سفر به درون و خودشناسی

سفر به درون و خودشناسی

مقدمه:

سفر به درون، چگونه سفری است؟

ممکن است شما هم در حال گذراندن روزهای سختی باشید یا تجربه ی سپری کردن این روزها را داشته اید، توی این روزهایی که بی قرار و خسته بودید،  احساس کردید که گم شده اید یا شاید به این نقطه رسیدید که خود را نمی شناسید و این جستجوهای بنیادی که مدت های زیادی در حال فرار از آنها بودید،  در ذهن شما شکل گرفت که؛ “واقعاً من کیستم؟” “کجای این زندگی قرار گرفتم؟” ” قرار است به کجا برسم؟” و…

گاهی حتی مشکلی بیرونی، شما را آزار نمی دهد و همه چیز رو به راه است اما خودت هم نمی دانی دلیل بی قراری هایت چیست و در نتیجه راه حلی بیرونی هم، مشکل را حل نمی کند.

به احتمال زیاد، نیافتن پاسخ برای این سوال ها، بیشتر شما را کلافه و آشفته می کند و حتی دیگر نمی توانید از فکر به این پرسش های مهم فرار کنید، پس چه باید کرد تا بتوانیم حال خوب را تجربه کنیم و درگیری هایمان کمتر شود؟

برای گذر کردن از روزهای بی قراری و همچنین رسیدن به پاسخ این سوال ها و دستیابی به راه حل برای مشکلاتتان، لازم است به درون سفر کنید اما سفر به درون، چگونه سفری است؟ آیا همه می توانند این سفر درونی را تجربه کنند؟

اصلاً، سفر به درون و خودشناسی چیست؟

این سفر از کجا شروع می شود؟

سفر به درون و خودشناسی، چگونه انجام می شود؟ و….

این پرسش هایی که به دنبال جواب آنها هستیم و ذهن ما را مشغول کرده است، نشان دهنده ی تمایل ذاتی ما به سمت این سفر درونی و آغاز خودشناسی است.

در این مقاله قصد داریم به روشن سازی توضیحاتی در رابطه با سفر به درون و خودشناسی بپردازیم.

  • سفر به درون و خودشناسی چیست؟

سفر به درون و خودشناسی عباراتی غریب هستند زیرا خودشناسی و سفر به درون را از کودکی به ما آموزش نداده اند، می گوییم یاد نداده اند زیرا وقتی مشکل یا مشکلاتی پیش می آید، از خودمان تا دیگرانی که به آنها رجوع می کنیم به ما می گویند؛ عوامل و شرایط بیرونی ای که مانع هستند را شناسایی کنید یا طرف مقابلت چه مشکلی دارد و تماماً، ما را به عوامل بیرونی رجوع می دهند؟ و….

کمتر کسی، ما را به سمت درون هدایت می کند و می گوید؛ درونت چه می گذرد؟ کجا اشتباه کردی؟ کجا ترسیدی؟ کجا اضطراب داشتی؟ چه احساسی داری؟ و….در تشخیص همه ی اینها معمولاً دچار مشکل هستیم.

سفر به درون و خودشناسی یا کشف خویشتن یعنی انگشت اشاره ی خود را از عوامل بیرونی برداریم و به خودمان و آنچه مربوط به درون است، رجوع کنیم.

کشف خود یا خودشناسی یعنی سفری که در آن به شناسایی جنبه ها و زوایای مختلف فردی پرداخته می شود.

  • چرا باید به خودشناسی و سفر به درون بپردازیم؟

ممکن است برای بعضی افراد این سوال پیش بیاید که چرا باید این سفر را آغاز کنیم و به کشف خود یا خودشناسی بپردازیم؟

اگر دوران زندگی خود را تا به الان بررسی کنیم و به چالش ها و مشکلات خود بپردازیم، در نهایت به این نتیجه می رسیم که هر گاه برای رفع مشکلات و مسائل خود، به تغییر عوامل بیرون از خود پرداختیم، جز در جا زدن محصولی برداشت نکردیم.

 اگر با تغییر دنیای بیرون و عوامل بیرونی هیچ چیز درست نمی شود و مشکلات ما پایان نمی پذیرد، پس راز کار چیست؟

راز کار، آن دنیای گسترده ای است که درون ما قرار دارد و ما از آن غافل شده ایم. این دنیای گسترده، دنیای درون است که در سرفصل های بعدی به طور مفصل تر به زوایای مختلف آن پرداختیم.

راهکار پیش بردن زندگی به طور سالم، شناخت خود و سفر به درون است حتی اگر خودمان در شروع این سفر درونی، مقاومت داشته باشیم و مدام از این کشف خود فرار کنیم و به چیزهای مختلف رو بیاوریم، طبیعت و قانون هستی، ما را با خود، همان خودِ حقیقی مان رو به رو می کند، پس فقط با فرار کردن، این سفر ارزشمند درونی را به تعویق می اندازیم.

به عبارتی در این سفر یا مسیر فردیت و خودشناسی، یک سری موانع وجود دارد که برای گذراندن آن به شکل موفقیت آمیز، حتماً لازم است نسبت به این موانع، شناخت پیدا کنید.

شناخت و آگاهی نسبت به  این موانع و رد شدن از آنها، خود مرحله ای مهم در این سفر درونی است.

 

  • سفر به درون از کجا شروع می شود؟

سفر درونی و خودشناسی از ایگو(من)، سلف(مرکز روح)، ناخودآگاه، سایه، عقده، نقاب یا پرسونا شروع می شود.

شناخت ما از خودمان و پیرامون ما با ایگو شروع می شود.

من یا ایگو؛ قسمت خودآگاه و مرکزی ما هست که تشخیص می دهد، من چه کسی هستم اما این تشخیص و خودشناسی طبق گفته ی یونگ  در نیمه ی اول عمر به وسیله ی عوامل بیرونی انجام می گیرد.

عوامل بیرونی مثل؛ شهرت، ثروت، قدرت، منزلت اجتماعی، موفقیت های بیرونی، مدارک تحصیلی و…..

یعنی در جواب چه کسی هستم، این جواب ها می آید:

من ثروتم هستم، من مدرک تحصیلی ام هستم، من موفقیت هایم هستم و….

در واقع انسان، در این مرحله به خودباوری دست نیافته است به همین دلیل به دنبال عوامل بیرونی است تا با آنها شناخته شود و از آنها هویت بگیرد.

من یا ایگو، بیشتر به دنبال اثبات خود است و در تلاش برای خودنمایی می باشد.

وقتی فقط و فقط به دنبال اثبات خودمان بر اساس ایگو هستیم و خودمان را با معیارهای بیرونی ایگو می شناسیم یعنی هنوز فردیت پیدا نکرده ایم.

  • تقابل سلف و ایگو در سفر درونی

نقطه ی مقابل ایگو، سلف یا مرکز روح است. سلف، مرکز ناخودآگاه ماست که از دنیای بیرون بی نیاز است و هویت اصلی ست چون از خدا جدا نیست ولی ایگو چون آسیب پذیر بوده و باید از ما مراقبت می کرده است، مجبور بوده که کارهایی را انجام دهد و از ما در مقابل پیرامون محافظت کند.

در سفر درونی و خودشناسی، سلف و ایگو در مقابل هم قرار می گیرند تا به یکپارچگی برسند به عبارتی در مراحل اولیه ی سفر، سلف و ایگو مقابل هم قرار می گیرند و با طی کردن مراحل بعدی به انسجام و یکپارچگی می رسند، جایی که دیگر جنگی وجود ندارد.

شخصی که فردیت دارد و در حال زندگی بر اساس سلف است حتی وقتی همه چیز در پیرامونش در معرض نابودی است، در حال کاشتن و انتقال امید است.

وقتی می گوییم زندگی بر اساس سلف، به این معنی نیست که ایگو نداشته باشیم یا آن را نادیده بگیریم یا اینکه به دنبال عوامل بیرونی نرویم بلکه نباید از این عوامل بیرونی هویت بگیریم و به آنها وابسته باشیم.

 

  • برای فردیت یافتن در سفر درونی، باید چه کنیم؟

لازمه ی فردیت داشتن و زندگی بر اساس سلف، ساختن یک ایگوی سالم است. باید برای فردیت داشتن از ریشه شروع کرد و مرحله به مرحله پیش رفت اما ریشه کجاست؟؟؟

ریشه یعنی شناسایی ترس هایمان، رسیدگی به خانواده، داشتن شغل، زندگی اجتماعی و…

این مراحل باید طی شوند تا به رسالت و معنویت دست یابیم یعنی باید ایگوی سالم بسازیم.

ایگوی سالم در پی آن است که شغل داشته باشد، از راه سالم امرار معاش کند. ایگوی سالم تلاش می کند محبت آمیز رفتار کند و وابسته نیست. به عبارتی ساده تر، ایگوی سالم، کسب عقل سلیم است.

زمانی که عقل سلیم و ایگوی سالم شکل می گیرد، ما یاد می گیریم در روابط خود حد و مرز داشته باشیم و ارزش هایمان را زیر پا نگذاریم.

  • کار درونی در سفر به درون و خودشناسی

کار درونی یعنی شناخت ناخودآگاه، شناخت روح، زندگی معنادار.

کار درونی یعنی هیچ چیز بیرون نیست و تمام مشکلاتمان، ریشه ی درونی دارند که باید به آنها پرداخته شود.

باید در این سفر درونی، شروع به شناسایی حقارت هایمان کنیم و از زدن نقاب ها بر روی این احساس بی ارزشی دست برداریم یعنی عوامل بیرونی ای(مثل پول، دانش، مدرک تحصیلی، قدرت و…) که با آن ها احساس بی ارزشی خود را پنهان کردیم را شناسایی کنیم.

شفا در این سفر درونی و کشف خود زمانی اتفاق می افتد که ضعف هایمان را شناسایی، مشاهده و اعلام کنیم.

وقتی احساس بی ارزشی و حقارت هایمان را شناسایی کردیم، لازم است یاد بگیریم که آنها را با عنوان یا عاملی بیرونی کاور نکنیم.

وقتی دست از زدن نقاب برمی داریم ، اجازه می دهیم احساس حقارت ما از زمینه ی ناخودآگاه به خودآگاه برسد و در این صورت می توانیم آن ها را حل و فصل کنیم.

