شهوت یا عشق

شهوت یا عشق

وقتی مسئله ی عشق و رابطه  پیش می آید یکی از سوالات رایج این است که آیا من در این رابطه در حال تجربه ی عشق هستم یا شهوت؟

آیا عاشق شده ام یا فقط یک شهوت است

آیا آگاهانه در مسیر عشق هستم

عشق آگاهانه چیست و چگونه است

در این مقاله بر آن هستیم به موضوع عشق و شهوت بپردازیم.

باید یاد گرفت میان دست کم سه گونه عشق تمییز گذاشت: عشق غریزی یا شهوت، عشق عاطفی و عشق آگاهانه.ترسی برای آنکه دو گونه ی نخست را نیاموزی وجود ندارد اما شناخت سومی که نادر است، نیازمند تلاش و هوش است.

بنیان شهوت یا عشق غریزی، زیست شناسی است. شهوت یا عشق غریزی، چون شیمیایی است، همان قدر نیرومند و ماندگار است که مواد و کیفیت هایی که آن را متجلی می کند.

عشق غریزی از قوانین زیست شناسی، یعنی شیمی پیروی میکند و بر اثر خویشی جویی ها پیش می رود.مردمان به ندرت به عشق آگاهانه دست می یابند، اما آن را می توان در رابطه با مردم و موجودات مورد علاقه اش در میان جانوران و گیاهان روشنگری کرد.

رام کردن اسب و سگ و جدا کردن آنها از حالت طبیعی آغازین شان، کاشت و برداشت گل و درختان میوه، اینها نمونه هایی ازشکل ابتدایی عشق آگاهانه است، ابتدایی، به این خاطر که انگیزه ی آن هنوز خود مدارانه و سودجویانه است.

به طور خلاصه، مردم استفاده ای شخصی از اسب اهلی و درختان میوه ی کشت شده می کنند؛ و نمی توان گفت زحمتی که روی آنها می کشد فقط به خاطر عشق است.

انگیزه ی عشق آگاهانه در حالت رشدیافته اش، آرزوی رسیدنِ معشوق به کمال شخصی است، مهم نیست که پیامدهایش برای عاشق چه باشد. عاشق آگاه می گوید: “بگذار به حد کمال، خودش باشد، من چه اهمیتی دارم؟ برای آن که او به بهشت برود من حاضرم به جهنم بروم.”

و معما و چیستان این است که نگرشی که چنین عشقی ایجاد می کند، همواره نگرش همانندی را در معشوق به وجود می آورد.عشق آگاهانه، عشق آگاهانه تولید می کند. این عشق میان مردمان کمیاب است، زیرا اولاً اکثریت قاطع مردمان کودکانی هستند که بیشتر به دنبال آنند که دوست داشته شوند تا دوست بدارند، و دوم چون کمال به ندرت به عنوان هدفِ درستِ عشقِ مردمی جستجو می شود،

هر چند همین است که عشق مردمی بزرگسالانه را از عشق کودکانه و حیوانی متمایز می کند و سوم چون مردمان حتی اگر بخواهند هم نمی دانند چه چیز برای معشوقشان خوب است و چهارم آن که این عشق هرگز بر حسب اتفاق روی نمی دهد، بلکه باید موضوع یک گزینش قاطعانه، پرتلاش و آگاهانه باشد.

به همان اندازه که پیدایش و رشد فرقه ی شوالیه ها اتفاقی نبود، به همان اندازه هم عشق آگاهانه نمی تواند کار طبیعت باشد.عشق آگاهانه باید کاری هنری باشد، برای چنین عشقی مردم باید نام نویسی کنند و آموزش ببیند تا شاید روزی در آن به استادی رسند.

او خود را به کمال می رساند تا بتواند خواستار بی غل و غش کمالِ معشوق خود شود و در این راه دست کمکی برای او باشد. آیا کسی هست که حاضر باشد از شهوت فراتر رود و برای خدمتِ عشقِ آگاهانه نام نویسی کند؟ در این صورت باید از خواست ها و درک و دریافت های پیشین خود دست بکشد. به معشوق بیندیشد.به این که او چه نوع زن یا مردی است؟

 

عشق آگاهانه

در اینجا رازی نهفته است: رایحه ای از کمال که هوای تازه اش قابل پرستش است. چگونه می توان به چنین کمالی تحقق بخشید.

به خاطر شکوه و جلال معشوق و خدایی که او را آفریده؟

بگذار عاشق به این مسئله بیندیشید که آیا این شایستگی ای را دارد؟

فقط می تواند به این نتیجه برسد که فاقد این شایستگی است. کسی که نمی تواند گل کاری کند و رفتار درستی با سگ و اسب داشته باشد، چگونه می تواند یاد بگیرد کمالی را آشکار کند که هنوز در حد بذری به تازگی سبز شده در معشوق است؟

افتادگی لازم است و مدارا و تحمل نیت مندانه. اگر من مطمئن نیستم چه چیز برای کمال او خوب است، پس دست کم بگذار او پی تمایلات خود برود. در این میان مطالعه کن که او چیست و چه چیز می تواند بشود، چه نیازهایی دارد، جانش در تمنای چه چیز است که نه می تواند نامی برایش بیابد و نه می تواند ماهیت آن را مشخص کند. نیازهای فردایش را امروز پیش بینی کن بی آنکه حتی برای یک لحظه فکر کنی که نیازهای او چه فایده ای می تواند برای تو داشته باشد.

مردمان بدون هیچ شرمی فخر می فروشند که عاشق بوده اند،که عاشق هستند یا امیدوارند عاشق شوند. انگار عشق کافی است یا می تواند کثرت گناهان را بپوشاند اما عشق، همان طور که دیده ایم، وقتی آگاهانه نیست یعنی عشقی نیست که هدفش هم فرزانه بودن باشد و هم توانایی خدمت به معشوق به عبارتی عشق غریزی یا شهوت است.

در شهوت، فرد یا برای خودش خطرناک می شود یا برای هر دو عشق بدون شناخت و دانش و قدرت، شهوت است و می تواند باعث نابودی معشوق شود.

عاشقی که قدرت درونی ندارد باید بدبخت شود زیرا نمی تواند کاری را کند که می خواهد و می داند که باعث خوشحالی معشوقش می شود. مردم باید دعا کنند که اگر به فرزانگی نرسیده اند و نیروی لازم را ندارند، عشق را تجربه نکنند زیرا عشق بدون پختگی و فرزانگی، شهوت است.

حقیقت عشق را می توان در ترتیب ادیانی که به جهان آمده اند، نشان داد. نخست، دین قدرت آمد، سپس دینِ دانش و شناخت، و سرانجام دین عشق چرا چنین ترتیبی؟ چون عشق بدون بهره مندی از کیفیت های قبلی خطرناک است.

گُرجی اف  می گفت: (ای پسران و دختران من، تا زمانی که به اندازه ی عشق تان فرزانگی و حکمت ندارید، از این که به عشق تان قسم خورید شرمنده باشید. اگر هم نمی توانید آن را پنهان کنید، با افتادگی عشق بورزید و بکوشید به فرزانگی و نیرو دست یابید. هدفتان این باشد که عاشق شدن را بیابید.)

 

گرجی اف

میان عشق و آفرینش حتماً رابطه ای هست. عشق به خاطر آفرینش وجود دارد و اگر امکان آفرینش وجود نداشته باشد، آن گاه برای بچه آوردن یا تولیدمثل است و حتی اگر این هم ممکن نباشد، آن گاه برای گونه ای از آفرینش است که شاید خوشبختانه ما از آن آگاه نیستیم.

عشق، جهان را آفرید و تمامی آثار آن هم زیبا نیستند! بچه آوردن کارکرد خاص عشق غریزی است، سطح این عشق همین است.بالا و پایین این سطح، گونه های دیگری از عشق، با کارکردهای دیگری وجود دارند.

شکل های عالی تر عشق نه به شکل ساختگی بلکه به صورت طبیعی یا به بچه دار شدن نمی انجامد یا بچه تنها فرآورده ی فرعی آن است. بچه نه هدف عشق آگاهانه است و نه کارکرد آن، مگر آنکه آن را به مفهوم عرفانی “کودک شدن” بگیریم زیرا هدف عشق آگاهانه به طور خلاصه این است که باعث “تولد دوباره” یا کودکی معنوی شود.

هر فرد که درک و دریافت هایی فراسوی درک و دریافت های زنانه و مردانه داشته باشد باید بداند که هر زن و مردی در هر سن و سالی که باشند، هر وقت عاشق می شوند، تغییر می کند.

این تغییر معمولاً غریزی است؛ با این حال نماد تغییر خارق العاده تری است که زمانی روی می دهد که زن یا مردی آگاهانه عشق می ورزد یا آگاه است که آگاهانه دوست داشته می شود. حال و هوای جوانی که در این جا تجربه می شود، حال و هوای جاودانگی دارد و به راستی که جوانی ای الهی است.

آفریده شدن این فرزند روحانی در هر یک از عشاق کار کردِ خاص عشق آگاهانه است و نه به ازدواج وابسته است و نه به فرزند.

آفرینش های دیگری هم هست که درخور درجات بالاتر عشق است که تا وقتی ما مثل بچه ها نشدیم، بهتر است سخنی از آن نگوییم.

تصور می کنید که چون از برقراری روابط جنسی خودداری کرده اید، فرد خودداری هستید، اما خودداری همان اندازه به حس ها مربوط می شود که به اندام ها و به خصوص چشم ها.

از هر کدام از حس ها، یک انرژی جریان می یابد، انرژی ای که به همان اندازه متفاوت است که مردمان متفاوتند. نه تنها ممکن بلکه مسلم است که ما می توانیم خود را از لحاظ فکری، عاطفی یا جنسی از راه هر کدام از حس ها مصرف کنیم.

نگاه کردن شهوت آمیز چیزی بیش از نگاه کردن صرف است، مصرف کردن حس ها یکی از لطیف ترین موادی است که انرژی جنسی کامل از آن ساخته شده است: در عمل دیدن، اتفاقی می افتد که بازیافتنی نیست؛ و به خاطرش، رابطه جنسی بعدی، کامل نیست.

عشق بدون گمانه زنی و آینده گویی عشقی ابتدایی و شهوت است. عاشق بودن می طلبد که عاشق، آرزوهای معشوق را مدتها پیش از آن که به آگاهی معشوق برسد، پیش بینی کند.عاشق، معشوق را بهتر ازخودِ معشوق می شناسد و معشوق را بیشتر از میزانی که معشوق خودش را دوست دارد، دوست دارد؛ در نتیجه معشوق، بدون صرفِ هیچ تلاش آگاهانه ای کامل می شود. تلاش آگاهانه معشوق هم در زمانی که عشق دوطرفه است، برای عاشق صورت می گیرد.

به این ترتیب هر کدام با خوشحالی باعث کمال دیگری می شود. اما این حالت معمولاً در طبیعت به دست نمی آید: بلکه میوه ی هنر، ثمره ی بارآوردن خود است. همه خواهان آن هستند، حتی بدبین ترین مردمان؛ اما از آن جا که به ندرت برحسب اتفاق روی می دهد و کلید آفرینش آن چاپ نشده، اکثریت قاطع مردمان حتی به شدنی بودنِ آن تردید دارند. با این حال، چنین عشقی ممکن است، به شرط آن که دو طرف بتوانند آن را بیاموزند و با افتادگی آن را به یکدیگر درس دهند.

چگونه آغاز باید کرد؟ بگذار وقتی عاشق می خواهد معشوق را ببیند، به این بیندیشید که باید چه چیز برایش ببرد، چه کار کند یا چه حرفی بزند که معشوق را به شکل لذت بخشی غافلگیر کند. در ابتدا ممکن است این غافلگیری به تمام معنا نباشد، یعنی معشوق از اینکه می بیند عاشق از آرزوی او آگاه بوده، شاد می شود، و تنها از این خوشحال است که معشوقش آن را حدس زده است. دیرتر این غافلگیر شدن خوشایند به راستی می تواند معشوق را غافلگیر کند و او بگوید: از کجا می دانستی من خوشحال خواهم شد، خودم حتی حدس هم نمی زدم. تلاش های مداوم برای پیش بینی آرزوهای تازه ی معشوق که هنوز به خودآگاهی او نرسیده اند، راه رسیدن به عشق آگاهانه است. محکم بگیر، با نرمی رها کن، این یکی از رازهای سرور در عشق است.

برای هر تراژدی رمئو و ژولیت واری که در اثر شرایط بیرونی دو طرف روی داده، هزاران تراژدی، آفریده ی اوضاع و احوالی است که خود عشاق به وجود می آورند چون به ندرت می دانند چه زمانی”یکدیگر را محکم بگیرند، ” برای همین از آن هم کمتر می دانند که راه و لحظه ی “رها کردن” چیست و در چه زمانی است.

اطراف ما با عشاقی پر شده که نمی توانند یکدیگر را رها کنند اگر یکی هم بخواهد رها کند، دیگری نمی گذارد. برای این وضعیت ناراحت کننده، توضیحات مختلفی وجود دارد. در بیشتر موارد برخورد آنها درست نبوده است، یعنی دو طرف بی آنکه لحظه ای به بیرون آمدن از رابطه بیندیشند، خود را به درون آن پرتاب می کنند. روابط نابهنگام همیشه مشکل آفرین می شوند. در موارد دیگر علت دشواری، تفاوت سنی، تحصیلات یا “گذشته” است. یکی می ترسد “رها کند” چون به نظر می رسد که این آخرین امید است یا شاید چون عمر زیادی صرف آن شده است.

 

آیا آگاهانه در مسیر عشق هستم

هزاران توضیح وجود دارد و با وجودی که هر کدام از آنها علتی کافی است اما دلیلی ناکافی است، واقعیت این است که وقتی یکی از دو طرف خواهان جدایی است، وظیفه ی عاشقانه ی دیگری “رها کردن” است. عشق بزرگ، هم می تواند رها کند و هم چنگ بزند. حسادت، اژدهایی در بهشت است؛ حسادت، جهنمِ بهشت و تلخ ترین عاطفه است، زیرا با شیرین ترین تداعی می شود.

پادزهر حسادت، عشقِ آگاهانه است؛ اما یافتن این درمان سخت تر از تحمل این بیماری است. مسکن هایی وجود دارد، اما شرط اول درمان، بازشناسی بیماری است و شرط دوم آن، خواست و آرزوی درمان کردن خود است. در این شرایط باید اجازه داد تا آنکه رنج می برد با تأمل و اندیشه دست به آزمایش زند.

برای نمونه، ممکن است بکوشد برنامه های تازه ی معشوق قبلی را پیش ببرد اما این کار بدون دورویی آشکار ممکن نیست یا ممکن است خود را غرقِ گروه تازه ای کند. یا ممکن است خود را درگیر کار تازه ای کند که تمام انرژی او را می گیرد یا ممکن است طلسمی به کار ببرد و با این گمان که معشوقش مرده، او را از خاطرش پاک کند؛ یا او را به چشم خواهر (برادر) بنگرد؛ یا انگار به سفری طولانی رفته یا انگار سحر و افسون دیگری شده است. با وجود این، بهترین این است که به کلی “رها کند” و کمترین امیدی هم به دیدن دوباره او نبندد.

نتیجه:

پس میان عشق و شهوت تفاوت هست در واقع میان عشق آگاهانه و شهوت تفاوت فاحش وجود دارد.

شهوت را زندگی کردن هنر ندارد اما عشق آگاهانه مانند یک اثر هنری است، در شهوت فرد یا برای خودش خطرناک می شود یا برای هر دو طرف.

عشق بدون شناخت و آگاهی و قدرت، شهوت است به عبارتی عشق آگاهانه نیاز به تلاش، هوش و یادگیری دارد.

109 Responses

Add a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *