در مورد ترس بیشتر بدانیم+انشا در مورد ترس

در مورد ترس بیشتر بدانیم! + انشا در مورد ترس

ترس چست ؟!

برای همه ما پیش آمده است که گاهی دچار سردرگمی می شویم؛

آیا الان نگرانم؟

ترسیده ام؟

دلشوره دارم؟

دچار اضطراب شده ام؟

استرس با خود حمل می کنم؟

و…..

در واقع تفاوتشان را نمی دانیم در نتیجه تشخیصشان برایمان سخت می شود و همه را  ترس می پنداریم ، در صورتی که با هم تفاوت دارند.خب وقتی می پذیریم که با هم تفاوت دارند مدام کنجکاو هستیم که چه تفاوتی دارند و چگونه متوجه تفاوت هایشان شویم ؟؟؟؟

ترس از موضوعاتی است که همواره مورد بحث بوده و هست و سوال های ذهنی مان این است که آیا ترس انواع دارد؟ درجه بندی دارد؟ بر چه اساسی تقسیم بندی می شود؟ چگونه ما را گرفتار می کند؟(🌟رجوع:مقاله ی ترس چگونه ما را گرفتار می کند؟🌟)و حتی چگونه ما را به نابودی می کشاند و نقش قربانی را به ما نسبت می دهد؟؟؟؟؟

در این مقاله بر آن هستیم به طور جزئی و دقیق به موضوع ترس بپردازیم.

 

چند نوع ترس وجود دارد؟

روانپزشکان می گویند در هنگام تولد تنها دو ترس در ما وجود دارد :

  • ترس از افتادن
  • ترس از صداهای بلند و ناهنجار

پس چگونه ما ترس های دیگری را در مابقی زندگی مان می سازیم؟ آیا ترس یک مبنای ذاتی دارد؟ یا ساخته شده در ضمیر ناخودآگاه ماست؟ بعضی از مردم فکر می کنند ترس یک احساس مخرب است(🌟رجوع:مقاله ی ترس چیست؟🌟)، این کاملاً درست نیست.

وقتی که ما از چیزی که واقعاً امنیت ما را تهدید می کند می ترسیم، این ترس نوعی حفاظت است. انسان بسیار خوش شانس بوده که ترسیدن از چیزهای معینی را آموخته است و یا چیزهای دیگری که  بشریت آن ها را در سال های بسیار دور از بین برده است.

بیایید صادق باشیم، ترس در بسیاری ازشرایط برای انسان طبیعی است و این به ما می آموزد که :

  • هوشیار باشیم .
  • این حس، بقای نفس را پرورش می دهد.
  • کمک می کند که برای خود پناهگاه بسازیم .
  • چیزی است که ما را امن و مطمئن نگه می دارد.

 

فرهنگ لغات، ترس را این گونه تعریف می کند :

احساس وحشت یا احساس هیجان از چیزهای بد یا دلهره از یک خطر.

جان لاک فیلسوف می نویسد :” ترس یک ناآرامی ذهنی است که بر مبنای آن فکر می کنیم خطری احتمالی در آینده برای ما قرار است  اتفاق بیافتد.”

درجات این احساس دردناک از متوسط ترین آن ها شروع می شود که به گونه ی زیر بیان شده است:

  • دلهره
  • پروا
  • ترس
  • وحشت

 بگذارید با یک مثال ساده توضیح دهم : بعضی از ما دوست داریم که با سرعت موتور سواری کنیم ولی وقتی در جایی که هنرمندان سیرک به  آن “قلعه ی مرگ” می گویند، می ایستیم وحشتمی کنیم.

جایی که موتور سوار به صورت وارونه در قلعه ی فولادی چرخ می زند موتور سوار هم احتمالاً ترس هایی را تجربه می کند مانند کسی که مربی شیرهاست و با شلاقی در دست قدم  به قفس شیرها می گذارد. ترس بخشی از کار آن هاست.

شما و من نمیتوانیم وارد قفس شیرها و یا قلعه ی مرگ شویم، وحشت می کنیم ولی به هر حال دوست داریم به سیرک برویم و نمایش آن ها را تماشا کنیم .این یک رفتار عادی است.آنجا محدوده ی وسیعی از موقعیت هایی است که به آن خطر  گفته می شود و محدوده ای به همان وسعت از پاسخ هایی به ترس.

ما ترس هایمان را به عنوان؛ ترس های معمولی یا”ترس های بنیادی” پذیرفته ایم ، زمانی که ترس متناسب با درجه ی خطر باشد. اما اگر ترس متناسب با خطر نباشد یک ترس غیر معمولی و بی خود است .ترس و نگرانی مشابه اند(🌟رجوع:مقاله ی ترس و اضطراب) اما یک تفاوت مهم بینآن ها وجود دارد : شناخت جزیی ترسکه به وسیله ی درک و استدلال برای ما قابل تشخیص است .این انتظار، یک خطر واضح و مشخص است.

 از طرف دیگر نگرانی مبهم و نامشخص است.” شاید اتفاق بدی برای من بیفتد”، ” شاید یک چیز وحشتناک در حال رخ دادن است!”،  این نوعی واکنش نگرانی است.

ترس مبتنی بر واقعیت است یا یک اغراقاز یک خطر واقعی، نگرانی مبتنی بر یک ترس نامعقول است.