یکی از مواردی که در سفر درونی و خودشناسی به آن پی می بریم، تضادهای درونی ماست. یکی از نشانه های وجود تضاد، هیجان خواه بودن است یعنی به طرز افراطی و کاذب، مدام خواستار هیجان هستیم و تمرکز نداریم.

یکی از راه های شناخت و تشخیص تضادهایمان این است که فرافکنی هایمان را نسبت به دیگران،  شناسایی کنیم.

شناخت هر کدام از این جنبه های وجودی، ما را بیشتر با خود همراه می کند و می توانیم با کشف حقیقی خود،  بر مشکلات فائق آییم.

نتیجه:

پس سفر به درون و خودشناسی فرآیندی است که در آن انگشت اشاره را از سمت عوامل بیرونی برمی داریم و به درونیات خود رجوع می کنیم که این درونیات، جنبه ها و زوایای مختلفی دارد.

کشف خود در سفر به درون از ایگو، ناخودآگاه، سایه، عقده، پرسونا شروع می شود که شناخت هر کدام ازاین جنبه های درونی به ما در این فرآیند و سفرکمک می کند.

لازم به ذکر است که این سفر درونی تا زمانی که نفس می کشیم و زنده هستیم، همچنان ادامه دارد.

 ممکن است در ابتدای سفر، مقاومت های زیادی داشته باشیم اما چیزی که در ادامه ی این سفر درونی و کشف خود به آن پی می بریم این است که، مهم ترین رسالت ما در زندگی پیمودن همین سفر و کشف من حقیقی مان است.

کشف خود و سفر به اعماق درون کمک می کند تا یکپارچگی و انسجام را تجربه کنیم و با دستیابی به فردیت بر مشکلات فائق آییم.

اولین قانون معنوی موفقیت

اولین قانون معنوی موفقیت

اولین قانون معنوی موفقیت:

یکی از باورهایی که در رابطه با موفقیت در ما انسان ها گنجانده شده این است که موفقیت یک سری عوامل بیرونی ست که در دوردست ها قرار دارد در صورتی که موفقیت در درون ماست اما ما هر روز قدرت درونیمان را نادیده می گیریم و به عوامل بیرونی چنگ می زنیم و حسرت های بی شماری را پیشه ی راه خود می کنیم.

موفقیت ها می توانند برای هدف و رسالتی انسانی باشند و جنبه ی معنوی پیدا کنند اما چگونه؟

اگر موفقیت یک مسیر است چگونه آن را درونی کنیم ؟

چه قانون یا قانون هایی برای موفقیت وجود دارد؟

از طریق معنویت می توان مسیر موفقیت را سپری کرد؟

قانون های معنوی برای موفقیت کدامند؟

و…

 در این مقاله قصد بر آن است به اولین قانون معنوی در موفقیت بپردازیم.

سرفصل ها:

  • اولین قانون معنوی موفقیت چیست؟
  • اولین قانون معنوی موفقیت را چگونه به کار بندیم؟

اولین قانون معنوی موفقیت چیست؟

نخستین قانون معنوی موفقیت، قانون توانایی مطلق است. این قانون موفقیت مبتنی بر این واقعیت است که ما در جوهر، آگاهی مطلقیم.آگاهی مطلق، توانایی مطلق و حیطه تمامی امکانات و خلاقیت نامحدود است. آگاهی مطلق، جوهر معنوی ماست.

سایر ویژگی های آگاهی عبارتند از دانش مطلق، سکوت بی انتها، تعادل کامل، شکست ناپذیری، سادگی و بهجت و این طبیعت بنیادی ماست. طبیعت بنیادی ما یکی از توانایی های مطلق است.

وقتی طبیعت بنیادی خود را کشف می کنید و در می یابید به راستی کیستید، خود آن شناخت یعنی توانایی برآورده ساختن هر رؤیا و موفقیتی که دارید، زیرا قدرت و امکان جاودانید؛ آن قدرت قیاس ناپذیر که بوده و هست و خواهد بود.

قانون توانایی مطلق را به عنوان اولین قانون معنوی موفقیت، قانون وحدت هم می خوانند زیرا در کثرت نامحدود حیات، وحدت جانی یگانه نهفته و همه چیزرا فراگرفته است. میان شما و این حیطه نیرو، ذره ای جدایی وجود ندارد.

حیطه ی توانایی مطلق، ضمیر خودتان است و هر چه طبیعت راستین خود را بیشتر تجربه کنید، به حیطه توانایی مطلق نزدیک تر خواهید بود. تجربه ضمیر یا (رجوع به خویشتن) یعنی اینکه نقطه رجوع درونی، روح و جان ماست نه موضوعات تجربه مان.

ضد رجوع به خویشتن، رجوع به موضوعات است. در رجوع به موضوعات، همواره تحت تأثیر موضوعاتی بیرون از ضمیر قرار می گیریم که شامل اوضاع و شرایطو موقعیت ها و افراد و اشیاء می شود.

در رجوع به موضوعات، همواره جویای تأیید دیگرانیم. اندیشه ها و رفتارمان همواره منتظر پاسخی است از این رو، مبتنی بر ترس است. همچنین به هنگام رجوع به موضوعات، شدیداً احساس می کنیم که نیاز به کنترل امور و قدرت بیرونی داریم.

 

اولین قانون معنوی موفقیت چیست

نیاز به تأیید و نیاز به در اختیار گرفتن امور و نیاز به قدرت بیرونی، نیازهایی مبتنی بر ترس اند. این نوع قدرت، قدرت توانایی مطلق یا قدرت ضمیر یا قدرت راستین نیست. وقتی قدرت ضمیر را احساس می کنیم، ترس غایب است. عطش برای تسلط یا تکاپو برای کسب تأیید یا قدرت بیرونی وجود ندارد.

در رجوع به موضوعات، نقطه رجوع درونی تان (من) یا (ایگو) شماست حال آنکه (من) آن کس که به راستی هستید نیست.

(من) تصویری است که از خود دارید، نقاب اجتماعی و نقشی است که بازی می کنید. نقاب اجتماعی شما از راه کسب تأیید امرار معاش می کند. می خواهید اختیار امور را به دست بگیرد و چون در ترس زندگی می کند، از راه قدرت بقا می یابد.

ضمیر راستین شما که روح و جانتان است کاملاً از آن چیزها رهاست. در برابر انتقاد، ایمن و در برابر هر توان آزمایی،

بی باک است خود را کمتر از هیچ کس احساس نمی کند و با این حال، فروتن است و خود را برتر از هیچ کس احساس نمی کند زیرا درمی یابد که همه همان ضمیر و همان روح و جان اند در جامه هایی متفاوت.

تفاوت بنیادی میان رجوع به موضوعات و رجوع به خویشتن نیز همین است. به هنگام رجوع به خویشتن، هستی راستین خود را تجربه می کنید که از هیچ مشکلی نمی هراسد، به همه مردمت حرمت می نهد و خود را کمتر از هیچ کس احساس نمی کند در نتیجه. قدرت ضمیر، قدرت راستین است. حال آنکه قدرت مبتنی بر رجوع به موضوعات، قدر کاذب است.

قدرت مبتنی بر (من) تا مدتی دوام می یابد که موضوع رجوع وجود داشته باشد. چنانچه صاحب عنوانی ویژه باشید، اگر رئیس جمهور مملکت یا رئیس شرکتی یا ثروتمند باشید، قدرتی که از آن کام می جویید به آن شغل و آن پول بسته است.

قدرت مبتنی بر (من) فقط مادامی دوام می یابد که آن چیزها دوام یابند به محض اینکه آن عنوان و مقام و ثروت از بین برود، قدرت نیز از بین می رود. حال آنکه قدرت مبتنی بر ضمیر پایدار است زیرا مبتنی بر وقوف به ضمیر است و قدرت ضمیر نیز ویژگی های معینی دارد.

افراد و همچنین چیزها را به سوی شما می کشاند. همچون مغناطیس، مردم و اوضاع و شرایط و موقعیت هایی را که از آرزوهایتان پشتیبانی می کنند به سوی خود جذب می کند. این را پشتیبانی قوانین طبیعت نیز می خوانند. این پشتیبانی الهی است.

آن پشتیبانی که ناشی از رحمت است. قدرتتان بدان گونه است که از پیوند با افراد بهره مند می شوید و افراد نیز از پیوند با شما بهره مند می شوند. قدرتتان پیوند می بخشد؛ پیوندی که ناشی از عشق راستین است.

اولین قانون معنوی موفقیت یعنی توانایی مطلق را چگونه به کار بندیم

اگر می خواهید از منافع حیطه توانایی مطلق بهره مند شوید و از تمامی خلاقیتی که جزء لاینفک آگاهی مطلق است به طور کامل سود جویید، باید بتوانید به آن دسترسی پیدا کنید.

یکی از راههای دستیابی به این حیطه، تمرین روزانه سکوت و مراقبه و عدم داوری است. صرف زمانی درطبیعت نیز می تواند موجب دستیابی به ویژگی های لاینفک این حیطه، خلاقیت و آزادی شود.

تمرین سکوت یعنی اینکه با خود عهد ببندید مدت زمان معینی فقط باشید. تجربه سکوت یعنی اینکه در فواصل معین از گفتگو دست بکشید. همچنین یعنی اینکه متناوباً از تماشای تلویزیون و گوش دادن به رادیو و خواندن کتاب خودداری کنید.

اگر هیچ گاه به خودتان فرصت تجربه ی سکوت را ندهید، این امر در گفتگوی درونتان تلاطم ایجاد می کند.

وقتی سکوت را تجربه می کنید چه پیش می آید؟

نخست گفتگوی درونتان آشفته تر می شود. نیاز شدیدی احساس می کنید که لب به سخن بگشایید. افرادی را می شناسم که هر گاه متعهد شده اند مدت طولانی تری سکوت کنند، روز اول یا دوم پاک دیوانه می شوند، ناگهان دچار احساس اضطرار یا اضطراب می شوند. اما وقتی با آن تجربه باقی می مانند، گفتگوی درونشان اندک اندک آرام می شود و چندی نمی گذرد که سکوت ژرف می شود زیرا ذهن پس از مدتی تسلیم می شود. وقتی گفتگوی درون آرام می شود، تجربه سکون حیطه توانایی مطلق را آغاز می کنید.

