در هنگام دیدن فیلم یا در طی جر و بحث با دیگران، عملی ناخوشایند و احمقانه به شمار می رود.

حالا او موضوعی را در مورد خودش یاد گرفته بود و با شگفتی دریافته بود که دیوید او را به خاطر نازک طبعی اش مورد ستایش قرار می دهد. در کنار حرفها و نوازش های مثبت و محبت آمیز، گفته های منفی نیز وجود دارد.

برخی از آنها به طور آشکار بیان می شوند و همچون زهر، کام ما را تلخ می کنند، مثل ((چرا نمی توانی هیچ کاری را درست انجام بدهی؟)) و برخی دیگر که به گونه ای ظریف و غیرمستقیم ادا می شوند. بعضی اوقات گفته های منفی و تلخ در ظاهر به شکل تعریف و تمجید ابراز می شوند.

بعضی اوقات، دیگران مهر و محبت خود را چنان محکم ابراز می کنند که باعث ناراحتی ما می شود. مثل مادربزرگی که نوه اش را سخت در آغوش می گیرد و صورتش را غرق بوسه های آبدار می کند!

سرانجام، بعضی از مهر و محبت ها هستند که از صمیم قلب ابراز نمی شوند و حالتی مصنوعی دارند. این نوع نوازش ها به جای آن که انرژی بخش و شادکننده باشند، باعث رنجیدگی خاطر و ملال می شوند و همان بهتر که اصلاً ابراز نشوند.

 مشکلات موجود بر سر راه ابراز محبت کدامند؟

طبیعت بشر نیاز فراوان به مهر و محبت دارد اما بدبختانه، مهر و محبت همیشه آزادانه جاری نمی شود؛ حتی در بین کسانی که عاشقانه یکدیگر را دوست دارند. رد و بدل کردن مهر و محبت باید خیلی ساده و لذتبخش باشد. ولی اکثر ما هنگامی که می خواهیم به کسی ابراز محبت کنیم هاج و واج می مانیم و خیلی ناشیانه عمل می کنیم.

عذر و بهانه افراد در مورد امتناع از ابراز محبت متفاوت است؛ بعضی ها می گویند: ((تو که می دانی من دوستت دارم.)) یا ((چند هزار دفعه باید بگم که دوستت دارم؟)) یا ((اگر دوستت نداشتم اینجا بودم؟)) بعضی ها هم چنان با لحن طعنه آمیز و آزرده می گویند: ((آره، عزیزم البته که دوستت دارم.)) که هر گونه ذوق و اشتیاق را در طرف مقابل کور می کنند.

این اتفاق در زندگی روزمره به وفور رخ می دهد چون عده بسیار کمی از ما قادرند صادقانه و راحت عشق بورزند و به دور از هر گونه شرم و خجالت ابراز محبت کنند. اگر چه دائماً راجع به عشق صحبت می کنیم و مطالب مختلفی می شنویم ولی با این همه از اظهار محبت و علاقه به دیگران و پذیرش عشق آنها خودداری می ورزیم.

ما به ویژه از اظهار محبت به خودمان؛ مثلاً این که پیش خود بگوییم: ((من خیلی زیبا هستم، مهربان هستم، هوش و استعداد خوبی دارم و…..)) نیز دریغ می ورزیم.

تاثیر صرفه جویی در محبت بر سواد عاطفی

اکثر ما در زمینه ی داد و ستد محبت، از قوانین نانوشته ای پیروی می کنیم. وقتی که این قوانین زیر پا گذاشته می شود، دچار ناخشنودی یا حتی آزار و اذیت می شویم. مثلاً اگر در یک پیاده رو شلوغ به همسر خود اظهار محبت کنیم، احتمالاً عده ای از مردم با ناراحتی از ما روی برمی تابند.

چنانچه در اتوبوس یا مترو دست همسر خود را بگیریم، دیگر مسافران با ترشرویی و اخم به ما نگاه می کنند. اگر از دفتر کار خود به همسرمان تلفن کنیم و به او بگوییم ((دوستت دارم)) کارمندان دیگر احتمالاً به ما چشم غره خواهند رفت؛

البته این موانع اجتماعی در هر کشور، بر حسب آداب و سنن و فرهنگ مردم آن، تفاوت می کند اما موانعی که بر سر راه ابراز محبت و عشق وجود دارد فقط بیرونی نیستند بلکه این فشارها و محدودیت ها از جانب عاملی در درون ما تحت عنوان والد ایرادگیر نیز اعمال می شود.

به مثال زیر توجه کنید:

دایانا توضیح داد: ((وقتی رابرت راجع به زیبایی من مطالب به زبان آورد ترسیدم که دیگر اعضای گروه فکر کنند من خودم چنین چیزی را قبول ندارم. نگران بودم که اگر در مقابل تعریف های رابرت لبخند بزنم آن وقت دیگران فکر می کنند که من خیلی محتاج تعریف و تمجید هستم و برایم دلسوزی می کنند.

به عنوان یک تجربه و آزمایش به او پیشنهاد کردم از رابرت بخواهد که دوباره از او تعریف کند. اما دایانا در روی صندلی خود پیچ و تابی خورد و گفت: ((آخر این کار من باعث می شود که آنها فکر کنند خیلی به تعریف و تمجید دیگران نیاز دارم.))

در پاسخ گفتم: ((خوب، پس چطور است خودت همین تعریف و تمجید را از خودت بکنی؟ به خودت بگو که خیلی خوشگل هستی.)) این پیشنهاد برای او تکان دهنده بود و بغضش ترکید و شروع به گریه کرد. وقتی که علت گریه اش را جویا شدم اعتراف کرد که از تعریف و تمجید رابرت خیلی خوشحاال شده است.

دایانا دلش می خواست حرف های رابرت را باور کند و از او تشکر کند. اما می ترسید خود را شاد و خرسند نشان دهد. از او خواستم فکر کند ببیند چرا چنین احساسی دارد. او در اندیشه فرو رفت و بالاخره به یاد آورد زمانی که در مدرسه و دبیرستان درس می خوانده است، تعدادی از هم کلاسی هایش همیشه هر وقت از چیزی شاد و خرسند می شدند او را مسخره می کرده اند.

تکرار این رفتار از جانب آنها باعث شده بود دایانا یاد بگیرد از پذیرش مهر و محبت دیگران نگران شود، به ویژه تعریف و تمجیدهایی که موجب می شد در حضور جمع به هیجان بیاید. زیرا تصور می کرد اظهار شادی و خرسندی او باعث می شود دیگران او را مسخره کنند.

دایانا در مورد اظهار لطف و محبت به دیگران مشکلی نداشت، اما در خصوص پذیرش محبت از دیگران یا تقاضا کردن آن از دیگران یا بیان کلمات محبت آمیز به خود، دچار مسئله بود. متاسفانه دایانا یک مورد استثنا نبود.

بعضی از افراد، هر نوع لطف و محبتی را که به آنها می شود رد می کنند. اکثر ما وقتی که می خواهیم به دیگران اظهار محبت کنیم چیزی توی گلویمان گیر می کند. همه این واکنش ها باعث می شود از نزدیک شدن به دیگران و صمیمیت با آنها احتراز کنیم.

آیا تا کنون برایتان پیش نیامده که از صمیم قلب بخواهید به کسی بگویید که خیلی دوستش دارید یا عاشقش هستید ولی از ابراز آن عاجز مانده باشید؟

آیا تا به حال برایتان پیش نیامده که پیش خود شک کنید آیا همسر، نامزدم، دوستم، برادرم، خواهرم یا والدینم مرا واقعاً دوست دارند یا نه؟

اگر هم دوست دارند به چه طریق و برای چی؟ آیا توانسته اید چنین سوالی را از خود او بپرسید؟

تا کنون چند بار به این ترفند متوسل شده اید که انواع صفت های ناپسند را به خود نسبت بدهید به امید آن که دیگری با شما مخالفت ورزیده در عوض از شما تعریف کند؟

همه اینها نتیجه تسلیم شدن به قوانین صرفه جویی در ابراز محبت است.

قوانین صرفه جویی در محبت کدامند؟

صرفه جویی در محبت، شامل مجموعه قوانینی است که توسط افراد جامعه و والد ایرادگیر درونی خودمان وضع شده است، همان والد ایرادگیری که صدایش همیشه توی گوشمان زنگ می زند و ما را از دادن یا پذیرفتن لطف و محبت دیگران منع می کند. قوانین صرفه جویی در محبت عبارتند از:

  •  مهر و محبتی را که دلت می خواهد به دیگران ارزانی کنی پیش خود نگه دار.
  •  هر گونه لطف و محبتی را که خواهان آن هستی از دیگران نخواه.
  •  مهر و محبتی را که از صمیم قلب می خواهی از دیگران نپذیر.
  •  مهر و محبتی را که خواستار نیستی رد نکن.
  •  به خویشتن خود حرف های مثبت و دلگرم کننده نزن.

 چرا آدم ها گفته های منفی و تلخ را می پذیرند؟

وقتی که همه افراد یک گروه اجتماعی از قوانین صرفه جویی در محبت پیروی می کنند، آن گاه کیفیت و کمیت مهر و محبتی که میان افراد مبادله می شود به نحو چشمگیری کاهش می یابد. به این ترتیب مردم تشنه مهر و محبت خواهند شد.

یکی از اثرات مخرب و مهم این تشنگی آن است که مردم تشنه ی محبت، گفته های منفی و تلخ را می پذیرند یا حتی آن را جستجو می کنند زیرا آنها
نمی توانند از کسی گفته های مثبت و محبت آمیز دریافت کنند.

به همان طریق که وقتی کسی از فرط گرسنگی یا تشنگی در شرف مرگ باشد هر غذای گندیده و آب آلوده ای را می خورد، کسانی که تشنه عشق و محبت هستند نیز هر گونه احساس و عاطفه ولو ناخوشایند و منفی مثل غذای گندیده و فاسد و آب شور، مردم را مریض می کند. به هر حال، دریافت مهر و محبت و عاطفه سلامت بخش یکی از گرفتاری ها و معضلات اساسی بشر امروزی است.

اگر انسان ها پیگیرانه و به طور منظم قوانین مربوط به صرفه جویی در محبت را زیر پا بگذارند و جیره ثابتی از مهر و محبت و عواطف مثبت دریافت کنند، به طور خود به خود پنجره های قلب آنها به روی دیگران گشوده می شود. آنها احساسات آکنده از عشق را که قبلاً از آن محروم بوده اند تجربه می کنند و همین تاثیرات را به دیگر اعضای خانواده و دوستان خود منتقل می سازند.

آدم های زیادی هستند که به سادگی و فقط از طریق اظهار عشق و محبت به دیگران، طلب کردن مهر و عاطفه از آنها در جای مناسب، پذیرفتن عواطفی که تشنه آن بوده اند، رد کردن احساسات نامطلوب و دوست داشتن و مراقبت از خود و احساس مثبت داشتن به خویشتن، توانسته اند ظرفیت عشق ورزی را در وجود خویش افزایش دهند.

نتیجه
پس یکی از مراحل یا بهتر است بگوییم اولین مرحله یادگیری سواد عاطفی، گشودن پنجره ی قلب است. این مرحله، پایه و اساس یادگیری سواد عاطفی است که لازم است هر انسانی در زندگی آن را یاد بگیرد تا در روابط خود با سلامت عقل و همچنین موفقیت پیش رود. به عبارتی، پیش نیاز یادگیری مراحل بعد در سواد عاطفی، مرحله ی گشودن پنجره ی قلب است.
در این مرحله حتی یاد می گیریم چه موانعی برای ابراز محبت داریم و با تمرین و عملکرد می توانیم این موانع را برداریم.

9 تأثیر منفی افشای خیانت

9تاثیر منفی بعد از افشای خیانت همسر

مقدمه:

آیا بعد از افشای خیانت همسر، فرد خیانت دیده نابود می شود؟

به راستی بعد از افشای خیانت همسر، چه اتفاقی می افتد؟

ممکن است سالها یا مدت های زیادی در رابطه ای، خیانت همسر رخ داده باشد اما موضوعات و دغدغه ها  زمانی شروع می شوند که خیانت همسر شما فاش می شود و شما باخبر می شوید.

مطمئناً بعد از افشای خیانت همسر، تاثیرات منفی بر زندگی شما حاکم می شوند.

به طور مثال وقتی متوجه خیانت می شویم، گویی هویت خود را از دست داده ایم یا از درون دچار خلا می شویم و احساس ارزشمندی نمی کنیم. واقعاً تاثیرات منفی بعد از افشای خیانت همسر به طور دقیق چیست؟

آیا بعد از خیانت همسر و این تاثیرات منفی، رابطه ی عاطفی ترمیم می شود؟

برای خنثی کردن این تاثیرات منفی چه کاری باید کرد؟

در این مقاله قصد داریم به طور مفصل به 9تاثیر منفی بعد از افشای خیانت همسر بپردازیم.