 

شناخت انواع ترس

ترس به تمام جنبه های زندگی ما نفوذ می کند، ترس نه تنها در وجود ما بلکه در خیلی از بخش های زندگی ما وجود دارد. ترس در خانواده ی ما وجود دارد ما از بعضی رابطه های نزدیکمان می ترسیم و برای امنیت و خوب بودنخانواده مان نگرانیم .

ترس در محل کار ما وجود دارد، کارمندی که برای ملاقات با رییس احضار می شود می ترسد .ترس در مدارس و کالج ها وجود دارد . دانش آموزی که تکالیف خود را انجام نداده از معلم وحشت دارد، ترس از تنبیه.

 شما در بیمارستان هم می توانید ترس را احساس کنید ،بیماران از ناشناخته ها و عوارض پیش بینی نشده می ترسند که ممکن است سلامتی آن ها را از بین ببرد. افسوس، کودکان از پدر و مادرهایشان می ترسند و از این بدتر بعضی پدر و مادرها از فرزندانشان می ترسند. رقابت و چشم و هم چشمی زندگی را به یک میدان مسابقه مبدل ساخته، زندگی که در آن انسان ها برای پیشرفت خود به حق و حریم دیگران تجاوز می کنند.

زندگی که به وسیله ی رقابت ،چشم و هم چشمی سوخته است، زندگی است که بر پایه ی ترس بنا شده.کارایی، سنجش، تطبیق، همه چیز باعث بروز ترس می شود، ترس از شکست ،ترس از باختن در یک مسابقه یا یک مشاجره، این یکی از بدترین انواع ترس است که انسان را شکار می کند. احساس  دردناک شکست، ایمان ما را ضعیف می کند.

ما از غیر قابل قبول شدن می ترسیم. اگر چه دسته بندی کردن و اسم گذاشتن روی ترس ممکن نیست ولی مایلم به پنج نوع اصلی ترس، که توسط دکتر فورست چرچ شناسایی شده است را اشاره کنم .

 

۱. ترس غریزی:

که به بدن وابسته است و برای حفاظت از ما در مورد خطرات فیزیکی طراحی شده است.به تازگی در مورد پسر جوانی خواندم که حس لامسه ی خود را  از دست داده بود و بنابراین هیچ دردی را احساس نمی کرد وقتی این را می خوانید ممکن است با وسوسه فریاد بزنید :

” چقدر خوش شانس است” اما واقعیت ماجرا این است که او زیاد هم خوش شانس نیست، نبودن نشانه های ترس خطرهای زیادی برای او به همراه دارد.(🌟رجوع:مقاله ی ترس چیست؟🌟) اگر یکی از اعضایش دچار شکستگی شود، اگر آب جوش روی دستش بریزد و یا دستش در اثر شعله های مستقیم دچار سوختگی شود، هیچ احساس و واکنشی وجود ندارد. واکنشی که انسان های عادی مثل من و شما نشان می دهیم..

افراد زیادی را می شناسم که به محضاحساس ناراحتی در قفسه ی سینه، فشار و یا تنگی نفس، سریعاً به دکتر خود خبرمی دهند و در واقع از وقوع حمله یقلبی جلوگیری می کنند. چیزی که در مغز ما و در سیستم بدن ما وجود دارد و به مابرای خطرهای قریب الوقوع هشدار می دهد و اخطار می دهد که مراقب باشیم.

این نوع ترس می تواند نجات دهنده باشد، از همین طریق تلنگر احتیاط است که رانندگان از تصادف های خطرناک دربزرگراه ها در امانمی مانند.از طریق احساس همین ترس درونی استکه مادران می توانند در آشپزخانه چندینکار را ، امن و مطمئن انجام دهند و بااحتیاط از چاقوهای تیز و برنده، قابلمه ها و تابه ها، و از دستکش برای جابه جایی ظرف های داغ غذا استفاده کنند و با روغن هاو مایعات آتش زا در دمای بالا ماهرانه برخورد کنند.

 

 

۲. نگرانی:

نوعی ترس است و از چیزی که به آن ” بدترین تصور” می گوییم ،   ساخته شده است. خیلی سال پیش وقتی که ماکروویو و فر تازه به بازار آمده بود، مردم شروع کردند با بالا بردن شک و تردیدها در مورد این وسیله ی جدید. این درست است که ماکروویو و فر از انرژی مغناطیسی برای گرم کردن بسیار سریع غذا استفاده می کند و این امواجِ انرژی گرما   میتواند برای ما مضر باشد.

 اگر طولانی مدت در معرض آنها باشیم به همین دلیل است که این وسایل دارای درب های شیشه ای محکمی هستند که این امواج نمی توانند از آن خارج شود و اگر درب به طور تصادفی باز شود، الکترودها خود به خود از کار می افتند.

بسیاری از خانم ها مشتاق گرفتن اینوسیله بودند، زندگی را در آشپزخانه نسبتاً برایآن ها راحت می کرد. دیگر لازم نیست مدام به غذا نگاه کنی و مراقبش باشی و آشپزیرا  بسیار سریع و تمیز می کند.

با این حال خیلی ها احتیاط جدی(🌟رجوع:مقاله ی مضرات ترس و محتاط تر شدن🌟) در مورد این وسیله را داشتند، یکی از آن هابه دوستش می گفت ” شنیده ام، یک نفرغذای گرم شده در ماکروویو را خورده و دریک طرف صورتش یک زخم بزرگ ایجاد شده.”