تمرین متناوب سکوت به صورتی که برایتان راحت باشد، یکی از راه های تجربه قانون توانایی مطلق برای دستیابی به موفقیت است.

تمرین روزانه مراقبه یکی دیگر از راه هاست. مطلوب این است که نیم ساعت صبح و نیم ساعت غروب مراقبه کنید. از طریق مراقبه خواهید آموخت که حیطه سکوت محض و آگاهی مطلق را تجربه کنید. آن حیطه سکوت مطلق، حیطه همبستگی بی انتها و حیطه قدرت نظم دهنده نامحدود و بستر غایی آفرینش است؛ آنجا که همه چیز به طرزی جدایی ناپذیر به هر چیز دیگر متصل است.

یکی دیگر از راه های دستیابی به موفقیت و حیطه توانایی مطلق، تمرین عدم داوری است. داوری، ارزیابی مدام امور به صورت درست و نادرست یا نیک و بد است. وقتی مدام سرگرم ارزیابی و طبقه بندی و برچسب زدن و تجزیه و تحلیل باشید، در گفتگوی درونتان تلاطم بسیار ایجاد می کنید. این تلاطم موجب بند آمدن جریان نیرو میان شما و حیطه توانایی مطلق می شود. عملاً (فاصله) میان اندیشه ها را فشرده و کوتاه می کنید.

آن فاصله میان اندیشه ها، وسیله اتصال شما به حیطه توانایی مطلق است. آن حالت هوشیاری محض، آن فضای ساکت میان اندیشه ها و آن سکون درون، شما را به قدرت راستین و موفقیت می پیوندد.

هنگامی که آن فضا و فاصله را فشرده و کوتاه می کنید، اتصال خود را به حیطه توانایی مطلق و خلاقیت بیکران، فشرده و کوتاه می کنید.

عدم داوری در ذهنتان سکوت ایجاد می کند بنابراین، شایسته است که روزتان را با این جمله آغاز کنید و در سراسر روز، هر بار که می بینید به داوری سرگرم هستید، آن جمله را به خاطر آورید.

اگر تمرین این روش برای سراسر روز بسیار دشوار به نظرمی رسد، می توانید به خود بگویید: (تا دو ساعت بعد، در مورد هیچ چیز داوری نخواهم کرد.) یا (تا یک ساعت بعد، عدم داوری را تجربه خواهم کرد.)

آنگاه می توانید به تدریج بر مدت آن بیفزایید.

تمرین دیگر برای دستیابی به توانایی مطلق و موفقیت، صرف وقت به طور منظم در رابطه مستقیم با طبیعت صرف وقت در طبیعت، این توانایی را به شما می بخشد تا ارتباط متقابل و هماهنگ همه عناصر و نیروهای حیات را احساس کنید و وحدت وجودتان را با کل زندگی دریابید. خواه جویبار و خواه جنگل و کوه و دریاچه و ساحل دریا، اتصال با هوشمندی طبیعت نیز به شما کمک خواهد کرد تا به حیطه توانایی مطلق دسترسی پیدا کنید. باید بیاموزید که با درونی ترین جوهر هستی خود تماس حاصل کنید.

این جوهر راستین فراسوی (من) است. دستیابی به جوهر راستین وجودتان موجب می شود که در مورد آینه روابط نیز بصیرت یابید زیرا هر رابطه ای انعکاس رابطه تان با خودتان است. مثلاً اگر در مورد پول یا موفقیت یا هر چیز دیگر دچار احساس گناه و ترس و عدم امنیت باشید، آنگاه این بازتاب های احساس گناه و ترس و عدم امنیت، جنبه های بنیادی شخصیت شما می شوند و هیچ میزانی از پول یا موفقیت، این مشکلات بنیادی وجودی را حل نخواهد کرد.

فقط پیوند گزینی با ضمیر موجب شفای راستین خواهد شد و هر گاه در آگاهی از ضمیر راستین خود استقرار یابید، وقتی به راستی طبیعت راستین خود را دریابید، هیچ گاه در مورد پول یا فراوانی یا برآوردن آرزوهایتان احساس گناه یا ترس یا عدم امنیت نخواهید کرد، زیرا در خواهید یافت که جوهر همه ثروت های مادی، نیروی حیات و توانایی مطلق است و توانایی مطلق، طبیعت فطری خودتان است به عبارتی موفقیت، درون شماست و در دور دست ها قرار ندارد فقط لازم است درون خود را ببینیم.

هر چه بیشتر به طبیعت راستین خود دسترسی پیدا کنید، به طرزی خود انگیخته اندیشه هایی خلاق نیز دریافت خواهید کرد زیرا حیطه توانایی مطلق، حیطه خلاقیت و دانش بی کران نیز هست.

فرانتس کافکا، فیلسوف و شاعر اتریشی گفته است: (لازم نیست گوش کنید، فقط منتظر شوید. حتی لازم نیست منتظر شوید، فقط بیاموزید آرام و ساکن و تنها باشید. جهان آزادانه خود را به شما پیشکش خواهد کرد تا نقاب از چهره اش بردارید. انتخاب دیگری ندارید؛ مسرور به پای شما در خواهد غلتید.)

فراوانی عالم، نمایش سخاوتمندانه وفور کائنات، نمایانگر ذهن خلاق طبیعت است. هر چه با ذهن طبیعت(رجوع:کتاب گفتگو با طبیعت نوشته ی مایکل جی رودز) همنواتر باشید، بیشتر به خلاقیت بیکران و نامحدود آن دسترسی خواهید داشت. اما نخست باید فراسوی تلاطم گفتگوی درونتان بروید تا به آن ذهن بیکران و خلاق و سرشار از فراوانی اتصال یابید.

 

اولین قانون معنوی موفقیت یعنی توانایی مطلق را چگونه به کار بندیم

سکون به تنهایی، توانایی بالقوه برای خلاقیت است. حرکت به تنهایی، خلاقیتی محدود به جنبه معینی ازبیان آن خلاقیت است اما آمیزه حرکت و سکون، این توانایی را به شما می بخشد که خلاقیت خود را در همه جوانب، هر آنچه که قدرت توجهتان شما را به آن سو می کشاند، به فوران درآورید.

هرگاه به میان حرکت و فعالیت می روید، سکون خود را در درونتان به همراه ببرید. آنگاه حرکت آشفته پیرامونتان هیچ گاه بر دستیابی شما به سرچشمه ی خلاقیت، موفقیت و حیطه توانایی مطلق، سایه نخواهد افکند.

نتیجه:

پس دریافتیم موفقیت فقط عوامل بیرونی غیرقابل دسترس نیستند.

یکی از قانون های معنوی در موفقیت قدرت توانایی مطلق است که ما را ازسمت عوامل بیرونی و (من) های کاذب به سمت درونیات سوق می دهد و قدرت درونی ما را نشان می دهد.

برای به کارگیری این قانون یعنی قانون توانایی مطلق لازم است تمرین هایی را انجام دهیم تا قدرت توانایی مطلق و در نهایت موفقیت در زندگیمان جاری شود. این تمرین ها عبارتند از؛ سکوت کردن و مراقبه، عدم داوری.

هر کدام از این تمرین ها ممکن است در اوایل در ما مقاومت  به وجود آورند و فکر کنیم که سخت و نشدنی است اما با تکرار و تمرین، امکان و شدنی بودن این تمرین ها را درک می کنیم و به قدرت درونی خود و رهایی از ذهنیات کاذب خود می رسیم، این گونه است که خلاقیت و آزادی را در خود می یابیم.

معرفی کتاب صبح جادویی

معرفی کتاب صبح جادویی نوشته ی:هال الرود

نویسنده ی کتاب صبح جادویی فردی به نام ((هال الرود)) است.

هال الرود؛ سخنران و نویسنده کتاب های پرفروشی به نام با چالش های زندگیتان رو به روشوید، است.داستان زندگی اش نمونه ای از معجزه و شاهد زنده ای برای موفقیت است.

او با داستان زندگی اش نشان می دهد که می شود بر چالش ها و مشکلات غلبه کرد و موفق شد. همچنین این پیام را می دهد که موفقیت در دوردست ها نیست.خبر خوب اینجاست که این کتاب مختص انسان های موفق نیست بلکه برای تمان انسان هاست.

می گوییم به تمام انسان ها تعلق دارد زیرا شوقی درونی برای دستیابی به بهبودی در تمام ما آدمیان وجود دارد.ما انسان ها پتانسیل های درونی زیادی داریم اما نکته اینجاست که یاد نگرفتیم آنها را به جریان در آوریم که در این کتاب ، این موضوع حیاتی را با راهکارهایی عملی، به زیبایی و سادگی بیان می کند.

به عبارتی این کتاب، کاربردی ترین، نتیجه بخش ترین و متحول کننده ترینشیوه برای بهبود همه ی جنبه های زندگی است که تا کنون با آن مواجه شده اید.این کتاب حتی برای افرادی که به باور خود و دیگران در سطح بالایی از موفقیت هم قرار دارند، مناسب است زیرا امکان ارتقا به درجات و ارتعاش بالاتر را فراهم می آورد.

موفقیتی که در اینجا از آن یاد می کنیم به معنی ایجاد بهبودهای قابل توجه در وضعیت سلامتی، شادی، ارتباطات، شرایط مالی، شرایط معنوی و همه ی جنبه های مهم زندگیتان است.

این کتاب زمینه ی تحول و دگرگونی را برای شما آماده می کند. مطالعه ی این کتاب را از دست ندهید.

 

برای خرید و تهیه کتاب میتوانید از کلیک بر روی اینجا اقدام نمایید.

 

** توجه بفرمایید برای تهیه کتاب به منابع و وبسایت های دیگر مراجعه بفرمایید . کتاب ها در وب سایت من حقیقی بفروش نمیرسد**

عوامل محرک بر شهوت

عوامل محرک شهوت

فردی که معتاد جنسی است زمانی که به پذیرش اعتیاد خود می رسد، برای قطع مصرف شهوت اولین سوالی که می پرسد و لازم است آن را شناسایی کند این است که عوامل محرک شهوت در من چیست؟ من از آنها به طور مکرر استفاده می کنم؟ و حتی شاید این سوال ها به این نقطه برسد که برای ایجاد شهوت چه محرک هایی را خودم به وجود می آوردم؟

چگونه در این محرک ها غرق می شوم طوری که زمانی که به خودم می آیم متوجه می شوم زمان زیادی را صرف شهوت کرده ام؟

یکی از فاکتورهایی که لازم است برای رهایی از شهوت شناسایی شود، عوامل محرک اعتیاد جنسی است که در این مقاله قصد داریم به توضیح آنها بپردازیم.