 

تاثیرات منفی بعد از افشای خیانت همسر کدامند؟

از مواردی که ممکن است بعد از افشای خیانت همسر با آنها دچار مشکل و اختلال شوید و از تاثیرات منفی خیانت محسوب می شوند عبارتند از:

  1. هویت خود
  2. حس خاص بودن برای طرف مقابل
  3. احترام به خود را، چون خودتان را خوار و حقیر می کنید و ارزش های اساسی خود را زیر پا می گذارید تا همسرتان را برگردانید.
  4. احترام به خود را، چون قدرت و شهامت ندارید که اشتباهات خود را بر زبان بیاورید.
  5. کنترل بر افکار و اعمال خود
  6. حس بنیادی و اساسی که نسبت به نظم و عدالت حاکم بر جهان داشتید.
  7. باورهای مذهبی
  8. ارتباطات خود با اطرافیان
  9. حس هدفمندی و حتی علاقه به زندگی کردن

اولین تاثیر منفی بعد از افشای خیانت همسر؛ فقدان هویت

اولین تاثیر منفی بعد از افشای خیانت همسر، مشکلات مربوط به هویت است.

پی بردن به خیانت همسرتان شما را وادار می کند تا از پایه و اساس، تعریف جدیدی از وجود خودتان پیدا کنید. در ذهن خود می گویید: ((اگر تو، شریک زندگی من، کسی نیستی که من فکر می کردم و پیوند زناشویی ما دروغی بیش نیست، پس من کی هستم؟)) ناگهان خود را شکست خورده، زشت و متفاوت با تعریف قبلی که از خود داشتید، می پندارید.

شاید در گذشته خودتان را فردی توانا، مستقل، بانمک، بی پروا، خوش مشرب، گشاده رو، باثبات، دوست داشتنی، سخاوتمند و جذاب می دانستید اما اکنون دیگر چنین حسی نسبت به خود ندارید.

اکنون صدها حس منفی نسبت به خودتان دارید و خود را فردی حسود، خشمگین، انتقام جو، خارج از کنترل، حقیر، بی ارزش، بدخلق، وحشت زده، تنها، دچار ضعف جسمانی، منفور، زشت، بی اعتماد و طرد شده از جامعه می دانید.

فریبی که از سوی همسرتان خورده اید شما را کور کرده است، قادر به دیدن درون واقعی خود نیستید و نسبت به خوب بودن، دوست داشتنی بودن و توانایی خود در تعامل داشتن با دنیای اطرافتان دچار تردید هستید.

به عبارتی اگر تعریف از خودتان به واکنش ها و عکس العمل دیگری وابسته است یعنی شما از درون احساس ارزشمندی ندارید و لازم است نسبت به باورها و احساساتی که در مورد خودتان دارید، تجدید نظر کنید.

اگر شما با ترک کردن شریک عاطفی یا همسرتان، تمام زندگی خود را از دست دهید یعنی زندگی شما کاملاً به دیگری وابسته است و از خود هیچ چیزی ندارید در نتیجه یک هم وابسته هستید.

هم وابستگی بیماری گمگشتگی خود است یعنی هویتی ندارد یا به عبارتی نمی داند کیست؟؟؟

اگر تجربه مورد خیانت واقع شدن دارید بعد از درک احساسات خود و شناسایی آنها لازم است به بازسازی هویت خود و همچنین احساس ارزشمندی خود بپردازید.

باید سعی کنید دیدگاهی واقع بینانه تر و بی طرفانه تر نسبت به خود داشته باشید و اشتباهات و کاستی ها را به شکل منصفانه تری بین خود و همسرتان تقسیم کنید. با این حال، احتمالاً الان در شرایطی نیستید که نسبت به هیچ کس دیدگاهی منصفانه داشته باشید، به خصوص نسبت به خودتان.

از بین رفتن حس قبلی که در مورد خودتان داشتید، زخمی است که حتی از خود ماجرای خیانت هم عمیق تر است. چه احساسی ناراحت کننده تر از اینکه خودتان را در پوسته ای اسیر بدانید که برایتان بیگانه است و از آن ((خود)) اصلی که همیشه به شما می گفت کی هستید، جدا شوید؟

شما در اینجا نیاز به بازیابی عزت نفس دارید.

دومین تاثیر منفی بعد از افشای خیانت همسر؛از بین رفتن احساس خاص بودن

دومین تاثیر منفی بعد از افشای خیانت همسر، از بین رفتن احساس خاص بودن است.

احساس شما مبنی بر اینکه شما و همسرتان برای یکدیگر مهم هستید، هیچ کس جز شما نمی تواند همسرتان را خوشبخت کند و رابطه ای را ساخته اید که ماندنی و زوال ناپذیر است و قابل اشتراک گذاری با دیگری و یا نابودشدنی نیست، به طور کامل از بین رفته است.

خیانت همسر، نشان می دهد که دو تصور ((استثنایی بودن زناشویی شما)) و ((منحصر به فرد و یا ارزشمند بودن شما)) توهمی بیش نیست.

هنگامی که به خاطر خراب شدن کانون خانواده شما روحیه تان ضعیف می شود، ممکن است تصور کنید که اهمیت خود را نزد فرزندان تان از دست داده اید و به این باور برسید که چیز زیادی برای بخشیدن به دیگران ندارید، حتی به کسانی که شما را دوست دارند و بیش از همه به شما نیاز دارند.

هنگامی که حس خاص بودن خود را از دست می دهید و احساس می کنید تبدیل به روح فردی شده اید که قبلاً بودید، دانستن این نکته بسیار حائز اهمیت است که درکی که به خاطر خیانت همسرتان نسبت به خودتان پیدا کرده اید، موثق و قابل اعتماد نیست. در حال حاضر بهترین کار این است که سعی کنید دیدگاهی شفاف و درست نسبت به خود داشته باشید.

سومین تاثیر منفی بعد از افشای خیانت همسر؛ فقدان حس احترام به خود

سومین تاثیر منفی بعد از افشای خیانت همسر، نبود حس احترام به خود است.

فقدان حس احترام به خود به خاطر عیب گذاشتن روی خودتان و زیر پا گذاشتن ارزش های اساسی خودتان برای برگرداندن همسرتان: ((من هر کاری می کنم تا این رابطه را نگه دارم.))

شاید هیچ کاری تا این اندازه از نظر شما نابخشودنی نیست که خودتان را به در و دیوار بکوبید و تحقیر کنید تا بعد از افشا شدن خیانت همسرتان، او را به سمت خودتان برگردانید.

در این حالت، متوجه می شوید که رفتارهای ناامیدانه شما باعث نقض شدن اصول و ارزش های اساسی و بنیادی شما در زندگی می شوند. نه تنها همسرتان شما را ترک کرده است، بلکه خودتان هم خودتان را ترک کرده اید.

در این موقعیت، درک این نکته بسیار حائز اهمیت است که ارزش های اصلی و بنیادی شما تغییری نکرده اند، اما این طوفان شدید احساسی، توانایی شما در اتخاذ تصمیمیات عاقلانه برای دفاع از خودتان را به طور موقت مختل کرده است.

به مرور زمان، تصویری واضح تر و همدلانه تر نسبت به شرایط خود و علت اعمال و رفتار خود به دست می آورید. اگر احساس می کنید که با خود بیگانه شده اید و بر وجود خود کنترل ندارید، مطمئن باشید که تنها نیستید و واکنش شما، متناسب با دردی است که بر دلتان نشسته است.

این شوک عاطفی به عنوان حالتی بعد از خیانت باعث می شود که فرد عملاً رفتارهایی از خود نشان دهد که بعداً باعث تنفر پیدا کردن او از خود و یا افسوس خوردن او شوند.

اگر بتوانید بپذیرید که این مسئله خیانت همسر چه تغییرات فیزیولوژیکی و روان شناختی عمیقی را در شما ایجاد کرده است، شاید یاد بگیرید که خودتان را تا این حد تند و سختگیرانه قضاوت نکنید.

 

چهارمین تاثیر منفی بعد از افشای خیانت همسر؛از دست دادن احترام به خود

یکی دیگر از تاثیرات منفی بعد از افشای خیانت همسر، از دست دادن احترام به خود است.

از دست دادن احترام به خود بعد از خیانت همسر، به خاطر اینکه نتوانستید این موضوع را بر زبان بیاورید که به شما ظلم شده است: ((چرا محدوده های مورد نظرم یا به عبارتی حد و مرز در رابطه را مشخص نکردم؟))

زمانی که به روزهای قبل از آشکار شدن این راز خیانت بار فکر می کنید، ممکن است احترام شما نسبت به خودتان از بین برود و متوجه شوید که چطور از تمام شک و ظن های خود فرار می کردید یا آنها را در دل خود پنهان می کردید.

از خودتان می پرسید: ((چه طور می توانستم انکارهای همسرم را به آن راحتی قبول کنم؟)) یا ((چطور تا این حد احمق و ضعیف بودم که همسرم را با حقیقت رو به رو نکردم؟))

بدیهی است که همه سوء ظن ها هم توجیه ندارند. بعضی افراد دچار بی اعتمادی وسواس گونه هستند و چیزهایی را تصور می کنند که حقیقت ندارند. با این حال، اغلب اوقات این نشانه ها واقعی هستند و برداشت های اشتباهی نیستند.

به محض اینکه ماجرای خیانت آشکار می شود، کاملاً طبیعی است که دچار سطوح مختلفی از احتیاط و گوش به زنگ بودن شوید. احتمال دارد که این شک و شبهه های شما بی اساس و ناعادلانه باشند و وقتی همسرتان حرفی می زند یا کاری انجام می دهد، قادر به تشخیص حقیقت بودن یا دروغ بودن آن نباشید.

در این حالت نه تنها نمی توانید به همسرتان اعتماد کنید بلکه به برداشت ها و ادراک خودتان هم اعتماد نمی کنید. با خود می گویید: ((همسرم چه چیزی را از من پنهان می کند؟)) و ((من چه چیزی را از خودم پنهان می کنم؟))

این تغییر و تحول از ((غفلت و بی توجهی)) به ((احتیاط و توجه زیاد))، تا حدودی به صورت تطبیقی عمل می کند؛ یعنی ذهن شما خاطره آسیب روحی شما را ثبت می کند تا در مقابل آسیب های بعدی از شما محافظت کند.

اگر شما و همسرتان از هم جدا شوید، احتمال دارد این حس بی اعتمادی شما در روابط دیگرتان نیز مثل سایه به دنبال شما باشد. اگر با هم بمانید، در صورتی که همسرتان قابل اعتماد بودن خود را ثابت کند، ممکن است این حس بی اعتمادی کاهش پیدا کند اما هرگز به طور کامل از بین نمی رود.

در واقع شما نیاز دارید در اینجا بر روی تله ی بی اعتمادی و همچنین رنجش ها و زخم هایی که از بی اعتمادی دارید، کار کنید.

پنجمین تاثیر منفی بعد از افشای خیانت همسر؛ کنترل بر افکار و اعمال خود

از دست دادن کنترل فرد بر ذهن و بدن خود: ((چه طور ذهنم را آرام کنم؟ چه طور تنش و اضطرابم را از بین ببرم؟))

وقتی سعی می کنید اتفاقی که برایتان افتاده است را برای خود حلاجی کنید، ممکن است کنترل افکار و اعمال و رفتار خود را از دست بدهید. احتمال دارد حساسیت شما بیشتر شود و تمام توجه تان را بر دروغ های همسرتان، جزئیات خیانت همسر و وقایعی که باعث آن شدند، معطوف کنید.

همچنین، ممکن است در محل کار نیز رفتاری وسواس گونه تر پیدا کنید، سخت کوش تر شوید و کارهای خود را سریع تر انجام دهید تا اضطراب را از خود دور کنید. با این وجود، هیچ یک از این واکنش ها آرامشی که مدنظرتان هست را به شما نخواهند داد.

 

  • چگونه بعد از خیانت همسر، ذهنم را آرام کنم؟

ذهن هم برای خودش نوعی هوش دارد و در چنین موقعیت هایی، زیر بار کنترل شدن

نمی رود. حساسیت های شما، کنترل ذهنتان را در دست می گیرند و ناگهان متوجه می شوید که در ذهن خود به تصاویر همسرتان و نفر سوم رابطه خیره شده اید و این تصاویر بخش خودآگاه وجود شما را بمباران کرده اند. این حالت به قدری روی شما تاثیر می گذارد که حتی خواب و تمرکز شما را مختل می کند.

اگر افکار آزاردهنده و تکرارشونده واقعاً باعث مختل شدن عملکرد شما می شوند، می توانید از یک مشاور یا کوچ(مربی) یا یک راهبر کمک و مشورت بگیرید. سعی کنید اتفاقی که در درونتان افتاده است را به عنوان واکنشی مقتضی و طبیعی در مقابل شوک آشکار شدن حقیقت تلخ خیانت همسرتان بپذیرید.