این چیزی است که من به آن ترس ساخته شده از ” بدترین تصور” می گویم. بسیار متاثر می شوم وقتی می شنوم در مورد کسانی که خارجی هستند و یا دین و ایمانمتفاوتی دارند و وقتی که به خارج از کشورسفر می کنند در معرض تردیدها و بدگمانیقرار می گیرند.

 چقدر ناراحت کننده است وقتی که مردم فکر می کنند کسانی که رنگ پوست و مویمتفاوتی دارند دشمن آن ها هستند و نسبت به آنها بی اعتماد می شوند و حتی می ترسند.(🌟رجوع:مقاله ی ترس و بی اعتمادی🌟)

یک کارآفرین بزرگ هندی که مسلمان بود در مورد این صحبت می کرد که چگونه مورد آزار و اذیت و سوال و جواب در یکفروشگاه خارجی قرار گرفته بود.فقط به دلیل این که او مسلمان بوده.او یک فرد پولدار یا قدرتمندی درصنعت نبود،اما یک انسان خیرخواه و   معتقد بودکه به سادگی و سختی زندگی می کرد.گزارش شده که مسافران زیادی در پروازهای بین المللی با ترس و بدگمانی به” خارجی ها” نگاه می کنند.

نگرانی، ترس از یک چیز غایب است کهمی تواند سیستم عصبی انسان رابه هم بریزد.(🌟رجوع :مقاله ی ترس و اضطراب 🌟)اگر ما نگرانی را کنترل نکنیم، قربانیترس های بیخود و عقده های روحیدرونی خواهیم شد.

 

۳.گناه:

چیزی نیست جز ترس ناشی از یک وجدان طوفانی . لطیفه ای است در مورد پسر جوانی که فرم کاریابی را پر می کرد، او به سوالی رسید که پرسیده بود : ” تا به حال بازداشت شده اید؟

” یک دقیقه صبر کرد و بعد بسیار قاطع نوشت” نه” سوال بعدی در واقع باید توسط کسانی که به سوال قبلی جواب ” بله” داده بودند جواب داده می شد، که  پرسیده بود” چرا؟” مرد جوان مدتی فکر کرد و پاسخ داد: زیرا تا به حال دستگیرنشده ام.

گناه اغلب با ترس ” از گرفتار شدن ” همراه است. فقط پلیس نیست که شما را بازداشت  می کند، این می تواند ” شرم ” از آشکار شدن این که یک دروغگو یا متقلب هستی یا احساس ” حقارت” باشد(🌟رجوع:کتاب روان شناسی عزت نفس نوشته ی ناتانیل براندن و کتاب ۱۰ گام تا عزت نفس نوشته ی دیوید دی برنز🌟) در برابر آن هایی که تو را به عنوان یک متقلبشناخته ا ند.

گناه با شرم و پنهان کاری همراه است وزمانی که ما رازهای ناخوشایندی را در درونمان  نگه می داریم و متوسل به دروغمی شویم .در نتیجه یک چیز منجر به بقیه می شود و اغلب خود را در ارتکاب به اشتباهاتی می یابیم که برای سرپوش گذاشتنروی اشتباه اول بوده است.(🌟رجوع:کتاب ۱۰۱ مکانیسم دفاع روانی نوشته ی جروم.اس بلکمن🌟)به همین دلیل است که بزرگان ما می گویند ” صداقت، بهترین سیاست است.”

 بهترین معامله با گناه این است که با عواقب اعمالمان روبه رو شویم .روبه رو شدن با اشتباهی که مرتکب  شده ایمبهتر از این است که کاری از حیله و فریب برای حفاظت از خودمان ببافیم.حتی وقتی که با نوعی تنبیه مواجهمی شویم عواقب وحشتناک گناه خنثی می شود.

گناه می تواند منجر به واکنش هایوحشتناکی شود، ایجاد یک خشم فاسد و تبهکارانه، سرخوردگی و خشونت .در هند هزاران کارگر فقیر وجوددارند که قربانی اعتیاد و وابستگی  به الکل هستند.(🌟رجوع:مقاله ی هم وابستگی چیست؟،خصیصه های مربوط به هم وابستگی🌟)درون قلبشان احساس سرخوردگی و گناه می کنند برای این که اسیر این اهریمن وحشتناک شده اند و پولی را که به سختیبه دست می آورند صرف این عادت فاسدمی کنند، خانواده هایشان را از این درآمد محروم می کنند و بالاتر از همه به دلیل ضعف ذاتی و بزدلی که مانع آن ها می شود تا بر این عادت فاسد غلبه کنند.

اما چیزی که گناه منجر به آن می شودخیلی بدتر از این است، که انسان ها ازدید فرزندانشان منفور و ترسو به نظر می رسند، آن ها هر شب مست به خانهمی آیند و بدون هیچ دلیلی همسرانشان را کتک می زنند. البته به رفتار آن ها عذرناپذیر است اما آن ها گرفتار گناه و سرخوردگی هستند و در زمان مستی قادر به کنترلکارهایشان نیستند. الان در آنجاسازمان های داوطلبانه ای وجود دارند که برنامه های توانبخشی را برای اینافراد به صورت رایگان ارائه می دهند،

اما الکلی ها جرات استفاده از اینبرنامه ها را ندارند برای این که آن هابه وسیله ی گناه، ترس و سرخوردگیاسیر وگرفتار شده اند. فقط زمانی که زنجیرها و بندها را دور بریزند،می توانند قدم در مسیر درستی بگذارند که می تواند زندگی آن ها به سوی بهتر شدن تغییر دهد. ترس از گناه و مواجه شدن با آن،بردن نیمی از نبرد است .

