زندگی نامه گرجی اف (گرجیف)

زندگی نامه گرجی اف (گرجیف)

زندگی نامه گرجی اف

  • دوران کودکی و نوجوانی
  • گرجی اف و گروه جستجوگران
  • استعدادهای او
  • زندگی گرجی اف بعد از ۱۹۱۲
  • افرادی که بر گرجی اف تأثیرگذار بودند
  • آثار گرجی اف

دوران کودکی و نوجوانی گرجی اف

جورج ایوانویچ گرجی اف متولد الکساندروپل شهری در قفقاز می باشد، روز تولد او ۱۳ ژانویه، ولی سال تولد او کاملاً مشخص نیست و بین سال های (۱۸۷۶-۱۸۶۶) بیان شده اما بر اساس حکایت های دوران کودکی خود که در کتاب (ملاقات هایی با مردمان برجسته) آورده و رویدادهای تاریخی بیان شده، حوالی سال ۱۸۷۰ به واقعیت نزدیک تر است. پدرش یونانی و مادرش ارمنی است. اجداد پدری او از دامداران بسیار بزرگ و ثروتمند یونانی بودند که ابتدا به قسطنطنیه و سپس به جورجیا کوچ کردند.

پدر گرجی اف که کوچک ترین فرزند خانواده بود، همراه مادر خود به شهر کارس واقع در ارمنستان مهاجرت کرد. او در آنجا همسر ارمنی خود را برگزید، چندی نگذشت که شهر کارس زیرسلطه ی ترکیه درآمد و آنان به الکساندروپل کوچ کردند.

گرجی اف فرزند بزرگ خانواده است و در دوران کودکی او ،پدرش دامدار بسیار بزرگ و ثروتمندی در منطقه محسوب می شد. پس از مدتی یک برادر و دو خواهر به جمع خانواده ی آنان پیوستند و در این دوران، زندگی آنان بسیار مرفه و اشرافی بود.

چندی نگذشت که در اثر طاعون گاوی، دامداری آنان تقریباً نابود شد و زندگی بسیار مرفه آنان به زندگی ساده و تا حدودی سخت تبدیل شد. پدرش سعی کرد وارد تجارت چوب شود ولی به علت نداشتن زیرکی لازم، در امر تجارت موفق نشد، او کار کردن در کارگاه نجاری کوچک خود را به عنوان حرفه برگزید.

 

دوران کودکی و نوجوانی گرجی اف

گرجی اف در کارگاه نجاری به پدر خود کمک می کرد و خیلی زود حرفه ی نجاری را آموخت. چندی بعد که شهر کارس در اختیار روسیه قرار گرفت، پدر و مادر، فرزندان و مادربزرگ به شهر کارس مهاجرت کردند و کارگاه نجاری هم به آنجا منتقل شد.

در اواخر قرن نوزدهم در شهر کارس مذاهب گوناگون، کاتولیک، آرتدوکس، زردشتی، بودایی، مسیحی، یهودی، یزیدی، اسلام و آشوری در جوار هم زندگی می کردند و گرجی اف در چنین محیطی نوجوانی خود را سپری کرد.

آتش کنجکاوی او به طور دائم با دیدن تمرین ها و اعمال مذهبی متفاوت که از باورهای مختلف انسان ها سرچشمه می گرفت، شعله ور می شد.

مهاجرت خانواده به کارس چندان بهبودی در وضع مالی آنان به وجود نیاورد به خصوص که خواهر سوم هم به جمع خانواده شش نفری آنان پیوست و گرجی اف همکاری با پدر را به طور جدی تری ادامه داد. در این دوران علاوه بر کار نجاری به کار تعمیر وسایل خانه هم پرداخت.

در کارس او ابتدا به مدرسه یونانی ها رفت ولی بعد از چندی پدر شد او را به مدرسه دولتی روسی منتقل کرد. گرجی اف در فراگیری علم و هر هنری که پیش رویش قرار می گرفت، استعداد خارق العاده ای از خود نشان می داد.