هر چه قدر که این کار را بیشتر و بهتر انجام دهید، از بطن این شرایط تلخ یک قدم به سوی عقب برداشته اید و حساسیت های خود را با حس همدلی و محبت بیشتری بررسی می کنید.

بعد از پذیرش واقعیتی که اتفاق افتاده، لازم است به بخش هایی از درون خود بپردازیم که دچار مشکل شده است مثل تخریب عزت نفس.

ششمین تاثیر منفی بعد از افشای خیانت همسر؛ باورهایی که ایجاد می شوند….

فقدان احساس ذاتی و بنیادی شما مبنی بر وجود نظم و عدالت در جهان هستی: ((این دنیا دیگر برای من معنا و مفهومی ندارد.))

شاید با خود فکر کرده بودید که نحوه عملکرد دنیا را به خوبی می دانید و از طریق این دانسته خود می توانید بر زندگی خود کنترل داشته باشید. قواعدی مثل ((از هر دست بدهی از همان دست می گیری)) و ((هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی)) و قواعد دیگری که یک زمانی آنها را اصول زندگی خود قرار داده بودید، قبلاً از نظر شما زیر سوال نمی رفتند و هیچ چیز نمی توانست آنها را خدشه دار کند.

با این حال وقتی متوجه خیانت همسر می شوید، اعتقاد شما به وجود نظم و عدالت در هم می شکند و به دنبال آن، فرضیه شما مبنی بر اینکه آدم خوبی هستید و دنیا اساساً بر مبنای امنیت و نظم و عدالت است، از بین می رود.

زمانی که این فرضیه عظیم و گسترده شما در مقیاسی بزرگ و جهانی نقص می شود، مجبور می شوید با عقایدی بنیادی شخص خودتان در مورد عدالت، آن هم در هر جنبه از زندگی، از جمله: عشق و ازدواج مواجه شوید.

عقایدی که زمانی آنها را موثق می دانستید و باور داشتید، ممکن است اکنون از نظر شما به طرز وحشتناکی احمقانه و ساده لوحانه به نظر برسند. هر چند، احتمال دارد به جای رها کردن این عقاید، خوب بودن، مناسب و ایده آل بودن و درستی، قضاوت خودتان را زیر سوال ببرید. هنگام تلاش برای درک و هضم این مسئله، ممکن است به این باور برسید که هر آنچه لایق آن بوده اید را دریافت کرده اید.

ممکن است در این حالت افسردگی و سردرگمی تصور کنید که دنیا بر اساس اصولی که قبلاً بدون چون و چرا باور داشتید، پیش نمی رود و یا تصور کنید که ((شما)) با این اصول همخوانی ندارید و به اندازه کافی خوب نیستید(عقیده ای که موجب آشفتگی درونی می شود).

شاید الان نه، اما بعدها متوجه شوید که در هر دوی این دیدگاه ها اغراق صورت گرفته است و زیادی تعمیم داده شده اند. شما واقعاً مجبور نیستید خودتان یا دنیا را به صلابه بکشید و سرزنش کنید. روال زندگی تا این حد هم تصادفی و شانسی نیست و شما هم تا این حد غافل و ناشایست نیستید.

لازم است باورهای خود را شناسایی و بررسی کنید و با نگاهی شفاف به بازسازی آنها بپردازید.

 

هفتمین تاثیر منفی بعد از افشای خیانت همسر؛ باورهای مذهبی

از دیگر تاثیرات منفی بعد از افشای خیانت همسر، از دست دادن باورهای مذهبی است.

از دست دادن باورهای مذهبی: ((چرا خداوند من را رها کرده است؟))

بعد از افشای خیانت همسر، بعضی از شما ممکن است هنگامی که سعی می کنید درد و غم خود را توصیف کنید، احساس تنبیه شدن یا رها شدن از سوی خداوند را پیدا کنید.

همان طور که کاشنر در کتاب خود می گوید، زمانی که مردم در یک مصیبت گرفتار می شوند، مدام از خود می پرسند: ((اگر خدا وجود دارد، اگر گذشته از مهربان و بخشنده بودن عادل است، چه طور توانست این کار را با من بکند؟))

با وجود اینکه در چنین موقعیتی تصور می کنید یک خدای ظالم به شما ظلم کرده است، یک خدای بی تفاوت شما را رها کرده است و یک خدای عادل شما را بی ارزش دانسته و آنچه که لایق آن بودید را به شما داده است، باید بگویم در چنین شرایطی آرامش و تسلی خاطری که در مذهب یا آیین مذهبی پیدا می کردید را از دست داده اید و بیشتر از همیشه احساس تنهایی و درماندگی می کنید.

ممکن است با دیدن رفتار سرد و بی تفاوتی از سوی راهنمایان مذهبی خود و یا از بین رفتن خانواده ای که به واسطه آن معنا و مفهوم هویت اجتماعی و حمایت عاطفی را درک می کردید، ایمان شما ضعیف تر شود.در اینجا لازم است به شناسایی و بازسازی باورهای بنیادین خود بپردازید.

 

هشتمین تاثیر منفی بعد از افشای خیانت همسر؛ از دست دادن ارتباط با دیگران

از دست دادن ارتباط با دیگران می تواند یکی از تاثیرات منفی بعد از افشای خیانت همسر باشد.

از دست دادن ارتباط با دیگران: ((چه کسی را می توانم محرم راز خود بدانم؟ چه کسی کنارم است؟))

ممکن است احساس خجالت و حقارت شما این تصور را در شما ایجاد کند که همه دارند در مورد شما صحبت می کنند و مثل طاعون از شما فراری هستند.

از خودتان می پرسید: ((چرا اطرافیانم دیگر به من سلام نمی کنند و من را به گردش و بیرون رفتن دعوت نمی کنند؟))

با اینکه بخشی از وجود شما دوست دارد با دیگران ارتباط برقرار کند و به همه دنیا بگوید که چه طور به شما بی حرمتی شده است، بخش دیگری از وجودتان تمایل دارد که ساکت و تنها بماند.

یک آن، مشتاق تایید شدن دوست داشتنی بودن خود از سوی دیگران می شوید و به سراغ کسانی می روید که به ماجرای شما گوش خواهند دید و تصدیق خواهند کرد که شما واقعاً ضربه روحی بدی خورده اید. چند لحظه بعد، به خاطر احساس تکبر و ترس از مورد تمسخر قرار گرفتن، پشیمان می شوید و در انزوا فرو می روید و نوعی احساس مسئولیت لجوجانه مبنی بر حفظ آبروی فردی پیدا می کنید که به شما نارو زده است.

دانستن این نکته بسیار حائز اهمیت است که بعضی افراد با مسئله خیانت مثل یک بیماری واگیردار برخورد می کنند که ممکن است اگر زیادی به شما نزدیک شوند، به رابطه خود آنها نیز سرایت کند.

به دلیل اینکه موضوع خیانت از دید این افراد همانند یک تکه نجاست است، سعی کنید توقع زیادی از آنها نداشته باشید و یا رفتار سرد و ناخوشایند آنها را به دل نگیرید.

احتمال دارد این افراد چیزی که از آن سر درنمی آورند را نوعی تهدید برای خود تلقی کنند ولی رابطه خودشان شکننده تر از چیزی باشد که می دانند یا قادر به پذیرش آن هستند.

لازم است شما تا جایی که می توانید به پذیرش خود و چیزی که رخ داده برسید و شما به خیانت به شکل یک بیماری واگیردار نگاه نکنید بلکه آن را چالشی در نظر بگیرید که لازم است حل شود و درصدد معنایی برای آن باشید که چه درسی به شما می دهد، خیانتی که پیش امده، چه چیزی برای من دارد.

حتماً این سوال را از خود بپرسید و به دنبال جواب ان باشید.

نهمین تاثیر منفی بعد از افشای خیانت همسر؛ از بین رفتن حس هدفمندی

نهمین تاثیر منفی بعد از افشای خیانت همسر، از بین رفتن حس هدفمندی در زندگی است.

از بین رفتن حس هدفمندی، حتی اشتیاق به زنده بودن و زندگی کردن: ((گاهی اوقات وقتی که شب با ماشین به سوی خانه می روم، این فکر به سرم می زند که ساده ترین راه حل برایم این است که ماشین را از جاده منحرف کنم و به زندگی عذاب آورم پایان بدهم.))

زمانی که فکر می کنید دیگر هیچ گاه مجدداً قادر به دوست داشتن همسرتان و یا دوست داشته شدن از سوی او نخواهید بود، زمانی که دیگر خودتان و زندگی تان برای شما ارزشی ندارد و زمانی که زنده بودن برای شما دردناک تر از مرگ است، تعجبی ندارد که فکر خودکشی به سرتان بزند.

این حالت، غم انگیزترین واکنش به خیانت همسر خود است: از دست دادن اشتیاق خود به زنده بودن.

بعضی رویدادهای زندگی تلخ تر از خیانت همسرتان هستند. با این وجود، به یاد داشته باشید که ناراحتی شما مانند یک مه غلیظ صبحگاهی است؛ دید شما را مختل می کند و درک این موضوع را برای شما سخت می کند که داشتن افکار مربوط به خودکشی، با عمل کردن به آنها خیلی فرق دارد.

چیزی که شما در اصل مایل به کشتن آن هستید، وجود خودتان نیست، بلکه غم و اندوه شما است. در حال حاضر وظیفه شما این است که تمام تلاش خود را برای شکیبایی در مقابل اندوه تان بکنید، حتی اگر هنوز نمی دانید که باید برای تغییر آن چه کار کنید.

اکنون ممکن است صحبت های من را باورنکردنی تلقی کنید، اما باید ایمان داشته باشید که به مرور زمان می توانید دوباره برای خودتان ارزش قائل شوید و ارتباطات خوب و پایداری را با افرادی که برایتان مهم هستند، برقرار کنید.

در صورتی که اشتیاق و هدفمندی شما با دیدن خیانت به شکل شدیدی از دست می رود لازم است به معنای زندگی خود فکر کنید و معنای زندگی خود را بیابید.

لازم است زخم ها و رنجش های زندگی خود را شناسایی کنید و در روند شفای زخم ها قرار بگیرید.

نتیجه:

پس اگر در زندگی و رابطه ی خود تجربه ی خیانت را داشته اید لازم است نسبت به تاثیرات منفی بعد از افشای خیانت همسر، شناخت و همچنین پذیرش پیدا کنید. شناخت نسبت به هر کدام از این تاثیرات، در بازسازی آنچه از درون تخریب شده است، کمک می کند.

در واقع به ریشه و منشا مشکل یا مشکلات خود پی می برید و در صورت تمایل می توانید آنها را حل کنید.

افراد چه احساسات و واکنشی به خیانت همسر نشان می دهند

افراد چه احساسات و واکنشی به خیانت همسر نشان می دهند؟

بعد از خیانت همسر، چه احساساتی را تجربه می‌کنم؟

وقتی با خیانت همسر رو به رو شدم، شوک شده بودم و نمی‌دانستم دقیقاً چه احساساتی در درونم می‌گذرد تا اینکه بعد از مدتی تصمیم گرفتم با فردی که این تجربه را داشته به گفتگو بپردازم.

تمایل داشتم  ببینم، چه احساساتی درونم می‌گذرد؟

این که با این تجربه بیگانه بودم و با خودم غریبه شده بودم، آزارم می‌داد و تنها حسی که داشتم و برایم خیلی بارز بود، احساس پوچی ام بود.

به راستی در تجربه‌ی خیانت همسر، چگونه احساساتی تجربه می‌شود؟

تاثیرات روانی و واکنش ها در تجربه‌ی خیانت همسر، کدامند؟ و…

در این مقاله قصد داریم به احساسات و واکنش ها در خیانت همسر بپردازیم.

افراد در خیانت همسر چه احساساتی را تجربه می‌کنند

به راستی، در خیانت همسر به طور رایج، چه احساساتی تجربه می‌شود؟ با یک مثال شروع می‌کنیم:

(زمانی که پانزده ساله بودم، مورد تجاوز جنسی قرار گرفتم. خیانت تو، حتی از آن اتفاق هم بدتر است چون آن متجاوز یک غریبه بود اما فکر می‌کردم تو بهترین دوست من هستی.)

(هنگامی که برای اولین بار متوجه راز تو شدم، حسی که به تو داشتم از بین رفت اما بدتر از آن اینکه در اعماق وجودم، اعتمادی که به دنیای اطرافم و خودم داشتم را از دست دادم.)

این نظرات، فقط نقطه آغازی برای بیان احساس شکست عمیق و گسترده ای هستند که ممکن است به محض اطلاع پیدا کردن از خیانت همسر خود،  به شما دست بدهد. با هیچ روشی نمی‌توانید خود را از قبل برای شنیدن این راز ناراحت کننده آماده کنید.