عوامل محرک شهوت و اعتیاد جنسی

در اعتیاد جنسی شمار رو به رشدی از عوامل محرک استفاده می شود که باعث می شوند فرد از خود حقیقی اش جدا شود. این عوامل شامل محرک ها، کشمکش ها و یا فشارهایی است که احساسات، افکار و خیال پردازی هایی را که منتهی به فعالیت های اعتیادگونه می شوند، تحریک می کنند.

این عوامل محرک شهوانی و جنسی از موارد ملموس هستند و فرد زمانی که شروع به مصرف شهوت می کند و اعتیادش پیش می رود، دنیای وسیعی از آنها را خلق کرده و هر چه بیشتر در اعتیاد جنسی و شهوانی غرق می شود، آن ها هم گسترده تر می شوند. در اینجا به چند گروه از این عوامل اشاره می کنیم فقط لازم است بدانید این لیست انتهایی نخواهد داشت.

 

عوامل محرک شهوت و اعتیاد جنسی

  • موارد جنسی: افرادی از جنس موافق یا مخالف و حتی قسمت هایی از بدن خودمان تقریباً هر چیزی در ارتباط با آن ها می تواند نقش محرک را داشته باشد. قسمت های مختلف بدن، مدها و شکل های مختلف لباس، حالت های بدن و نمونه های متنوع و نامحدودی از طرز صحبت، رفتار و نگرش. تعدادی از ما، حیوانات و اشیاء بی جان را هم در این گروه قرار می دهیم.
  • رسانه ها: تصاویر و عکس ها، تصاویر چاپی، آگهی ها و تبلیغات، تلویزیون، موسیقی و رقص، مکان های مختلف، خیابان ها، بازارها و نمایشگاه های شهر نیز می توانند به عنوان رسانه (به مفهوم آنچه با ما ارتباط برقرار می کند) مورد ملاحظه قرار گیرند.
  • عوامل درونی: بسیاری از افراد می توانند تشخیص دهند که چگونه خاطرات و رؤیاها می توانند نقش محرک داشته باشند. موارد نامحسوس تر شامل شکست، طرد و انتقاد می باشند.

محرک هایی که به سختی قابل تشخیص هستند شامل احساسِ تنهایی، بیگانگی و احساس جدایی، احساس بیزاری از هستی، خستگی، انزوا، احساس تنهایی در جمع و دیگر جلوه های ارضاء همچنین موارد دیگری مثل کار اجباری، خشم، دلواپسی، ترس، هیجان ها و شتاب که نوسان های فکری و روانی ما را تشدید می کنند و حتی موارد دیگری مثل غذاها، مشروبات الکلی یا حتی هیجان های فلسفی و زیبایی شناسانه، فرد را به سمت استفاده از داروها سوق می دهند.

آنچه که لازم است در حال یادگیری و کشف آن باشیم این است که تقریباً هر چیزی در این دنیا، می تواند نقش محرک را داشته باشد به دلیل اینکه یک آسیب مَرَضی، زیربنای فکر و رفتار را هدایت می کند. این یافته ها مشخص می کند که چگونه یک فرد معتاد باید درگیر درمان و بهبودی شود بنابراین تشخیص و پذیرش محدودیت ها، مسأله ای حیاتی در بهبودی است. چون فردی که اعتیاد جنسی دارد در مقابل این محرک ها آسیب پذیر است پس باید مراقب باشد خیلی گرسنه، عصبانی، تنها و خسته نشود.

  • گرسنگی: گرسنگی در فرد یک حالت آشفتگی ذهنی به وجود می آورد چیزی مثل دست پاچگی، عجله یا بی قراری که به نظر می رسد هر چه که هست، برای گرسنه خطرناک است. گرسنگی باعث میل به پرخوری می شود و افراط در خوردن سبب تحریک اعتیاد جنسی می شود.

 

  • عصبانیت: خشم، رنجش و افکار منفی نسبت به خودمان و دیگران، حالتی از آشفتگی درونی ایجاد می کند که ما را منزوی و برآشفته می کند و باعث می شود از شهوت استفاده کنیم.
  • خستگی: به نظر می رسد اغلب، خستگی به گونه ای با ضعیف تر کردن سدهای دفاعی، فرد را بیشتر در معرض وسوسه قرار می دهد، همان طوری که وقتی از لحاظ جسمی ضعیف می شویم، توانایی عاطفی و احساسی ما کاهش می یابد. وقتی فرد مصرف کننده ی شهوت در زمان درمان و پاکی محرک هایش را شناسایی می کند و پذیرای محدودیت هایش می شود، ترس از شکست کاهش پیدا می کند.

 

خستگی

نتیجه:

بنابراین طبق آنچه گفته شد هر اعتیادی، لیست یا فهرستی از محرک ها را دارد که عبارتند از؛ موارد جنسی، رسانه ها، عوامل درونی، گرسنگی، عصبانیت و خستگی برای درمان و بهبودی از مصرف شهوت و اعتیاد لازم است این عوامل شناسایی شوند تا بتوانیم بهبودی و درمان خود را سپری کنیم.

انواع عشق کدامند

انواع عشق کدامند؟

یکی از مسائل گسترده و تمام نشدنی در هر جای دنیا، مسئله ی عشق است و هر زمان که بحث عشق باشد، شهوت هم وجود دارد.

در واقع با شناسایی شهوت عشق آگاهانه و اصیل را تشخیص می دهیم.

از سوالات رایج در رابطه با عشق اینها هستند؛

  • انواع عشق کدامند؟
  • آیا هر کسی که از واژه ی عشق استفاده می کند، عاشقی را بلد است یا واقعا عاشق است؟
  • کدام نوع عشق را می گوید و از چه عشقی صحبت می کند؟
  • عشق به یک بستنی با عشق به یک فرد، چه تفاوتی دارد؟
  • و…

در این مقاله بر آن هستیم برای آگاهی بیشتر از عشق و شهوت، به انواع عشق بپردازیم.

مثلث انواع عشق از دیدگاه اشترانبرگ یا استرانبرگ

هفت نوع از انواع عشق

از نظر بیشتر مردم، عشق به مثابه ی رازی بزرگ است زیرا واژه ی عشق و معنای آن گسترده است. وقتی واژه ی عشق به کار گرفته می شود، دقیقاً نمی دانیم عشق است یا شهوت یکی از مشکلات این است که ما از درونیات خود به خصوص احساساتمان ناآگاهیم، عشق یا شهوت یا سطوح و انواع عشق را تشخیص نمی دهیم.

 

هفت نوع از انواع عشق

امروزه، ۷ نوع عشق وجود دارد:

  • عشق رمانتیکی: جذابیت های جسمی، احساسات جنسی، تخیلات و فعالیت های هورمونی.
  • عشق واقع گرایانه: عشق به میهن، شغل، خرید یا حتی پیتزا.
  • عشق بشر دوستانه: عشق به یک آرمان، خدا یا مذهب خاص.
  • عشق وسواسی (دستخوش یک فکر یا میل قوی): حسادت، وسواس یا احساسات بی ثبات دیگر.
  • عشق از روی مهربانی و دوستی: عشق به دوستان و اطرافیان.
  • عشق متعارف: عشق به افراد جامعه و دیگران.
  • عشق به خانواده: عشق به فرزندان، والدین و خواهر و برادرها.

جالب اینجاست زمانی که انواع عشق را بررسی می کنیم، متوجه می شویم بعضی از آنها ریشه در شهوت دارند اما نام عشق راگرفته اند. این موضوع نشان دهنده ی آن است که در انتخاب نوع عشق هم باید دقت شود فقط مهم نیست که عاشق شویم، از خود به طور صادقانه بپرسیم بپرسیم چه نوع عشقی؟

نتیجه:

پس زمانی که به حیطه ی عشق وارد می شویم با تعداد زیادی سوال رو به رو می شویم. به خصوص زمانی که قصد داریم احساساتمان را شناسایی کنیم، گیج و سردرگم می شویم که دچار چه احساسی هستم؟ شک می کنیم عشق است یا شهوت؟ کدام نوع عشق است؟ در واقع عشق انواع دارد که در این مقاله به هفت نوع آن پرداختیم.

 آگاهی ازآنها به ما کمک می کند، عشق و شهوت را به طور جزئی تر، شناسایی کنیم و این آگاهی باعث می شود، واژه ی عشق را برای هر احساسی به کار نبریم و به شکل آگاهانه از آن بهره ببریم.

به بیان ساده تر برای دریافت و یادگیری عشق آگاهانه، لازم است شهوت و یا سطوح مختلف عشق را بشناسیم و آنها را درون خود بپذیریم تا بتوانیم عشق اصیل را زندگی کنیم. تا زمانی که شهوت حکم فرماست، عشق در زندگی ما جاری نمی شود بنابراین هر چه بیشتر بر شهوت و ماهیت آن آگاه شویم، می توانیم به عشق آگاهانه نزدیک شویم.

آیا زنان خواستار شهوت هستند

آیا زنان خواستار شهوت هستند؟

معمولاً مردان در پی آن هستند که خواسته ی زنان چیست؟

دقیقاً چه می خواهند؟ عشق یا شهوت؟ تعهد یا شهوت؟

خواستار رابطه ی جنسی به همراه عشق هستند یا شهوت؟

واقعاً خواسته ی زنان چیست؟ آیا خواسته های آنان سخت و پیچیده است؟ و…

خواسته های زنان و همچنین مردان پیچیده و غیرقابل درک نیست فقط لازم است نسبت به تفاوت های مردان و زنان در رابطه با عشق و شهوت آگاهی پیدا کنیم تا بتوانیم سواد رابطه ی عاطفی را کسب کنیم و این سواد را به حیطه ی عمل در آوریم.

در این مقاله قصد داریم به بررسی خواسته های زنان در رابطه با عشق و شهوت  بپردازیم.

 

سرفصل ها:

خواسته های زنان از مردان چیست

عشق یا شهوت

وفاداری یا شهوت

مهربانی یا شهوت

تعهد یا شهوت

تحصیلات و هوش

برای شنیدن مقاله به صورت صوتی اینجا کلیک کنید 

خواسته های زنان از مردان چیست؟

زیست شناسان و روان شناسان تکاملی که استراتژی های همسریابی انسان ها را بررسی می کنند، دریافته اند زنان در همه جای جهان عموماً بر روی اصلی ترین ویژگی های مورد نظرشان در طرف مقابل، اتفاق نظر دارند.

 

خواسته های زنان از مردان چیست

۵ مورد زیر مهم ترین خواسته های زنان از مردان است

  • عشق

  • وفاداری

  • مهربانی

  • تعهد

  • تحصیلات و هوش

عشق یا شهوت

عشق:وقتی موارد فوق را با دقت بیشتری نگاه می کنیم، متوجه می شویم همه ی آنها در مورد اول یعنی “عشق” خلاصه شده است.

زمانی که به بررسی آنها می پردازیم متوجه می شویم عمده ی آنچه زنان خواستارش هستند، چیزی جز شهوت است. زن می خواهد هر روز از عشق مرد نسبت به خودش مطمئن شود و برای حصول اطمینان به کلمات و واژه های او نیاز دارد و صمیمیتش گواهی بر این مدعا تلقی می شود.

لیست جملات مورد علاقه زن ها به قرار زیر است: گفتن جمله “دوسِت دارم” به دفعات و روش های مختلف تا حد امکان. مثل اینکه مرد بگوید “عزیزم تو چقدر زیبایی”، فلان کار را چه خوب انجام دادی” یا مثلاً یک تماس غیر منتظره برای این که نشان دهد به یاد اوست. تشکر و قدردانی از کارهایی که زن در خانه انجام می دهد نیز نمود بارزی از عشق است.

عشق این مفهوم ضمنی را با خود به همراه دارد که مرد حاضر است منابعش را با او قسمت کند. در مواردی که طلاق صورت می گیرد شکایت زنان معمولاً این است که مردها قدر آنان را نمی دانند و هرگز از زحمات آن ها در منزل قدردانی نمی کنند؛ دلیل آن این است که مردها فکر می کنند نان آور بودن، تعمیر خرابی های خانه، حل مشکلات یا تعویض لامپ های سوخته برای اثبات عشق و قدردانی از زن ها کافی است.

زن ها انتظار دارند هر روز عشق به آنها نشان داده شود اما درک این مفهوم برای مردها بسیار دشوار است زیرا آنها علاقه شان را در غالب “کارهایی که انجام” می دهند ابراز می کنند. آنها باغبانی می کنند، خانه را رنگ می زنند، ماشین خانه را تعمیر می کنند. او را به تماشای فیلم می برند، سر کار می روند و اجاره خانه را پرداخت می کنند.

مغز مردها طوری طرح ریزی شده است که ارزش و اعتبار خود را با موفقیت هایی که کسب می کنند می سنجند نه با آن چه می گویند یا احساس می کنند.

مغز زنان (کتاب مغز زنانه نوشته ی لوآن برایزندان) برای مهارت های زبانی بسیار بیشتر از مغز مردها رشد کرده است و کلمات، پیشگفتار خواسته هایشان است.

مردها باید بپذیرند زن ها برای درک عشق و قدردانی آنها به کلمات و واژه ها نیاز دارند. آنها باید هر روز این جملات را بشنوند تا عشق و قدردانی مرد را باور کنند.

آوردن هدیه ای هر چند کوچک نیز نشانگر عشق مرد به زن است و هرچه ساده تر باشد، بهتر است مانند شاخه گلی که از باغچه برای او چیده باشد، یک یادداشت یا یک کارت تبریک از بهترین هدیه هاست. نکته ای که در آن نهفته این است که عمل و نیت مرد برای زن مهم است نه خود هدیه بیشتر مردها فکر می کنند هدیه باید بزرگ و گران باشد زیرا خودشان با این معیار ارزش هدیه را می سنجند.

وفاداری یا شهوت

وفاداری: وفاداری نشانگر تعهد مرد برای ادامه تقسیم منابعش یا زن است اما بی وفایی زن برای مرد مفهوم دیگری دارد. نگرانی او ناشی از احتمال ارتباط جنسی همسرش با مرد دیگر است، که ممکن است نتیجه اش استفاده از منابع او برای رشد فرزندان مرد دیگر باشد. و مهم ترین نگرانی زن این است که مبادا مرد از گذشته به زن دیگری علاقه مند بوده و هم اکنون نیز این علاقه در قلبش شعله ور باشد؛ و این به معنای ایجاد ارتباط احساسی بین مرد خودش با زنان دیگر است و به همین علت است که همیشه اولین سوالش این است، آیا از این زن خوشت می آید؟

به عبارت دیگر، آیا حاضری منابعت را با او قسمت کنی؟ رابطه جنسی و شهوت  مهم ترین دغدغه های یک زن نیست. اگر مرد در پاسخ سوال زن بگوید: “نه دوستش ندارم”، زن حرفش را باور نمی کند زیرا زن نمی تواند درک و باور کند که بدون داشتن رابطه ی احساسی و عاطفی، داشتن رابطه ی جنسی ممکن است اما از نظر مردها، این امر آسان است.

مردها می توانند عشق و شهوت را در مغزشان تفکیک کنند.مهم ترین نکته برای زن ها این است که رابطه ی جنسی با عشق برابر است و به معنای تقسیم منابع مرد با اوست. اگر مردی بگوید وفادار است زن احساس می کند او هرگز منابعش را با زن دیگری قسمت نخواهد کرد.

 

خواسته های زنان از مردان چیست؟

مهربانی: طبق تحقیقات دکتر باس، موضوع مهم از نظر زن ها در میان ۳۲ فرهنگ مختلف، مهربانی است؛ زیرا محبت نشان دهنده ی تعهد است. قابلیت باروری از مهم ترین ویژگی هایی است که مردها برای انتخاب همسر خود در نظر می گیرند، و برای زن مهم است که چه کسی از این قابلیت استفاده کند و عشق، امنیت، سخاوت و مهربانی از پیش نیازهای ارائه ی قابلیت خود است.

زنان اجدادی ما مردان سخاوتمند را ترجیح می دادند و از مردان ناخن خشک اجتناب می کردند، زیرا افراد سخاوتمند منابع را در اختیار زنان قرار می دهند و از آنها و فرزندانشان محافظت می کنند و شانس بیشتری برای بقاء آنها به وجود می آورند.

حتی زنانی که خودشان دارای منابع کافی هستند، و قدرت و شأن اجتماعی دارند نیز همچنان خواستار مردان متمکن هستند.باس متوجه شد تقزیباً تمام زنان، علی رغم فرهنگ شان، مردانی را که از نظر مالی موفق هستند در اولویت قرار می دهند و حتی زنان متمکن اولویت بیشتری برای این امر قائل هستند، زیرا آنها خواستار مردانی هستند که از آنها متمکن تر باشند و دقیقاً به همین علت است که به ندرت زن ثروتمند، قدرتمند و موفقی را در کنار یک مرد ورشکسته و یا معمولی می بینید.

مطالعات حاکی از آن است که مردان در همه جای جهان علی رغم میزان دسترسی خودشان به منابع، به وضعیت اقتصادی زن اهمیتی نمی دهند. به عبارت دیگر، احتمالاً مدیر اجرایی یک شرکت بزرگ ممکن است به همان زنی جذب شود که کارمند ساده یک اداره کوچک به سمت او کشیده شده است.

 

خواسته های زنان از مردان چیست

تعهد یا شهوت

تعهد: مردی که تعهد و التزام به زنی داشته باشد، همواره منابعش را در اختیار او قرار می دهد زن ها در همه جای جهان مردان مسئولیت ناپذیر و محبت گریز را مورد انتقاد قرار می دهند.

وقتی تعهد را از منظر نیاکان مان می بینیم، مفهوم آن برایمان کاملاً معنا پیدا می کند.رابطه جنسی از دیدگاه آنها به معنای تعهد ۱۰-۱۵ ساله ای است که در این مدت بتوانند فرزند خود را بزرگ کنند و از آب و گل در بیاورند. اگر چه، از دیدگاه مردها این مدت زمان حتی ممکن است فقط برای چند دقیقه باشد. و پس از آن به دنبال ماجرای بعدی خود می روند. زیرا طبیعت مردها طوری است که می خواهند تا حد امکان ژن های خود را گسترش دهند.

بسیاری از مردها از التزام و پایبندی به یک زن هراسانند و از اینکه تمام عمرشان را تنها با یک نفر سر کنند، شدیداً وحشت دارند و از طرفی بیشتر مردها می دانند که تعهد به معنای تقسیم منابع است.

جمله:”دلم می خواهد تعهدش را به من نشان دهد” فریادی است که زنان در همه جای جهان سر می دهند. نه ماه طول می کشد تا زنی بتواند وضع حمل کند و نوزادی به دنیا بیاورد و دست کم پنج سال دیگر برای مراقبت و رسیدگی به آن نوزاد وقت لازم دارد تا او را به مرحله ای برساند که بتواند نیازهای اولیه برای بقای خود را برآورده کند.

در حالی که یک نوزاد شامپانزه پس از گذشت شش هفته از تولدش می تواند به تنهایی گلیم خود را از آب بیرون بکشد و زنده بماند. در نتیجه، مغز زن ها به مرور زمان طوری تکامل یافت تا در جستجوی مردانی باشند که حداقل برای یک دوره شش ساله برای تهیه غذا و محافظت از آنها و فرزندانشان تعهد بدهد.

حفظ بقا نوزاد برای زنی که مردی او را باردار کرده و بدون حمایت رهایش کرده است بسیار سخت و دردناک است بنابراین زن ها از همان ابتدا این طور بار آمده اند که آن چه مرد می تواند برای تأمین بقا نسل بعدی روی چنته بریزد را با موشکافی بررسی کنند. از نظر بیشتر زن ها ازدواج همچنان یکی از اصلی ترین نشانه های تعهد مرد برای محافظت و حمایت از زن محسوب می شود.

از آن جایی که حاملگی در نفس خود تعهد تکوین و پرستاری از نسل بعدی را برای زن به وجود می آورد، او هم مردی می خواهد که متعهد به انجام چنین امری باشد و به همین علت است که اعتماد داشتن برای زن ها از عوامل ضروری برای دوام یک ارتباط به شمار می رود.

اگر بخواهیم این موضوع را از دیدگاه بیولوژیکی نگاه کنیم، زن ها هرگز نمی خواهند مردشان برای زن دیگری بچه به وجود بیاورد و از آن حمایت کند بلکه حمایت های مرد را انحصاراً برای خود و فرزندان خودشان می خواهند و به همین علت تک همسری یکی از پیش نیازهای آغاز ارتباط برای تمامی زنان در جوامع معاصر امروزی است. وقتی اعتماد زنی تَرَک می خورد، جوش دادن مجدد آن کار دشواری است و زنی که چندین بی اعتمادی را تجربه کرده باشد، نسبت به قابل اعتماد بودن مردان دیگر بدگمان می شود.

امروزه زنان جوان واژه “وفاداری” را به جای “تک همسری” به کار می برند.

امروزه کسب اطلاعات در خصوص منابعی که مرد به آنها دسترسی دارد بسیار آسان تر است، اما اگر آمادگی تقسیم آن ها را با زن و بچه هایش ندارد، نوعی دِین برگردن او باقی می ماند. زیرا بدون حمایت مرد، زن مجبور است خودش تکفل خود و فرزندانش را بر عهده بگیرد. اصلی ترین معیار زن برای سنجش پتانسیل تعهد مرد، عشق است نه شهوت.

تحصیلات وهوش

تحصیلات و هوش:به نظر می رسد مردی که تحصیلات و هوش مالی بالاتری داشته باشد، برای دسترسی به منابع توانمندتر است.هوش مالی بالا بدین معناست که او احتمالاً کارآفرین و خالق کسب و کار بزرگی می شود و به جای کارمندی و خویش فرمایی؛ قدرت، شأن اجتماعی و منابع بیشتری در اختیار خواهد داشت. هوش بالا نیز این پتانسیل ها را با خود به همراه دارد.

 

تحصیلات وهوش

نتیجه:

پس بنابراین طبق تحقیقات، زنان در همه جای جهان عموماً بر روی اصلی ترین ویژگی های مورد نظرشان در طرف مقابل، اتفاق نظر دارند. این ویژگی ها عبارتند از؛ عشق، وفاداری، مهربانی، تعهد و تحصیلات و هوش.

زمانی که به بررسی هر کدام از این ویژگی ها می پردازیم پی می بریم که تمام این ویژگی ها در عشق خلاصه می شوند و ارتباطی با شهوت ندارند. البته این موضوع بدین معنا نیست که زنان شهوت ندارند اما اصولاً و عموماً قاعده اش به همین صورت است.

خواسته های زنان پیچیده و سخت نیست فقط لازم است هم زن و هم مرد در رابطه نسبت به  خواسته هایشان در مورد شهوت و عشق آگاهی پیدا کنند و این آگاهی را به کار گیرند، هیچ کدام از مخلوقات عجیب نیستند فقط لازم است با دلیل و آگاهی به درک متقابل برسند.

اگر به تک تک مخلوقات نگاه کنیم، متوجه می شویم تمام آنها خواستار عشق هستند نه شهوت چون اساس خلقت، عشق است.ماهیت شهوت را شناسایی کنیم نه سرکوب و یاد بگیریم عشق آگاهانه را زندگی کنیم. عشق آگاهانه تمرین می خواد و نیاز به یادگیری دارد.

معرفی کتاب پیام گم گشته

معرفی کتاب پیام گم گشته

مقدمه:

این کتاب اثر نویسنده ای به نام مارلو مورگان است که طبق تجربه های واقعی اش نوشته است و تجربیاتش را در قالب داستان بیان می کند.این داستان در رابطه با قبیله  بومیان استرالیا است که اطلاعات مهم تاریخی را در آن گنجانده است.

بومیان استرالیا مردم تیره پوستی هستند که در محله های خاصی زندگی می کنند، بیش از نیمی از آنها بیکار هستند و آن هایی هم که کار دارند، به کارهای پست مشغولند.

در واقع این داستان پیرامون شخصیت دختری می چرخد که از نزدیک مشاهده گر تجربیات مختلف در این قبیله است که هر کدام از تجربیات را به زیبایی به تصویر می کشد و تخیل ما را فعال می کند.

این کتاب،کتابی آرامش بخش و در عین حال جنجال برانگیز و ماجراجویانه است که درک آن،شما را به سمت درک بهتر انسان و انسانیت راهبری می کند.

اگر جز افرادی هستید که برای سرگرمی کتاب می خوانید، این اثر یکی از لذت بخش ترین هاست و اگر هم جز افرادی هستید که به پیام کتاب گوش فرا می دهید، در این کتاب  پیام رسا و نیرومندی خواهید شنید که تا اعماق وجودتان نفوذ خواهد کرد.

برای خرید و تهیه کتاب میتوانید از کلیک بر روی اینجا اقدام نمایید.

** توجه بفرمایید برای تهیه کتاب به منابع و وبسایت های دیگر مراجعه بفرمایید . کتاب ها در وب سایت من حقیقی بفروش نمیرسد**

نقش رسانه ها بر شهوت و عشق

نقش رسانه ها بر شهوت و عشق

زیاد شنیده ایم که زنان و مردان می گویند: ما دوست داریم همسرمان مثل مرد یا زن آن فیلم رفتار کند یا معمولاً سوال اعتراض گونه ی ما از فرد مقابلمان به این صورت است؛ که چرا تو نمی توانی به شیوه ی مرد یا زن آن فیلم که خیلی مورد پسند است و ایده آل است، رفتار کنی؟

آیا رسانه ها و فیلم ها عشق را به نمایش می گذارند؟ یا در حال ترویج شهوت هستند؟

چگونه شهوت را جایگزین عشق، معنا می کنند؟ و…

در این مقاله بر آن هستیم که به تأثیر و نقش رسانه ها بر شهوت و عشق بپردازیم.

سرفصل ها

  • رسانه ها چگونه بر شهوت تأثیر می گذارند؟
  • نقش رسانه های قرن ۲۱ بر شهوت

رسانه ها چگونه بر شهوت تأثیر می گذارند

بازیگرخوب، دروغگویی حرفه ای است و آن که بیشتر از دیگران بتواند تماشاگر را در نقش خود غرق کند، برنده جایزه اسکار می شود.

هالیوود پر از تصاویر جعلی، عشق های متظاهرانه و فریبندگی های مصنوعی و شهوت است. برخی از زن ها و مردها انتظار دارند شریک زندگی شان مانند ستارگان فیلم ها با آنها رفتار کنند.

بازیگرها توهمات را قابل قبول و باورکردنی جلوه می دهند، در فیلم ها از جلوه های ویژه ای استفاده می شود که در واقعیت، قابل کپی برداری نیست به عبارتی رسانه ها شهوت را جلوه می دهند.

این گونه صحنه های ساختگی یکی دو نسل است که به خورد ما می رود و نتیجه اش تلاش مجدانه زن ها برای رقابت و هم چشمی با ایده آل های ارائه شده در فیلم هاست و انتظارشان از مردها این است که مهیج تر و رمانتیک تر از هر زمان دیگری در طول تاریخ باشند در واقع درگیر شهوت می شوند و عشق آگاهانه را درک نمی کنند.

یادتان می آید آخرین باری که در آن لباس های مارک دار و موهای آراسته و هیکل ورزش کاری، برای شام به رستوران لوکس و مجللی که ۳۰ نوازنده ارکستر در پشت صحنه اش موزیک می زدند، رفتید کی بود؟ خب این همان صحنه ای است که با آن رقابت می کنید و سعی در به دست آوردنش دارید.

اینها درجاتی از واقعیت های واهی هستند که مدام توسط رسانه ها در شما رسوخ می کند و زن و مرد امروز را زیر پافشاری و استرس می برد و این انتظار در آنها به وجود می آید که مثل آنها باشند. این واقعیات واهی جلوه ای از شهوت هستند که به صورت عشق معنا شده اند.

 

رسانه ها چگونه بر شهوت تأثیر می گذارند

بسیاری از زن ها دچار این توهم می شوند که همسرشان باید مانند بردپیت ثروتمند و جذاب باشد اما واقعیت این است که مرد خانه شان کارمند است و درآمد متوسطی دارد.

در ابتدای رابطه، بسیاری از مردها در مواجهه با انتظارات غیرواقعی زن ها جوگیر می شوند و این توهم را در آنها ایجاد می کنند که می توانند بخشی از آن انتظارات را برآورده کنند.

زن ها، مردی مانند بازیگران فیلم های رمانتیک می خواهند زیرا آن مرد دقیقاً نیازهای زن را می دانست و همیشه آنها را اجابت می کرد. گرچه سال ها پیش از این، زن ها فکر می کردند مردشان نرمال است و واقعیت گرایی حاکم بود. انتظارات غیرواقعی از دلایل اصلی تجزیه روابط است.

امروزه زن ها هر روزه از طریق تلویزیون و فیلم ها در معرض تصاویر “مردهای جدیدی” قرار می گیرند که در یک شرایط ساختگی رمانتیک، مانند زن ها فکر می کنند، صحبت می کنند و عکس العمل نشان می دهند ولی ظاهراً رفتار مردانه ای دارند.

آنها خوش هیکل هستند، لباس گران قیمت می پوشند و ریش های مرتب و اصلاح شده دارند و با اشتیاق بر صحبت های زن درباره ارتباط و زندگی شان گوش می دهند، همه ی این کارها بر پایه ی شهوت است نه عشق آگاهانه.

این تصاویر در مجلات زن ها پررنگ تر جلوه داده شده و مورد تأیید قرار می گیرند و در زن این توهم را ایجاد می کنند که احتمالاً او تنها زنی است که با مرد ایده آلی مانند شخصیت فیلم ازدواج نکرده است. در نتیجه مطالعات نشان داده است زن هایی که بیشتر وقت خود را صرف خواندن رمان های تخیلی می کنند، هرگز از زندگی شان رضایت ندارند اگر چه بررسی ها همچنین نشان داده است که آنها در مقایسه با افرادی که این نوع کتاب ها را نمی خوانند بیشتر ارگاسم می شوند.

نقش رسانه های قرن ۲۱ بر شهوت

مردهایی که قبل از سال های ۱۹۶۰ به دنیا آمده اند آخرین نسل از مردهایی هستند که ایده شان برای جذاب بودن داشتن شغل و دستان زحمتکش و زخم و زیلی های روی صورت و پیشانی بود.

آنها باید در را برای خانم ها باز می کردند، و در حضور یک خانم هرگز کلمات رکیک به کار نمی برند و به هنرپیشگان احترام می گذاشتند. و این تمام آن چیزی بود که برای یک “مرد کامل” بودن لازم بود.

از سال ۱۹۷۰ به بعد با بیشتر شدن جوامع فمینیستی در غرب انتظارات زن ها از مردها و نوع روابطشان تغییر پیدا کرده است. امروزه انتظارات زن ها از مردها نسبت به مادرها و مادربزرگ هایشان افزایش یافته است. انتظاراتی که آنها حتی جرأت تصور کردنش را نداشتند.

تا سال های ۱۹۷۰ زن ها فقط حق داشتند از مرد انتظار داشته باشند از نظر اجتماعی قابل احترام باشد. از راه مشروع فرزنددار شود و آن قدر قابل اطمینان باشد که بتواند خرج زندگی را تأمین کند. حالا که دیگر این شرایط وجود ندارد، زن ها آزادند هر خواسته ای از مرد داشته باشند. امروزه بسیاری از مردها سعی می کنند با این چالش های جدید کنار بیایند و به آن هاتن بدهند.

امروزه جوامع فمینیستی رفتارهای مردانه را نمی پسندند و گاهی اوقات آن را بیماری تلقی می کنند. در حقیقت وقتی مردها تنها وجوهی از رفتارهای مردانه را از خود بروز می دهند، متهم به داشتن اختلالات روانی یا عدم تربیت صحیح می شوند.

امروزه در آموزش و پرورش، معلمان بچه ها، تقریباً فقط زن ها هستند. آن ها از پسرها می خواهند با تفاوت هایشان به توافق برسند و آرام و بی سر و صدا بازی کنند، درست برعکس آن زمان ها که کشتی گیری، جنگ بازی و انتخاب فرمانده که از ویژگی های ذاتی مغز مردهاست، تشویق و حمایت می شد.

امروزه معلم های مرد اگر هم باشند تعدادشان بسیار کم است و فکر کردن به مفهوم مرد بودن، بیشتر باعث سردرگمی شان شده است.

متأسفانه، سقف توقعات و انتظارات خانم ها از آقایان هر سال در اثر تأثیر رسانه های گروهی و فیلم های هالیوودی تا جایی افزایش یافته است که بسیاری از مردها دست از تلاش برداشته اند.

زن ها با تصاویر ستاره های روی جلد مجلات زندگی می کنند. اما این موضوع برای مردها سخت تر است، زیرا حداقل مجله زن ها نشان می دهد چه شکلی باید باشید ولی مجله مردها این طور نیست.

 

نقش رسانه های قرن ۲۱ بر شهوت

از مرد قرن بیست و یکمی انتظار می رود در محل کارش هوشیار و محتاط باشد، لباس های شیک و مد روز بپوشد، آشپزی و خانه داری بداند، در رختخواب قوی و محکم باشد، در ورزش مدال بیاورد، پدری نمونه بوده و پای درد و دل های زنی که از درد و دل هایش حرف می زند بنشیند و وقتی فیلم رمئو و ژولیت را نگاه می کند اشک بریزد.

همان طور که لیست انتظارات و درخواست ها از مرد ایده آل قرن بیست و یکمی طولانی تر می شود، بسیاری از مردها به زمین های فوتبال و مسابقات رالی و میانه ها پناه می برند، جایی که بتوانند در مقابل هم جنس شان خودی نشان بدهند و مثل یک مرد رفتار کنند ولی زن ها خیلی راحت به خرید می روند و شکلات می خورند.

نتیجه:

پس یکی از دلایلی که ما انسان ها عشق و شهوت را به اشتباه درک می کنیم و شهوت را جایگزین عشق، معنا می کنیم، تأثیر و سهمی است که رسانه ها در موضوع شهوت دارند در واقع رسانه ها، ایده آل هایی را به نمایش می گذارند که از شهوت نشأت می گیرند نه عشق، واقعیات زندگی را به سمت توهم می برند به عبارتی توهم عشق را به ما تحویل می دهند نه عشق آگاهانه را، این یکی از تأثیرات رسانه است اما به این معنا نیست که رسانه ها به طور کل بی ارزش هستند بلکه ما با آگاهی انتخاب کردن می توانیم عملکردمان را تغییر دهیم.

شهوت یا عشق

شهوت یا عشق

وقتی مسئله ی عشق و رابطه  پیش می آید یکی از سوالات رایج این است که آیا من در این رابطه در حال تجربه ی عشق هستم یا شهوت؟

آیا عاشق شده ام یا فقط یک شهوت است

آیا آگاهانه در مسیر عشق هستم

عشق آگاهانه چیست و چگونه است

در این مقاله بر آن هستیم به موضوع عشق و شهوت بپردازیم.

باید یاد گرفت میان دست کم سه گونه عشق تمییز گذاشت: عشق غریزی یا شهوت، عشق عاطفی و عشق آگاهانه.ترسی برای آنکه دو گونه ی نخست را نیاموزی وجود ندارد اما شناخت سومی که نادر است، نیازمند تلاش و هوش است.

بنیان شهوت یا عشق غریزی، زیست شناسی است. شهوت یا عشق غریزی، چون شیمیایی است، همان قدر نیرومند و ماندگار است که مواد و کیفیت هایی که آن را متجلی می کند.

عشق غریزی از قوانین زیست شناسی، یعنی شیمی پیروی میکند و بر اثر خویشی جویی ها پیش می رود.مردمان به ندرت به عشق آگاهانه دست می یابند، اما آن را می توان در رابطه با مردم و موجودات مورد علاقه اش در میان جانوران و گیاهان روشنگری کرد.

رام کردن اسب و سگ و جدا کردن آنها از حالت طبیعی آغازین شان، کاشت و برداشت گل و درختان میوه، اینها نمونه هایی ازشکل ابتدایی عشق آگاهانه است، ابتدایی، به این خاطر که انگیزه ی آن هنوز خود مدارانه و سودجویانه است.

به طور خلاصه، مردم استفاده ای شخصی از اسب اهلی و درختان میوه ی کشت شده می کنند؛ و نمی توان گفت زحمتی که روی آنها می کشد فقط به خاطر عشق است.

انگیزه ی عشق آگاهانه در حالت رشدیافته اش، آرزوی رسیدنِ معشوق به کمال شخصی است، مهم نیست که پیامدهایش برای عاشق چه باشد. عاشق آگاه می گوید: “بگذار به حد کمال، خودش باشد، من چه اهمیتی دارم؟ برای آن که او به بهشت برود من حاضرم به جهنم بروم.”

و معما و چیستان این است که نگرشی که چنین عشقی ایجاد می کند، همواره نگرش همانندی را در معشوق به وجود می آورد.عشق آگاهانه، عشق آگاهانه تولید می کند. این عشق میان مردمان کمیاب است، زیرا اولاً اکثریت قاطع مردمان کودکانی هستند که بیشتر به دنبال آنند که دوست داشته شوند تا دوست بدارند، و دوم چون کمال به ندرت به عنوان هدفِ درستِ عشقِ مردمی جستجو می شود،

هر چند همین است که عشق مردمی بزرگسالانه را از عشق کودکانه و حیوانی متمایز می کند و سوم چون مردمان حتی اگر بخواهند هم نمی دانند چه چیز برای معشوقشان خوب است و چهارم آن که این عشق هرگز بر حسب اتفاق روی نمی دهد، بلکه باید موضوع یک گزینش قاطعانه، پرتلاش و آگاهانه باشد.

به همان اندازه که پیدایش و رشد فرقه ی شوالیه ها اتفاقی نبود، به همان اندازه هم عشق آگاهانه نمی تواند کار طبیعت باشد.عشق آگاهانه باید کاری هنری باشد، برای چنین عشقی مردم باید نام نویسی کنند و آموزش ببیند تا شاید روزی در آن به استادی رسند.

او خود را به کمال می رساند تا بتواند خواستار بی غل و غش کمالِ معشوق خود شود و در این راه دست کمکی برای او باشد. آیا کسی هست که حاضر باشد از شهوت فراتر رود و برای خدمتِ عشقِ آگاهانه نام نویسی کند؟ در این صورت باید از خواست ها و درک و دریافت های پیشین خود دست بکشد. به معشوق بیندیشد.به این که او چه نوع زن یا مردی است؟

 

عشق آگاهانه

در اینجا رازی نهفته است: رایحه ای از کمال که هوای تازه اش قابل پرستش است. چگونه می توان به چنین کمالی تحقق بخشید.

به خاطر شکوه و جلال معشوق و خدایی که او را آفریده؟

بگذار عاشق به این مسئله بیندیشید که آیا این شایستگی ای را دارد؟

فقط می تواند به این نتیجه برسد که فاقد این شایستگی است. کسی که نمی تواند گل کاری کند و رفتار درستی با سگ و اسب داشته باشد، چگونه می تواند یاد بگیرد کمالی را آشکار کند که هنوز در حد بذری به تازگی سبز شده در معشوق است؟

افتادگی لازم است و مدارا و تحمل نیت مندانه. اگر من مطمئن نیستم چه چیز برای کمال او خوب است، پس دست کم بگذار او پی تمایلات خود برود. در این میان مطالعه کن که او چیست و چه چیز می تواند بشود، چه نیازهایی دارد، جانش در تمنای چه چیز است که نه می تواند نامی برایش بیابد و نه می تواند ماهیت آن را مشخص کند. نیازهای فردایش را امروز پیش بینی کن بی آنکه حتی برای یک لحظه فکر کنی که نیازهای او چه فایده ای می تواند برای تو داشته باشد.

مردمان بدون هیچ شرمی فخر می فروشند که عاشق بوده اند،که عاشق هستند یا امیدوارند عاشق شوند. انگار عشق کافی است یا می تواند کثرت گناهان را بپوشاند اما عشق، همان طور که دیده ایم، وقتی آگاهانه نیست یعنی عشقی نیست که هدفش هم فرزانه بودن باشد و هم توانایی خدمت به معشوق به عبارتی عشق غریزی یا شهوت است.

در شهوت، فرد یا برای خودش خطرناک می شود یا برای هر دو عشق بدون شناخت و دانش و قدرت، شهوت است و می تواند باعث نابودی معشوق شود.

عاشقی که قدرت درونی ندارد باید بدبخت شود زیرا نمی تواند کاری را کند که می خواهد و می داند که باعث خوشحالی معشوقش می شود. مردم باید دعا کنند که اگر به فرزانگی نرسیده اند و نیروی لازم را ندارند، عشق را تجربه نکنند زیرا عشق بدون پختگی و فرزانگی، شهوت است.

حقیقت عشق را می توان در ترتیب ادیانی که به جهان آمده اند، نشان داد. نخست، دین قدرت آمد، سپس دینِ دانش و شناخت، و سرانجام دین عشق چرا چنین ترتیبی؟ چون عشق بدون بهره مندی از کیفیت های قبلی خطرناک است.

گُرجی اف  می گفت: (ای پسران و دختران من، تا زمانی که به اندازه ی عشق تان فرزانگی و حکمت ندارید، از این که به عشق تان قسم خورید شرمنده باشید. اگر هم نمی توانید آن را پنهان کنید، با افتادگی عشق بورزید و بکوشید به فرزانگی و نیرو دست یابید. هدفتان این باشد که عاشق شدن را بیابید.)

 

گرجی اف

میان عشق و آفرینش حتماً رابطه ای هست. عشق به خاطر آفرینش وجود دارد و اگر امکان آفرینش وجود نداشته باشد، آن گاه برای بچه آوردن یا تولیدمثل است و حتی اگر این هم ممکن نباشد، آن گاه برای گونه ای از آفرینش است که شاید خوشبختانه ما از آن آگاه نیستیم.

عشق، جهان را آفرید و تمامی آثار آن هم زیبا نیستند! بچه آوردن کارکرد خاص عشق غریزی است، سطح این عشق همین است.بالا و پایین این سطح، گونه های دیگری از عشق، با کارکردهای دیگری وجود دارند.

شکل های عالی تر عشق نه به شکل ساختگی بلکه به صورت طبیعی یا به بچه دار شدن نمی انجامد یا بچه تنها فرآورده ی فرعی آن است. بچه نه هدف عشق آگاهانه است و نه کارکرد آن، مگر آنکه آن را به مفهوم عرفانی “کودک شدن” بگیریم زیرا هدف عشق آگاهانه به طور خلاصه این است که باعث “تولد دوباره” یا کودکی معنوی شود.

هر فرد که درک و دریافت هایی فراسوی درک و دریافت های زنانه و مردانه داشته باشد باید بداند که هر زن و مردی در هر سن و سالی که باشند، هر وقت عاشق می شوند، تغییر می کند.

این تغییر معمولاً غریزی است؛ با این حال نماد تغییر خارق العاده تری است که زمانی روی می دهد که زن یا مردی آگاهانه عشق می ورزد یا آگاه است که آگاهانه دوست داشته می شود. حال و هوای جوانی که در این جا تجربه می شود، حال و هوای جاودانگی دارد و به راستی که جوانی ای الهی است.

آفریده شدن این فرزند روحانی در هر یک از عشاق کار کردِ خاص عشق آگاهانه است و نه به ازدواج وابسته است و نه به فرزند.

آفرینش های دیگری هم هست که درخور درجات بالاتر عشق است که تا وقتی ما مثل بچه ها نشدیم، بهتر است سخنی از آن نگوییم.

تصور می کنید که چون از برقراری روابط جنسی خودداری کرده اید، فرد خودداری هستید، اما خودداری همان اندازه به حس ها مربوط می شود که به اندام ها و به خصوص چشم ها.

از هر کدام از حس ها، یک انرژی جریان می یابد، انرژی ای که به همان اندازه متفاوت است که مردمان متفاوتند. نه تنها ممکن بلکه مسلم است که ما می توانیم خود را از لحاظ فکری، عاطفی یا جنسی از راه هر کدام از حس ها مصرف کنیم.

نگاه کردن شهوت آمیز چیزی بیش از نگاه کردن صرف است، مصرف کردن حس ها یکی از لطیف ترین موادی است که انرژی جنسی کامل از آن ساخته شده است: در عمل دیدن، اتفاقی می افتد که بازیافتنی نیست؛ و به خاطرش، رابطه جنسی بعدی، کامل نیست.

عشق بدون گمانه زنی و آینده گویی عشقی ابتدایی و شهوت است. عاشق بودن می طلبد که عاشق، آرزوهای معشوق را مدتها پیش از آن که به آگاهی معشوق برسد، پیش بینی کند.عاشق، معشوق را بهتر ازخودِ معشوق می شناسد و معشوق را بیشتر از میزانی که معشوق خودش را دوست دارد، دوست دارد؛ در نتیجه معشوق، بدون صرفِ هیچ تلاش آگاهانه ای کامل می شود. تلاش آگاهانه معشوق هم در زمانی که عشق دوطرفه است، برای عاشق صورت می گیرد.

به این ترتیب هر کدام با خوشحالی باعث کمال دیگری می شود. اما این حالت معمولاً در طبیعت به دست نمی آید: بلکه میوه ی هنر، ثمره ی بارآوردن خود است. همه خواهان آن هستند، حتی بدبین ترین مردمان؛ اما از آن جا که به ندرت برحسب اتفاق روی می دهد و کلید آفرینش آن چاپ نشده، اکثریت قاطع مردمان حتی به شدنی بودنِ آن تردید دارند. با این حال، چنین عشقی ممکن است، به شرط آن که دو طرف بتوانند آن را بیاموزند و با افتادگی آن را به یکدیگر درس دهند.

چگونه آغاز باید کرد؟ بگذار وقتی عاشق می خواهد معشوق را ببیند، به این بیندیشید که باید چه چیز برایش ببرد، چه کار کند یا چه حرفی بزند که معشوق را به شکل لذت بخشی غافلگیر کند. در ابتدا ممکن است این غافلگیری به تمام معنا نباشد، یعنی معشوق از اینکه می بیند عاشق از آرزوی او آگاه بوده، شاد می شود، و تنها از این خوشحال است که معشوقش آن را حدس زده است. دیرتر این غافلگیر شدن خوشایند به راستی می تواند معشوق را غافلگیر کند و او بگوید: از کجا می دانستی من خوشحال خواهم شد، خودم حتی حدس هم نمی زدم. تلاش های مداوم برای پیش بینی آرزوهای تازه ی معشوق که هنوز به خودآگاهی او نرسیده اند، راه رسیدن به عشق آگاهانه است. محکم بگیر، با نرمی رها کن، این یکی از رازهای سرور در عشق است.

برای هر تراژدی رمئو و ژولیت واری که در اثر شرایط بیرونی دو طرف روی داده، هزاران تراژدی، آفریده ی اوضاع و احوالی است که خود عشاق به وجود می آورند چون به ندرت می دانند چه زمانی”یکدیگر را محکم بگیرند، ” برای همین از آن هم کمتر می دانند که راه و لحظه ی “رها کردن” چیست و در چه زمانی است.

اطراف ما با عشاقی پر شده که نمی توانند یکدیگر را رها کنند اگر یکی هم بخواهد رها کند، دیگری نمی گذارد. برای این وضعیت ناراحت کننده، توضیحات مختلفی وجود دارد. در بیشتر موارد برخورد آنها درست نبوده است، یعنی دو طرف بی آنکه لحظه ای به بیرون آمدن از رابطه بیندیشند، خود را به درون آن پرتاب می کنند. روابط نابهنگام همیشه مشکل آفرین می شوند. در موارد دیگر علت دشواری، تفاوت سنی، تحصیلات یا “گذشته” است. یکی می ترسد “رها کند” چون به نظر می رسد که این آخرین امید است یا شاید چون عمر زیادی صرف آن شده است.

 

آیا آگاهانه در مسیر عشق هستم

هزاران توضیح وجود دارد و با وجودی که هر کدام از آنها علتی کافی است اما دلیلی ناکافی است، واقعیت این است که وقتی یکی از دو طرف خواهان جدایی است، وظیفه ی عاشقانه ی دیگری “رها کردن” است. عشق بزرگ، هم می تواند رها کند و هم چنگ بزند. حسادت، اژدهایی در بهشت است؛ حسادت، جهنمِ بهشت و تلخ ترین عاطفه است، زیرا با شیرین ترین تداعی می شود.

پادزهر حسادت، عشقِ آگاهانه است؛ اما یافتن این درمان سخت تر از تحمل این بیماری است. مسکن هایی وجود دارد، اما شرط اول درمان، بازشناسی بیماری است و شرط دوم آن، خواست و آرزوی درمان کردن خود است. در این شرایط باید اجازه داد تا آنکه رنج می برد با تأمل و اندیشه دست به آزمایش زند.

برای نمونه، ممکن است بکوشد برنامه های تازه ی معشوق قبلی را پیش ببرد اما این کار بدون دورویی آشکار ممکن نیست یا ممکن است خود را غرقِ گروه تازه ای کند. یا ممکن است خود را درگیر کار تازه ای کند که تمام انرژی او را می گیرد یا ممکن است طلسمی به کار ببرد و با این گمان که معشوقش مرده، او را از خاطرش پاک کند؛ یا او را به چشم خواهر (برادر) بنگرد؛ یا انگار به سفری طولانی رفته یا انگار سحر و افسون دیگری شده است. با وجود این، بهترین این است که به کلی “رها کند” و کمترین امیدی هم به دیدن دوباره او نبندد.

نتیجه:

پس میان عشق و شهوت تفاوت هست در واقع میان عشق آگاهانه و شهوت تفاوت فاحش وجود دارد.

شهوت را زندگی کردن هنر ندارد اما عشق آگاهانه مانند یک اثر هنری است، در شهوت فرد یا برای خودش خطرناک می شود یا برای هر دو طرف.

عشق بدون شناخت و آگاهی و قدرت، شهوت است به عبارتی عشق آگاهانه نیاز به تلاش، هوش و یادگیری دارد.