بعد از مدرسه در کارگاه نجاری به پدر کمک کرد و خود نیز جعبه و اسباب بازی های کوچک می ساخت و به شاگردان دیگر در مدرسه می فروخت. به زودی به دلیل مهارت زیادش در کار تعمیر کردن وسایل و ابزار، درآمد قابل توجهی به دست آورد.

صدای بسیار غنی و گیرایی داشت و برای خواندن در دسته کر کلیسای نظامی کارس انتخاب شد. پدر روحانی بورش که بالاترین درجه روحانیت را در این کلیسا داشت و ازدوستان پدر گرجی اف نیز محسوب می شد، متوجه استعداد و نبوغ خارق العاده او شد و معتقد بود که مدرسه رفتن برای او اتلاف وقت است و به همین دلیل به پدر او پیشنهاد کرد که او را از مدرسه بیرون آورد تا بتواند به طور خصوصی به تحصیل ادامه دهد.

پدر روحانی بورش که در ریاضیات، شیمی و فیزیک استاد بود. تقبل کرد که در این زمینه ها خودش به او آموزش دهد و در زمینه های دیگر نیز استادان متخصص را برگزیند که بقیه علوم مدنی، دینی، انسانی و پزشکی را به او بیاموزند.

پدر گرجی اف پیشنهاد را پذیرفت و تحصیلات گرجی اف به طور خصوصی آغاز شد. گرجی اف همه چیز را به سرعت می آموخت و نه فقط به کار نجاری و تعمیر وسایل خانگی می پرداخت بلکه به مطالعه کتاب های غیر درسی هم علاقه مند بود.

کوشش و علاقه ی زیاد گرجی اف در امر یادگیری سبب شد که او را برای حرفه ی پزشکی و رهبری دینی آموزش بدهند. دو پزشک که در بیمارستان نظامی کارس مشغول خدمت بودند از طرف پدر روحانی بورش مأموریت پیدا کردند که به او آموزش های پزشکی بدهند.

آموزش های دینی نیز توسط پدر روحانی بورش و یک کشیش دیگر به او داده می شد. گرجی اف به خصوص به علم روان شناسی و عصب شناسی علاقه مند بود و آن چه در این زمینه در کتابخانه می یافت مطالعه می کرد.

چگونگی کارکرد ذهن و روان انسان برای او سوال های زیادی به وجود می آورد. او تمایل شدیدی داشت که دریابد چگونه باورهای انسانی در روان و ذهن آنها تأثیر گذارند و چه نیرویی این باورها را کنترل می کند. چرا در ادیان مختلف این باورها متفاوتند و حقیقت چیست؟ کدام درست و کدام نادرستند.

صحت و عدم صحت تفاوت های مذهبی و اعتقادی همچنان فکر او را مشغول می داشتند، او به طور روز افزون در جستجوی این بود که چگونه باورها و اعتقادهای مختلف در انسان ها تأثیر می گذارند.

گرجی اف می گوید: در دوران کودکی و نوجوانی تحت تأثیر چند فرد خارق العاده قرار گرفتم، اولین پدرم بود که یک آشوک بود، اگر چه حرفه ی او نبود ولی در منطقه، به عنوان یک آشوک او را می شناختند و دعوت های زیادی از او برای نقالی می شد.

پدرم قصه های فراوانی برایمان راجع به مردان برجسته، خدا، طبیعت، معجزه و افسانه های اسرارآمیز می گفت و حس کنجکاوی من تحریک می شد که از اسرار و شگفتی های طبیعت و معجزه ها سردرآورم.

پدرم در خاتمه ی نقالی برایمان یک داستان از هزار و یک شبمی خواند. او انسانی بسیار صادق، سخت گیر و مهربان بود و مرابسیار دوست می داشت، معتقد بود که باید از همان دوران کودکی مبارزه با سختی ها را یاد گرفت.

پدر روحانی بورش فرد دیگری بود که حقیقتاً در زندگی من تأثیر معناداری داشت و از او بسیار آموختم. بعد از چندی او، دیگر با دید یک آموزگار با من رفتار نکرد بلکه مرا همسان خود می دانست و با هم راجع به خصلت های بشری، روح و روان انسان، فرشته و شیطان، خلقت، فلسفه انتظام گیتی و غیره به بحث و گفت و گو می نشستیم.