ممکن است پس از فهمیدن این راز، زندگی شما و دنیایی که در آن زندگی می‌کنید، از هم بپاشد. حس اطمینان از خود و امنیتی که در گذشته داشتید، ممکن است بعد از این اتفاق از دید شما ساده لوحانه و یا اشتباه به نظر برسند. از خودتان می‌پرسید: (وقتی این اتفاقات افتاده، من کجا بوده ام؟)، (من اصلاً روی این سیاره زندگی می‌کنم؟)

 

افراد در خیانت همسر چه احساساتی را تجربه می‌کنند

اولین حالت بعد از خیانت همسر

امکان دارد از لحاظ جسمی و فکری دچار شوک و حالاتی بعد از خیانت شوید. در واقع معمولاً شوک اولین حالت بعد از خیانت همسر است.

 احساس نظم و عدالتی که نسبت به دنیا داشتید، از بین می‌رود. همچنین حس کنترل داشتن بر زندگی خودتان، حس احترام به خودتان و تعریفی که برای مفهوم وجود خودتان داشتید نیز از بین  می‌‍روند، در واقع احساس ارزشمندی درون شما تخریب می‌شود.

ممکن است احساس کنید همه اطرافیان تان، خانواده، دوستانتان و حتی خدا هم شما را ترک کرده اند. با خودتان غریبه می‌شوید و احساسات شدید ناپایداری را تجربه می‌کنید، برای مثال یک لحظه استوار و مصمم هستید و اندکی بعد، خود را حقیر و نیازمند می‌دانید. هنگامی که این احساسات شدید و متناقض به سراغ تان می‌آید، ممکن است از خودتان بپرسید: (نکند دارم عقلم را از دست می‌دهم؟!)

آیا احساسات بعد از خیانت همسر، طبیعی است

به شما اطمینان می‌‍دهیم که با تجربه‌ی این احساسات بعد از خیانت همسر، عقل تان را از دست نداده اید و در واقع در حال تجربه کردن عکس العملی طبیعی و مقتضی به یک اتفاق شدیداً تاسف بار و ناراحت کننده هستید. شما نه تنها به خاطر از بین رفتن هماهنگی و یکپارچگی رابطه خود، بلکه به خاطر از بین رفتن این تصور که “شما تنها فرد خاص و مهم در زندگی همسرتان هستید و صمیمیت بین شما تا ابد ادامه پیدا خواهد کرد” نیز دچار سردرگمی می‌شوید.

هنگام مواجه شدن با این اتفاقات مخرب و ناراحت کننده، داشتن احساس شکست کاملاً طبیعی است و اگر این حس به وجود نیاید جای تعجب دارد!

فرآیند بهبود و درمان زمانی آغاز می‌شود که شما احساسات فعلی خود را خیلی واضح و روشن بپذیرید و غمی که دچار آن شده اید را بشناسید.

تاثیرات فیزیولوژیکی و واکنش ها به خیانت همسر چیست

احتمالاً در این تجربه یعنی خیانت همسر، دستخوش تغییرات روان شناختی در سیستم عصبی و عملکرد شناختی خود شده اید. هنگامی که آدرنالین و سایر هورمون های مرتبط با استرس در سیستم اعصاب سمپاتیک شما ترشح می‌شوند، نوعی حالت برانگیختگی شدید را تجربه می‌کنید. شما دائماً به دنبال نشانه هایی مبنی بر خیانت مجدد همسر یا شریک عاطفی خود هستید، دچار اضطراب و آشفتگی مزمن هستید و مدت زیادی طول می‌کشد تا خواب تان ببرد. در طول شب دائم از خواب می‌پرید و نسبت به سر و صدا حساس تر شده اید.

 به دلیل خواب کم، احساس کسالت و خستگی می‌کنید و دائم فکرتان مشغول است.

خاطرات، حس ها و تصاویر واضح و ناراحت کننده ای از گذشته همانند مته روی ذهن تان است. زمانی که خواب هستید، خواب های خشونت آمیز و پرتنشی می بینید، زمانی که بیدار هستید، ناگهان متوجه می‌شوید که مسیر خود را گم کرده اید و یا گیج و سردرگم هستید.

به دلیل تغییراتی که در سیستم عصبی شما پدید می‌آید، ممکن است احساسات شدیدتان، خود را به شکل حس ترس یا درماندگی نشان دهند.

آبرام کاردینر در توضیحاتی که در مورد تاثیر عصبی_فیزیولوژیکی ضربه احساسی بر انسان ارائه داده است، می‌گوید:

(پس از این شوک و ضربه احساسی، تمام سیستم های بدن که مربوط به فعالیت های نیازمند به تمرکز، هماهنگی و هدفمندی هستند، به هم می‌ریزند.)

واکنشی دیگر به خیانت همسر

تغییر فیزیولوژیکی دیگری نیز در سیستم بدن اتفاق می‌افتد که بسیار متفاوت است. در این حالت، اپیوئیدهای درون زا که شبیه به مورفین هستند به داخل سیستم عصبی شما ترشح می‌شوند. این ماده، درک و حس شما نسبت به درد را کند می‌کند و از شما در برابر استرس احساسی شدید، محافظت می‌کند.

به عبارت دیگر، بدن شما منقبض می‌شود، به خواب زمستانی می‌رود و فعالیت آن متوقف می‌شود. طیف احساسات و عواطف شما محدود می‌شود و نسبت به روابط و فعالیت هایی که شاید تا مدتی قبل باعث شادی و انگیزه پیدا کردن شما می‌شدند، بی علاقه می‌شوید.

هنگامی که سعی می‌کنید خودتان را جمع و جور کنید و بر احساسات تان کنترل داشته باشید، متوجه می‌شوید که چندان موفق به این کار نمی‌شوید. افکارتان پراکنده هستند و تمرکز ندارید. در محل کار کاغذها را روی میز پخش می‌کنید، در خانه روی صندلی می‌نشینید و به نقطه ای خیره می‌شوید.

به دلیل اینکه اعتماد به نفس خود را نسبت به توانایی ارتباط برقرار کردن با دنیای اطراف تان از دست داده اید، در انزوای خود فرو می‌روید و به شکل عجیبی احساس گیجی و تنهایی می‌کنید.

تاثیرات روانی خیانت همسر، کدامند

نه گروه از انواع مختلف فقدان و شکست هستند که احتمال دارد شما یعنی فرد خیانت دیده ،آنها را تجربه کنید. تمام این شکست ها، شکل های مختلفی از یک فقدان بسیار اساسی و بنیادی هستند؛ فقدانی که فراتر از فقدان و از دست دادن همسرتان است، یعنی از دست دادن خودتان.

احتمالاً تشخیص دادن این نوع فقدان در وجودتان از هر گونه احساس فقدان دیگری برایتان سخت تر و دردآورتر است، چون هیچ یک از انواع دیگر آن تا این حد برایتان ملموس نیست. اما با اینکه انواع دیگر فقدان را نیز همانند این حس تلقی می‌کنید، احتمال دارد در درون خود به خاطر این نوع خاص از فقدان، دچار رنج و اندوه شدیدی بعد از خیانت همسر باشید.

تاثیرات منفی بعد از افشای خیانت همسر

در تجربه‌ی خیانت همسر یا خیانت در رابطه ناگهان احساس می‌کنید که این موارد را در وجود خود از دست داده اید:
این موارد، تاثیرات منفی بعد از افشای خیانت همسر هستند.

  • حس خاص بودن برای طرف مقابل
  • احترام به خود را، چون خودتان را خوار و حقیر می‌کنید و ارزش های اساسی خود را زیر پا می‌گذارید تا همسرتان را برگردانید به عبارتی احساس ارزشمندی خود را از دست می‌دهید.
  • احترام به خود را، چون قدرت و شهامت ندارید که اشتباهات خود را بر زبان بیاورید.
  • کنترل بر افکار و اعمال خود.
  • حس بنیادی و اساسی که نسبت به نظم و عدالت حاکم بر جهان داشتید.
  • باورهای مذهبی.
  • ارتباطات خود با اطرافیان.
  • حس هدفمندی و حتی علاقه به زندگی کردن.

 

تاثیرات منفی بعد از افشای خیانت همسر

در این مقاله به احساسات و تاثیرات روانی و فیزیولوژیک در تجربه‌ی خیانت همسر پرداختیم زیرا در هر مسئله و چالشی، اولین گام برای درک و حل موضوع، شناخت و پذیرش نسبت به آنچه در حال رخ دادن است.

چگونه سواد رابطه عاطفی را یاد بگیریم

چگونه سواد رابطه عاطفی را یاد بگیریم؟

 چگونه سواد رابطه عاطفی را یاد بگیریم؟

وقتی در جستجوی معنا و درک (سواد رابطه عاطفی) بودم، اولین سوالی که بعد از تعریف سواد رابطه عاطفی، ذهنم را مشغول کرد این بود که؛ چگونه سواد رابطه عاطفی را کسب کنیم و یاد بگیریم؟ آیا امکان عملی شدن آن در زندگی وجود دارد؟ برای یادگیری سواد رابطه عاطفی از کجا باید شروع کرد؟ و…
در این مقاله قصد داریم به یادگیری سواد عاطفی بپردازیم.

یادگیری سواد رابطه عاطفی

هیچ لزومی ندارد که در حالت بی حسی عاطفی زندگی کنید، همچنین دیگر نباید بر اثر تصمیم های آنی عاطفی یا عدم کنترل احساسات خود، دائم عذاب بکشید و در حالت طردشدگی و نگرانی به سر ببرید و اگر چنانچه یک آدم همدل، تاثیرپذیر و حساس هستید، دیگر نیازی نیست که اسیر احساسات مردم باشید.

تحقیقات نشان می‌دهد در محیطی که به شما اجازه می‌دهد احساسات قدرتمند خود را ابراز کنید، قادر خواهید بود حتی ضربه های روحی بسیار شدید را نیز درمان کنید.

در یک محیط بهنجار عاطفی می‌توانید مستقیم به طرف قلب مشکل خود بروید و به آرامی ولی مطمئن با عواطف و احساسات جانکاه خود رو به رو شوید. احساسات منتج شده از ضربات روحی و عاطفی، از جمله کابوسهای شبانه، یادآوری گذشته، حملات نگرانی و افسردگی از طریق بحث با دوستان همدل، خانواده، مشاوران یا اعضای گروه درمانی به تدریج کاهش می‌یابد یا حتی به طور کامل از بین می‌رود. به این ترتیب نه فقط بهبود می‌یابید بلکه همچنین خویشتن عاطفی جدیدی کشف می‌کنید و در نتیجه روابط شما با دیگران به کلی تغییر خواهد کرد.

شاید در دنیایی همچون دنیای پرآشوب ما، در پی خویشتن عاطفی خود رفتن، چندان معقول به نظر نرسد. ظاهراً کسانی که احساسات قدرتمند خود را مخفی می‌کنند وضعیت بهتری دارند، زیرا در آن هنگام که دیگران در زیر هجوم احساسات خود غرق می‌شوند، آنها بر روی آب می‌مانند.

اما در یک زندگی پویا و سازنده، در لحظات تصمیم گیری، نیاز به دانش عاطفی داریم. از بحث عادی روزانه در سر میز صبحانه تا تصمیم گیری های مهمی همچون انتخاب همسر، به طور حیاتی نیاز به دانش و سواد عاطفی داریم تا زندگی مطلوب تری داشته باشیم.

 

یادگیری سواد رابطه عاطفی

چگونه مشتاق به یادگیری سواد رابطه عاطفی شویم؟

به ندرت بتوان چیزی هیجان انگیزتر از کشف مجدد خویشتن عاطفی خود یافت. همین هیجان و جذبه و شور است که علاقه مندی مردم را برای آموزش سواد عاطفی برمی انگیزد.

افراد وقتی که برای لحظه ای به اثرات بعدی زندگی متکی بر سواد عاطفی واقف می‌شوند، از زیبایی نهفته در آن تعجب می‌کنند. این عامل باعث می‌شود به جدالی خستگی ناپذیری با ناهنجاریهای عاطفی بپردازند.

به طور مثال نمونه‌ی زیر، نامه ای از یک مادربزرگ بیوه‌ی 55 ساله است:
(از موقعی که بچه بودم می‌دانستم می‌توان به گونه ای متفاوت روزگار را گذراند و همیشه عقیده داشتم که در رابطه با عواطف و احساسات باید صادقانه عمل کرد و به هیچ نوع سازشی تن در نداد.

من همیشه سعی کرده ام مردم را دوست بدارم، به دختران و نوه هایم عشق ورزیده ام، اما حالا فهمیده ام که عشق کافی نیست؛ همان طور که در مورد زندگی زناشویی ام اتفاق افتاد. از حالا تصمیم گرفته ام که برای صداقت عاطفی مبارزه کنم. از شما سپاسگزارم که راه را به من نشان دادید.

 مراحل یادگیری سواد رابطه عاطفی کدامند

اکنون اجازه دهید نظری اجمالی به فرآیند یادگیری بیندازیم. ما می‌توانیم با اظهار عشق و محبت، دریچه ای در دیوار جدایی عاطفی ایجاد کنیم. یادگیری سواد رابطه عاطفی از قلب آغاز می‌شود و به همانجا ختم می‌گردد.