 اغلب چیزهایی که ما از اعتراف آن هاشرمگین هستیم با آن چیزهایی که مایل  نیستیم برای دیگران فاش شوند، موجب بدترین احساس های منفی می شود که با گناه همراه است.همان طور که پیش از این گفتمگناه در خفا پیشرفت می کند.

ما در ترس دائمی از آشکار شدن زندگیمی کنیم، شرمنده ایم از این که مبادامردم ما را به گناهانمان متهم  کنند .ما با خشونت بزرگ می شویم و مستعدخشونت هستیم.زمانی که منبع گناه را از بین ببریم، خود را ازشرم و ترس رها می کنیم.

 

۴) ناامنی:

این حالت با احساسات همراه است . ترسی است که توسط احساسات نامناسب به وجود می آید.دوستی دارم که پرفسور و استاد دانشگاه است، روزی برای برداشت مقداری پول به بانک رفته بود. او به همان مقدار پول اسکناس های متفاوت می خواست مثلاً مقداری ۵۰۰ روپیه ای، مقداری ۱۰۰ روپیه ای، ۵۰ روپیه ای،۲۰ روپیه ای و ۱۰ روپیه ای صندوق دار اسکناس هارا سریع شمرد و آن ها را مرتب بسته بندی کرد و با لبخند به دست او داد.

پرفسور به صندوق دار گفت: شما واقعاً عالی هستید، عجیب است شما اسکناس ها را در یک لحظه شمردید، من هرگز نمی توانم به این سرعت این کار را انجام دهم. آفرین به شما  صندوق دار به خنده گفت:” خوب من هرگز جرات کاری را که شما انجام می دهید ندارم.” پرفسور با حیرت پرسید :اما من چه کاری می کنم که نیاز به شجاعت دارد؟ می دانید که من فقط یک معلم هستم ؟ صندوق دار گفت: اگر من را در کلاسی که فقط ۲۰ دانش آموز دارد قرار دهید از ترس لال می شوم.

نه تنها باید  دانسته های خود را همیشه حفظ کنی بلکه هرروز هم باید به آنها درس بدهی. من هرگز نمی توانم رو به روی یک مخاطب برای نجات زندگی ام کلمه ای را به زبان بیاورم.صندوق دار یکی از هزار نفری است که ازصحبت کردن در ملاء عام دست پاچه می شود.هر زمان که نظر سنجی صورت می گیرد کهچه چیزی بیشتر مردم را می ترساند،

صحبت کردن در ملاء عام همیشه در اوللیست است، حتی آن هایی که به صحبت کردندر ملاء عام عادت دارند اعتراف می کنند که آن ها هم زمانی که می خواهند بهجایگاه سخنرانی بروند مضطرب و دستپاچهمی شوند و اگر چشمشان به کسی بیفتدکه درحال صحبت کردن است و یا خندیدن و یا این که به صحبت های او توجه نمی کندباعث می شود که احساس بدی داشته باشند و کار خود را به خوبی انجام ندهند، اگر کسی در طی سخنرانی  آن ها از سالن خارج شود،رشته ی افکارشان را از دست دادهو دچار لکنت می شوند.

درفیلم کمدی لورل و هاردی، لورل همیشه با چشمان ریز خود به دوست کوچکش خیرهمی شد و در نتیجه ی این نگاه خیره و موشکافانه باعث می شد که هر کاری را که اومی کرد باعث اضطراب و ناامنیهاردی شود. همیشه و در هر زمان می تواندمنجر به ترس و وحشت او شود . ناامنی به همه نوع انسانی حمله می کند، نه فقط بهانسان های ساده و حقیر.

ستارگان محبوب و مشهور از این که مقام، رتبه و طرفدارانشان را ز دست بدهند، می ترسندسیاستمداران در مورد حمایت عمومی در ناامنی به سر می برند . اختصاصی بودنیک حوزه ی انتخاباتی حاشیه ای که در آننتیجه ی انتخابات ممکن است به نفع هرحزبی باشد باعث کابوس های شبانهنامزدهای انتخاباتی می شود. یک راه ساده برای غلبه کردن بر ناامنی  وجود دارد،

دربیشتر وقت ها ناامنی ناشی از وسواس زیاد نسبت به خود است که چه کار بکنیم(🌟رجوع:مقاله ی وسواس و هم وابستگی🌟)،چگونه به نظر بیاییم، چطور دیگران از ما خوششان بیاید، به ما احترام بگذارند، ما را بپسندند.

 بهترین راه فرار از آن این است که از جذبخود شدن و خود را تحلیل کردن  دست بکشیم و شروع کنیم به تمرکز کردن برروی دیگران،احساسات آن ها و نیازهایشان اینحقیقت ناراحت کننده ی زندگی است که بسیاری از انسان ها را درگیر وسواس و توجهبه ظواهر کرده است.زمانی که مراقب مسائل عمیق تر ومهم تری باشیم، ناامنی ناپدید می شود.

 

۵ ) بیم :

ترس تولید شده توسط ناپایدار بودن زندگی است. دکتر چرچ بیم را این گونه معرفی می کند:” یک آسیب و از کارافتادگی خاص به وسیله اضطراب که با میل ما به سمت تصاحب چیزهایی هدایت می شود که خارج از کنترل ما هستند.” وقتی که احساس می کنیم کنترل مان را درزندگی از دست داده ایم، ترس ها واضطراب ها ی ما هزار برابر  می شود.