در این دوران یک کشیش جوان دیگر به من درس دینداری می داد و بعد از اتمام، بیشتر مواقع در خانه ی او می ماندم و به گفتگوهای او با دوستانش گوش می دادم. این نیز در رشد فکری من و شکوفایی حس جستو جوگرانه و خلاقیت من تأثیر بسیاری گذاشت.

گرجی اف توسط آموزگاران بسیار مطلع و دانش پژوه در مذهب آرتودکس و امور پزشکی آموزش های بسیاری دید و خود او هم به بررسی ادیان مختلف پرداخت. متافیزیک، علم نجوم، گیتی شناسی، اصول آفرینش و فلسفه انتظام عالم هستی، بخش زیادی از ذهن او را اشغال کرد و هر آنچه که می توانست در این زمینه ها می آموخت.

گرجی اف در دوران نوجوانی حادثه ای را شاهد بود که یک کودک یزیدی در درون دایره ای قرار گرفته بود که بچه های بازیگوش محل دور او ترسیم کرده بودند و او به طور درمانده در درون دایره باقی مانده و با عجز و ناتوانی می خواست که کسی دایره را درهم کند تا او بتواند رهایی یابد؛ ولی خود به اختیار خود نمی توانست بیرون بیاید، گویا نیروی بسیار قوی تر او را نگه داشته بود تا بالاخره گرجی اف دایره را در هم ریخت و کودک یزیدی بلافاصله از آن بیرون آمد و با سرعت از محل دور شد، گرجی اف این حادثه را با اساتید تحصیل کرده در میان گذاشت و می خواست که بداند چگونه و چرا این اعتقاد، چنین تأثیری را در حالت جسمی و روانی یزیدی ها به وجود می آورد اما هیچ کس جواب قانع کننده ای نداشت.

گرجی اف می گوید: چند سال بعد که من در امر هیپنوتیزم مهارت پیدا کرده بودم همراه با چندی از دوستانم یک آزمایش انجام دادیم که یک زن یزیدی را درون دایره ای قرار دادیم و سعی کردیم که به زور او را از دایره در آوریم ولی او با نیروی بسیار زیادی مانع شد و بالاخره بعد از تلاش فراوان ما چند نفر موفق شدیم که او را از دایره بیرون آوریم و مشاهده کردیم بلافاصله حالت بیهوشی و سفتی عضله در آن زن پیدا شد که نتوانستیم حتی از طریق هیپنوتیزم او را به حالت عادی برگردانیم. گرجی اف شاهد چند معجزه دیگر بود که ذهن او را اشغال کرد. یکی از این معجزه ها در مورد یک مرد جوان اتفاق افتاد که چند سالی فلج بود و هر گونه دارو و درمانی که توسط پزشکان متخصص تجویز شده بود اصلاً کارایی نداشت.

یک گروه مرد جوان را روی تخت مخصوصی در درشکه قرار دادند تا به زیارت یک پیر ببرند که در بالای کوهی قرار داشت. به دامنه ی کوه که رسیدند همراهان خواستند تا مرد فلج را روی دوش خود حمل کنند ولی او اصرار داشت که خودش دامنه ی کوه را به طرف بالا، بخرامد.

با سختی و تلاش زیاد به زیارتگاه رسید و بعد از خواندن دعا، یکدفعه احساس کرد که می تواند، پای خود را حرکت بدهد و ناگهان متوجه شد که دیگر فلج نیست، گرجی اف که خود نیز در جمع بود این معجزه را شاهد بود.

او می گوید؛ این معجزه ها باعث شد که کتاب های بسیاری در مورد چگونگی فعالیت های مغز بشر و رویدادهای فراطبیعی بخوانم و ادیان و مذاهب مختلف را مطالعه و بررسی کنم، لیکن نتوانستم جواب قانع کننده ای به دست آورم، از دانشمندان بزرگ، پزشکان، متخصصان اعصاب ،روان شناسان، رهبران و حکمای روحانی، اساتید و عابدین سوال کردم و بی نتیجه بود.

گرجی اف و گروه جستجوگران

سفرهای جستو جوگرانه آغاز کردم و به افرادی برخوردم که سوال های چندی راجع به زندگی، مرگ ،نقش و شأن انسان در کائنات، معجزه ها ،روح و روان انسان داشتند. ما گروهی تشکیل دادیم به نام جستجوگران حقیقت که متشکل بود از بیست مرد و یک زن، افراد گروه در امور و علوم مختلفی تخصص داشتند و مرکب بودند از پزشک، کشیش، باستان شناس، راهب، موسیقی دان، محقق تاریخ، نویسنده مهندس ،عارف، عابد، فیلسوف، جامعه شناس، تاجر و غیره.

گروه جستجوگران حقیقت در کاوش ها و مشاهده های خود به این نتیجه رسیدند که در برخی از تمدن های کهن شیوه هایی برای ترکیب ملودی ها وجود داشت که در تمام شنوندگان واکنش های عاطفی یکسان به وجود می آورد و رقص ها و حرکت های موزون خاصی طراحی شده بود که حالت درونی رقصنده را بیان کرده و مکاتب عرفانی و معنوی را به بیننده معرفی کرد.

سیر و سلوک گرجی اف بیشتر از بیست و پنج سال به طول انجامید. او در کتاب ملاقات هایی با مردمان برجسته اشاره هایی به برخی از سفرهای خود کرده است از جمله مکان هایی که حرکت های انقلابی در جریان بود و یا مناطقی که در حال جنگ های داخلی بودند و به طور کلی هر مکانی که در آنجا آشوب های سیاسی و اجتماعی حاکم بود.

 

گرجی اف و گروه جستجوگران

به نظر می رسد، بهره برداری از رویدادهای سیاسی و جریان های انقلابی در تمام دوران سیر و سیاحت او حرکتی بسیار بزرگ و قابل توجه بود. او با پیوستن به گروه های مخفی انقلابیون ارامنه و پذیرفتن فعالیت های جاسوسی برای دولت روسیه، امکانات بسیاری را برای خود فراهم آورد تا بتواند به مطالعه های خود درباره ی خصلت تأثیرپذیری دسته جمعی انسان ها و آثار هیپنوتیزم جمعی، دست یابد.

گفته شده هنگامی که (دالایی لاما) در برابر چین و انگلیس از تزار روسیه کمک خواسته بود، گرجی اف از طرف نیکلاس دوم (تزار روسیه) مأموریت یافت که به تبت برود.

توانایی خارق العاده ی او در هیپنوتیزم، تله پاتی و آشنایی بسیار او به زبان تبتی می توانست او را کاندید باارزشی برای آن مأموریت سازد. احتمال اینکه واقعاً او چنین مأموریتی را پذیرفته زیاد است، زیرا آشنایی بسیار او با مکاتب دینی و معنوی بودایی و تجربیات نزدیک و فراوان او از زندگی در معابد و صومعه های بودایی نشانگر اقامت و زندگی طولانی او در تبت است.

گفته شده که او در مقام یک راهب بودایی در صومعه ایدر تبت چند سالی به سر برد و حتی گفته شده که یک همسر تبتی را نیز برگزید و از آن ازدواج صاحب یک فرزند پسر هم شد. برخی از نزدیکان گرجی اف می گویند این احتمال وجود دارد که فرزندی در تبت داشته است.

آنهایی که حتی سال های زیادی در کنار او زندگی کردند هم، نتوانستند به راحتی بگویند او چه کسی بود زیرا زندگی او همیشه معما بود و او هیچ گاه ضروری ندانست زندگی خود را آنچنان که بوده بیان کند فقط آن چیزهایی را می گفت و یا به عنوان مثال می نوشت که معتقد بود در روشنایی مسیر، راه تکامل میتواند مؤثر واقع شود.

گرجی اف در جای دیگری گفته است که مکاتب معنوی بسیاری را به منظور رسیدن به تکامل انسانی خود تجربه کرده و هیچ کدام را کامل نیافته است. او صومعه ها، معابد و جوامع روحانی بسیار و متفاوتی را مشاهده، بررسی و تجربه کرد و از هر کدام چیزهایی آموخت. به طور کلی در آن مکان ها سه طریق مختلف معنوی تعلیم داده می شد که او هیچ کدام را کامل نیافت و آن سه عبارتند از؛

طریق اول

درویشی (راه تحمل و بردباری) بدن را در شرایط بسیار سخت قرار دادن به مدت طولانی، این طریق قدرت اراده ی شخصی را افزایش می دهد که باعث افزایش قدرت معنوی نیز خواهد شد.

این چنین تعلیم ها و تمرین ها باعث افزایش کاربردی مرکز تحرک است ولی دو مرکز دیگر را به طور هماهنگ تقویت نمی کند. این راه، نیازمند دانش چندانی نیست، فرد می تواند به اراده ای بسیار قوی دست یابد ولی در جهت کمال خود خیلی پیشرفت نداشته باشد.

به طور کلی دراویش از این طریق مناسک معنوی را اجرا می کنند و به مرور توانایی های خود را که توسط مرکز تحرک هدایت می شوند بالا برده تا حدی که قادر به اعمال فیزیکی خارق العاده و اعجاز انگیز می شوند.

طریق دوم

راهبی (راه دل و ایمان، راه تسلیم) متعالی کردن احساسات و عواطف، این تعالیم و تمرین ها، اعتقادهای مذهبی و عاطفی را بسیار تقویت می کند و تمام توجه روی فعالیت مرکز احساس معطوف می شود ولی چون عملکرد ذهنی و کمال فیزیکی به طور هماهنگ تقویت نمی شود، فرد می تواند یک مؤمن نادان شود.ِ

به طور کلی در این طریق قوای عاطفی و احساسی از طریق دعا، ذکر، عبادت، نیایش، مراقبه و مناجات تقویت می شود.

در این روش فعالیت مرکز احساس بسیار رشد می کند و راهبان، عبادت، وقف فداکارانه و سر سپردن را اصل زندگی قرار می دهند. توانایی آنان که توسط مرکز احساس هدایت می شود رشد بسیار کرده و مناسک دینی و مذهبی همه ی آمورزندگی شان را در برمی گیرد.

طریق سوم

علمی (راه علم و دانش) تقویت قوای فکری و عقلانی از طریق آموختن علم و دانش و بالا بردن سطح معلومات و آموزش های عقلانی. اقدام الهیاتی که توسط مرکز تفکر هدایت می شوند گرایش این زاهدان فرزانه در راستای عقل است.

او می تواند فکر و دانش خود را توسعه بدهد و همه چیز بداند ولی قادر به انجام کاری نباشد. دانستن بدون سایر عملکردهای انسانی بسیار سست و فاقد ارزش واقعی است.

گرجی اف طریق دیگری را معرفی کرد که طریق چهارم نامید و آن تقویت و رشد هر سه مرکز شعور انسانی به طور هماهنگ است. هماهنگی در تکامل انسان برخلاف سه طریق دیگر، اصول و قواعد خاصی را دنبال نمی کند، این طریق بر حسب زمان، مکان و افراد عمل می کند. روش ها ،به طور دائم در حال تغییر هستند.

او دارای یک فلسفه ی کاری مشخصی است و آن خودشناسی واقعیو هماهنگی در رشد کلی انسان می باشد. گرجی اف در جای دیگری بیان کرده است که مدارس روحانی و معنوی معمولاً هر کدام بر یک زمینه ی به خصوصی بیشتر تأکید دارند مثلاً برخی در تئوری، برخی در فلسفه و یا تمرین های فیزیکی و غیره.

از هر کدام از این مدارس معنوی فقط می توان یک دانش حقیقی و معنوی خاصی را آموخت و از مجموعه ی آموخته ها می توان تصویر کاملی از حقایق به دست آورد.

 

طریق سوم

ناگفته نماند که او و سایر جستو جوگران حقیقت در طول سفرهای بسیار توانستند جواب های قانع کننده ای در مورد برخی از پرسش های خود دریافت کنند اما آنچه که او در این سفرها آموخت چندان آشکار نیست، آنچه که کاملاً آشکار بود، توانایی های بسیار زیاد او در شناخت خصلت های بشری بود. او در روان شناسی و شناخت تأثیرهای محیط بر روان انسان مهارت زیادی داشت. او فلسفه ی خلقت را طوری شناخت که دیگر نیازی به جستجوی بیشتر نداشت.

آن چنان که در کتاب هایش نوشته است او با کمک و همکاری سایر جستو جوگران حقیقت در طول سفرهای کاوشگرانه اش در مورد پیدایش، زندگی، مرگ، روح، ابدیت، خلقت، معجزه، انرژی، تبدیل انرژی، قوانین طبیعت، نیروهای ماوراءالطبیعه به طور کلی انسان و روابطش با کائنات ،جواب های تقریباً قانع کننده ای یافت.

به طور کلی جستو جوگران حقیقت آزمایش های بسیار زیادی را به طور دائم در زمینه ی آموخته هایشان به عمل می آوردند تا صحت یا عدم صحت آن را دریابند. او در نوشته های خود به چند نمونه آزمایش های انجام شده به طور سربسته اشاره کرده است.

او زبان و واژه ها را برای بیان مکاتب معنوی مناسب نمی دانست و معتقد بود که دانش واقعی را نباید به طور کامل ارائه داد. رویدادها و امور معنوی را نیز نباید به طور آشکار بیان کرد.

سبک نگارش او به طور رمز و استعاره می باشد، او زندگی خود را خیلی خلاصه و حماسه ای نوشته و آن مسائل و رویدادهایی را که فکر می کرد به آگاهی درونی و برملایی حقایق کمک می کنند، بیان کرده است. در واقع هیچ کس نمی داند که حقیقتا به چه دانش نهفته ای دست یافته بود و منبع آموزش های او چه کسانی بودند.

گروه جستجوگران حقیقت هیچ وقت از خود، سال های سیر و سلوک، منابع آموزشی و استادان خود صحبت نکرده اند. گرجی اف تنها عضو گروه بود که تصمیم گرفت چکیده ای از آموخته های خود را آموزش دهد و به همین دلیل تنها فردی است که به طور سری و پوشیده از برخی از تجربه ها و آموخته های خود سخن گفته است تا آنجایی که فقط فلسفه ی خودشناسی را به شاگردان و علاقه مندان بشناساند.

به طور کلی گرجی اف از مناطقی در آسیای صغیر، آسیای مرکزی، خاور دور، خاورمیانه، هند، تبت و برخی از کشورهای آفریقایی و اروپایی به طور سری نوشته است که طی دوران بیش از ۲۵ سال سیر و سلوک خود اقامت داشته و تعلیم های روحانی دیده است. این که در کجا چه چیزی آموخته و چه مدت زندگی کرده و از چه کسانی آموزش دیده اصلاً معلوم نیست.

آن طور که در آخرین سال های عمرش ضمن مصاحبه ای گفته همواره با چند تن از جستو جوگران حقیقت در تماس بوده است و او تنها کسی است که تصمیم گرفت برخی از آنچه را که آموخته برای هدایت انسان های جامعه ی غرب آموزش دهد. بسیاری معتقدند هنوز هم برخی از آموزش های او ناشناخته باقی مانده است.

آنان که او را از نزدیک می شناختند معتقدند که او جذابیت و گیرایی خارق العاده ای داشت و همگان را در میزان دانش خود به علوم معنوی، نجوم، پزشکی، عصب شناسی، تله پاتی، هیپنوتیزم و خودشناسی حیرت زده می کرد.

استعدادهای او

او استعداد و نبوغ اعجاز انگیزی در سنجش میزان و انتقال انرژی، آگاهی ذهن و همچنین متافیزیک، باستان شناسی و فلسفه ی انتظام گیتی داشت. او می توانست با چند ساعت ساعت آماده سازی خود و تمرکز فکری، ظرف چند دقیقه یک فیل را به خواب ببرد و یا یک گاو نر را از فاصله ی ده مایلی بکشد.