در برخورد با زن و شوهرهایی که با یکدیگر مشکل داشته اند اغلب اوقات زنها شکایت دارند که شوهرشان آنها را دوست ندارد یا این عشق به اندازه کافی نیست، یا آنها احساسات عاشقانه خود را بیان نمی کنند و یا این که با خوشحالی مهر و محبت را دریافت می‌کنند ولی چیزی پس نمی دهند.

بدون شک، اکثر مردان به همسران خود عشق می‌ورزند و آنها را دوست دارند. ولی فقط عده‌ی کمی از انها قادرند عشق خود را ابراز کنند و بقیه هم از عدم توانایی خود در این زمینه رنج می‌برند. عدم توانایی مردها در ابراز عشق، نمونه ای از بی حسی عاطفی است. زنها اغلب از بی عاطفگی مردان شکایت می‌کنند اما مردها هم می‌توانند همین اعتراض را به آنها بکنند و از سردی و عدم ابراز محبت آنها گله مند باشند.

بی حسی عاطفی به هیچ وجه منحصر به مردان نیست اما صرف نظر از نوع جنس آدم ها، راه حل همان است: گشودن غل و زنجیر قلب.

اجازه دهید با مثالی به این موضوع بپردازیم:
جک و جینا به دفتر مشاوره رفتند و خیلی ناراحت بودند. بعد از یک سال و نیم ازدواج سعادت بار، به یکباره همه چیز تغییر کرده بود. آنها بر سر هر چیزی با هم (می‌جنگیدند) و درگیری های آنها کم کم بالا گرفته بود و داشت به جاهای غم انگیزی منتهی می‌شد.

در همان دقایق اولیه دریافت می‌شد که آنها هنوز عاشق یکدیگر هستند، اما قادر نیستند عواطف تلنبار شده در وجودشان را به یکدیگر ابراز کنند. می‌توانستم شروع به پرسش سوالاتی راجع به کودکی آنها بکنم یا سعی کنم در بگو مگوی آنها با هم نقش میانجی را بازی کنم. اما وقتی که دیدم سرمایه عاطفی عظیمی در رابطه آنها وجود دارد، پیشنهاد کردم که راجع به خصوصیات خوب یکدیگر صحبت کنند؛ همان ویژگی های که باعث شده بود به یکدیگر دل ببندند و با هم ازدواج کنند.

این موضوع باعث آرام شدن آنها شد و به زودی شروع به صحبت صمیمانه با یکدیگر کردند و همان طور که روزهای خوب زندگی شان را به یاد می‌آوردند، شادتر می‌شدند. در واقع آنها در آن موقع پنجره قلبهایشان را به روی هم گشودند.

در جلسات بعد از آنها خواسته شد با پیروی از اصول سواد عاطفی، از احساساتشان برای یکدیگر صحبت کنند و خشم خود، هراس های عمیق شان و بزرگ ترین امیدهای خود را برای یکدیگر آشکار کنند.

آنها بعد از ان که از چشم انداز عاطفی یکدیگر باخبر شدند، به درک جدیدی از یکدیگر رسیدند و قدر همدیگر را بهتر شناختند. اکنون با این درک جدید در موقعیتی قرار گرفته بودند که می‌فهمیدند چگونه با یک سری رفتارهای زیانبار، که باید آنها را تصحیح می‌کردند به رابطه زناشویی خود آسیب وارد کرده بودند. حالا آماده بودند که مسئولیت اعمال خود را بپذیرند و از یکدیگر عذرخواهی کنند.

این کار مشکل بود اما آرامش عمیقی برای آنها به ارمغان آورد. عشق خود را بازیافتند و رابطه شان تحکیم یافت. سه مرحله اساسی سواد رابطه عاطفی:

 گشودن قلب

این نخستین مرحله است. چون قلب محل نمادین احساسات و عواطف ماست. وقتی که شاد هستیم، عاشق می‌شویم و در اوج لذت و خوشی همه چیز را با قلب خود حس می‌کنیم. همین طور با قلبمان است که غم، خشم و دلشکستگی را تجربه می‌کنیم.

بنابراین من کار را با آزاد کردن مرکز احساسات (قلب) از قید و بندها و محدودیت ها شروع کردم تا آنها بتوانند عشق و علاقه خود را به یکدیگر نشان دهند.

 

 گشودن قلب در سواد رابطه عاطفی

بررسی چشم انداز عاطفی

به محض آن که پنجره های قلب به روی یکدیگر باز شد، باید به اطراف نگاه کنید و از پهنه عاطفی که در آن زندگی می‌کنید یادداشت بردارید. سپس باید یاد بگیرید که چه احساسی دارید، این احساس چه قدرتی دارد و چرا بروز کرده است. به این ترتیب از افت و خیز احساسات خود باخبر می‌شوید. بعد، از احساساتی که دیگران تجربه کرده اند یادداشت برمی دارید و به تاثیر اعمال خود بر احساسات آنها توجه می‌کنید.

بدین ترتیب به تدریج به نحوه تاثیر عواطف بر یکدیگر واقف می‌شوید و می‌فهمید که بعضی اوقات از آمیزش آنها با یکدیگر جریانات عاطفی شدیدی به وجود می‌آید که بر ما و دیگران تاثیر می‌گذارد. به طور خلاصه، نسبت به احساسات خود و دیگران شناخت بیشتری پیدا می‌کنید.

 قبول مسئولیت

برای این که تغییری واقعی و ماندگار در روابط آسیب دیده خود ایجاد کنید باید مسئولیت برخی از خطاها را به عهده بگیرید.

یعنی گشودن قلب و آگاه شدن از چشم انداز عاطفی دیگران کافی نیست وقتی که در روابط بین شما و دیگران اشتباهاتی رخ می‌دهد برای رفع آنها باید از دیدگاهی عمیق تر به موضوع بنگرید. اولاً طرفین باید مشکل را از دیدگاه خود تعریف کنند، ثانیاً خطاهای به وجود آمده را بپذیرند، ثالثاً از یکدیگر عذرخواهی کنند و تصمیم بگیرند که رفتار خود را تغییر دهند و این را در عمل نشان دهند.

آدم ها در روابط خود با دیگران دچار خطاهای کوچک و بزرگ می‌شوند. وقتی که اشتباهی می‌کنید باید عذرخواهی کنید و مسئولیت خطایی را که مرتکب شده اید بپذیرید.

همچنین باید از طرف مقابل دلجویی کنید و رفتار خود را تصحیح کنید و دوباره مرتکب آن خطا نشوید. اما این حرف ها گفتنش خیلی ساده تر از انجام دادنش است.

عده بسیار کمی از مردم به آن درجه از مهارت عاطفی رسیده اند که بابت خطاهای خود صمیمانه عذرخواهی کنند و به دفاع بیهوده از خود نپردازند. شاید این ساده تر به نظر برسد که از قید عذرخواهی بگذریم و از تکرار خطا اجتناب کنیم.

اما تاثیر این عمل به اندازه عذرخواهی نیست. به هر حال اکثر مردم تمایل ندارند که حتی پیش خود بپذیرند که مرتکب کار خطایی شده اند. از طرف دیگر اگر کسی داوطلبانه و به طور مکرر به عذرخواهی بپردازد ولی هرگز تغییری در رفتار خود ندهد ، آنگاه عذرخواهی های او بی معنا خواهد شد.

پذیرش مسئولیت اعمال خود و تصحیح رفتار خویش، آخرین مرحله از آموزش سواد عاطفی است. و به این طریق متوجه می‌شوید که چگونه با همسر خود رفتار کنم؟

 سواد رابطه عاطفی برای ما چه کاری انجام می‌دهد؟

آنچه توصیف کردیم ممکن است خیلی سخت به نظر برسد. شاید تصور کنید که این برنامه نیروی زیادی را طلب می‌کند و خسته کننده است. اما این برنامه در حقیقت انرژی بخش است.

وقتی که ما ابراز احساسات و عواطف خویش خودداری می‌کنیم، مقدار زیادی از انرژی هیجانی و عاطفی خود را تلف می‌کنیم. یا هنگامی که در مورد یک ضربه عاطفی شرم آور سکوت اختیار می‌کنیم که مبادا آبرویمان برود یا واقعه دردناکی را در حافظه خود مسکوت نگه می‌داریم، انرژی زیادی مصرف می‌کنیم.

آزادسازی این احساسات نه فقط قدرت عواطف ما را افزایش می‌دهد بلکه همچنین باعث ذخیره آن مقدار از انرژی می‌شود که صرف مقاومت و عقب راندن آنها می‌شد. هنگامی که به دیگران اجازه می‌دهیم عواطف خود را ابراز کند، صمیمیت آنها با ما بیشتر می‌شود و کمتر دچار غم و اندوه می‌شویم.

دورنمای وسوسه کننده و هیجان انگیزی دارد، این طور نیست؟ اما نباید با چشمان بسته جلو برویم. رها ساختن احساسات و عواطف پیچیدگی هایی نیز دارد. بهترین کار آن است که با روشی منظم و خردمندانه جلو برویم.

 هدف از یادگیری سواد رابطه عاطفی چیست؟

اگر سه مرحله‌ی اساسی سواد رابطه عاطفی را خوب تمرین کرده و عملاً به کار ببریم، اثرات شگرف آن را در هشیاری عاطفی و رفتارهای احساسی خود خواهیم دید. به ویژه یاد می‌گیریم:

  •  چگونه به انچه می‌خواهیم و آنچه احساس می‌کنیم پی ببریم، چگونه در مورد احساسات خود صداقت داشته باشیم، چگونه به ارضاء نیازهای عاطفی خود بپردازید.
  •  چگونه به شکلی خلاقانه عواطف و احساسات خود را اداره کنیم؛ چه موقع احساسات خود را ابراز کنیم و چه موقع جلوی آنها را بگیریم.
  •  چگونه بر بی حسی یا آشوب عاطفی خود غلبه کنیم و با مردم ارتباط برقرار نماییم.
  •  چگونه در محیط کار، خانه، مدرسه، گروه های اجتماعی و (کوچه و خیابان) از دانش و سواد عاطفی خود استفاده کنیم و روابط صادقانه و دیرپا با دیگران برقرار کنیم و آن را تحکیم بخشیم.
  •  چگونه در جامعه ای که هر روز بیشتر به سمت نگرانی، افسردگی، بی اعتمادی و تنهایی می‌رود به رفتار متکی به عشق و محبت خود ادامه دهیم.

برای یادگیری سواد رابطه عاطفی از کجا شروع کنم

سواد رابطه عاطفی شامل سه مرحله است که هر کدام شامل چند قسمت هستند. شما می‌توانید همه مراحل و قسمت ها را مورد بررسی قرار دهید و ببینید کدام مهارتها را قبلاً کسب کرده اید و نیازی به یادگیری آنها ندارید.

سپس تصمیم بگیرید که می‌خواهید از کدام قسمت آغاز کنید اما برای آنکه بتوانید به گونه ای موثر اصول سواد عاطفی را تمرین کنید و در عمل به کار ببرید، قبلاً باید همه مراحل و قسمت های آن را به خوبی درک کنید. اگر ندانید کجا دارید می‌روید، مشکل می‌توانید راه خود را پیدا کنید.

مراحل زیر همچون نقشه ای هستند که شما را به طرف سواد رابطه عاطفی راهنمایی می‌کنند. وقتی که مرحله ای را یاد می‌گیرید و آن را در زندگی روزمره خود به کار می‌بندید، قدمی در جهت تکمیل شدن سواد عاطفی خود برداشته اید. بعضی از این مراحل برای شما آشنا هستند و برخی ناآشنا. بعضی ساده اند، برخی مشکل به طور کلی مراحل اولیه فهرست زیر، آسان تر از مراحل بعدی هستند.

مراحل سواد رابطه عاطفی به شکل طبقه بندی شده

مرحله یک؛ گشودن قلب

  •  ارسال پیام محبت آمیز
  •  تقاضا کردن پیام محبت آمیز
  •  پذیرفتن پیام محبت آمیز
  •  رد کردن پیام محبت آمیز
  •  ارسال پیام محبت آمیز به خود

مرحله دو؛ بررسی چشم انداز عاطفی

  •  گزارش های مربوط به احساسات و رفتار
  •  پذیرش یکی از گزارش های مربوط به احساسات و رفتار
  •  آشکار کردن حدس و گمانهای شهودی خود
  •  مهر تایید زدن به یکی از حدس های شهودی خویش

مرحله‌ سه؛ قبول مسئولیت

  •  معذرت خواهی در مورد اشتباهات خود
  •  پذیرفتن معذرت خواهی ها
  •  رد کردن معذرت خواهی ها
  •  تقاضا برای بخشش
  •  پذیرفتن برای بخشش
  •  رد کردن بخشش

 

مراحل سواد رابطه عاطفی به شکل طبقه بندی شده

نتیجه:
شما نباید با بی حسی عاطفی به زندگی بپردازید یا از جانب عواطف و احساسات خود تحت فشار و عذاب قرار گیرید. در محیط سالم، با حمایت دوستان، خانواده یا مشاوران می‌توانید رفتار عاطفی جدیدی داشته باشید. برای این که یک رفتار عاطفی جدید و ارضاء کننده کسب کنید، باید به جستجو و کاوش بپردازید.

در طی این کاوش، قدرت احساسات خویش را تجربه می‌کنید و هنگامی که جلوی اتلاف انرژی برای سرکوب یا پنهان کردن احساسات خویش را گرفتید، جان تازه ای می‌یابید و انرژی می‌گیرید. برای انجام این کار، باید به تمرین با کسانی بپردازید که در این هدف با شما سهیم هستند.

گشودن قلب: با حمایت دوستان و آشنایان، در انجام اعمال ساده محبت آمیز سهیم می‌شوید.

بررسی چشم انداز عاطفی: بر افت و خیز عواطف خود و دیگران تمرکز می‌کنید، با قلب گشوده به حرف های آنها گوش فرا می‌دهید و کوشش می‌کنید آنها و دلایل آنها را بفهمید.

قبول مسئولیت: شما می‌پذیرید که در روابط خود با دیگران مرتکب اشتباهات متعدد ریز و درشت شده اید و از این طریق به آنها آسیب رسانده اید. از انها معذرت خواهی می‌کنید و دلجویی می‌نمایید.

عزت نفس و فرهنگ

تأثیر عزت نفس بر فرهنگ | نقش آن‌ها بر یکدیگر

عزت نفس و فرهنگ

وقتی در حال سفر به شهرهای مختلف بودم به این موضوع می رسیدم که عزت نفس در آدمیان هر شهر متفاوت و گاهی هم یکسان است.
در واقع زمانی که مبحث عزت نفس را در فرهنگ مورد بررسی قرار می دهیم، این سوالات پیش می آید که آیا نیاز به عزت نفس، فرهنگی است؟ نقش فرهنگ در عزت نفس چیست؟

و….

در این مقاله قصد داریم به موضوع عزت نفس و فرهنگ بپردازیم.

سرفصل ها:

نقش فرهنگ در عزت نفس

 آیا نیاز به عزت نفس، فرهنگی است

فراگیر بودن مباحث عزت نفس

 نفوذ فرهنگ

 

 نقش فرهنگ در عزت نفس

عزت نفس از یک سو روی فرهنگ اثر می گذارد و از سوی دیگر، خود تحت تاثیر شرایط فرهنگی قرار می گیرد.
اجازه بدهید با خود عزت نفس شروع کنیم. عزت نفس موضوعی نیست که در همه ی فرهنگ ها مورد توجه باشد.

در قرون میانه، فردیت جایگاه امروز خود را نداشت. ذهن در محدوده ی قبیله مطرح بود. هر کس در یک نظم اجتماعی مجزا و منحصر به خود متولد می شد. به مفهومی، انتخاب شغل هم بر عهده ی شخص نبود. هر شخصی، کشاورز، شوالیه یا هر شغل دیگر به دنیا می آمد یا زن یکی از اینها می شد.

احساس امنیت خاطر اشخاص نه از موفقیت ها و دستاوردهای آنان بلکه از این که خود را بخشی پیوسته از یک نظم طبیعی می دید نشات می گرفت.

فرض هم بر این بود که خداوند درباره ی مشاغل هر کس تصمیم گیری کرده است. هر کس با توجه به سنت و رسم و رسوم خود زندگی می کرد. رقابت بسیار اندک بود، درست به همان شکل که آزادی اقتصادی هم زیاد نبود. البته آزادی های دیگر هم محدود بود. در محیطی با این اوصاف که ذهن فرصتی برای ابراز وجود و اندیشه ی مستقل ندارد عزت نفس نمی تواند از طریق سازگاری های اقتصادی حاصل شود.

در قرون وسطی و سال های تاریک، کسی به ابراز وجود کردن بها نمی داد؛ فردیت را نمی شناخت، مسئولیت در قبال خود بی مفهوم بود، حقوق انسان معنا و مفهومی نداشت. نو آوری سبکی برای زندگی نبود به عبارتی عزت نفس هم معنایی نداشت.

رابطه ی میان ذهن، هوش، فراست و خلاقیت با بقا مشخص نبود و اینها در عزت نفس جایی برای خود نداشتند.

برداشت ما از شخص یا فرد به عنوان یک واحد مستقل و تصمیم گیرنده که می تواند مستقلاً فکر کند و در قبال کارهایش قبول مسئولیت کند تحت تاثیر سلسله تحولاتی صورت خارجی پیدا کرد: رنسانس در قرن پانزدهم، تحول در قرن شانزدهم و دوران روشنگری در قرن هیجده دو نتیجه حاصل از این تحولات یکی انقلاب صنعتی و دیگری شکل گیری نظام سرمایه داری بود.

عزت نفس به شکلی که ما امروزه از آن برداشت می کنیم ریشه در فرهنگی دارد که بعد از رنسانس حاکم شد و فردیت برای نخستین بار مدنظر قرار گرفت. این مطلبی است که در مورد سایر ایده آل های امروزی ما نیز مصداق دارد که از جمله می توان به آزادی ازدواج به خاطر عشق، باور به حق و پیگرد خوشبختی اشاره کرد.

تا همین چندی پیش ارزش ها بیشتر غربی به حساب می آمدند، آمریکایی بودند. اما حالا بسیاری از فرهنگ های جهان آن را پذیرفته اند. این ارزش ها منعکس کننده ی نیازهای انسانی هستند. اما عزت نفس به عنوان یک حقیقت روان شناختی هزاران سال قبل از آن که به عنوان یک ایده مطرح شود در آگاهی انسان وجود داشته است. حالا که این مفهوم از لاک بیرون آمده و برملا گردیده وظیفه ی ماست که آن را درک کنیم.

 

 نقش فرهنگ در عزت نفس

 آیا نیاز به عزت نفس، فرهنگی است

همه انسان ها، بدون توجه به این که در چه رسم و رسوم زندگی می کنند، و بدون توجه به این که با چه ارزش هایی رو به رو هستند مجبورند برای ارضای نیازها و خواسته هایشان اقدام کنند. اما همه ی انسان ها به احساس صلاحیت و شایستگی (احساس خودتوانمندی) برای رسیدن به احساس امنیت خاطر احتیاج دارند. بدون آن نمی توانند به درستی واکنش نشان دهند.

ما همیشه و خود به خود، خود را شایسته ی عشق، احترام و سعادت نمی دانیم. با این حال همه ی انسان ها اگر می خواهند به درستی از خود مراقبت و به خود توجه کنند باید خود را انسانی ارزشمند بدانند و صاحب حرمت نفس و عزت نفس باشند.

نیاز به عزت نفس در طبیعت انسان وجود دارد، چیزی نیست که ساخته و پرداخته ی غرب و شرق باشد.

فراگیر بودن مباحث عزت نفس

زندگی آگاهانه

داشتن آگاهی برای تطبیق دادن خود با شرایط مختلف ضرورت دارد. بقاء، رفاه و سازگار شدن ماهرانه، بستگی به توانایی ما در فکر کردن دارد. به عبارت دیگر باید بتوانیم به درستی از ذهن خود استفاده کنیم.

در هر کاری که درگیر باشیم، پهن کردن تور ماهیگیری یا طراحی کامپیوتر، دنبال کردن حیوانات وحشی یا کشیدن نقشه ی یک آسمان خراش می توانیم از آگاهی بیشتر یا کمتری استفاده کنیم. انسان می تواند دیدن یا ندیدن را انتخاب کند. اما حقیقت، حقیقت است و با بسته شدن چشم انسان از بین نمی رود. هر چه شخص از آگاهی بیشتری در کارش استفاده کند، موثرتر عمل می کند و مسلط تر می شود و به همین اندازه موفق تر ظاهر می گردد.

ریشه های نیاز به عزت نفس حالت بیولوژیایی دارد، به بقای انسان و عملکرد موثر و ادامه دار او کمک می کند.

در هر زمینه ای که آگاهی مورد نیاز باشد اقدام آگاهانه به عزت نفس اضافه می کند. اهمیت زندگی آگاهانه نه در فرهنگ بلکه ریشه در حقیقت دارد.

 

خودپذیری

وقتی اشخاص تجربه ی خود را منکر می شوند، وقتی افکار، احساسات یا رفتارشان را رد می کنند در واقع می خواهند از خود حمایت کرده باشند. می خواهند از برداشتی که در قبال خود دارند دفاع کنند. هدف، خدمت به عزت نفس است اما نتیجه ی کار این است که به عزت نفس خدشه وارد می شود.

عزت نفس مستلزم خودپذیری است و در نتیجه رد کردن خود، کاری صورت نمی دهد. این مطلبی است که در هر فرهنگی صدق می کند. مثلاً یک جامعه ی استبدادی ممکن است اشخاص را به نفی زندگی درونی خود مجبور کند.

این هرگز به معنای رد خودپذیری و مورد استفاده نبودن آن در این فرهنگ نیست. به جای آن معنایش این است که برخی از فرهنگ ها از ارزش هایی استفاده می کنند که به رفاه و حال خوش انسان ها کمک نمی کند.

فرهنگ ها در زمینه های روان شناسی به یک اندازه به اعضای خود خدمت نمی کنند.

مسئولیت در قبال خود

کسی که در قبال خود قبول مسئولیت نمی کند، نمی تواند به خوبی با چالش های زندگی برخورد کند. کسی که برای رسیدن به امیال و خواسته های خود قبول مسئولیت نمی کند، به احساس باور نمی رسد. مسئولیت در قبال خود برای رسیدن به احساس قدرت و توانمندی ضرورت دارد.

وقتی برای رسیدن به موفقیت، تساوی خوشبختی یا عزت نفس به دیگران متکی می شویم کنترل بر زندگیمان را از دست می دهیم. در هیچ محیط اجتماعی نیست که این موضوع در آن صدق نکند. البته همه ی فرهنگ ها برای قبول مسئولیت در قبال خود، ارزش واحد و یکسان قائل نیستند.

کسی که در قبال خود قبول مسئولیت می کند در کارهای گروهی، فعالیت های گروهی و نظایر آن موفق تر ظاهر می شود. این اشخاص معمولاً وابسته نیستند، سلطه جویی هم نمی کنند.

قبول مسئولیت در قبال خود هرگز بدین معنی نیست که شخص همه ی کارها را شخصاً انجام دهد بلکه بدین معناست که وقتی با دیگران کار می کند بار وظایفش را مشخصاً به دوش بکشد. آیا نمی توان گفت جامعه ای که افرادش از این مهم بی بهره اند، موفق تر ظاهر می شود؟

 

فراگیر بودن مباحث عزت نفس

ابراز وجود

ابراز وجود کردن یعنی توجه داشتن به نیازها، خواسته ها، ارزش ها و داوری ها و ابراز آنها در واقعیت. همه ی فرهنگ ها به یک اندازه به ابراز وجود بها نمی دهند. از آن گذشته طرز ابراز وجود کردن نیز از فرهنگی تا فرهنگ دیگر تفاوت می کند.

برای مثال در هر فرهنگ کلمات و لحن صدای متفاوتی برای ابراز وجود کردن مورد استفاده قرار می گیرد. اما اگر ابراز وجود کردن مسدود و سرکوب شود، خلاقیت با دشواری رو به رو می گردد، فردیت، دشواری پیدا می کند و در نتیجه از میزان عزت نفس کاسته می شود.

هر چه یک فرهنگ، ابراز وجود اشخاص و اعضای خود را محدودتر کند، خلاقیت در آن سرزمین محدودتر می شود و عزت نفس کاهش می یابد. ابراز وجود کردن اقدامی طبیعی و سرکوب خویشتن، اقدامی غیرطبیعی است.

زندگی هدفمند

گاه از زندگی هدفمند، برداشت اشتباه می کنند. بسیاری گمان می کنند که زندگی هدفمند یعنی آن که تنها به یک هدف غایی فکر شود و سایر اهداف متوسط و جزئی کنار گذاشته شوند.

هدف می تواند تنها در هدف های کاری خلاصه نشود. بزرگ کردن فرزندان و یا قبل از آن تشکیل خانواده، لذت بردن از زندگی زناشویی، داشتن یک سرگرمی، مطالعه کردن و بسیاری از موارد و مقولات دیگر می توانند هدف های زندگی ما باشند.

انسجام شخصی

منظور داشتن اصول اخلاقی و پایبند باقی ماندن به آنهاست. بدین معناست که بر سر حرف و قول و قرار خود بایستیم و به عهد خود پایدار باقی بمانیم. پایبندی به عهد و پیمان درهمه ی فرهنگ ها، اصلی پذیرفته شده است.

توجه به عزت نفس موضوعی شخصی است و ارتباطی با دیگران ندارد. عزت نفس موضوعی در ارتباط با خود و در ارتباط با واقعیت هاست.

 

انسجام شخصی

نفوذ فرهنگ

هر جامعه ای برای خود ارزش ها، باورها و فرضیه هایی دارد. اینها بی آن که صراحتاً به زبان آورده شوند بخشی از فضای انسانی جامعه را می سازند.
می توان گفت که همه ی اشخاص دارای یک ذهن ناهشیار فرهنگی هستند. هر فرد درباره ی طبیعت، حقیقت، انسان ها، روابط میان زن و مرد و خوب و بد، برداشت هایی از آن خود دارد که این برداشت ها با جنبه های تاریخی و مکانی در ارتباط هستند.

البته منظورم این نیست که میان مردمی که در یک محدوده فرهنگی زندگی می کنند اختلافی وجود ندارد. این را هم نمی گویم کسی در ضمیر هوشیار خود به این ارزش ها واقف نیست و یا با آنها برخورد نمی کند.

اما می گویم که دست کم برخی از این باورها در روان مردم هر جامعه وجود دارد و لزوماً اشخاص در ضمیر خودآگاهشان از آن مطلع نیستند. مثلاً واقعیتی است که در تمام جوامعی که می شناسیم زن ها را در مقایسه با مردها دست کم می گیرند و به آنها به دیده ی کمتری نگاه می کنند.

تقریباً در تمام دنیا و در تمام اعصاری که پشت سر گذاشته ایم، به زن ها تلقین کرده اند که کمتر از مردها هستند. بسیاری از ادیان و مذاهب هم به کمتری زن اشاره می کنند. در آیین مسیحیت آمده است که رابطه ی زن با مرد باید مانند رابطه ی خدا با مرد باشد. اطاعت زن از مرد برای زن در حکم تقوی به حساب می آید.

روزی با زنی که یکی از مراجعین بود در حال صحبت بودم و به یکی از رفتارها و انتظارات قرون وسطی از زنان اشاره کردم. زن مزبور در حالی که چهره غمگینی به خود گرفته بود گفت: (حتماً شوخیمی کنید، یک شنبه ی گذشته کشیش هم همین توصیه را می کرد.

روز دوشنبه شوهرم هم به همین موضوع اشاره کرد.) وقتی شوهر این زن در جریان صحبت ما قرار گرفت مانع از آن شد که زنش به برنامه روان درمانی خود ادامه دهد.

آیا کسی تردیدی دارد که این برداشت و توقع از زنان چقدر به روحیه و برداشت آنها از خود آسیب زده است؟ حتی میان زنان امروزی که خود را آزاد و رها می پندارند، نشانه هایی از این باور به چشم می خورد.

اما مردها هم با دشواری دیگری رو به رو هستند که به عزت نفسشان لطمه می زند. تقریباً در تمام جوامع یکی از ارزش هایی که برای مردان در نظر گرفته می شود این است که آنها را نان آور خانواده در نظر می گیرند.

به مرد نقش تامین کننده ی معیشت خانواده را داده اند. از این رو وقتی که بیرون کار می کند در اثر بحران اقتصادی شغلش را از دست می دهد اتفاق قابل ملاحظه ای رخ می دهد. زن شغل از دست داده، بعید است که اقدام به خودکشی کند، اما اگر مردی شغلش را از دست بدهد، همراه شغل، عزت نفسش را هم از دست می دهد.

ممکن است کسی بگوید که به شکلی می توان عزت نفس را با کسب درآمد مرتبط دانست. آیا توانایی زندگی کردن ضروری نیست؟ در این مورد می توان دست کم به دو نکته اشاره کرد. اول این که اگر کسی به خاطر انتخاب ها و سیاست هایش نتواند در زندگی اش کسب درآمد بکند.

رفتارهای نا آگاهانه، انفعالی و عدم احساس مسئولیت، این ناتوانی روی عزت نفسش اثر می گذارد. اما اگر ناتوانی در کسب معیشت ناشی از عواملی باشند که شخص بر آنها اختیاری نداشته باشد، عواملی نظیر رکود اقتصادی، در این صورت سرزنش کردن خود هرگز درست نیست.

عزت نفس با مواردی که با اراده ی ما در ارتباط باشد سر و کار دارد. دوم، این که توجه داشته باشید که معمولا توانایی کسب درآمد مطرح نیست، مهم این است که شخص یک تامین کننده ی خوب باشد. برای مردها مهم این است که تا چه اندازه می توانند دیگران را تامین کنند.

خودپذیری مستلزم آن است که به اندیشه، احساسات و یا رفتاری که تعادل ما را به هم می ریزد توجه داشته باشیم. قبول مسئولیت در قبال خود، ما را مجبور می کند تا با موضوع تنهایی خود، رو به رو شویم. ابراز وجود کردن به این معناست که تن به خطر بدهیم و خودمان باشیم.

داشتن زندگی هدفمند ما را از حالت انفعالی بیرون می آورد، سببی است تا با مسائل زندگی رو به رو شویم. رسیدن به انسجام بدین معناست که ارزش های خود را انتخاب کنیم و پایبند به آنها باقی بمانیم.

با یک حساب سرانگشتی و اگر درست فکر کنیم می بینیم که اشخاص با عزت نفس در مقایسه با کسانی که فاقد عزت نفس هستند خوشبخت ترند. عزت نفس بهترین نشانه ی میزان سعادت و خوشبختی است. اما در کوتاه مدت، رسیدن به عزت نفس مستلزم تلاش و قبول مرارت است. رسیدن به تعالی ایجاب می کند که این مرارت موقتی را بپذیریم.

میل به احتراز از ناراحتی کاملاً طبیعی است و به خودی خود چیز بدی نیست. اما اگر در جریان این احتراز از واقعیت های دنیا فاصله بگیریم و اگر این احتراز مانع از آن شود که اقدامات ضروری را انجام دهیم با تراژدی رو به رو می شویم.

موضوع از این قرار است: به آن چیزهایی که باید نگاه کنیم، نگاه نمی کنیم، به این دلیل که می خواهیم از رنج و تالم احتراز کرده باشیم. بعد، این احتراز ما را با مسائل جدی تری رو به رو می سازد. به این مسائل هم نمی پردازیم، به این دلیل که می خواهیم از ناراحتی های مربوط به آن دوری جسته باشیم.

این خودداری جدید مجدداً مسائلی ایجاد می کند که از پرداختن به آن احتراز می کنیم و غیره و غیره، لایه های اجتناب روی یکدیگر انباشته می شوند و رنج و ناراحتی بر هم اضافه می شوند. این شرایطی است که اغلب بالغ ها با آن رو به رو هستند.

اما برای برخورد با این شرایط چه می توانیم بکنیم؟ قبل از هر چیز باید به این نتیجه برسیم که سعادت و خوشبختی ما مهم تر از ناراحتی های کوتاه مدت و تالمات موقتی است. قدم های کوچکی برمی داریم تا آگاه تر شویم، به خودپذیری برسیم، رفتار مسئولانه داشته باشیم. می بینیم وقتی این کار را می کنیم خودمان را بیشتر دوست می داریم.

احساس بهتر در قبال خود شرایطی را ایجاب می کند که بخواهیم قدم های بعدی را برداریم. با خود و دیگران صادق تر می شویم. عزت نفس افزایش می یابد. ماموریت های جدی تری را پذیرا می شویم. احساس توانمندی بیشتری می کنیم. حالا برخورد با احساسات ناراحت کننده ساده تر می شود، بهتر می توانیم با موفقیت های تهدیدآمیز رو به رو شویم.

احساس می کنیم تواناتر شده ایم، ابزاری داریم که می توانیم به کمک آن با مشکلات برخورد کنیم. در نتیجه بیش از گذشته ابراز وجود می کنیم. احساس می کنیم که قوی تر شده ایم، روحیه مان بهترمی شود.

حالا وقتی از موضع قدرت نگاه می کنیم با مسائل و مشکلات برخورد واقع بینانه تری پیدا می کنیم. البته ممکن است که ترس از درد و ناراحتی برای همیشه و به طور کامل ما را رها نکند. اما از شدت آنها به مقدار زیاد کاسته می شود. حالا داشتن ارزش و پایبندی به تعهدات و قول و قرارها به قدر گذشته دشوار نیستند. ما را تهدید نمی کنند، طبیعی تر به نظر می رسند.

اگر قرار می شد کسی به مداومت و پشتکار نیازی نداشته باشد، همه می توانستند دارای حرمت نفس باشند. اما زندگی بدون تلاش، بدون مبارزه و بدون تحمل درد و رنج رویایی کودکانه است.

البته اگر بتوان واقع بینانه و بی آن که به کسی آسیب وارد شود از تلاش و تالم احتراز کرد، باید به این کار تن داد. رسیدن به رشد و تعالی تا حد امکان باید بدون رنج و درد تحقق پیدا کند.

اما همیشه، به اراده نیاز داریم. به استقامت نیاز داریم، به شجاعت نیاز داریم. نیروی مورد نیاز همه ی اینها تنها از داشتن عشق به زندگی خود تامین می شود. این عشق شروع فضیلت است، وسیله ای برای تحقق آرزوهای ماست؛ نیرویی است که به ارکان عزت نفس توان حرکت می دهد.

 

نفوذ فرهنگ

نتیجه:
پس نیاز به عزت نفس در طبیعت انسان وجود دارد، چیزی نیست که ساخته و پرداخته ی غرب و شرق باشد یا به طور کامل وابسته به فرهنگ باشد. یعنی عزت نفس گاهی می تواند وابسته به فرهنگ باشد و گاهاً می تواند جدا از فرهنگ باشد.

پس عوامل فرهنگی را در نظر بگیریم اما نسبت به آنها متعصب نباشیم تا بتوانیم عزت نفس خود را افزایش دهیم و در صدد بازسازی آن برآییم.

نقش آگاهی در رابطه و ازدواج

نقش آگاهی در رابطه و ازدواج

نقش آگاهی در رابطه و ازدواج

اگر در رابطه و ازدواج تان، مدام به دنبال نقص در شریک عاطفی خود هستید یا اکثراً در حال ایراد گرفتن از او هستید، چه مشکلی دارید؟
آیا اشکال گرفتن از طرف مقابل و مقصر پنداشتن او، مشکل را حل می‌کند؟
چه عاملی می‌تواند در حل این مسئله در روابط به شما کمک کند؟
و…
در این مقاله قصد داریم به نقش آگاهی در رابطه‌ی عاطفی و ازدواج بپردازیم.

سرفصل ها:

نقش آگاهی در ازدواج و رابطه

هنگامی که طبیعت محدود برداشت ها، دریافت ها و ادراکات شخصی خود را می‌پذیرید و پذیرشتان نسبت به درستی دریافت ها و ادراک های همسرتان بالا می‌رود، دنیای جدیدی مقابل دیدگانتان گشوده می‌گردد. به جای آن که اختلاف نظر با همسرتان، باعث بروز اختلاف و درگیری شود، برایتان به صورت منبعی از دانش و آگاهی در خواهد آمد: (چه چیزی می‌بینی که من نمی‌بینم؟ (چه چیزهایی می‌دانی که من می‌بایستی هنوز بیاموزم؟ ازدواج، این فرصت را به شما می‌دهد که به طور مداوم در واقعیت شخصی خود و شخص دیگر، آموزش و تعلیم ببینید.

هر یک از مراوده ها و تبادل های شما، دربردارنده‌ی قسمتی از حقیقت، بارقه ای از بینش و دانش و نگاهی به پوشیدگی ها و در عین حال تمامیت و کلیت شماست. با افزودن به گنجینه‌ی دائم رو به رشد بینش و آگاهی است که عشق واقعی را خلق خواهید کرد، عشقی که برخاسته از بیرون آمدن و نمایان شدن حقیقت وجودی شما و همسرتان است نه توهم رمانتیک.

می بایستی که نسبت به امیال و غریزه های پوشیده و پنهانی که با خود به ازدواجتان می‌آورید، خصوصیات و ویژگی های شخصیتی انکار شده تان، دنیای درونی همسرتان و پتانسیل های التیام بخش روابط زناشوییتان، هشیارتر و خودآگاه تر شوید.

چنان چه هر دوی شما در رابطه به گسترش و تعمیم مفاهیم و ادراک های شخصی خود از دنیا تمایل نشان دهید، جزئیات پیش پاافتاده‌ی زندگی روزمره، به معدنی طلایی از اطلاعات ارزشمند بدل خواهند شد.

یکی از بهترین این اطلاعات پنهان، انتقادهایی است که از همسرتان می‌‎‌کنید چه آن هایی را که بر زبان می‌آورید و چه آنهایی را که نمی‌گویید: (هیچ وقت به موقع به خانه نمی‌آیی)، (هیچ وقت نمی‌توانم روی تو حساب کنم.)، (چرا برای تنوع هم که شده هیچ وقت به من فکر نمی‌کنی؟)، (خیلی خودخواهی).

هنگامی که این قبیل انتقادها راجع به همسرتان را به زبان می‌آورید، چنین می‌پندارید که وصف دقیق همسرتان هستند. اما حقیقت این امر این است که اغلب اوقات توصیف بخشهایی از خودتان می‌باشند به عبارتی فرافکنی می‌کنید.

 

نقش آگاهی در ازدواج و رابطه

به مثال کلی زیر نگاهی بیندازید و ببینید که تنها از یک شکایت احساسی چه مقدار اطلاعات باارزشی را می‌توان استخراج نمود

تصور کنید که زنی به طور مرتب به این خاطر که شوهرش خیلی نامرتب و بی نظم است، انتقاد می‌کند: (همیشه بی برنامه و بی انضباط هستی. هیچ وقت نمی‌توانم به تو تکیه کنم!) هنگامی که شوهرش از او می‌خواهد که برای نمونه چند مورد از بی انضباطی های او را نام ببرد همسرش چنین جواب می‌دهد که:

(برنامه ریزی هایت برای تعطیلاتمان ، همیشه افتضاح هستند. هر وقت برای چادر زدن به جایی می‌رویم، چیزهای ضروری را فراموش می‌کنی. هیچ وقت روز تولد بچه ها یادت نیست. همیشه وقتی آشپزی می‌کنی، آشپزخانه را زیر و رو می‌کنی و همه جا را کثیف می‌کنی!) تعجبی ندارد که واکنش اتوماتیک مرد در مقابل آماج انتقادهای زنش، چیزی نخواهد بود جز یک (انکار) عمومی و انتقادی در پاسخ به انتقاد او: (حقیقت ندارد، اغراق می‌کنی، تو خودت بیشتر از من نامرتب هستی.)

چگونه می‌توان این مشاجره‌ی داغ را به اطلاعاتی مفید بدل کرد

پیش از هر چیز، شوهر این زن می‌توانست چیزهایی راجع به خودش بیاموزد، تنها چنان چه اگر می‌توانست چنین فرض کند که انتقادهای زنش از او، دست کم بویی از حقیقت برده اند و در کل کذب محض نیستند.)

بسیاری از مردم، متخصص این هستند که نقطه ضعف های همسرشان را شناسایی کنند. متاسفانه، اغلب آنها، این اطلاعات ارزشمند را به طرزی منفعل و افتراآمیز بیان می‌کنند. به طوری که به سرعت حالت تدافعی همسرشان را برمی انگیزند.

چنان چه این مرد می‌توانست واکنش تدافعی خود را تحت کنترل بگیرد، قادر بود ببیند که در حقیقت مناطق و نواحی زیادی در زندگی او وجود دارند که در آنها از انضباط و برنامه ریزی خوبی برخوردار نیست. تلخی و ناگواری شنیدن یک انتقاد تا حد زیادی به واسطه‌ی دقیق بودن و حقیقت داشتن آن است.

این مرد چنان چه می‌توانست حقیقتی را که در گفته های زنش نهفته است ببیند، می‌توانست به یک ویژگی قابل ملاحظه از خویشتن انکار شده‌ی خود پی ببرد. با این کار، نیازی به این نمی‌دید تا که این ویژگی را به صورت متقابل روی همسر خود فرافکن کند و در عوض، داده های لازیم جهت رشد و تغییر را جمع آوری می‌کرد.

مشاهدات فوق در رابطه با اطلاعات نهفته در یک انتقاد را می‌توان در قالب اصلی و کلی به ترتیب زیر خلاصه نمود:

اصل یک: بسیاری از انتقادات نامزد/همسرتان از شما، در واقع پایه و اساس دارند. زوج ها چه چیز دیگری را می‌توانند از این تبادل غیرهمسطح بیاموزند؟ چنان چه همسر این مرد با دیدی باز به قضیه نگاه می‌کرد، شاید می‌توانست اطلاعات باارزشی را درباره‌ی زخم ها و جراحت های دوران کودکی خودش به دست بیاورید. این کار را می‌توانست با به کار بستن دستورالعملی بسیار ساده انجام دهد. ابتدا می‌توانست این انتقاد خود از شوهرش را روی صفحه کاغذ بنویسد: (تو همیشه خیلی بی برنامه و نامرتبی!) سپس می توانست به پرسش های زیر پاسخ دهد:

هنگامی که شوهرم چنین رفتاری دارد، چه احساسی دارم؟ هنگامی که شوهرم این طور رفتار می‌کند، چه افکاری به ذهنم می‌آید؟
در پشت این افکار و احساسات، چه احساسات عمیق تری خوابیده اند؟ آیا در کودکی نیز چنین افکار و احساساتی داشتم؟

تنها با انجام این فرآیند تحلیلی ساده، زن می توانست بفهمد که آیا این رفتار شوهرش، خاطراتی قوی از کودکیش را در ذهن او زنده می‌کند یا خیر. فرض کنید این تمرین به زن کمک کند دریابد که پدر و مادرش همیشه نامرتب و بی برنامه بودند و وقت و انرژی کافی جهت این که به نیازهای او توجهی داشته باشند را نداشتند، شگفت انگیز نخواهد بود که وقتی شوهر او رفتاری مشابه با رفتار والدینش دارد، همان ترس های کودکی او سراسر وجودش را پر کنند.

بنابراین، در انتقادهای او از شوهرش، گریه ای حزن انگیز از کودکی او مدفون است: (چرا هیچ کس از من مواظبت نمی‌کند؟) این ما را به اصل دومی رهنمون می‌کند.

اصل دو: بسیاری از انتقادهای تکراری و عاطفی شما از همسرتان جملات تغییر شکل یافته ای از نیازهای برآورده نشده‌ی خودتان می‌باشند. مطلب دیگری که از چنین انتقادی دستگیرمان می‌شود، به طور معمول مستلزم کندوکاو روحی زیادی می‌باشد. این امکان نیز وجود دارد که انتقاد زن از شوهرش، توصیف معتبر و دقیقی از خودش باشد.

به عبارت دیگر، با این که زن به خاطر بی برنامگی و بی نظمی شوهرش مدام به او پرخاش می‌کند، این امکان وجود دارد که خود نیز به همان میزان، نامرتب و بی نظم باشد، این ویژگی می‌تواند ظهور و شکل آن در هر فرد متفاوت باشد.

چنان چه بخواهد حقیقت این مطلب بر او روشن شود، می‌تواند از خود سوالی کلی بکند: (در چه زمینه هایی این انتقاد من از شوهرم در رابطه با خودم نیز صدق می‌کند؟) این زن می‌بایست به خاطر داشته باشد که بی برنامگی و بی نظمی های او و شوهرش ممکن است در کل با یکدیگر متفاوت باشند.

به عنوان مثال: ممکن است آشپزخانه اش تمیز باشد و در برنامه ریزی تعطیلات نیز یک (نابغه) باشد. زمینه هایی که تنها مشکل شوهرش محسوب می‌شوند اما در محل کار، او با اولویت قائل شدن برای کارهای مهم تر مشکل داشته باشد یا که نتواند بودجه‌ی خانواده را به درستی صرف کند.

با این بینش و آگاهی جدید، زن خواهد توانست تعیین کند که آیا با برون فکنی و یا فرافکنی و سپس انتقاد کردن از این بخش انکار شده و مخفی از وجود خودش، سعی در مبرا دانستن خود از آن داشته است یا خیر. چنان چه تشخیص دهد که این موضوع صحت دارد، می‌تواند به کمک داده ها و اطلاعاتی که حال دیگر از خود در دست دارد، به خود این امکان را بدهد که میان ویژگی منفی خود و همسرش تمایز قائل شود: (من در این زمینه‌ی به خصوص بی برنامه و بی نظم است.)

به زبان علم روان شناسی، بر این که فرافکنی می‌کرده صحه گذاشته و تمام آن را به گردن بگیرد و سپس نیز از آن انصراف دهد.

این ما را به سومین اصل که در رابطه با انتقاد صادق است، رهنمون می‌کند:

اصل سه: برخی از انتقادهای احساسی و همیشگی(تکراری) شما از همسرتان می‌توانند توصیف دقیقی از بخشی انکار شده‌ی شما نمی‌باشد، توصیف جنبه‌ی ناخودآگاه دیگری از وجودتان یا به عبارتی همان: (خویشتن گمشده‌ی) شماست.

چنان چه این زن، پس از آن که تمامی جنبه های زندگی خود رامورد معاینه و بررسی قرار داد و متوجه شد که در تمامی زمینه ها از نظم و انضباطی ایده ال برخوردار است، این امکان وجود دارد که این انتقاد او از شوهرش نشان دهنده‌ی تمایل و اشتیاق درونی و ناخودآگاه خود او مبنی بر این که کمتر منضبط و (مقرراتی) باشد و آسوده خاطرتر، انعطاف پذیرتر و خودانگیخته تر عمل کند، باشد.

ممکن است هنگامی که از شوهر خود به این خاطر که بی دغدغه و آسوده خاطر است انتقاد می‌کند، در واقع به طرزی پنهانی از این که شوهرش آزاد، رها و کمتر مقرراتی است، ناراحت است.

هنگامی که از همسرمان به این خاطر که زیادی پر از انرژی است، زیادی بازیگوش است یا این که زیادی خودش را وقف کارش می‌کند، انتقاد می‌کنیم، اغلب روی بخش های رشد نیافته و سرکوب شده ای از وجود و روان خودمان انگشت گذاشته ایم. حال اصل چهارم را در دست داریم:

اصل چهار: برخی از انتقادهای شما از همسرتان، می‌توانند در شناسایی خویشتن گمشده تان به شما کمک کنند.

نقش درک دنیای درونی همسرتان در رابطه و ازدواج

توجه به انتقادهایی که از همسرتان می‌کنید، می‌تواند روشی فوق العاده جهت جمع آوری و کسب اطلاعات درباره‌ی خودتان باشد. اما چگونه می‌توانید دانسته های خود را راجع به درونیات همسرتان افزایش دهید؟ پاسخ این است: از طریق کانال های ارتباطی اصلاح شده و بهبود یافته.

از ابتدای رابطه تان تا به حال، همسرتان معادل هزاران ساعت در رابطه با افکار، احساسات و آرزوهایش در اختیار شما قرار داده است. اما شما، تنها کسر کوچکی از این اطلاعات و داده ها را ثبت می‌کنید. به منظور درک بهتر و عمیق تر وافعیت درونی همسرتان، می‌بایستی خود را آموزش دهید تا به طرز موثری با او ارتباط برقرار کنید.

گرچه شما و همسرتان هر دو به یک زبان تکلم می‌کنید، اما هر یک از شما در دنیایی فردی از معانی و مفاهیم شخصی و خاص خودتان زندگی می‌کنید.
بزرگ شدن و بار آمدن در دو خانواده‌ی مختلف با تجارب و سوابق متفاوت، باعث شده است که هر یک از شما واژگان جداگانه و شخصی خود را داشته باشید. تنها به عنوان یک مثال ساده، بیایید ببینیم که چگونه عبارت ساده ای چون: (بیا تنیس بازی کنیم.) می‌تواند در دو خانواده‌ی مختلف به دو صورت متفاوت معنی شود.

در خانواده ی الف این جمله (به طور تلویحی) به این معناست که: (بیا هر راکتی دستمان آمد بگیریم، به پارک محلمان برویم و توپ را با راکت از این طرف تور به آن طرف تور بزنیم، تا آن جا که یکی از ما دیگر نخواهد بازی کند. قوانین بازی در درجه ی دوم اهمیت دارند. این ورزش و تمرین کردن است که مهم است.)

اما در خانواده‌ی ب، (بیا تنیس بازی کنیم.) معنی کاملاً متفاوتی دارد و به این معناست که: (بیا در یک کلوپ خصوصی، یک زمین تنیس رزرو کنیم، راکت های دویست دلاریمان را در آوریم و سپس سخت و جدی، به رقابت بپردازیم. تا این که یکی از دو بازیکن، به طور مطمئن برنده شناخته شود.)

پس لازم است علاوه بر شناخت نسبت به دنیای درونی خود، در رابطه‌ی عاطفی نسبت به فرد مقابل هم شناخت و آگاهی پیدا کنیم.

 

نقش درک دنیای درونی همسرتان در رابطه و ازدواج

نتیجه:
بنابراین هنگامی که دریافت ها و ادراکات شخصی خود را می‌پذیرید، پذیرشتان نسبت به درستی دریافت ها و ادراک های همسرتان بالا می‌رود، دنیای جدیدی مقابل دیدگانتان گشوده می‌گردد.
در واقع، آگاهی به شما در رابطه و ازدواج به جای ایجاد اختلاف نظر و درگیری به صورت منبعی، جهت گسترش و تعالی درخواهد آمد. این تعالی ابتدا برای خود شماست و بعد برای همراهی با شریک عاطفی تان.