به آینده ای که پیش روی ما است نگاه می کنیم و می ترسیم به آن بیندیشیم. نگرانی ها و احساسات منفی ما همه بر روی صفحه ی نمایش آینده طرح ریزی شده اند و ما زندگی مان را در آشفتگی می بینیم .

 این ما را دچار افسردگی می کند که یکی از مرسوم ترین بیماری های زمانه ی ما است. افسردگی نشان دهنده ی مغلوب شدن امید توسط ناامیدی است. افسردگی انسان را از هر چیز کمک کننده  و نجات دهنده ای دور می کند و او را هر چه بیشتر و بیشتر در انزوا و بیماری غوطه ور می کند.

آرامش و لذت را از وجودمان خارج می کند. زندگی انسان به  گونه ای است که ما بارها توسط شکست، درد و مصیبت غرق می شویم، درچنین مواقعی بهترین چاره این است که به سراغ کسی برویم، یک دوست که می تواند شانه هایش را به ما هدیه دهد که به آن ها تکیه کنیم و چه کسی بهتر از دوست بی کَسان ، کسی که مادر، پدر، دوست، فامیل و همه و همه در دستان اوست، خداوند یکتا.

 

ما همه قربانی ترس هستیم…

مونتین یک مقاله نویس مشهور می گوید : چیزی که من از آن می ترسم بیشتر خود ترس است. ترس سایه ی تاریکی را روی زند گی مامی افکند، گاهی یک بار و گاهی چندین بار.

همه ی ما تقریباً به صورت غریزی به ترس تمایل داریم. نه بزرگ ترین ما و نه کوچک ترین مان از این قاعده مستثنی نمی باشند. اکثر ملت های قدرتمند از رقبا و همسایگان خود می ترسند. سیاستمداران از باختن در انتخابات در هراسند.

دانش آموزان از مردود شدن در امتحانات در هراسند و مادران در مورد سلامتی فرزندانشان در هراسند و این فهرست بی پایان است. ما از آینده می ترسیم ، از فقر، بیکاری، از رسوایی و ننگ، از بیماری و مرگ  و به نظر می رسد بعضی وقت ها از خود زندگی هم می ترسیم . دائماً با ترس از دست دادن چیزهای کوچکی که داریم زندگی می کنیم.

به خاطر می آورم خانمی را که جعبه ی فلزی کوچکی داشت که مقداری طلا و جواهرات را درآن نگهداری می کرد. وقتی که من پسربچه بودم او گاهی اوقات مهمان ما بود و متوجه شده بودم که او دائماً نگران جعبه ی کوچکش است. او اغلب شب ها از خواب  بیدار می شد و به سراغ جعبه می رفت تا از وجود طلاهایش مطمئن شود .

او وحشت داشت از این که کسی طلاهایش را بدزدد. شاید طلاها برای آن خانم، ثروتی گرانبها بود ولی برای او هیچ لذتی نداشت.ما با ترس زندگی می کنیم، با ترس کار می کنیم، با ترس راه می رویم و با ترس صحبت می کنیم.

در مسیر زندگی از ترسی به ترس دیگر حرکتمی کنیم و در زیر فشار زندگی  اندوهناک شکسته می شویم. ترس ریشه ی تمام مشکلات ما ست ، ترس نقطه ی شروع تمام بدی هاست .

ترس بدبختی های ما را زیاد می کند. زندگی کردن با ترس دائمی انرژی های حیاتی ما از بین می برد و فرصت درک کردن لذت های زندگی را از ما می گیرد و ما را خسته و درمانده رها می کند.

ترس نه تنها ذهن، حتی جسم را نیز فلج می کند. به سیستم عصبی آسیب می زند و باعث اضطراب و تنش می شود و بدتر از همه شادی هایمان را می گیرد و آرامش ذهنی را برهم می زند.

ماری کوری گفته است :” در زندگی از هیچ چیز نباید ترسید، فقط باید آن را درک کرد.” افسوس که بسیاری از ترس های ما خیالی است. مثلاً در مورد یک دانش آموز که سخت کار کرده بود و کاملاً برای امتحان آمادگی داشت اما وقتی وارد سالن امتحان شد ترس گریبانگیرش شد ، عرق سردی بر تنش نشسته بود و دستانش می لرزید، او  فکر می کرد که همه چیز را فراموش کرده و مطمئن بود که در امتحان مردود می شود. این بدترین حالت ترس خیالی است و بسیاری از مردم از ترس خیالی رنج می برند.

یک نویسنده ی بزرگ جی. کی. چسترتونمی گوید :” اگر من فقط یک پند برای نصیحت کردن داشته باشم، پندی در برابر ترس است.”

یک روان شناس برجسته، ترس را این گونه توصیف می کند:

” عامل از هم پاشیده شدن شخصیت انسانی .” اضطراب و نگرانی اتحاد نزدیکی با ترس دارند.روان پزشک مشهور دکتر اسمایلی بلانتون اعلام می کند:” اضطراب همان طاعون مدرن است که زندگی هزاران هزار انسان را یا نابود می کند و یا آن ها را ناامید می کند و  همه ی این ها به دلیل درگیری ذهنی آن ها با اضطراب ، نگرانی و ترس است.”

افرادی هستند که دائماً با ترس زندگی می کنند بدون اینکه خودشان آگاه باشند و گروهی دیگر آن ها یی هستند که فراموش کردند چه چیزی آن ها را خوشحال و آرام می کند.

یک بار زن جوانی به من گفت:” وقتی امروز صبح از خواب بیدار شدم احساس آرامش و خشنودی کردم، ولی ناگهان احساس وحشتناکی به سراغم آمد که نباید احساس آرامش کنم چون چیزهای زیادی برای نگران شدن وجود داشت.” افراد زیادی وجود دارند که مانند آن زن در اضطراب دائمی زندگی می کنند .

آنها قادر نیستند مشخص کنند که از چه چیزی  می ترسند و فقط از دلهره ی ابدی در مورد بعضی چیزها رنج می برند .آن ها در هراسند که یک اتفاق وحشتناک دیر یا زود برای آن ها پیش می آید ولی هرگز قادر نیستند به شما بگویند که آن چیست و ترس خیالی، ترسی بی نام و نشان است که می باشد.

چند وقت پیش شایعه شد(🌟رجوع:مقاله ی نقش رسانه ها در شیوع ترس🌟) که در آمریکا آتش سوزی بزرگی رخ داده و پودر سفید رنگی در سراسر کشور پراکنده شده که موجب سیاه زخم می شود، ترسی که این شایعه به وجود آورد بسیار عظیم بود و مردم را به تمام مواد پودری سفید رنگ بدگمان کرد، چیزهایی مثل پودر تالک، نمک، شکر و ….

هزاران مرد ماهیگیر که تحت تاثیر سونامی  در آسیای جنوبی قرار گرفته بودند از این که دوباره به دریا بروند می ترسیدند با وجود این که این تنها کاری بود که آن ها بلد بودند، ولی آن ها می ترسیدند که سونامی دوباره اتفاق بیفتد.

من اغلب داستان مرد تاجری را تعریف می کنم که از پرواز خودداری می کرد به دلیل اینکه پدرش در یک سقوط هواپیما کشته شده بود . از او پرسیدم مادرش چگونه مرد، پاسخ داد:” او آرام در خواب مرد”. اما این مانع آن مرد برای رفتن به رختخواب نمی شد.”

بعضی از افراد در ترس دائمی از بیماری زندگی می کنند، نگران فشار خون خود هستند و دائماً از بیماری های مسری در هراسند. در حقیقت همه ی ما مدام گرفتار ترس در مورد سلامتی مان هستیم.

متاسفانه اطلاعات زیادی در مورد بیماری ها وجود دارد، ممکن است این به خودی خود برای اطلاع و آگاهی مردم از بیماری بد نباشد. اما تاثیری ناراحت کننده دارد که همه چیز را از نظر مردم خطرناک، ناسالم و سمی می کند. بعضی افراد می گویند سیب زمینی نخورید، بعضی دیگر می گویند شیر ننوشید، برخی می گویند تمام روغن ها و چربی ها بد هستند و گروهی می گویند به غذایتان نمک نزنید و …. شما مدام با ترس از حمله ی قلبی یا سرطان و یا صدها بیماری دیگر که ممکن است نیمه شب به سراغ شما بیاید زندگی می کنید.

بعضی از افراد با شکوه و شکایت نزد دکتر می روند و دکتر آزمایشان اصلی و مهم را برای پیشگیری از عوامل خطرناک انجام می دهد. وقتی آزمایشات نشان می دهند که چیزی برای نگرانی وجود ندارد و دکتر مطمئن می شود که حال بیمارش خوب است،

این افراد نه تنها خوشحال نمی شوند بلکه از این آزمایشات منفی است ناامید می شوند و حتی تصمیم می گیرند به دکتر دیگری مراجعه کنند که تشخیص دهد آن ها مشکلی دارند.

افسوس که این ترس روانی توسط کتاب ها، مجلات و اطلاعات اینترنتی تشدید می شود و ما تشخیص می دهیم که علایم ذکر شده در این اطلاعات متعلق به ماست وهمین  باعث می شود به دنبال دکتر دیگری باشیم.چرا که اکثر ما انسان ها در ترس دائمی از بعضی چیزها زندگی می کنیم ؟

ممکن است یک دلیلش تنهایی ما باشد. بزرگ ترین مصیبت انسان مدرن تنهایی اوست. با وجود افزایش تعداد هتل ها، رستوران ها، پارک ها، موزه ها و تئاترها باز هم مردم احساس تنهایی و شکست می کنند.

یک مهمان خاص در آمریکا به سمینار رفته بود او صدها نفر را دید که در صف های گرفتن بلیط ایستاده اند و می گفت ” آمریکایی ها باید از درون انسان های تنهایی باشند و گرنه نمی بایستی چنین ازدحامی برای سینما وجود داشته باشد “.

بله اگر حقیقت را برای خودمان اعتراف کنیم انکار نخواهیم کرد که تنهاییم. ما فاقد امنیت و حفاظت هستیم، مانند کودکی که به نمایشگاهی برده شده و مادرش را در میان ازدحام جمعیت گم کرده، کودک با گریه مادرش را صدا می زند اما افسوس که ما فراموش کردیم حتی برای مادر الهی خود گریه کنیم.

ما مانند طفل یتیمی هستیم که مدام شکوه دارد که چرا کسی در این دنیای بزرگ به او اهمیت نمی دهد این است حس تنهایی که منجر به ناامیدی می شود تا جایی که خیلی از ما احساس می کنیم زندگی ارزش زندگی کردن ندارد.

چندی پیش شنیدم که شخص میلیونری خودکشی کرده و فقط یک نوشته ی مختصر روی میزش به جا گذاشته بود:” من احساس تنهایی می کنم، بنابراین تصمیم گرفتم خودم را بکشم.” این درست است که تعداد افرادی که دست به خودکشی می زنند کم است؛ اما اکثر ما انسان ها به سختی به زندگی ادامه می دهی، زندگی بدون لذت.

تنهایی بار سنگینی است بر روی قلب انسان ها که توانایی آن ها را کاهش می دهد و انرژی های حیاتی آن ها را می خورد. زیاد جای تعجب نیست که بیماری های قلبی افزایش پیدا کرده و فشارخون به بیماری مرسومی حتی در میان افراد جوان تبدیل شده و ناراحتی اعصاب که عوارض سنگینی به همراه دارد. یک متخصص قلب و عروق را  می شناسم که می گفت:

” در سال های اخیر تعداد زیادی از افراد زیر چهل سالگی دچار حمله ی قلبی شده اند.”مردم احساس تنهایی، احساس شکست و احساس بی یار و یاوری می کنند آن ها احساس امنیتی را که متعلق به آن هاست را از دست داده اند و در پرتگاه ترس افتاده اند.

ترس سمی است که به سرعت وارد کل سیستم بدن می شود و احساس ناخوشایندی را در ذهن و قلب ما به وجود می آورد. ترس دشمن بزرگی برای انسان هاست که باید ریشه کن شود قبل از این که بر شما غلبه کند.

 

ترس شما را نابود می کند؟

روانپزشک ها، کشیش ها، مشاورین و روحانیون بزرگ تایید کرده اند که سطح ترس در میان انسان ها رو به افزایش است و به نظر می رسد در تمام طول مسیر زندگی و در میان تمام انسان ها در حال گسترش است.

بچه ها در ترس امتحانات مدرسه هستند، فارغ التحصیلان جوان قبل از مصاحبه مضطربند، مادران نگران فرزندانشان هستند،  زوج های جوان برای پس انداز کردن پولشان تقلا می کنند، افراد پیر در وحشت از ناامنی و تنهایی به سر می برند و مدیران سطح بالا در راس مشاغل حرفه ی هم در اضطراب و تنش ترس از رقابت هستند.

اگر مقدار کمی پتاسیم و پرمنگنات را درون یک منبع بزرگ آب بریزیم ، مشاهده می کنید که رنگ آب تقریباً سریع به صورتی تبدیل می شود. ترس حتی از این هم سریع تر در زندگی و شخصیت گسترش می یابد افراد آمریکایی یکی از خوشبین ترین ملیت های دنیا هستند. آمریکایی ها زندگی را دوست دارند با تمام چالش ها و پاداش هایش.

آن ها در مسیری سریع زندگی می کنند، سخت کار می کنند و همین طور سخت تفریح می کنند اما می بینیم که بعد از یک روز سخت چگونه ترس روانی گریبان گیر این ملت سرزنده و پرانرژی می شود.

یک خانم خانه دار میانسال برای خرید ماهیانه به فروشگاه نزدیک خانه اش رفته بود. صاحب فروشگاه به گرمی از او استقبال کرد؛ زیرا مدت زیادی بود که او را می شناخت. خانم شروع به صحبت کرد و پرسید:”این روزها کار و کاسبی چطور است؟”

صاحب فروشگاه مشغول پرکردن فرم مالیات بود، گیج و سردرگم و کمی ترسیده بود. چه میشد اگر آن ها به فروشگاهش سر بزنند؟ و یا اگر اصرار می کردند که حساب هایش را بررسی کنند؟ و یا این که تصمیم بگیرند به دلیل بی نظمی فروشگاهش را پلمپ کنند؟زن دوباره تکرار کرد: ” این روزها کار و کاسبی چطور است؟ “

مرد آهی کشید و گفت:” چه می توانم بگویم، خانم، زندگی سخت است. قیمت ها بالا رفته ،نمی دانم چگونه می توانم این کاسبی را ادامه دهم. می دانید که قیمت حبوبات کیلویی ۴۵ روپیه شده؟

زن ناراحت شد و با خودش فکر کرد: ” حتماً این مرد بایست هر کیلو حبوبات ۴۵ روپیه از من خواهد گرفت.” و با عجله شروع کرد به حساب کردن با وجود سه فرزند در حال رشد او باید بسیار حسابگر باشد و باید از میان صرف هزینه بیشتر و یا محروم کردن خانواده اش از غذای خوب یکی را انتخاب کند.

ناگهان پرسید :”قیمت دقیق حبوبات چقدر است؟.”

فروشنده پاسخ داد:” هنوز همان کیلویی ۳۴ روپیه است.”

زن سریع تصمیم گرفت و به فروشنده گفت ۵۰ کیلو حبوبات برای او آماده کند و درصورت حساب این ماه بنویسد. او فکر کرد باید مقدار زیاد حبوبات بخرد و برای ماه های آینده ذخیره کند و چون برای این مقدار حبوبات پول کافی نداشت از خرید چیزهای دیگر صرف نظر کرد. وقتی به خانه برگشت همان زن خوشحال و آرامی که چند دقیقه پیش به فروشگاه می رفت نبود. تورم، افزایش قیمت مواد غذایی، هزینه های ماهیانه، پول مدرسه ی بچه ها، همه و همه با ترس در ذهن او پیچیده بود که چطور می تواند کنترل کند؟

وقتی کشورهای بین المللی قیمت نفت را بالا می برند، مردم نگران می شوند.

 مردم  می ترسند که یک خارجی در محله ی آن ها زندگی کند و نگران می شوند وقتی قیمت سهام سقوط می کند. همه چیز این روزها موجب ترس می شود.” منطق ” ترس به راستی که نامعقول است.ما هراسانیم کارمان را از دست بدهیم ولیمی ترسیم بیرون برویم و به دنبال موقعیت جدید بگردیم. افرادی را می شناسم که از مبتلا شدن به بیماری می ترسند ولی حتی از رفتن نزد یک متخصص و انجام آزمایشات هم خودداریمی کنند.

 خانم های جوان از ازدواج می ترسند چون احساس می کنند هویتشان را از دست می دهند اما مجرد بودن هم به آنها احساس ناامنی می دهد و افراد سالمندی وجود دارند که وحشت زده هستند از سال هایی که پیش رو دارند زیرا شکار ترس از مرگ شده اند. همان طور که گفتم ما از مرگ می ترسیم و از زندگی کردن هم می ترسیم زیرا زندگی بسیار پیجیده و خطرناک و ناامن است.

” یک کشتی در لنگرگاه امن است”. ولی کشتی برای این ساخته نشده است. رهایی از استرس و تنش و امنیت مطلق یک وضعیت غیر واقعی است.(🌟رجوع:مقاله ی استرس چیست؟🌟)

من شیفته ی داستانی هستم که نورمن وینسنتپیل تعریف می کند: یکی از دوستانش با کوهی از مشکلات نزدش آمد و گفت :” از ترس های خودم بیزارم، از ناامنی و تنش ها،میخواهم از تمامشان فرار کنم می خواهم کارم را کنار بگذارم. باید آپارتمانی را در شهر رها کنم و به جایی دیگر نقل مکان کنم که آرامش و سکوت باشد.” دکتر سری تکان داد و فکر کرد” آرامش مطلق و وسکوت، بله” و به مرد گفت “تو باید به جای دوری سفر کنی”.

مرد گفت: ” می توانی جای مناسبی را به من معرفی کنی؟”

دکتر درجواب گفت:” من جای مناسبی رامی شناسم که زیاد هم از اینجا دور نیست.

“مرد گفت :” همین نزدیکی در نیویورک ؟”

دکتر گفت:” افرادی را می شناسم که به آنجا رفتند و بدون هیچ شکایتی سال های زیادی در آن زندگی کردند.

مرد گفت:” من را یک بار به آنجا ببر، خواهش

 می کنم دکتر می خواهم آنجا را ببینم و زودتر به آنجا نقل مکان کنم.”

دکتر گفت :” بسیار خوب، برویم ” و هر دو کت و کلاه خود را پوشیدند .

کمی دورتر از مطب دکتر، آنها وارد منطقه ی مشکوکی شدند و دکتر مرد را روی سنگ فرش سرامیکی که روبه رویش یک درب بزرگ آهنی بود پیاده کرد. دکتر بسیار خونسرد و آرام به آنجا اشاره کردو گفت:” همین جاست.” مرد گفت:” شوخی می کنی؟ تو نمی توانی انتظار داشته باشی که من در گورستان زندگی  کنم.”

دکتر گفت:” دوست عزیز من، این تنهایی جایی است که من می شناسم که در آن آرامش مطلق و سکوت وجود داشته باشد، همان طوری که خواسته بودی و همان طور که گفتم مرده ها هیچ شکایتی ندارند آیا دوست داری در کنار آن ها زندگی کنی؟

” در این مورد باید یادبگیری به زندگی با اطمینان و مثبت نگاه کنی” و شروع کرد به راه رفتن. مرد با عجله به دنبال او رفت، او دیگر نباید درخواست آرامش مطلق و سکوت کند.بله آرامش مطلق، امنیت مطلق و حفاظت شرایط واقعی زندگی و زندگی کردن نیستند.

نتیجه:

پس دریافتیم که ترس انواع و درجه بندی دارد و به طور جزئی متوجه ماهیت نابود کننده ی آن شدیم البته این نابودکنندگی تا زمانی ادامه پیدا می کند که هیچ آگاهی ،شناخت و همچنین عملکردی در رابطه با آن نداشته باشیم.

هر چه قدر بیشتر و جزئی تر در رابطه با موضوع ترس آگاهی پیدا کنیم، بیشتر به سمت آرامش حرکت می کنیم و می توانیم عملکرد بهتری داشته باشیم که این عملگرایی مداوم، تزلزل، چندگانگی و آشفتگی را از زندگی ما دور می کند و کشتی زندگی را به سمت آرامش خاطر و سلامت پیش می برد.

آیا انسان در زندگی خواسته ای مهم تر از آرامش دارد؟؟؟

حتی اگر تمام امکانات دنیوی از آن ما باشد، همچنان خواستار آرامش هستیم، بدون آرامش فقط زنده ایم و زندگی نمی کنیم ….از خودتان بپرسید برای قدم برداشتن در مسیر آرامش چه کارهایی را می توانم انجام دهم، بهتر است در خدمت ترس باشم یا ترس را بشناسم و بر آن غلبه کنم؟؟، این مقاله می تواند همراه شما در قسمتی از این مسیر لذت بخش باشد و شما را یاری کند.

4 Responses

Add a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *