Blog_KhodShenasi_Kohan Olgoo Poseidon 00

کهن الگوی پوزئیدون در سفر درونی

کهن الگوی پوسیدون (پوزئیدون) در سفر درونی

 داشت گریه می کرد، صدای گریه اش توی فضا پیچیده بود.

با عصبانیت بهش گفت: مرد که گریه نمی کنه، صدای گریه ات تا اون طرف خیابون میرسه.

کلی سرزنشش کرد که چرا انقدر گریه می کنی، ناله می کنی؟

در جواب  سرزنش گفت: عصبانی ام، ناراحتم، میخوام از احساساتم بگم و از ابرازشون خجالت نمی کشم، اگر گریه نکنم خفه میشم و آروم نمی گیرم، کی گفته که مرد نباید گریه کنه و با احساساتش رو به رو بشه؟  با  همین باور؛ که مرد نباید گریه کنه، این همه سال هیچی نگفتم که به این انفجار رسیدم .

گفتگویی که بین این دو مرد بود ، جالب بود. مطمئناً  شما هم در طول زندگی و سفر درونی  تان در  خود یا اطرافیان به این گفتگوها و ویژگی ها برمی خورید اما شاید چرای این تفاوت ها  را  در افراد یا ریشه ی این تفاوت ها را ندانید.

در این مقاله قصد  داریم به کهن الگوی پوزئیدون در سفر درونی بپردازیم.

سرفصل ها:

 

 

پوزئیدون در مقام کهن الگو کیست؟

پوزئیدون که رومیان او را نپتون می نامند، رب النوع یونانی دریا بود که او را به صورت مردی قدرتمند با ریش،  شبیه زئوس و نیزه ای سه سردر دست ترسیم کرده اند.

گرچه او با قلمرواش دریا شناخته می شود اما معنی نام او همسر دا است که نام دیگر زمین است. او را لرزاننده ی زمین نیز می دانند.حیوانات نمادین اصلی او گاو نر و اسب هستند.

ویژگی اصلی پوزئیدونی تندخویی ست. او، رب النوعی است که همچون دریایی طوفانی متلاطم است، از نظر خلق و خو، قاهر، کینه جو، مخرب و خطرناک است. او می تواند دریا را آرام کند. طوفان ها زمانی کاملاً آرام می گیرند که پوزئیدون با ارابه جنگی طلایی خود که اسب های سفید با بال های طلایی آن را می کشند، بر امواج دریا براند و هیولاهای دریایی در اطراف آن به جست و خیز و شادی بپردازند.

دریایی آرام را تصور کنید که رب النوعی احساساتی، عصبانی و دمدمی زیر آن زندگی می کند. او هر لحظه ممکن است با خشم از دل دریا بیرون بیاید و هرچه را که بر سر راهش است، در هم بکوبد. با این تصویر، خیلی خوب می توانید ویژگی های پوزئیدونی را بشناسید. این کهن الگو بخشی از کهن الگوی پدری است که مغلوب زئوس و در مردانی که چون زئوس تلاش می کنند همه چیز را در کنترل خود نگه دارند، سرکوب شده است.

هنگامی که قلمرو احساسات سرکوب شود، این کهن الگو، خفته می ماند، شخصیت مرد کامل نمی شود، احساسات به جای آنکه بیان شوند، سرکوب می شوند و سرانجام روزی فرا می رسد که پوزئیدون بیش از این پنهان نمی ماند و به صورت خشم یا غصه بسیار شدید، علیه هر آنچه که باعث رنج وی بوده، طغیان می کند و عاقبت کار هم برایش هیچ اهمیتی ندارد.

پوزئیدون کهن الگوی قلمرو روانی همراه با عمق زیاد و زیبایی است. از فراز کوه المپ، نمی توان جهان زیردریایی پوزئیدونی را دید. در اسطوره های یونانی نیز چیزی در این باره گفته نشده است.

عمق عواطف، آن جنبه از روان مردان است که درک نشده  و ناشناخته باقی مانده است این جنبه در فرهنگ های مردسالارانه بی ارزش به شمار آمده و سرکوب شده است.

نماد آن جنبه از پوزئیدون که شناخته نشده است، یعنی احساسات عمیقی که در زیرزمین مدفون شده اند، آب های زیرزمینی هستند. این احساسات عمیقاً درونی هستند و دیده و بیان نشده اند و باید ابراز شوند.

  • شجره نامه و اسطوره شناسی پوزئیدون

پوزئیدون پسر کرونوس و ریا، همچون دیگر خواهر و برادرانش به جز زئوس، توسط پدرش بلعیده شد، زیرا کرونوس می ترسید پسرش او را از اریکه قدرت پایین بیندازد. در برخی از روایات آمده است که او نیز همچون زئوس از این سرنوشت فرار کرد. در روایت دیگری آمده که کرونوس به جای او کره اسبی را بلعید.

روایت دیگری می گوید کرونوس او را نبلعید، بلکه به محض به دنیا آمدنش، او را به دریا انداخت. البته در نسخه ای آمده است که پدرش او رامی بلعد و بعد از اینکه زئوس به کمک متیس، کرونوس را وادار به بالا آوردن سه خواهر و دو برادرش می کند، نجات می یابد. سپس برادران المپی متحد می شوند و با کرونوس و تیتان ها می جنگد و پیروز می شوند، سپس قرعه کشی و جهان را بین خود تقسیم می کنند و سهم پوزئیدون، دریا می شود.

پوزئیدون از سهم خود راضی نبود و برای تصاحب شهرهای آتن و تروزن با آتنا و برای تصاحب آرگوس با هرا رقابت کرد. در مجادله بر سر آتن قرار شد هر یک به اهالی شهر هدیه ای بدهند. آتنا درخت زیتون را به مردم آتن هدیه داد و پوسیدون نیزه اش را به صخره ای در آکروپولیس زد و چشمه ی آب شوری پدید آمد. مردم هدیه آتنا را مفیدتر تشخیص دادند و پوسیدون شرط را باخت. او که از این شکست عصبانی شده بود، دشت های اطراف را زیر آب برد  و تروزن نیز در آب غرق شد.

در مبارزه پوزئیدون با هرا بر سر اگوس نیز اتفاق بهتری نیفتاد و هنگامی که او باخت، پوزئیدون  به تلافی این شکست، تمام رودها را خشکاند و آگینا را از زئوس و ناگزوس را از دیونیزوس طلب کرد اما موفق نشد. البته او در نزاع با هلیوس بر سر کورنیت، بهتر عمل کرد و تنگه ای خاکی و هلیوس را به دست آورد. پوسیدون علیه زئوس نیز طغیان کرد و توطئه ای را به راه انداخت که موفق نشد.

 

  • نقش های کهن الگوی پوزئیدونی کدامند؟

  • پوزئیدون صلح جو
  • کهن الگوی غواص
  • کهن الگوی شاه
  • دشمنی سنگدل
  • مرد وحشی

  • پوزئیدون صلح جو؛
    گرچه پوزئیدون به خشم، تخریب و طوفانی بودن شهره است اما صلح جو و مهربان نیز هست.
  • کهن الگوی غواص؛
    پوزئیدون تنها رب النوع المپی بود که به اعماق دریا دسترسی داشت و می توانست به اعماق فرو برود تا هر وقت که بخواهد آن زیر بماند و بعد با سرعت و با راندن اسب های یال طلایی که ارابه اش را می کشیدند، به سطح بیاید و مخلوقاتی از اعماق را همراه بیاورد تا در اطرافش جست و خیز کند.
    رویای غواصی پوزئیدونی، نماد  مرد یا زنی است که می تواند به اعماق احساسات و عواطف خود وارد شود و به آنچه در آنجاست یعنی روح، غم، زیبایی های عظیم، هیولاهای اعماق، مکان های عمیق و تاریکی هایی که نوری ندارند، دست یابد.

مردی که از طبیعت پوزئیدونی خود بریده است،  فقط زمانی که (جام در دست دارد) و می نوشد و می گرید و یا به واسطه غم و خشم وارد این قلمرو می شود،  موقتاً مغلوب آن شده و آن را لمس می کند.

غواص دریای عمیق بودن این کهن الگو توسط شاعر، نمایشنامه نویس، داستان نویس، آهنگساز، موسیقیدان یا روان پزشکی که مدت زیادی به اعماق محدوده ی احساسات خود، جایی که او به عمق ناخودآگاه جمعی  انسانی دسترسی می یابد، رفته است، ابراز می شود.

  • کهن الگوی شاه؛
    پوزئیدون نیز همچون زئوس و تا حدی هادس، خواهان قدرت است تا بتواند حکمرانی کند و احترام و اطاعت دیگران را که پادشاه بودن از طریق آنها حاصل می شود، به دست آورد. مرد پوسیدونی گرچه تفکر سیاستمدارانه و قدرت لازم برای رب النوع آسمانی مردسالار بودن و راه اندازی یک قلمرو پادشاهانه را ندارد، مایل است فرد مهمی باشد.
    تلاش های حرفه ای افراد پوسیدونی مانند رب النوع پوسیدون است که همواره در جدال برای کسب زمین از سایر رب النوع ها شکست می خورد و آشکارا تحقیر می شد و بعد با عصبانیت واکنش نشانمی داد.
    با توجه به شدت احساساتی که این رب النوع دارد، مردی که با این کهن الگو زندگی می کند، معمولاً بازنده خوبی نیست. از دیدگاه زئوس، داوران در هر نزاعی با (بی طرفی و منصفانه)
  •  تصمیم گیری می کنند، اما پوسیدون و مردان شبیه او با وقار نمی بازند و با خشم واکنش نشان می دهند.

چنین مردانی اگر نتوانند خود را در جهان ثابت کنند، خانه تنها قلمرو پادشاهی آنان خواهد بود.

  • دشمنی سنگدل؛ پوسیدون منظر تسویه حساب های قدیمی می ماند و کینه جویی های او با گذشت زمان کمرنگ نمی شود. ممکن است این انتقام گیری تا سه نسل هم طول بکشد اما او همچون ماجرای تروا، بالاخره روزی انتقام می گیرد.

داستان ها و مردان بسیاری از این کهن الگو پیروی کرده اند. ستاره های سینما چون چارلز برانسون در فیلم ((آرزوی مرگ)) و جورج سی اسکات در فیلم (سنگدل) نقش پدران سنگدلی را ایفا کردند که کینه های خانوادگی داشتند و شخصاً مجازات کردند.

ویژگی های مرد پوسیدونی

قلمرو پوسیدون محدوده عواطف است. مرد پوسیدونی با غرایز و احساساتش ارتباط مستقیم دارد. اگر برونگرا باشد آن را بی واسطه و خود به خود ابراز

می کند و اگر درونگرا باشد، به درون خود پناه می برد و احساسات عمیق و استواری دارد اما در فرهنگی بزرگ می شود که ترجیح می دهند پسران و مردان بی عاطفه باشند.

  • دوران کودکی مرد پوسیدونی

کودک پوسیدونی نسبت به همه رویدادهای پیرامون خود و آنچه که به او مربوط باشد، احساسات عمیقی دارد و به ویژه اگرکودک برونگرایی باشد، نسبت به هر آنچه که در پیرامون او می گذرد با احساسات و به شکلی عملی، واکنش صریح و شدیدی نشان می دهد. هر چیزی که توجه او را به خود جلب کند، باید بلافاصله در اختیارش قرار گیرد.

حریص است و اگر نتواند بلافاصله به آنچه می خواهد برسد، با عجز و خشم جیغ می کشد! حرکات و لحن او حاکی از تمایل شدیدش  برای دستیابی آنی و فوری به چیزی است و اگر بعدها به آن برسد، دیگر برایش جذابیتی ندارد.

تمایلات او لحظه به لحظه تغییر می کند و وقتی گرفتار احساسات می شود، نیازی شدید و در عین حال گذرا نسبت به آن پیدا می کند و وقتی حواسش از آن تمایل پرت می شود، چیز دیگری را طلب می کند. حال او مثل سیلابی ناگهانی است که از پس سیلابی دیگر می آید. برخلاف زئوس، پوسیدون می تواند حواس خود را از آنچه که برایش اهمیت دارد پرت کند و به سراغ موضوع دیگری برود.

کودکی که از ترس تنبیه والدینش جلوی احساسات خود را می گیرد،می آموزد که بر احساسات خود نقاب بزند اما این احساسات هر قدر هم که پنهان باشند، همچنان قوی هستند.

پوسیدون درونگرا ظاهری آرام دارد اما در عمق وجود او احساساتی شدید و پرآشوب در جریان است. اگر در خانه از پسر پوسیدونی به خاطر احساساتی بودن و ابراز احساساتش انتقاد شود، حتماً در مدرسه هم دچار چنین وضعیتی خواهد شد.

اگر گریه کند سر به سرش می گذارند، وقتی به عنوان داوطلب از جایش می پرد، به او می گویند که بنشیند. همیشه به او تذکر می دهند ریخت و پاش هایش را جمع کند، همواره خود را در معرض انتقاد دیگران می بیند چون طبق انتظار آنها رفتار نمی کند و احساسات و رفتارهایش دیگران را ناراحت می کند.

  • دوران نوجوانی و جوانی مرد پوسیدونی

پوسیدون نوجوان شدیداً احساساتی، تحت تاثیر تغییرات هورمونی خود، به دنبال بی بند و باری است. در دوره نوجوانی قاعدتاً از او انتظار دارند به کالج برود و حواسش را جمع درس و تحصیلش کند و این درست همان کاری است که او به آن علاقه ای ندارد.

خلق و خو و استعدادهای پوسیدون مناسب اغلب مدرسه ها نیست. او واکنش های احساساتی شدیدی دارد و بر پایه همان ها هم تصمیم می گیرد. او در یک جهان عقلانی، مثل ماهی ای است که از آب بیرون افتاده است. زیبایی منطقی،  او را فراری می دهد، از کارهای تحلیلی و تکراری و آزمایشی متنفر است، دروس اجباری، او را خسته می کنند و برای آنکه در مدرسه موفق شود به کهن الگوهای دیگری نیاز دارد.

پوسیدون ورزشکار را می توان در آب، حین بازی واترپلو یا شنا پیدا کرد و شاید هم به فعالیت های هنری، جایی که به عواطف او نزدیک تر است، مشغول شود، چون ایفای نقش او را راضی می کند.

نوجوان پوسیدونی به کسب مدارج تحصیلی بالا علاقه ای ندارد اما ممکن است نهایتاً این کار را انجام دهد. او هر چند به این کار علاقه ای ندارد اما تحت فشار دیگران و یا ضرورت این کار را می کند چون از هوش لازم برخوردار است. با اینکه ممکن است به خوبی از عهده ی درس هایش برآید اما این کار برایش معنای چندانی ندارد. او معمولاً نمی داند وقتی بزرگ شد، دلش می خواهد چه کاره شود.

اگر در دبیرستان، دانشگاه و یا دنیای کار ضعیف عمل کند و او را کنار بگذارند، احساس خشم و رنجش بسیار می کند و این واکنش را ممکن است در سایر مراحل زندگی نیز نشان دهد و هنگامی که همتایانش از نظر موقعیت شغلی و حرفه ای به جایی می رسند، او از بخت و اقبال خود شکایت می کند.

  • دوران میانسالی مرد پوسیدونی

در میانسالی، اکثر مردان پوسیدونی ازدواج کرده و پدر شده اند مگر آنکه به انحراف کشیده شده و همجنس باز شده باشند. بدیهی است زندگی خانوادگی یک پوسیدونی یا خیلی خوب است یا خیلی بد. در هر صورت خانواده مرکز زندگی عاطفی او را تشکیل می دهد. اگر همسرش در این دوران او را ترک کند، دچار بحران میانسالی می شود و در این صورت امواج خروشان احساسات، یعنی عقده عاطفی هیجانی که تا این زمان در ناخودآگاهش آرام گرفته بود، او و سایرین را احاطه می کند.

اگر مرد پوسیدونی به خاطر انتظارات دیگران از او، طبیعت خود را سرکوب کرده و برای دستیابی به موفقیت، احساسات خود را بیان نکرده باشد، در میانسالی دچار افسردگی و بحران های روحی سختی می شود. چنین اقتداری برای خود او بی معنی است و متاسفانه در میانسالی است که درمی یابد با زندگی خود معامله بدی کرده است.

او ممکن است بگوید به چه درد من می خورد که شخص دوم مملکت باشم. نیمی از وقتم در اطراف کشور به هدر می رود و فرزندانم در شرایطی بزرگ می شوند که من در کنارشان نیستم. بعضی از مردان پوسیدونی کارشان را رها می کنند و اگر همسرشان نتواند این تغییرات اقتصادی را بپذیرد، دچار بحران زناشویی می شوند.

تلاش ناخودآگاه مرد پوسیدونی برای تجدید ارتباط عمیق عاطفی که او ذاتاً قادر به انجام آن است، می تواند همسرش را شدیداً به او جذب کند. احساسات سرکوب شده ای که سرانجام به شدت بیرون می ریزند، مخرب هستند. تغییرات طوفانی در صورتی رخ می دهند که طبیعت قوی پوسیدونی در نیمه اول زندگی سرکوب شده باشد و اغلب در نیمه دوم زندگی به صورت کینه توزانه و با شدت بیرون ریخته می شوند.

 

  • دوران کهنسالی مرد پوسیدونی

در سال های آخر عمر، تصویر نمادین اسب نر بار دیگر در ذهن مرد پوسیدونی نقش می بندد و به سمت خانه کشیده می شود. این احتمال وجود دارد که او در عین حال که مهارت و توانایی خود را برای دیدن مسیر پیش رو و یافتن راهکارها گسترش داده است، توانسته باشد احساسات و غرایز خود را بار دیگر به یاد بیاورد. آیا او که سوار بر اسب، نماد طبیعت غریزی خود بود، اینک قادر به تفکر، مشاهده و تصمیم گیری شده است؟ اگر این طور باشد، درست و کامل زندگی کرده است.

شاید هم به خاطر اینکه سایرین به احساسات او توجه نکرده اند، آسیب دیده و (اسب) را کشته باشد! آیا چون اسب، او را به دردسر می انداخت، او را سرکوب و محکوم به مرگ کرد؟ آیا در سال های آخرین عمر، از این منبع عمیق و پرمعنی جدا خواهد شد؟ یا طبیعت (اسب) وارش، ظالمانه بر او حکومت می کند و او هرگز نمی تواند انصاف و خودداری را در خود پرورش دهد؟ واکنش های غریزی و ضرورت پاسخ به نیازها  در هنگامی که زندگی پیچیده می شود، مشکلات و رنج ها و زیان های فراوانی را به بار می آورد.

توانایی بالای انسانی زندگی در قالب این کهن الگو را می توان در تصویر پوسیدون مشاهده کرد که بر ارابه اش سوار است و اسب هایی با یال های سفید شده، آن را می کشند و بر دریایی آرام با مخلوقاتی که از اعماق آب بیرون آمده اند و در اطراف او مشغول خوشگذرانی هستند، می راند. مرد یا زن پوسیدونی قادر است به عمق دریا و به جایی برود که خانه زیبا و آرام او قرار دارد و از آنچه سایرین هیولای پنهان در تاریکی می نامند، نهراسند.

ترس از هیولا مانع از شناخت عناصر قابل ادراک مهم در اعماق روان جمعی انسان ها می شود اما می توان این هیولاها را به سطح آورد، آنها را دید و تغییر داد.

همه ی ما حضور نیروهای بسیار قوی، مبهم و بدوی را در اعماق وجود خود حس می کنیم و ممکن است از آنها بترسیم اما یک شاعر، نویسنده، موسیقی دان، روان شناس، رقصنده یا هنرمند پوسیدونی می تواند آنها را به سطح خودآگاهش بیاورد. چنین مرد یا زنی که ذات غریزی خود را آزاد گذاشته است و با عواطف خود زندگی می کند، ترس ما از خصوصیات انسانی را از بین می برد.

  • وضعیت شغلی مرد پوسیدونی

یافتن شغل، کسب درآمد و احترام و اعتماد به نفس حاصل از آن در جوامع صنعتی و تجاری برای جوان پوسیدونی بسیار دشوار است. مرد پوسیدونی  در اداره و کارخانه از طبیعت ذاتی خود جدا می شود و برای اینکه بتواند خوب عمل کند، باید احساسات خود را سرکوب و سایر رب النوع ها را فعال کند.

او اگر بتواند خود را با محیط تطبیق بدهد و موفق شود، حتی اگر بهترین جایگاه و موقعیت و قدرت را کسب کند، احساسش این است که برای پول کار می کند و اگر هرگز مهارت های مربوط به سمت چپ مغز را که در محیط های کاری لازم است، رشد ندهد و طبیعت احساساتی خود را حفظ کند، با مسئولین رده بالا مشکل پیدا می کند و کارمندی دون پایه باقی می ماند و هرگز از کار و زندگی خود لذت نمی برد و دائماً رنجیده خاطر باقی می ماند.

کار برای او وسیله ای است تا از آن طریق بتواند طبیعت و احساسات عمیق خود را غنا ببخشد. پوسیدون در انجام کارهایی استعداد دارد که با طبیعت، از جمله طبیعت انسان ها، جایی که زمان با چرخه جزر و مد و فصول سنجیده می شود، ارتباط مستقیم داشته باشد. در چنین شرایطی او یادمی گیرد به غرایز خود اعتماد و گیاهان، موجودات زنده، آب و هوا و مردم را تجربه کند.

 

  • روابط مرد پوسیدونی
  • ارتباط با زنان
  • ارتباط با مردان
  • ازدواج
  • فرزندان
  • ارتباط با زنان؛دو جنبه از پوسیدون باعث می شود تا بر زنان فائق آید: تمایلات مردسالارانه و احساسات شدید، بنابراین ممکن است آگاهانه یا ناآگاهانه به احساسات زن توجهی نکند و به مرزهای او تجاوز کند. او در اوایل نوجوانی به تمایلات آنی خود ، پاسخ می دهد. این ویژگی باعث می شود که با زنان متعددی قرار ملاقات عاشقانه بگذارد و رابطه برقرار کند و به نیاز عاطفی زن که آرام پیش رفتن است، توجه نکند.

او رابطه خوبی با زنان معاصر خود که به دنبال شغل هستند، ندارد و به عبارتی او جوان امروزی خوبی نیست. او همچنان در ردیف مردانی است که می خواهند در موقعیت های حرفه ای، بالادست زنان باشند. در رقابت بین آتنا و پوسیدون بر سر شهر آتن، زن می تواند به آنچه می خواهد، جامه عمل بپوشاند، اما مرد نمی تواند به انتظارات او پاسخ بدهد و در نتیجه به زن می بازد.

  • ارتباط با مردان؛
    پوسیدون در دنیای زئوسی فرهنگ صنعتی غرب، در شرایط نامناسبی قرار دارد. او در جامعه ای زندگی می کند که احساساتی بودن رفتاری منفی تلقی می شود. او بیش از آنکه عاقل باشد، احساساتی است. اغلب کسی نمی تواند او را سرزنش کند، چون با اقتدار از خود حمایت می کند اما ممکن است برای رسیدن به موقعیت یا هدفی که از آن نهی شده است، با دیگران رقابت کند.

او به زبان متفاوتی صحبت می کند مگر آنکه خود را با محیطش وفق بدهد، احساساتش را سرکوب کند و تمرکز عقلانی هدف گرای خطی را در خود پرورش دهد. او در دنیای بیرون که بی عاطفگی و سیاست، پیروز میدان است، خوب عمل نمی کند.

گاهی بین مرد پوسیدونی و مردی که شخصیت متفاوتی  با  او دارد، پیوندی طولانی شکل می گیرد و هر یک از طریق این دوستی، امکان پرورش آنچه را که در ناخودآگاهشان وجود دارد،  پیدا می کنند. مردان پوسیدونی ظرفیت برقراری و حفظ پیوندها و دوستی های عمیق و جوانمردانه را دارند و این کیفیتی است که در جهان زئوسی پرورش نمی یابد چون مردان زئوسی اهل رقابت هستند و کسی را که نتواند با آنها همراهی کند،  پشت سر می گذارند.

  • ازدواج؛
    داستان ابراز عشق پوسیدون به آمفیتریت و ازدواج با او، سرشار از نمادهای فراوان استعاری درباره ی نیازهای پوسیدون در دوران قبل از تعهد به یک زن است. پوسیدون، آمفیتریت را دید و بلافاصله عاشقش شد. این عشق بسیار بیش از میل نسبت به او بود و آمفیتریت در واقع تصویری از معشوق درونی او که یونگ آن را آنیما می نامد، بود.
    وقتی پوسیدون پس از اظهار عشق به آمفیتریت، با او رابطه برقرار کرد و چون شدت عمل به خرج داد، آمفیتریت احساس کرد به او هتک حرمت شده است. پوسیدون در غیبت این زن خاص احساس کرد که به روش معمول نمی تواند او را برگرداند. مرد پوسیدونی معمولاً دیر متوجه می شود که محبوب را از دست داده است و در موقعیت مشابه پوسیدون قرار می گیرد.

پوسیدون برای بازگرداندن آمفیتریت به کمک دلفین نیاز دارد. دلفین جای زن را پیدا و او را به ازدواج با رب النوع دریا راضی می کند. مرد پوسیدونی یاد می گیرد برای اینکه خود را به دیگری نزدیک کند و او را بشناسد، باید دلفین درون خود را پرورش دهد و حساس و عمیقاً خوش مشرب باشد. اگر بخواهد زن را متقاعد کند، باید به او نشان دهد که مایل است او به میل خودش برگردد و زندانی و تحت سلطه مرد نخواهد بود.

اگر این اتفاق برای مرد پوسیدونی بیفتد، معلوم می شود که رشد کرده و ازدواج چنین تاثیری بر او نهاده است و می تواند در یک کاخ زیبا در زیر آب زندگی، با عواطفی عمیق در کنار همسرش زندگی کند. اگر یک پوسیدونی رشد نکند و دست از خشم و رنجش برندارد، ازدواج او فاقد عمق و زیبایی خواهد بود. کنترل نکردن احساسات، قدرت طلبی، احساس اینکه در زناشویی، رابطه منحصراً، حق مرد است، در مجموع باعث می شود تا ازدواج های پوسیدونی، به خصوص اگر همراه با الکل و مواد باشند، بد از آب درآیند.

مردان پوسیدونی نیز همچون زئوسی ها و هادسی ها به ازدواج فکر می کنند. این سه کهن الگو خواهان خانواده های مردسالاری هستند که رئیس آن مرد است.

  • فرزندان؛
    همواره دستخوش احساسات بودن باعث می شود تا فرزندان یک مرد پوسیدونی، روزگار بسیار خوب یا وحشتناکی را تجربه کنند. پوسیدونی که در کودکی در محیط زندگی خود مورد پذیرش والدین و مربیان قرار گرفته و توانسته جنبه های دیگر شخصیت خود را پرورش دهد و جایگاه مناسبی در دنیا پیدا کرده، می تواند پدر فوق العاده ای شود. او احساساتش را ابراز می کند، مردی قوی است که می خندد، گریه می کند و مثل پدران رایج در فرهنگ ما نیست که غالباً غایب است و فرزندان به او دسترسی ندارند.

از آن سو ممکن است پدر و همسر وحشتناکی باشد، پسرانش از حملات سخت وی آسیب ببیند و از شدت ترس در برابرش خم شوند و وقتی که خود فردی بالا دست شدند، مثل او رفتار کنند. اکثر پسران یک مرد پوسیدونی این جنبه منفی پدر را می گیرند.

دختران یک پدر پوسیدونی اغلب مورد بی توجهی واقع شده، دوران کودکی پرآسیبی را سپری کرده اند. از آنجا که آنها با درد ناشی از رفتار پدرشان خو گرفته اند،  احتمال دارد که خود را در نقش یک قربانی ببینند.

  • پوسیدون و پرورش کهن الگوهای دیگر

برای آنکه شور و هیجان پوسیدونی به وسیله درام، شعر و ادبیات بیان شود، باید کهن الگوی ((هرمسی)) را پرورش داد. هرمس، رب النوع پیام رسان و کسی است که پیام ها را از جایی به جای دیگر منتقل می کند. زیستن با کهن الگوی پوسیدونی و همراه با استعداد موسیقی یا هنرهای دیگر منجر به خلق آثار هنری سرشار از احساسات می شود و عواطف آشوبگر و قوی را تحریک می کند. احساسات بالقوه ی شکننده مرد پوسیدونی راه خلاقیت را باز

می یابند و به آنچه که به عمق روان او رفته، شکل می دهد و به صورت اثری هنری به خودآگاه او می آورد.

هفاستئوس ، رب النوع صنعتگری، کهن الگوی دیگری است که به پوسیدون کمک می کند تا عواطف خود را به شکل کاری خلاقانه ابراز کند.

هفاستئوس، حتی بیش از پوسیدون طرد شده بود، لیکن به جای آنکه خود را به دست غلیان احساساتش بسپارد، وسایلی زیبا و مفید ساخت و خشم او به جای تخریب، در قالب ابزاری ارزشمند تغییر شکل داد.

  • مسیر رشد و تعادل مرد پوسیدونی

وقتی سایر کهن الگوها فعالند ، کهن الگوی پوسیدونی قدرت غلبه احساسات بر شخصیت فرد را از دست می دهد، پس یکی از راه های رشد روانی انسان، پرورش سایر رب النوع ها به خصوص آپولو؛ رب النوع خورشید، آتنا؛ رب النوع دانایی و زئوس، رب النوع های توانایی تفکر هدفمند و رفتار عقلائی، است تا پوسیدون را به حالت تعادل درآورند. اینها ویژگی هایی هستند که یک پوسیدونی برای رشد به آنها نیاز دارد.

  • مشکلات و چالش های روانشناختی مرد پوسیدونی

مشکلات روانی مرد پوسیدونی در سفر درونی زمانی بروز می کنند که تمایلات عاطفی و غریزی پوسیدونی، شخصیت مرد را زیر آب ببرد و او را از تعادل خارج سازد. ضمناً  وقتی ویژگی های پوسیدونی نادیده گرفته شوند و ((آنکه هست)) پیوسته رد شود، مشکلات زیادی به وجود می آیند.

پوسیدون سایه زئوس، یعنی جنبه ی احساساتی کهن الگویی پدر است که سرکوب یا مدفون شده و در مردان زئوسی پرورش نیافته و قابل دسترسی نیست.

  • ناپایداری عاطفی؛ واکنش های احساسی که برای یک کودک، طبیعی محسوب می شود برای فرد بالغ مشکلات روانی زیادی را پیشمی آورد.
    کودک زمانی که آسیب دیده، گرسنه، ناراحت یا به علتی ترسیده و مضطرب است، گریه می کند و هنگامی که همه چیز خوب است، با شادمانی می خندد و صحبت می کند و ممکن است در یک آن از حالی به حال دیگر تغییر روحیه بدهد. او کسی جز خود را

نمی بیند، تحمل ندارد منتظر بماند و شرایط را درک نمی کند. از نظر او اضطراب، اضطراب است و نیاز، نیاز. راحتی یا هست یا نیست و هیچ کس دیگری مهم نیست. کودک از قلمرو آبی رحم مادر بیرون می آید و چنانم با احساسات واکنش نشان می دهد که گویی مرکز جهان است. او جز تجربه درونی خود از آسایش، نیاز یا اضطراب، واقعیت دیگری را درک نمی کند و این رفتار برای یک کودک اشکالی ندارد اما اگر فردی بالغ به این شکل رفتار کند، موضوع کاملاً فرق می کند.

 

مرد یا زنی که مغلوب احساسات متغیر درونی خویش است، به فرد یا موقعیتی دیگر اهمیت نمی دهد، خودمحور است،  دچار احساسات نامناسب و فاقد حس تطابق است به همین دلیل سایرین او را را فردی نابالغ و بی ثبات می دانند البته این نکته را نباید از نظر دور داشت که رفتارهای اجتماعی مردانه پذیرفته شده، سرکوب عواطف و احساسات را تجویز می کنند. هنگامی که فرد احساسات شدیدی را از خود نشان می دهد، از نظر اجتماعی، سیاسی و روانی مورد قضاوت قرار

می گیرد. وقتی احساسات غالب می شوند، مرد پوسیدونی پاسخ عاطفی شدیدی می دهد و وقتی احساسات غیرعقلانی بر او مسلط شوند، او را به درستی دیوانه خواهند خواند.

  • خوددوستداری ضعیف؛ اگر ویژگی های ذاتی مردی با چهارچوب های ((مردانگی)) زئوسی همخوان نباشد، خود را دوست نخواهد داشت.

مردان پوسیدونی به دلیل احساساتی بودن زیاد یا به قدر کافی عاقل نبودن مورد انتقاد هستند. اگر مردی این انتقاد را درونی کند حتی بعد از اینکه دیگران دست از انتقاد برمی دارند، این خود انتقادی شدت پیدا دمی کند و او دیگر نخواهد توانست خود را دوست داشته باشد. در چنین وضعیتی ، ممکن است  شغل نامناسبی را انتخاب و در عوض سعی می کند با آنچه واقعاً که هست، تفاوت داشته باشد. اگر در کارش موفق باشد، این سرکوب باعث می شود  احساس کند رفتاری تصنعی دارد و یا یک کار بی معنی را انجام دهد، در این صورت همه می توانند احساس ارزشمند بودن او را تحت تاثیر خود بگیرند و حس انتقام را در او به وجود بیاورند و در نتیجه حس خوبی درباره ی خود نداشته باشد. هنگامی که انسان از احساسات بد لبریز می شود، احساس ارزشمندی و خوب بودن او آسیب می بیند.

کهن الگوی زئوس در سفر درونی

کهن الگوی زئوس + سفر به درون

مقدمه:

در حال شکایت از تمام مردان زندگی اش بود و به مشاور گفت: مردان زندگی ام؛ پدر، برادر و همسرم همیشه حرف، حرف خودشان است و به نظرات من توجهی نمی کنند و مدام انتظار دارند خواسته هایشان برآورده شوند و اکثراً میل به ریاست دارند. در کنار همسرم احساس ناامنی می کنم چون معمولاً این فکر را به من تزریق می کند که می تواند، خانواده های متعددی تشکیل دهد و به طور مکرر با وجود دو فرزند، از من بچه می خواهد بدون اینکه به تربیت آنها توجهی کند و می گوید: ((خانواده، قلمروی من است و دوست دارم قلمرو ی من گسترش پیدا کند، مهم همین است)).
مشاور  به او رو کرد و گفت: مردانی که طرف صحبت شما هستند، مردانی زئوسی هستند یعنی کهن الگوی قالب آنها زئوس است. در سفر درونی هر فرد و مسیر خودشناسی یکی از جنبه هایی که لازم است به آن بپردازیم ، مبحث کهن الگوهاست که یکی از این کهن الگوها، ((زئوس)) است.در این مقاله قصد داریم به شناخت کهن الگوی مردانه ی زئوس بپردازیم.

 

 

زئوس در مقام کهن الگو کیست؟

او رب النوع آسمان، رب النوع باران و زاینده ابرها بود، او بود که آذرخش های دهشتناک می ساخت. قدرتش بیش از مجموع قدرت سایر رب النوع ها بود.زئوس رئیس و قدرتمندترین رب النوع المپ بود. او که رب النوع آسمان بود، از فراز المپ با ارتفاعات شیبداری که ابرها احاطه اش کرده بودند، حکمرانی می کرد.

وقتی او و برادرانش پوسیدون و هادس قرعه کشی کردند تا جهان را تقسیم کنند، آسمان به زئوس رسید، دریا به پوسیدون و جهان زیرین به هادس. زمین و کوه المپ مشترک در نظر گرفته شده اما زئوس بر زمین و همه موجوداتش حکمرانی می کرد.

همچنان که آسمان با دریا و جهان زیرین تفاوت بسیار دارد، شخصیت های رب النوع های حاکم بر آنها نیز با یکدیگر تفاوت بسیاری دارند.برای صعود شجاعانه به قلمرو آسمان باید زمین را ترک کرد و تماس با جهان ملموس را از دست داد تا دید وسیع تری به دست آید. از چنین جایگاه مناسبی، جنگل را می بینیم، نه درختان جدا از یکدیگر را.

زئوس رب النوع آذرخش و رعد و برق، نماد او بود. ما هنگامی که با موانع مردسالارانه مقابله می کنیم، بیم آن را داریم که آذرخشی ما را بکشد و چون چنیننمی شود، نفس راحتی می کشیم. زئوس که آورنده ی باران است، عوامل ایجاد کننده آن را نیز فراهم می کند. او گرچه مجازات می کرد، اما اعمال قدرتش از موضع بالا و دوردست بود.

او همچون تمام حاکمان موفق و سیاستمداران برجسته، در ایجاد اتحاد لازم برای شکست تیتان ها توانا بود و توانست ازاین طریق قدرتش را تثبیت و تحکیم کند. مهم ترین جنبه شخصیتی زئوس توانایی تحمیل خواسته های خود به دیگران است.

هنگامی که می خواهیم به موقعیت یا قدرت بالایی برسیم، چه بخواهیم علیه دیگران اقدام کنیم و چه قصد داشته باشیم به خواسته های خود برسیم، مثل زئوس رفتار می کنیم. اینجا قلمرو مردان سیاسی و اقتصادی است.

مهم ترین ویژگی روان شناختی آسمان به خصوص در مقابل قلمروهای پوسیدون و هادس آگاهانه بودن آن است. این جایگاهی است که کنترل، خرد و اراده را از سایر خصوصیات برتر می داند.

زئوس که میان رومیان به نام ژوپیتر یا ژو شناخته می شد در میان المپی های یونان، رب النوعی عالی مرتبه بود. او رب النوع آسمان بود که بر المپ حکمرانی می کرد و رعد و برق می فرستاد. نماد او عقاب بود و به گردآورنده ابرها، فرستنده بادهای موافق، پدر رب النوع ها و انسان ها شهره بود ( در افسانه های یونان او پدر آنان نبود، بلکه بسیاری از رب النوع ها برادران و خواهرانش بودند. او آنان و حتی انسان ها را به وجود نیاورده است.) این زئوس بود که به شاهان اقتدار می داد، از حقوق و اقتدار آنان حفاظت و قوانین را وضع و افراد خطاکار را تنبیه می کرد.

زئوس را به صورت مردی قوی مجسم کرده اند که اغلب همراه با عصای سلطنتی و یا یک آذرخش بر تخت خود تکیه زده است. مجسمه بسیار معروف او یکی از عجایب هفتگانه دنیای قدیم است و در معبد المپ قرار دارد. چهره شاهانه او از سویی و بوالهوسی هایش از سوی دیگر، همواره دستمایه ی کار هنرمندان بوده است.

ریشه نام او از کلمه هند و اروپایی (( دیو )) به معنای (( درخشان )) گرفته شده است.

نور و قدرت ویژگی های اصلی او بودند.

با قدرت واقتدار و سلطنت بر اوج قلمرو انتخابی نشستن، موقعیت زئوس وار است.

مردانی که در زندگی واقعی نقش شاهانه ای را بازی می کنند و در آن نقش، موفق هم هستند، به زئوس شباهت دارند. آنان قابلیت ها و صفات شخصیتی خاص زئوس را دارند و خاستگاه آنان کهن الگوی زئوس است.

شجره نامه و اسطوره شناسی زئوس

او کوچک ترین فرزند کرونوس و ریا بود و بر سه خواهر و دو برادرش که همگی توسط کرونوس بلعیده شده بودند، ارجحیت داشت.

ریا با فریب دادن کرونوس که سنگ پیچیده در قنداق را به جای کودک بلعید، توانست زئوس را نجات دهد و او را در غار کرتان پنهان کند. بر اساس روایت های مختلف، زئوس توسط یک پری یا یک بز، بزرگ شد.

هنگامی که زئوس به سن بلوغ رسید، متیس باهوش را ترغیب کرد که به کرونوس، ماده ای تهوع آور بخوراند. همین باعث شد تا کرونوس، خواهران و برادران او و آن سنگ را بالا بیاورد. آنگاه زئوس همراه با برادرانش پوسیدون و هادس و سایرین متحد شد و با کرونوس و تیتان هایی که بر المپ حکمرانی می کردند، جنگید و پس از ده سال مبارزه پیروز شد.

زئوس سیاستمداری بود که قدرت عجیبی در ایجاد اتحاد بین افراد داشت و از آنجا که سیکلوپس و دیو صددست آزادی خود را مدیون زئوس و در جناح وی بودند، سرانجام پیروزی را به دست آورد. سیکلوپس، آذرخش را به زئوس هدیه کرد و صددست، قدرت آتش افروزی خارق العاده ی بازوی صدم را به او داد.

نقش های کهن الگوی زئوس کدامند؟

 

  • زئوس به عنوان کهن الگوی شاهانه

  • زئوس به عنوان کهن الگوی عملکرد قطعی

  • زئوس متحد کننده

  • زئوس هرزه گرد

  • زئوس به عنوان کهن الگوی شاهانه:

زئوس جاه طلب بود و به عنوان رب النوع اصلی، توانایی حکمرانی بر قلمرو خود را داشت. اصرار بر ریاست بر قلمرو شخصی، تمایل اصلی این کهن الگوست و مردان و زنان مشابه زئوس چنین رفتاری دارند.

هنگامی که زئوس کهن الگوی اصلی است، نیاز به (( تثبیت سلطنت ))، نیروی پیش برنده فرد است. چنین مردی معتقد است که: (( خانه ی یک مرد قلعه اوست ))، از این رو خواهان خانه و خانواده است. وجود این کهن الگو در مرد، او را به ازدواج و صاحب فرزند شدن علاقه مند می کند، چون او از این طریق گسترش می یابد. چنین مردی از زنش انتظار دارد که خوب خانه داری و همواره برای رضایت او تلاش کند و با حداقل اختیار و حق دخالت در امور کنار بیاید.

خانواده صرفا” بخشی از رویای سلطنتی یک فرد زئوسی است.

زئوس طالب اقتدار است و برای رسیدن به اهداف خود از هیچ خطرینمی هراسد. او ترجیح می دهد برای خودش کار کند تا دیگری.یک زئوس دورنگر وقتی اولین کار خود را شروع کند، از چنان نگرشی برخوردار است که گویی اولین شروع کننده آن کار است.

این کهن الگو معمولا” به صورت سلطنت موروثی دیده می شود. همان طور که گفته شد در مردانی که در خانواده های ثروتمند و بانفوذ به دنیا می آیند، شنل قدرت به ارث می رسد.

هنگامی که این کهن الگو به صورت موروثی به کسی برسد، نیروی محرکه آن فرد را وامی دارد تا قلمرو سلطنتی آن را توسعه دهد و قدرت و شهرت بیشتری کسب کند. خانه و ساختمان اداری بزرگ از نشانه های این کهن الگوست. همین که قدرت گسترش می یابد، سرسرای قدرت نیز باید ساخته شود.

  • زئوس به عنوان کهن الگوی عملکرد قطعی:

آذرخش و عقاب نمادهای اصلی زئوس هستند، نمادهایی که بیانگر قطعیت، سرعت عمل و عمل از راه دورند، از ویژگی های این کهن الگو هستند.

عقاب از زمین اوج می گیرد و از خط افق به دور دست ها چشم می دوزد. او از فاصله ی دور، قادر به تشخیص حرکت شکار کوچک است و سریع پایینمی آید و شکار را در پنجه هایش می گیرد.

از دیگر نشانه های زئوس تلاش زیاد در راه دستیابی به خواسته ها و نیازهایش، از جمله تملک محصول، تسلط بر کارمند فعال و یا شریک است. او وقتیدرمی یابد چه می خواهد، دنبال آن می رود.

او هم کل نگر است و دید گسترده ای دارد و هم به جزئیات مهم و خاص توجه می کند. وقتی روی موضوعی جزئی متمرکز می شود، همه توجه او به آن موضوع معطوف می شود و حتی برای لحظه ای حواسش پرت نمی شود.

او همچون عقاب، ناگهان به شکار خیره و حمله ور می شود. اگر شکارچی دیگری شکارش را برباید، با اینکه انرژی زیادی را صرف تعقیب آن کرده بود، قادر است به راحتی مسیر خود را عوض کند و جلوی ضرر بیشتر را بگیرد و به راه خود برود.

آذرخش، نشانه ای از قدرت کیفری زئوس است. صاعقه از فاصله ی دورمی آید و قاطعانه ضربه می زند. با تجمع ابرهای طوفانی سیاه، یعنی با متمرکز شدن خشم و هیجان، تندر غرش می کند. زئوس حسود، وقتی ایازون را در مزرعه شخم زده در کنار دیمیتر دید،او را با صاعقه کشت.

همچنان که عقاب مظهر توانایی شکار موفق است، آذرخش نیز نماد (( قدرت آتش افروزی )) است. برای مدیر اجرایی چون لی ایا کوکا که توانست شرکت کرایسلر را از ورشکستکی نجات دهد، چنین توانایی ای برای کسب موفقیت  ضروری است؛ هر چند آتش افروزی ممکن است پایان زندگی یک کارمند باشد و این وضعیت بر خانواده ی او نیز تاثیرمی گذارد. برای سردسته ی مافیا، خلاصی از یک فرد شاید به منزله ی مرگ فیزیکی وی باشد، اما این نکات زئوس را نگران نمی کنند.مردانی که شخصیتی شبیه زئوس دارند، به این گونه مسائل فکر نمی کنند.

  • زئوس متحد کننده:

زئوس موفق کسی است که می تواند با سایر مردان قدرتمند در کارها مشارکت کند. او در اجلاس سران، برای برقراری اتحادهای پیش برنده و تعیین حد و مرز، پیشتاز است. حرف هایش برش دارد، خواهان مباحثه  با سایر افراد مقتدر و قاطع است و انتظار دارد سایرین به علایق شخصی او توجه کنند. برای دسترسی به قدرت متمرکز و بسط آن که از اهداف این کهن الگوست، اتحاد با دیگران ضرورت دارد.

برای کهن الگوی زئوس که هدف اصلی او تثبیت قلمروست، ازدواج هم وسیله ای است که اتحاد و قدرت را گسترش می دهد. در قدیم، ازدواج های شاهانه توسط نخست وزیران برپا می شد. ازدواج های پدرسالارانه ای که دارایی فرزندان هدف اصلی آن است، در همه فرهنگ ها، خانواده ها را با هم متحدمی کند و هفت ازدواج رسمی زئوس نشان دهنده ی همین الگو است.

هدف زئوس یافتن همسر مناسب یا ارتباط قلبی و روحی با یک زن نیست. بلکه او از طریق ازدواج در پی ایجاد اتحادی است که با آن بتواند قلمرو خود را گسترش دهد و قدرت خود را تثبیت کند. برای آنکه در رابطه ای هیجان، دوستی یا سایر عواطف ارضا کننده نیازهای فرد وجود داشته باشد، وجود سایر کهن الگوها ضروری است. اینکه ازدواج زئوس با هرا به صورت مراسمی پر زد و خورد درآمد، عجیب نیست.
هنگامی که دو کهن الگوی قدرتمند متحد می شوند، هر یک به سمت اهدافی کاملاً متفاوت کشیده می شوند. ازدواج برای هرا تعهدی مقدس است. برای آسایش هرا تک همسری و وفاداری ضرورت دارد. وقتی کهن الگوی اصلی یک زن هرا باشد، او برای این ازدواج می کند که از نظر شخصیتی، ارضا و کامل شود.

تامین کننده ی مالی خوبی است و از نظام پدرسالاری پیروی می کند.

  • زئوس هرزه گرد:

همان طور که قبلا گفته شد، زئوس کهن الگوی هرزه ای بود که پریان و الهه ها را اغوا می کرد و فرزندان بسیار داشت. زئوس اغلب برای اغوا کردن تغییر شکل می داد؛ برای لدا قو شد، برای دانائه رگباری از باران طلا و برای اروپا تبدیل به گاو نر و برای آیو، ابر شد.

او با طبیعت عقاب وارش زنان را تعقیب می کرد و وقتی کسی را می خواست، برای رسیدن به او دست به هر کاری می زد؛ تغییر شکل می داد، تظاهرمی کرد که آسیب پذیر است و یا نقش یک عاشق پرشور را بازی می کرد اما به محض اینکه می توانست شکارش را اغوا کند، توجهش مجدداً به قلمرو کاری اش معطوف می شد. کهن الگوی زئوسی از خود محافظت می کند، برای فرزندانش تامین کننده ی مالی خوبی است و از نظام پدرسالاری پیروی می کند.

تمایل به داشتن فرزند، بخشی از کهن الگوی زئوسی است. او از فرزندانش انتظار دارد همچون زیردستان از او اطاعت و به خواسته هایش عمل کنند.

زئوس فرزندانی را که مطابق دلخواه او عمل می کردند، باهوش، فکور و پیشرو می دانست و فرزندانی را که هرگز اجازه نمی دادند احساساتشان از کنترل خارج شود، دوست داشت: آپولو و آتنا  این خصوصیات را داشتند.

آپولو پسری هدف گرا و عاقل و در تحصیل و ورزش موفق بود. آتنا هم دختری خوش فکر و (( دختر بابا )) که کنایه ای از پیوندی دوطرفه و تحسین برانگیز است، بود. زئوس نشانه پدری خردمند و امین است که فرزندانش را در عرصه ی تحصیل و حرفه راهنمایی می کند و برای سایرین هم چنین نقشی را ایفا می کند، به این ترتیب که مردان جوان را در جهان حرفه ای هدایت می کند، ولی هنگامی که فرد زیردست یا فرزندش رشد می کند و می خواهد انسان خاصی باشد، احساس ناکامی می کند.

کهن الگوی زئوس، پدر و بنیانگذار خاندان و خواهان فرزندان و نوه های بسیار است تا دنباله روی او باشند. همه تلاش او صرف این هدف می شود که در زندگی و حتی پس از مرگ، خواسته هایش را به فرزندانش تحمیل کند.

به خاطر همین ویژگی مولد بودن است که زئوس مولتی میلیاردر، تجارت خود را بسط می دهد و به نسل های بعدی وامی گذارد تا کار او را ادامه دهند. زئوس کمتر تحمیل کننده، با یک قلمروی کوچک تر هم همین طور عمل می کند.

زئوس درون یک مرد، او را به پدر شدن ترغیب می کند. او بهترین ها را برای فرزندان خود فراهم می آورد و به این کار خود افتخار می کند.ابعاد خانه اش، بازتابی از ویژگی های او و بیانگر نیاز وی به داشتن قلمروی شاهانه است.

پدر مولد غالباً بخشنده است، اما بخشندگی اش ناشی از تمایل به کنترل فرزندان و مجبور کردن آنها به برآورده کردن انتظارات خود است. او کسی است که درآمد خانواده را، مانند بودجه ریاست جمهوری برای پیشبرد اهدافش به کارمی گیرد.

زئوس، کهن الگوی اقتدار و کسی است که همیشه حرف آخر را می زند؛ شاید با فرزندانش ارتباطی باز داشته باشد، اما در تصمیم گیری خانوادگی و حرفه ای مانند لی ایا کوکا رفتار می کند: ((سیاست من همواره این بوده که در تمام تصمیم گیری ها دموکراتیک عمل کنم. بعد فرماندهی بی رحم می شوم ومی گویم: بسیار خوب! حرف های همه را شنیدم. حالا این کار را می کنیم)).

پیش زمینه ای از مرد زئوسی

زندگی مرد زئوسی نشان دهنده ی مدل کهن الگوی زئوسی است. با ارائه چندین نمونه، تصویری چند بعدی از مرد زئوسی نشان داده می شود تا او به شکلی شهودی، خود را بشناسد. با توجه به سیر این کهن الگو از مرحله جنینی تا کهنسالی، می توانیم زئوس را بشناسیم.

در هر مردی بیش از یک رب النوع وجود دارد. ممکن است کهن الگوی اصلی یک مرد، زئوسی باشد اما الزاماً در تمامی زمینه ها زئوسی عمل نکند. در عین حال ممکن است کهن الگوی زئوسی فقط در یک دوره از زندگی مرد و نه در کل دوران او حاکم باشد. در چنین حالتی، زئوس حضور دارد اما منتها در پشت صحنه است.

برای مثال مردی که تا قبل ازپدر شدن جاه طلب نبود، اگر خواهان تثبیت موقعیت خود در خانواده و دنیا شود، زئوسی که تا آن زمان در او پنهان بود، آشکار می شود و به او کمک می کند. شاید هم مرد یا زن در یک بعد از زندگی خود، مثلاً در تجارت یا صرفاً در ارتباطات شخصی، زئوس باشد.

 

دوران کودکی مرد زئوسی

زئوس خردسال همواره علایق شخصی خود را مطرح می کند و به این ترتیب سریعاً خود را به همه می شناساند. او وقتی به موضوعی علاقه مند می شود و مثلاً می خواهد چیزی را در دستش بگیرد یا چیزی را که در دست دارد، همچنان نگه دارد، مشکل بتوان نظرش را تغییر داد.او از همان وقتی که دو ساله است می تواند با اقتدار کامل ((نه)) بگوید.

برای آرام کردن ذات مستبد و پرورش استعداد ذاتی کودک زئوسی، لازم است در خردسالی، انصاف و عدالت را در خانه و مدرسه بیاموزد و اسباب بازی ها و وسایلی دراختیار او قرار بگیرند که بتواند آنها را دستکاری و یا ردیف کند. کودک زئوسی، به خصوص اگر تک فرزند باشد، در تنهایی خود دنیای کوچکی می سازد که قلمرو اوست، اتفاقات آن را خودش شکل می دهد.

او برای حرکت ماشین ها جاده می سازد، سربازانش را در صحنه ی نبرد به صف می کند یا یک شهر می سازد.این کارها برای او به مراتب از خواندن کتاب یا خوابیدن در طول روز جالب تر است. اگر در بازی های انفرادی شانسی نداشته باشد، خوشحال نخواهد بود. در زمین بازی همواره رهبر گروه است و یا حداقل دوست دارد که باشد و هنگامی که چنین نشود، به شدت احساس شکست می کند.

 

دوران نوجوانی و بلوغ مرد زئوسی

در دوران بلوغ، ارتباط نوجوان زئوسی با افراد مستبد مسئله ی مشکل آفرینی است، چون اعتماد به نفس او به عنوان یک نوجوان، مردان مستبد پیرامونش را وادار

می سازد به او بفهمانند که رئیس کیست! او چون از اینکه زیردست دیگران باشد، خشمگین می شود، منتظر فرصت باقی می ماند تا تلافی کند. او سیاستمدار است و

می داند نباید با قدرتی در بیفتد که در آن برنده نخواهد شد.

معمولاً هم سن و سالانش در مدرسه، در محل کار و یا هر جایی که باشد او را به عنوان رهبری ذاتی قبول می کنند. او معمولاً وقتش را با دختران معمولی می گذراند.

آرمانگرا نیست و بیشتر اهل عمل است. جهان را همانگونه که هست می پذیرد و سهم خود را می طلبد. به رغم زیرکی، خردمند نیست. درونگرا نیست و وقت خود را بر سر گذشته، احساسات خود و یا دیگران تلف نمی کند. تا آنجا که به او مربوط می شود، او خوب است و زندگی هم جریان دارد.

 

دوران میانسالی مرد زئوسی

گاهی در میانسالی، مرد زئوسی زندگی خود را وارسی می کند تا ببیند آیا در صعود خود موفق بوده است یا نه؟ آیا جایگاهی که دارد، نقطه اوج است یا طالب مقامی بالاتر است؟

ممکن است موقتاً افسرده شود و هر چند معمولاً تمایلی به این واکاوی ها ندارد، اما ناخوداگاه چنین سوالاتی برایش مطرح می شوند. ممکن است بگوید نیاز دارد که به تعطیلاتی طولانی برود و یا درباره ی تغییراتی که قصد انجام آنها را دارد، خیال پردازی کند.
با اینکه خودشناسی از ویژگی های چنین شخصیتی نیست اما ممکن است تمام مسیری را که برای رسیدن به اوج پیموده و خود و زیردستانش را وقف آن کرده، ناگهان برایش به صورت یک سوال مطرح می شود و شاید در عمق وجود خود به این باور برسد که ارزشی نداشته است.

میانسالی هنگامی است که مردان موفق زئوسی در می یابند به نقطه اوج خود رسیده اند. ممکن است مردی زئوسی صاحب شرکت کوچک خصوصی خود و یا رئیس یک شرکت بزرگ باشد اما همین موقعیت برای یک مرد زئوسی دیگر چندان جذاب نباشد.

زئوس موفق لزوماً نباید میلیاردر موفقی چون دونالد ترامپ شود، بلکه کافی است به خواسته ی شخصی خود برسد و هدف معناداری که رضایت خاطر او را تامین می کند، داشته باشد، پس میانسالی ممکن است زمان توقف ((لذت بردن از مناظر)) باشد.

برای مرد زئوسی که به بخش هایی از وجود خود و یا روابطش بی توجه بوده، میانسالی دوره ی بروز مشکلات عاطفی بزرگ است.شاید فرزند جوانش مشکل بزرگی درست کند، همسرش او را ترک گوید و یا سکته کند. شاید هم دست به هوس بازی های شرم آور بزند. ممکن است غرورش باعث شود که کاستی های خود را نبیند وبعد از کسب همه موفقیت هایی که به سختی به دست آورده، شکست بخورد.
در این احساس طردشدگی، ناراحتی، رنجش و نداشتن روابط دلنشین آزارش می دهد. اگر آدم متواضعی باشد و بتواند از روابط تلخ گذشته، درس هایی را بیاموزد، امیدواری هست که بخش هایی از زندگی خود را به گونه ای متفاوت بازسازی کند.

میانسالی ممکن است تغییرات مهمی را در مردان ایجاد کند. مردانی که در نیمه اول زندگی خود غالباً شبیه زئوس بوده اند، حال می توانند روابط خود با دیگران را بهتر کنند. اینک مرد زئوسی می خواهد زمانی بیشتری را با افراد محبوبش صرف کند و حتی در محیط کار هم تمایل دارد با دیگران رابطه عمیقی ایجاد کند.

 

دوران کهنسالی مرد زئوسی

گرچه بعید است که مرد زئوسی درونگرا شود، اما باید توجه داشته باشد که نیاز دستیابی به آرزوها مممکن است در هر دوره ای از زندگی بروز کند.

همچون رب النوع های پدر یونانی که بیم داشتند پسرانشان آنان را از دور خارج کنند، زئوس کنترل کننده برای ممانعت از این ماجرای غیرقابل اجتناب مبارزه می کند. او احتمالاً از همان ابتدا به پسرش به عنوان رقیب نگاه می کند و حتی مانع از چالش با پسرش می شود.

او حتی ممکن است پسر خود را بی آبرو کند تا نشان دهد که وارث باصلاحیتی ندارد. مردان غیر زئوسی، هنگامی که قدرت و اختیارشان کم می شود، اختیارات خود را تفویض می کنند، در حالی که مرد زئوسی مایل است که حتی پس از مرگ هم دارائی خود را کنترل کند و به همین دلیل وصیتنامه مفصلی را تنظیم می کند.

مبارزه محکوم به شکست، تمایل به کنترل سایرین، سرنوشت مردی است که در کل زندگی تابع کهن الگوی زئوسی بوده است.

 

حرفه و شغل مرد زئوسی

او درست در زمانی که اولین دستمزد ناچیز خود را از بابت کار بعد از مدرسهمی گیرد، به فکر کارهایی است که وقتی متصدی امری شد، انجام خواهد داد.پسران هم سن و سال او به شغل به عنوان منبع درآمد نگاه می کنند و در حدی که از آنان انتظارمی رود، کار می کنند، ولی پسر زئوسی به خود کسب و کار علاقه مند است و پس از ارزیابی کسانی که برایشان کار می کند، یاد می گیرد که چه کند و چگونه کارش را پیش ببرد. اگر در مزرعه باشد، حواسش هست که در حال حاضر، وضعیت تجارت چگونه است و از معامله کردن محصولات کشاورزی تا خرید و فروش دارو و سایر معاملات را بررسی می کند.

کودک زئوسی از نظر شخصیتی قادر به دیدن تصاویر بزرگ تری از رویدادهاست و می تواند به امکانات بالقوه هم فکر کند و از اینکه متصدیان امر به آنچه او به عنوان ضرورت می بیند، عمل نمی کنند و موقعیت ها را در هوا نمی قاپند، تعجب می کند. کسی به او یاد نمی دهد که باید سخت کار کند یا حواسش به موقعیت ها باشد، چون او همه ی اینها را ذاتاً بلد است.

یک زئوسی گاهی علایق خاصی دارد که آنها را دنبال می کند و دید او کمکش می کند تا در انتخاب خود موفق باشد. او مهارت خاصی در شناسایی و بهره گیری از امکانات قدیمی دارد.با سرمایه داری موافق است، چون موقعیت رسیدن به قدرت و برتری را برای او فراهم می کند.

استعدادهای ذاتی روانی متعددی دارد که به او برتری می دهند. کسب قدرت، پول و دارایی برایش حکم بازی را دارد و در آن ماهر است چون واقع گراست، اعتماد به نفس دارد. دیگران برایش مهم نیستند و وقتی در تجارت لازم باشد که از نظر اقتصادی دیگران را خانه خراب کند، یا مردمی را که برایش کار می کنند بسوزاند یا شخصی را مایه عبرت دیگران کند، آن چنان عمل می کند که گویی دستور زدن صاعقه به جان آنها را صادر کرده است؛ به همین دلیل یک زئوس بلندپایه در گروهک های تروریستی با خونسردی کامل دستور قتل سایرین را می دهد. دوری عاطفی از دیگران باعث می شود به راحتی این کارها را انجام دهد.

 

روابط مرد زئوسی

  • ارتباط با زنان

  • ارتباط با مردان

  • فرزندان

  • والدین کودک زئوسی

  • زئوس و همسرانش

  • ارتباط با زنان: بعضی از زنان تحت تاثیر بعد ((مرد مهم)) بودن زئوس قرار می گیرند و جذب او می شوند. این بخشی از موفقیت های مرد زئوسی است.

مرد زئوسی وقتی دنبال زنی راه می افتد، عاشق او نیست. او با زنان نیز چون حیطه ی کاری خود، با سیاست کامل رفتار می کند و خود را آن گونه نشانمی دهد که بتواند آن زن را اغوا کند و به چنگ آورد.

یک مرد زئوسی تصور می کند پول و قدرت بخش مهمی از جذابیت اوست.او انتظار ندارد زن، او را به خاطر خودش دوست داشته باشد و حتی این عقیده را هم ندارد که این معامله، باارزش است.

او به موضوعاتی چون برابری با زنان، حتی برای همسر یا دوستش اعتقاد ندارد و به تبادل عواطف و احساسات علاقه ندارد. انتظارش این است که زن هر کاری را که او می خواهد، انجام بدهد و اعتراض هم نکند.

  • ارتباط با مردان: مردان برای او حکم بازی کنندگان را دارند. برخی از این بازیکنان رقیب او و برخی متحدش هستند. مرد زئوسی می داند که رقیب امروز ممکن است، متحد فردای او باشد و بالعکس. سایر بازیکنان مانند مهره های رخ و اسب در شطرنج هستند، مهره هایی که او حرکت آنان را کنترل می کنند، یکی را به پیش می برد و دیگری را قربانی می کند. کسانی که متحد او هستند و یا برایش کار می کنند، نباید دچار اشتباه شوند که شخصاً اهمیتی برای او دارند، چون آدم ها برایش تاریخ مصرف دارند.

او هر چند توان بی رحم بودن را دارد، اما اغلب این حس را بروز نمی دهد، چون می داند دشمن سازی برایش سودی ندارد. او با کسانی که تاریخ مصرف داشتن را برنمی تابند، احساس همدردی واقعی ندارد و دیگران باید متوجه باشند که مرد زئوسی به آنان به عنوان افرادی آسیب پذیر، نیازمند، احمق یا ضعیف نگاه می کند. او اگر برخلاف ویژگی شخصیتی خود ، در این موارد تامل و یا احیاناً احساس ناراحتی کند، تعجب خواهد کرد.

یکی از دلایل موفقیت او، توانایی در مذاکره و رسیدن به توافق است و این کاری است که دائماً انجام می دهد. از آنجایی که اطرافیانش، آدم های تحصیل کرده و متمدنی هستند و خود او هم خوب می داند چه می خواهد و چگونه باید به آن دست یابد، قادر است به خوبی مذاکره کند. توانایی ویژه زئوس این است که نیازهای ناگفته دیگران را احساس و از آنها حمایت می کند، زیرا بخشی از نیاز او خوب جلوه کردن در نگاه دیگران است.

دوره ها و انجمن هایی که مردان برای صرف ناهار، بازی و شکار در آنجا دور هم جمع می شوند، از قدرت و تسلط زئوسی که اهداف آنان را تامین می کند، حمایت می کنند. عضویت در گروه، علامت مهمی برای نشان دادن موفقیت یک مرد است و داشتن متحدین بیشتر، پیشرفت های خانوادگی و سودهای مالی بیشتر را تقویت می کند. چنین جمع هایی پناهگاه مرد زئوسی است، جایی در میان مردانی که شبیه او هستند. اینها مردانی هستند که همه انرژی خود را صرف کسب قدرت می کنند و از نظر روانی نابالغ و رشد نایافته اند.

با پیگیری فهرست ازدواج های زئوس متوجه می شویم که او همیشه با فردی بالاتر از خود یا هم شان خود ازدواج کرده است. از نقطه نظر تاریخی، چنین ازدواج هایی انعکاسی از قدرت طلبی او هستند، یعنی او با ازدواج با الهه ای قدرتمند، توانایی ها و ویژگی های او را به خود منتقل می کند. در زندگی واقعی نیز می توان مشابه این موارد را پیدا کرد. مردی بلندپرواز با زنی از یک خانواده برجسته ازدواج می کند و در نتیجه، ویژگی ها، القاب،  موقعیت و ثروت وی را به دست می آورد. مردان بلندپروازی که با دختر رئیس خود ازدواج می کنند و موقعیتی را که خود نمی توانستند به دست آورند، از این طریق کسب می کنند، مانند زئوس عمل می کنند.

کهن الگوی زئوسی باعث می شود مردان، زنانی را انتخاب کنند که موقعیت آنها را ارتقاء می دهند، انتخابی حساب شده که شاید ناخودآگاه هم باشد؛ در این صورت، مرد قویاً به سوی زنی جذب می شود که از طریق او می تواند به رویای فردی خود که ((مهم شدن)) هست، جامه ی عمل بپوشاند.

اکثر مردان زئوسی در دوران زئوسی در دوران تثبیت زندگی خود ازدواجمی کنند. برای مرد جوانی که تحت تاثیر زئوس است، چنین ازدواج زودهنگامی ضروری است، مگر آنکه به سمت دیگر جنبه های خود سوق بیابد. اگر او با زنی ازدواج کند که عاشق اوست، نمونه کامل و قطعی از کهن الگوی زئوسی نیست، چون از دیدگاه زئوسی، انتخاب چنین زنی بسیار غلط و نامناسب است.
حتی وقتی زنی یک مرد زئوسی را در ارتباط پرشور و از نظر عاطفی عمیق، درگیر می کند و او را با بخش معنوی و روحانی درونش ارتباط می دهد، مرد زئوسی خودآگاهانه در برابر چنین زنی مقاومت می کند. زن که مشتاقانه تصور می کند مرد زئوسی موفق خود را یافته است، یکباره متوجه می شود که مرد زندگی اش ارتباط با زن دیگری را آغاز کرده تا به بخش دیگری از زئوس بودن خود جامه عمل پوشانده باشد.

هر چند همسر یک مرد زئوسی تاثیر بالقوه ای در پیشرفت او دارد، قدرت طلبی وی باعث می شود تا بخواهد بر همسرش سلطه داشته باشد. ازدواج سنتی مردسالارانه، حول محور نیازهای مرد و اراده ی او برای ازدواج با زنیمی گردد که همه کارهای او را به خوبی انجام می دهد، مگر آنکه زن از چنان قدرتی برخوردار باشد که بتواند مرد را تغییر دهد.

اگر مرد، از نوع زئوسی هرزه باشد و صرفاً برای تثبیت قلمرو خود ازدواج کرده باشد و زن هم نمونه ای هرایی باشد، چنین ازدواجی به ارزش های عمیق زن آسیب شدیدی می زند و آنچه را که زن می توانست با ازدواج به دست اورد، عملاً نابود می کند و یا ممکن است که زن با سایه های حسادت و کینه جویی هرایی خود به این سلطه پایان دهد. البته اگر مرد واقعاً زن را دوست داشته باشد، از اینکه زن را با رفتارهای سطحی اش آزرده و متاثر کند، پرهیز خواهد کرد و زن نیز از لحاظ عاطفی رشد خواهد کرد.

اکثر مردان زئوسی به محض تمام شدن دوران نامزدی و ماه عسل، دیگر برای پیوند زناشویی و یا همسرشان وقت صرف نمی کنند. چنین مردی ریاکارانه ادعا می کند که تمام وقتش را صرف کار برای زن و بچه هایش می کند. اگر او اجازه داشته باشد و در جایی بتواند قدر قدرتی به خرج بدهد و همه کاره باشد، ازدواج چندان برایش امر مهمی محسوب نمی شود.
بیشتر زنانی که با یک مرد زئوسی ازدواج می کنند، باید تعریف او از ازدواج را بپذیرند، در غیر این صورت، به خصوص اگر از هرا پیروی نکنند، بهتر است از شوهرشان جدا شوند. اگر همسر به تلافی کار شوهرش با مرد دیگری رابطه برقرار کند، همسر زئوسی اش، همان طور که زئوس معشوقه دیمیتر را با صاعقه کشت، هر کاری می کند تا او را از سر راه بردارد.

  • فرزندان: مردان زئوسی بچه های زیادی دارند که بسیاری از آنان بنیانگذاز خانواده و اصل ونسب هستند.زئوس موفق ممکن است به برخی از فرزندانش کمک کند تا موفق شوند. یک مرد زئوسی از تحاظ عاطفی از فرزندانش دور است و حتی ممکن است حضور فیزیکی هم نداشته باشد، اما کماکان از اقتدار خود استفاده می کند.

پدران زئوسی به زندگی فرزندان خود شکل می دهند و مانع از آن می شوند که خود آنها زندگی شان را بسازند. این مسئله شاید برای فرزندان چندان بد هم نباشد.

البته اگر فرزند بخواهد تحصیل کند یا خود او هم مایل باشد که پدرش زندگی او را بسازد، شرایط رشد برای او ساده تر می شود. قدرت شخصیتی و استبدادی پدر باعث می شود تا درباره ی فرزندانش از موضع قدرت قضاوت کند.
درک چنین پدری از فرزندانش که شاید درست هم نباشد بر اساس تعصبات و معیارهای شخصی خود اوست. پدر معیارهای سختی دارد و می خواهد فرزندانش طوری رفتار کنند که مورد تایید او باشند. کودک ممکن است همه زندگی خود را صرف تلاش برای رسیدن به اتهداف مورد نظر پدرش کند و یا از کسب هر دستاوردی ناامید شود.

همه رب النوع ها و الهه های نسل دوم المپی، زئوس را پدر خود می دانستند. برخی مورد لطف او بودند و بعضی از او آزار می دیدند، طرد می شدند و یا مورد نفرت او واقع می شدند. ما نیز، صرف نظر از کهن الگوی شخصی پدرمان در فرهنگ مردسالارانه ای زندگی می کنیم که ارزش های زئوسی در آن غالب است. فرزندی که پدر زئوسی دارد، بسته به نوع کهن الگوی خود و قدرت ((من)) که در کهن الگوی وی نمود پیدا می کند، با چنین پدری گذرانمی کند.

  • والدین کودک زئوسی: پسر زئوسی خردسال از هنگامی که تاتی تاتی می کند، با قدرت، مادرش را تحت سلطه گرفته، می ترساند. او ذاتاً رئیس است و این موضوع باعث تحریک بعضی از پدران، به خصوص پدران مستبدی می شود که با روش های آزاردهنده به پسرشان نشان می دهند که رئیس چه کسی است. شاید والدین از داشتن چنین فرزندی شاخ درآورند.

بهتر است اجازه دهند که او در دو یا سه سالگی فرمانروای زورگوی کوچکی باشد، اما نباید تسلیم او شوند و طوری رفتار کنند که او فکر کند جنگ قدرت، برایش ایجاد حق می کند.

والدین باید بدانند که او حتی وقتی مانند لویی چهاردهم یا هنری هشتم رفتار می کند، صرفاً یک کودک خردسال است. والدینی که به کودک زئوسی حق انتخاب می دهند، بیشتر از پدر و مادری که با او زورآزمایی می کنند، توانایی تفکر و عمل را که از توانایی های ذاتی مثبت چنین کودکانی است، در او تقویت می کنند. پرسیدن اینکه ((دوست داری این را داشته باشی یا آن را؟))، ((این کار را می کنی یا ان را؟))، (( به اینجا می روی یا آنجا)) بهتر از مجادله کردن بر سر خواست های اوست.
نباید شرایطی فراهم شود که او با نه گفتن، حرف آخر را بزند. اینکه گفته شود (( بهتر است تصمیم گیری را به عهده کسی بگذاریم که از نظر جسمی قوی تر است))، قانونی است که به راحتی توسط یک زئوس جوان پذیرفته می شود. محدودیت های ثابت سنجیده ای را وضع کنید. بدون شک لازم است که او اقتدار عاقلانه والدینش را تجربه کند و بفهمد که آنها اقتدار دارند و می توانند آن را اعمال کنند.

وقتی تصمیمی با رضایت او گرفته می شود، او در کار غرق می شود. معمولاً برونگراست و تمایلات مثبتی دارد . بعد از آنکه موضوعی قطعاً معین می شود، صلح برقرار می شود.

حالت ترکیبی نامناسب برای کودک زئوسی، مادری ضعیف و پذیرا و پدری سلطه جو و آزاردهنده است. چنین کودکی منتظر فرصت است تا به حقوق دیگران تجاوز کند. اگر پدر به اشتباه و با هدف نشان دادن اینکه چه کسی رئیس است، او را آزار بدهد و مادر هم قادر نباشد از او حمایت کند، او از فرد قدرتمندتر پیروی و بر افراد ضعیف تر حکمرانی می کند. به خاطر داشته باشید که مادر هم می تواند والد آزاردهنده باشد.

پسر زئوسی یک پدر موفق که از نظر عاطفی به هم نزدیک نیستند، از او پیروی می کند، چون او را قابل تحسین می بیند. چنین پدری زمینه های کسب موفقیت و برتری را برای پسرش فراهم می سازد. اگر او مادری مهربان داشته باشد، با این حس بزرگ می شود که مستحق رسیدن به خواسته های خود است، اعتماد به نفس پیدا می کند و جای خود را در دنیا می یابد. طبیعت و پرورشمی توانند این احساس را که او هم ((کسی)) است، در او تقویت کنند.

  • زئوس و همسرانش: زئوس پس از شکست دادن پدرش کرونوس و تیتان ها، از رابطه با الهه ها، پری ها و زنان میرا، صاحب فرزندان زیادی از نسل دومی های المپ و نیمه رب النوع ها شد.

هفت همسر رسمی وی عبارتند از؛ متیس، تمیس، ارنیوم، دیمیتر، مموسین، لتو و هرا. اکثر همسران زئوس، الهه های (( بزرگ تری)) بودند که پیش از به قدرت رسیدن زئوس مورد پرستش بودند، اما اینک از زئوس تبعیت می کردند.

  • مسیر رشدی مرد زئوسی

مرد زئوسی تا وقتی که شرایط و مشکل خاصی برای خود و نزدیکانش پیش نیاید، از نیاز شدیدش به رشد آگاه نمی شود. رشد برای مرد زئوسی فقط بعد از تجربه تحقیر و شکست آغاز می شود.

مرد زئوسی باید بفهمد که یک جای کار اشکال دارد. رئیس جمهور سابق، رونالد ریگان در فیلمی نقش یک ستاره فوتبال را بازی کرد. در آن نقش هنگامی که در بیمارستان بیدار شد و پای قطع شده اش را دید، پرسید: ((بقیه من کجاست؟))

برای خویشتنداری و درون نگری باید به قلمرو هادس وارد شد، به همین دلیل فاصله گذاری عاطفی در یک فرد زئوسی مانع از آن می شود که او این واقعیت دهشتبار را که از خود و دیگران جدامانده است، دریابد، مگر آنکه حادثه مهمی روی دهد و او این حقیقت دردناک را دریابد که کارش اشکال دارد.این پیام را معمولاً  فردی که به مرد زئوسی نزدیک است به او می دهد؛ از جمله همسری که مرد زئوسی با هرزه گردی هایش او را آزرده و یا به خاطر غرق شدن در کار به او بی توجهی کرده و حالا زن دارد او را ترک می کند و یا فرزندی که او هرگز به عنوان پدر، زحمت شناخت وی را به خود نداده و هرگز برای او وقتی را صرف نکرده و اینک می خواهد پدر را ترک کند و او درد این فقدان را لمس می کند.

فرد زئوسی در طول جلسات روان درمانی به تدریج از چگونگی دور افتادن از احساسات خود و دیگران آگاه می شود. از آنجا که او خواهان کنترل امور است و انتظار دارد همه چیز بر وفق مرادش باشد، معمولاً از کسی کمک نمی گیرد. واکنش او در برابر اضطراب ناشی از چنین شرایطی معمولاً باعث می شود به کار پناه ببرد. او فقط به خاطر اصرارهای همسرش نزد روان شناس می رود و بعدها هم درمان را به خاطر او ادامه می دهد. گاهی هم به این دلیل که برای درمان فرزندان باید پدر و مادر هر دو حضور داشته باشند، به مشاوره ها ادامه می دهند.

 

مشکلات روانی مرد زئوسی

هر رب النوع یا کهن الگویی برای حل مشکلات روانی خاص خود توانایی بالقوه ای دارد. مردی که چون زئوس بر فراز کوه المپ جایگاه دارد، مشکلات و محدودیت های خاص مربوط به قلمرو آسمان را خواهد داشت. او باید برای صعود خود و اطرافیانش

بهای عاطفی سنگینی را بپردازد و به محض رسیدن به قله، به دلیل قدرت همراه با ناآگاهی که ترکیب مخربی است، دچار مشکلات عدیده ای می شود.

قلمرو زئوس، آسمان است و کهن الگوی زئوس، او را مستعد زندگی کردن با سرش

می کند. او به وسیله ی کلمات ابراز وجود و بر آنچه رخ می دهد، اعمال قدرت می کند و در فرهنگ مردسالارانه ی صنعتی، مزایا و برتری هایی دارد.

او با اموری انتزاعی مثل پول، سرمایه، قانون یا قدرت و نه با دست یا بدن سر و کار دارد و از قلب و احساسش جداست و به همین دلیل هم دل مهربانی ندارد. چنین مردی صاحب موقعیت بالادستی است که به او قدرت استفاده از کلمات را می دهد تا  دیگران حرف هایش را باور و از آن پیروی کنند. چنین قدرتی این امکان را فراهم می کند که با یک تلفن، خواسته اش را در خانه، محل کار و صحنه ی نبرد، عملی کند، طوری که گویی حرفش حکم قانون را دارد. کافی است که او بگوید آنجا را روشن کنید تا روشن شود.

مردی که کهن الگوی زئوسی در او قالب است، اغلب از جسم خود به عنوان، دهنده و گیرنده ی احساسات غافل است. او ممکن است از توانایی خود در دویدن در مسافت های طولانی، داشتن شکل و ظاهر با بنیه ی خوب به خود ببالد ولی این غرور به دلیل برتری داشتن جسمانی است و نه لذت بردن از آن.
او از دل خود به عنوان دهنده و گیرنده ی عواطف غافل است. مرد زئوسی با احساسات و عواطف سر و کاری ندارد، در نتیجه نمی تواند با سایرین ارتباط برقرار کند و یا این ابعاد وجود خود را بشناسد. این ناپختگی عاطفی باعث عکس العمل های احساسی نامناسب، شرمندگی و گناه و محکوم سازی و بی ارزش کردن کسانی می شود که مثل او نیستند. او آدم کاملی نیست و از جنبه هایی که حتی خودش هم نمی تواند بفهمد، رشد نکرده است.

مردان طالب قدرت از سقوط کردن می ترسند پس به هر حرکتی مظنونند و مانع از رشد سایرین می شوند تا آنان زیادتر از حد قوی نشوند، به همین دلیل هم دشمنان زیادی را برای خود دست و پا می کنند. ماجرای اورانوس، کرونوس و زئوس، داستانی از بخش سایه ی کهن الگوی پدر است.

مرد مستبد و قدرتمندی که بر اریکه قدرت نشسته است، احتمالاً گمان می کند که چنین جایگاهی باعث می شود که او در هر زمینه ای موفق خواهد بود.

مرد زئوسی که دچار عقده ی خودبزرگ بینی است، مستعد آن است که دیگران او را به بازی بگیرند. پادشاهی که اسیر تملق های دیگران بود و آنها را باور می کرد، آدم های صادق را طرد کرد و حقیقت را نپذیرفت و در نتیجه آسیب دید.

خلاصه ای از ویژگی های این کهن الگو

  • رئیس
  • قدرتمند
  • کهن الگوی آسمان
  • حکمران
  • کهن الگوی آذرخش و رعد و برق
  • توانا در تحمیل خواسته های خود
  • آگاه
  • کنترل گر
  • عالی مرتبه
  • هرزه گرد
  • متحد کننده
  • اغواکننده
  • کهن الگوی شاهانه
  • ریاست
  • سیاستمدار
  • دورنگر
  • تثبیت کننده ی سلطنت
  • اقتصاددان
  • طالب اقتدار
  • مولد بودن
  • کهن الگوی عملکرد قطعی
  • مسلط
  • کل نگر
  • شکارچی موفق

کهن الگوی پرسفون

کهن الگوی پرسفون و سفر به درون

کهن الگوی پرسفون و سفر به درون :

✨چرا بعضی دختران آن قدر گوش به فرمان مادر هستند؟

✨چرا بعضی از زنان در بزرگسالی هنوز تکلیف خود را با اهدافشان نمی دانند؟؟؟

و…

اگر در خود و اطرافیانتان با این سوال ها رو به رو هستید، به شناخت کهن الگوی پرسفون در سفر درونی بپردازید.

پرسفون در مقام کهن الگو کیست؟

کهن الگوی پرسفون را که رومی ها او را کُر می نامیدند، بیشتر از طریق آنچه هومر در منظومه “تقدیم به دیمیتر” به نقل ماجرای ربوده شدن پرسفون توسط هادس می پردازد، می توان شناخت.

او را به دو شیوه ستایش می کنند، یکی در مقام دوشیزه یا کُر( به معنای دختر جوان) و ملکه ی جهان زیرین که کهن الگوی بلندبالا و جوان و زیبایی بود که نمادهای حاصلخیزی و زایش، دانه های انار، غلات، گل نرگس را به وی منتسب می کنند.

در مقام کهن الگوی جهان زیرین، کهن الگویی بالغ است که بر قلمرو ارواح مردگان نظارت داشته و راهنمای ارواحی ست که به این قلمرو سفر می کنند و هر آنچه بخواهند، عملی خواهد شد.

گرچه پرسفون یکی از دوازده المپی اصلی نبود اما شخصیت محوری اسرار الوسینین محسوب می شود که دو هزار سال پیش از میلاد مسیح، مذهب اصلی یونانیان بود. در حقیقت یونانیان با مراسم اسرار الوسینین، بازگشت و نو شدن دوباره زندگی پس از مرگ را که همان اسطوره بازگشت پرسفون از جهان زیرین است گرامی می داشتند.

پرسفون، برخلاف هرا و دیمیتر که هر دو نمادهای کهن الگویی غریزی قدرتمندی هستند، در چنین قالب الگوی شخصیتی نمی گنجد. اگر قالب شخصیتی زنی پرسفونی باشد، فاعل نیست و به واسطه عمل دیگران، در مقام عکس العمل برمی آید. به عبارتی عمل و نگرش وی انفعالی است.

پرسفون دو درجه دارد، یکی در مقام دوشیزه و دیگری در مقام ملکه جهان زیرین. این دو وضعیت، کهن الگویی دو وجهی را برمی انگیزاند. زنان نیز تحت تأثیر یک و یا هر دو وجه کهن الگو قرار گرفته اند، از یکی به دیگری تغییر وضعیت داده و یا در روان خود هم دوشیزه اند و هم ملکه.

شجره نامه و اسطوره شناسی پرسفون

پرسفون تنها فرزند زئوس و دیمیتر بود. اسطوره های یونانی در باب زایش وی سکوت اختیار کرده اند. اسطوره ی دیمیتر- پرسفون، چنین آغاز می شود که پرسفون، دختر سرخوشی بود که مشغول چیدن گل به همراه دوستانش بود.

بعد سر و کله هادس و ارابه اش از اعماق زمین پیدا می شود و دوشیزه را به زور با خود به جهان زیرین برده و به زور همسر خود می کند. دیمیتر که موافق نبود، المپ را ترک کرده و بر بازگشت وی تأکید می کند و در نهایت زئوس را به پذیرش خواسته های خود وامی دارد.

زئوس، هرمس (خدای پیام رسان) را روانه کرد تا پرسفون را بازگرداند. هرمس به جهان زیرین که رسید، پرسفون را اندوهگین یافت. اما به محض دیدار هرمس و اجازه هادس به رفتن وی از بازگشت خود خوشحال شد. اما قبل ازرفتن، هادس چند دانه انار به پرسفون داد و او هم خورد. همراه هرمس سوار ارابه شد و در کمال آرامش نزد دیمیتر بازگشت.

پس از آن که شادی آغازین پیوند دوباره مادر و دخترش سپری شد، دیمیتر با نگرانی از وی پرسید که آیا وقتی در جهان زیرین بوده، چیزی خورده است یا نه. پرسفون گفت که هادس “وحشیانه و به زور” چند دانه انار به خوردش داده است (صحت نداشت).

دیمیتر باورش شد و دور و تسلسل آغاز شد. اگر پرسفون چیزی نخورده بود، می توانست همیشه در کنار دیمیتر باقی بماند. اما حالا که چند دانه انار خورده بود، مجبور بود که یک سوم از سال را در جهان زیرین و در کنار هادس باشد و دو سوم از سال را با مادرش دیمیتر سر کند.

بعد، پرسفون ملکه جهان زیرین شد. هر وقت که قهرمانان مرد و زن اسطوره های یونانی به قلمرو جهان زیرین می رفتند، پرسفون راهنمای ایشان می شد (با اینکه دو سوم از سال را نزد مادرش  می ماند، هرگز کسی این پیام را که ” خانه مادرم هستم” نمی شنید).

در اودیسه، قهرمان اودیسه (اولیس) رهسپار جهان زیرین شد، جایی که پرسفون ارواح را نشانش داد. در اسطوره سایکی و اروس (روح و عشق)، آخرین تکلیف سایکی این بود که به جهان زیرین رفته و جعبه ای را که آفرودیت به وی داده بود، از روغن زیبایی پرسفون پر کند. هراکلس (هرکول) هم در دوازدهمین تکلیف خود نزد پرسفون رفت؛ هرکول قرار بود نزد پرسفون رفته و از وی سگ دهشتناک سه سر یعنی سربروس را قرض بگیرد که گرفت و رام خود کرد.

آفرودیت، آدونیس جوان زیباروی را که عاشقش بود در قفسی نهاده و به پرسفون سپرد تا به خوبی از آن مراقبت کند. پرسفون، ملکه جهان زیرین، در قفس را باز کرده و او هم عاشق زیبایی وی شد و با آفرودیت از در رقابت برآمد و حاضر نشد تا قفس را به آفرودیت بازگرداند. حالا پرسفون به خاطر عشقی که نسبت به آدونیس پیدا کرده بود، با کهن الگوی قدرتمندی درگیر شد. همان طور که پیش از این دیمیتر و هادس بر سر او با هم درگیر شدند.

شکایت خود به نزد زئوس بردند، زئوس هم فرمان داد که آدونیس یک سوم از سال را با پرسفون باشد و یک سوم از سال را با آفرودیت و یک سوم بقیه را خودش تصمیم بگیرد.

 

نقش های کهن الگوی پرسفون کدامند؟

  • کهن الگوی دختر دوشیزه
  • دخترِ مامان
  • زنِ روان زنانه ای
  • زن کودک وار
  • راهنمای جهان زیرین
  • نماد بهار
  • کهن الگوی دختر دوشیزه؛

    کُر، “دوشیزه ی بی نام و نشان” ، بیانگر دختر جوانی ست که نمی داند “کیست” و از نیازمندی ها و توانمندی های واقعی خود بی خبر است.

بسیاری از زنان جوان، در مرحله ای از زندگی خود، قبل ازدواج یا حرفه ای شدن در کار، “کُر” هستند.

برخی نیز بیشتر عمر خود را کُر باقی می مانند. حتی زمانی که ازدواج کرده، شاغل اند یا مشغول تحصیل، به رابطه، کار و یا هدف خود متعهد نمی مانند و هیچ یک از کارهای خود را واقعی ندیده و جدی نمی گیرند.

نگرشی شبیه به یک نوجوان دارند، نمی دانند وقتی “بزرگ شدند” ، چکاره شوند و اصلاً چه می خواهند، منتظرنذ تا کسی بیاید و یا اتفاقی بیفتد و زندگی شان تغییر کند.

  • دخترِ مامان؛

    رابطه پرسفون و دیمیتر بیانگر رابطه مرسوم مادر- دختری است که بس که رابطه شان نزدیک است، قادر به ایجاد حس استقلال در خود نیست. جمله کلیدی چنین نوعی از ارتباط این است، “مامان بهتر می دونه”.

دختر پرسفونی دلش می خواهد مادرش را از خود راضی نگه دارد. این نیاز باعث می شود تا “دختر خوبی” باشد، اطاعت کند، سازگار و حرف گوش کن باشد و اغلب اوقات هم در دسته آدم هایی “مراقب” قرار دارد که از کوچک ترین حادثه ای فراری هستند.

گرچه به نظر می رسد که مادر قوی و مستقل است اما این ظاهر قضیه است و واقعیت ندارد. شاید وابستگی دختر به خود را تقویت کند تا کنار خودش نگهش دارد یا شاید کاری کند که دخترش زندگی ناکرده او را زندگی کند.

مثال رایج آن، رابطه مادری کارگردان با دختر هنرپیشه ی خود است. گاهی هم این پدر است که حلقه وابستگی دختر را به خود تنگ تر می کند.ممکن است نگرش بیش از حد کنترل کننده داشته باشد و دلبستگی شدیدی به دخترش داشته باشد.

به غیر از خانواده، فرهنگی که در آن زندگی می کنیم هم، دختران را به انفعالی بودن و وابستگی تشویق می کند. تشویق شان می کند تا هم چون سیندرلا، منتظر آمدن سوار اسب سپید قصه ها باقی بمانند یا هم چون زیبای خفته منتظر بیدار شدن با یک بوسه باشند. در بسیاری از زنان، رفتار انفعالی و وابستگی را شاهدیم که از مشکلات کُر است. فرهنگ این کهن الگو را تشویق می کند و در نتیجه دیگر جوانب شخصی ایشان رشد نمی کند.

 

  • زنِ روان زنانه ای؛

    تحلیل گر یونگی سرشناس، استر هاردینگ در کتاب راه زنان خود، گونه ای از زنان را توصیف می کند که “همه چیز برای همه مردان اند.

این گونه زنان، زنانِ “روان زنانه” ای هستند که خود را با آرزوهای مردان تطابق می دهند، ” خود را زیبا می سازند و در پی راضی کردن ایشان از خود برمی آیند”.

او خود را نمی شناسد و نمی تواند دورنمای بسنده ای از زندگی خود ترسیم کند. خودخواه نیست، انگیزه های خود را نمی شناسد، فقط هست و بیشتر اوقات نمی تواند حرف خودش را بزند.

هاردینگ توضیح می دهد که زن پرسفونی به سهولت با “روان زنانه” ناخودآگاه مرد که بر زنی فرافکنی می کند، همخوانی دارد. هاردینگ می نویسد: ” هم چون بلور کریستالی که در چرخش خود به خودی و بدون مقاومت در برابر خواسته های دیگران و کاملاً سازگارانه تغییر چهره می دهد، بازتابی از چهره های گوناگون مردی است که به او خیره شده”.

زن پرسفونی، ذاتاً پذیراست و این خصیصه قابلیت انعطاف وی را زیاد می کند. اگر نزدیکان وی انگاره و یا توقعی را بر وی تعکیس کنند، مقاومت نمی کند، شبیه به آن دسته از مارمولک هایی که خود را به “رنگ” محیط در می آورند. همین خصیصه است که مستعد “روان زنانه” بودنش می کند، ناخودآگاه به همان جلوه ای در می آید که مرد از وی انتظار دارد.

مثلاً در کنار مردی که به تنیس علاقه مند است، او هم تنیس باز می شود؛ در رابطه بعدی، ترک موتور سواری نشسته و در خیابان ها پرسه می زند و در رابطه سوم، مدل نقاشی یک مرد نقاشمی شود که در او معصومیت و سادگی را دیده است.|

 

  • زن کودک وار؛

    پرسفون تا پیش از ربوده شدن، زن کودک واری بود که از جذابیت جنسی و زیبایی خود خبر نداشت. ترکیب کهن الگوی جذابیت جنسی و معصومیت در فرهنگ آمریکایی که زنانش را هم چون گربه هایی ملوس بار می آورد، شایع است.

لازم نیست زن پرسفونی جوان باشد یا از نظر جنسی بی تجربه باشد تا از نظر جنسی نداند که جذابیت دارد. مادام که از نظر ذهنی کُر باشد، شور جنسی در وی بیدار نمی شود. گرچه دلش می خواهد که مردان دوستش داشته باشند اما شخصاً فاقد علاقه مندی جنسی است و احتمالاً هم به حالت ارگاسم نمی رسد.

 

  • راهنمای جهان زیرین؛

    هر چند اولین تجربه زن پرسفونی در جهان زیرین، ربوده شدن بوده اما بعد ملکه آن سرزمین شد و راهنمای دیگرانی شد که به آن قلمرو سفر می کردند. این جنبه از کهن الگوی پرسفونی، هم چون اسطوره، در نتیجه تجربه و رشد حاصل می گردد.

از نظر اسطوره ای، جهان زیرین بیانگر لایه هاب عمیق تر روح و روان است، جایی که خاطرات و عواطف در آن “مدفون شده” (ناخودآگاه شخصی)  و انگاره ها، الگوها و غرایز و عواطفی که کهن الگوهای انسانی را شکل می دهند یعنی ناخودآگاه جمعی در آنجاست.

 

انگاره های جهان زیرین از طریق رویاها خود را برملا می سازند، و تجزیه و تحلیل روانی رؤیاها، روشی برای کشف این قلمرو است. ممکن است فرد خواب بیننده، خود را در جایی شبیه به ماز یا راهرویی پر پیچ و خم با اتاق های بسیارببیند یا متوجه شود که در جهان زیرین یا در غاری زیرزمینی است و با آدم ها، اشیاء، حیوانات و موجوداتی برخورد کند که بسته به اینکه از قدم نهادن در چنین سرزمینی می ترسد یا نه، مایه حیرت، ترس و یا علاقه مندی وی گردد.

پرسفون، ملکه و راهنمای جهان زیرین بود که بیانگر قدرت و توانایی حرکت در دو قلمرو است. یکی قلمروی ایگو که مبتنی بر جهان “واقعیات” است و دیگری ناخودآگاه یا واقعیت کهن الگویی روح و روان.

هنگامی که کهن الگوی پرسفونی در زن فعال باشد، می تواند مابین این دو عالم وجود خود حرکت کند. ضمناًمی تواند راهنمای کسانی باشد که خواهان دیدار از جهان زیرین در خواب ها و خیال پردازی های خود هستند.

شاید هم بتواند به کسانی که ربوده شده اند و تماس با واقعیت را از دست داده اند، کمک کند.کسانی که پیشینه ی ابتلا به بیماری های روانی راداشته اند، می توانند هم چون پرسفون، راهنمای عبور از جهان زیرین شوند.

پرسفون راهنما، بخشی از کهن الگوی فرد است که می تواند در هنگام مواجهه با نمادها، مناسک، جنون، الهام های بصری و یا تجربیات عرفانی، کمک کننده باشد.

  • نماد بهار؛

    بسیاری از زنان، پرسفون دوشیزه یا دوشیزه بی نام و نشان را از ایام بسیار جوانی خود می شناسند. در آن دوران که بلاتکلیف بوده و فضایی پر از احتمالات احاطه شان کرده بود. دورانی که منتظر بودند کسی بیاید و یا اتفاقی بیفتد تا بلکه زندگی شان سر و سامانی بگیرد، همان دورانی که هنوز کهن الگوی دیگر در وی فعال نشده و او را به مرحله ای دیگر فرانخواندا بودند.

از میان تمام فصول، بهار نماد پرسفون است. درست همان گونه که بهار همیشه پس از گذشت ایام زمستان از راه می رسد و گرمی و نور بیشتر را با خود به همراهمی آورد و سبزه های تازه بر می دمند، پرسفون نیز  می تواند پس از گذشت ایام فقدان و افسردگی، دوباره در روح و روان فعال شود. پرسفون با حضور دوباره خود در روان زن، مجدداً وی را در برابر تغییرات و تأثیرات، پذیرا می سازد.

پرسفون به منزله جوانی دوباره ، شور زندگی و توان بالقوه رشد است. زنانی که بخش پرسفونی دارند در تمام دوران زندگی در برابر تغییرات پذیرا بوده و روح و روانی سرزنده و جوان دارند.

پرورش پرسفون

بسیاری از زنان لازم است کهن الگوی پرسفونی را در خود پرورش دهند، به این دلیل که ویژگی پذیرا بودن، خاص این کهن الگوست. مخصوصاً زنان آتنایی و آرتمیسی که عادت کرده اند و مُصِرند که حتماً به اهداف مورد نظر خود برسند.

چنین افرادی به هنگام مواجهه با شرایطی غیرمترقبه، نمی دانند چه کنند و کجا و کِی عمل کنند و اصولاً اولویت اولشان کدام است. به همین خاطر باید پرسفون را در خود تقویت کنند چون پرسفونی این توانایی را دارد که در انتظار موقعیت مناسب تغییر و یا شفاف شدن احساسات خود بنشیند.

زنان دیمیتری و هرایی  نیز می بایست وجه مشخصه های پرسفونی چون، باز و پذیرا بودن و انعطاف پذیری با امور را در خود پرورش دهند وگرنه هرا زندانی توقعات خود خواهد ماند و دیمیتر خود را داناترین فرض خواهد کرد.

اولین گام پرورش پرسفون، تغییر زاویه دید نسبت به پذیرا بودن و ارزش نهادن بر این ویژگی است. به جای بی صبری کردن و سرزنش خود، بهتر است با خود مهربان باشیم. مخصوصاً زمانی که زن گمان می کند به درد نخور شده است. پرداختن به رؤیاها نیز مؤثرند.

تلاش در یادآوری و نوشتن هر روز صبح خواب ها، انگاره ها را زنده نگه می دارد. فهم معنای شهودها صرفاً زمانی امکان پذیر است که نوشته شده و به آنها فکر شود. بسیاری از افراد

 می توانند به کمک پذیرا بودن در قبال انگاره های ذهنی خودانگیخته شان، ادراکی فراحسی بیابند که به آن حس ششم هم  می گویند.

 

دوران کودکی زن پرسفونی

دختر کوچولویی که شخصیت پرسفونی دارد “دختر کوچولوی خوب”، ساکت و بدون توقعی است که معمولاً مثل عروسک ها، لباسی چین دار و صورتی بر تن دارد. معمولاً باادب است و می خواهد تأیید همه را داشته باشد و آن چه به وی گفته شده را انجام داده و آن چه را می گویند بر تن می کند.

مادر بیش از اندازه دلواپسش، اگر از همان کودکی دخترش، دل نگران عروسک شکستنی خود باشد، باعث محتاط شدن و مطیع بودن وی می شود. اگر مدام مراقب نیفتادن دختر کوچولویش باشد و به جای آن که از تاتی تاتی کردن وی دلشاد باشد، بترسد که مبادا بیفتد و آسیب ببیند، احکامی را به وی القا می کند که بعدها به گاه آزمودن هر چیز نویی، در ذهنش زنگ می خورد که می گوید، “بابا اول از من اجازه می گرفتی” ، “صبر کن تا کمکت کنم”.

وابستگی پیامی پنهان و ناخودآگاه است. پرسفون کودک، معمولاً درونگراست و محتاط. ابتدا مشاهده می کند، بعد اقدام. ترجیح می دهد کناری بایستد و اول بازی را یاد بگیرد بعد واردش شود. برخلاف بچه های برونگرا که ابتدا درگیر می شوند و بعد یاد می گیرند، او لازم است ابتدا خود را در شرایط تجسم کند، بعد درگیر آن شود اما مادرش دچار سوء برداشت شده و اغلب احتیاط کاری وی را به حساب ترسو بودن دخترش می گذارد.

مادر برونگرا با بی صبری خودو هل دادن دخترش به سمت انجام کاری که هنوز برایش آمادگی ندارد، اجازه نمی دهد که دختر پرسفونی بفهمد ترجیح خودش چیست. فشار به پرسفون برای “تغییر ذهنیت” باعث می شود تا عادت کند کاری را که دیگری می خواهد انجام دهد و هیچ گونه مقاومتی نداشته باشد، در نتیجه آدمی منفعل خواهد شد.

در عوض می توان با کمی حمایت، به پرسفون کودک یاد داد که به شیوه ی خود بفهمد که چه می خواهد و به مرور ترجیحات خود را بشناسد؛ همان هایی که برای خود وی خوب هستند. او معمولاً در گزینش امور، انتخاب درونگرایانه ای دارد و در توضیح منطقی انگیزه های انتخاب خود به دیگران، الکن است.

دوران نوجوانی و جوانی زن پرسفونی

تجارب دوران دبیرستان پرسفونی جوان معمولاً در راستای همان دوران کودکی اوست. اگر در فضای ارتباطی “مامان بهتر می دونه” بزرگ شده، به همراه مادرش به خرید می رود و مادرش لباس های او را انتخاب می کند و بر انتخاب دوست، علایق و قرارهایش تأثیر می گذارد حتی ممکن است انتظارداشته باشد که دخترش وی را در جریان راز و رموز ارتباط خودش قرار دهد.

حتی نوجوان نیز لازم است فضای خصوصی خود را داشته و برخی رازها را برای خود حفظ کنند. در این مرحله از رشد، والدی که تمامی رازهای خود را با مادر در میان می نهد، اجازه می دهد مادرش تجربه وی را رنگ آمیزی کند.

معمولاً دختر پرسفونی طبقه ی متوسط و بالا به این دلیل به رفتن به دانشگاه توجه دارد که آنجا را مکانی در نظر می گیرد که دختران جوان هم طبقه اجتماعی اش خواهان آنند. امروزه دانشگاه ها حکم چمنزارهایی را یافته اند که پرسفونی ها و دوستانشان در آن بازی می کننند. درس خواندن برایش حکم وقت گذرانی را دارد و هدفش آمادگی برای فن و حرفه ای در آینده نیست. بارها تغییر رشته می دهد و البته رشته ای را انتخاب می کند که ساده و سرراست باشد.

 

دوران میانسالی زن پرسفونی

گرچه کهن الگوی پرسفون دوشیزه، همواره جوان باقی می ماند اما زن پرسفونی پیر می شود. همگام با از دست دادن طراوت جوانی ممکن است از چین و چروک های صورت خود نگران و پریشان شود.

حال، واقعیات زندگی چهره ی خود را نشان می دهند و بر وی روشن می شود که رؤیاهایی که داشت، توهماتی بیش نبوده است و وقتی واقعیات بر وی روشن شد، افسردگی میانسالی رخ می دهد.

اگر همچنان با دوشیزه همانندسازی داشته باشد، احتمالاً واقعیات را انکار می کند. شاید جراحی پلاستیک کند چون هنوز در توهم جوانی ابدی به سر می برد. مدل مو و طرز لباس پوشیدنش به گونه ای است که برای زنانی به مراتب جوانتر از وی مناسب است. هر سالی هم که می گذرد نحوه رفتارش نامناسب تر می شود. برای چنین زنی، افسردگی فقط اندکی زیر سطح پوست است.

اگر در میانسالی از همانندسازی با پرسفون کُر دست برداشته چون تجاربی کسب کرده و یا تعهداتی بر عهده گرفته، افسردگی را رد می کند. در غیر این صورت، افسرده می شود و همین افسردگی دورنمایی مثبت یا منفی برایش خواهد داشت. این مرحله شاید نقطه آغازی بر افسردگی درازمدت و ادامه داری باشد که نقطه پایانی بر کودکانه بودن است و آغازی برای کمال.

 

دوران کهنسالی زن پرسفونی

اگر زن پرسفونی در طول دوران زندگی خود از مرحله کُر به ملکه تغییر وضعیت داده باشد، در سنین شصت و پنج سالگی به بالا، هیأتی خردمندانه می یابد که از رمز و رموز و معنای زندگی و مرگ بسیار می داند. شاید تجارب عارفانه و یا روانی یافته، از کهنسالی و مرگ هراسی به دل نداشته باشد.

اگر به بلوغ رسیده، متعهد بوده و دیگر جوانب شخصیتی خود را رشد داده باشد ولی در عین حال هنوز در ارتباط با پرسفون کُر باشد، بخشی از وجودش از نظر روحی و روانی، همچنان جوان ابدی خواهد ماند.

این احتمال هم هست که در سال های واپسین کمتر اثری از پرسفون در وی باقی مانده باشد، گرچه در بدو امر پرسفونی بوده اما بعدها کهن الگویی چون هرا، دیمیتر و یا آفرودیت فضای بیشتری را به خود اختصاص داده باشند. یا در بدترین حالت ممکن، هرگز از اعماق افسردگی خلاص نشده باشد و در تماس با واقعیت قرار نگرفته باشد.

 

وضعیت شغلی زن پرسفونی

زن پرسفونی ممکن است همواره دانشجو باقی بماند، ممکن هم هست که مشغول کاری شود.او بعد از دوران دبیرستات و یا دانشگاه، شغل های متعددی عوض می کند. ترجیح وی تغییر حرفه است و نه تخصص یافتن در یک رشته. به کارهایی هم جذب می شود که یا از آن دوستانش است و یا از آن اقوام. در تغییر شغل، امیدوار است که بالاخره به یکی از آنها علاقه مند شود. ممکن است به دلیل نامنظم بودن و مرخصی های بسیار اخراج شود.

پرسفونی ها در مشاغلی که نیاز به خلاقیت و بردباری نداشته و توان مدیریتی نخواهد، موفق ترند. اگر رئیس خود را دوست داشته باشد و رئیس وی گفته باشد که دقیقاً چه کاری را انجام ده ، خیلی خوب از پس آن برمی آید. زن پرسفونی کارهای درازمدت خود را به تعویق می اندارد. طوری عمل می کند که انگار دلش می خواهد ازشر انجام تکلیف خلاص شود یا انگار تا آخر دنیا وقت دارد.

وقتی هم که می فهمد هیچ یک از آرزوهایش عملی نیست و وقت تحویل کار فرا می رسد، سر و ته قضیه را هم می آورد. در بهترین حالت، شب آخر را بیدار می ماند و کار را در آخرین لحظه تحویل می دهد.

گرچه کار هرگز برای زنی که دوشیزه کُر است، اهمیت ندارد اما وقتی که ملکه جهان زیرین می شود، اوضاع کاملاً فرق می کند.در این صورت به حوزه ای خلاقانه، روانشناسانه و یا معنوی همچون هنر، شعر، درمانگری یا روان بینی وارد می شود.کارهایی را که انجام می دهد معمولاً به شدت شخصی و اغلب بی چارچوب و فردیت یافته است، معمولاً هم درجه دانشگاهی “مناسب” و بسنده ای ندارد.

 

روابط زن پرسفونی

  • ارتباط با زنان
  • ارتباط با مردان
  • ازدواج
  • رابطه جنسی
  • فرزندان
  • ارتباط پرسفون با زنان؛

    زن پرسفونی جوان با زنان جوان دیگری که شبیه به خودش باشند، رابطه خوبی دارد.در دوران دبیرستان و دانشگاه اغلب سعی می کند همراه دوستانش باشد و تنها نماند.اگر زیبا باشد، زنانی را به خود جذب می کند که خود را خیلی زنانه نمی بینند و نارشدیافتگی زنانگی خود را به وی تعکیس می کنند و با او رفتار خاصی دارند.

و اگر در همه ی زندگی با وی به عنوان فردی شکننده و حساس رفتار کرده باشند، رفتار زنان دیگر را حق مسلم خود می داند. معمولاً نزدیک ترین دوستش، دختری است که شخصیت محکم تری دارد. فرد پرسفونی باعث واکنش مادرانه همسالان و زنان مسن تر می شود.

  • ارتباط پرسفون با مردان؛

    زن پرسفونی در کنار مردان، زنی کودکانه، بی دل و جرأت و با نگرشی بچگانه می شود.در این حالت دقیقاً منطبق با پرسفون دوشیزه واری می شود که در بین کهن الگوها بیش از همه شخصیتی نااستوار و البته بی خطر داشت. وقتی می گوید، “هر چی تو بگی” دقیقاً همین منظور را دارد.

سه دسته از مردان جذب زنان پرسفونی می شوند:

مردانی که به مانند وی جوان و بی تجربه اند؛ “مردان خشن” که شیفته ی معصومیت و ظرافت وی می شوند و مردانی که از زنان عاقل خوششان نمی آید.

برچسب عشق اول به گروه اول مربوط می شود. در این گونه ارتباطات دوران دبیرستان و دانشگاه، مرد جوان و زن همچون دو موجود همسان اما از دو جنسیت متفاوت، مشغول کشف یکدیگرند.

دسته ی دوم، مرتبط شدن “دختر نازنین یک خانواده خوب” با مرد سرد و گرم روزگار چشیده خشن است.او جذب دختری حفاظت شده و ناپخته می شود که در نقطه مقابل وی قرار دارد. دخترک جذب جذابیتی شخصی، حالت شهوانی و شخصیت مسلط مرد می شود.گروه سوم مرسوم به مردانی مربوط می شود که به دلایل مختلفی از بودن در کنار “زنان عاقل” خوششان نمی آید.

رابطه سنتی که در آن مرد مسن تر به زن بسیار جوان تری جذب می شود. همان مدل کهن الگوی پدرسالارانه است که مرد مسن تر، باتجربه تر، قدبلندتر و قوی تر از همسر جوان خود است. قرار است زن جوانتر، کم تجربه تر، کوتاه قدتر، ضعیف تر و با تحصیلات کمتر باشد و البته از هوش کمتری هم برخوردار باشد.مدلی که دقیقاً جور در می آید، همان پرسفونی جوان است.

به علاوه، پرسفون دقیقاً ضد انگاره بسیاری از مردان از “مادری” است که به سختی می توان راضی اش کرد و دقیقاً به همین دلیل است که بسیاری از مردان، جذب دختران جوانتر می شوند.

مرد با بودن در کنار یک پرسفون، احساس قدرت و تسلط می کند و این قدرت و تسلط را نمی خواهد در خطر قرار دهد. ضمناً احساس می کند که می تواند نابسنده، بی تجربه و ناشایست باشد و مورد انتقاد زنش قرار نگیرد.

ارتباط با مرد به این منزله است که زن پرسفونی از زیر سلطه مادرِ سلطه جویش رها شود اما وارد مرحله ای می گردد که حکم ” آلت دست” را می یابد و در نبرد قدرت مابین مرد و مادرش، وسیله ای بیش نیست. عاشق مردی شده است که مادرش دوستش ندارد، چون با آن “مرد نازنین جوان” ای که در ذهن خود داشت، فرق دارد.

گاهی پرسفون مردی را برمی گزیند که از طبقه اجتماعی و حتی نژادی متفاوت است. مادر به شخصیت مرد ایراد می گیرد: ” مرد پررو و بی حیایی است!” یا ” مرد نسازیاست.

ممکن است اولین کسی باشد که با دختر مثل یک شاهزاده خانم کوچولو رفتار نمیرکند و او را بالا بالاها نمی برد.مادر پرسفون از این امر ناخرسند می شود و شروعمی کند به عیب و ایراد گرفتن از شخصیت، عملکرد و پیشینه مرد. مادر می داند که بر دخترش تأثیر دارد و نظر، شایستگی و اخلاقیات دخترش را زیر علامت سؤال می برد. اغلب مادر می داند که مرد دخترش، رقیب بالقوه اوست، در واقع یکی از دلایلی که دختر پرسفونی جذب مرد شده، همین است.

حال، دختر پرسفونی برای اولین بار در زندگیش، در مقابل مادر می ایستد و چارچوب های نظری اش را از اینکه دختر خوب چگونه است می شکند.

مادر و اعضای خانواده از وی می خواهند که دیگرآن مرد را نبیند. شاید قبول کند اما در خفا و پنهانی مرد را می بیند. شاید هم سعی کند با ذکر خوبی های مرد، مادرش را قانع کند. بعد از مدتی کشمکش، معمولاً مرد از دختر می خواهد که یا در برابر مادرش بایستد و یا رضایت مادر را کسب کند.

ممکن است از وی بخواهد که با او ازدواج کند، ترک دیار گوید یا شاید هم ارتباط با مادرش را قطع کند. دختر مابین این دو یا سمت مادر باز می گردد و دوباره در نقش دختری مطیع درمی آید یا اینکه مرد را به مادر ترجیح می دهد و به این ترتیب از مادر جدا می شود.

اگر واقعاً یا ظاهراً مادر را ترک کند، ممکن است سفر به سوی استقلال را آغاز کند (گرچه این خطر وجود دارد که فقط جای مادر سلطه جویش را به شوهر سلطه جویش داده باشد اما معمولاً با ترک مادر تغییر می کند و دیگر آدم مطیع سابق نخواهد بود.) پس از کسب استقلال از مادر و بازیابی استقلال عاطفی خود، شاید پیوندی جدید با مادر بیابد.

 

  • ازدواج پرسفون؛

    ازدواج مقوله ای است که برای زنان پرسفونی اغلب اتفاق می افتد. هنگامی که مردی بخواهد ازدواج کند و او را برای بله گفتن تحت فشار قرار دهد، “ربوده می شود”. اگر یک پرسفونی تمام عیار باشد از این که می خواهد ازدواج کند یا نه، مطمئن نیست. به خاطر اصرار و ابرام مرد و فشار فرهنگی که ازدواج ضروری است، تن به ازدواج می دهد. طبیعتاً، زنان پرسفونی، بخش “زنانه سنتی” دارند. به فرد قوی تر تمکین می کنند، منفعل اند و نه فاعل و فعال، اهل رقابت یا لجبازی نیستند. مردان آنان را انتخاب می کنند و نه برعکس.

زن پرسفونی پس از ازدواج، ممکن است همان مراحلی را طی کند که پرسفون اسطوره ای از سر گذراند و عروس بی اراده ای شود که در کشمکش بین مادر و شوهرش، به این سو و آن سو کشیده می شد.

این احتمال نیز وجود دارد که ازدواج پدیده ای متحول کننده باشد و دختر یا دوشیزه درونش را به خانم متأهل، مادر یا زن شهوانی بدل کند که نشان از حضور کهن الگوهای هرا، دیمیتر و آفرودیت دارد. زنان پرسفونی که ازازدواج خود راضی نیستند، تعهد نصفه نیمه ای به ازدواج خود دارند. ازدواج می کنند اما نه کامل.

 

  • رابطه جنسی؛

    زنی که در مرحله پرسفون دوشیزه است همچون زیبای خفته یا سفید برفی از امیال جنسی خود بی خبر بوده و یا در خواب ناخودآگاه است و منتظر اسب سپید قصه هاست تا بیاید و از خواب بیدارش کند. بسیاری از پرسفونی ها خبر دارند. می فهمند که پرشور و شهوانی اند، کشفی که تأثیر مهمی بر اعتماد به نفس ایشان دارد. تا پیش از این، احساس دختر بچه هایی را داشتند که ادای زنان را در می آورند.

  • فرزندان پرسفون؛

    هر چند که ممکن است زن پرسفونی فرزندانی هم داشته باشد اما مادام که دیمیتر درونش فعال نشده، نمی تواند مادر بودن را حس کند.ممکن است همچنان دختری باشد که فکر کند مادر خودش، “مادر واقعی” است و خود را صرفاً در حال ایفای این نقش ببیند.مادری که مداخله گر باشد در مقام مادربزرگ با مداخله های خود کاری می کند که دختر پرسفونیوی احساس کند نابسنده است و از پس مشکلات برنمی آید.
    ممکن است بگوید، “تو نمی دونی چه جوری با بچه، آروم رفتار کنی، بگذار من بهش برسم”! یا “من مواظبش هستم، تو برو استراحت کن”. این پیشنهادات مرسوم، اعتماد به نفس دختر را نابود می سازد.

دختری که بااراده تر است و آرا مشخص تری از مادر پرسفونی خود دارد، ممکن است به جای پیروی از حرف های مادرش، در مقابل وی بایستد و هم زمان با بزرگ تر شدن، معمولاً در حدود دوازده سالگی تکیه گاه مادر پرسفونی خود شود.

چنین دخترانی وقتی در بزرگسالی نگاهی به عقب می اندازند و یاد آن ایام می افتند، می گویند، “من مادر نداشتم، من مادر بودم”. اگر هم مادر و هم دختر پرسفونی باشند، بسیار شبیه به یکدیگر می شوند، مخصوصاً اگر با هم زندگی کنند، وابستگی شان شدت می یابد و پس از گذشت سال ها شبیه به خواهرها می شوند.

مادرانِ پرسفونی پسران پر دل و جرأت، ممکن است احساس “له شدگی” کنند و حتی وقتی خیلی کوچولو هستند، می توانند مادران پرسفونی خود را از پا درآورند چون وقتی که عصبانی شده و لجبازیمی کنند، در چشمان مادرانشان، مردانی قدر قدرت به نظر می رسند.

از آن جایی که بعید است مادر پرسفونی مثل همه روابط دیگرش از قدرت خود استفاده کند، بعید نیست که واکنش کودکانه ای نشان دهد و بپرسد، “کی اینجا رئیسه؟” و تسلیم خواسته های کودکش شود. او نمی تواند حد و چارچوبی بگذارد و احساس بی دست و پایی و قربانی شدن می کند.

شاید هم راه غیرمستقیمی یافته و حواس را پرت کند؛ سعی کند خنده بچه را درآورد، نظرش را به چیز دیگری جلب کند و شاید هم برعکس، کاری کند که پسرش احساس گناه و شرمندگی کند.

برخی از پسران و دخترانی که مادران پرسفونی دارند، مداخله گر نبودن مادر را دوست دارند. چنین مادری فرزندانش را دوست دارد و روحیه استقلال را در ایشان تقویت می کند یعنی همان کاری که مادر پرسفونی ها انجام نمی داد.یک مادر پرسفونی ممکن است با در میان نهادن بخش هایی از خود، به رشد تخیل کودکان و توان بازی کردن ایشان کمک کند.

اگر مادر پرسفونی شخصاً فردی رشدیافته باشد و از صرف کُر بودن فراتر برود، می تواند با ارزش گذاری بر زندگی درونی به عنوان منبع خلاقیت، فرزندانش را رهبری کند.

 

مسیر رشدی زن پرسفونی

زن پرسفونی، برای آنکه متعهد شود، باید بخش کودک خود یعنی کُر را به چالش کشد. باید بدون آنکه از نظر ذهنی با عواطف خود درگیر شود، جواب بله را بدهد و ازدواج کند. در این صورت، ازدواج باعث می شود که به مرور از کودک درون به زن بالغ تغییر وضعیت دهد و برای رشد فردی و حرفه ای هم باید در محیطحرفه ای اش متعهد شده و بر سر کار خود باقی بماند.

زن پرسفونی، ممکن است از پرسفونی دوشیزه بودن صرف فراتر رفته، مراقب خودش باشد و با زندگی مواجه شود. برای بسیاری از دختران بزرگ شده در فضای بسته، اولین باری که چنین استقلالی عملی می گردد، صرفاً پس از متارکه است. تا آن زمان، دقیقاً کاری را انجام داده اند که از ایشان انتظار می رفته.

دخترانی حفاظت شده که با مرد جوانی مناسب ازدواج کردند، به این دلیل متارکه کردند که ازدواج را قید و بند دیده اند. ازدواج نتوانسته ایشان را به مرحله ای فراتر متحول سازد، در عوض متارکه را خوشایند می یابند.

اگر بنا به دلایلی، نیاز به حضور مردی را احساس کنند که کارهایشان را انجام دهد یا تمام کاسه کوزه ها را سر وی شکسته و او را مقصر بشمارند، رشد امکان پذیر می گردد.

زن پرسفونی می تواند در ابعاد متفاوتی که در این کهن الگو به طور بالقوه مستتر است، با فعال کردن کهن الگوهای دیگر یا فعال سازی بخش مردانه (آنیموس) رشد کند.

معایب شخصیتی زن پرسفونی

مشکلات بالقوه زن پرسفونی؛ فریبکاری، دروغگویی، حیله گری و دستکاری هستند. به دلیل احساس بی قدرتی و وابسته بودن به دیگرانی که قدرتمندترند، به خواسته های خود می رسند و این چیزی است که یاد گرفته اند. ممکن است مترصد زمان اقدام بمانند یا با چاپلوسی به خواسته خود برسند. ممکن است فقط بخشی از حقیقت را بگویند یا حتی دروغ بگویند یا به جای آنکه مستقیماً با فرد و موضوع مواجه شوند، مسیر را دور بزنند.

معمولاً زنان پرسفونی از خشم دوری می کنند. نمی خواهند باعث عصبانیت دیگران شوند. به بخشندگی و سخاوت دیگرانی که به نظرش قوی ترند، وابسته اند. در نتیجه اغلب مادران، پدران، کارمندان و معلمین خود را فریب می دهند چون به حمایت همه ایشان نیاز دارند.

خودشیفتگی، یکی دیگر از دام های سر راه برخی زنان پرسفونی است. ممکن است آن قدر درگیر خود باشند که توان ارتباط با دیگران را از دست بدهند.

مدام این افکار را در ذهن دارند؛ “چطور به نظرمی رسم؟ به قدر کافی خوش رو هستم؟ باهوش به نظر می رسم؟” و همه توان و قوای خود را صرف آرایش و لباس خود می کنند. چنین زنانی ساعت ها در برابر آینه می ایستند. فقط وقتی مردم را می بینند که قرار است خود را در آینه ایشان ببینند.

 

اگر با پرسفون همانندسازی کنیم.

زندگی کردن به سان کُر به منزله متعهد نشدن، نه به خود و نه به هیچ چیز و هیچ کس دیگر است چون حتی کمترین انتخاب ها نیز، احتمالات آتی را محدود می سازد. به علاوه، چنین زنی احساس می کند که تا ابد فرصت دارد و می تواند آن قدر صبر کند تا چیزی تکانش داده و به حرکت وادارش کند.

او برای آن که رشد کند باید هم متعهد شود و هم به تعهدات خود پایبند باقی بماند. بله گفتن و بر سر عهد خود باقی ماندن برایش سخت است. برای کسی که بازی را ترجیح می دهد، در نظر گرفتن موعد زمانی، تمام کردن مدرسه، ازدواج کردن، بزرگ کردن یک فرزند یا بر سر کار ماندن دشوار است.

لازمه رشد این است که در برابر شک و تردیدها و حالت انفعالی و سستی خود بایستد و بر هر آنچه که متعهد شده، ثابت قدم باقی بماند، حتی وقتی که شور اولیه را از دست داده باشد.

بین سنین سی و چهل سالگی، واقعیت رخ نموده و توهمات، زن پرسفونی را که فکر می کند همواره جوان خواهد ماند در هم می شکند. ممکن است احساس کند یک جای کار می لنگد.

از نظر ساعت بیولوژیکی بدن، کم کم دورانی می آید که دیگر قادر به بچه دار شدن نخواهد بود. ممکن است دریابد که شغلش آینده ای ندارد یا در آینه نگاهی به خودش کند و گذر ایام را ببینید. نگاهی به دوستان دور و بر خود بیندازد و دریابد که همه بزرگ شده اند و پی کار خود رفته اند.

دوستانش حالا شوهردار و خانواده دار شده و شغل و حرفه ی خود را دارند. کاری که می کنند برای دیگری اهمیت دارد و به طور بارزی با وی فرق دارند چون زندگی تأثیر خود را بر ایشان نهاده است.

مادام که نگرش های زنی مشابه با کُر پرسفونی باشد یا هرگز تن به ازدواج نخواهد داد یا اینکه حتی اگر ازدواج کند، “به طور واقعی” به آن پایبند نمی ماند.

او در مقابل ازدواج کردن مقاومت می کند، چون از منظر کهن الگویی پرسفون جوان نگاه می کند که، ازدواج را با مرگ همخوان می داند. از نقطه نظر پرسفون، ازدواج، یعنی ربوده شدن توسط هادس مرگ آور.

دیدگاهی منفی نسبت به ازدواج و همسر دارد که با نظر هرا که ازدواج و شوهرش زئوس را بسیار اغناکننده می دانست، بسیار متفاوت است. زن هرایی باید مرد را بشناسد و از ازدواج بد دوری کند. وگرنه درگیر ازدواجی نامناسب می شود. در نقطه مقابل، زن پرسفونی باید با این ایده که ازدواج، همیشه مثل ربوده شدن یا مرگ است، بجنگد و چنین نقطه نظری را باور نکند.

 

بیماری های روانی زن پرسفونی

پرسفون در مرحله ای از اسطوره، هنگامی که در اسارت جهان زیرین بود، دوشیزه ای غمگین بود که نه می خورد و نه لبخند می زد. این مرحله از فاز افسردگی معرف دوره ای است که فرد پرسفونی دچار آن، باید از سر بگذراند.

زن پرسفونی وقتی که محصور و تحت فشار و سلطه کسانی قرار دارد که دست و بالش را می بندد، افسرده می شود. آدمی که جرأت ورز نیست، خشم خود را فرو می خورد و افسرده می شود. احساس تنهایی،نابسندگی و انتقاد از خود بر عمق این افسردگی می افزاید.

هنگامی که زنی پرسفونی افسرده می شود، ابتدا جلوه بارزی ندارد و رفته رفته محسوس می شود.شخصیت عزلت نشینی دارد که انزوایش روز به روز بیشتر می شود و بیشتر و بیشتر منفعل می شود و نمی توان فهمید که چه احساسی دارد.

مچاله شده و بی حس و حال می شود. درست مثل کهن الگوی پرسفون که در آغاز ربوده شدن به جهان زیرین چیزی نمی خورد و حرفی نمی زند. با گذشت ایام ، جسم و روحیه اش تحلیل می رود. وقتی به پرسفونی افسرده می نگری، انگار زوال یک گل را نظاره گری.

افسردگی زن پرسفونی تأثیر بسزایی بر اطرافیانش دارد. زن پرسفونی معلوم نیست که افسردگی اش از کِی شروع شده، بلکه تنها فرقی که کرده، محوتر شدن اوست.

برخی از زنان پرسفونی در دنیای سایه وار درونی، خیالی و اوهامی که فقط خود به آن دسترسی دارند، گم می شوند. ممکن است مدت زمان زیادی را در تنهایی سپری کند تا از دست مادر سلطه جو و یا پدر بدرفتار خود به دنیای خیالی خود پناه برد.

گاهی دل مشغولی های وی به این دنیای درونی، مایه گسستن از اطرافیانش می شود و هر وقت که زیستن در دنیای واقعی برایش دشوار می شود، به آن مکان پناه می برد. به هر حال زمانی می رسد که جایی که زمانی مأمن او بوده، بدل به زندانش می شود.

کناره گیری از واقعیت باعث می شود که برخی زنان پرسفونی به مرور روان پریش شوند. در دنیایی سراسر خیالی و پر از نماد و رمز و راز زندگی می کنند که ادراک اندکی از خود دارند.

گاهی بیماری های روانی وسیله ای ست برای فرار از محدودیت ها و ممنوعیت های زندگی. گاهی روان پریشی های ادواری و موقت باعث می شود تا درک گسترده تری از عواطف و آگاهی های ناهشیارانه خود بیابند.

ولی این خطر جدیست که روان پریشی مایه اسارت در جهان زیرین شود. برخی زنان پرسفونی از آنچه واقعاً در حال رخ دادن است، یعنی واقعیت به این دلیل که بسیار دردناک است، اجتناب می کنند. اما برخی نیز به کمک روان درمانی این تجربه را پشت سر نهاده، رشد را می آموزند، خود را آزاد کرده و مستقل می شوند.

ممکن است زن پرسفونی که به تازگی از بیماری روان پریشی خلاص شده، قادر باشد برای اتفاقات تعبیری نمادین داشته باشد. وقتی که بهبود یافته، بیمارستان را ترک می کند و به این دنیا بازمی گردد.

 

خلاصه ای از ویژگی های این کهن الگو

  • کهن الگوی کُر
  • کهن الگوی جهان زیرین
  • دختر جوان
  • راهنمای ارواح
  • دختر سرخوش
  • دختر مادر
  • زن کودک وار
  • انفعالی
  • دوشیزه بی نام و نشان
  • عدم استقلال
  • دوری کننده از خشم
  • جذاب و معصوم
  • دختر آسیب پذیر
  • قابل انعطاف
  • جوان صفت
  • با ادب
  • نماد حاصلخیزی

کهن الگو دیمیتر در سفر درونی

کهن الگوی دیمیتر در سفر درونی

کهن الگوی دیمیتر در سفر درونی:

برای طی کردن سفر درونی لازم است مروری بر سفر زندگی خود تا به الان داشته باشیم؛زمانی که در حال مرور زندگی اش بود متوجه شد همه چیز خوب بود تا زمانی که فهمید نازاست و نمی تواند بچه دار شود.

وقتی به این چالش برخورد فقط ناراحت نشد بلکه افسرده شد، احساس خلأ کرد چون از کودکی یکی از بزرگ ترین آرزوهایش مادر شدن بود، حتی در نقاشی هایش همیشه یک مادر وجود داشت و در جای جای زندگی اش برای همه نقش مادری را بر عهده گرفته بود. قسمت تاریک ماجرا زمانی بود که پی برد برای همسرش هم مادری می کند و باعث نارضایتی و شکایت همسرش شده بود…

✨چرا شخصیت و رفتارهای فرد مورد نظر این گونه است؟

✨در این فرد چه کهن الگو یا آرکیتایپی، شاخص است؟

✨این فرد چه ویژگی های مثبت و منفی ای دارد؟

✨برای به تعادل رساندن این الگو باید چه کار کرد؟

✨چه افرادی به این الگوها نیاز دارند؟

و….

  • سرفصل ها:

  1. دیمیتر در مقام کهن الگو کیست؟

  2. نقش های کهن الگوی دیمیتر

  3. چگونه کهن الگو یا آرکیتایپ دیمیتر را پرورش دهیم؟

  4. دوران کودکی زن دیمیتری

  5. دوران نوجوانی و جوانی زن دیمیتری

  6. دوران میانسالی زن دیمیتری

  7. دوران کهنسالی زن دیمیتری

  8. وضعیت شغلی زن دیمیتری

  9. روابط زن دیمیتری

  10. مسیر رشدی زن دیمیتری

  11. اگر با دیمیتر همانندسازی کنیم

  12. چالش های روان شناختی کهن الگوی دیمیتر

  13. خلاصه ای از ویژگی های این کهن الگو

  14. شنیدن مقاله بصورت صوتی

 

دیمیتر در مقام کهن الگو کیست؟

دیمیتر کهن الگوی غلات، مسئول وفور محصولات بود. رومی ها او را سرس می خواندند، که به واژه حبوبات مربوط می شود. هومر در “ستایش دیمیتر” او را “کهن الگویی شگرف با گیسوانی زیبا و خوشه طلایی گندم” توصیف می کند (به گونه استعاری گندم نماد اوست). در نقاشی که از او هست، او را به سان زنی زیبا با گیسوان طلایی و ردایی آبی ترسیم کرده اند، (در اکثر مجسمه های که از او هست) به جلوه پیکره ای نشسته، تراشیده شده است.

بخشی از نام دیمیتر به معنای “مادر” است. به عنوان کهن الگوی مادر تقدیس می شد. مخصوصاً مادر غلات و مادر دوشیزه پرسفون (که رومی ها او را پروسرپینا می نامیدند) بود.

زندگی دیمیتر نیز همچون زندگی هرا بود. او دومین فرزند رئا و کرونوس بود و دومین فرزندی بود که کرونوس بلعید.دیمیتر چهارمین همسر رسمی برادرش زئوس (ژوپیتر) بود که یعنی از هرا که هفتمین فرزند بود، بزرگتر بود. ثمره پیوندش با زئوس، تنها فرزندشان پرسفون بود. دختری که در اسطوره ها و مدح نامه ها همیشه در کنار هم اند.

هومر در نیایش دیمیتر، داستان زیبایی در وصف پرسفون و دیمیتر آورده است که بیشتر مضمون این داستان پیرامون ربوده شدن پرسفون توسط برادر دیمیتر یعنی هادس، خدای جهان زیرین است.

این اسطوره نیایش های رمزگونه الوسینین را پایه گذارد و مهم ترین و دهشتناک ترین مراسم آئینی مذهبی در یونان باستان شد که قدمتی دوهزار ساله دارد.دیمیتر کهن الگوی مادری ست؛ بیانگر غریزه مادری اغنا شده از راه بارداری و یا مراقبت جسمانی، روانی و یا معنوی دیگران.

این کهن الگوی قدرتمند می تواند خط سیر زندگی زن را تعیین کند و بر زندگی دیگران تأثیرگذار باشد. اگر این غریزه اغنا نشود و یا سرکوب و طرد شود، مایه افسردگی زن می شود.

نقش های کهن الگوی دیمیتر

  • مادر

  • تغذیه کننده

  • مادری ثابت قدم

  • مادر بخشنده

  • مادر غصه خور

  • مادر ویرانگر

  • مادر؛

    کهن الگوی مادر که دیمیتر متولی آن در کوه المپ بود، مهم ترین نقش هایش عبارتند از مادری و فراهم کننده غذا و حفاظت معنوی. با اینکه کهن الگوهای دیگری (هرا و آفرودیت) هم مادر بودند، رابطه مادر فرزندی وی با پرسفون از همه معروف تر و ضمناً بیش از دیگر کهن الگوها، مهربان بود.

زنی که کهن الگوی دیمیتری قوی دارد، شیفته مادر شدن است. وقتی هم که مادر شود، از نقش خود راضی است. وقتی دیمیتر قوی ترین کهن الگوی روانی یک زنمی شود، مادر شدن مهم ترین نقش زندگیش می شود.نماد مادر و فرزند را که در فرهنگ های غرب بیشتر تحت عنوان مریم مقدس و عیسی در آغوشش می شناسند، از همین کهن الگوی درونی نشأت گرفته است.

کهن الگوی مادری، زن را به مهرورزی و مراقبت از دیگران فرامی خواند. باعث بخشنده بودن و ایثار شده و از طریق خدمت به دیگران اغنا می گردد. در نتیجه جنبه مراقبت کنندگی کهن الگوی دیمیتری در حیطه های تخصصی چون تعلیم و تربیت، پرستاری، مشاوره و هر حرفه و رابطه ای که مبتنی بر یاوری کردن دیگران است، محقق می گردد. این کهن الگو در چارچوب مادر شدن محدود نمی گردد.

دیمیتر از نظر بیولوژیکی همان غریزه مادری برای باردار شدن و فرزند داشتن است که برخی زنان از وقتی به خاطر دارند، آرزویش را داشتند.

کهن الگوی دیمیتری برانگیزنده زن به سوی مادر شدن است. اگر زن از چنین غریزه ای کاملاً آگاه باشد، آنگاه می داند که زمان و مکان اغنا کردن این غریزه چگونه است اما اگر تحت تأثیر ناخودآگاهانه این کهن الگو قرار گیرد. ممکن است “ناخواسته” باردار شود.

اینکه بعد از بارداری ناخواسته خود چه خواهد کرد، دقیقاً به این کهن الگو بستگی دارد که تا چه حد در وی قوی ست. وقتی سقط جنین، عاقلانه ترین عمل است، زن غیردیمیتری ترتیب آن را می دهد و بعد از آن هم نفس راحتی می کشد، و زان پس کاملاً حواسش را جمع می کند تا دوباره ناخواسته باردار نشود. در عوض، وقتی دیمیتر، کهن الگوی غالب باشد حتی وقتی که می داند این کار به نفع اوست، قادر به انجام آن نیست. سقط جنین با غریزه عمیق درونی وی برای مادر شدن، منافات دارد. در نتیجه، احتمالاً بچه را نگه خواهد داشت و سقط جنین نخواهد کرد و مسیر زندگیش برای همیشه تغییر خواهد کرد.

اگر تصمیم به سقط. بگیرد، قبل از تصمیم و حین این کار، دچار تعارض است و پس از آن دچار اندوه. بیش از آنکه دچار بهت زدگی شود، اندوهگین است و شاید هم ترکیبی از این موارد. پس از این همه گرفتاری این گمان دست می دهد که خوب، دیگر این اتفاق رخ نخواهد داد. اما اغلب چنین نیست. باز هم باردار شده، در کشمکش سقط کردن یا نکردن قرار گرفته، سقط می کند و افسردگی می گیرد. چون غریزه باردار شدن این بار قوی تر از پیش سربرآورده است.

غریزه مادری دیمیتری به محدوده صرفاً مادر شدن و تغذیه کننده بودن فرزندانش ختم نمی شود. مادر خوانده شدن یا پرستاری از بچه ها این امکان را برای زنان فراهم می سازد تا همچنان بعد از بزرگ شدن و رفتن بچه ها، به ابراز عشق مادرانه ی خود بپردازد.

  • تغذیه کننده؛

    یکی دیگر از ویژگی های زنان دیمیتری، غذا دادن به دیگران است. از شیر دادن به فرزندش لذت می برد. از درست کردن غذا برای خانواده و میهمانان خوشش می آید. اگر از دستپختش خوششان بیاید، از مادر بودن خود احساس رضایت می کند (آتنا در چنین شرایطی، دست پخت خوب خود را یک مهارت می بیند). اگر در دفتری شاغل باشد، از قهوه دادن به دیگران لذت می برد ( برخلاف زن آرتمیسی که این کار را کسر شأن خود دانسته و چنین نمی کند، مگر آن که مردان هم به نوبت این کار را انجام دهند).

دیمیتر در مقام کهن الگوی غلات، تمدن را پایه ریزی کرد و به انسان ها یاد داد که چگونه گندم بکارند و بعد درو کنند. به همین ترتیب زنانی که به روستاها می روند تا غذای خود را بکارند و تأمین کنند و نان بپزند و میوه ها را کنسرو کنند و بعد تولیدات خود را به دیگران هممی دهند، مشغول ایفای نقش تغذیه کنندگی دیمیتری هستند.

  • مادری ثابت قدم؛

    ثابت قدم بودن در مادری از دیگر جنبه های نگرش دیمیتری ست. چنین مادرانی حاضر به کنار کشیدن از وظیفه مادری خود نیستند. کلاس های آموزشی بسیاری برای کودکان معلول تشکیل شده چون مادران دیمیتری نمی خواهند فرزندانشان از بقیه کم تر باشند. مادران آرژانتینی هم از پای ننشستند تا تکلیف فرزندانشان که توسط پلیس دستگیر شده بودند، روشن شود. آنها عنوان مادران میدان ماه مه را به خود اختصاص دادند. از کنار نشستن سر باز زدند و گرچه این اعتصاب خطرناک بود، اما آن قدر به تجمع خود ادامه دادند تا تکلیف فرزندانشان روشن شود. لجاجت، صبر و بردباری ویژگی های دیمیتری هستند که حتی زئوس و نهادهای قدرت مدار را علی رغم میلشان وادار به تسلیم می کند.

  • مادر بخشنده؛

    دیمیتر در تبارشناسی اسطوره ای، بخشنده ترین کهن الگو بود. او به انسان ها کشاورزی و باغبانی آموخت. این ها همگی تجلی بخش زن دیمیتری هستند.برخی تغذیه کنندگی و مراقبت جسمانی انجام می دهند، برخی مراقبت عاطفی و حمایت روانی را فراهم می سازند و برخی هم از جنبه معنوی حامی اند. بسیاری از زنان راهنما و نامدار مذهبی، صاحب ویژگی های دیمیتری بوده اند و بسیاری از رهروان شان وی را مادر خود می دانند.

  • مادر غصه خور؛

    هنگامی که کهن الگوی دیمیتری نفوذ زیادی بر زنان دارد و زن نمی تواند آن را اغنا کند، ممکن است دچار علائم “آشیانه خالی” و افسردگی شود. زنی که عاشق بچه دارشدن است اما نازاست یا فرزندش فوت کرده و یا خانه را ترک کرده، در چنین شرایطی ست.
    شاید هم کارش را که در آن به مادرخواندگی می پردازد، از دست بدهد یا مراجعین و یا دانش آموزانش دیگر نباشند. بعد به جای آن که خشم خود را بر مُسببینامر بیرون بریزد، اسیر افسردگی می شود. غصهمی خورد، چون زندگیش خالی و از معنا تهی شده است.

دکتر پائولین بارت، استاد کرسی جامعه شناسی دانشگاه ایلینویز، مقاله ای تحت عنوان “شکایت مادر پورتنوی” از افسردگی زنان دیمیتری نوشته است. بارت این مقاله را پس از خواندن ۵۰۰ گزارش درباره زنانی نوشت که در بین سنین چهل تا چهل و نه سالگی برای اولین بار بستری شده بودند. خانم دکتر دریافتند که زنان بسیار مهربان و به خصوص زنانی که نقش مادرانه ی خود را از دست داده بودند، بیش از دیگران افسردگی داشتند.

این مادران قبل از بیمار شدن، “مادرانی نمونه” با پیشینه ای پر ایثار بودند. از میان گفته های این زنان افسرده، چنین برمی آمد که پیش از این به فرزندانشان بسیار مهر ورزیده اند و حالا با رفتن و نبودنشان احساس خلأ زیادی می کنند. وقتی زنی در اواخر دوران میانسالی افسرده، خشمگین و مأیوس می شود چون فرزندان بزرگسالش از نظر عاطفی و یا فیزیکی دور از وی هستند، مادر دیمیتری غصه خور می شود.
به خاطر از دست دادن و خلأ دچار حس ناکامی می شود. رشد روانی وی متوقف می گردد، توسط جنبه غصه خوار کهن الگوی دیمیتری “تسخیر” می شود و در عمل از دیگر زنانی که رنجی مشابه دارند، قابل تفکیک نیست. این بیماران افسرده، علائمی را از خود بروز می دهند که بسیار مشابه است، زبان بدنی ایشان، چهره افسرده، شیوه نشستن، ایستادن، راه رفتن و آه کشیدن، بیان کردن رنج خود است؛ و البته دیگران را دچار حالت دفاعی، احساس گناه، خشم و بی پناهی می کند.

  • مادر ویرانگر؛

    هنگامی که دیمیتر سوگوار دست از فعالیت بردارد، هیچ چیز رشد نخواهد کرد و خشکسالی، تمدن بشری را نابود می سازد. به همین ترتیب، جنبه ویرانگر دیمیتری را هنگامی شاهدیم که آنچه را دیگران به آن نیاز دارند از ایشان دریغ می کند (برخلاف هرا و آرتمیس که فعالانه با خشم خود دیگران را نابود می سازند). مادری که به تازگی مادر شده ولی به شدت افسرده باشد، ممکن است زندگی نوزاد خود را در معرض خطر قرار دهد؛ در اتاق اورژانس، روان پزشکان این پدیده را “خاموشی میل به زندگی” می نامند. کودک، کم وزن و بی حال و ظاهری کثیف خواهد داشت. میل به زندگی، هنگامی خاموشمی گردد که مادر از تماس جسمانی و عاطفی با کودک نوزاد، دست برداشته و به خورد و خوراک وی هم اهمیت نمی دهد.

مادرانی که روزها و هفته ها و حتی طولانی مدت تر با فرزندان خردسالان خود ارتباط کلامی ندارند، یا به ارتباط اجتماعی کودکان خردسال خود اهمیت نمی دهند، آسیب جدی به کودکان می رسانند که نشان از افسردگی شدید ایشان دارد.

به غیر از نمونه های افراطی که برشمردیم، مادران دیمیتری که از مستقل شدن فرزندان خود راضی نیستند هم ویرانگرند. گرچه افسردگی مادران در چنین مواردی چندان مشهود نیست اما عدم تأیید و همراهی مادر (که کودک برای رشد عزت نفس خود به آنها نیاز دارد) هم منبعث از افسردگی اوست. رشد خودمختاری در فرزند را به حساب بی ارزشی خود می گذارد. احساس می کند دیگر کسی به وی نیاز ندارد و احساس طردشدگی می کند و ممکن است دچار خشم و افسردگی شود.

چگونه کهن الگو یا آرکی تایپ دیمیتر را پرورش دهیم؟

زنان بدون این که بدانند، با تصور جدی از این که بچه ای از آن خود خواهند داشت، در حال پرورش دیمیتر و دعوت از این کهن الگو به فعال تر شدن در خود هستند. در همین اثناء متوجه زنان باردار می شود، متوجه بچه ها می شود، دلش می خواهد با بچه ها و بچه دارها معاشرت کند و توجه بیشتری به خود بچه ها می کند.(همه کارهایی که دیمیتری ها، خود به خود انجام می دهند.) زنان با متصور شدن حاملگی خود، باعث پرورش دیمیتر می شوند.

در همان حال که متوجه زنان باردار می شوند، بچه ها را بغل می کنند و همه حواس خود را معطوف بچه ها می کنند، احتمالاً باعث برانگیخته شدن دیمیتر می شوند. تلاش برای قوت بخشیدن به غریزه ی مادرانه، می تواند مایه بیدار شدن این کهن الگو شود البته اگر قابل بیدار شدن باشد و در غیر این صورت نه.

شاید کودکی باعث شود تا زن روش خود را تغییر دهد یا بخواهد که کودکی دوستش داشته باشد. در واقع همین کودک، کهن الگو را در زن بیدارمی کند. به خاطر علاقه ای که نسبت به این کودک پیدا کرده، همه تلاشش را می کند تا صبورتر باشد و پایداری بیشتری به خرج دهد. همان طور که مادرانه تر رفتار می کند، و حداقل تلاش خود را می کند، کهن الگوی دیمیتری در وی قدرت بیشتری می یابد.

 

دوران کودکی زن دیمیتری

برخی دختران از همان دوران خردسالی، آشکارا دیمیتری اند. مامان کوچولوهایی که عروسک هایشان را در بغل گرفته اند. دیمیتر جوان از بغل کردن بچه های واقعی هم لذت می برد در نُه یا ده سالگی داوطلب نگه داشتن بچه های همسایه ها می شود.

 

دوران نوجوانی و جوانی زن دیمیتری

در دوران بلوغ، کسی که شخصاً کودک است، توان بالقوه مادر شدن را می یابد، در نتیجه کهن الگوی مادری از طریق هورمون ها افزایش می یابد. این گونه است که دختران دیمیتری، عاشق بچه دار شدن می شوند. اگر در دیگرجنبه های زندگی خلأ داشته باشند، با اینکه فقط اندکی از یک بچه کوچولو بزرگتر است اما تحت نفوذ دیمیتر درگیر رابطه جنسی پیش رس شده، باردارمی شود و شاید هم فرزندی بزاید، دختر چهارده ساله ای که در یک پناهگاه مادران ازدواج نکرده، ساکن بود، می گفت؛ ” در دورانی که دختران هم سن و سالم دلشان دوچرخه یا چیزهای دیگر می خواست، من دلم بچهمی خواست. بچه ای که مال خودم باشد. خوشحالم که باردارم.”

با این وجود، اکثر نوجوانان دیمیتری، باردار نمی شوند. اگر پای هرا وسط نباشد که دلش شوهر می خواهد و از انگیزه های شهوانی آفرودیت هم خبری نباشد، بعید است که دختر دیمیتری، رابطه جنسی پیش رسی داشته باشد.

بسیاری از دختران دیمیتری جوان ، زود ازدواج می کنند. در خانواده های طبقه کارگر، شاید دختر تشویق شود که بلافاصله پس از دوران دبیرستان، ازدواج کند. شاید این فشار بیرونی نباشد و دروناً و از طرف دیمیتر باشد که داشتن خانواده را به کار و تحصیلات ترجیح می دهد.

اگر زن دیمیتری جوان ازدواج نکرده اما خانواده ای داشته باشد، به دانشگاه و سرکار می رود. در دانشگاه وارد رشته هایی می شود که بتواند از طریق آنها به دیگران کمک کند. زن دیمیتری معمولاً جاه طلب یا روشنفکر نبوده و درصدد ارتقاء پایه، رقابت نمی کند، با اینکه در میان همکلاسی های خود خوش می درخشد. زن دیمیتری مانند زن هرایی برای مقام و مرتبت ارزشی قائل نیست. از هر قشر و طبقه ای دوستانی دارد ودر کمک به دانشجویان خارجی و معلولین جسمی_حرکتی و مطرودشدگان اجتماعی جان فشانی می کند.

دوران میان سالی زن دیمیتری

میانسالی، دورانی مهم اززندگی زن دیمیتری است. اگر زن دیمیتری صاحب فرزند نشده باشد، تمام دل نگرانی اش معطوف به این است که دبگر نمی تواند مادر شود. زنان دیمیتری متأهل اگر به خاطر نگرش ضدبچه همسرشان، تا کنون بچه دار نشده باشند و اگر در باروری خود دچار مشکل شده باشند، نزد پزشک متخصص می روند و شاید هم درصدد قبول فرزند برآیند. زنان مجرد نیزبه فکر مادر شدن بدون ازدواج می افتند.

حتی زنان دیمیتری صاحب فرزند، دوران میانسالی کم بحرانی ندارند چون نمی دانند که دوران کم اهمیت زندگی خود را چگونه سپری کنند. فرزندانشان در حال بزرگ شدن هستند و با هر گامی که در بزرگ شدن و استقلال خود برمی دارند در معرض آزمون کاستن وابستگی از فرزند خود قرار می گیرند.

او هم، ممکن است در دوران میانسالی تصمیم به صاحب فرزند شدن گیرد. روزی زنی به ملاقاتم آمد که بحران دوران میانسالی خود را سپری می کرد. فرزندانش به مدرسه می رفتند و در آستانه چهل سالگی، وقتش رسیده بود که خودش هم ادامه تحصیل داده، فراتر از دیمیتر رود. اما می ترسید نتواند دانشگاه را تمام کند و تنها دغدغه و بهانه مناسب را در بچه دار شدن می دید. به محض آنکه دریافت انگیزه اش از بچه دار شدن چیست، تحصیلات خود را در رشته ای که دوست داشت ادامه داد و حالا معلم موفقی ست.

در میانسالی مادری که مشغول به فعالیت اقتصادی ست و مؤسسه اش گسترش یافته، ممکن است درگیر بحران رقابت برای حفظ موقعیت و قدرت خود شود. مگر آنکه ذهن تدبیرگرای آتنایی داشته باشد و سیاستمدار خوبی باشد وگرنه مدیران جاه طلب ممکن است مؤسسه ای را که او بانی اش بوده و سالها با خون دل رشدش داده از چنگش به درآورند چنین فقدانی از وی دیمیتر خشمگین و اندوهگینی خواهد ساخت.

حتی زمانی که بازی قدرت مدارانه ای در کار نبوده و از پس بحران برآید، زن دیمیتری از این که خود و همه انرژی مادرانه اش را صرف کار و حرفه اش کرده، دچار دلمشغولی هایی ست، مثلاً آیا حالا وقتش رسیده تا به آن چه در زندگیش خالی ست بپردازد؟

 

دوران کهنسالی زن دیمیتری

زنان دیمیتری در سالهای واپسین دو دسته اند. بسیاری از ایشان، این دوران را بسیار خوشایند می یابند. فعال اند و مثل همیشه سرشان شلوغ است. همان هایی که زندگیشان سرشار از تجربه و آموختن بوده و دیگران قدردان ایشان و خردمندی و دستان دهنده شان هستند.

زنان دیمیتری که یاد گرفته اند تا به دیگران وابسته نبوده و کسی را به خود وابسته نکنند و اجازه دهند که دیگران از وجودشان منتفع شوند، اما سوء استفاده نکنند؛ این دسته از زنان دارای ویژگی عدم وابستگی و احترام متقابل اند. فرزندان، نوه ها، بچه ها، مراجعین، شاگردان یا بیماران از ایشان تقدیر کرده و مهر و احترام خود را نثارشان می کنند و همچون کهن الگو دیمیتر در انتهای اسطوره، که هدایای خود را به انسان ها بخشید، مورد ستایش و تجلیل قرارمی گیرند.

دسته دوم که خود را قربانی فرض می کنند، سرنوشتی مغایر با گروه اول دارند. منبع ناشادکامی این گروه، معمولاً در ناکامی ها و سرخوردگی های دوران میانسالی ایشان قرار دارد. حال با دیمیتر عصبانی، مورد خیانت واقع شده و عزاداری مواجهیم که در معبد. خود نشسته و جلوی هر گونه رشدی را می گیرد. چنین زنی در سال های واپسین خود کاری نمی کند جز اینکه با گذشت ایام، روز به روز غیرقابل تحمل تر می شود.

 

وضعیت شغلی زن دیمیتری

ذات مادرانه ی زن دیمیتری باعث می شود تا در حیطه های امدادگرانه وارد شود. جذب مشاغل “به طور سنتی زنانه ” ای چون معلمی، مددکاری و پرستاری می شوند. کمک به بهبود زندگی و رشد دیگران، انگیزه ای پنهان در دیمیتر است. زنانی که حرفه های روان درمانگری، پزشکی اطفال، توانبخشی و امثالهم را انتخاب می کنند، از این دسته اند. بسیاری از زنانی که در مهدکودک ها و دبستان ها دست به کار داوطلبانه می زنند، تمایلات دیمیتری خود را اغنا می سازند.
برخی از زنان دیمیتری در سازمان ها، نقش های کلیدی به دست می آورند چون از همان آغاز همه توان خود را صرف آن می کنند. جالب است که برخی خود سازمان های خود را بنیان می گذارند و توان بسیار زیادی برای رشد آن مصرف می کنند و به همین دلیل نیز موفق می شوند.

 

روابط زن دیمیتری

  • ارتباط با زنان

  • ارتباط با مردان

  • ازدواج

  • فرزندان

            ✨✨✨✨

  • ارتباط با زنان؛

    زنان دیمیتری به خاطر مردان با دیگر زنان رقابت نمی کنند، در حیطه کسب دستاورد هم همین طور. تنها زمانی دچار دشمنی و حسادت می شوند که پای بچه ها در میان باشد. زنان دیمیتری بدون بچه وقتی دیگر هم سن و سالهایش را صاحب فرزند می بیند، خود را نالایق و نابسنده می بیند. اگر نازا باشد، وقتی می بیند که دیگران چقدر راحت باردار می شوند و مخصوصاً اگر بچه هایشان را سقط کنند، احساس بدبختی می کند. زن دیمیتری هنگامی که بچه هایش دور از وی زندگی

 می کنند یا از نظر عاطفی رابطه نزدیکی با مادر خود ندارند، نسبت به مادرانی که ارتباط عاطفی نزدیکی با فرزندان خود داشته و زود به زود یکدیگر را می بینند، حسادت می کند. حسادت این گونه را بیست و پنج سال بعد در رابطه با نوه هایش خواهد داشت.

زنان دیمیتری در موضوعات فمینیستی و جنبش زنان، احساسات دوگانه ای دارند. بسیاری از زنان دیمیتری، زنان فمینیست را به خاطر بی ارزش دانستن نقش مادری ، سرزنش می کنند، دلشان می خواست تمام وقت مادر باشند و مجبور نباشد بیرون از خانه کار کنند. از طرفی، زنان دیمیتری از بسیاری از آراء طرفدار زنان، مثلاً حمایت از کودکان در برابر سوء رفتار و ایجاد سرپناه برای زنان آسیب دیده حمایت می کنند.

معمولاً زنان دیمیتری، دوستی های ماندگاری با دیگر زنان دیمیتری دارند. بسیاری از این دوستی ها پیشینه اش به دورانی بازمی گردد که در یک دوره زمانی با هم مادر شده بودند. برخی بر این باورند که دوستان هم جنس شان، بیش از شوهرانشان حمایت مالی و عاطفی می کنند. مثلاً، خانمی می گفت، “دورانی که در بیمارستان بودم، دوستم بچه هایم را نزد خودش برد و همسرم هر شب شام را در خانه ایشان می خورد…
تا دوهفته او برای نُه بچه، چهار فرزند خودش و پنج تای من و سه بزرگسال، غذا می پخت…اگر برای او هم چنین اتفاقی بیفتد، من هم همین کار را خواهم کرد.” مشخصاً این زن به جای آنکه از شوهرش بخواهد که در نبود وی از خانه و بچه ها مراقبت کند، چنین برنامه ریزی کرده که دوستش این کار را انجام دهد.ممکن است مادر و دخترهای دیمیتری هم رابطهصمیمانه ای داشته باشند. ممکن است این خوی مادرانه نسل اندر نسل ادامه یابد. زنان چنین خانواده هایی بیش از شوهران، از رخدادهای خانواده ی  گسترده شان باخبرند.

چنین ارتباط مادر_ دختر گونه ای ممکن است در بین دوستان هم شایع باشد. ممکن است برای دوست پرسفون گونه ای که بی تجربه و نابسنده است، نقش دیمیتری را بر عهده گیرد. یا اگر هر دو زنانی دیمیتری هستند که ضمناً ویژگی های پرسفونی هم دارند، ممکن است به نوبت برای یکدیگر نقش دیمیتری ایفا کنند و گاهی هم هر دو همزمان دیمیتر شده و از زندگی های سرشار از شادی و مشکلات خود، حرف بزنند. یا همزمان پرسفون های بازیگوشی شوند که هرهر می خندند.

  • ارتباط با مردان؛

    زن دیمیتری جذب مردانی می شود که جذب مادرانه بودنش شده اند. در واقع زن دیمیتری خودش کسی را انتخاب نمی کند. مردی به او نیاز دارد و او عکس العمل نشان می دهد. حتی ممکن است در رابطه ای قرار گیرد که برای مرد دلش می سوزد. زنان دیمیتری انتظار زیادی از مردان ندارند. اغلب احساس می کنند که “مردها، بچه کوچولوهایی بیش نیستند.”

از نمونه های شایع ازدواج زن دیمیتری، مدلی است که در آن مادر کبیر، با مردی که جای پسرش را می تواند بگیرد، ازدواج کرده است. این ارتباط کهن الگویی مادر_فرزند، هر چند که مرد جوانتر از زن باشد، صرفاً به اختلاف سنی اشاره نمی کند. معمولاً مردی باهوش و جوان است که احساس می کند، دیگرانی که توانمندی های او را نمی شناسد، قدرش را نمی دانند و دچار سوء تفاهم می شوند و بی مسئولیتی های وی را نادیده می گیرند. چنین مردی رشدنایافته و پسر بچه ی خودشیفته ای ست که گمان می کند بیش از مرد بودن، موجودی دردانه است.

همسر دیمیتری اش با این دیدگاه مرد موافق است و بارها و بارها رفتار نابسنده اش را نادیده می گیرد. در حالی که دیگران رفتار و افکار کاملاً خودخواهانه مرد را آشکارا می بینند.

تا جایی که زن گمان می کند، رفتار دنیا با مرد مهرآمیز نیست. رفتار زن توقعاتی برای مرد ایجاد می کند که زن درصدد اغناء آنها برمی آید. بی فکری های مرد اغلب آسیب رسان بوده و مایه عصبانیت زن می شود اما وقتی مرد می گوید که تا چه حد سپاسگزار اوست، و اینکه او تنها زنی ست که تا کنون واقعاً به وی اهمیت داده، تمام دلخوری های زن از بین می روند.

همچون مادری که پسری جذاب دارد و از زادن چنین شازده ای مشعوف است، زنانی که از کهن الگوی مادر کبیر پیروی می کنند، معشوق پسرگونه ای دارند که به ظاهر وی مباهات می کنند.

ویژگی مادرانه یک زن دیمیتری و ناتوانی اش در نه گفتن، باعث می شود تا توسط فرد ضداجتماعی مورد آسیب و آزار قرار گیرد، این گونه مردان را اغلب در گرداگرد زنان دیمیتری می توان به عیان دید.

رابطه زن دیمیتری با مرد ضداجتماعی، یادآور رابطه مادر کبیر با معشوق پسربچه خودشیفته است. و تا حدی هم همپوشانی میانشان هست اما معشوق پسربچه وار توان عشق ورزیدن، وفاداری و ابراز ندامت را که وجه تمایز بزرگی ست ندارد. مرد ضداجتماعی به گونه ای رفتار می کند که گویی نیازهایش حق محتوم وی بوده و دیگران باید آنها را برآورده کنند. فاقد توان صمیمی شدن و قدردان بودن است.
نگرش وی باعث می شود تا این سوال را بپرسد، “برایم چکار کرده ای مگه؟” فداکاری ها و بخشندگی های پیشین زن را فراموش می کند، همان طور که رفتار استثمارگرانه خود را به خاطر ندارد. نیازهایش را مطرح می کند و این نیازمندی، دیمیتری بخشنده را فرامی خواند. ممکن است ارتباط با مرد ضداجتماعی، زندگی زن دیمیتری را در هم پیچیده و از نظر مالی ورشکسته اش سازد.

نوع دیگر شخصیتی که با زن دیمیتری ازدواج می کند، مردی ست که “دختری درست مثل مامی جانش” می خواهد. از زن، مهربان بودن، گرمی، پاسخدهی و مراقبت می خواهد، کسی که مراقب خورد و خوراکش باشد،

 لباس هایش را بخرد و بشوردشان، حواسش به اینکه نزد دکتر و دندانپزشک می رود یا نه، باشد و زندگی اجتماعیش را سروسامان دهد.از میان همه مردانی که نسبت به زنی با خصوصیات دیمیتری کشش دارند، “مرد خانواده” تنها کسی ست که خودش هم رشدیافته و بخشنده ست. چنین مردی، آرزویش داشتن خانواده است و آرزوهایش با زن دیمیتری محقق می شوند. علاوه بر اینکه “پدر خوبی” برای فرزندانش است، چنین مردی مراقب همسرش هم هست. اگر زنش در نه گفتن به دیگرانی که از وی سوء استفاده می کنند، مشکل دارد، می تواند به همسرش کمک کند که مراقب خودش باشد.

مرد خانواده ضمناً به زن کمک می کند تا از مادر شدن و مراقبا کردن از بچه ها لذت ببرد. سه نوع دیگر، چندان علاقه ای به بارداری و بچه دار شدن زن دیمیتری خود نداشته و مانع تراشی می کنند. چنین رفتاری، زن دیمیتری را دچار بحران می سازد یا باید از مادری کردن برای مردی که آزارش می دهد، دست بردارد یا اینکه از خیر مادر شدن خود بگذرد. هر انتخابی که کند مثل این است که یکی از بچه هایش را به خاطر دیگری قربانی می کند.

  • ازدواج؛

    برخلاف زن هرایی، برای زن دیمیتری، ازدواج به خودی خود اهمیتی ندارد. بسیاری از زنان دیمیتری، هدف اصلی شان از ازدواج، مادر شدن است.مگر اینکه آفرودیت و یا هرا هم در وی قوی باشد. از نظر زن دیمیتری ازدواج صرفاً گامی ست در راه هدف اصلی شان یعنی بچه دار شدن.

  • فرزندان؛

    زن دیمیتری، نیاز شدیدی به مادر شدن در خود احساس می کند. دلش می خواهد بچه خودش را بزاید و بزرگ کند. ممکن هم هست که مادرخوانده، دایه و نامادری بی نظیری شود. اما اگر نتواند بچه خودش را داشته باشد، آن وقت حس ناکامی و بی ارزشی می کند.(برخلاف بسیاری از زنان آرتمیسی و آتنایی که با ازدواج کردن با مردی بچه دار، از خانواده ی حاضر و آماده ی خود لذت می برند.)زنان دیمیتری، خود را مادران خوبی می انگارند که همه فکر و ذکرشان فرزندانشان است.
    به هر حال، از منظر تأثیری که بر فرزندان خود دارند، ممکن است یا خیلی خوب و یا خیلی مخرب باشند. هنگامی که فرزندان بزرگسالش در برابرش می ایستند، زن دیمیتری به شدت آسیب دیده و سردرگم می شود. نمی تواند دلیل بدرفتاری فرزندانش را دریابد در حالی که مادران دیگر، فرزندانی دارند که به شدت به ایشان مهر ورزیده و قدردانشان هستند. نمی تواند بفهمد که شاید خودش باعث و بانی این رفتارفرزندانش بوده. فقط تمایلات مثبت خود را می بیند و آن بخش های منفی خود را که مایه مسموم شدن رابطه اش با فرزندانش شده درک نمی کند.

برخی مادران دیمیتری همیشه دلنگرانند که اتفاق بدی برای فرزندانشان بیفتد. چنین مادرانی از بدو تولد فرزندانشان، به گونه ای رفتار می کنند که انگار “ربوده شدن یا از دست رفتنی در پیش” است.

در نتیجه استقلال فرزندانشان را محدود کرده و او را از ارتباط گرفتن با دیگران می ترسانند. هسته مرکزی این اضطراب به واسطه ترس از دست دادن فرزندانشان است.شرایط بیرونی هم می تواند در برانگیختن جنبه منفی دیمیتری مؤثر باشد.

ممکن است مادر دیمیتری در هر اتفاقی که برای فرزندش رخ می دهد، خود را مقصر شمارد. مگر آنکه روزی بالاخره دریابد که تا چه حد انتظارات کمال طلبانه ای که از خودش دارد، غیرواقع بینانه است. گمان می کند باید همه چیزدان باشد و کاملاً در قدرت، و باید قدرت پیش بینی حوادث را داشته باشد و نگذارد فرزندش متحمل هیچ گونه رنجی شود.

ممکن است زن دیمیتری باانگیزه ی حفاظت از فرزند خود، به فردی بیش از حد کنترل کننده بدل شود و هر گونه حرکت وی را زیر نظر گیرد، در مرز پنجاه درصدی فرزندش مداخله کند و هر گاه که بوی خطر به مشامش رسید، حضور یابد. در نتیجه، فرزندش، آدم وابسته ای شده و نمی تواند مستقلاً با آدم ها و مشکلاتش برخورد کند.

گاهی فرزندان یک مادر دیمیتری کنترل کننده، همواره نزدیک وی باقی می مانند گویی بند ناف روانی شان پابرجاست. حتی در سنین بزرگسالی هم با توجه به وابستگی که به وی دارند، همواره پسران و دختران کوچولوی مادر باقی می مانند. چنین فرزندانی شاید هرگزازدواج نکنند. اگر هم ازدواج کنند، پیوندشان با خانواده مادری بسیار نزدیکتر است تا با خانواده پدری.

برای مثال، پسر زن دیمیتری، همواره در خدمت مادر است و نه همسرش که همواره در آرزوی اولویت داشتن برای شوهرش باقی مانده است. دختر زن دیمیتری، هرگز به سفری طولانی مدت با همسرش رضایت نمی دهد چون دلش نمی خواهد که برای مدتی طولانی در کنار مادرش نباشد.

برخی از فرزندان زنان دیمیتری بسیار کنترل کننده، در تلاش برای تسلط بر زندگی خود، ممکن است که از مادر، چه از نظر بعد جغرافیایی و چه از نظر عاطفی دوری گزینند. اغلب هنگامی دست به چنین اقدامی می زنند که مادر ناخودآگاهانه به ایشان احساس گناه داده، وابسته شان کرده و ایشان را به خود مدیون کرده باشد.

یکی دیگر از الگوهای منفی ایفای نقش مادری را هنگامی شاهدیم که مادر قادر به نه گفتن به فرزندانش نیست. خود را نادیده می گیرد، گشاده دست و همواره در حال سرویس دادن است. مادر دیمیتری از همان دوران کودکی فرزندانش، هر آن چه را که می خواهند، در اختیارشان می گذارد. اگر هم از پس مخارج آن برنیاید، به آب و آتش می زند تا برایشان فراهم سازد. جان فشانی می کند و اگر نتواند احساس گناه می کند.
به علاوه، قادر به چارچوب گذاشتن نیست. از همان دوران نوزادیشان، خواسته های کودکشان در اولویت قرار دارد و خودکامگی ایشان را تقویت می کند. در نتیجه، فرزندانش خودشیفته شده و فاقد توان سازگاری با اوضاع می شوند. مشکلات رفتاری فرزندانش در دوران مدرسه آشکار می گردد، با منابع قدرت درگیر می شوند و بعدها در بزرگسالی هم نمی توانند با رئیس و رؤسای خود کنار بیایند. این همه تلاش مادر در “مادری خوب” بودن نتیجه ای عکس داده است.

 

مسیر رشدی زن دیمیتری

زنان دیمیتری به راحتی تشخیص می دهند که الگوی مادرانه رفتار کردن ایشان، علاوه بر ناتوانی در نه گفتن، باعث همه مشکلاتشان شده است. به هر حال، همیشه در شرایطی قرار می گیرند که لازم است لحظه ای صبر کرده و نگاهی بر عواطف منفی بیندازند که دچارش شده اند و احساس منفی که نسبت به دیگران پیدا کرده اند.

به خاطر همین احساسات و اعمال منفی ست که باید دست به کار تغییری جدی در خود شوند. رشد زن دیمیتری در گرو دیدن این کلیت است.زنان دیمیتری خوش نیت اند و دلشان می خواهد مادران خوبی باشند اما گاهی همین نیت خوب نمی گذارد که ماجرا را به شفافیت ببینند. اغلب حالتی تدافعی دارند. جمله ای که در مقابل انتقادی که از ایشان می شود، می گویند این است (“من فقطمی خواستم کمک کنم”) و فهرستی بلندبالا از کارهای خوبی را که کرده اند مطرح می کنند.

زنان دیمیتری به این دلیل در نه گفتن مشکل دارند که، خود را با مادر کبیر بخشنده و مهربان همانندسازی کرده اند در نتیجهنمی توانند خشم خود را نسبت به کسانی که دوستشان دارند، ابراز کنند. به همین دلیل رفتار پرخاشگرانه انفعالی خود را انکار می کنند و کنترل کنندگی بیش از حد خود خود را باورندارند و نمی توانند بپذیرند که در جهت وابسته کردن دیگران به خود تلاش می کنند.

به هر حال، می بینند کسی قدردان زحمات ایشان نیست و قبول دارنذ که احساس افسردگی می کنند. اگر به دنبال علل این افسردگی و قدرناشناسی دیگران باشند، رفته رفته درخواهند یافت که ویژگی های منفی دیمیتری خودشان، سبب این مسائل بوده است. بزرگ ترین مانع، اعتراف به داشتن این خصوصیات است. تغییر رفتار کار ساده تری ست.

یکی ازراه های رشد زن دیمیتری این است که زن دیمیتری باید برای خود، دیمیتری را به کار گیرد تا به جای مادری کردن برای دیگران، به داد خودش برسد. باید یاد بگیرد وقتی از وی می خواهند که مسئولیت کار جدیدی را بر عهده بگیرد، وظیفه اش مادری کردن برای خود است و از خود بپرسد، “آیا این همان کاری ست که واقعاً دلت می خواهد انجام دهی؟” و ” آیا واقعاً وقت و توان کافی برای این کار را داری؟” وقتی با وی بدفتاری می شود باید این اطمینان را به خود دهد که “باید با تو بهتر رفتار شود” و خود را تشویق کند که برود و از نیازهای خود با دیگران “حرف بزند”.

 

اگر با دیمیتر همانندسازی کنیم…

زنی که با دیمیتر همانندسازی کند، همچون کهن الگو سخاوتمند، و مهربان بوده و توانایی زیادی در برکت بخشیدن دارد. اگر کسی به توجه و کمکش نیاز داشته باشد، نمی تواند نه بگوید. همین خصیصه باعث می شود تا زمانی طولانی پای تلفن بنشیند و به جای اینکه به کارهای خودش برسد، به صحبت های دوستی افسرده گوش کرده و یا از بچه ی دیگران نگهداری کند.
دیمیتر در مورد فرد درمانگری که خارج از ساعات ملاقات به درددل مراجع خود گوش می کنذ و اوقات استراحتش با تماس های تلفنی متعدد و وقت و بی وقت به هم می ریزد و حق المشاوره اش پایین تر از حد متعارف و ناکافی است نیز حضور دارد. غریزه مراقبت این چنینی منجر به دلسردی زن از حرفه خود شده و علائم “خستگی مفرط ” و بی انگیزگی را در وی آشکار می کند.

وقتی زنی غریزه اش این گونه است که به هر کسی که ازوی چیزی می خواهد، بله بگوید، به سرعت خود را زیر بار سنگین تعهدات خواهد دید. توانش بی حد و اندازه نیست حتی زمانی که خودش یا دیگران چنین می پندارند. اگر می خواهد برای زندگی شخصی خود نیرویی برایش باقی بماند، باید بارها و بارها در برابر این کهن الگو بایستد. به جای آنکه در جا بله بگوید، که واکنشی دیمیترگونه است، باید انتخاب کند که کِی و کجا بله بگوید.به این منظورباید نه گفتن را هم به کسی که از وی چیزی می خواهد و هم به کهن الگوی درونش بیاموزد.

چالش های روان شناختی کهن الگوی دیمیتر

کهن الگوی دیمیتر حضوری قدرتمند داشت. وقتی دست از کار کشید، زندگی متوقف شد و تمامی المپی ها به حضورش آمدند و خواهش کردند دوباره زندگی را بازگرداند. با این حال نمی توانست جلوی ربوده شدن پرسفون را بگیرد و یا در جا و فوراً بازش گرداند، مورد ظلم قرار گرفت و زجرهایش نادیده گرفته شد و از افسردگی رنج برد. زنان دیمیتری هم مسائلی چون قربانی شدن، قدرت و تحت سلطه قرار گرفتن، بیان خشم و افسردگی را تجربه خواهند کرد.

 

 

💢خلاصه ای از ویژگی های کهن الگو دیمیتر

  • کهن الگوی غلات

  • کهن الگوی مادر

  • مسئول وفور

  • مادر

  • مراقب

  • کنترل گر

  • فراهم کننده غذا

  • تغذیه کننده

  •  حافظ معنوی

  • بخشنده و سخاوتمند

  •  ایثارگر

  • مادری ثابت قدم

  • مستعد افسردگی

  • داوطلب نگه داشتن بچه ها

  • امدادگر

  •  معلم

  •  مهربان

  • سرپناه دیگران

  • آغوش گرم

  • نیاز شدید به مادر شدن

  • سرویس دهنده

کهن الگوی هرا در سفر درونی

کهن الگوی هِرا در سفر درونی

کهن الگوی هِرا در سفر درونی:

تمامی فکر و ذکرش داشتن همسر و ازدواج کردن بود، وقتی شروع به صحبت می کرد جز موضوع ازدواج و رویای روز عروسی اش، مکالمه ای نداشت.چرا؟؟؟ چه کهن الگو یا آرکی تایپ شاخصی این فرد دارد؟ در سفر درونی اش به چه الگوهای دیگری برای تعادل نیاز دارد؟ و…

در این مقاله بر آن هستیم به کهن الگوی هرا در سفر درونی  بپردازیم.

سرفصل ها:

💢هرا در مقام کهن الگو کیست؟

💢شجره نامه و اسطوره شناسی هرا

💢نقش های کهن الگوی هرا کدامند؟

💢جنبه ی منفی کهن الگوی هرا

💢چگونه کهن الگو یا آرکی تایپ هرا را فعال کنیم؟

💢دوران کودکی زن هرایی

💢دوران نوجوانی و جوانی زن هرایی

💢دوران میان سالی زن هرایی

💢دوران کهنسالی زن هرایی

💢وضعیت شغلی زن هرایی

💢روابط زن هرایی

  • ارتباط با دیگر زنان

  • ارتباط با مردان

  • ارتباط جنسی

  • ازدواج

  • فرزندان

💢مسیر رشدی زن هرایی

💢اگر با هرا همانندسازی کنیم…

💢چالش های روان شناختی کهن الگوی هرا

💢خلاصه ای از ویژگی های این کهن الگو

هِرا در مقام کهن الگو کیست؟

هرا جزء کهن الگوهای آسیب پذیر است.

هِرای پرشکوه و باجلوه و زیبا که رومی ها او را ژنو می نامند، کهن الگوی ازدواج است. او همسر قانونی زئوس (ژوپیتر) خدای خدایان المپی بود که بر زمین و آسمان فرمانروایی می کرد.

هرا به معنای “بزرگ بانو” و در لغت به معنی قهرمان است. در اشعار یونانی، چشمان زیبا و درشتش را به “چشمان گاو” تشبیه کرده اند. نمادهای منتسب به او عبارتند از گاو، راه شیری، گل زنبق و پر طاووسی ست که انگار “چشم” را بر آن نقاشی کرده باشند. چشم، نماد نگاه تیزبین و مراقب هرایی ست.

گاو مقدس ازدیرباز منتسب به خدای مادر بوده و فراهم کننده روزی است و راه شیری کهکشان هم همان “شیر مادر” است که به طور نمادین، شیر المپی ها را فراهم کرده و از پستان کهن الگوی کبیر جاری می شده است. بعدها در اسطوره، هرا جای کهن الگوی کبیر را گرفت؛ شیری که از پستان های هرا چکیده، راه شیری را ساخت و قطرات آن مایه به وجود آمدن گل زنبق شد.

سمبلی که به یکی دیگر ازباورهای دوران قبل اززئوس در یونان باستان مرتبط است و به قدرت والای او اشاره دارد. نشانه های هرا و کشمکش و تعارضی که با زئوس دارد، نمایانگر قدرت کهن الگوی کبیری ست که پیش از به قدرت رسیدن زئوس بر اریکه قدرت بود. در اسطوره شناسی یونانی، کهن الگوی هرا دو وجه متضاد داشت؛ از طرفی از مقام والای وی که مرتبط با ازدواج است، تجلیل به عمل می آید و ازطرفی در اشعار هومر تنزل می یابد و نماد حسد و ستیزه جویی و کینه توزی ست.

هرا، کهن الگوی ازدواج، هم تقدیس می شد و هم تحقیر، هم تکریم می شد و هم توهین. بیش از هر کهن الگوی دیگری، هر دو نگرش مثبت و منفی را برمی انگیزاند. همچون کهن الگوی هرا، در شخصیت زن هرایی نیز، با این دو جنبه یعنی هم خوشحالی فراوان و هم رنج بسیار، مواجهیم.

شجره نامه و اسطوره شناسی هِرا

هِرا، فرزند رئا و کرونوس بود. پدرش به محض دنیا آمدنش همچون چهار خواهر و برادر دیگرش او را بلعید. وقتی از شکم کرونوس آزاد شد، دختری نوجوان بود و تحت مراقبت و پرورش دو خدمتگزاری قرار گرفت که خود پریان طبیعت بود.

حالا دیگر هرا بزرگ شده و کهن الگوی دوست داشتنی شده بود. چشمان زئوس که پس از سرنگون کردن کرونوس و تیتان ها، رئیس خدایان المپی شده بود، به دنبالش بود، اصلا ً هم برایش مهم نبود که هرا خواهر اوست. وقتی پای روابط در میان می آمد، المپی ها قوانین خود را داشتند یا بهتر است بگوییم نداشتند.

برای نزدیک شدن به کهن الگو، زئوس خود را به شکل پرنده ی کوچک ترسان و لرزانی درآورد. هرا برای آن که گرمش کند، او را در آغوش گرفته و بر سینه اش فشرد. بعد زئوس به قالب اصلی و مردانه خود درآمد و می خواست او را تصاحب کند که موفق نشد.

او بر اینکه تا ازدواج نکرده اند از رابطه نزدیک جنسی خبری نیست، پافشاری کرد و قولش را از زئوس گرفت. می گویند که ماه عسل ایشان سیصد سال طول کشید.

بعد از سپری شدن ماه عسل، واقعاً دیگر از عسل خبری نبود. زئوس به روابط بی بند و بارانه پیش از ازدواج خود بازگشت (پیش از ازدواج با هرا، شش معشوق داشت و فرزندان زیادی از ایشان داشت). هر از چند گاهی زئوس ناسپاس باعث برانگیختن حسد همسرش و به وی خیانت می کرد. اما خشم و حسد هرا متوجه همسرش نبود، بلکه مستقیماً  متوجه “آن یکی زن” ، فرزندان حاصل از این روابط و دیگر اطرافیان بی گناهشان می شد.

روایات زیادی درباره خشم و غضب هرا وجود دارد. زمانی زئوس، آگینا را به جزیره ای برد، هرا اژدهایی را فرستاد که مایه اذیت و آزار مردمان جزیره شد. هنگامی که ازبه دنیا آمدن دیونیزوس خبردار شد، دایه های خود را واداشت تا نابودش کنند، که تلاششان ناکام ماند.

هرا از هوسرانی های زئوس سرشکسته بود. زئوس ازدواجی را که برای هرا مقدس بود بی حرمت کرده بود و با عزیز داشتن فرزندانی که از دیگر روابط خود داشت، رنج و اندوهش را صدچندانمی کرد. برای نمک پاشیدن بر زخم هرا، آتنا کهن الگوی عقل را از سر خود زاد تا حتی این عملکرد هرا را هم به سخره بگیرد که یعنی به زنش نیازی نداری.

هرا بچه هایی داشت اما برای چشم و هم چشمی کردن با تولد آتنا، هرا هم خواست تا تک والد پسری باشد. هفاستوس خدای صنعتگری، حاصل تصمیمش بود. وقتی برخلاف آتنای کامل و بی عیب و نقص، هفاستوس را که پای معلولی داشت، به دنیا آورد، طردش کرده و از بام المپ به زمین پرتابش کرد.

هرا، سه جنبه گوناگون و در نتیجه سه جایگاه متفاوت در طول سال داشت. در بهار هرا، پارتنوس (هرای دوشیزه) بود، در تابستان هرا، تلیا ( هرای کامل یا هرای راضی) و در زمستان هرای چرا (هرای بیوه) بود.

این سه جنبه هرا، نمایانگر نمادین سه مقطع اززندگی زنان است که در فرهنگ های متفاوت، جلوه های متفاوتی می یابد. تصویری که ازهرای در بهار هست، هرا را در حال استحمام نشان می دهد، به نشانه پاک و دوشیزه بودن. در تابستان، با ازدواج کردن به کمال می رسد و در زمستان، از زئوس جدا می شود که نشان می دهد جدال با زئوس او را به انزوا کشانیده است.

 

نقش های کهن الگوی هِرا کدامند؟

  • همسر

  • متعهد

  • همسر

    کهن الگوی هِرا قبل از هر چیز و بیش از همه تمایل به همسر شدن را یادآور است. زنی که کهن الگوی هرایی در وی قویست، از ازدواج نکردن و زوج نداشتن، احساس خلأ فراوانی دارد. انگیزش زیادی برای ازدواج کردن دارد. هرا از ازدواج نکردن، همان قدر غصه دار و اندوهگین می شود که زن عاشقِ فرزند، از نداشتنش.

زن هرایی از فقدان مرد در زندگیش رنج می برد.

پرستار جذاب مطلقه ای تعریف می کرد: احساس می کنم حفره ای بزرگ در روحم به وجود آمده، زخمی که هرگز درمان نخواهد شد. خدایا چه قدر تنها هستم. با اینکه آدم های زیادی را دیده ام اما به نظرم هیچ کدام نمی خواهند با من رابطه ای جدی داشته باشند.

وقتی زنی نیاز جدی به ازدواج،  رابطه ای پایدار دارد، کهن الگوی هرایی وی، فشار زیادی می آورد و می خواهد که رابطه منجر به ازدواج رسمی شود.نفس ازدواج کردن به خودی خود برایش مهم است.

به اینکه مورد احترام قرار گیرد و افتخاری که ازدواج کردن نصیبش می شود، و اینکه او را “همسر کسی” خطاب کنند، نیاز دارد. صرف با هم بودن را نمی خواهد و حتی در این دوره زمانه که خیلی ها بدون ازدواج کردن به یکدیگر متعهدند و زیر یک سقف هستند، رضایت نمی دهد، خودِ ازدواج کردن را می خواهد.

چون زن هرایی تأیید دیگران را می خواهد، حتماً باید جشن عروسی مفصلی برایش گرفته شود و فقط عقد کردن برایش کافی نیست.برای وی ازدواج مایه رضایتمندی و کامل بودن است و دلش را لبریز از شعف می سازد. عروسی درخشنده، سرشار از هرا.

هرا نمی تواند صرفاً محصول فرهنگ پدرسالانه ای باشد که زن را فقط در صورتی معتبر می شمارند که توسط یک مرد انتخاب شده باشد (هر چه قدر مرد قدرتمندتر باشد، بهتر)، چون بسیاری از زنان نیز خواهان داشتن زوج و ارتباطی متعهدانه و توقعاتی از جمله برپاداشتن مراسم ازدواج باشکوه هستند.

  • متعهد؛

    کهن الگوی هرا توان متعهد گردیدن، وفاداری، صداقت را فراهم می سازد. امکان تاب آوردن و از پس مشکلات با همسر برآمدن را فراهم می سازد. وقتی هرا نیروی محرک باشد، تعهد زن شرطی نیست. وقتی ازدواج می کند در خوشی ها و ناخوشی ها متعهد است.

زنی که هرا ندارد، در روابط ناپایدار متعددی قرار گرفته و پس از گذشت جادوی عاشقی اولیه، مشکلات اساسی رخ می دهند. ممکن است هرگز ازدواج نکند و از شرایط خود کاملاً خرسند باشد. شاید هم پس از اجرای مراسمی بسیار باشکوه، چون هرا ندارد، پیوند جدی با همسرش نداشته باشد.

زنی که ازدواج می کند اما هرا ندارد، انگار جای چیزی در پیوندشان خالی است.

جنبه ی منفی کهن الگوی هِرا

کهن الگوی هرا، خشم و عصبانیت از بی بند و باری های زئوس را به خود وی نشان نمی داد. رنجی که از طرد شدن از جانب او احساس می کرد و خشمی که ازبابت تحقیر شدن توسط زئوس در خود احساس می کرد را به سمت معشوقه ها و زنان و فرزندانی که از این خیانت ها به وجود می آمدند، نشانه می رفت.

کهن الگوی هرا، زنان را مقصر می شناسند چون به همسرش وابسته است. زن هرایی هم وقتی مورد خیانت همسرش واقع می شود، خشم نشأت گرفته از این تحقیر و رنجی که نصیبش شده را با خشم و عمل ابراز می کند (مانند الگوهای پرسفون و دیمیتر افسرده نمی شود).

انتقام جویی به نوعی یک ترفند ذهنی ست که باعث می شود زن هرایی به جای احساس طردشدگی، احساس قدرتمندی کند.

چگونه کهن الگو یا آرکیتایپ هِرا را فعال کنیم؟

برخی زنان در میانه زندگی خود، نیاز به شباهت یافتن با هرا را احساس می کنند. آنان پیش از آن ارتباط های متعددی برقرار

 می کردند یا آن قدر بر حرفه خود متمرکزبودند که جایی برای ازدواج باقی نمی ماند. قبلاً یا از آفرودیت تبعیت می کردند که از این رابطه به رابطه دیگر پریدن را تشویق می کند یا از پرسفون که از متعهد شدن سر باز می زند یا از آرتمیس و آتنا که سرگرم دستیابی به اهداف خود هستند. شاید هم کشمکش ما بین کهن الگوها و علایقشان باعث شده زن با اینکه هرا هم داشته اما به خاطر تعارض میان کهن الگوها، نتواند ازدواج کند.

هنگامی که متعهد شدن به همسر، در فرد قوی نباشد، نیاز به پرورش هرا احساس می شود. این امر فقط زمانی امکان پذیر می گردد که زن نیاز به متعهد شدن را می بیند و اراده نگهداری از آن را دارد و ضمناً شانس و فرصت انجام آن را نیز پیدا کنذ. اگر مردی را دوست داشته باشد که او هم خواهان ازدواج با وی باشد، آن وقت زن می تواند بین تنها ماندن و یا با او بودن انتخاب کند. لازم است از تنوع طلبی آفرودیتی یا استقلال خواهی آرتمیسی دست برداشته و هرا را محترم شمارد. اتخاذ تصمیمی آگاهانه برای زن هرایی، پیوند وی را با این کهن الگو تقویت می کند.

اگر بودن با مردان ضد ازدواج، مانع از آن شود که زنی همسر شود، باید از ادامه ارتباط با چنین مردانی که به سمت ایشان جذب شده و شیوه ارتباطش با ایشان دست بردارد. ضمناً باید نگرش خود را نسبت به مردانی که از ارزش های سنتی پیروی می کنند، تغییر دهد چون نسبت به این گونه مردان که خواهان ازدواج کردن و خانواده داشتن اند، پیش داوری دارد. او هنگامی که نظرش را درباره این گونه مردان تغییر داد و مردی را متصور شد که قادر به متعهد شدن است، آنگاه اغناء نیاز به همسر شدن، امکان پذیر می گردد.

دوران کودکی زن هِرایی

در چهار یا پنج سالگی با هرای خردسالی مواجه می شویم که هنگام بازی، در حالی که در خانه را نشان می دهد، می گوید، “تو بابا باش و برو سرکار.”  ادای آدم بزرگ ها را در می آورد، و خانه را آب و جارو می کند و ظرف غذای پلاستیکی را روی میز می گذارد و انگار که هراست، منتظر فرا رسیدن شب و آمدن همسرش می شود.

(برخلاف دیمیتری جوان که مادر شدن برایش از هر چیزی مهمتر است و عروسکش را در گهواره می گذارد و ساعت ها، حرف ازغذا دادن و لباس پوشاندن و خواباندن “بچه” اش می زند). در شش یا هفت سالگی، وقتی گروه های سنی بچه ها از هم جدا می شوند و بیشتر دختر بچه های کوچولو، پسران را “مزخرف” خطاب می کنند، یافتن پسر بچه ای که با وی “خونه بازی” کند، تقریباً محال

می شود. حتی در همین سنین هم حامی چندانی برای هرا نیست و عمر کوتاه مدتی را سپری می کند و باید تا دوران بلوغ، صبر کند.

دوران نوجوانی و جوانی زن هِرایی

نوجوان اگر در رابطه ای قرار گیرد، بسیار متعهد است. با افتخار تمام، حلقه ی دوست پسرش را در زنجیری انداخته و به گردن می اندازد. درباره ازدواجی باشکوه رویاپردازی می کند و در خلوت و دفترچه خاطراتش نام فامیل جدید انتخابی خود را می نویسد.

برایش ارتباطی دائمی و پایدار داشتن، حیاتی است. اگر در دبیرستانی خصوصی و بالای شهری درس بخواند، پس حتماً منزلت اجتماعی همسر آتی خود را در نظر می گیرد. حواسش به مبصر کلاس، کاپیتان تیم مدرسه، اعضای داخل کلوپ هست. اگر هم ازطبقه متوسط و پایین باشد باز فرقی در اصل ماجرا نمی کند، الگو همان است. به دنبال ارتباط با مرد جوانی است که از موقعیت بهتری از خودش برخوردار باشد و بتواند شرایطی امن را فراهم سازد. اگر دوستی و ارتباط نصفه نیمه ای داشته باشد، تلاش خود را در رفتن به میهمانی ها و قرارها دو برابر می کند و ازمقام والا و درخشنده هرای المپی به آن دخترانی می نگرد که هنوز زوجی برای خود نیافته اند. دوران دانشگاه و بعد از آن هم همین الگو تکرار می شود.

برخی زنان هرایی طی دوران دبیرستان و یا اندکی بعد ازدواج می کنند تا هر چه زودتر بازی “خاله بازی” خود را داشته باشند. اما بسیاری از ماجراهای عاطفی دبیرستانی به سرعت به هم می خورند و خاتمه یافتن آن معمولاً برای زن هرایی جوان، توأم با رنج عاطفی فراوانی ست.

هرا به دانشگاه به عنوان زمان و مکانی مناسب برای همسریابی نگاه می کند. اگر باهوش و توانمند باشد، دوران دانشگاه موفقیت آمیزی خواهد داشت، فقط استادی خود را که توانایی اش را جدی گرفته اند، سرخورده می کند. برای زن هرایی، ادامه تحصیل به خودی خود حائز اهمیت نیست، فقط زمینه اجتماعی مناسبی را فراهم می سازد تا به خواسته خود برسد.چون به خاطر ازدواج کردن بوده که وارد دانشگاه شده، از گذر زمان و اینکه هنوز شوهری نیافته، مضطرب می شود.

زنان هراییاز جانب خانواده شان که مدام می پرسند، “پس کِی می خواهی ازدواج کنی؟” رنج فراوانی می برند، از درون احساس خلأ و بی معنایی می کنند و از بیرون هم با فشارهایی مواجهند که اطرافیان درباره ازدواج ایشان دارند.

دوران میان سالی زن هِرایی

اغنا کننده بودن یا نبودن دوران میان سالی به متأهل بودن یا نبودن وی و اینکه با چه کسی ازدواج کرده، بستگی دارد. اگر همسرش، مردی موفق بوده و ازدواج پایداری داشته باشند و از موقعیت مناسبی برخوردار باشند و قدردان زن خود باشد، آنگاه زن هرایی بهترین ایام زندگی خود را سپری می کند. اما برعکس، زن هرایی ازدواج نکرده، مطلقه یا بیوه، بدبخت ترین است.

در دوران میانسالی، ازدواج دستخوش طوفان هایی می شود که اغلب زن هرایی نمی تواند به خوبی از پس آن برآید.وقتی ازدواجش دستخوش ماجرا می شود، زن هرایی با حسادت ورزیدن و انتقام جویی، اوضاع را از آن چه هست، دشوارتر می کند.

اگر در دوران تأهل خود، شک کند که زنی هست که برای شوهرش،مهمتر از اوست، آن وقت آن چنان طوفانی به پا می کند که پایه های ازدواجش را که تا به این پایه برایش مهم بوده سست تر می سازد.

دوران کهنسالی زن هِرایی

برای زن هرایی که از هرای دوشیزه به مرحله ی هرای کامل رسیده، هرای بیوه شدن، سخت ترین ایام زندگی ست.

میلیون ها تن از زنانی که شوهرانشان زودتر از ایشان می میرند، همین حس و حال را دارند. هرا با بیوه شدن، نه فقط همسرش را از دست می دهد بلکه نقش همسر بودن خود را نیز از دست می دهذ، نقشی که برایش توأم با حس معنا و هویت است. از این رو احساس بی ارزشی می کند.

زن هرایی که بخش های دیگر درون خود را پرورش نداده، با مرگ شوهرش، پس از عزاداری دچار افسردگی عمیق، سرگردانی و تنهایی می شود. چنین واکنشی برخاسته از عواقب نگرش محدود و عملکرد ضعیف اوست. زن هرایی غالباً رابطه نزدیکی با فرزندانش ندارد چون همیشه شوهرش در اولویت بوده است. دوستان خوبی ندارد، که با ایشان روابط اجتماعی داشته باشد، چون همه جا و همیشه، نیمه ای از زوج بوده و حالا از دایره روابط اجتماعی بیرون افتاده است، همان کاری که خودش با زنان تنها می کرد.

حال، کیفیت زندگی زن هرایی بیوه، بسته به حضور دیگر کهن الگوها دارد و اینکه تا چه حد به اوضاع مالی خود سروسامان داده باشد. برخی زنان هرایی هرگز از غم مرگ همسرانشان بهبود نمی یابند.

زنان هرایی خوشبخت همراه با همسرانشان به کهنسالی می رسند و سالگردهای ازدواج طلایی شان را جشن می گیرند. اینان بسی خوشبختند، چون توانسته اند کهن الگویی که زندگیشان را معنادار می سازد، اغنا کنند.

وضعیت شغلی زن هِرایی

برای زن هرایی، کار درست مثل رفتن به دانشگاه در درجه دوم اهمیت قرار دارد. وقتی کهن الگوی هرایی در روان زنی قوی باشد، صرف نظر از میزان تحصیلات، حرفه، تخصص یا مقام و منزلتش، کار را فقط به خاطر اینکه کاری انجام داده باشد، انجام می دهد و جنبه مهمی از زندگیش نیست.

زن هرایی، شاید خیلی خوب کارش را انجام دهد و در این زمینه سرشناس شده و پیشرفت کند. اما به هر حال اگر ازدواج نکرده باشد، هیچ کدام از اینها برایش مهم نیست. مهم نیست دستاوردهایش چه باشند، از نظر خودش با توجه به مقیاس تک بعدی که دارد، آدم بازنده ای ست.

معمولاً در زنی که در محیط کار موفق است، کهن الگوها دیگر هم حضور دارند. با این حال اگر هرا الگوی اصلی باشد، برای کار و حرفه اش، اعتبار چندانی قائل نیست. اگر متأهل باشد، حرفه اش را با حرفه همسرش پیوند می زند تا ساعت های متمادی در کنار وی باشد و از وی مراقبت کند. گول ظاهر کار کردن و در عین شاغل بودن زن هرایی را نباید خورد؛ او یک شغل بیشتر ندارد، آن هم ازدواج کردن است.

این روزها که دو شغله بودن مرسوم شده، و نیاز مالی انگیزه این کار است، بسیاری از زنان متأهل شاغل، زنان هرایی هستند. با این حال زنان هرایی همیشه می گویند، ” هر چه تو بگی، همون کار و می کنم”. نمی توانند دوری از همسر را وقتی برای کار به شهری دیگر می رود، تحما کنند. هر کجا که باشد، حداقل آخر هفته ها، آنان نیز نزدش خواهند رفت. در حالی که بر اینکه کار او هم در سطح اهمیت کار همسرش است، تأکید نمی کند. برای این کار باید کهن الگوی فعال دیگری داشته باشد.

روابط زن هِرایی

  • ارتباط با دیگر زنان

  • ارتباط با مردان

  • ارتباط جنسی

  • ازدواج

  • فرزندان

  • ارتباط با دیگر زنان؛
    زن هرایی به ارتباط داشتن با دیگر زنان اهمیت چندانی نمی دهد و معمولاً دوست صمیمی ندارد. ترجیح می دهد با همسرش باشد. اگر هم دوستی نزدیکی با یک زن داشته باشد، حتماً پای کهن الگوها دیگر در میان است.

اگر مجرد باشد، قرار گذاشتن با مردان مجرد، مهم ترین امر است. ممکن است برای رفتن به مکانی، با زنی دیگر همراه شود اما فقط به این دلیل که به تنهایی رفتن به آنجا درست نیست. اما به محض اینکه در ارتباط نسبتاً استخوان داری با یک مرد قرار گرفت، وقت اندکی برای دوستان زن خود داشته، و معمولاً کنارشان می گذارد.

زن هرایی معمولاً رسوم اجتماعی را رعایت نمی کند، کاری که معمولاً بسیاری از زنان غیرهرایی انجام می دهند، این است که قرارهایی را که ازقبل با دوستان هم جنس خود داشتند به خاطر قرار با یک مرد به هم نمی زنند. وقتی هم که ازدواج کرده باشند، این شرایط همچنان به قوت خود باقی ست.

زن هرایی با زنان شوهردار، به عنوان نیمه یک زوج ارتباط خواهد داشت، و زنان مجرد را به دیده کسانیمی نگرد که قصد فریب دادن و دزدیدن همسرش را دارند، مخصوصاً اگر شوهرش، کمترین توجهی به اینزنان کند، و آنان را به این دلیل که همسری ندارند،

به هیچ می گیرد. بعد از ازدواج به عنوان نیمه یک زوج، ارتباط اجتماعی خواهد داشت. وقتی زن متأهل هرایی، فعالیتی را به اتفاق دیگر زنان انجام می دهد، آن فعالیت حتماً در ارتباط با حیطه تخصصی یا فعالیت های همسرش است. سازمان هایی هستند که در آن زنان متأهل شرکت می کنند و حتی در رأی گیری های سازمانی آن به مقام و منزلت شوهران توجه شده و به تبع آن رأی گیریمی شود.

وقتی زن هرایی با دیگر زنان متأهل رابطه برقرار می کند، پیوند میانشان معمولاً بیشتر دوستانه است نه صمیمانه. در نتیجه، زن هرایی به آسانی زنان بیوه یا مطلقه را از فهرست “دوستان”  خود خط می زند، چون دیگر فاقد زوج هستند. زنان هرایی به راحتی از روی هم جنسان مجرد خود رد می شوند، چون دروناً بر این اعتقادند که زن بدون همسر یعنی هیچ. بسیاری از بیوه هایی که کوچ و هجرت می کنند، انگیزه شان تغییر آب و هوا نیست بلکه صرف نظر از خشم و غرور لطمه خورده شان، خوب می دانند که دیگر در بین دوستان نزدیک سابق خود، جایی ندارند.

  • ارتباط با مردان؛
    در روزگاری که کهن الگو هرا در معابد یونان مورد پرستش واقع می شد و ازدواج زئوس و هرا تقدیس می شد، نام دیگر زئوس، تلیوس “زئوس راضی کننده” بود. زن هرایی هم از شوهرش همین توقع و انتظار کهن الگویی را دارد که راضی اش کند.

زن هرایی به سمت مرد موفق و توانمند جذب می شود، تعریفی که به طبقه اجتماعی خود و خانواده اش بستگی دارد. هنرمندان کم مایه، شاعران حساس و دانشمندان بی پول را به خود راه نمی دهد. برای زنان هرایی، مردانی که به اصالت هنر و یا اصول اخلاقی خاص خود معتقدند و به همین خاطر رنج می برند، جذاب نیستند.

با این حال، گاهی زنان هرایی هم مثل کهن الگوی هرا، در شرایطی ویژه قرار می گیرند. زئوسهم ابتدا با تغییر شکل خود به یک پرنده توانست به هرا نزدیک سود. اصلاً بعید نیست زن هرایی با مردی ازدواج کند که نیاز به اندکی گرمی دارد و یک مرد قدرتمند درست و حسابی، پس از آن ظاهر می شود. بسیاری از مردان بسیار موفق دنیا، درست مثل زئوس، کودک رشد نایافته و خامی هستند که اگر در معرض گرمی وجود یک زن هرایی قرار گیرند، قدرت بالقوه ایشان، بالفعل می شود. شاید شوهر دوستان نزدیک اندکی داشته، کسی را نداشته که غصه اش را بخورد و در نتیجه همدلی در وجودش جا و مأوایی ندارد.

ناپختگی عاطفی مرد، باعث می شود تا به جای آنکه در یک زن به دنبال عمق باشد، در سطح زنان متعدد ارتباط برقرار کند و به همین دلیل معشوق می گیرد، کاری که زن هرایی تاب تحمل آن را ندارد. شاید مرد تاجری باشد که شبی کاری را در شهری دیگر بگذارند. از رابطه اول جنسی خوشش می آید و بر این گمان است که چیزی که زنش از آن مطلع نشده باشد، مایع رنجش نخواهد بود. از حرف زدن درباره روابط و توضیح دادن اعمالش به زن هرایی نیز بیزار است و هم اجتناب می کند.

اگر زن هرایی، با مردی ازدواج کند که همچون زئوس پنهان کار و دروغگوست و اگر زن هرایی دروغ هایش را باور کند که ویژگی زن هرایی همین است که باور کند، مکرراً آسیب می بیند. بسیاری اززنان هرایی ناتوان اند چون فاقد قدرت تشخیص شخصیت و الگوهای پایه ای در رفتار افرادند. چنین زنانی در ارزیابی آدم ها، ظاهربین بوده و احتمالات را در نظر نمی گیرد.

بالاخره اینکه ممکن است بخشی از رنج و سرخوردگی ایشان به این دلیل باشد که میان سطح توقعات و انتظاراتی که داشتند، با واقعیات موجود، تفاوت زیادی هست.

 

  • ارتباط جنسی؛
    زن هرایی رابطه جنسی و ازدواج را توأمان می بیند. در نتیجه تا پیش از ازدواج دوشیزه باقی می ماند. تا پیش از ازدواج، تجربه ای نداشته و در این زمینه کاملاً به همسرش وابسته است.

شخصاً برای ارتباط پاپیش نمی گذارد و اگر مرد تحریکش کند، علاقه ای نشان نخواهد داد. ایده رابطه جنسی از سر وظیفه را احتمالاً اولین بار زن هرایی باب کرده است.

برای زن هرایی اصلاً عجیب نیست اگر در سال های آغازین ازدواج، ابداً به اوج لذت جنسی نرسیده باشد و ماجرا همچنان به همین شکل باقی می ماند مگر آنکه سر و کله آفرودیت در زندگی زناشویی شان پیدا شود.

  • ازدواج؛
    برای زن هرایی، مهم ترین روز زندگی، روز ازدواج شان است. از آن روز، نامی جدید اختیار می کند (دیگر هرگز از نام خانوادگی خود استفاده نمی کند). حالا همسر شده است و انگیزشی که از روزی که یادش می آید، در وجودش بوده، اغنا شده است.

طبقه متوسط آمریکایی، شرایط خوبی برای رشد زنان هرایی فراهم می آورد. زن و شوهرها تعطیلات آخر هفته را با هم می گذرانند. مرد خانه را به قصد کار ترک

 می کند و شب ها سر وقت به خانه بازمی گردد. دوستان مرد دارد و وقتی را با ایشان سپری می کند، به همسرش احترام می گذارد، انتظار دارد که وظایف خود را به خوبی انجام دهد و تصمیم دارد تا آخر عمر متأهل باقی بماند. این حالت روزمره، به تداومدو پایداری ازدواجشان کمک می کند. زندگی اجتماعی ایشان هم شرایط را برای با هم بودن، فراهم می کند.

زندگی مشترک مناسب حال زن هرایی ست. او می تواند پا به پای همسرش از نردبان ترقی بالا رود؛ چه تغییر مکان جغرافیایی و چه از شرکتی به شرکت دیگر را او به راحتی می تواند دوستان و همکاران سابق را پشت سر بگذارد، چون بیش از همه چیز، پیوند با همسر است که برایش والاترین معنا را در خود دارد. و چون ارتباطش با دیگران ضعیف است، همراه شدن با همسر برایش آسان است. در عوض، زنانی که پیوندهای دوستانه قوی دارند، از اینکه دوستانشان را از دست بدهند و تنها شوند، رنج می برند، مثلاً زنانی که کارشان برایشان مهم است و تغییر مکان دادن به منزله شروعی دوباره، برایشان بس دشوار است.

شادکامی زن هرایی منوط به وفاداری همسرش به او، ارزش قائل شدن برای ازدواج و قدر وی را دانستن است.

به سمت مردان موفق جذب می شود و بسیاری از این گونه مردان، از آن رو موفق شده اند که کارشان در رتبه اول اهمیت قرار دارد. در نتیجه، ممکن است زن احساس افسردگی کند، حتی اگر خبری از خیانت جنسی شوهر در میان نباشد، اگر شوهر زن هرایی به ازدواج اهمیت ندهد، برای او هم چندان رضایتمندی در پی نخواهد داشت.

در این روزگار، بیشتر وقتها زئوس به این دلیل ازدواج کرده و نقش همسری را بر عهده می گیرد که در اجتماع، حفظ ظاهر کند. با زنی ازطبقه اجتماعی خود یا بالاتر ازدواج می کند، تا به وقت ضرورت، در کنارش ظاهر شود. نوعی ترکیب بندی که برایش منفعت دارد و برای زن مصیبت بار است. اگر کهن الگوی دیگری هم داشته باشد، ممکن است بتواند این نکته را درک کند که ازدواجش دارای شکل ظاهری و خالی از محتواست.

زن هرایی از این خالی از محتوا بودن، بسیار رنج می برد. شوهر اغلب درگیر علایق دیگرش است، معمولاً درگیر بازی های قدرتی چون تجارت، معامله و فعالیت های سیاسی ست و توجه چندانی به وی ندارد.

ممکن است برای جبران این خلأ دست به کار فعالیت های اجتماعی بزند تا انگاره ای از زن و شوهر موفق راجلوه گر باشد. بسیاری از زوج های از نظر اجتماعی موفق، این چنین اند مثلاً در مراسم افتتاحیه اپرا یا بازگشایی بیمارستان شرکت می کنند اما در خلوت، از این با هم بودنی که ظاهر قضیه است، خبری نیست. چنین ازدواج کاسب کارانه ای مختص طبقه ای خاص نبوده و در تمامی طبقات اجتماعی رایج است.

صرف نظر از عدم رضایت زن هرایی از ازدواجش، برخلاف دیگر کهن الگوها، احتمال طلاق گرفتنش از همه کمتر است. زن هرایی همچون کهن الگو هرا که مورد تحقیر و بدرفتاری قرار می گرفت، می تواند رفتار نامناسب را تحمل کند. با تمام وجود ازدواج کرده است. حتی وقتی خودش طلاق گرفته ، آن را بد می داند.

اگر همسرش بخواهد که به خاطر زنی دیگر، ترکش کند و این نکته را با وی در میان بگذارد، زن به شدت مقاومت به خرج داده و اصلاً نمی خواهد حتی حرفش را بشنود.

ازدواج در ذهنش تجربه ای کهن الگویی ست، همواره همسر است. زن هرایی حتی بعد از طلاق، از نظر ذهنی هنوز خود را متأهل به شمار می آورد و هر گاه که تجردش به یادش آورده شود، از بابت آن متأسف خواهد شد. چنین واکنشی دیگران را دچار دردسر می سازد، ضمن اینکه مایه رنج خود وی نیز خواهد بود.

ممکن است او ساعات زیادی را صرف روان درمانی کند تا بلکه از تأثیر کهن الگویی هرا خلاص شود. در تجارب حرفه ای خود، تأثیر هرا را دیده ام. مثلاً، بیمارم زن هرایی مطلقه ای بود، که ما بین رنج و خشم در نوسان بود، و هنوز از نظر احساسی، خود را همسر متعهدی

 می دید. ممکن است مراجع بیمار، شوهر سابقی باشد که از دست تلفن های مکرر و هر روزه زن هرایی سابق خود، احساس خفقان می کند. یا مراجع، همسر جدیدی ست که از دست ایجاد مزاحمت های همسر سابق و اینکه هنوز خود را همسر شوهرش می خواند و از اعتبار مالی وی سوء استفاده می کند، بسیار خشمگین است.

  • فرزندان؛
    زن هرایی معمولاً فرزندانی دارد، چون این امر را بخشی از نقش زن بودن خود می داند. غریزه مادری چندانی ندارد مگر آنکه دیمیتر هم بخشی مهم از کهن الگوی وی باشد. از سر و کار داشتن با بچه ها خوشش نمی آید، مگر آنکه آرتمیس یا آتنا داشته باشد.

اگر زن هرایی صاحب فرزندانی باشد و نتواند کهن الگوی پیوند مادر_فرزندی را شکل دهد، فرزندانش ناتوانی وی را به حساب فقدان عشق و حمایت وی می گذارند. حتی اگر همسر و مادری تمام وقت باشد و حضور فیزیکی زیادی در زندگیشان داشته باشد، باز هم کمبود صمیمیت دارند و به نوعی دچار خلأعاطفی می شوند.

اگر شرایطی پیش آید که زن هرایی مجبور به انتخاب ما بین شوهر و یا فرزندانش شود، معمولاً برای نگه داشتن شوهر، پا روی فرزندانش می نهد.

مسیر رشدی زن هِرایی

با تشخیص تأثیر هرا و شناخت نقاط ضعف وی، اولین گام، برای فراتر رفتن وی، برداشته شده است. بسیاری از زنان می توانند با بازگشت به گذشته و روابطی که داشتند، دریابند که تا چه حد دلشان می خواست که ازدواج کنند. با اولین عشق دبیرستانی یا هر مرد دیگری که پیش می آمد، دلش می خواست ازدواج کند.

وقتی زنی تحت تأثیر هراست، با اولین مرد قابل احترام یا هر مردی که قراری با وی گذارد، و از وی درخواست ازدواج کند، صرف نظر از اینکه فکر کند چه چیزی برایش بهتر است، دست به ازدواج می زند. خوب است که ازدواج را تا مدتی به عقب اندازد بلکه شناخت بیشتری راجع به شوهر آینده اش بیابد. اینکه چه خصوصیاتی دارد؟ چه قدر از نظر عاطفی پختگی دارد؟ آیا آمادگی تشکیل خانواده را دارد؟ تا چه حد به متعهد بودن اهمیت می دهد؟ خودش واقعاً چه حسی نسبت به مرد دارد؟ چقدر به هم می آیند؟ پاسخ دادن به این سوالات واقعاً برای آینده ای شادتر داشتن زن هرایی، حیاتی ست. با ازدواج، به مرد وابسته می شود. حالا مرد است که تصمیم می گیرد که آیا زن هرایی خود را اغنا سازد یا ناکام و ناامید و انتقام جو کند.

  • فراتر رفتن هرا؛
    ضمن اینکه ازدواجی خوب، مهم ترین معنا در زندگی زن هرایی ست،محدود کردن خود به صرفاً همسر باقی ماندن، به این معناست که او جلوی رشد خود و توانایی سازگار شدن با شرایط مرگ یا طلاق احتمالی در آینده را می گیرد. ممکن است به طور ناخودآگاه با فعالیت ها و دوستان همسرش همخوان نباشد ولی به همسرش اجازه دهد که او خودش برای سپری شدن اوقاتش برنامه ریزی کند. به هر حال می تواند از الگوی خود آگاه شود و بفهمد که حقایق دیگری نیز در زندگی وجود دارند که می تواند در کنار همسر بودن، به آنها نیز دست بیابد.

در یک ازدواج سنتی، زن و مرد نیمی از کل هستند و هر یک نقش و وظیفه خاص خود را دارند. تخصصی کردن نقش ها، مانع از کامل شدن و فردیت یافتن هر یک از ایشان به تنهایی می شود. هر آن چه فرهنگ، آن را مردانه بداند، در زن رشدنایافته باقی می ماند.

زن هرایی به سادگی در چنین الگویی گرفتار می شود، حتی ممکن است از ندانستن درباره ماشین ها و اعداد و اینکه در دنیای مادیات و سهام چه خبر است، احساس غرور کاذبی کند، چون شوهرش تمام این کارها را به جای هردوشان انجام می دهد. در نتیجه اگر حتی اجازه این کار را بیابد، او به توانمندی زنان در این حیطه ها شک دارد. اما می تواند ازواکنشی عمل کردن دست بردارد و نقش فعالانه تری را در ازدواج برعهده گیرد.

می تواند ببیند که نقشی برای خود در نظر گرفته که در بهترین حالت، محدودش می سازد و در بدترین حالت ویرانش می کند و او را به فراتر رفتن از هرا وا می دارد. زن هرایی باید آگاهانه و مکرراً با کهن الگوهای دیگری که اجازه فراتر رفتن از نقش صرفاً همسری را فراهم می سازند، هم سو شود.

اگر با هِرا همانندسازی کنیم…

زندگی در قالب “هرایی” یعنی ایفای نقش همسری، چه این نقش دارای معنا و توأم با حس رضایتمندی باشد، و چه توام با درد و رنج، این دیگر به نوع ازدواج و میزان تعهد شوهر بستگی دارد.

هنگامی که غریزه بنیادی زن هرایی اغنا نشده باشد، همه تلاش خود را می کند. به این منظورمدام به دانشگاه یا سرکار می رود، با دوستانش هست و به امید یافتن شوهر به هر مکانی سر می زند.

با ازدواج، زن هرایی، همه فعالیت های خود را محدود کرده و صرفاً به نقش همسری خود و علایق شوهرش می پردازد.اگر شوهر به حمایت مالی همسر نیاز داشته باشد، زن به سر کار می رود. اگر زنی تمام وقت بخواهد، از سر کار خود بیرون آمده و حتی تحصیل خود را نیمه تمام رها می کند. اگر زن کار کند و شوهر بخواهد که کارش را عوض کند، چنین می کند. غالباً دوستان و علایق قبل ازازدواج خود را به هیچ می گیرد.

مردی که با زن هرایی ازدواج می کند، ممکن است احساس کند که بعد ازازدواج زنش دیگر آن زنی نیست که پیش از ازدواج بوده. زن قبل از آنکه در نقش همسر متعهد شود، علایق گسترده تری داشت.

حتی رابطه جنسی پیش از ازدواجش، بهتر از بعد ازازدواجش است.تغییر رابطه جنسی بعد از ازدواج، امری شایع است. نفوذ دیگر کهن الگوها بعد از ازدواج زن هرایی به نحو چشمگیری کاهش می یابد.

زن هرایی بعد ازازدواج شکوفا می شود. حال عروس باشکوه و زنی شاداب شده و اگر همسرش، زئوسی متعهد باشد که زنش را دوست دارد، ازدواجش عملاً معنادارترین بخش زندگیش خواهد شد. شاید کهن الگوهای دیگر هم نقشی بیابند، اما مهم ترین نقش برایش همسری است. اینکه زن هرایی فعالیت های خود را بعد از ازدواج کاهش دهد یا افزایش، به قدرت کهن الگوی هرا و اینکه تا چه میزان دیگر ابعاد خود را رشد داده و اینکه همسرش تا چه اندازه وی را در فراتر رفتن از صرف هرایی بودن، حمایت کند، بستگی دارد.

مردان حسود و سلطه جو که خواهان تحت اختیار و سلطه قرار دادن همسران خود هستند، از کهن الگوی هرایی حمایت کرده و مانع از رشد وی می گردند.

چالش های روان شناختی کهن الگوی هِرا

هرا در زندگی بسیاری اززنان تأثیر چشمگیری دارد. برخی کهن الگوهای دیگر، با همه معنادار بودنشان، احتمالاً به اندازه هرا اغناکننده نیستند، و البته به قدر هرا جنبه آسیب رسانی منفی ندارند. در نتیجه این موضوع بسیار مهمی است که زن هرایی مشکلات و جوانب منفی این کهن الگو را درک کند، چون هرا می تواند قدرتی گیرا باشد.

خلاصه ای از ویژگی های این کهن الگو

  • پرشکوه

  • باجلوه

  • زیبا

  • کهن الگوی ازدواج

  • بزرگ بانو

  • نگاه تیزبین و مراقب

  • تمایل به همسرداری و همسر شدن

  • انگیزش زیاد برای ازدواج

  • متعهد

  • وفادار

  • خشم و عصبانیت از همسر

  • وابسته

  • انتقام جو

  • زن متأهل

  • فاقد غریزه مادری

  • قضاوت گر

معرفی کتاب مرد مرد از رابرت بلای

معرفی کتاب مرد مرد رابت بلای

کتاب مردِ مرد اثری از رابرت بلای است که طبق قصه ی کوتاهی به نام آیرون جان به رشته ی تحریر درآمده است.
این داستان مربوط به قوم آریا می شود و تمام نمادهایی که در این داستان استفاده شده، هنوز هم در بین آریایی ها مشترک است.
دو مفهوم اصلی در این کتاب بیان شده است؛ مرد درون یا آنیموس و زن درون یا آنیما.
این دو مفهوم اصلی، جدید و نوین نیستند و سال ها پیش توسط یونگ مطرح شده بود اما آقای رابرت بلای در این کتاب به شیوه ای عمیق، خاص و مفصل به شرح و شفاف سازی آنها پرداخته است.

 

برای خرید و تهیه کتاب میتوانید از کلیک بر روی اینجا اقدام نمایید.

 

** توجه بفرمایید برای تهیه کتاب به منابع و وبسایت های دیگر مراجعه بفرمایید . کتاب ها در وب سایت من حقیقی بفروش نمیرسد**

کهن الگو هستیا و سفر به درون

کهن الگو هستیا و سفر به درون

کهن الگو هستیا و سفر به درون

در حال خواندن زندگی نامه ای در یک گروه کتاب خوانی بود که زندگی یک زن را در سفر درونی اش  توصیف می کرد و خصوصیات بارزش به شرح زیر بود؛ گرمابخش، درون نگر، لذت بردن از انجام کارهای کوچک و عمل گرا بودن در گمنامی، مراقبه گر و از همه مهم تر با تنهایی اش هیچ مشکلی نداشت…

هر کدام از ویژگی های مورد نظر در این زندگی نامه مرا یاد دوستی می انداخت که همیشه می گفتم؛ چرا دارای این الگوهاست؟ و خصوصیاتش در سفر درونی اش برایم عجیب بود اما در واقع (چرا) نداشت، او دارای الگوهایی بود که من درک و شناختی از آن نداشتم.

در این مقاله قصد داریم به شرح یکی دیگر از  کهن الگوها به نام  هِستیا در سفر به درون بپردازیم تا به درک و شناخت بهتری از خود و همچنین دیگران برسیم.

هستیا در مقام کهن الگو کیست

هستیا، کهن الگوی کانون خانوادگی یا مشخص تر بگوئیم، آتش روشن میان آتشدان وسط خانه و معابد بود. در بین المپی ها، کمترین اطلاعات از او در دست است. هستیا و معادل رومی اش، وستا را نقاشان و مجسمه سازان به تصویر نکشیده اند. در عوض این کهن الگو حضورش در مرکز خانه و معبد و شهر کاملاً احساس می شود.

نماد هستیا دایره است. اولین آتشدان ها، دایره ای شکل بودند، معابد هم همین طور، نه خانه و نه معبد هیچکدام مقدس نمی شدند اگر هستیا وارد نمی شد. وقتی وارد می شد، هر دو جا متبرک می شدند.

هستیا، آشکارا نوعی از احساس معنوی ایجاد می کرد. در عین حال، وجود آتش باعث حضور نور، گرمی و امکان پخت و پز می شد.

حضور کهن الگوی هستیا در خانه و معبد و در زندگی روزانه، محوریت داشت. حضور کهن الگوی هستیا در شخصیت هر زنی، به همین اندازه مهم است چرا که به وی حس تمامیت و بی کم و کاستی می بخشد.

 

هستیا در مقام کهن الگو کیست

شجره نامه و اسطوره شناسی هستیا

هستیا، اولین فرزند رئا و کرونوس بود. بزرگترین خواهر از رسته ی المپی های نسل اولی و برای نسل دومی ها، خاله و عمه بود. از نظر حق و حقوق خانوادگی ، او اولین فرزند از دوازده المپی اصلی بود اما در درخت خانوادگی المپی ها، به حسابش نیاوردند و وقتی هم که دیونیزوس خدای شور و سرمستی ارتقاء درجه یافته و جزء یکی از دوازده المپی شد، هیچ گونه اعتراضی نکرد، گرچه جایگاه او را اشغال کرد. از آنجایی که هرگز معشوقی نگرفت و در جنگ هایی که در اسطوره های یونانی وجود دارند، مشارکت نکرد، در بین خدایان و کهن الگوهای سرشناس یونانی، کمترین میزان اطلاعات درباره وی وجود دارد. با وجود این، بسیار محترم شمارده شده و آدم های میرا بیشترین پیشکش ها را به درگاه او نثار می کردند.

در سه منظومه هومر، اطلاعات اسطوره ای اندکی تحت عنوان “هستیا، آن دوشیزه ارجمند” وجود دارد که وی را یکی از سه کهن الگویی به شمار می آورد که آفرودیت قادر نیست تحت اختیار خود درآورده، تحت فشارشان قرار دهد و یا حتی “شوقی اندک را در وجودشان برانگیزاند.”

آفرودیت باعث شد تا پوسیدون (خدای دریا) و آپولو (خدای خورشید)، عاشق هستیا شوند. هر دو خواهان او شدند، اما هستیا قاطعانه دست رد به سینه شان نهاد و تصمیم جدی داشت که تا ابد دوشیزه باقی بماند.

بعد هومر، در سروده ای تحت عنوان “در ستایش آفرودیت” می نویسد، “زئوس جایگاهی زیبا و رفیع به هستیا بخشید، تا به جای هدیه، ازدواجی باشد که حاضر به پذیرفتن آن نبود؛ جایگاهش، در مرکز خانه ها و معابد بود تا بهترین پیش کش ها را نثارش کنند. در تمامی معابد او را گرامی می دارند و انسان های میرا، او را به دیده کهن الگویی محترم برخورداستایش  می نگرند.

هستیا و کهن الگوی دوشیزه یا باکره

هستیا در بین سه کهن الگوی دوشیزه از سن و سال بیشتری برخوردار بود. برخلاف آرتمیس و آتنا، برای اکتشاف دنیا و یا ساخت شهر به بیرون نمی رفت. در خانه و معبد، کنار آتشدان می ماند.

ظاهراً، هستیای مرموز، وجه اشتراک اندکی با آرتمیس سریع العمل یا آتنای زره پوش دارد، که ذهنی تیز و فعال دارد. با این اوصاف، این سه کهن الگوی دوشیزه، ویژگی های نهفته و مرز مشترکی با یکدیگر دارند، تفاوتشان در حیطه علایق و شیوه عملکرد این سه کهن الگوست، هیچ کدام توسط کهن الگوی مرد یا مردان میرا قربانی نشدند. هر کدام توان متمرکز باقی ماندن بر چیزی که برایشان مهم بوده بی آنکه توسط نیازها و خواسته های دیگران و یا نیاز خود به دیگران، حواسشان پرت شود، داشتند.

نقش های کهن الگوی هستیا کدامند

  • آگاهی متمرکز بر درون
  • نگهبان آتش
  • نگهبان آتش معابد
  • پیر خردمند

آگاهی متمرکز بر درون

کهن الگوی هستیایی، از این جهت که هشیاری و آگاهی متمرکز بر درون دارد، با دو کهن الگوی دوشیزه دیگر، هم سوست.

به هر حال حیطه ای که بر آن متمرکز می شوند، متفاوت است. آرتمیس تمرکزی برون نگر دارد، تمرکز آتنا بر دستیابی به اهداف یا پیش بردن برنامه هایش است و هستیا بر تجارب ذهنی و درونی متمرکز می گردد. برای مثال هنگام مراقبه، کاملاً در آن غرق می شود.

شیوه ادراک هستیا، فهم شهودی درباره ی رخدادها از طریق نگریستن به درون است. حالت هستیایی به ما اجازه می دهد تا با متمرکز شدن بر آن چه که شخصاً برایمان حائز اهمیت است، در ارتباط با ارزش های خود باقی بمانیم.
با چنین تمرکز درون نگرانه ای، می توانیم از موقعیت، ادراک پیش نگرانه ای داشته باشیم. ضمناً با این روش می توانیم درباره خصوصیات دیگران بینش یافته و الگوی رفتاری و اعمال دیگران را تشخیص داده و احساس کنیم. چنین بینش و دورنمای درون نگرانه ای، زمانی به دردمان می خورد که در شرایطی قرار گرفته ایم که با همه اطلاعات و داده هایی که از طریق پنج حس دیگر خود داریم، باز هم دچار تناقض و تعارض شده ایم اما با کمک بینش شهودی شفاف، می توانیم از مخمصه بیرون بیاییم.

ضمناً ممکن است هستیای درون، وقتی به مسائل مورد توجه خود می پردازد، نسبت به دیگر اطرافیان خود بی اعتنا و بی توجه به نظر رسد. باز هم این بی اعتنایی از ویژگی های مشترک ما بین سه کهن الگوی دوشیزهاست. ضمناً غیر از اینکه به پس کشیدن و روگردانی از دوستی با دیگران علاقه مند است.

هستیای “یگانه با خویشتن” دنبال آرامشی ست که ازسکوت به دست می آید، همان چیزی که در گوشه نشینی یافت می شود.

 

نقش های کهن الگوی هستیا کدامند

 

نگهبان آتش

هستیا، در مقام کهن الگوی آتش، کهن الگوی فعال در زنانی ست که خانه داری را فعالیتی معنادار می بینند و نه روزمرگی مشقت بار. با هستیا، نگهبانی از آتش ابزاری ست که زن می تواند خود و خانه اش را تحت فرمان گیرد. زنی که نیازمند هماهنگی درون زاد است، با انجام تکالیف روزانه، با این جنبه از کهن الگوی هستیایی در رابطه قرار می گیرد.

گرایش به انجام جزئیات خانه داری، فعالیتی بسیار مشابه با مراقبه کردن است. اگر زن هستیایی قلم خوبی داشته باشد و بتواند روند درونی خودیابی را از طریق انجام فعالیت های روزانه، به نگارش درآورد، می تواند کتابی در باب. “زن و هنر خانه نگاری” بنگارد. او وظایف خانه داری را انجام می دهد چون به خودی خود، برایش مهم اند، از انجام دادنشان لذت می برد.
از انجام این امور لذت می برد، درست مانند زنی که در مذهب خود، فعالیتی را “برای رضای خدا”  انجام می دهگر هستیا، کهن الگوی اصلی زنی باشد، وقتی کارهایش را تمام کرد، دروناً حس خوبی خواهد داشت. در شرایط مشابه، آتنا از دستیابی به اهداف نظافت، حس رضایت دارد و آرتمیس از اینکه وظیفه خود را انجام داده، حالا می توانند بروند و به کارهای دیگر خود برسند.

وقتی هستیا حضور دارد، زن وظایف روزمره خود را به گونه ای انجام می دهد که انگار کلی وقت دارد. به ساعت نگاه نمی کند. چون نه کارش را طبق برنامه انجام می دهد و نه “در قالب زمان” در می آید. در نتیجه به قول یونانی ها زمان کایروسی ست، به این معنا که همراه و ذوب در زمان است. که از نظر روانشناختی، بسیار خوب است (تمامی فعالیت هایی که در آن گذر زمان حس نمی شوند.)

وقتی لباس ها را جدا کرده، و برای شستن می برد، ظزف ها را می شوید، گردگیری می کند و هیچ عجله ای ندارد، در تمام این فعالیت ها، آرامش از وجودش جاریست.

نگهبانان آتش، آدم های پشت صحنه اند و گمنام. توجه کسی را به خود جلب نمی کنند، شخصیت های مشهور و خبرسازی هم نمی شوند.

نگهبان آتش معابد

کهن الگوی هستیایی در جوامع مذهبی، مخصوصاً جوامعی که سکوت را پاس می دارند، امکان شکوفا شدن بیشتری دارد. دستورات مذهبی کلیسای کاتولیک و مذاهب شرقی که دستور کار مراقبه ای دارند، شرایط خوبی را برای زنان هستیایی فراهم می سازند.

دوشیزگان وستایی و راهبه ها از کهن الگوی هستیایی تأسی می جویند. زنان جوانی که وارد صومعه و دیر می شدند، تمامی هویت پیشین خود را کنار می نهادند، نام کوچکشان تغییر می کرد و از اسم فامیل شان نیز دیگر استفاده نمی کردند. لباس های یک شکل می پوشیدند و برای “بی خود” شدن تلاش کرده و خواسته های خود را به کناری می گذاردند، خود را در خدمت مذهب قرار می دادند.

حالا که بیشتر غربی ها، مذاهب شرقی را جذاب یافته اند، می توان زنان هستیایی را به همان تعداد در آشرام زیاد دید که در صومعه ها. دعا کردن و یا مراقبه کردن، هر دو شیوه های تمرکز بر درون هستند. تمرکز ثانویه بر جامعه هدف (خانه یا صومعه) گرچه از اهمیت کمتری برخوردار است اما به نوعی خود یک نوع عبادت است.

بیشتر هستیاهای خدمتگزار در صومعه ها، زنانی گمنام اند که بدون هیاهو در مراسم عبادی روزانه و مناسک خانه داری جوامع مذهبی خود فعالیت می کنند. خوب است توجه داشته باشیم که زنان عضو این جوامع، ترکیبی ازهستیا با دیگر کهن الگوهای قدرتمند را به نمایش می گذارند. مثلاً سنت ترزای آویلایی، عارفی ست که او را به واسطه نوشته های پرشور و جذبه اش می شناسیم، که ترکیبی از هستیا و آفرودیت را به نمایش می گذارد.

جایزه صلح نوبل به مادر ترزایی تعلق گرفت که ترکیبی از هستیا و دیمیتر داشت. مادران روحانی ارشدی که انگیزش معنوی دارند، رهبران اثرگذاری هستند که ویژگی های آتنا را همراه با هستیا دارند.

جنبه هایی توأمان خانه و معبد هستیایی را، هنگامی شاهدیم که در خانه مناسک مذهبی مستمر اجرا می گردد.مثلاً هنگامی که زن هستیایی کلیمی مشغول آماده سازی شام فصح است. هنگام چیدن میز با همه جزئیات طاقت فرسای آن، حضور آرامش بخش زن هستیایی را شاهدیم.

پیر خردمند

هستیا، مسن ترین خواهر نسل اول المپی ها و خاله و عمه بزرگ نسل دومی ها، مقام افتخاری والایی داشت. فراتر از کشمکش ها و بازی های اقوام خود قرار گرفته و از ایشان دوری نمود و به این ترتیب از درگیری عاطفی و آنی پرهیز می کرد. وقتی زنی از این کهن الگو تبعیت می کند، اتفاقات آن گونه ای که دیگران را برمی انگیزاند، بر وی تأثیری نمی نهد.

وقتی کهن الگوی درونی فردی هستیایی ست، زن نسبت به آدم ها، نتایج، موقعیت ها و قدرت وابستگی ندارد. همان گونه که هست، کامل است. مَنِ خود را دخالت نمی دهد چون هویت وی مهم نیست و به شرایط بیرونی تعلق ندارد در نتیجه توسط اتفاقات بیرونی مشعوف یا تباه نمی شود.

از امیال، رها و فارغ از اعمال و رنج ها، آزاد از هر دو دنیای درون و بیرون است. با این وجود، سرشار از حس امتنان همچون نوری سپید، استوار و پویاست.وارستگی هستیا باعث می شود تا ویژگی کهن الگوی “زن خردمند” برازنده اش باشد. شبیه به زن جاافتاده و پا به سنی است که تجارب فراوان خوب و بد را توأمان دارد و نه تنها روحش آسیب ندیده بلکه شخصیتی همچون فولاد آبدیده دارد.

ویژگی بارز کهن الگوی هستیا

توجه به درون، روشنگری معنوی و معنا

هستیا، کهن الگوی توجه به درون است. “مرکزیت استواری” که به فعالیت معنا می بخشد، مرجع درونی که به زن اجازه می دهذ تا در میانه تکالیف بیرونی، اختلافات یا روزمره ها و هیاهوهای هر روزه، پابرجا و استوار بماند. زنی که در شخصیت خود هستیا را داشته باشد، زندگی پرمعنایی دارد.

آتشدان مدور هستیا که آتشی درون آن روشن گردیده است، حکم ماندالا را دارد. ماندالا همان انگاره ای ست که در مراقبه شاهدیم و نمادی از تمامیت یا کل را دربردارد.

“خویشتن” همان وضعیتی ست که به هنگام فردیت و یگانگی احساسمی کنیم. حسی که انگار با همه آن چه در پیرامونمان است، در وحدت هستیم.

در این سطح معنوی، “اتصال” و “وصل” به گونه غریبی یکسان است. احساس می کنیم در ارتباط با مرکزیتی درونی قرار گرفته ایم که منبع سرشاری از گرمی و نور (استعاره ای که می توان آن را با خواص گرمابخشی و نوردهی آتشی معنوی، همسان دانست). این آتش به کسانی که در خانه خود دوست داریم، گرما می بخشد و ما را در ارتباط با کسانی قرار می دهد که از ما دورند.

آتش مقدس هستیایی، در آتشدان خانواده ها و معابد وجود داشت. کهن الگو و آتش، در واقع یکی هستند و خانواده ها را با خانواده ها، محله ها و شهرها و جوامع پیوند می دهد. هستیا، پیوندی ست که این وحدت و پیوند را میسر می سازد. هنگامی که این کهن الگو، محوریت روحانی و ارتباط با دیگران را فراهم می کند، تجلی خویشتن را شاهدیم.

 

ویژگی بارز کهن الگوی هستیا

چگونه کهن الگو یا آرکی تایپ را فعال کنیم

می توان هستیا را در خلوتگاه آرام و پرسکوت و ازطریق انجام صبورانه کارهای خانه یافت. در چنین شرایطی زن به طور کلی در آن غرق می شود و عجله ای برای نشان دادن ندارد، و از هماهنگی و نظم به وجود آمده، کمال لذت را می برد. حتی کسانی که اصلاً هستیایی نیستند هم ایامی این چنینی را که در تماس با هستیا بودند به خاطر می آورند. برای مثال روزی را که صرف تمیز کردن کمد لباس ها کرده و لباس های به درد نخور را از لباس های مناسب جدا کردند و در خلال این فعالیت، برخی از خاطرات و اتفاقات ناخوشایند و خوشایند را به یاد آورند. در انتهای کار، کمد لباس مرتب شده و احساس می کند که روزش را مفید سپری کرده است.

یا زنی که از خلال نگریستن به آلبوم عکس و مرتب کردن آنها، با هستیا ارتباط برقرار می کند.

زنانی که هستیایی نیستند، می توانند تصمیم بگیرند که وقتی را صرف بودن با “هستیا” کنند که بخش ژرف نگر، آرام و متمرکز درونشان است. به این منظور باید برایش وقت گذاشته و فضایی ایجاد کنند. مخصوصاً زنانی که تحت نفوذ کهن الگوهای دیگری هستند زندگیشان پر از فعالیت و روابط است و همیشه ازاینکه حتی یک لحظه هم وقت نمی کنند که به خود برسند، نالان اند.

دعوت از هستیا برای حضور در کارهای روزمره خانه داری، در شرایطی که اکثر اوقات حضورش بسیار کم رنگ است، نیازمند تلاش فرد به قرار گرفتن در نگرش هستیایی ست. پس از اینکه تصمیم به انجام کاری گرفته می شود، زن می بایست برای آن وقت کافی در نظر گیرد.

مثلاً، بردن لباس ها برای لباسشویی و بعد تا کردن و جا به جا کردن آنها، که برای بسیاری از زنان که شتاب می ورزند، کار حوصله بری ست. برای آنکه نگرشی هستیایی داشته باشیم، باید از زمانی که صرف انجام این تکلیف می کنیم، لذت ببریم و ذهنمان را آرام سازیم.

برای حضور هستیا، باید در هر زمان، فقط بر یک تکلیف متمرکز شده و آن را با آرامش انجام داد. فقط وقتی یک اتاق کاملاً تمیز شد، سراغ اتاق بعدی رفت. انگار که مراسم چای ژاپنی در حال انجام شدن است. در هر حرکتی از این مراسم، کمال آرامش رعایت می شود. فقط در این حالت است که آرامش جای آشفتگی های ذهن وراج را خواهد گرفت.

معیارهای در نظر گرفته شده، به خود زن بستگی دارد اما شیوه انجام آن، باید توأم با آرامش و حس حضور هستیایی باشد. او خدمتکار نیست که قرار باشد نیازها و معیارهای دیگران را در زمان مقرر انجام دهد، بلکه کهن الگویی دوشیزه است که هنگام انجام امور با شیوه درست، حضور خواهد یافت.

مراقبه کردن، باعث فعال شدن و قدرت بخشیدن به این کهن الگوی درون نگر و ژرف اندیش می شود. وقتی شروع به مراقبه کردن هر روزه می کنیم، حسی از تمامیت یافتگی و تمرکز می یابیم و از درون صلح و هماهنگی را احساس خواهیم کرد که خود نشان از حضور هستیا دارد.برخی زنان، هنگام حس حضور هستیا، شعر می گویند.

دوران کودکی زن هستیایی

هستیای خردسال، خیلی شبیه به پرسفون خردسال است. هر دو، دلنشین و بچه هایی “سر به راه و بی آزارند”. از “لجبازی های وحشیانه” ای که برخی از کودکان تا دو سالگی دارند، خبری نیست.

اما تفاوت آشکاری میان شخصیت های این دو وجود دارد.پرسفون از دیگران تأسی می جوید و مشتاق راضی کردن دیگران است. هستیا ممکن است کاری را که دیگران می خواهند انجام دهد و نقاب شاکی نبودن بزند، اما وقتی هم که به حال خودش می گذاریش، به خوبی خود را با شرایطی که دارد، سرگرم می سازد. هستیا کوچولو، خصلت آرامی و خود بسندگی را داراست.
اگر بلایی سر خودش بیاورد یا غمگین شود، به اتاقش می رود و جای خلوتی را پیدا می کند تت به تنهایی خود را آرام سازد، خود برای خود مادری می کند. گاهی دیگران که مجذوب خصوصیات وی شده اند، او را صاحب “روحی کهنسال” می خوانند که کنایه از دانایی یا آرامش اوست.

دخترک هستیایی، کمتر جلب توجه کرده و به ندرت واکنش شدید دیگران را باعث می شود. شاید وقتی که اتاقش را تمیز می کند، جایزه ای هم بگیرد. گاهی آن قدر در خود فرو می رود که باید او را به خانواده و دنیای بیرون فراخواند.

دوران جوانی و نوجوانی زن هستیایی

هستیایی نوجوان از هیجانات و التهاب های احساسی دوران بلوغ به دور است. در چنین شرایطی مانند کهن الگوی هستیاست که هرگز در هیچ ماجراجویی و جنگی که دیگر المپی ها شرکت می کردند، همراه نبود. در نتیجه ممکن است از نظر اجتماعی کنار گذاشته شود، چون به کناری می ایستد و به این دلیل که خودبسنده است.

شاید اگر جنبه های دیگر خود را پرورش دهد، دوستانی یافته و در مدرسه و فعالیت های اجتماعی، مشارکت کند. دوستانش، سکوت، آرامش و ثابت قدم بودنش را دوست دارند، گرچه گاهی از وی عصبانی می شوند که چرا مشارکتش اندک بوده و رقابت جو نیست و در نزاع بی طرف می ماند.

ممکن است هستیا در دوران بلوغ، اعتقادات مذهبی راسخ تری بیابد.

اگر بخواهد که دنبال اعتقاداتش رود، درگیر نزاع هایی با والدینش می شود. با اینکه برخی از خانواده های کاتولیک وقتی می بینند که دخترشان می خواهد راهبه شود، خوشحال می شوند اما بسیاری دیگر معتقدند که دیگر شورش را درآورده است.

اخیراً هستیایی ها به انواع و اقسام مذاهب شرقی رو آورده اند که از دهه ۱۹۷۰ باب روز شده اند. هنگامی که دختران هستیایی پا به آشرام ها می نهند و به زبان بیگانه نیایش می کنند، نام های جدید برمی گزینند، بسیاری از والدین واکنش های تندی نشان می دهند و به اشتباه گمان می کنند که می توانند به راستی جلویشان را بگیرند و ساکتشان کنند. اما دختران هستیایی در کمال اطمینان و یقین کاری را می کنند که می خواهند و طبق آرزوها و آمال والدینشان عمل نمی کنند.

وقتی زن هستیایی وارد دانشگاه می شود، از ناشناس باقی ماندن در دانشگاه های بزرگ خشنود است. زنی با روح هستیایی، بعید است که در رفتن به دانشگاه، دلیلی شخصی همچون چالش های هوشمندانه یا یافتن شوهر، یا متخصص شدن در یک حیطه داشته باشد، دغدغه اش اینها نیست. برای اینکه اینها را بخواهد، باید کهن الگوهای دیگری حضور داشته باشند. بیشتر زنان هستیایی که وارد دانشگاه می شوند، این کار را یا به خاطر حضورداشتن کهن الگوهای دیگر انجام می دهند یا اینکه اطرافیانشان چنین انتظاری دارند.

دوران میان سالی زن هستیایی

به نظر می رسد زن هستیایی وقتی پا به میان سالی می نهد، دیگر همه چیز زندگیش سر جای خود قرار گرفته است. اگر ازدواج کرده باشد، حالا کدبانویی ست که در متن نقش مورد علاقه خود جای گرفته است. اگر ازدواج نکرده باشد، گر چه “پیر دختر” شده اما اهمیتی نمی دهد و به دنبال یافتن مردی برای خود نیست. اگر مشغول به کار در یک دفتر باشد یا در یک صومعه یا آشرام زندگی کند، بخش جدایی ناپذیر آن شده و نقش مهم خود را بر عهده دارد.

ممکن است زن هستیایی در دوران میان سالی وارد صومعه و آشرام شده، تغییر نام دهد و خود را وقف مسیر معنوی خاصی کند.برای خود او این امری طبیعی ست، همیشه به آن اعتقادی قلبی داشته و حالا فقط دارد آن را عمقی تر پی می گیرد اما از نظر خویشان، چنین تصمیمی غیرمترقبه است چون هستیای کم حرف، هرگز درباره این بعد از زندگیش حرفی نمی زده است.

دوران کهنسالی زن هستیایی

همیشه می توان در زن هستیایی، ردپایی از باتجربگی و خردمندی را دید. او توان پیر شدن ولی در عین حال، باشکوه و متین باقی ماندن را دارد. می تواند به راحتی به تنها زندگی کردن خود ادامه دهد که احتمالاً پیش از آن هم به همین منوال بوده است.

شاید همان گونه که در حالت اسطوره ای، نقش عمه و خاله را داشته، در زندگی زمینی هم، برای اعضای خانواده، هر وقت که به وجودش نیاز داشتند، همین نقش را ایفا کند.

بیوه شدن و آشیانه خالی، دو بحران اصلی ست که زنان سنتی با آن مواجه می شوند. با اینکه زنان هستیایی اکثراً هم همسرند و هم مادر اما شخصاً نیاز جدی و عمیقی به ایفای این دو نقش ندارند. در نتیجه از دست دادن این نقش ها، آن گونه که برای زن هرایی یا دیمیتری تأثیرگذار است، در رابطه با زن هستیایی، مایه افسردگی نیست.

کنار آمدن با دنیای بیرونی برای زن هستیایی دشوار است.اگر به واسطه طلاق یا بیوگی ، دیگر نتواند نقش کدبانویی خود را انجام دهد و آمادگی مالی مواجهه با چنین ایامی را نداشته باشد، بعید است که بتوانیم گلیم خود را در این دنیای مادی پر رقابت، ازآب بیرون بکشد، و احتمالاً به جمع بزرگواران بی بضاعت خواهد پیوست.

زن هستیایی کهنسال، ممکن است در خانه سالمندان زندگی کرده و یا مواجب گیر سازمان های حمایت از نیازمندان شود اما همچنان روح قدرتمند خود را حفظ می کند. معمولاً سالهای واپسین را بدون آنکه حسرت به دل زندگی بوده و یا از مرگ بترسد، در انزوا و به تنهایی زندگی می کند.

وضعیت شغلی زن هستیایی

محیط های کاری پررقابت، برای زنان هستیایی جذابیت چندانی ندارند. زن هستیایی فاقد جاه طلبی و نام و شهرت خواهی است. دلش نمی خواهد در چشم باشد. برای قدرت، ارج و اعتباری قائل نبوده و برای فراتر از دیگران قرار گرفتن، نقشه نمی کشد.

در نتیجه، زن هستیایی خواهان انجام امور ساده محل کار است، طوری که دیده نشود. او به قدری این وظایف را در دفتر، خوب انجام می دهد که حکم “یک جواهر” را می یابد که به طور خودکار و بی سروصدا کارش را انجام می دهد و وارد حرف و گپ ها و سیاست بازی های محل کار نمی شود، حرف گوش کن است و فضای گرمی را ایجاد می کند. زن هستیایی از قهوه دادن و پذیرایی کردن خوشش می آید و حضورش در محل کار، کاملاً محسوس است.

زن هستیایی در حیطه تخصصی خود، خوش می درخشد. اگر لازمه آن شغل، پایداری و صبر باشد مثلاً برای عکاسی، زن هستیایی ایده آل است، چون نوعی “نگاه به درون” در چشمانش موج می زند، درست مثل گربه ای غرق در درون خود، که نگاهی به محیط اطراف خود می اندازد.

ضمناً بسیاری از زنان هستیایی، به خاطر صبر و پایداری شان مدل های عکاسی خوبی می شوند چون برای شکار لحظه مناسب و ارزشمند، می بایست صبور باشی. ممکن است هستیا همکاری خوبی با دیگر بخش های زنانه داشته باشد. مثلاً بهترین معلم های مهدکودک ها، تلفیقی از زنان دیمیتری و هستیایی اند.

اطرافیان چنین زنی معتقدند که او فضای دنج و منظمی گرداگرد خود درست می کند، هیچ وقت آشفته حال نمی شود. شاید این آرامشبه بچه ها هم سرایت کند. نمی دانیم چگونه، اما این را می بینیم که اتاق لبریز از بچه های پر سر و صدایی ست که از سر و کول هم بالا می روند اما او فضا را سرزنده و گرم کرده و بچه ها مشغول بازی و خوشی اند. هرگز عجله ای در کارش نیست، همه توجهش را به کار می دهد.

یکی را در آغوش می گیرد و بازی یا کتابی را پیشنهاد می دهد و بچه ها را سر جایشان نگه می دارد.

 

وضعیت شغلی زن هستیایی

روابط زن هستیایی

  • ارتباط با زنان
  • ارتباط با مردان
  • ارتباط جنسی
  • ازدواج
  • هستیا و هرمس؛ دو وجه کهن الگویی
  • فرزندان

ارتباط هستیا با زنان

زن هستیایی، اغلب چند دوست خوب دارد که هر از گاهی از بودن با وی لذت می برند. به احتمال زیاد، زنانی که با زنان هستیایی دوست هستند، شخصاً خود نیز ویژگی های هستیایی دارند و ویژگی های درونی خود را در دوست هستیایی خود تجسم یافته می بینند.

زن هستیایی در دوره های زنانه ای که به غیبت می پردازند، شرکت نمی کند. از گروه های روشنفکر نمایانه و آنهایی که بحث سیاسی می کنند هم خوشش نمی آید.

شنونده ای صبور و گل سرسبد جمع دوستان است و محفل را گرم می سازد.

ارتباط هستیا با مردان

زنان هستیایی مردانی را به خود جذب می کنند که خواهان زن آرام و ساکت اند، زنی که پرخاشگر نباشد و خودکفا باشد. چنین مردانی برای خود نقش مرد سنتی قائل اند. کسی که رئیس خانه است و نان آور خانه. مردانی که زن طناز می خواهند یا زنی می خواهند که برایشان مادری کند و دلگرمشان سازد، نباید زن هستیایی بگیرند و باید شانس خود را در جای دیگری بجویند.

معمولاً زنان هستیایی، مردانی را به خود جذب می کنند که برای زنان دو نوع نقش “مقدس” یا “فاسد” قائل اند.این گونه مردان، زنان بدون تجربه جنسی را “خوب” می دانند، زنانی که علاقه ای به رابطه جنسی ندارند و در نتیجه “پاکدامن” هستند.
زنانی که ارتباط خوبی با مردان دارند را “بد” و “فاسد” می خوانند. این گونه مردان با زنان دسته اول ازدواج کرده و با زنان گروه دوم ارتباط خارج از چارچوب ازدواج برقرار می کنند. ازدواج با چنین مردی باعث می شود تا زن هستیایی، رابطه جنسی پرشوری نداشته باشد، چون همسرش دنبال چنین ارتباطی نیست.

بسیاری از ازدواج های سنتی، توسط مردان هرمسی تاجر دائم السفر پرمشغله صورت می پذیرد که همسری هستیایی اختیار می کنند، تا آتش خانه را روشن نگه دارد.

چنین ترکیبی اغلب برای هر دو طرف مناسب حال است. هر یک از طرفین چنین ارتباطی که در آن هر کدام فردیت خود را حفظ می کنند، سود زیادی به دست

می آورند. شوهر، وقتی می داند که زنش به خوبی از پس همه چیز برمی آید و دیگر کاری باقی نمانده تا او انجام دهد و همیشه فضای خانه ای پر صلح و صفا را برای وی فراهم می سازد تا او بتواند با گرفتاری های دنیای بیرونی سر و کله بزند و از اینکه دیگر دغدغه خانه را ندارد، بسیار خرسند است. او از روحیه مستقل و آزاد و در عین حال خانگی همسرش خوشش می آید.

در عوض، زن هم ازاینکه اختیاردار سر و سامان دادن به امور خانه، طبق دلخواه خود بوده و دغدغه مسائل مالی خانواده را ندارند و می تواند فضای خانه را به دلخواه خود اداره کرده و غذاهای خوب خود را تدارک ببیند، مشعوف است. شوهر هرمسی اش ذاتی دائم الحرکت دارد و چون باید قراردادهای جدید کاری ببندد و یا زیاد کار کند، خیابان های جدیدی بسازد و مذاکرات مهمی داشته باشد، از زن هرایی خوشش نمی آید و به زن آتنایی که می تواند در اجرای کارها کمکش کند، نیازی ندارد. در نتیجه لازم نیست همسری همراه در سفرهای کاری یا میهمانی های حرفه ای به همراه داشته باشد و از زن هستیایی خود، کاملاً راضی ست.

همسر هستیایی ترجیح می دهد در خانه بماند و فضا را مناسب بازگشت همسرش از سرکار سازد، غذایی تهیه کند، و هنگامی که همسر برونگرایش، بیرون از خانه فعال است، پشت صحنه بماند. او اجازه می دهد شوهرش هدایت امور را بر عهده داشته باشد. زن ساعت های زیادی را صرف ترتیب دادن و برگزاری میهمانی شب مطلوب برای شوهرش می کند، در حالی که کسی متوجه و قدردان این همه زحمت او نیست.

ارتباط جنسی

وقتی زنی کهن الگوی اصلی اش هستیایی ست، به رابطه جنسی بها نمی دهد. جالب اینجاست که حتی وقتی به ارگاسم می رسد، باز هم همین نظر را دارد.

زنان هستیایی در رابطه جنسی منعطف و پذیرا هستند. یکی از مردان به همسرش گفته بود که مایل است فقط ماهی یا دو ماهی یک بار رابطه جنسی داشته باشند.

زن هستیایی پذیرفته بود، اگر پیش می آمد راضی بود و اگر هم پیش نمی آمد اصلاً به آن فکر نمی کرد.در خلال عشق ورزی، آفرودیت حضور می یابد و بعد از آن دیگر خبری از او نیست.از نظر هستیایی فاقد شور جنسی، رابطه جنسی “تجربه ای خوب، گرم و مطبوع ” است که دلش می خواهد برای همسرش مهیا سازد.

ازدواج

زن هستیایی در قالب سنتی ” همسر خوب” می گنجد. به خوبی از پس کارهای منزل برمی آید. نه دنبال جاه طلبی های شخصی خود است و نه برای همسرش.

اهل نق نق کردن هم نیست. اهل عشوه و طنازی و خیانت هم نیست. گرچه به اندازه ی هرا به خیانت کردن همسرش بها نمی دهد اما مانند او به ازدواجش وفادار باقی می ماند، مگر آنکه آفرودیت، راهی به درونش بیابد.

همسر هستیایی، ظاهراً زن وابسته ای به نظر می رسد که به خوبی نقش سنتی خود را ایفا می کند. اما این طور نیست، چون محمل کنترل وی درونی ست. بخشی از وی، همچنان کهن الگویی دوشیزه و متکی به خود است و نیاز به مرد ندارد، تا از نظر عاطفی اغنا شود. بدون مرد، زندگی متفاوتی خواهد داشت اما بی معنا و بی هدف نخواهد بود.

شرح وظایف زنان متأهل سنتی، بسته به اینکه کدام کهن الگو فعال باشد، با یکدیگر فرق دارد. هرا بر نقش “زن” تأکید دارد، دیمیتر بر جنبه “مادر” ی ، آتنا بر “مدیریت با نظم و ترتیب” تأکید دارد اما هستیا، کدبانویی را بر همه ترجیح می دهد.

هستیا و هرمس

دو وجه کهن الگوییستون و دایره حلقوی شکل، نمادهای دو اصل مردانه و زنانه اند. در یونان باستان، ستون همان “هرم” بود که بیرون از خانه ها برپا می شد و نماد هرمس بود، در حالی که آتشدان داخل خانه ها، نماد هستیا بود.
در هندوستان و دیگر نقاط مشرق زمین، ستون و حلقه با یکدیگر “جفت” می شوند، ستون برپا داشته، داخل حلقه نماد زنانه می شود. در این کشورها، حلقه و ستون با یکدیگر جفت می شوند، در حالی که در یونان و روم، این دو نماد هرمسو هستیا، گرچه به هم مربوطند اما جدا از یکدیگر قرار می گیرند. برای تأکید بیشتر بر این جدایی، اذعان می شود که هستیا دوشیزه ی ابدی ست که هرگز به او راهی نیست.

او عمه محترم سالخورده هرمس، جوان ترین المپی ست، غیرممکن ترین وحدت.از دوران یونان باستان، فرهنگ غرب میان نیروهای نرینه و مادینه، ذهن و جسم، منطق و عشق، فاعل و مفعول، خط کشی کرده است و در تمامی این موارد، برای شق اول، ارج و اعتبار قائل گردیده است.
هنگامی که هستیا و هرمس،هر دو در خانه ها و معابد مورد ستایش و اعتبار قرار داشتند، اعتبار و ارزش هستیا به مراتب بیشتر بود. اما بعدها، هستیا بی ارزش گردیده و فراموش شده، آتش مقدس، دیگر شعله ور نیست و آن چه هم که هست، دیگر محترم نیست.

در دورانی که ارزش های زنانه هستیایی فراموش شده و دیگر افتخاری محسوب نمی شوند، اهمیت ژرف نگری، بازگشت به درون و یافتن معنا و صلح و آرامش و ارج نهادن به خانواده به منزله منبع گرمی کاهش یافته و حتی گم می شود. علاوه بر این، حس بنیادین پیوند با دیگران، فراموش می گردد، همان طور که گسستن پیوند میان شهروندان یک شهر، کشورو حتی کره زمین را شاهدیم.

فرزندان

زن هستیایی، مخصوصاً اگر در روانش دیمیتر هم حاضر باشد، مادری عالی می شود. وقتی به درون خود می رود، اندکی فاصله می گیرد و مهر و محبتش جنبه ای دور و غیرشخصی می یابد. معمولاً توجه مهرآمیز و پذیرایی نسبت به فرزندانش دارد. جاه طلب نبوده و اجازه می دهد بچه ها خودشان باشند.

مراقبت خوبی از بچه ها به عمل می آورد و صد البته، محیط خانه ی گرم و امنی را فراهم می سازد. بچه های هستیا نیازی به تقابل و قانون شکنی ندارند. وقتی هم که بزرگ می شوند و برای درمان می آیند ازبابت مادران خود، مشکلات روانی حادی پیدا نکرده اند.

او نمی تواند رقابت جویی و معاشرت اجتماعی را به فرزندانش آموزش دهد، راههای پیشرفت حرفه ای را هم همین طور. چون در این موارد، شخصاً توانمند نیست.

مسیر رشدی زن هستیایی

مشکلات زن هستیایی هنگامی آشکار می شوند که خلوت دنج خانه یا معبد را رها می کند و می خواهد راهی را در دنیا برای خود بگشاید. به عنوان یک فرد درونگرا وقتی با تعجیل و رقابت جویی دیگران مواجه می شود، احساس نابسندگی و پرت بودن از ماجرا می کند مگر آنکه دیگر جنبه های شخصیتی خود را ارتقاء دهد.

 

مسیر رشدی زن هستیایی

نقاب اجتماعی درخور

روزگاری واژه پرسونا به منزله نقاب هایی بود که بر چهره می زدند تا شناخته نشوند.در روانشناسی یونگی پرسونا به منزله نقابی ست که فرد برای سازگاری اجتماعی بر چهره می زند تا بتواند در دنیا ایفای نقشی را بر عهده گیرد. راهی ست برای آنکه خود را به دیگران عرضه کرده و به آن شکل و شمایل نشان دهیم.

کسی که نقاب کارآمدی دارد همچون زنی ست که ازمیان کمد لباس خود، لباسی را متناسب با شرایط بیرونی و سن و سال و شخصیت خود برداشته و برای پوشیدن انتخاب می کند. شیوه رفتار، گویش و تعامل ما با دیگران و چگونگی بازشناسی مان از میان تمامی این نقش ها، همگی بخش هایی از همین پرسونا هستند.

زن هستیایی ذاتاً علاقه ای به نقاب ندارد. برایش مهم نیست که دیگری چه کسی است و چه نقابی بر چهره زده است و خودش چه نوع نقابی بر چهره بزند تا تأثیر خوبی از خود ارائه دهد. اما به هر حال، اگر نخواهد که خواهر روحانی شود و اگر بخواهد از صومعه به در آید، آن وقت مجبور به تعامل کردن با دیگران و سلام و علیک با دیگران و معرفی کردن خود و خلاصه همان اموری ست که در این فرهنک پررقابت، دیگران انجام می دهند.

برایش اینها آسان نیست و باید که یادشان بگیرد. اغلب طی کردن این مراحل برایش دردناک است. با بودن در گردهمایی های بزرگ احساس نابسندگی، تابلو بودن، خجالت و برهنگی می کند، نقاب خود را نابسنده می شمارد و فکر می کند، “هیچ چیز بر تن ندارد.”  این برهنگی در خواب های شبانه اش هم هست. گاهی پریشان خاطرش می سازد. اول اینکه می بیند، چیزی بر تن ندارد.

گاهی این رویاها به گونه استعاری به وی هشدار می دهند که خود را بیش از حد نمایان کرده است. آن هم در مقابل کسانی که در شرایطی مشابه، خود را با نقاب می پوشانند.

زن هستیایی که در مصاحبه شغلی یا ارزیابی حرفه ای حاضر می شود، باید آگاهانه نقابی بر چهره زند، و برای دست و پا کردن رزومه کاری به درستی دقت کند.

لازم است تصویری مطلوب از “کیستی” متناسب با شرایط خاص ارائه دهد و باید چندین نقاب دیگر هم در آستین داشته باشد و امتحانشان کند تا بالاخره آن نقابیرا که به قدر کافی “پوشش” متناسب با اوست بیابد.

جرأت ورزی با کمک آرتمیس، آتنا و آنیموس

زن هستیایی علاوه بر نقاب ، به توانایی جرأت ورزی نیاز دارد، باید جنبه فعالی در شخصیت خود داشته باشد، تا وقتی که در تعامل با دیگران قرار می گیرد، در دنیای بیرونی از وی مراقبت به عمل آورد. کهن الگو هستیا، دنبال قدرت نبود و برای دستیابی به سیب های طلایی دست به رقابت نزد، از ارتباطات کنار کشید، از مردان المپی دوری گزید، پشت صحنه ی نبرد تروا هم نبود و در صدد حمایت، نجات، تنبیه و حتی کمک کردن به هیچ انسان میرایی برنیامد.
برخلاف کهن الگوی هستیا، زن هستیایی مجبور است در میان مردم باشد. می بایست به ورای دیوار خانه و معبد رود، آمادگی چنین تجاربی را ندارد مگر آنکه بخش های دیگری از روانش کمکش کنند تا فعال، با تجربه و با دل و جرأت شود.

آرتمیس و  آتنا ، کهن الگوی زنان فعال اند و می توانند کمکش کنند تا این مهارت ها را کسب کند، آنیموس(روان مردانه ی زنان)  که همان بخش مردانه شخصیت اوست نیزمی تواند کمک حالش باشد.

ویژگی های آرتمیسی و آتنایی را می توان برانگیخت، اگر در فعالیت های رقابت جویانه، اردوهای تابستانی، گروه های زنانه، ورزشی های تیمی مدرسه شرکت کند، دختری که از نظر کهن الگویی هستیایی است، خیلی زود در زندگیش می فهمد که باید در میان مردم باشد و ازسطح توقعات هستیایی خود فراتر رود. به این منظور می تواند کهن الگوهای دیگر را در خود بیدار کرده و پرورششان دهد. در نتیجه، می تواند با ویژگی های آرتمیسی_آتنایی در شخصیت خود همکاری کند.

زن هستیایی ممکن است احساس کند که بخش زنانه، خانه دار، آرام و هستیایی درونش تحت تأثیر تجارب بیرونی قرار نمی گیرد. ممکن است احساس کند که در عوض، ضمن فرآیند سازگاری یافتن با دنیای اجتماعی پررقابت، نگرش مردانه یا همان آنیموس را در خود پرورش داده است. یک آنیموس خوب پرورش یافته، می تواند همچون مردی درونی باشد که به محض نیاز به جرأت ورزی و سخن گفتن، حاضر و آماده است. به هر حال، هر چه قدر هم که این آنیموس قَدَر قدرت باشد، اما زن او را “بیگانه” خوانده است.

ارتباط زن هستیایی با آنیموس درونش، غالباً رابطه ای هستیایی_هرمسی ست. درست همان جایگاهی را دارد که در خانه های یونانی شاهدیم.هستیا در مرکز خانه ها حکم آتشدان را داشت و هرم یا ستون بیرون از در خانه، حکم هرمس را. هرمس خدای نگهبان درگاه خانه و یاور مسافران بود.

هنگامی هم که هستیا و هرمس بیانگربخش های درونی یک زن باشند، هستیا می تواند شیوه و راهی پنهان و درونی برای بودن باشد، و آنیموس هرمسی درونش، راهی مؤثر برای زیستن در دنیای بیرونی فراهم سازد.

زنی که احساس می کند آنیموس هرمسی درونش، در رابطه با جهان بیرونی فعال است، این حس را دارد که جلوه مردانه ای در اختیار دارد که می تواند به کمک آن، راه خود را در دنیای بیرونی باز کند، و باکمک آن، با دل و جرأت و خوش سر و زبان باشد. آنیموس وظیفه دیگری هم دارد. اینکه مراقب و حافظ دنیای خصوص و درونی وی باشد و مزاحمین ناخواسته را بیرون کند.

هستیا با کمک یک آنیموس هرمسی، می تواند در شرایط پررقابت، کاملاً مراقب خود بوده و توانمند عمل کند. به هر حال، وقتی قرار باشد آنیموس نقش بخش جرأت ورز زن را ایفا کند، همیشه هم در دسترس نیست. مثلاً زن گوشی را برمی دارد تا جواب تلفن را دهد و فکر می کند دوستش زنگ زده اما در عوض صدای یک فروشنده را می شنود که با پررویی و بی ادبی تمام سوالات خصوصی بسیاری از وی می کند و شاید هم ازطرف مؤسسه خیریه ای ست که برای دریافت کمک مالی و یا انجام کار داوطلبانه به وی فشار می آورد. در شرایطی که آنیموس ازقبل آمادگی نداشته و در نتیجه حضور ندارد، زن هستیایی غافلگیر می شود.

سوزان گریفن، برنده جایزه ای در بخش شعر و نویسندگی و نویسنده کتاب زن و طبیعت، متوجه شد که پیوند درونی شخصیت وی هستیایی_هرمسی است. در خانه حضوری نرم و آرام دارد و هستیای وجودش، بودن در آشپزخانه را دوست دارد و خانه را مثل بهشت می کند. این بخش بسیار شخصی سوزان گریفن، در تضاد کامل با حرفه نویسندگی و ویراستاری وی قرار دارد که نیازمند ویژگی های فصاحت، سریع العمل بودن و سیاستمداری ست، که در اصطلاح آن را “کیمیاگر” می خوانند، هم اویی که هم با خودش است و هم در عین حال رهگذر.

اگر با هستیا همانندسازی کنیم

“هستیایی” زیستن، به معنی خودبسندگی، گمنامی و محو بودن است، فضایی که محوریت اصلی را در خانواده داراست. بسیاری اززنان می دانند چنین نقش پشت صحنه ای به چه معناست. معمولاً دیگران قدر چنین کسانی را نمی دانند، در حالی که خودشان عواطف خود را دخیل نمی دهند. یک زن هستیایی، شخصیتاً فاقد جرأت ورزی است. حتی ازاینکه دیگران قدردان او نیستند، گله و شکایتی هم نمی کند.

کارهای خانه می تواند مرجعی ازشادابی و نشاط را برایش فراهم سازد و وقتی می بیند همه زحمتی که کشیده، ظرف مدت کوتاهی به هم ریخته شده، احساس پوچی می کند. زن هستیایی کدبانوی نگهبان آتش، وقتی می بیند تلاش هایش از نظر دیگران بی ارزش و معناست، از پای درمی آید.

همانندسازی با هستیای از نظر عاطفی دور از دسترس، باعث می شود تا عواطف و احساسات خود را مستقیماً ابراز نکند. زن هستیایی عشق و توجه نسبت به دیگران را به طور غیرمستقیم و ازطریق عمل ابراز می کند. این گفته خردمندانه که “آب های آرام، عمیق اند” ، وصف الحال عواطف عمیق هستیایی درون گراست که سطحی نیست. چون زن هستیایی ابرازگر نیست.

اطرافیان نزدیک و مهم زندگیش ازاینکه برایش مهم اند و دوستشان دارد، بی خبراند. خلوتی که هستیا آن را گرامی می دارد، ممکن است به انزوا بدل شود چون اطرافیانش درکی از آن ندارند و شاید او را به حال خود رها کنند.

دردناک است وقتی که مردی می خواهد عاشق هستیا باشد و هستیا هم عاشق اوست اما مرد هیچ وقت نمی تواند از این موضوع باخبر شود. گرمی اش، آن قدر غیرشخصی و دور از دسترس است که هرگز به کلام درنیامده و آغوشی هم در میان نخواهد بود، مخصوصاً کسانی که بسیار دوستشان دارد. برای فراتر رفتن از هستیا، زن می بایست ابراز احساسات کردن را بیاموزد، تا کسانی که برایش مهم هستند، از ماجرا مطلع شوند.

مشکلات روانی زن هستیایی

هستیا به عنوان کهن الگوی خود درون، فاقد منفی بودن است. در نتیجه تعجبی ندارد که به طور بالقوه، علائمی از مشکلات روانی رایج را نداشته باشد. نه با خدایان و نه با انسان های میرا چالشی ندارد. و از آنجایی که از هر دو فاصله می گیرد، تنها و منزوی ست.

به هر حال، اساسی ترین مشکلات زن هستیایی، به فقدان هایش مربوط می شود نه به آنچه که دارد. از میان تمامی خدایان و کهن الگوها المپی، تنها کسی ست که مشابه کاملاً انسانی ندارد. تنها کهن الگویی ست که نه انگاره ای از وی رسم گردیده و نه نقاب شخصیتی دارد. درگیری عاطفی پیدا نکرده، با کسی هم تعارض و درگیری ندارد. در نتیجه، تجربه و مهارتی هم در این حیطه ها نداشته است.

 

مشکلات روانی زن هستیایی

خلاصه ای از ویژگی های این کهن الگو

  • کهن الگوی کانون خانوادگی
  • آتش روشن
  • گرمابخش
  • دوشیزه ارجمند
  • قابل ستایش
  • مراقبه گر
  • معنوی
  • خودآگاهی
  • گمنام
  • محوریت در خانه و معابد
  • درون نگر
  • درون گرا
  • شهودی
  • گوشه نشین
  • خانه دار
  • کدبانو
  • آدم پشت صحنه
  • متمرکز بر درون
  • آرامش بخش
  • عدم وابستگی به آدم ها
  • وارستگی
  • زن خردمند
  • دانا
  • روشنگر معنوی
  • خاله و عمه و دوشیزه

کهن الگوی آتنا در سفر به درون

کهن الگوی آتنا در سفر به درون

کهن الگوی آتنا در سفر به درون

در حال صحبت بودند که اینها را شنیدم؛

_مگر عقل نداری که این فرد را به عنوان شریک عاطفی ات انتخاب کرده ای!

+می دونی چیه ، وقتی عاشق میشی دیگه عقل و منطق رو از دست میدی.

تفاوت این دو فرد در چیست؟، هر کدام به چه ویژگی هایی برای تعادل نیاز دارند؟، چرایی رفتار و عملکرد آنها چیست؟ الگوهای این افراد چیست؟ چرا رفتار و عملکرد هر کدامشان با تعجب همراه است؟ و….

اگر هم با مبحث کهن الگوها آشنا باشیم کنجکاو می شویم که چه کهن الگو یا کهن الگوهایی در این افرد شاخص است؟

قصد داریم برای دریافت جواب سوال هایتان به کهن الگوی آتنا بپردازیم.

 

سرفصل ها

 

کهن الگوی آتنا در سفر به درون

آتنا در مقام کهن الگو کیست

در یونان، کهن الگوی آتنا، دوشیزه ی خرد و صنایع بود و در روم باستان او را مینروا می نامند. او نیز همچون آرتمیس، کهن الگویی دوشیزه و به پاکدامنی و تجرد وفادار بود. کهن الگوی جنگاور زیبا و باشکوهی بود و حامی قهرمانانی که خود برمی گزید و از شهری که به یاد او برپا داشتند، حفاظت می کرد.
از میان تصاویری که از کهن الگوها به ترسیم آورده اند، او تنها کهن الگویی ست که زره پوشیده، سپری در بازو و نیزه ای در دست دارد و کلاه خودش را به عقب ترسیم کرده اند تا زیباییش هویدا باشد.

کهن الگویی بود که به وقت جنگ، بهترین تدابیر را در نظر می گرفت و به وقت صلح دست اندر کار تولید صنایع دستی خانگیمی شد، هر دو نقش برازنده وی بودند. او حافظ شهر، حامی جنگاوران، کهن الگوی نساج ها، زرگران، کوزه گران و خیاطان بود.

از نظر یونانیان آتنا بود که انسان ها را در رام کردن اسب ها یاری داد، یادشان داد که برای اسب ها افسار درست کنند، یادشان داد تا خیش، یوغ گاوآهن و ارابه بسازند، درخت زیتون، هدیه مخصوص او به آتن بود و باعث شد تا کشتزارها مملو از درختان زیتون شوند.

آتنا را اغلب با جغد، بازشناسی می کنند. پرنده ای که نماد خِرَد است و چشم هایی تیزبین دارد. یک جفت مار در هم پیچیده شده نیز بر ردا و سپر وی نقش بسته است.

اگر نقشی از آتنا وجود داشته باشد، حتماً در کنارش یک مرد هم نقاشی شده است. مثلاً در کنار زئوس نشسته یا زره بر تن در کنار پادشاه ایستاده یا پشت سر آشیل یا اودیسه ایستاده که هر دو از نامورترین قهرمانان یونانی در منظومه ایلیاد و اودیسه بودند.

از دیگر مهارت های وی چه در حیطه رزم و چه به وقت صلح، عبارتند از توانمندی برنامه ریزی و اجرایی و فعالیت هایی که نیازمند تفکر هدفمند است. از ویژگی های خِرَد او، عملی و راهبردی بودن ایده هایش است. آتنا برای تفکر منطقی ارج و اعتبار قائل است و میان اراده و هوشمندی از سویی و انگیزش و تمایل از سوی دیگر، مسلماً شق اول را انتخاب کرده و بر آن پافشاری می کند. روح او در شهرها جاری است؛ برخلاف آرتمیس از نظر آتنا، آن چه را که وحشی است باید یا رام کرد و یا معدوم ساخت.

آتنا را در مقام کهن الگوی خِرَد به عنوان کَسی می شناسند که راهبردهایی عملی و برنده را در نظر می گرفت. در مقام کهن الگو، همان الگویی ست که زنان منطقی آن را پی می گیرند، زنانی که به جای آنکه به دنبال قلب خود بروند، از سر (ذهن) خود تبعیت می کنند.

آتنا کهن الگویی ست زنانه که نشان می دهد، می توان عقل را بر عواطف ارجح دانست و در میانه ی تعارض ها انتخاب های درست انجام داد و برخی زنان ذاتاً این ویژگی ها را دارند. این گونه زنان شبیه آتنا هستند نه اینکه “مثل مرد” ها عمل کنند.

جنبه تفکر مردانه یا آنیموس او نیست که دست به کار شده بلکه آتناست که شفاف فکر کرده و درست عمل می کند. مفهوم آتنا کهن الگوئیست که طرز تفکر یونگی را به چالش می کشد که معتقد است زن با بخش مردانه خود، یعنی آنیموس است که فکر می کند، چون کنش تفکر از من(ایگو) زنانه فاصله دارد. وقتی زنان دریابند که می توان زن بود و در عین حال مثل آتنا به خوبی فکر کرد، احساس و نگرش بهتری درباره زن بودن خود می یابند و دیگر لازم نیست بترسند که مبادا مردانه شده باشند.

آتنا فقط یکی از انواع کهن الگویی است که می تواند در یک زن فعال باشد، در نتیجه می تواند به کمک دیگر کهن الگوها بشتابد.

مثلاً اگر هرا در زنی فعال باشد و بخواهد برای کامل شدن، همسری برای خود داشته باشد، آنگاه آتنا می تواند شرایط را فراهم ساخته و راهکارهایی در نظر گیرد تا مردی را برای وی فراهم کند. یا اگر آرتمیس در زنی فعال است و بخواهد که در مرکز تحقیقات بهداشت و مطالعات زنان طرحی ارائه کند، موفقیت این طرح به حضور سیاستمدارانه آتنا نیاز دارد. اگر زنی بتواند کهن الگوی آتنایی خود را فرا بخواند؛ پیروی از عقل، او را در یافتن و یا حفظ سلوک و برخوردهای درست یاری می دهد.

شجره نامه و اسطوره شناسی آتنا

آتنا ورودی شگرف به جمع المپی ها داشت. وقتی از سر زئوس زاده شد، زنی رشدیافته بود که زره ای طلایی رنگ به تن و سپری در دست داشت و گریه ای کرد که بیشتر به صدای نعره های جنگی شباهت داشت. در برخی روایات، زایمان او را سزارین گونه می دانند. زئوس سردرد شدیدی گرفت و هفاستوس فرق سر او را شکافت تا راهی برای بیرون آمدن آتنا باز شود.

آتنا، زئوس را تنها والد خود می دانست. زن دست راست پدر شد و تنها المپی بود که زئوس، هم آذرخش و هم آجیس را که از نمادهای قدرت وی به شمار می رفتند فقط به او می سپرد.

کهن الگوی مادرش متیس را نمی شناخت. درواقع به نظر می رسد که از مادر داشتن خود بی خبر بود. وقتی متیس آتنا را باردار شد، زئوس فریبش داد، کوچکش کرد و قورتش داد. شایع شده بود که متیس دو فرزند بسیار استثنایی خواهد داشت؛ دختری هم شأن زئوس که مشاور وی در شهامت و خَرَد می شد و پسری که تمامی دردها را شفا می داد و روزگاری سرور تمامی خدایان و انسان ها خواهد شد. زئوس می خواست با قورت دادن متیس، بر سرنوشت خود فائق آمده و خصایص وی را از آن خود سازد.

در اسطوره ها آتنا، حامی، پند دهنده، صاحب قدرت در دادن آزادی و هم عهد قهرمانان بود.در خلال جنگ تروا، آتنا فعالیت های زیادی در جبهه یونانیان انجام داد. مراقب قهرمانان مورد علاقه خود بود به خصوص آشیل که هولناک ترین و توانمندترین سلحشوران یونانی بود، بعدها اودیسه را در سفر طولانی برای رسیدن به خانه یاری داد.

علاوه بر راهبری قهرمانان، نزدیک ترین نظر را به جناح زئوس داشت و طرفدار مردسالاری بود. دادگاهی برای رسیدگی به ماجرای اورستوس ترتیب داد که در ادبیات غربی اولین دادگاه به شمارمی آید.

اورستوس مادرش را کشته بود تا انتقام پدرش را بگیرد. آپولو دفاع از اورستوس را بر عهده داشت؛ ادعا کرد که مادرش فقط تخمی را در بطن خود داشته که پدر بارورش کرده است در نتیجه بر این اصل صحه نهاد که مرد بر زن ارجحیت دارد و در این زمینه آتنا را شاهد مثال آورد که حتی از رحم مادر نیز زاده نشده است. رأی داوران کاملا برابر بود تا اینکه آتنا رأی نهایی را داد.

او طرف آپولو را گرفت و باعث شد تا اورستوس آزاد شود و ارزش های پدرسالارانه را به مادر سالارانه ترجیح داد.

آتنا و کهن الگوی دوشیزه یا باکره

آتنا، جزء دسته کهن الگوهای دوشیزه یا باکره است.

ویژگی های آسیب ناپذیری و بی عیب و نقص آرتمیسی در مورد آتنا نیز صادق هستند. وقتی آتنا در روان زنی حکمفرما باشد، آن زن نیز مانند آرتمیس و یا هستیا صرفاً به اولویت های شخصیتی خود اهمیت می دهد. آتنا نیز همچون کهن الگوی آرتمیس باعث می شود تا زن مستعد شود که به جای در نظرگیری نیازهای دیگران، نیازهای خودش را در اولویت قرار دهد.

آتنا یک فرق اساسی با آرتمیس و هستیا دارد، چون خواهان همکاری و دوستی با مردان است، به جای کناره گرفتن از مردان و یا طرد کردن ایشان، از بودن در فضای عمل و اقتدار مردانه لذت می برد.

ویژگی های کهن الگوی دوشیزه مانع از آن می شوند تا درگیری عاطفی و جنسی با مردان و کسانی پیدا کند که با آنان همکار است.می تواند همکار و همکلاس و رازدار مردان باشد، بی آنکه درگیر عواطف عاشقانه یا صمیمیت عاطفی با ایشان گردد.

آتنا در هیئت زنی کامل با المپی ها همکاری و دوستی داشت. توصیفی که در اسطوره از آتنا آمده، نشان می دهد که او به امور دنیایی علاقه مند بوده است. در نتیجه به نظر می رسد آتنا بیانگر کهن الگویی پخته تر و مسن تر از کهن الگوی دوشیزه ای چون آرتمیس باشد. دیدگاه واقع گرایانه آتنایی نسبت به دنیا، نگرش عملگرا، سازگاری بالغانه و آرمانگرا نبودنش باعث می شود تا آتنا مظهر یک بالغ خردمند جلوه کند.

 

آتنا و کهن الگوی دوشیزه یا باکره

نقش های کهن الگویی آتنا کدامند

  • تدبیرگر
  • زن صنعتگر
  • سوگلی بابا
  • میانه رو طلایی
  • آتنای روئین تن

تدبیرگر؛

آتنا در گردآوری نیروها و توان برنامه ریزی مانورها، چه در میدان جنگ و یا تجارت و رقابت، خردمندانه عمل می کند. بهترین تدبیرگر جنگ تروا بود.تاکتیک ها و مداخلاتش مایه پیروزی یونانیان در نبرد شد.

کهن الگوی آتنایی در محیط های تجاری، دانشگاه، علوم، ارتش و سیاست شکوفا می گردد.مثلاً اگر راهنمایی قدرتمند، زن آتنایی دارای مدرک کارشناسی ارشد در مدیریت را حمایت کند، به سرعت از نردبان پیشرفت بالا خواهد رفت.

جایی که موقعیت های اقتصادی و سیاسی از اهمیت بالایی برخوردار است، فراست زن آتنایی باعث می شود تا راه را برای خود هموار سازد. شاید از توان تفکر خود برای پیشبرد اهداف و برنامه های خود استفاده کند یا از وضعیت همراهی و دوستی با یک مرد بانفوذ برای ارتقاء خود بهره برد.

در هر دو حالت، کهن الگوی آتنایی در زنانی که سود و زیان شناس هستند عمل می کند. همان کسانی که از هوش خود در حیطه های عملی و به مصلحت خود بهره می گیرند. کسانی که اعمالشان تحت تأثیر احساسات نبوده و با عواطف بالا و پایین نمی شود. وقتی زنی آتنارا در روح خود داشته باشد، بر آن چه باید چنگ می اندازد و چگونگی دست اندازی به آن را برای خود مشخص می سازد.

کسی که شبیه آتناست به احتمال زیاد دکترایش را از دانشگاهی معتبر اخذ کرده است. برای آنکه به کرسی استادی برسد یا محقق باشد و تحقیقاتش به چاپ برسد باید بازی ها و قوانین آن را بشناسد.

زنان نیز برای آنکه همچون مردان ارتقاء یابند به راهنمایان و حامیان قوی نیاز دارند. داشتن مهارت های هوشمندانه به تنهایی کافی نیست. در نظر گرفتن ملاحظات مدبرانه و سیاستمدارانه نیز ضروری است. حیطه ای که مطالعه کرده، آموزش داده و یا تحقیق می کنند و اینکه به کدام جناح قدرتی وصل باشند، همگی در احراز بودجه و موقعیت شغلی که خواهان کسب آن باشند، حائز اهمیت است.

زن صنعتگر؛
آتنا کهن الگوی صنعتگری، درگیر ساخت اشیایی شد که هم مفید باشند و هم حس خوب و خوشایندی از آنها به فرد دست دهد. بیش از همه به خاطر مهارتی که در نساجی داشت، شهره بود. حیطه ای که هم دست ها و هم ذهن با هم کار می کنند. وقتی قرار به درست کردن یک تابلو یا پارچه باشد، زن می بایست از قبل طرحی بریزد و چگونگی درست کردن آن را در تار و پود برنامه ریزی کند و طبق اسلوبی، آن را تدارک ببیند.

شیوه کار کهن الگوی آتنایی چنین است؛ پایان بینی، طرح ریزی، انجام استادانه بافت و صبر و تحمل.در گذشته، زنانی که نخ را ریسیده و پارچه یا لباس درست کرده و پوشاک خانواده را تأمین می کردند، تجلی بخش حضور آتنا در زندگی خانوادگی بودند.

دوش به دوش همسران خود، زمین های بائر را دایر می کردند. داشتن ویژگی های آتنایی برای ادامه حیات و موفقیت ضروری است.

سوگلی بابا؛
زن آتنایی مانند همتای کهن الگویی خود “سوگلی بابا” ست. این گونه زنان ذاتاً به سمت مردان صاحب نفوذی که جذبه داشته، مسئولیت پذیر و قدرتمندند و متناسب با کهن الگوی پدرسالارانه، “رئیس مآب” هستند، جذب می شوند.
حضور آتنا، زن را مستعد قرار گرفتن در رابطه ای می سازد که در آن مردی قدرتمند، حالت راهنمایی کننده یافته، هر دو علایق مشترکی داشته و زاویه دید مشابه دارند. در چنین ارتباطی زن خواهان اعتماد دوطرفه است و همچون آتنا به محض آنکه پیمانی ما بین آن دو بسته شود، مدافع پر و پا قرص او شده و ” زن سمت راست” او می گردد.

بسیاری از زنان منشی که تا پای جان از رؤسای خود حمایت می کنند، زنانی آتنایی هستند. عهدی که با مرد بزرگ منتخب شان بسته اند، شکستنی نیست.داشتن ویژگی سوگلی بابا، باعث می شود تا زن آتنایی پاسدار ارزش ها و حقوق پدرسالارانه ای باشد که بر حفظ سنت ها و قدرت مردانه پافشاری دارد.

زنان آتنایی اغلب از شرایط راضی بوده و با ارزش ها و هنجارهای رفتاری موجود مشکلی ندارند. چنین زنانی غالباً محافظه کارند و در برابر تغییر، مقاومت دارند.آتنا نسبت به بازنده ها، ستمدیدگان و یاغی ها همدلی اندکی دارد.

میانه روی طلایی؛
هنگامی که کهن الگوی آتنا در زندگی قوی ست، زن تمایل آشکاری به میانه رو بودن نشان داده و “میانه رویی طلایی” می شود که آرمان افراد

 آتنایی ست. معمولاً معتدل نبودن و زیاده روی برخاسته از عواطف، هیجان، احتیاج، نیازها، ترس، حق به جانب بودن یا سرشتی تندروست. آتنای عاقل اساساً از تمامی موارد فوق بری است. ضمناً میانه رو طلایی، به کنترل وقایع و توجه به آثار گرایش دارد و همین خصوصیات باعث می شوند تا به محض اینکه دریافت مسیری کارآمدی ندارد، آن را ترک کند.

آتنای روئین تن؛
آتنا هنگامی که بر صحنه المپی ها ظاهر شد، زره طلایی باشکوهی بر تن داشت و البته “روئین تن” بودن از ویژگی های اوست. حالت دفاعی اندیشمندانه، چنین زنی را از احساس رنج خود و دیگران دور نگه می دارد. در میانه اغتشاش ها و نابسامانی ها و کشمکش های درونی دشوار، در برابر عاطفی شدن نفوذناپذیر باقی می ماند، برچسب زده، ماجرا را تجزیه و تحلیل کرده و با عقل خود تصمیم می گیرد که قدم بعدی خودش چه خواهد بود.

در این دنیای پر رقابت، کهن الگوی آتنایی نسبت به کهن الگوی آرتمیسی ارجحیت دارد. آرتمیس اهدافی در نظر می گیرد و به خاطر آنها می جنگد اما زرهی بر تن ندارد. اگر کهن الگوی زنی بیشتر از آنکه آتنایی باشد، آرتمیسی ست، شخصاً دچار خصومت یا نیرنگ بازی های غیرمنتظره می شود. شاید آسیب دیده یا مورد توهین واقع شده، عاطفی شود و کمتر اثرگذار شود اما آتنا در همین شرایط مشابه، خونسردانه از آب کره خواهد گرفت.

ویژگی های یک زن آتنایی

زن آتنایی اهل عمل بوده، پیچیده نیستند، خودآگاه بوده و با اعتماد به نفس اند، همان کسانی که بی سر و صدا کار خود را می کنند.معمولاً زن آتنایی از وضعیت سلامتی خوبی برخوردار است، درگیری ذهنی ندارند و جسماً فعال است و همچون کهن الگوی آتنا، نماد سالم بودن است. به دیده ی من او یکی از زنان شسته رفته و تر و تمیزی است که سر تا سر زندگیش لباس فرم می پوشد، روان زن آتنایی مشابهت زیادی با لباس های فرم و کار دارد و تحت تأثیر مد روز قرار نمی گیرد.

زنان آتنایی موفق در محیط کار هم همان لباس های ساده وکارآمدی را می پوشند که وقتی به مرکز شهری می رود نیز بر تن می کند.

این گونه پوشش متناسب با زنی ست که می خواهد، سرشت غیرجنسی همیشه جوان آتنایی را در خود پرورش دهد.

چگونه کهن الگو یا آرکی تایپ آتنا را فعال کنیم

زنانی که دروناً شبیه به آتنا نباشند، می توانند این کهن الگو را ضمن تحصیل یا کار در خود پرورش دهند. ریاضی، علوم، دستور زبان، پژوهش و نوشتن مقاله، نیازمند مهارت های آتنایی ست. کار کردن هم تأثیر مشابهی دارد. هر زنی برای داشتن رفتاری “حرفه ای” باید منطقی و بامهارت بوده و با مسائل برخورد شخصی و عاطفی نداشته باشد. زنی که از سر دوست داشتن دیگران وارد حرفه ای همچون پزشکی یا پرستاری می شود، درمی یابد که وارد قلمرو آتنایی شده و باید بدون سوگیری نگریسته، شیوه تفکر منطقی و ضمناً مهارت هایی داشته باشد.

هر گونه ادامه تحصیل باعث ارتقاء این کهن الگو می گردد. آموختن واقعیات عینی، داشتن تفکر شفاف، آمادگی برای آزمون ها، همگی به خودی خود، باعث برانگیختن آتنا می شود.

گاهی هم شرایط باعث رشد آتنا می شود. وقتی دختربچه ای در خانواده ای زندگی می کند که به جای مهرورزی، شرایط سوء استفاده بر آن حاکم است، می آموزد که عواطف خود را پنهان کرده، و زرهی حفاظتی بر تن کند. شاید برای آنکه در امان بماند، کرخت شده و عواطفی دور از دسترس بیابد. شاید یاد بگیرد که مشاهده کننده خوبی شود و برای ادامه حیات راهبردهایی در نظر بگیرد.

وقتی زنی قربانی تصمیم می گیرد تا برای ادامه حیات خود و برون رفت از ماجرا چاره ای بیندیشد، احتمالاً آتنایش قد علم خواهد کرد.

 

چگونه کهن الگو یا آرکی تایپ آتنا را فعال کنیم

دوران کودکی زن آتنایی

آتنای خردسال همچون آرتمیس از قدرت متمرکز شدن بر آن چیزی که توجه اندیشمندانه اش را برانگیزد برخوردار است.

برای مثال، شاید آتنای سه ساله خودش یاد بگیرد که چگونه کتاب بخواند. در هر سن و سالی که باشد، به محض اینکه دریافت کتاب چیست، مدام سرش در آن است. اگر هم مشغول کتاب خواندن نباشد، مدام مشغول سوال کردن از پدرش است، “بابا چرا؟” یا “مامان چرا؟” مگر اینکه مادری آتنایی داشته باشد که برای سوال هایش پاسخی منطقی و عقلانی داشته باشد. دختر آتنایی کنجکاو، خواهان گردآوری اطلاعات و دانستن چگونگی کاربرد امور است.

دوران نوجوانی و بلوغ زن آتنایی

دختر آتنایی به موتور اتومبیل علاقه نشان می دهد، یاد می گیرد که دستگاهی که خراب است را مرمت کند. به کلاس کامپیوتر می رود و بلافاصله طرز کار ماشین ها و کامپیوترها را می آموزد درست مثل مرغابی که از همان دوران جوجه بودن، شنا کردن را بلد است، برنامه ریزی کامپیوتر را می آموزد چون طرز تفکری خطی و شفاف دارد و حواسش به جزئیات هست. دختری که حواسش به بازار بورس هست، می داند چگونه پولش را جمع کرده و سرمایه گذاری کند.

اغلب، دختر آتنایی گمان می کند که، “بیشتر دخترها ابله و ننر هستند،” درست همان نگرشی که پسران کم سن و سال درباره دختران دارند. دختر آتنایی بیشتر علاقه مند به طبقه بندی یک حشره عجیب و غریب است تا اینکه مثل مابقی دختران از آن بترسد و از عکس العمل دختران دیگر ماتش می برد.

آتنای جوان ممکن است به خیاطی، بافندگی و سوزن دوزی علاقه نشان دهد و کارهای خوبی انجام دهد. از صنایع دستی لذت می برد و این علاقه را به دیگران و مادرش که هیچ وجه مشترک دیگری با ایشان ندارد، ابراز کند.

از چالش ورزیدن با این گونه مهارت ها خشنود گردیده و قصدش درست کردن لباس عروسک یا لباس برای خودش نیست. از فرآیند عمل خوشش می آید و وابسته نتایج کار نیست. از آن جایی که به کاربردی بودن و کیفیت اهمیت می دهد، شاید هم برای خودش لباس بدوزد.

دختران آتنایی برخلاف دیگران دردسرساز نیستند. اهل جیغ و داد به راه انداختن و گریه کردن نیستند. تغییرات هورمونی به ندرت در رفتار و خلق و خوی دختر آتنایی اثر می گذارد. شاید در دوران دبیرستان با پسران هم سن و سال هم شأن خود معاشرت کند.

شاید عضو کلوپ شطرنج شده، در مسابقات سالیانه علمی شرکت کند. شاید از ریاضی خوشش بیاید و خوش بدرخشد، شاید هم وقتش را در آزمایشگاه شیمی، فیزیک یا کامپیوتر سپری کند.

دختر آتنایی از سطح آگاهی اجتماعی خوبی برخوردار بوده، برونگراست و مشاهده گر خوبی ست، می داند چه بپوشد و از چارچوب ها و محدودیت های اجتماعی باخبر است. می داند در عین محبوب ماندن، رقابت کند و درگیر عواطف خود نشود.

زنان آتنایی برای زندگیشان برنامه دارند. اکثرا می دانند که بعد از خاتمه دبیرستان چه کار می خواهند بکنند. اگر توان مالی رفتن به دانشگاه را داشته باشد، دانشگاه های مورد نظر خود را هوشمندانه بررسی کرده است. حتی اگر خانواده اش قدرت کمک کردن مالی به وی را نداشته باشند، برای استفاده از بورس یا وام تحصیلی راهی پیدا می کند. چنین زنی که هم ارز مردان عمل می کند، قطعاً زنی آتنایی ست.

اکثر زنان آتنایی اگر جای مناسبی را انتخاب کرده باشند که امکانات تحصیلی خوبی را فراهم کرده و دانشجویانش همخوانی ظاهری خوبی با وی داشته باشند، برای خود بودن احساس آزادی عمل کنند و محیط دانشگاه را آزادی بخش خواهند یافت. زنان مشخصاً آتنایی، دانشگاه های مختلف را انتخاب می کنند. چرا که با ایشان احساس قرابت کرده و احترام زیادی برای مردان قائلند.

دوران میانسالی زن آتنایی

برای زن آتنایی، میانسالی اغلب بهترین ایام است. از آنجایی که واقع بین است، به ندرت وهمی دارد که متوهمش سازد. اگر همه چیز طبق برنامه پیش رود، زندگیش روالی جاری خواهد داشت.

زن آتنایی در میانسالی شرایط خود را می سنجد. تمامی انتخاب هایش را مجدداً مورد بررسی قرار می دهد و بعد با ظرافت تمام پا به مرحله بعدی می گذارد. اگر دغدغه اولش کار باشد در میانه راه کاری ست و حالا می تواند خط سیر را مشاهده کند؛ چقدر بلند پریده است؟

موقعیتش تا چه اندازه استوار است؟ ارتباط با یک راهنما تا چه حد به پیشروی وی کمک می کند؟ اگر مادر باشد، با اینکه دیگر فرزندانش بزرگ شده و کمتر به وی نیاز دارند اما به احتمال زیاد. طرح هایی را در نظر می گیرد که بتواند فرزندانش را نیز درگیر سازد.

به هر حال، گاهی دوران میان سالی برای زن آتنایی، بحرانی می شود. مسائل عاطفی زندگیش را به هم می ریزد. شاید دریابد که ازدواجش دچار بحران شده و طوفانی زیر پایش را خالی کرده است و او را به اعماق احساسات پنهانی اش پرتاب کرده.

معمولاً بحران های همسرش بوده که بر وی اثر گذارده. ازدواج خوبشان که برای هر دو موفقیت آمیز بود، حالا برای شوهرش اغناکننده نیست. شاید به فقدان شور در ازدواج خود پی برده و به سمت زنی دیگر کشیده شود که شور عاشقانه ای را در وی برانگیخته است.

اگر شوهر با همسر آتنایی خود صادق باشد، می تواند عکس العمل های آرامی را از وی انتظار داشته باشد. به هر حال در سنین میان سالی، کهن الگوها دیگر ساده تر برانگیخته می شوند و برای اولین بار در زندگیش، عکس العملی غیرقابل پیش بینی خواهد داشت.

زن آتنایی از یائسگی متأسف نمی شود چون مادرشدن هیچ وقت اولویت وی نبوده است. جوانی و زیبایی هم بر عزت نفس وی اثری ندارد. چون از بابت هوشمندی، رقابت جویی و غالباً حرمت نفس و ثابت قدمی خود است که فردی با عزت نفس است.

در نتیجه پذیرش مسن تر شدن برای زن آتنایی دشوار نیست. بالعکس چون درمیانسالی، قدرتمندتر، مفیدتر و یا پرجذبه تر از دوران جوانی ست، اعتماد به نفس و رضایت از زندگیش در سنین بالاتر افزایش می یابد. برخلاف انواع دیگر زنان که از دیدن چهره ی پیر خود، احساس ناخواستنی بودن کرده و مضطرب می شوند.

 

دوران میانسالی زن آتنایی

دوران کهنسالی زن آتنایی

زن آتنایی در دهه های مختلف زندگی خود کمترین تغییر را دارد. در تمام دوران زندگی در محیط کار و زندگی اولاً و بعد در امور اجتماعی با انرژی و عملگرا باقی می ماند. اغلب حامی مؤسسات سنتی ست به خصوص مؤسساتی که ساختارشکت نباشند. زن متأهل آتنایی طبقه متوسط به بالا، داوطلب استخوان دار فعالیت های خیریه و کلیسایی ست و هر چه مسن تر می شود د. فعالیت های خیرخواهانه برای بیمارستان ها، مؤسسات خیریه و صلیب سرخ مشارکت بیشتری کرده و حتی سازماندهی می کند.

وقتی فرزندانش بزرگ شده و خانه را ترک می کنند، دچار سندروم آشیانه خالی نمی شود. حالا وقت رسیدگی به پروژه های بیشتر، مطالعه و انجام اموری ست که از آنها لذت می برد. معمولاً رابطه خوبی با فرزندان بزرگسال خود دارد. چون ایشان را به مستقل شدن و خودبسندگی تشویق کرده و وابسته شان نکرده بلکه در جهت وابسته نبودن سوقشان داده است.

فرزندان و نوه هایش با وی مشکلی ندارند. معمولاً به او احترام گذاشته و دوستش دارند. با اینکه معمولاً برون ریزی ندارد و ابراز احساسات زیادی ندارد اما با افراد خانواده در تماس است و چه در حوادثی که رخ می دهند و چه تعطیلات و مناسک، ارتباط خود را حفظ می کند.

در سنین بالاتر، زنان آتنایی در اجتماع خود بدل به ستون می شوند. برخی بی توجه به تمسخرهای دیگران، با کفش های راحتی و ورزشی خود، سوالات برخاسته از ذهن اقتصادی خود را در جلسات سهامداران مطرح می کنند. به رغم مخالف خوانی های دیگران و مخصوصاً مردان بانفوذ، به حضور خود ادامه می دهند.

زن آتنایی بیوه شدن خود را می پذیرد. می داند که طول عمرش بیش از مرد است و از آنجایی که احتمالاً با مردی بزرگ تر از سن خود ازدواج کرده، بیوه شدن غافلگیرش نمی کند.بیوه ای شده که پول به ارث رسیده را سر و سامان بیشتری می بخشد. در بازار سهام شرکت می کند و شاید هم به فعالیت اقتصادی خانوادگی خود ادامه دهد یا یکی برای خودش راه اندازد.

زن بیوه یا ازدواج نکرده آتنایی اغلب تنها زندگی کرده و زندگی فعال و پرمشغله ای دارد. کهن الگوی باکره ی خودبسنده، کمکش می کند تا سال های واپسین زندگی را همچون روزگار جوانی، خودبسنده و فعال باقی بماند.

وضعیت شغلی زن آتنایی

زن آتنایی خواهان اثرگذاری شخصی ست. برای رسیدن به هدف خود کوشاست، واقعیت را می پذیرد و با آن سازگار می شود. از این رو بزرگسالی مؤثری دارد. در دنیایی که قدرت و کسب دستاورد حرف اول را می زند، توانایی درنظرگیری راهبرد و تفکر منطقی شفاف داشتن، بر آتنایی بودنش مهر تآیید می گذارد. در محیط خانه نیز هنرمندی تواناست. با ذهن عملگرا و زاویه دید پرظرافتی که دارد، خانه داری لایق و باکفایت است.

اگر دختر آتنایی مجبور شود بلافاصله پس از اتمام تحصیل در دبیرستان مشغول به کار شود، با دوره های آموزش حرفه ای و مشاغل تابستانی که فرصت های خوبی را فراهم می سازند، خود را مهیا ساخته است. زن آتنایی سیندرلا بازی در نمی آورد؛ منتظر سواری بر اسب سپید قصه های ازدواج نمی ماند. به اینکه “روزی شاهزاده قصه هایم خواهم آمد” خیالبافی نمی کند. برای زن آتنایی چنین شیوه ای بس غریب است.

اگر ازدواج کند و خانه دار شود، مدیریت خانواده خوبی دارد. روش کارآمدی را از خرید گرفته تا خانه داری برمی گزیند، مثلاً همه چیز در آشپزخانه اش سر جای خود قرار دارد. هیچ کس به زن آتنایی یاد نداده که سازمان دهی کردن امور چگونه است، ذاتاً کاربلد است.خرید هفته آینده را برنامه ریزی کرده است. برنامه غذایی هفتگی دارد و برای تهیه مواد این برنامه غذایی از حراجی ها استفاده می کند. برنامه ریزی خرج و مخارج خوبی دارد.

زن آتنایی می تواند آموزگار توانمندی باشد. همه چیز را با خوبی و با شفافیت توضیح می دهد. اگر موضوع آموزشی نیازمند گردآوری اطلاعات باشد، استاد انجام دادن آن است. نقطه ی قوت او در توضیح دادن پله پله و سلسله مراتب، مسائلِ پیچیده است.

معلم آتنایی سخت گیر است، معلمی که عذر و بهانه نمی پذیرد و سطح توقع وی بالاست. به داستان های پرسوز و گداز دانش آموزان گوش نکرده و الکی نمره نمی دهد. به خوبی از پس دانش آموزانی برمی آید که قصد به چالش کشیدن وی را دارند. از دانش آموزانی که عملکرد خوبی داشته و خواهان یادگیری اند، خوشش می آید و برایشان وقت می گذارد (برخلاف معلم های دیمیتری که بیشتر وقت خود را صرف بچه هایی می کنند که به کمک بیشتر نیاز دارند).

زن آتنایی در مقام زن صنعتگر، اشیایی را طراحی کرده و می سازد که هم کارآمدی دارند و هم زیبا و تحسین برانگیزند.

ضمناً ذهن اقتصادی داشته و درصدد به نمایش نهادن و فروختن محصول خوو برمی آید. دستانی هنرمند دارد و از اینکه مهارت های لازمه برای ساخت را بیاموزد، ابایی نداشته و به آن چه طراحی کرذه و ساخته افتخار می کند. توان ساختن گونه های مختلف از یک محصول را دارد و از این کار لذت می برد.

زن آتنایی در عرصه دانشگاهی پژوهشگری توانمند است چون تفکری منطقی داشته و به جزئیات توجه دارد، آزمایش کردن و گردآوری داده ها برایش ساده است. به موضوعاتی علاقه مندی نشان می دهد که شفاف بوده و بتواند شواهدی بر آن بیابد. در ریاضی و علوم ماهر است و شاید به عرصه تجارت، قانون، مهندسی یا داروسازی وارد شود که اکثراً حیطه های تخصصی مردانه است و از بودن در چنین حیطه هایی کاملاً اغنا می شود.

امور جنسی در زن آتنایی

زن آتنایی در سر خود زندگی می کند و از نظر جسمانی غالباً دست نیافتنی ست. بدن خود را ابزاری در خدمت خود می بیند و حواسش به آن نیست مگر آنکه بیمار شده و یا آسیبی ببیند. معمولاً شهوانی و حسی نبوده و عشوه گر و رمانتیک هم نیست.

مردان را به دیده ی دوست و راهنما دوست دارد و به دیده معشوق به ایشان نمی نگرد. برخلاف آرتمیس، رابطه جنسی را فعالیتی ورزشی و مفرح یا ماجراجویانه نمی بیند. او هم مانند زن آرتمیسی برای ابراز جذابیت جنسی و یا وابستگی عاطفی، به وجود کهن الگوهای آفرودیتی و یا هرا نیاز دارد. وگرنه رابطه جنسی جزء “امور توافق شده ای” قرار می گیرد که نیاز به برنامه ریزی دارد.

در هر صورت اگر تصمیم به فعال شدن در امور جنسی گرفت، رموزعشق بازی را ماهرانه می آموزد.زن آتنایی اغلب در مدت زمان های طولانی، می تواند تنها مانده و رابطه جنسی نداشته باشد، آن هم زمانی که بر حرفه خود متمرکز گردیده است.

اگر منشی مخصوص شود، صرفاً “همسر دفترکار” باقی مانده و رابطه جنسی نخواهد داشت.اگر زنی متأهل ولی آتنایی باشد، نگرش وی نسبت به مسائل جنسی همچون نگرشی ست که نسبت به دیگر اندام خود دارد، کارکردی که طبق عادت انجام می دهد و مفید می بیند و آن را به عنوان بخشی از نقش همسری خود می پندارد.

روابط زن آتنایی

  • روابط با زنان؛ دور یا مختومه
  • روابط با مردان؛ فقط قهرمانان اجازه ورود دارند
  • ازدواج
  • فرزندان

روابط با زنان؛
دور یا مختومهزن آتنایی معمولاً دوستان صمیمی هم جنس ندارد. الگویی که از همان دوران بلوغ مشهود است و از دوران کودکی آغاز شده است. معمولاً اکثر دوستان در دوران نوجوانی ترس ها، رازهای ناگفته، آرزوها و اضطراب هایی از تغییرات جسمانی خود، مشکلات والدین و آینده نامشخص خود را با یکدیگر در میان می نهند.
نگرانی هایی شایع در میان برخی دختران از بابت پسران، مسائل جنسی و مواد مخدر است. برخی نیز افکاری در باب مرگ، جنون، عرفان و تعارضات مذهبی دارند که با دوستانی که دغدغه های مشابهی دارند، در این موارد صحبت می کنند نه با آتنای جوان غیرعاطفی خردورز و شک گرا.

همان طور که در اسطوره آمده، فقدان حس همدلی در دختران آتنایی و نیاز شدیدشان به بُرد، اجازه نمی دهد که تمایلی به دوستی با دیگر دختران داشته باشند. در زندگی واقعی، زنی که دوست زن آتنایی ست، وقتی درمی یابد که دوست آتنایی اش رابطه دوستانه را زیر پا نهاده و همه توجه اش معطوف بردن است، منزجر می گردد و رابطه دوستانه شان به خاطر همین وجه شخصیتی آتنا بر باد

می رود. فقدان هم بستگی با دیگر زنان معمولاً از همان دوران کودکی آغاز می گردد، زمانی که دختران آتنایی، پدران خود را می ستایند و یا عدم مشابهت خود با مردان را درمی یابند. این گرایش غالباً با فقدان رابطه دوستانه با زنان ادامه می یابد. در نتیجه زن آتنایی حس و تمایلی به داشتن رابطه خواهرانه با دیگر زنان ندارد. نه با زنان سنتی هم خوانی دارد و نه با زنان فمینیست که رابطه سطحی با ایشان داشته و یا همکار همدیگرند در نتیجه با واژه و مفهوم “خواهری” بیگانه اند.

معمولاً زن آتنایی بیشتر از شکایت زن آسیب دیده عصبانی می شود نه از مردی که رفتار ناشایست مرتکب شده است. ممکن است زن قربانی را مقصر به شمار آورد یا حتی مانند کهن الگو بر زن خشم گیرد که چرا افکار عمومی را علیه مرد شورانده است.

فمینیست ها نسبت به زن آتنایی که در حرفه ی خود موفق هستند، واکنش خشم آلوده ای دارند چون معتقدند که زنان آتنایی علی رغم اینکه از جنبش زنان و فرصت هایی که برای زنان فراهم شده، بیشترین نفع را برده اند اما با نظام پدرسالاری موافق اند و مدافع سرسخت آنند. در یک محیط مردانه، اولین زنی که قابل شناسایی ست، به قول آرتمیسی ها “زنبور ملکه” است. چنین زنی به “خواهر” انش کمک نمی کند تا پیشرفت کنند. در واقع، شرایط را دشوارتر هم می کند.

رابطه با مردان؛
فقط قهرمانان اجازه ورود دارندزن آتنایی به سوی مردان موفق جذب می شود. در دانشگاه به گل سرسبد دپارتمان جذب می شود. در محیط کار مردانی برایش جذاب هستند که روزی نفر اول شرکت خواهند شد. مهارت خاصی در تشخیص برنده ها دارند.

به سوی منبع قدرت کشش دارد، یا به تنهایی و یا به کمک مردان موفق پیشکسوت جلو می رود. ممکن است حتی به شکل سنتی ، همسر یا منشی دفتر شود. برای زنان آتنایی، قدرت، جذاب ترین است.

زنان آتنایی وقت خود را به لودگی تلف نمی کنند، خیال پردازی، حوصله شان را به سر می برد، از مردانی که اهداف مادی ندارند و همچنین مردانی که قاطع نیستند و عاطفی اند، خوششان نمی آید. به شعرا و هنرمندانی که فقیرند اما تصاویر رمانتیکی خلق می کنند، حتی فکر هم نمی کنند و به مردان کودک صفت هم همین طور. زن آتنایی صفاتی چون “دل مدار”، “روان رنجور”، “حساس” را مناسب حال “بازنده ها” می داند. وقتی نوبت مردان است فقط قهرمانان را قبول می کند.

زن آتنایی شخصاً مرد خود را برمی گزیند. ازقرار گذاشتن چه شخصی و چه کاری با مردان بازنده ای که معیارهای موفقیت بالقوه یا بالفعل مطلوب او را نداشته باشند، خودداری می کند. برای دست یافتن به مردی که مد نظر دارد، دور از چشم مرد، آن چنان ماهرانه به پیش می رود و برنامه خود را به پیش می برد که مرد هم آخر باور می کند که او بوده که زن آتنایی را انتخاب کرده است. زن آتنایی وقت شناس است. با مرد دلخواه خود یا ازدواج می کند و یا اینکه صرفاً همکاری.

اگر زن خواهان مشارکت یا منشی گری باشد، مترصد یافتن فرصتی ست تا به وی نشان دهد که تا چه حد سخت کوش و توانمند است. برای جلب اعتماد رئیس خود از ایفای هیچ نقشی ابا ندارد، هنگامی هم که اعتماد وی را جلب کرد، احساس رضایت عاطفی و حرفه ای خواهد کرد.

زن آتنایی از اینکه همسر و همراه “مردی بزرگ” باشد، احساس قدرتمندی کرده و از فداکاری کردن برای چنین مردی احساس رضایت می کند. زن آتنایی عاشق در میان گذاشتن تدابیر خود و ضمناً سردرآوردن از اسرار پشت پرده است.

مشاهده هاو پندهایش کاملاً کارآمد بوده و ضمناً به طور بالقوه بی رحمانه اند. او برای مردانی که به دنبال اهداف خود بوده، قوی و مبتکر هستند، برنده های موفق و قدرت های مدرن نظامی، احترام خاصی قائل است.

 

روابط زن آتنایی

ازدواج؛
بیشتر زنان آتنایی، هنگامی که فرصتی برای موفقیت حرفه ای خود نمی یابند، “ازدواج های خوب” ی می کنند. به همسران پرکار و سخت کوششان احترام می گذارند. ازدواج شان بیشتر از آنکه جنبه عاطفی داشته باشد، جنبه مشارکت و همکاری دارد.

از فرصت ها استفاده می کنند و باعث ترقی همسرشان شده و کاملاً مناسب یکدیگر به نظر می رسند. یاور و همکار همسر گردیده و به حرفه و شغل همسر علاقه نشان داده، برای پیشرفت وی تدابیری می اندیشند و اگر لازم شود، کمکش می کنند.

اگر هنگام ازدواج همسرش پخته و مسن تر باشد، حرفه ای چالش برانگیر دارد، همسر آتنایی اش، نقش همکار اجتماعی وی را بر عهده می گیرد. در این صورت تکلیفش روشن است. دست راست همسرش گردیده و روابط اجتماعی همسر را سر و سامان می دهد.

غیر از آنکه مشاوری دلسوز برای همسر بوده و او را به سمت پیشرفت شغلی سوق می دهد، با درایت امور خانه را انجام می دهد. دخل و خرج خانه را به خوبی سر و سامان می دهد، به جزئیات توجه دارد و دیدگاهی کاربردی و عملگرا دارد.

بزرگ کردن بچه ها و همکاری با وراث را جزئی ازوظایف خود در خانواده می بیند.

رابطه همکارانه ما بین زن آتنایی و همسرش معمولاً عالی ست اما عملاً ارتباط عاطفی ما بین زن و شوهر به دو دلیل وجود ندارد. اولاً مرد نیز چون زن آتنایی، عواطف را بی ارزش می شمارد، در ثانی شاید چون مرد دریافته که زن آتنایی اش، احساسات و عواطف را درک نمی کند.

هم زن آتنایی و هم زن هرایی به سوی مردان صاحب قدرت و جذبه ای چون زئوس جذب می شوند. به هر حال، از نظر نوع انتظار و گونه پیوند ما بین ایشان و مرد زئوسی تفاوت زیادی هست. زن هرایی، مرد را در سطح خدای شخصی خود بالا می برد و اوست که باید وی را که هرایی است اغنا کند و به شدت به وی وابسته می شود.

اما عملاً می بیند که شوهر زئوسی وی قدرنشناس است و به او خیانت می کند و با زنان دیگری رابطه دارد. او خشم خود را متوجه دیگر زنان می کند.

اما زن آتنایی حسادت جنسی ندارد. از نظر وی، ازدواج، مشارکتی دو سر سود است. معمولاً متعهد است و ازهمسرش نیز همین توقع را دارد. گرچه باور اینکه جذابیتی گذرا جانشین وی شود، برایش سخت باشد اما رابطه جنسی را خارج از موضوع تعهد و وفاداری می بیند.

حسود نبودن و خونسردی علاوه بر جذب مردان قدرتمند شدن، از ویژگی های یک زن آتنایی ست.

به هر حال، گاهی زن آتنایی علاقه آشکار همسرش به آن یکی زن را ناچیز می شمارد. گویی در عواطف وی نقطه کوری هست به این معنا که چون خودش درگیر عواطف نیست، گمان می کند که دیگری هم همین گونه است.

ضمناً فاقد حس همدلی و عواطف شورانگیزو ارزش های معنوی ست که ممکن است برای شوهرش بسیار بااهمیت باشد. چون چنین درکی ندارد، برخلاف انتظارش، وقتی که شوهر خواهان جدایی از وی و ازدواج با آن یکی زن می شود، جا می خورد.

هنگامی که تصمیم به جدایی از طرف زن آتنایی گرفته می شود، بدون کمترین عواطف و یا احساس گناهی، همسری که روزی مرد “ایده آل” اش بود را کنار می گذارد.

اینکه زندو شوهر هر دو شاغل باشند، پدیده ی نوظهوری ست. در چنین شرایطی زنان آتنایی موفق تر ازدیگر هم جنسان خود هستند. ذهن زن آتنایی مدام مشغول طرح و برنامه ریزی می گردد، باید امور را به گونه ای طراحی کند که هم از امور خانه باز نماند و هم از اهداف درازمدت خود. با توجه به اینکه زن آتنایی برنامه ریز خوبی هست، می تواند هم در حرفه خود بدرخشد، هم خانه و خانواده ی مرتبی داشته باشد و هم به معاشرت با افراد سطح بالای خانواده بپردازد.

زنان آتنایی در ایفای نقش های سنتی که از ایشان انتظار می رود، محافظه کارانه عمل کرده و کمتر به دنبال برابری خواهی اند. در نتیجه زن آتنایی ضمن ازدواج شاغل است و معمولاً کسی را استخدام می کند که تا کمک حالش باشد و تحسین دیگران را برمی انگیزد، چون زن خارق العاده ای ست که هم مراقب درست انجام دادن کار خود است و هم امور خانه اش مرتب است و هم حامی و رازدار همسرش.

فرزندان؛
زن آتنایی در مقام مادر بی صبرانه منتظر بزرگ شدن بچه هاست تا بتواند با آنان هم کلام شود، با یکدیگر برنامه هایی را به پیش برند، و آن چه را که باید ببینند عملاً ببینند. برخلاف دیمیتر “مادر زمین” است که ذاتاً مشتاق بچه داشتن و در آغوش کشیدنشان است و آرزو می کند که ای کاش هرگز بزرگ نشوند. زن آتنایی، برعکس دیمیتر، اگر امکانش باشد، “رحم اجاره ای” را ترجیح می دهد. بزرگ کردن بچه ها به کمک پرستار بچه و دایه گرفتن برایش ابداً دشوار نیست.

زن آتنایی اگر پسرانی کنجکاو، باهوش، برونگرا و اهل رقابت داشته باشد، احساس خوشبختی زیادی می کند. قهرمانان ستودنی او می شوند چون باعث می شوند تا توان آموزش دادن و نصیحت کردن و برانگیختن ایشان به رشد و موفقیت که ذاتاً دارد، عملاً به کار آید. از همان کودکی رفتارهای کلیشه ای مردانه را به ایشان تزریق کرده و آشکارا اعلام می کند که “مرد که گریه نمی کنه”.

مادران آتنایی با دخترانی که مثل خودشان باشند، مستقل بوده و دیدگاه منطقی مادر را به کار گیرند هم، خوب تا می کنند. چنین زنانی الگوی نقش خوبی برای دختران شبیه به خودشان می شوند. به هر حال برخی مادران آتنایی، دخترانی بسیار متفاوت با خود دارند.
برای مثال، دخترانی که به نوع نگاه و احساس دیگران بیشتر توجه دارند تا اینکه کاربرد اشیاء کدام است و ضمناً با دل و جرأت و باهوش هم نیستند. مادر آتنایی با دختر سنتی رفتار چندان خوبی ندارد. شاید دختر خنده رو و پذیرایی داشته باشد که اصلاً شبیه به او نیست. شاید اصلاً دختر خود را نادیده بگیرد چون دلش پسر می خواسته. در هر دو حالت، دختر فاصله را احساس کرده و می فهمد آنکه هست، بی ارزش شمرده می شود.

حتی درک این نکته که دختران یا پسرانش با مسائل به گونه ای عاطفی برخورد می کنند، برای زن آتنایی دشوار است. قرار گرفتن در چنین شرایطی، اوضاع را نابسامان تر می کند، البته برای فرزندان. اگر استانداردهای مادر را بپذیرند، به احتمال زیاد، با گریستن هم چون بچه ها در کودکی و حساسیت زیاد در بزرگسالی، خود را خوار و خفیف خواهند شمرد. ضمناً ذهن عملگرای او، بچه خیال پرداز و رویابین را برنمی تابد.

مادر آتنایی از فرزندانش این انتظار را دارد که آن چه را که او انتظار دارد انجام دهند و فراتر از حوادث برانگیزنده عواطف گام برداشته و مثل خودش، “قهرمانانی درست و حسابی” باشند.

۳راه رشد زن آتنایی

یکی از روش های فراتر رفتن از ماندن در چارچوب خاص یک کهن الگو، معاشرت و مجالست با دیگرانی ست که کهن الگوهای از نوع دیگر دارند. ولی برای زن آتنایی، راههای دیگری نیز وجود دارد.

  • درون نگری؛

زنان آتنایی فعال در دنیای بیرون می توانند به خوبی از پس بازی های قدرتی که در عالم تجارت، قانون یا سیاست وجود دارد، برآمده و مدام مشغول کار باشند حتی کارهای خود را از دفتر به خانه آورده و تلفنی امور خود را رفع و رجوع کنند.

بعد از مدتی درخواهند یافت که هرگز ذهن آرامی نداشته و مدام چرخ ذهنشان در حال چرخش است. وقتی زن آتنایی دریافت که تا چه حد اسیر کار خود شده، تصمیم به متعادل شدن می گیرد.

کهن الگوی آتنا، راه روانشناسانه ای برای خاموش کردن ذهن درگیر کار خود می شناسد.

آتنا از بین هنرهای دستی، بیش از همه، نساجی را دوست داشت. روزی زن آتنایی تجارت پیشه ای، در حالی که ابزار نساجی در دستش بود، گفت؛ این آرامش بخش ترین سرگرمی من است. وقتی مشغول بافتن می شوم، انگار که ذهنم خالی می شود و دستانم فعال، در نهایت آویززیبایی از آب درخواهد آمد.

شاید زن آتنایی دیگری، با خیاطی کردن از شر مشغله های ذهنی دنیای تخصصی خود خلاصی یابد. از دید وی، خیاطی کردن هم کارآمد است و هم خلاقانه. از اینکه می تواند بهترین پارچه را بخرد و بعد همان مدلی لباس یا کت خود را بدوزد که دوست دارد، خرسند می شود. مخصوصاً اینکه اگر می خواست آن را آماده تهیه کند، باید چند برابر قیمت می خرید و به شوخی و جدی، نام آن را “کار درمانی” می نهد چون با کمک آن از شر مشکلات کاری خود خلاص گردیده و به سطح دیگری از ذهن خود پای می نهد.

ساختن کوزه از گل بر روی چرخ سفالگری، از دیگر راههای ارتباط با آتناست. در واقع پرداختن به کارها و هنرهای دستی، موجبات تعادل یابی درونی را فراهم می سازد. تعادل درونی برای کسی که توجهی برون گرایانه به دنیا دارد.

  • شفای کودک درون؛

کهن الگوی آتنا هرگز کودک نبود و کودکی نکرد. وقتی به دنیا آمد، بالغ بود. زن آتنایی نیز در عمل از این تمثیل مستثنی نیست. از همان آغازی که به خاطر می آورد، درصدد “سردرآوردن از مسائل”، و “به کاراندازی هوش خود برای حل و فصل ماجرا” ست. اما دخترک خوش سر و زبان کوچولو قطعاً تجربه کردن خیلی از اموری را که در بزرگسالی به دردش خواهد خورد از دست می دهد، چون بچگی نکرده است. شاید لازم شود کودک درون خود را که هرگز عرصه عملی نیافته باز شناسد، کودکی که در مواجهه با پدیده ای نو، سردرگم می شود.

برای شفای کودک درون، زن آتنایی، باید دست از “بالغ نکته سنج” بودن بردارد (کاری که از کودکی انجام می داده است). در عوض، باید زندگی را با چشمان گشاده یک کودک کنجکاو بنگرد و آن را اکتشاف کند. وقتی کودکی با پدیده و یا مطلبی جدید برخورد می کند، با همه وجود خود سرگرم آن می شود. برخلاف آتنا، از چگونه باید بودن ها، پیش فرضی ندارد، به هر چیزی برچسب نمی زند و با برچسب ها کنار نمی آید. زن آتنایی باید یاد بگیرد که، وقتی کسی مشغول حرف زدن درباره چیزی ست که قبلاً درباره اش تجربه ای کسب نکرده، خوب گوش کند. وقتی درست در میانه لحظه ای قرار گرفت، باید تلاش خود را بکند که در همان وضعیت بماند و اجازه دهد که دیگران یاریش کنند. برای بازیابی کودک گمشده درون، لازم است بازی کردن، خندیدن، گریستن و در آغوش گرفته شدن را بیاموزد.

۳راه رشد زن آتنایی

 

 

  • جستجوی مادر؛

در اسطوره، کهن الگوی آتنا، دختری بی مادر بود که از تک والدی بودن خود احساس غرور می کرد؛ پدرش زئوس بود. از مادر خود متیس، که زئوس وی را بلعیده بود، چیزی نمی دانست. تمثیلی مناسب برای زنان آتنایی که از خیلی جهات، “بی مادر” اند. باید مادر خود را بیابند و برای وی ارزش قائل شوند و به خود اجازه دهند که مادر باشند.

زن آتنایی، اغلب مادر خود را بزرگ نمی دارد. لازم است توانمندی های مادرش را بیابد. البته باید قبل از این کار، مشابهت هایی را که با مادر دارد ارج نهد. معمولاً فاقد ارتباط با کهن الگوی مادریست، پیوندی که باید در خود کشف کند تا بلکه مادری مادرانه بودن را به طور عمیق و خودانگیخته، لمس کند.

خوب است زن آتنایی، ارزش های زنانه و مردانه را یاد بگیرد. ارزش هایی که حتی پیش از دوران اسطوره شناسی یونانی که شکل فعلی خود را بگیرند و توسط فرهنگ پدرسالارانه بلعیده شوند، وجود داشته است. کنجکاوی هوشمندانه اش، می تواند او را فراتر از مرزهای تاریخی و روانشناسانه ببرد.

از این منظر جدید، شاید نگاهی متفاوت به مادر خود و دیگر مادران انداخته و بعد خود را هم به گونه دیگری ببیند. در این راه نوین، بسیاری از زنان آتنایی فمینیست شده اند. زن آتنایی وقتی حتی برای یک بار، شیوه نگرش خود را تغییر دهد، رابطه اش با همه انسان ها فرق خواهد کرد.

اگر با آتنا همانندسازی کنیم

زندگی کردن به سبک “آتنایی” ، به منزله زیستن در سر و عملکردی هدفمند در دنیاست. زنی این چنینی، به زندگی حرفه ای تک بعدی، بیش از هر چیز دیگری اهمیت می دهد. گرچه از مصاحبت با دیگران لذت می برد اما هیجان عاطفی، جذابیت جنسی، صمیمیت و شور و نشاط ندارد. ضمناً قادر به لمس عمق رنج و اندوه کسانی که با وی پیوند نزدیکی داشته و به وی نیاز دارند، نیست.

همانندسازی انحصاری با آتنای منطقی، تجربه نمودن ابعاد عواطف انسانی را غیرممکن می سازد. عواطفش بسیار متعادل بوده و در حد میانگین است. در نتیجه از همدلی کردن با عواطف عمیق دیگران خودداری کرده و نمی تواند عواطف بصری و شنیداری برانگیزاننده و تجارب عرفانی داشته باشد.

زندگی کردن در سر (ذهنی بودن) زن آتنایی اجازه نمی دهد که جسم خود را به تمامی دریابد. از حسی بودن و لذت جسمانی بی خبر است. آتنا باعث می شود تا زن “فراتر” از سطح غرایز بماند و در نتیجه غرایز مادرانه، جسمانی و خلاقیت را لمس نخواهد کرد.

اگر زنی بخواهد از محدوده تنگ آتنایی فراتر برود، باید دیگر ابعاد خود را رشد دهد. اگر دریافت که آتنا محدودش کرد و اگر به دورنمایی که دیگران از وی دارند، اهمیت می دهد، می تواند به تدریج و آهسته، خود را تغییر دهد.

لازم است وقتی دیگران از عواطف و تجارب عمیقاً ارزشمند خود صحبت می کنند، با اندکی تصویرسازی ذهنی، آنچه را که اظهار می کنند درک کند.

لازم است دریابد نیازی که به اثبات خود دارد و شک گرایی اش، ما بین او و دیگران فاصله می اندازد، غیر از اینکه توان بالقوه برای رشد معنوی و عمیق تر شدن عاطفی را دست نخورده باقی می نهد.

گاهی زن آتنایی به طور غیرمترقبه و به دلیل حادثه ای که رخ داده، تحت تأثیر فوران عواطف ناخودآگاه، از صرف آتنایی بودن، فراتر می رود. مثلاً فرزندش بیمار شده و یا توسط کسی آسیب می بیند.

اگر همچون ماده خرسی واکنش نشان دهد، درمی یابد که دروناً با کهن الگوی آرتمیسی پیوند خورده است. اگر ازدواج مسرت بخش وی توسط زنی دیگر در معرض تزلزل قرار گرفته باشد، ممکن است به جای اینکه مثل آتنا، خیلی آرام و منطقی و مثل همیشه به سر کار خود رود، دستخوش خشم کینه توزانه هرایی قرار گیرد و طوفانی بنیان افکن به راه اندازد یا شاید هم با خوردن داروهای روانگردان از عرصه خودآگاهی به عرصه های پرسفونی که در حالت عادی از آن می ترسد یا بیزار است، شیرجه رود.

چالش های روانی زن آتنایی

معمولاً زن آتنایی هرگز کنترل ذهن و دل خود را از دست نمی دهد و بر خود مسلط است. در قلمرو تعادل طلایی خود زیسته، مقهور عواطف و هیجانات نمی شود. اکثر کهن الگوها (غیر از هستیا) وقتی که دیگران عواطف ایشان را زیر پا می نهند، یا خود عواطف خود و یا دیگران را نادیده می گیرند، موجبات آسیب دیدگی خود و یا دیگران را فراهم می سازند.

اما آتنا فرق دارد؛ او آسیب ناپذیر است، دستخوش هیجانات ویرانگر و غیرمتعارف نمی شود و اعمالش بیشتر از آنکه تکانشی باشند، ژرف اندیشانه اند. از آن جایی که زن آتنایی نگرش های خود را مطرح می کند نه عواطف و هیجان دیگران و نه خودش را، قربانی نمی سازد. مشکلاتش از ویژگی ( مسلح و زره پوشیده) بودن روانشناختی خودش سرچشمه می گیرد.

رشد تک بعدی اش، وی را از رشد همه جانبه ای که به آن نیاز دارد، دور می سازد.

 

چالش های روانی زن آتنایی

خلاصه ای از ویژگی این کهن الگو

  • دوشیزه ی خرد و صنایع
  • پاکدامن
  • وفادار
  • مجرد
  • جنگاور زیبا
  • حامی قهرمانان
  • حافظ شهر
  • مدبر یا تدبیرگر
  • نماد خِرَد
  • تیزبین
  • توانمند در برنامه ریزی و اجرا
  • متفکر هدفمند
  • حامی
  • پند دهنده
  • صاحب قدرت
  • طرفدار مردسالاری
  • منطقی
  • زندگی در ذهن
  • عزیز کرده ی پدر
  • میانه رو
  • اهل عمل
  • با اعتماد به نفس
  • خودآگاه
  • نماد سلامت
  • عدم تأثیرپذیری از مد
  • دارای تفکر خطی و شفاف
  • جزئی نگر
  • ذهن اقتصادی
  • خانه داری باکفایت
  • دور از خیال بافی
  • آموزگار توانمند
  • عدم عشوه گری
  • متمرکز بر کار

و….

مقاله را بصورت صوتی گوش دهید

کهن الگوی آرتمیس در سفر درونی

کهن الگو آرتمیس درسفر به درون

کهن الگو چیست؟

الگوهایی روانی هستند که در ناخودآگاه جمعی روان هر فرد نهادینه شده اند.

این کهن الگوها یا آرکی تایپ ها دارای دسته بندی، نام و خصوصیات ویژه به خود هستند. این کهن الگوها را می توان به اشکال مختلف تجربه کرد مثل یک داستان، یک تصویر یا یک شخصیت اسطوره ای و کهن الگویی.

طبق گفته های شینودا بولن مبتنی بر اسطوره های یونانی، ۷ کهن الگو در زنان و ۸ کهن الگو در مردان وجود دارد.هر کدام از این کهن الگوها دارای هزاران نقش هستند و جنبه های مثبت و منفی دارند و در کنار هم قراردادن و فعال کردن آنها در شرایط متفاوت، انسان را در تکامل و انسجام یاری می دهد.

زمانی که متوجه کلیات مبحث کهن الگوها می شویم، کنجکاوی و جستجوی جذابی که در فرد پیش می آید این است که چه کهن الگویی در او شاخص است؟ نام آنها چیست؟ در کدام دسته قرار می گیرد؟

چه خصوصیاتی دارند؟ در کدام شرایط، چه ویژگی هایی از آنها لازم است؟ چگونه این کهن الگوها در فرد فعال می شوند و پرورش می یابند؟ و…..

قصد داریم به توضیح و شفاف سازی هر کدام از این کهن الگوها به صورت مجزا در زنان و مردان بپردازیم تا از این جنبه به  شناخت عمیق تری نسبت به خود در سفر درونی برسیم.

 

کهن الگو آرتمیس

سرفصل ها:

💢آرتمیس در مقام کهن الگو کیست؟

💢شجره نامه و اسطوره شناسی آرتمیس

💢آرتمیس و کهن الگوی دوشیزه یا باکره

💢نقش های کهن الگوی آرتمیس کدامند؟

  • کمانگیر هدف مدار

  • کهن الگوی جنبش های زنان

  • خواهر

💢لذت ها و دوست داشتنی های یک زن آرتمیسی

💢ویژگی خاص کهن الگوی آرتمیس

💢۴ ویژگی زن آرتمیسی

  • بیزاری جستن از ضعف و خواری

  • خشم ویرانگر

  • دست نیافتنی

  • بی رحمی

💢چگونه کهن الگو یا آرکی تایپ آرتمیس را فعال کنیم؟

💢دوران کودکی زن آرتمیسی

💢دوران جوان و نوجوانی زن آرتمیسی

💢دوران میان سالی زن آرتمیسی

💢دوران کهنسالی زن آرتمیسی

💢وضعیت شغلی زن آرتمیسی

💢جنسیت در زن آرتمیسی

💢روابط زن آرتمیسی

  • روابط با زنان؛ خواهرانه

  • روابط با مردان؛ برادرانه

  • ازدواج

  • فرزندان

💢مسیر رشدی زن آرتمیسی

💢اگر با آرتمیس همانندسازی کنیم…

💢چالش های روان شناختی کهن الگوی آرتمیس

💢خلاصه ای از ویژگی های این کهن الگو

 

آرتمیس در مقام کهن الگو کیست؟

آرتمیس که رومی ها او را دیانا می نامند، کهن الگوی شکار و ماه بود، دختر قدبلند و دوست داشتنی زئوس و لتو، در جنگل و کوه و دشت و خلاصه طبیعت وحش در کنار پریان و سگ های شکاری اش پرسه می زد.

تونیکی کوتاه به تن داشت و کمان نقره ای رنگی در دست و تیرهایی در کوله پشتی. تیرش خطا نداشت. در مقام کهن الگوی ماه، تصویری از او در دست است که تیر و کمان به دست دارد و ماه و ستارگان گرداگرد اویند.

به عنوان کهن الگوی طبیعت وحش، به خصوص حیوانات وحشی، جانوران رام نشده بسیاری گرداگرد او جمع اند که به طور نمادین، ویژگی های درونی او را نشان می دهند. گوزن نر، آهو و بلدرچین

همگی بیانگر طبع گریزپای اویند. شیر ماده نماد شکوه و توانمندی او در شکار و گراز وحشی نماد قدرت ویرانگری اوست.از آنجایی که او نقش حامی نوجوان را بر عهده داشت، خرس نماد خوبی برای اوست.

دختران تازه بالغ یونانی به آرتمیس متوسل شده و تحت حمایت او بودند، مخصوصاً در دورانی که هنوز چست و چابک بوده و رفتارپسرانه ای داشتند. در یونان باستان به آنان “ماده خرس” می گفتند. بالاخره اسب وحشی هم از نمادهای او به شمار می رود چون آرتمیس به همراه پریان سوار براسب ها می تاخت.

شجره نامه و اسطوره شناسی آرتمیس

آرتمیس قل اول بود و آپولو، خدای خورشید قل دوم. مادرشان لتو، یکی از کهن الگوها طبیعت و دختر دو تیتان بود و پدر، زئوس خدای خدایان المپی بود.

هنگامی که موعد زایمان لتو فرا رسید، گرفتاری بزرگ رخ داد، در هیچ کجا پذیرفته نشد چون همه از هرا که همسر قانونی زئوس بود، می ترسیدند. سرانجام در جزیره دور افتاده ای به نام دلوس، آرتمیس به دنیا آمد.

آرتمیس به محض به دنیا آمدن، به لتو کمک کرد تا از پس زایمان دشوار آپولو برآید. لتو نه روز و نه شب درد کشید که بیانگر جنبه مخرب هراست.

آرتمیس را که مامای مادرش شده بود به عنوان کهن الگوی زایمان نیز می شناسند. زنان از او به عنوان “یاور در رنج ها” یاد می کردند. هم به وقت زایمان و هم به گاه فوت از او می خواستند که به دردشان خاتمه دهد و با زدن تیری به ایشان “مرگی شیرین” برایشان به ارمغان آورد.

وقتی آرتمیس سه ساله بود، لتو او را به المپ برد تا زئوس و بقیه خویشان خداوار خود را ببیند.آرتمیس از پدر، تیر و کمان، تعدادی سگ شکارچی، چند پری برای مجالست، یک لباس تونیک که موقع دویدن دست و پا گیرش نشود و یک قلمرو دست نخورده در طبیعت خواست که فقط او حکمرانش باشد و تجرد ابدی خواست، پدر تمامی آرزوهایش را برآورده کرد و ضمناً به وی حق انتخاب داد.

در اسطوره ها آمده که آرتمیس سریع العمل بود و در حمایت و نجات آنانی که از وی درخواست کمک داشتند، تعلل نمی کرد.ضمناً کسانی را هم که مایه رنجش وی می شدند سریعاً تنبیه می کرد.

یک بار وقتی مادرش لتو، رهسپار معبد دلفی بود تا پسرش آپولو را ببیند، تیتوس غول می خواست به او تجاوز کند. آرتمیس سریعاً به داد مادرش رسید و با تیر و کمان شلیک مرگباری به سوی او کرد و هلاکش کرد.

آرتمیس بارها و بارها به داد مادرش رسید. در این زمینه هیچ کهن الگوی دیگری به شهره او نیست. زنان نیز به همین اندازه از حمایت او برخوردار بودند.

وقتی می خواستند به آرتوسا، پری جنگل تجاوز کنند، آرتمیس را صدا زد، وقتی می خواستند به آرتوسا، پری جنگل تجاوز کنند، آرتمیس را صدا زد، آرتوسا در حال بازگشت از شکار بود، لباسش را درآورد تا آب تنی کند که رب النوع رودخانه از او خوشش آمد و قصد تجاوز داشت. آرتمیس گریه آرتوسا را شنید، آرتوسا را نجات داد وبه یک سرچشمه برد و او را به روح آب مبدل کرد.

آرتمیس نسبت به آنانی که وی را رنجیده خاطر می کردند مثلاً اکتائون ابله، رحم نداشت. روزی آکتائون شکارچی مشغول پرسه زنی در جنگل بود که دید آرتمیس و پریانش مشغول آبتنی کردن در رودخانه اند، شروع کرد به دید زدن. آرتمیس وقتی متوجه شد به صورتش آب پاشید و او را به گوزن نری بدل کرد و به این ترتیب سگ های شکارچی خودش، او را دنبال کرده و لت و پارش کردند.

شکارچی دیگری را به نام اوریون که آرتمیس عاشقش بود هم کشت.قتل غیر عمدی که آپولو باعث و بانی اش شد چون برادر، عاشق خواهرش بود و به عشقی که آرتمیش نسبت به اوریون داشت، حسادت می کرد. روزی آپولو دید که اوریون مشغول شنا کردن است و فقط سرش از آب بیرون است. نزد آرتمیس که در جایی بس دورتر بود و به آن نقطه سیاه در دریا اشاره کرد و گفت که امکان ندارد که او بتواند تیر درستی به آن نشانه پرتاب کند.

آرتمیس به دام چالش برادر افتاد و بی خبر از آن که سر از آن کیست، سر او را نشانه گرفت و او را کشت. بعد اوریون را در میان ستارگان آسمان قرار داد و یکی از سگان شکارچی خود سیریوس را به وی داد تا او را به بهشت رهنمون سازد. در نتیجه، تنها مردی را که دوست داشت به کشتن داد که خود حکایت از نتیجه رقابت جویی های او دارد.

گرچه او را بیشتر به عنوان کهن الگوی شکار می شناسند اما او کهن الگوی ماه هم بود.او که شب ها را دوست داشت، در قلمرویش زیر نور ماه با مشعل هایش پرسه می زد، آرتمیس با سلنه و هکاته پیوند دارد. این سه با هم تثلیث ماه راساختند. سلنه بر جنبه بهشتی ماه، آرتمیس بر جنبه زمینی آن و هکاته بر سرزمین اسرارآمیز و ناشناخته ماه دلالت داشتند.

“آرتمیس” و کهن الگوی دوشیزه یا باکره

((آرتمیس)) جزء کهن الگوهای دسته ی دوشیزه یا باکره است.

به عنوان کهن الگوی دوشیزه، آرتمیس از عاشق شدن در امان بود.

مانند دیمیتر و پرسفون مورد تجاوزقرار نگرفت و هرگز به عنوان نیمه ی شخص دیگری درنیامد.

آرتمیس در مقام کهن الگوی دوشیزه یا باکره، بیانگر حس بی عیب و نقص بودن، خودبسندگی، نگرش “من می تونم مراقب خودم باشم” است که اجازه می دهد زن عملکردی با اعتماد به نفس داشته و روانی مستقل داشته باشد. این کهن الگو باعث می شود تا زن حتی بدون حضور مردی در زندگیش، احساس کامل بودن کند. وقتی کهن الگوی آرتمیس حضور داشته باشد، زن به دنبال علایق و کاری می رود که خودش دوست داشته باشد و به تأیید مرد نیازی ندارد.

احساس هویت و ارزشمندی اش قائم به ذات است و به این که ازدواج کرده باشد یا نه و یا با چه کسی هست، وابسته نیست.

نشانه گواه بر این مطلب، پافشاری وی به داشتن نام خانوادگی خودش است، نه اینکه همسر فلانی خطابش کنند. همین، حکایت از تأکید وی بر استقلال و دوری گزینی او از مردان است.

 

نقش های کهن الگوی آرتمیس کدامند؟

  • کمانگیر هدف مدار

  • کهن الگوی جنبش های زنان

  • خواهر

 

✨کمانگیر هدف مدار:

در مقام کهن الگوی شکار، اوست که شکار خود را برمی گزیند. وقتی آرتمیس چیزی را هدف خود قرار دهد، چه هدفی در دسترس باشد و چه دور از انتظار، تیرش به خطا

 نمی رود. کهن الگوی آرتمیسی، این توانایی را به زن می دهد که به شدت بر هدف خود، هر چه هست، متمرکز شود و هیچ چیز نه نیازهای دیگران و نه رقابت دیگران، او را از خواسته اش منصرف نخواهد کرد.

رقابت کردن با او بر هیجان “تعقیب شکار” او می افزاید.هدف مداری و پیگیربودن علیرغم تمامی موانع بر سر راه از ویژگی های آرتمیسی اند که مایه کامیابی و موفقیت او می گردند. این کهن الگوست که رسیدن به هدف خود را ممکن می سازد.

 

کهن الگوی جنبش های زنان:

آرتمیس صاحب ویژگی هایی چون رقابت جویی، مستقل از مردان و دیدگاه هایشان بودن، نگرانی از قربانی شدن زنان ضعیف و جوانان است که جنبش زنان نیز همین ها را پی می جوید. کهن الگوی آرتمیس به مادرش لتو در زایمان کمک کرد، مادر و آرتوسا که مورد تجاوز قرار گرفته بودند را نجات داد، متجاوزان چه تیتوس که قصد تجاوز داشت و چه اکتائون شکارچی که فقط چشم چرانی می کرد را به شدت تنبیه کرد.

جوانان و به خصوص دختران نوبالغ را حمایت می کرد.

این دلمشغولی های آرتمیسی همان دل نگرانی های جنبش های زنانه است که به تشکیل سازمان ها و کلینیک های ضدتجاوز، گروه های مراقبت از خود، کمک به زنان آسیب دیده جنسی و جان پناه های زنان کتک خورده منجر گردیده است. جنبش زنان بر شرایط سالم زایمان و مامایی تأکید داشته، به مبارزه با زنای بامحارم و پورنوگرافی پرداخته و انگیزه این سازمان ها، پیشگیری از سوء استفاده و آزار به زنان و کودکان و تنبیه عاملان آن است.

 

خواهر:

کهن الگوی آرتمیس با پریان گرداگردش که هریک از خرده کهن الگوها بخشی از طبیعت مثل کوه، جنگل، رودخانه بودند، می زیست. آنان با هم سفر کرده و در قلمرو طبیعت وحش به گردش رفته و شکار می کردند. از هر گونه قید خانوادگی، باب روز بودن و عقاید اینکه زن “باید” چگونه باشد، رها بودند. تحت کنترل مردان و ترجیحات مردانه شان قرار نمی گرفتند. رابطه ای خواهرانه داشتند که در آن آرتمیس “خواهر بزرگتر” بود و راهنمایی شان کرده و می گفت که به داد چه کسی برسند به همین دلیل جای تعجب نیست اگر این جنبش را “خواهرانه” بخوانند.

گلوریا اشتاینم، مؤسس و مؤلف مجله زنان، تجلی کهن الگوی آرتمیسی در یک زن معاصر است. زنانی که این کهن الگو را به روی او فرافکنی کرده اند، وی را کبیر و اسرار آمیز می خوانند.

از نظر دیدگاه عامه گلوریا اشتاینم، رهبر جنبش زنان است و از نظر ذهنی، آرتمیس قدبلند و خوش تیپی است که در قلمرو خود استوار ایستاده است.

زنانی که به جنبش های زنانه می پیوندند، اغلب گلوریا اشتاینم را که تجسم امروزین آرتمیس است در حد کهن الگوی اسطوره ای تحسین کرده اند. به خصوص در اوایل دهه ۱۹۷۰ هنگامی که تعداد زیادی از زنان عینک خلبانی او را بر چشم زده و موهای صاف و بلند پریشانی چون او را برای خود انتخاب می کردند. ده سال بعد کسانی که در ظاهر از وی تقلید می کردند، در عمل به زنانی جذاب و صاحب قدرت های شخصی و استقلال خواه بدل گردیدند.

اشتاینم آرتمیسی، همان کسی ست که زنان به گونه عرفی برای کمک خواهی به او پناه می برند که همچون خواهر بزرگ تر است و یاریشان می دهد.اولین باری که از حمایت تمام عیار او برخوردار شدم، هنگامی بود که از وی خواستم تا در گردهمایی سالیانه انجمن روانپزشکان آمریکایی شرکت کند و به آن دسته از ما که خواهان واداشتن دیگر افراد انجمن به حمایت از حقوق برابر میان زنان و مردان و تحریم بخش های مخالف با این لایحه بودیم، کمک کند.

 

لذت و دوست داشتنی های کهن الگوی آرتمیس

آرتمیس کهن الگویی ست که به بودن درطبیعت دست نخورده و رام نشده هم بسته و وابسته است.زنانی که کوله پشتی برداشته و به کوه و دشت رفته و زیر نور ماه می خوابند و به ستارگان نگاه می کنند و از قدم زدن در کنار ساحل لذت می برند و به وقت بودن در صحرا لبریز از احساسات روحانی می شوند، در واقع از همین کهن الگوست که تأسی می جویند.

 

ویژگی خاص کهن الگوی آرتمیس

آرتمیس شکارچی غیر از “دید” متمرکز بر روی هدف، زاویه ی دید دیگری هم دارد. “زاویه دید مهتاب گونه” از دیگر ویژگی های آرتمیس در مقام کهن الگوی ماه است.

اگر فردی آرتمیسی باشد، زیر نور ماه، ناخودآگاه با طبیعت احساس یگانگی کرده و برای مدتی خود را جزئی از آن و با آن احساس خواهد کرد. نمادهای رویاهایشان در زیر نور “مهتاب” واضح و آشکار است.

 

۴ ویژگی زن آرتمیسی

  • ✨بیزاری جستن از ضعف و خواری

  • ✨خشم ویرانگر

  • ✨دست نیافتنی

  • ✨بی رحمی

 

بیزاری جستن از ضعف و خواری؛

زن آرتمیسی تا وقتی که نشانی از موضوع “شکار” در کار باشد، به مرد توجه نشان می دهد اما به محض اینکه مرد بخواهد پایش را جلوتر بگذارد، یا بخواهد با وی ازدواج کند یا به وی وابسته شود، لذت شکار را برای زن، دیگر ندارد. ضمناً اگر مرد از خود “ضعف” نشان دهد یا اظهار کند که به زن نیاز دارد، علاقه اش را از دست داده و شاید هم او را خوار و خفیف سازد. در نتیجه زن در پیشینه ی خود تعداد بی شماری ارتباط ناکام کننده دارد که فقط تا وقتی مرد فاصله گذاری عاطفی داشته باشد، به درازا کشیده است.

زن آرتمیسی نسبت به مردی که عاشقش است، به خصوص وقتی که دیگر علاقه ای به وی ندارد، بی رحم است، طردش کرده و طوری با وی رفتار می کند که انگار مزاحمش است.

 

خشم ویرانگر؛

کهن الگوی آرتمیس جنبه ویرانگری دارد که گراز وحشی نماد آن است . درتبارشناسی اسطوره ای، گراز کالیدون را روانه آن دهکده ای کرد که در آن به وی توهین شده بود.

زن آرتمیسی باید مستقیماً با خشم ویرانگر خود مواجه شود. باید ببیند که چه جنبه خشونت باری دارد و قبل از اینکه دیو خشمش باعث ویرانی خودش و دیگر اطرافیان مرتبط با وی شود، مهارش سازد.

مواجهه با گراز درون شهامت می طلبد چون فقط در این حالت است که می تواند ببیند که تا چه اندازه به خود و دیگران آسیب زده است، در این صورت احساس محق بودن و اقتدار نخواهد کرد.

فروتنی، درسی است که تواضع را به وی بازمی گرداند. این گونه درمی یابد که یک انسان جائزالخطاست نه کهن الگویی کینه توز.

دست نیافتنی؛

آرتمیس را “آرتمیس دست نیافتنی” می نامند. از ویژگی های زن آرتمیسی همین نکته است که از نظر عاطفی، دوری گزین است چون بر اهداف خود متمرکز می شود و حواسش به احساسات و عواطف دیگران نیست.

نتیجه بی توجهی او به کسانی که دوستش دارند، این است که احساس بی اهمیتی و طردشدگی کرده، آسیب ببینند و بر وی خشم بگیرند. باز هم برای تغییر باید درک خودآگاهانه ای بیابد. در این مورد باید به حرف های دیگران ارزش نهاده و به ایشان گوش کند.

در آن صورت دیگران نیز همه تلاش خود را می کنند تا وقتی که او فرصت نگاه کردن به ایشان را بیابد، منتظر باقی بمانند.

 

بی رحمی؛

آرتمیس غالباً بی رحم است. مثلاً وقتی که آکتئون شکارچی او را دید می زد، رفتاری غیرعمد داشت و نمی دانست که این کار یعنی توهین به یک کهن الگو. آرتمیس او را به گوزنی بدل کرد که سگان شکارچی خودش تکه تکه اش کردند.

برنتابیدن اعمال نادرست، وفاداری نسبت به دیگران، توانایی ابراز نقطه نظر از جمله ویژگی های بسیار مثبتی است که زن آرتمیسی دارد اما بی رحمی در تنبیهاتی که در نظر می گیرد، هولناک است.

زمانی زن آرتمیسی بدون شفقت می شود که اعمال دیگران را در قالب سیاه و سفید قضاوت می کند. در چنین دورنمایی نه فقط یک عمل یا کاملاً خوب است و یا کاملاً بد، بلکه خود فرد نیز یا کاملاً خوب است یا کاملاً بد.

برای تغییرات این نگرش باید حس همدلی و ملاطفت را در خود پرورش دهد، در این صورت پختگی می یابد.

اگر زن آرتمیسی بفهمد که آسیب دیدن چه طعمی دارد و فهمیده تر شود و اگر دریابد که انسان ها پیچیده تر از آنی هستند که فکرش را می کرد و اگر بتواند که دیگران و خودش را به خاطر ارتکاب اشتباه ببخشد، آن گاه این درس های زندگی دلش را رحیم ترمی سازد.

 

چگونه کهن الگو یا آرکی تایپ آرتمیس را  فعال کنیم؟

با توضیح ویژگی هایی که گفته شد، اگر زنی آرتمیسی باشد، فوراً متوجه خویشاوندی با این کهن الگو خواهد شد. زنان دیگر هم شاید دریابند که نیاز به آشنا شدن با وی دارند. برخی زنان نیزشاید احساس کنند که آرتمیس در ذاتشان هست ولی باید فعالانه تر عمل کند. چگونه آرتمیس را پرورش دهیم؟ یا آن را قوی تر سازیم؟ برای آنکه در دخترانمان رشد بیشتری داشته باشد، چه کاری از دستمان بر می آید؟

برای پرورش آرتمیس گاهی باید تلاش جدی انجام داد.مثلاً زنی نویسنده و بااستعداد که کارش اهمیت زیادی برایش دارد، وقتی مردی وارد زندگیش می شد، مکرراً مجبور به کنار نهادن نوشتن

می شد. مردان در آغاز شوق نوشتن را در وی افزایش می دادند اما بعد از مدتی تبدیل به ضرورت زندگی وی می شدند و همه زندگیش حول آن مرد خاص می چرخید و اگر مرد از وی فاصله گرفته یا طردش می کرد، مضطرب و آشفته حال می شد.

روزی دوستی به او گفت که به نظر می رسد او به مردان معتاد شده است. متوجه منظورش شد و الگوی تکرار شونده رفتارخود را دید، تصمیم گرفت که اگر نوشتن برایش امری جدی ست، بهتر است مدتی ترک مردان کرده و آرام گیرد. شهر را ترک کرد و فقط گاهی به دیدار دوستان قدیمی خود می رفت و بدین ترتیب آرتمیس درون خود را پرورش داد.

وقتی دختر جوانی ازدواج می کند، معمولاً ازدختر به زن تغییر وضعیت می دهد. شاید تازه بعد از طلاق باشد که متوجه ارزشمندی ویژگی های آرتمیسی شود، آن هم پس از اینکه برای اولین بار در زندگیش تنها زندگی کرد. چنین زنی شاید به تنهایی به سفر رفته و دریابد که می توان به تنهایی خوش گذراند یا از اینکه هر روز صبح چند کیلومتر به تنهایی می دود، راضی ست،یا از عضو دوره ای زنانه شدن و از حمایت گروه برخوردار شدن، خوشش می آید.

برای زنی که با از هم گسیختن ارتباطش با مردان، از نظر روانی به هم می ریزد و احساس بی ارزشی می کند، بهتر است که آرتمیس درون را رشد دهد و دست از مردان بشوید، آن وقت ممکن است به این نتیجه برسد که بهتر است هرگز ازدواج نکند برای اولین بار شهامت رویارویی با مشکل خود را یافته، زندگی خود را سر و سامان می دهد و اوقاتش را با دوستان صرف می کند و کاری را انجام می دهد که برایش مهم است. در این صورت، شاید احساس یگانگی با خود کرده، از کهن الگویی آرتمیسی خود، کمالی بیابد.

برنامه های گردش زنان در طبیعت، بیدار کننده آرتمیس است، مخصوصاً وقتی که جمع فقط زنانه است و هدف سفر، بیدار کردن قهرمان درون افراد باشد. به همین ترتیب، وقتی دخترانمان در مسابقات ورزشی شرکت کرده و در سفر و تحصیل در کشورها و فرهنگ های دیگر می پردازند یا به دسته جات صلح پیوسته، تجاربی به دست می آورند، موجبات رشد آرتمیس خودبسنده را فراهم می سازند.

 

والدین زنِ آرتمیسی

زن آرتمیسی که در کمال آرامش مسیر خود را در پیش می گیرد همیشه نسبت به آن چه که هست راضی است و از دختروار بودن خود خرسند است، معمولاً مادری مهربان همچون لتو و پدری حامی و همراه چون زئوس دارد تا امکان “بالفعل” کردن آرتمیس بالقوه را بیابد.

برای آنکه زن آرتمیسی حس رقابت جویی خود را از دست نداده و موفق باشد و دچار تعارض نشود، الگوی مناسب والدی از اهمیت بسزایی برخوردار است.

بسیاری از پدران حامی در فراهم کردن “هدایا” یی که کمک حال وی باشند، همراهند.شاید هدایایی ناملموس باشند؛ دختر بتواند درباره ی علایق و مشابهت های خود با پدر حرف بزند و پدر مشوق او باشد. شاید هدایا در قالب درس ها و آماده سازی و ملموس باشند.

مثلاً کریس اورت لیود قهرمان تنیس وقتی شش ساله بود، توسط پدر پیشکسوت خود که راکت تنیسش را به وی داد، تعلیم می گرفت.

وقتی دختری آرتمیسی، مادر و پدری غیرسنتی داشته باشد، دیگر زندگی برایش به آن دشواری که در تبارشناسی این کهن الگوی یونانی المپی دیده می شد، نخواهد بود. هنگامی که هر دو والدین به طور عادلانه در بار آوردن فرزند خود و امور وظایف خانه مشارکت جویند، دختر آرتمیسی ایشان، الگوی رشدی خواهد داشت که به وی اجازه داشتن ویژگی های آرتمیسی را خواهد داد. ضمناً و مهمتر اینکه چنین شرایطی، مانع از آن می شود که او مادر شدن دگو ارتباط داشتن با مردان را بالکل از زندگی خود حذف کند.

مشکلات هنگامی آشکار می شوند که والدین، دختر آرتمیسی خود را به خاطر اینکه شبیه بقیه دختران نیست و آن کسی نیست که دلشان می خواست، مورد انتقاد قرار داده و یا طرد کنند. شاید مادری که خواهان یک دختربچه سر به راه مامانی ست، اما در عوض دختری نصیبش می شود که از همان نوزادی فعال و خودمختار است، دچار سرخوردگی شود و یا اصلاً بچه را طرد کند. مادری که خواهان دختری ست که به وی وابسته باشد، و بدون اجازه او آب نخورد و بر این عقیده باشد که “مامان بهتر می دونه” ، با داشتن دختر آرتمیسی، آرزوهایش نقش بر آب خواهد شد.

“دختر کوچولوی مستقل” حتی وقتی که فقط سه ساله است به ماندن در خانه با مامان علاقه ای نداشته و دلش می خواهد با بچه های بزرگ تر در محوطه بازی کند و علاقه ای هم به پوشیدن لباس های دامن پفی ندارد، اهل خوش و بش کردن با دوستان مامان هم نیست.

حتی ممکن است نتیجه ای کاملاً برعکس دست دهد. مثلاً دخترک آرتمیسی مایل به انجام کاری باشد اما اجازه اش را نداشته باشد در حالی که برادرانش آزادانه می توانند آن را انجام دهند.

در این صورت شاید برای رسیدن به خواسته هایش زوزه هم بکشد.

وقتی به اعتراض هایش ترتیب اثر داده نشود، شاید دچار افسردگی شود. ضدیت و بی توجهی والدین به عزت نفس و اعتماد به نفس وی آسیب می رساند، مخصوصاً اگر پدری که معبودش بوده، او را به خاطر دخترانه نبودن سرزنش کند و نه تنها با وی چون “دختر دردانه” رفتار نکند بلکه آرا و توانایی ها و آرمان هایش را مورد تحقیر و سرزنش قرار دهد.

در تجارب حرفه ای ام درباره این گونه پدران که با دختران آرتمیسی خود مخالفت و ضدیت دارند، بسیار شنیده ام. دختر در ظاهر ستیزه جو می شود و در باطن آسیب دیده.

گرچه در مقابل پدر قوی و نفوذناپذیر به نظر می رسد اما مترصد فرصت می ماند تا وقتی که مستقل شود. نتایج حاصل از این تعارضات، از نظر شدت و حدت، متفاوت اما از نظر الگو یکی ست؛نتیجه، زنی خواهد بود که درباره ی شایستگی و لیاقت خود مردد است و معمولاً خودآزار می شود، بدترین دشمن وی دودلی های اوست.

با این که ظاهراً در مقابل پدر و قدرت نمایی و محدودیت هایی که برای او قائل شده، ایستادگی کرده اما با احساس “به قدر کافی خوب نیستم تا پدر دوستم داشته باشد” ، دست به گریبان است.از اینکه وقتی فرصتی در اختیارش قرار می گیرد، کم تر از آن چه شایستگی اش را دارد، به دست می آورد، ناراحت است و حتی وقتی هم که موفق می شود، باز احساس نابسندگی دارد.

الگویی که در خانواده هایی رخ می دهد که از نظر فرهنگی ارزشو اعتبار بیشتری به پسران داده می شود و نه دختران. و از دختران می خواهند که دخترانه رفتار کنند.

برخی از مادران دخترانِ آرتمیسی، طرد کننده اند و مدام دخترانشان را نقد می کنند که چرا دنبال اهدافی می روند که بی ارزش است.

دخترانشان معمولاً از اهداف خود منصرف نمی شوند اما این بی ارزشی را درونی می کنند، به هر حال معمولاً نگرش منفی مادرشان به دیده شان کم ارزش تر از مخالفت خوانی های پدرشان است چون ارج و اعتبار بیشتری برای پدر قائلند.

یکی دیگر از مشکلات رابطه مادر_فرزندی دختران آرتمیسی، هنگامی ست که مادرموجودی ضعیف و منفعل است.شاید مادرشان  دچار افسردگی بوده و الکلی باشد یا درگیر ازدواجی بد بوده و یا حتی رشدنایافته باشد. وقتی از رابطه خود با مادرشان صحبت می کنند، می گویند، “من به جای مادرم، مادری می کردم.” با صحبت بیشتر، تأسف خود از نداشتن مادر قدر قدرت را ابراز کرده، و از این که نمی توانستند زندگی مادر خود را متحول سازند، متأسف بودند. کهن الگوی آرتمیس همیشه می توانست به داد مادرش لتو برسد اما تلاش های دختران آرتمیسی برای نجات مادران شان، معمولاً بی نتیجه است.

اعتبار قائل نشدن و فقدان احترام ایشان نسبت به مادران ضعیف شان باعث قوی تر شدن ویژگی های کهن الگوی دوشیزه آرتمیسی در دختران می شود. از آن جایی که نمی خواهند مثل مادرشان شوند، احساسات وابستگی را نفی کرده، از آسیب دیدگی هایشان دم نزده و به دنبال مستقل شدن می روند.

وقتی یک دختر آرتمیسی برای مادرش که از نظر سنتی نقش اصلی را حائز است، احترام اندکی قائل است در موقعیتی محدود کننده قرار می گیرد. از طرفی مادر را که باید با وی همانندسازی کند، طرد کرده است، به همین دلیل است که معمولاً هر چه را که لطافت زنانه و پذیرا بودن داشته، نفی می کند و از طرفی نسبت به نفس ازدواج و مادر شدن حالت دفاعی به خود می گیرد. در این وضعیت، حس نابسندگی، وی را فراگرفته و حتی با هویت زنانه ی خود نیز می جنگد.

دوران کودکی زنِ آرتمیسی

ویژگی های آرتمیسی از همان آغاز بارزند.معمولاً کودک آرتمیسی بچه ای ست که مجذوب چیزهای جدید می شود، بیش از آن که مفعول باشد، فاعل است. معمولاً مردم از توان تمرکز وی بر تکلیف خود خواسته چنین واکنش هایی را دارند، “خیلی جالبه که بچه دو ساله ای مثل او بتونه این قدر متمرکز باقی بمونه” یا “یادت باشه چه قولی داری بهش میدی، درست مثل فیل می مونه، فراموشش نمیشه و مجبورت می کنه که تهیه اش کنی.”

علاقه آرتمیس به اکتشاف از همان آغاز که روی دوپای کوچکش  می ایستد و به هر جایی سرک می کشد، آشکار می شود.

آرتمیس نسبت به اصول و اهداف خود حساسیت زیادی دارد. وقتی تصمیم می گیرد که از یک موجود ضعیف تر حمایت کند، پیش از آن که به درست یا غلط بودن ماجرا بیاندیشد، دفاع آتشینی از وی کرده و می گوید “عادلانه نیست!” وقتی دختران آرتمیسی در خانه هایی بزرگ شوند که به پسران بها و امتیاز بیشتری داده شده و انتظارات کمتری در باب مشارکت از ایشان می رود، به راحتی زیر بار این بی عدالتی نخواهد رفت. این خواهر کوچولوهای برابری خواه، معمولاً تمایلات برابری خواهانه فمینیستی دارند.

 

دوران نوجوانی و جوانی زن آرتمیسی

زن آرتمیسی از همان کودکی، ذاتاً و آشکارا اهل رقابت، سرسخت و شجاع است و همه تلاش و اراده ی خود را به کار می بندد تا ببرد.

در پی گرفتن هدف، به خود فشار می آورد. شاید پیشاهنگ کوهنوردی باشد که بیرون از خانه می خوابد، اسب سواری می کند، در اردو برای آتش درست کردن دنبال هیزم بگردد و در برکه شنا هم بکند یا حتی مثل آرتمیس، قهرمان تیراندازی شود. آرتمیس نوجوان، دختری ست که دیوانه اسب و اسب سواری است.

دختر نوجوان آرتمیسی استقلال طلب است و خواهان اکتشاف. به جنگل می رود، از تپه ها بالا می رود، مایل است از آنچه در پشت ساختمان کناری می گذرد، آگاه شود. تکیه کلام هایش از این قرارند، “محدودم نکن” ، “گیر ندین” . در بچگی، نسبت به هم سن و سال هایش از سازگاری کم تری برخوردار بوده و اهل مصالحه نیست. شاید به این دلیل که مانند هم سالانش، دنبال راضی کردن دیگران نیست و ضمناً می داند که چه می خواهد. عکس العمل دیگران در برابر اعتماد به نفس او از این قرار است؛ “کله خر” ، “لجباز” ، “ضد زن” .

زن آرتمیسی با ورود به دانشگاه، از موقعیت استقلال و رقابت جویی در هر حیطه ای که علاقه مند به آن باشد، لذت می برد. معمولاً هم “پاها” ی خود را می یابد و به گروه هایی که ذهن و روانی مانند خودش دارند، می پیوندد.

زرنگ باشد از دیگران پیشی می گیرد و اگر از قوای جسمانی خوبی برخوردار باشد، می تواند هر روز چندین کیلومتر بدود و ازسلامت و قوای جسمانی اش لذت ببرد.

در ورزشی چون اسکی نیز می توان زنان آرتمیسی را دید که از کوه پربرف پایین می آیند. همیشه نگاهی به جلو دارند و چه از نظر جسمانی و چه روانی، هیچ مانع و مشکلی جلودارشان نیست.

 

دوران میان سالی زن آرتمیسی

شاید زن آرتمیسی در سنین سی و پنج تا پنجاه و پنج سالگی، دچار بحران میان سالی شود، مخصوصاً اگر دیگر کهن الگوها را درکنار خود نداشته باشد. آرتمیسی بودن الگویی است که به درد زنان جوان هدف مدار می خورد که حتی اگر مجرد باقی بمانند و هدف شخصی خود را پیگیری کنند، دچار مشکلی خواهند شد. اما ممکن است در سنین میان سالی تحولی صورت گیرد. آن وقت دیگر “قلمروهای وحشی ناشناخته” چندانی برایش باقی نمی ماند که برای کشف آنها تلاشی کند. تا این هنگام به اهداف خود دست یافته و موقعیتی با ثبات یافته، شاید هم شکست خورده باشند.

در میان سالی، زن آرتمیسی ممکن است تحول یافته و بیشتر تحت تأثیر آرتمیس، کهن الگوی ماه باشد تا آرتمیس، کهن الگوی شکار.

رؤیاها و تخیلات دوران یائسگی در یک آرتمیس برونگرای سابق به سمت سفرهای درونی سوق می یابد. در این گونه سفرها با “ارواح” گذشته خود مواجه می گردد و اغلب قلمرو احساسات و عواطف پس زده ی خود را کشف می کند.

چنین انگیزشی برخاسته از یائسگی ست که توجه را به سمت درون معطوف می کند، او را در پیوند با هکاته قرار می دهد که پیرکهن سالی بود که کهن الگوی ماه تیره، ارواح و عجایب محسوب می شد. هکاته و آرتمیس هر دو کهن الگوهای ماه هستند که بر روی زمین پرسه می زنند. پیوند این دو کهن الگو را در زنان آرتمیسی مسن تری می توان دید که در قلمروهای روانی، روان شناختی و معنوی سیر کرده و هر دو همان تمایلی را به کشف و اکتشاف دارند که زنان جوان تر آرتمیسی در حیطه های دیگر دارند.

 

دوران کهن سالی زن آرتمیسی

اصلاً بعید نیست که زن آرتمیسی حتی در سنین کهن سالی نیز ویژگی های آرتمیسی خود را حفظ کند. فعالیت های دوران جوانی اش را هرگز کنار نمی گذارد. از پای نمی نشیند، ذهن و جسم فعالی دارد. اهل مسافرت و رفتن به سرزمین های بیگانه است.

هم چنان دل نگران جوانان بوده و می تواند جوان فکر کند، که همین خصوصیات، او را از احساس “میان سالگی” و “پیری” در سال های واپسین، دور نگه می دارد.

فرانسیس هورن، آرتمیسی سالمند است که اکتشافاتش در حیطه طبیعت انسانی است و دکترای روان شناسی خود را در هفتاد و پنج سالگی دریافت کرده و کتاب “من یک چیز می خواهم” را که سرنوشت خودنگاشته اوست، در هفتاد و پنج سالگی به رشته تحریر درآورده است و در زمینه کاوش ها و برداشت های او از ارزش زندگی ست.

 

وضعیت شغلی زن آرتمیسی

زن آرتمیسی، همه تلاش خود را در کاری می گذارد که از نظر درونی برایش ارزشمند باشد. انگیزش او رقابت جویی و متوقف نشدن است. زن آرتمیسی به مشاغلی که جنبه مددکارانه و یا قانونی دارند، وارد شده باشد، حتماً آرمانی او را به این انتخاب راهبری کرده است.

اگر هم شغل آزاد را پیشه کرده باشد، مسیری و یا چیزی را انتخاب می کند که فکر می کند به وسیله آن می تواند به هدف خود برسد.

اگر در حیطه ای خلاقانه مثل نقاشی، نویسندگی و….مشغول به کار است، غالباً مایل است دیدگاه شخصی خود را دنبال کند.

اگر وارد عرصه سیاست شده، سوگیری داشته و از یک گروه جانبداری می کند، معمولاً درگیر مسائل اجتماعی و یا دیدگاه های فمینیستی می شود.شاید هم موفقیتی جهانی، شهرت، قدرت یا ثروت را به دست آورد، البته آن چه مدنظرش هست، مورد تشویق قرار می گیرد.

به هر حال، بیشتر علایقی که زنان آرتمیسی پی می گیرند، منفعت مالی برایشان ندارد و جیب شان را پر نمی کند. گاهی هم برعکس، علایقشان به قدری شخصی ست و به دور از منفعت مالی و این دنیایی ست که چیزی جز ضرر مالی و ناکامی در ارتباطات را برایشان به همراه نخواهد داشت.

با این وجود زن آرتمیسی از دنبال کردن خواسته خود دروناً اغنا می شود. مثلاً زنی که دنبال اهداف دست نیافتنی ست، زن مصلحی که از وی قدردانی نمی شود، هم چون آرتمیسی ست که به صحرا گریخته و به رغم همه این موانع به کار خود ادامه می دهد، بی آنکه که کسی تشویقش کند یا نفع مادی به چنگ آورد.(در مورد هنرمندان، ممکن است آفرودیت که قدرت آفرینندگی دارد، با آرتمیس که بر تجربیات درونی تأکید دارد، هم دست شود).

از آن جایی که زن آرتمیسی، سنتی نیست، ممکن است دروناً و یا با دیگران دچار تعارض شود و تلاش هایش دچار بازداری.

مثلاً اگر خانواده اش، آرمان هایش را برای یک دختر نامناسب بدانند، بر سر راه وی مانع ایجاد خواهند کرد. تا همین اواخر، بسیاری از فرصت های شغلی باب طبع این گونه زنان، امکان پذیر نبود. اگر زودتر از موعد جنبش زنان به دنیا آمده باشد، با موانع و کمبود حمایت هایی مواجه شده که احتمالاً به شکست روان آرتمیسی وی منجر شده است.

 

جنسیت در زن آرتمیسی

زن آرتمیسی ممکن است به تأسی از کهن الگو که تا ابد دوشیزه ماند، امیال جنسی خود را رشد نداده و آشکار ننماید. با این حال، چنین الگویی در این دوره و زمانه کمیاب است. به احتمال زیاد، امروزه با زنان آرتمیسی بالغی سر و کار داریم که گاهی تجارب جنسی هم داشته اند، که صرفاً بیانگر تمایل ایشان به اکتشاف و ماجراجویی های نوین است.

زن آرتمیسی در محیط کاری، حرفه ای محور هم چون مردان است.

هم برای مردان و هم برای زن آرتمیسی، روابط در اولویت نیست.

غرق در کار شدن و طرح های خلاقانه در اولویت هستند، امیال جنسی حتی در مرتبه بعد از ورزش و تجارب جنسی نشأت گرفته از صمیمیت عاطفی و تعهد یا ابراز عمیق طبیعت حسی خود، در مراتب بعدی قرار دارند.

ممکن است شریک جنسی زن آرتمیسی، حکم آئینه ای از معشوق را برایش داشته باشد. شاید به این دلیل به پری ها جذب شد که از وی لطیف تر و زنانه تر بودند و شخصیت شان کم تر دوری گزین بود.

او نیز مانند همتای ناهم جنس خواهش از روابطی که در ان شریکش نقش “والدی” بر عهده گرفته و یا از وی بخواهد که برایش “والد” شود، پرهیز می کند.

 

روابط زن آرتمیسی

  • ✨روابط با زنان؛ خواهرانه

  • ✨روابط با مردان؛ مردانه

  • ✨ازدواج

  • ✨فرزند

 

✨روابط با زنان؛ خواهرانه

زنان آرتمیسی با دیگر زنان حس خویشاوندگونه دارند. هم چون خود کهن الگو که دور و بر خود را با دوستان پری، پر کرد.

زنان آرتمیسی معمولاً دوستی با دیگر زنان رابسیار مهم می شمارند.

الگویی که از همان دوران پیس دبستانی مشهود است.

بهترین دوستان ای دارند که ایشان را، در هر چه برایشان مهم است، مشارکت می دهند و ممکن است که دهه های متمادی به درازا کشد.

در دنیای کار نیز، زنان آرتمیسی به آسانی با “پیشکسوتان زن” همکار و دوست می شوند، برای خود گروه حمایتی جور کرده با دیگر زنان همکاری می کنند و حواسشان به کم سن و سال ترهای گروهشان هست. همگی این موارد از تجربیات بدیهی این کهن الگوی خواهرانه است.

حتی زمانی که فردگرا بوده و جمعی را گرداگرد خود ندارند باز از حقوق زنان حمایت می کنند. شاید این موضع بیانگر همبستگی باشد که از وابستگی به مادرشان آغاز شد و حالا نسبت به تمامی زنان

سراسر دنیا، احساس همبستگی خودآگاهانه ای را در خود ارتقاء داده اند. این احتمال نیز وجود دارد که چنین رفتاری برخاسته از زندگی و آرزوهای متجلی نشده مادرانشان باشد. بسیاری از زنان آرتمیسی در دهه ی هفتاد نوعی از بودن را تجربه کردند که ایده آل سرکوب شدا مادرانشان بود.

دورانی که مادرانشان زنان جوانی بودند، مصادف با خاتمه جنگ جهانی دوم و انفجار زاد و ولدی همراه با آن بود که فرصتی برای تجربیات آرتمیسی باقی نمی گذاشت. غالباً پشت صحنه وجود هر زن آرتمیسی، یک مادر حامی هست که برای دختر فمینیست خود کف می زند.

اکثر زنان آرتمیسی ذاتاً فمینیست هستند. عللی که هواداران فمینیست برمی شمارند، بر دل می نشیند. زن آرتمیسی معمولاً احساس می کند که با مردان برابر است، با ایشان رقابت کرده و غالباً احساس می کند از وی انتظار ایفای نقش کلیشه ای را دارند که مطلوب نظرش نبوده است. برای زن آرتمیسی، پنهان کردن توانایی ها، “یک وقت نذاری مردا ببینید که تو چقدر باهوشی” یا “بگذار مردا برنده شن”، یعنی بر ضد خود عمل کردن.

 

✨روابط با مردان: برادرانه

کهن ااگوی آرتمیس، برادر دوقلویی به نام آپولو، خدای جلوه های خورشید داشت. آپولو همتای متضاد او بود: قلمروش شهر بود در حالی که آرتمیس در طبیعت وحشی می زیست. خورشید را به آپولو منتسب می کردند و ماه را به او، جانوران اهلی و رام شده را به آپولو در حالی که آرتمیس را به شهود برخاسته ازرقص در کوهستان می شناختند.

در مقام المپی های نسل دوم، آپولو در رسته پسران قرار می گیرد و نه پدران. آپولو از طرفی نماد منطق و قانون بود و از جهت دیگر او را به عنوان خدای پیشگو می شناختند که بیانگر جنبه غیرمنطقی اوست. او نیزهم چون خواهرش دو جنسیتی است. هر دو صاحب ویژگی ها و علایقی بودند که معمولاً به جنس مخالفشان مربوط می شود.

حالت آرتمیس_آپولو دوقلووار الگویی است که در اکثر جوامع و هنگامی رخ می دهد که زن آرتمیسی، اغلب به سمت مردی جذب

می شود که هنرمند، خلاق، شفادهنده یا موسیقی دان باشد. شاید شغلی در حیطه درمانگری یا خلاقیت داشته باشند. معمولاً از نظر هوشی، هم سنگ اوست و علایق مشترک زیادی دارند.

زن آرتمیسی ابداً از رابطه داشتن با مردان سلطه جویی که خواهان ارتباط “من تارزان، تو جین” هستند، خوشش نمی آید. از رابطه مادر_ پسروار هم خوشش نمی آید. از مردانی که می خواهند محور زندگی وی شوند هم دوری می کند.هم چون همتای کهن الگویی اش استوار و پابرجا می ایستد و ایفای نقش در قالب “زن کهتر” را به سخره می گیرد.

معمولاً رابطه آرتمیسی_آپولویی و دست در دست یکدیگر داشتن و به دنبال علایق رفتن، کارساز است. شاید والدین هر دو اسکی باز، دونده و یا علاقه مند به تناسب اندام باشند. اگرزن آرتمیس نتواند کوله پشتی بر پشت نهاده، به اسکی رود یا هر کاری را که مایل است به همراه زوج خود انجام دهد، احساس می کند که رابطه پرباری ندارد.

رابطه آرتمیسی_ آپولویی شاید به ازدواجی بیانجامد که جنبه جنسی نداشته و هر یک برای دیگری حکم بهترین دوست را دارند. حتی ممکن است برخی از زنان آرتمیسی با مردانی نه چندان مردانه ازدواج کنند، به ارزش های شخصی یکدیگر احترام نهاده و برای استقلال یکدیگر مزاحمتی ایجاد نکنند. ممکن است زن آرتمیس حتی با همسر سابق خود که وی را به خاطر زنی دیگر ترک کرده، در ارتباط باقی بماند و هم چنان بهترین دوست یکدیگر باشند.

برای آن که زن آرتمیسی از نظر جنسی ازدواج موفقی داشته باشد، باید کهن الگوی دیگری چون آفرودیت، عرصه عمل یابد وبرای آن که ازدواجی پایدار و متعهدانه باشد، وجود هرا ضروری است.

بدون این دو کهن الگوی هرا و آفرودیت، به خصوص ارتباط آرتمیسی_آپولویی مشخصاً از نوع خواهر_برادرانه باقی خواهد ماند. علاوه بر الگوی ارتباطی مرسوم مابین برابرها، یکی دیگر از انواع الگوهای بودن برای زن آرتمیسی، ارتباط با مردی ست که مراقبت کننده و حامی ست. چنین مردی از آن نوع مردان است که به وی احساس امنیت و آرامش داده و مایل است آرتمیس برایش بچه ای به دنیا آورد.

اگر زن آرتمیسی در رابطه ای قرار گیرد که سازگار و هم ساز نبوده و بیشتر جنبه تکمیل و مکمل داشته باشد، چکیده ارتباط، جنبه تعارض های پدر_دختری را خواهد یافت. چنین شوهری از آرزوها و امیال وی حمایت نکرده، او را تحت فشار قرار داده و از وی انتقاد خواهد کرد. همان گونه که با پدرش تا کرد با وی رفتار خواهد کرد، یعنی این که راه خود را خواهد رفت اما اعتماد به نفس وی آسیب دیده یا روانی شده و در نهایت به آرای وی گردن می نهد.

مردانی که در برخورد با زن آرتمیسی او را “زن ایده آل” خود می بینند، اغلب حس می کنند که او زوج روحی شان است. یا به این دلیل که او رامستقل، با دل و جرأتو بااراده می بینند که احتمالاً همان خصوصیاتی است که شخصاً ندارند. شاید هم به این دلیل که این گونه زنان با ایده آل هایشان هم خوانی دارند.

حس همزادی روحی، شایع ترین جنبه ی جذابیت را دارد. در این صورت مرد جذب روان زنانه خود شده و کسی را در کنار خود خواهد داشت که به وقت چالش های زندگی در کنارش خواهد بود.

مردی که آرتمیس را به واسطه ویژگی هایش می ستاید در واقع این ویژگی ها در درون خودش رشدنایافته باقی مانده و جذب قدرت اراده و روحیه مستقل او شده و چنین زنی را به دلیل نداشتن “روحیات زنانه” بزرگ می دارد. به خاطر داشتن قدرت به نظرش زیبا می آید. زن آرمانی وی همان “دیانا” زن شگفت انگیز است (رومی ها آرتمیس را دیانا می نامند).

دسته ای دیگر از مردان به خاطر خلوص، بی غل و غش بودن و یگانگی با طبیعت اوست که جذبش می شوند. در تبارشناسریونانی، نمونه چنین مردی هیپولیتوس است. مرد جوانی که خود را وقف آرتمیس کرده و تجرد پیشه کرد. تصمیم او به تجردخواهی باعث رنجش آفرودیت، کهن الگوی عشق شد.

ازنظر چنین مردی که جذب زنی خالص هم چون آرتمیس می شود، رابطه جنسی امری دنیوی و بی ارزش است. مردانی که شبیه هیپولیتوس هستند هم تا پایان دوران بلوغ و حتی بزرگسالی، باکره می مانند.

 

✨ازدواج

معمولاً زن آرتمیسی، مخصوصاً در جوانی که ذهنش معطوف به کار یا اهداف خود است، از ازدواج اجتناب می کند. ضمناً برای آرتمیس در حال حرکت، ازدواج چندان جذابیتی ندارد و آن را دست و پاگیر می داند. اگر جذاب و محبوب باشد، آن وقت به گردش های دسته جمعی می رود و قرار شخصی با کسی نمی گذارد. ممکن است هرگز ازدواج نکند.

اگر ازدواج کند همسرش را از میان همکاران، همکلاسی ها و یا هماوردهایش انتخاب می کند. معمولاً ازدواجش دارای ویژگی مساوات طلبانه است. امروزه، حتی پس از ازدواج، نام خانوادگی خود را حفظ می کند.

 

✨فرزندان

زن آرتمیسی بعید است که مادری زمینی شود، به عبارت ساده تر اهل حاملگی و بچه داری و شیردهی نیست. در واقع از حاملگی اصلاً خوشش نمی آید چون باعث می شود هیکل ورزشکارانه زیبا و پسرانه اش را خراب کند. به همین دلیل غریزه مادری در وی فعال نیست مگر آن که دیمیتر هم داشته باشد). با همه این اوصاف بچه دوست است.

وقتی زن آرتمیسی شخصاً بچه دارشود، معمولاً درست مثل خرس که سمبل اوست، مادر خوبی می شود. از آن دسته مادرانی می شود که مستقل بودن را درفرزندانش تشویق کرده و وقتی بزرگ تر شدند به سمت روی پای خود ایستادن سوقشان می دهد و اگر لازم باشد در دفاع از ایشان بی رحم اند. برخی از فرزندان زنان آرتمیسی اذعان می کنند که اگرلازم شود مادرشان تا پای جان به پای ایشان می ایستند.

زنان آرتمیسی ترجیح می دهند که شخصاً بچه دار نشوند و خاله وار و عمه سان مهر و محبت مادرانه خود را نثار فرزندان دیگران کنند.

پیوستن به گروه های پیشاهنگی و مادر خوانده شدن چنین امکاناتی را فراهم می سازد. این جور وقت ها و چنین نقش هایی به کهن الگوی آرتمیس که حامی دختران نوبالغ است، فرصت ابراز وجود می دهد.

مادران آرتمیسی نه تنها حسرت به دل روزگار نوزادی و خردسالی بچه های خود نیستند، بلکه مایلند فرزندانشان هر چه سریع تر از وابستگی در آمده و مستقل شوند.پسر بچه های شیطان یا دختر بچه هایی که تمایل به اکتشاف دارند، مادران آرتمیسی خود را بر سر شوق می آورند. مادر آرتمیسی از این که ببیند فرزندش مار به دست به خانه آمده، خوشحال شده و با شادی هر چه تمام تر به اتفاق ایشان به اسکی و یا چادر زدن در صحرا می روند.

مشکل زمانی رخ می دهد که مادر آرتمیسی، فرزندی وابسته و منفعل نصیبش شود. عجله در سوق دادن چنین کودکانی به سمت مستقل شدن، اوضاع را خراب تر می کند. چون نتیجه عکس گرفته شده و مایه افزایش وابستگی و چسبیدن کودک به مادر می گردد.

ممکن است کودک احساس طردشدگی کرده و گمان کند به اندازه ای که مادر آرتمیسی از وی می طلبد، خوب نیست.

 

مسیر رشد زن آرتمیسی

برای آن که زن آرتمیسی رشد کند و صرفاً آرتمیسی باقی نماند، باید توانایی های بالقوه خود در زمینه پذیرندگی را رشد داده، آگاهی خود را پرورش داده و برای روابط با دیگران ارزش قائل شود. برای آن که یاد بگیرد که عشق بورزد و به دیگری عمیقاً بها دهد، باید خود را در معرض آسیب قرار دهد. در این صورت با مردی که دوستش دارد، ارتباط برقرار کرده و یا حتی بچه دار می شود.

چنین رشدی، غالباً بعد از این که آرتمیس به قدر کافی “دوید” و به یک سری از اهداف خود رسید، حالا چه موفق شده باشد و چه نه، بعد از آن که شور و هیجان شکار مسابقه کم شد، رخ خواهد داد. مردی که عاشق اوست لازم است تا آن هنگام که آفرودیت به دادش رسد، دست نگه دارد.

 

اگر با آرتمیس همانندسازی کنیم….

زندگی کردن همچون آرتمیس در مسیر دستیابی به هدف یا تمرکز بر کار برای یک زن آرتمیسی که از نظر شخصیتی احساس کم و کسری در زندگی خود نمی کند، کاملاً اغواکننده است، مخصوصاً اگر کاری که انجام می دهد برایش پرمعنا باشد. به احتمال زیاد از سبک زندگی خود که پرتحرک است، لذت می برد.

“کانون خانوادگی” برایش مهم نیست. فشار اقوام و جامعه برای ازدواج کردن و بچه دار شدن و نیازهای روز افزون شان نیز، برایش اهمیتی ندارد، مگر این که هرا و یا دیمیتر هم کهن الگوهای قوی درونی باشند. هر چند که صمیمیت و نزدیکی عاطفی را از دست می دهد اما در خلال رابطه خواهرانه ای کا با هم جنس ها و جنس مخالف خود دارد و در ضمن از وجود بچه های دیگران لذت می برد.

همانندسازی با آرتمیس ویژگی های زن را شکا می دهد. بعد لازم است علایقی را که شخصاً ارزشمند می شمارد به چالش کشیده و با آنها درگیر شود وگرنه کهن الگو ناکام شده و فرصتی برای ابراز وجود نمی یابد و در این صورت خودِ زن آرتمیسی نیز، دچار پریشان احوالی و متعاقباً افسردگی می گردد.

موقعیت بسیاری اززنان آرتمیسی پس از جنگ جهانی دوم که سال های زاد و ولد بی شمار بود و با این وصف تلاش می کردند که نقش های امکان پذیر را بر عهده بگیرند، به همین روال بود.

با به یادآوری میزان آسیب رسانی کهن الگوی آرتمیس برای اطرافیان، جاز تعجب نیست اگردریابیم که زنی که با آرتمیس همانندسازی می کند، ممکن است دست به اعمالی زند که برای دیگران آسیب زننده و رنج آور خواهد بود.

 

چالش های روانشناختی کهن الگوی آرتمیس

کهن الگوی آرتمیس شخصاً قلمرو خود و دوستاتش را انتخاب کرده و آن چه را دوست داشت، انجام می داد. آرتمیس هم چون دیگر کهن الگوهایی که مورد اجحاف قرار گرفتند، هرگز مورد تعدی قرار نگرفت. هر که را هم که مایه رنجش او یا آنانی که تحت حمایتش بودند، می شد، تنبیه می کرد. به همین ترتیب ، دشواری های روانشناختی مرتبط با زن آرتمیسی به دلیل رنجشی است که به دیگران وارد می کند و نه دیگران به او.

خلاصه ای از ویژگی های زن آرتمیسی

  1. دختر طبیعت
  2. توانمد در شکار
  3. جنگجو
  4. حامی
  5. کمان دار
  6. یاور در رنج ها
  7. سریع العمل
  8. روان باکره
  9. خودبسنده
  10. مستقل
  11. دوری گزین از مردان و ازدواج
  12. خواهر
  13. رقابت جویی
  14. متمرکز بر هدف و اصول خوذ
  15. دست نیافتنی
  16. بی رحم
  17. خلاق
  18. خشم ویرانگر
  19. بیزار از ضعف
  20. فاعل و اهل عمل
  21.  کاشف
  22. کنجکاو
  23. ماجراجو
  24. حساس به اصول و اهداف
  25. سرسخت
  26. شجاع
  27. هدف مدار
  28. برون گرا
  29. فعال ذهنی و جسمی
  30. غیرسازگار و مصالحه ناپذیر
  31. هم بستگی نسبت به هم جنسان خود