خودآگاه و ناخودآگاه در سفر درونی

خودآگاه و ناخودآگاه در سفر درونی

خودآگاه و ناخودآگاه در سفر درونی

در فرآیند کشف خود و سفر درونی ازاصطلاحاتی به نام ((خودآگاه)) و ((ناخودآگاه))، ((عقده))، ((ناخودآگاه شخصی و جمعی)) استفاده می شود و ممکن است وقتی این واژگان را می شنویم ذهنمان مشغول شود که معنای آنها چیست؟ چه کاربردی دارند؟ آیا خودآگاه و ناخودآگاه بخشی از روان هستند؟ و….

گاهی حتی در فهم خودآگاه و ناخودآگاه دچار گیجی و سردرگمی می شویم طوری که آغاز سفر درونی را برای ما مشکل می کند.

لازمه ی سفر درونی و کشف خود این است که نسبت به هر یک ازجنبه های درونی شناخت پیدا کنیم.

در این مقاله بر آن هستیم به روشن سازی ((خودآگاه)) و ((ناخودآگاه)) جهت پیمودن سفر درونی بپردازیم.

سرفصل ها:

خودآگاه و ناخودآگاه در سفر درونی از نظر فروید:

برای درک مفهوم خودآگاه و ناخودآگاه یا به بیانی برای درک ساختار روان، لازم است در ابتدا به نظریه ها و گفته های روان پزشک اتریشی به نام ((فروید)) بپردازیم.

فروید، ساختارروان یا ذهن را به سه بخش تقسیم میکند؛

ذهن خودآگاه:

بخشی ازذهن است که از اندیشه ها و اعمال خودش آگاه است. این جا، جایی است که پدیده ی فکر کردن آگاهانه در آن اتفاق می افتد و منبع اندیشه ها، ایده ها و ادراکات آگاهانه است.

افکار منطقی، رفتارهای متمدنانه و واقع بینانه به این بخش مرتبط می گردد.

ذهن یا ضمیر ناخودآگاه:

فروید این قسمت را بخشی از ذهن و روان می داند که واپس زده شده است و آن جا، جایی است که ما همه ی اندیشه ها و افکاری که شرایطمان اجازه ی نگاه کردن به آنها را نمی دهد، در آن گنجانده ایم.

اطلاعات موجود در ناخودآگاه به آسانی در دسترس نیستند. بخش عمده ی سرگذشت ما در آن جاست.

ذهن یا ضمیر نیمه آگاه:

ناحیه ای است ازذهن بین خودآگاه و ناخودآگاه، جایی که اطلاعاتی در آن ذخیره می شود که در آن لحظه به آن آگاه نیستیم ولی به آسانی هنگامی که به آن نیاز است، به یاد آورده می شود.

 

خودآگاه و ناخودآگاه در سفر درونی از نظر یونگ:

یونگ نیز مانند فروید معتقد بود که روان یا ذهن آدمی دارای سه بخش اصلی است ولی تفسیر او از این بخش ها، متفاوت بود.

تقسیم بندی یونگ در رابطه با ساختار ذهن یا روان به شرح زیر است؛

ضمیر یا ذهن خودآگاه:

یونگ همچون فروید معتقد است این بخش از آگاهی، بلاواسطه بوده و تنها بخشی است که ما آن را به طور تجربی می توانیم مورد مطالعه قرار دهیم.

((من)) یا ((ایگو)) بخش اصلی آگاهی بوده و احساس هویت است.

وظیفه ی این بخش، نظم بخشیدن به مشاهدات، حافظه، تفکرات و احساسات است.

می توان گفت به جز این موارد، همه چیزدر ناخودآگاه انسان اتفاق می افتد و به طور غیرمستقیم می توان به آن دسترسی یافت با روش هایی نظیر تحلیل رؤیاها، بازی های خلاقانه و تخیل فعال و نظایر آن.

ناخودآگاه شخصی:

بخشی از روان می باشد که برای هر شخص، منحصر به فرد است. این بخش را امیال واپس زده شده و انگیزه های آنی و ادراکات نامحسوس و تجربه های فراموش شده، تشکیل می دهند.

 ((من)) یا ((ایگو)) این بخش از روان را نمی تواند تشخیص دهد و یا نمی تواند به فوریت به آن دسترسی یابد.

این بخش دو نوع محتویات دارد:

  1. محتویاتی که خواه ناخواه وارد ناخودآگاه می شوند؛ چرا که شدت خود را از دست داده و به دست فراموشی سپرده می شوند. در واقع بخش خودآگاه فعالانه آنها را واپس زده و طرد می کند.از جمله ی این موارد خاطرات رنج آور و موضوعاتی است که ((من)) را تهدید و تضعیف می نماید.
  2. محتویاتی که وارد روان فرد شده است ولی هرگز دارای شدت و حدتی نبوده اند که به خودآگاه وارد شوند. این گروه شامل حس هایی است که انسان ها به طور دائمی در معرض بمباران آنها هستند و در نتیجه نمی توانند به آنها توجه آگاهانه داشته باشند.

ناخودآگاه جمعی:

بخشی از روان یا عمیق ترین سطح روان که کمتر از همه دست یافتنی است.

هرگونه تجربیاتی که همگانی باشد یعنی توسط هر نسل نسبتاً بدون تغییر تکرار شده باشند، بخشی ازشخصیت ما می شوند.

در واقع ناخودآگاه جمعی میراث روانی مشترک بشریت است. همان گونه که انسان ها در ساختار جسمی خود شباهت های بسیار زیادی دارند و همچنین بقایای مراحل تکاملی جسم در طی قرون و اعصار، در وجود ما به چشم می خورد، ساختار روانی بشر نیز جنبه های مشترک زیادی دارد و همچنین بقایای مراحل رشد و تکامل روان در طی سیر تکامل بشر در روان انسان امروزی وجود دارد.

یونگ معتقد بود همان گونه که هر یک از ما تمام تجربیات خود را در ناخودآگاه فردی انباشته و بایگانی می کنیم، نوع بشر به صورت جمعی، به عنوان یک گونه، تجربیات گونه ی انسان و پیش از انسان را در ناخودآگاه جمعی اندوخته می کند.

به عبارت دیگر، ناخودآگاه جمعی مجموعه ای است  از آنچه در طی تکامل روانی نسل بشر رخ داده است. در اصل آن بخش از روان و مراحل رشد و تکامل روانی است که در تمام افراد بشر یکسان و مشابه است و در اصل مشخص کننده ی ویژگی های روانی نوع بشر است.

تشابه و تفاوت میان یونگ و فروید در ناخودآگاه فردی:

مسئله ی وجود ضمیر ناخودآگاه در روان انسان و تأثیر آن در رفتارها در زمانی که یونگ نظریه های خود را تدوین و مشخص

می نمود، موضوع تازه ای نبود. در واقع انسان ها چند قرن پیش به وجود این بخش از روان پی برده بودند ولی فروید اولین کسی بود که نظریه های مختلف را در این زمینه جمع آوری نموده است.

فروید بر نگرش مکانیکی خود بر روان مطمئن بود و همواره تلاش می کرد که نگرشش کاملاً بر اساس علم باشد.

یونگ هم البته در این مکتب علمی پرورش یافت و سعی کرد که کارکرد روان را در پروسه ای بیولوژیک درک کند ولی او بر خلاف سایر دانشمندان زمان خود، هرگز علاقه اش را نسبت به روح و وجوه غیرمادی روان انسان، از دست نداد.

او معتقد بود که امور بسیاری در زندگی وجود دارند که ما هنوز نتوانسته ایم آنها را بفهمیم ولی این، به منزله ی آن نیست که آنها وجود ندارند.

یونگ در سال ۱۹۱۹ در یک سخنرانی در انجمن روان پژوهی خاطرنشان می کند: (( من نمی توانم از این حماقت رایج مبنی بر این که هر چیز که قابل توضیح نباشد، دروغین است، تبعیت کنم)).

این تفاوت در نگرش، یکی از کلیدی ترین عوامل شکاف و جدایی مابین فروید و یونگ بود.

یونگ هم مانند فروید معتقد بود که ضمیر ناخودآگاه دارای تأثیری به سزا در روان انسان است ولی نگرش یونگ نسبت به ضمیرناخودآگاه به طور آشکارا با نظر فروید تفاوت داشت.

تأثیر فروید در تفکرات رایج، سبب گشت که امروزه ضمیر ناخودآگاه را به منزله ی انباری از موضوعات ذهنی مهمل بپندارند و یا به بیانی دیگر ((انباری از مسائل انکار شده از دید اخلاق)) ولی برای یونگ ضمیر ناخودآگاه امری فراتر از این بود. او عقیده داشت ضمیر ناخودآگاه حاوی همه ی وجوه جوهر و سرشت انسانی است؛ چه تاریک چه روشن، چه زیبا چه زشت، چه خیر چه شر، چه ژرف چه سطحی و احمقانه. یونگ تعادل در این تضادها را به منزله ی پایه و اساس ساختار روان می دید.

نقش عقده در سفر درونی:

به نظر یونگ ضمیر ناخودآگاه انسان عمدتاً از عقده ها تشکیل می شود. عقده ها مجموعه ای از احساسات هستند که نشأت گرفته از ایده ها، تفکرات و تصورات و باورها می باشند. عقده های زیادی ممکن است در یک انسان وجود داشته باشند ولی این بدان معنا نیست که همه ی آنها دارای تأثیر منفی هستند.

آنها پدیده های روانی می باشند که تمایلشان بر گروهی بودن است؛ زیرا در این صورت کارایی بیشتری دارند. شاید به همین دلیل است که معمولاً گرایش آنها بر کهن الگوی خاصی است.

عقده ها گاهی به عنوان بخشی از شخصیت عمل می کنند و به اشکال متفاوتی ظاهر می شوند. این اشکال ممکن است خود را در رؤیاها، تخیلات و بین خواب و بیداری نشان دهند. یونگ این پدیده را از نحوه ی اعمال هلن دختر عموی خود در موقع احضار روح کشف نمود.

در صورت وجود بیماری روانی و یا روان نژندی، عقده ها ممکن است با یکدیگر در تقابل قرار گیرند و یا انرژی آنها مسدود شود. هر قدر این عقده ها از انرژی منفی نیرو بگیرند، انسان از آرامش کمتری بهره خواهد برد؛ زیرا آنها به منزله ی فاکتورهای بیماری زا و مختل کننده عمل می کنند.

هدف اصلی تجزیه و تحلیل ضمیر ناخودآگاه، کشف ریشه های عقده های منفی است و رساندن آنها به ضمیر خودآگاه، تا انسان بتواند آنها را بشناسد و اعمال خود را از کنترل و اطاعت آنها درآورد.

ناخودآگاه همواره در معرض این خطرها قرار دارد: نامتعادل شدن، ماندن در موضوعات قدیمی و پیش پا افتاده و به بن بست رسیدن. همه ی ما با این نوع انسان ها رو به رو شده ایم.

تأکید یونگ بر این است که کار ما با ضمیر ناخودآگاه مان هرگز تمامی ندارد و همیشه باید به رؤیاها و تخیلاتمان توجه داشته باشیم؛ زیرا از طریق آنها می توانیم بفهمیم در کجا دچار عدم تعادل گشته ایم.

عقده ها مجموعه ای ازرنجش ها و زخم های مرتبطی هستند که در ما باورهایی مخرب به وجود آورده اند و شفا نگرفته اند.

ویژگی عقده، اشتغال ذهنی شدید نسبت به چیزی است، برای مثال زمانی که می گوییم شخصی عقده ی حقارت یا قدرت طلبی دارد، منظورمان این است که ذهن او به حقارت یا قدرت مشغول است چون زخم هایی از حقارت خورده است که در او باور به حقارت را به وجود آورده است به همین خاطر تمرکزش بر حقارت و قدرت است و این تمرکز بر رفتارش تأثیر می گذارد.

عقده ها تعیین کننده ی همه چیز ما هستند، از چگونگی ادراک جهان گرفته تا ارزش ها، علاقه مندی ها و انگیزش ها.

 

نتیجه:

بنابراین روان ما از دید فروید به سه بخش تقسیم بندی شده است؛

خودآگاه، ناخودآگاه و نیمه آگاه.

از نظر یونگ هم، روان ما به سه بخش تقسیم بندی شده است اما با تفاوت از دیدگاه فروید؛ خودآگاه، ناخودآگاه شخصی و ناخودآگاه جمعی.

خودآگاه، بخشی از روان است که ازاعمال و اندیشه های خودش آگاه است. ناخودآگاه بخشی از روان است که امیال واپس زده شده و انگیزه های آنی و ادراکات نامحسوس و تجربه های فراموش شده را تشکیل می دهند. ناخودآگاه جمعی هم مجموعه ای است از آنچه در طی تکامل روانی نسل بشر رخ داده است. در اصل آن بخش از روان و مراحل رشد و تکامل روانی است که در تمام افراد بشر یکسان و مشابه است و در اصل مشخص کننده ی ویژگی های روانی نوع بشر است.

در واقع یونگ و فروید بر موضوع ناخودآگاه با هم دچار اختلاف بودند و یونگ برای ناخودآگاه، گسترش بیشتری را در نظر داشت.

به نظر یونگ ضمیر ناخودآگاه انسان عمدتاً از عقده ها تشکیل می شود. عقده ها مجموعه ای از احساسات هستند که نشأت گرفته از ایده ها، تفکرات و تصورات و باورها می باشند.

در واقع عقده ها مجموعه ای ازرنجش ها و زخم های مرتبطی هستند که در ما باورها و تصوراتی مخرب به وجود آورده اند و شفا نگرفته اند.

در سفر درون و کشف خود لازم است نسبت به هر یک ازاین جنبه ها و ساختارهای درونی شناخت پیدا کنیم تا روز به روز نسبت به خود و درونیاتمان آگاه تر شویم و با این آگاهی و همچنین عملکرد بتوانیم زندگی سالم تری را پیش بگیریم و سفر فردیت و یکپارچگی را طی کنیم.

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از

95 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مانیا
2 ماه قبل

مرسییییی

مانی
2 ماه قبل

خفنننننن

معصومه
2 ماه قبل

واقعا خیلی درست هستند همه حرف ها😍

سارا
2 ماه قبل

محشرهههه❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

مونا
2 ماه قبل

کمک میکنه تا همیشه سر بلند باشم واقعن مرسی