او می توانست با تمرکز فکری، انرژی حیاتی خود را به دیگری منتقل کند. او می توانست با تمرکز فکری، اطلاعات دقیق راجع به شخصی که اصلاً نمی شناخت بدهد.

او در معالجه ی معتادان ازطریق هیپنوتیزم مهارت بسیاری داشت و آن گاه که به پول نیازمند بود به طور حرفه ای به این کار اشتغال داشت. در دوران کوتاهی که این توانایی های خود را به کار گرفت، بسیاری ایمان آوردند که او یک مرشد و پیر خردمند است که دارای نیروی غیبی و فراطبیعی است و توانایی های شگفت انگیز الهی دارد. ثروتمندان بسیاری مایل بودند، امکانات مادی زیادی در اختیار او بگذارند تا آنان را در امور مختلف زندگی راهنمایی کند.

آگاهی و دانش عمیق او از فعالیت های مراکز شعور انسانی، خصلت های بشری، قوانین طبیعت و درک درست از واقعیت ها و معنویات، برای تاسیس سیستم آموزشی خود راهنمای او بودند.

آموزش های خود را بر پایه هماهنگی مراکز سه گانه شعور انسانی (مرکز تفکر،مرکز احساس و مرکز تحرک)قرار داد. او معتقد بود که این سه مرکز باید به طور هماهنگ فعالیت داشته باشند تا آنچه آموخته می شود ارزش واقعی داشته باشد.

در این دوران حرکت های موزون، رقص های آئینی و ملودی های مخصوصی را طرح و برنامه ریزی کرد که این سه، مرکز شعور انسانی را به طور هماهنگ به کار گیرند و در نتیجه باعث شکوفایی و رشد هماهنگ شان شوند.

برای اجرای برنامه ی آموزشی خود و تأسیس یک مؤسسه که بتواند شاگردان خود را در شرایط مختلف زیر نظر داشته باشد، احتیاج به امکانات مادی داشت. او در استعداد و توانایی خود برای به وجود آوردن منبع مالی شکی نداشت زیرا که چندین مرتبه برای هزینه های سیر و سلوک خود، از راه های گوناگون موفق به برطرف کردن نیازهای مادی خود شده بود، در یکی از این موارد به تعمیر هر چیز و همه چیز پرداخت و به عنوان مدیر یک کارگاه تعمیراتی و با کار و کوشش خستگی ناپذیر شبانه روزی توانست در مدت کوتاهی ثروت بسیاری به دست آورد. به طور کلی نبوغ و استعداد خارق العاده او در یادگیری و شخصیت پرکار و خستگی ناپذیر او، در تولید ثروت بسیار مفید و مؤثر بودند.

زندگی گرجی اف بعد از سال ۱۹۱۲

زندگی نامه گرجی اف تا قبل از ژانویه سال ۱۹۱۲ که وارد مسکو شد، مشخص و آشکار نیست. آنچه که از او می دانیم از طریق کتاب هایش و گفتگوها با شاگردانش که سال های زیادی با او زندگی کردند، می باشد. از زمان ورود او به مسکو و تاسیس موسسه آموزشی اش تا زمان مرگش اکتبر سال ۱۹۴۴زندگی نامه او با اسناد و شواهد زیادی به ثبت رسیده است.

بعد از ورود به مسکو با جولیا استراوسکا که در کاخ نیکلاس دوم با او آشنا شده بود، ازدواج کرد. در این زمان نظر چندی از دانشمندان، عرفا و هنرمندان به او جلب شد. از بین آنان چندی را به شاگردی پذیرفت، او در این دوره در انتخاب شاگرد بسیار سختگیر بود.

موسسه آموزشی او در مسکو به طور خصوصی تأسیس شد. او معتقد بود که باید کل انسان را آموزش داد و فلسفه ی خودیابی و خودشناسی را باید به طور حضوری و در جمع شاگردان به آنان آموزش داد. بدین علت شرایط سخت و خاصی برای پذیرش شاگرد داشت. اکثر شاگردان او در این دوره ناشناخته مانده اند به جز چند نفری که او را تا اروپا همراهی کردند.

در سال ۱۹۱۴ باله ی (پیکار شعبده باز) را طرح و تنظیم کرد که از حرکات و مراسم سماع و چرخ زدن دراویش الهام گرفته بود. به نظر می رسد هدف او ازاین باله، جلب افراد مشتاق و جستجو گران مسائل معنوی بود. زیرا معتقد بود که با نمایش گوشه ای از فلسفه ی خود، علاقه مندان و آنان که می خواهند مکاتب درونی و عرفانی را بیاموزند او را جستو جو خواهند کرد.

در مسکو باله فقط به طور تمرینی به نمایش در آمد و به دلیل آغاز جنبش های انقلابی و هرج و مرج اوضاع اجتماعی، آرامش لازم برای نمایش باله وجود نداشت.

در سال ۱۹۱۵ فیلسوف و ریاضی دان معروف روسی به نام اوسپنسکی به او پیوست. اگر چه یکی ازشرایط گرجی اف این بود که شاگردانش در مورد آموزش های او چیزی ننویسد ولی به اوسپنسکی اجازه داد در صورتی می تواند بنویسد که به چاپ نرساند و او تا آخر عمرش به قول خود وفا کرد.

همسر اوسپنسکی بعد از مرگ او یادداشت ها را به گرجی اف داد که بخواند و با کسب اجازه و تأیید گرجی اف نوشته های او را به چاپ رساند که هم اکنون یک منبع موثق و ارزشمند ازفلسفه و ایده های گرجی اف همین کتاب است که تحت عنوان (در جستو جوی معجزه ها) منتشر شده است.

در پاییز سال ۱۹۲۱ و اوایل ۱۹۲۲ گرجی اف سفرهای زیادی به اروپای غربی کرد. و سخنرانی های متعدد و اجراهای چندی ازرقص های آیینی با رهبری او به نمایش گذاشته شد.

در این زمان آموزش های گرجی اف بین دانشمندان و هنرمندان اروپایی کاملاً شناخته شده بود و پیشنهادهای چندی برای تأسیس موسسه اش به او ارائه شد که در ابتدا برلین را انتخاب کرد ولی بعد از چندی که معامله ی خرید ساختمان موسسه از هم پاشید، در صدد افتاد که در لندن موسسه را تشکیل دهد ولی گرفتن ویزای اقامت او دچار اشکال شد.

بالاخره گرجی اف همراه با شاگردانش به پاریس رفته و در آنجا اقامت گزید و یک کاخ بزرگ را در محل فونتن بلو-اوان نزدیک پاریس ابتدا رهن و سپس خریداری کرد.

 

زندگی گرجی اف بعد از سال ۱۹۱۲

افرادی که روی گرجی اف تأثیرگذار بودند

گرجی اف در کتاب خود، (ملاقات هایی با افراد برجسته)

می گوید اولین کسی که در شکوفایی حس جست وجوگرانه ی او نقش مهمی داشت، پدرش بود. پدر او یک آشوک بود ولی حرفه ی او ابتدا دامداری و هنگامی که آنها را به واسطه وبای گاوی از دست داد، یک نجار بود.

پدرش احادیث و روایت های گوناگونی برایشان راجع به مردان حماسه ای خارق العاده، طبیعت، معجزه، خدا و افسانه های اسرارآمیز می گفت و در خاتمه یک داستان از هزار و یک شب نقل می کرد.

گرجی اف نوشته است که این قصه ها تأثیر بسیار زیادی در زندگی من داشتند. پدرم مردی بی آلایش و مقتدر بود و راجع به زندگی، برداشت کاملاً روشن و هدفی راسخ داشت. او معتقد بود و مکرراً می گفت: (هدف اصلی هر انسانی باید این باشد که برای خودش آزادی و آرامش درونی فراهم آورد تا بتواند خوب و با رضایت زندگی کند).

آثار گرجی اف عبارتند از

  • کار کردن
  • در جستو جوی آن دیگر
  • ملاقات با مردمان برجسته
  • عشق آگاهانه و انرژی جنسی و آفرینندگی
  • زندگی واقعی ست تنها زمانی که من هست

111 Responses

Add a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *