7 اصل طلایی در رهبری

7 اصل طلایی در رهبری

7 اصل طلایی در رهبری :

شاگردی به راهبر خود گفت؛ من در مسیر شغلی و زندگی خود تمام تلاشم را می کنم تا به یک رهبر تبدیل شوم اما نکته ای که مایل و کنجکاو هستم که بدانم این است که چه اصولی می تواند مرا به رأس برساند؟

یک رهبر باید چه اصولی را رعایت کند تا در رأس قرار بگیرد؟

یک رهبر چگونه به یک رهبر واقعی تبدیل می شود؟

این اصول کدامند؟

و….

در این مقاله قصد داریم به اصولی طلایی در باب رهبری بپردازیم.

💢اصولی طلایی در رهبری:

 

۱.متعهد بودن در گفتار و کردار؛

سخنان خود را طلایی کنید. رهبران کسانی هستند که به قولی که می دهند وفادار می مانند. هر وقت چیزی را نفی می کنید و یا به آن نه می گویید به حرف خود احترام بگذارید و هر وقت تعهدی

می سپارید با آن زندگی کنید. کسانی که حرفشان دو تا نیست مهم ترین افراد هر سازمانی خواهند شد. آنان مورد اعتماد دیگران خواهند بود.

رهبران باید بکوشند به تعهد خود عمل نمایند اعم از این که بعد از متعهد شدن خشنود هستند یا ناراضی.

لازم است مختصر و مفید اما صادق و استوار سخنان خود را بیان کنیم. استواری و صداقت حاکی از اصالت و ذات سالم ما نزد دیگران خواهد بود و وقتی سر حرف خود بمانیم اطمینان و اتکا به نفس بر تمام وجودمان منعکس خواهد شد و واکنش سایرین نیز مثبت خواهد بود.

۲.الگو بودن؛

رهبران باید الگوهای خوبی برای کارکنان خود باشند. رفتار کارکنان منعکس کننده ی رفتار مدیران و رهبران آنان است. آدمی همواره به دنبال مشاهده ی رفتار دیگران است و از کسانی که قدرت اعتبار یا نفوذ خود را حفظ

 می کنند الگو برمی دارد.

هدایت و رهبری از طریق الگوسازی کاری است بس دشوار، به همین دلیل راهبران باید نسبت به رفتار خود دقیق تر و آگاه تر باشند.

۳.ریسک پذیر بودن و علاقه و اشتیاق به کار؛

ریسک بخشی از زندگی هر رهبری است رهبران باید تصمیم بگیرند و بر مبنای بهترین انتخاب ها و تشخیص های خود عمل نمایند. این در حالی است که آنان همیشه همه اطلاعاتی را که برای تصمیم گیری و اجرا نیاز دارند، ندارند. بنابراین خطر قصور در کارها وجود دارد حتی زمانی که همه ی احتمالات به نفع شماست باز هم ریسک وجود دارد.

شما نمی توانید ریسک را نادیده بگیرید، زیرا خطر کردن بخشی از زندگی شماست. اگر آن را به عنوان پدیده ای اجتناب ناپذیر بپذیرید، آنگاه دلیلی برای ترس  از آینده نخواهید داشت.

پذیرش خطر یا حتی در آغوش گرفتن آن ممکن است عاملی برای حرکت و پویایی شما باشد زیرا آگاهی از خطراتی که پیش رو دارید مسلماً شما را هوشیارتر می کند و گام های متفاوت برای انجام دادن امور برخواهید داشت.

عشق به کاری که انجام می دهیم از نکته های قابل توجه در راهبریاست. بسیاری از آدم ها در مسیر دستیابی به ثروت اغلب به مشاغل یا حرفه هایی روی می آورند که دوستشان ندارند اما سالهای سال به آن ادامه می دهند تا اینکه زمان را از دست می دهند و هر روز افسرده و بی انگیزه تر می شوند.

ما خودمان را با این باور فریب می دهیم که روزی خواهد رسید که بالاخره کاری را انجام خواهیم داد، که رویایش را داریم. در این میان، زندگی خود را در رنج و فلاکت سپری می کنیم و هر روز آن رنج را به خانه می آوریم و با عزیزانمان قسمت می کنیم. این نوع رنج کشیدن به خاطر پول معمولاً در اوایل زندگی آغاز می شود و اغلب نیاز را علت آن می دانیم اما گاهی ریشه ی آن حرص و طمع است.

این همان زندگی اعتیادوار و هم وابسته گونه است که ما را به زیر می کشد و روحمان را ویران می کند. گرچه ممکن است پول خیلی زیادی به دست آوریم اما در آن نُه ساعتی که کار می کنیم افراد مفلوک و بیچاره ای هستیم.

در دنیای کسب و کار موفق ترین  افراد کسانی هستند که کار مورد علاقه ی خود را انجام می دهند و محرک آنها پول نیست. محرک آنها همان چیزی است که به یک بازیکن بزرگ یا موسیقیدان مشهور انگیزه می دهد یعنی عشق ورزیدن به کاری که انجام می دهند.

خواه برنامه ریز کامپیوتر، فروشنده، پرستار، آشپز، پزشک یا وکیل، بدانید کسانی به اوج می رسند که آنچه انجام می دهند را دوست دارند. آنها معمولاً کسانی هستند که در حرفه ی خود بیشترین درآمد را کسب می کنند. عشق به کار و به دست آوردن پول زیاد معمولاً همیشه دست در دست یکدیگر دارند.

قانون زندگی و کار این است که هر آنچه انجام می دهید چه در زندگی چه در کار چه در رابطه ها، با عشق انجام دهید، آدم ها تظاهر را دوست ندارند و متوجه می شوند. تا چند سال می خواهیم تظاهر کنیم و یا بی انگیزه کاری را پیش ببریم؟

برای اینکه حرفه ای باشید، آنچه بیش از صلاحیت ها و مدارک حرفه ای نیاز دارید، رفتار و ارزش های انسانی است. به عبارتی حرفه ای بودن همراه با رفتارها و ارزش های انسانی است که تفاوت ها را مشخص می کند.

دانش، مهارت، پول و تحصیلات بعد از ارزش ها می آیند. مهم ترین ملاک ارزش های انسانی صداقت و درستی هست. حرفه ای بودن به کاری نیست که انجام می دهید بلکه به این است که آن کار را چگونه انجام می دهید.

 

۴.باور به خود؛

بیست درصد میلیونرهای آمریکا هرگز به دانشگاه نرفته اند و از هر ۲۲۲ آمریکایی که در سال ۲۰۰۳ در فهرست میلیونرها بوده اند، ۲۱ نفرشان دیپلم هم نداشته اند بنابراین اگر چه تحصیلات و آموزش در تمام عمر برای موفقیت  خوب است اما مدرک تحصیلی ضرورت اصلی به شمار نمی آید.

بروس لی در یکی از نوشته هایش در سال ۱۹۷۰ که در نیویورک نصب شده است اشاره کرده است: تا سال ۱۹۸۰ بهترین ستاره معروف سینمای شرق در ایالات متحده خواهم شد و ده میلیون دلار هم پول به دست خواهم آورد و در عوض هر بار که در برابر دوربین بروم بهترین بازی را اجرا خواهم کرد و در آرامش و هماهنگی خواهم زیست.

بروس لی سه فیلم ساخت و در سال ۱۹۷۳ در فیلم “اژدها وارد می شود” بازی کرد که پس از مرگ نابهنگام او در سن ۳۳ سالگی به روی صحنه آمد این فیلم موقعیتی بزرگ و شهرتی جهانی برای وی به ارمغان آورد. آنچه مهم است باور اوست و رسیدن به باوری که خلق کرده بود.

 

۵.صداقت ؛

صداقت، اصل دیگر پراهمیت در روابط و همچنین رهبری است.

مدیر یا کارمندی که صادقانه در مورد اشتباهات خود با دیگران صحبت می کند به احتمال زیاد از آنها درس می گیرد.وقتی کسی که اشتباهات خود را نادیده می گیرد یا همیشه سعی در قربانی کردن خود و مقصر دانستن عوامل بیرونی در اشتباهات دارد پس قطعاً به خودش هم در بیشتر مسائل مهم دروغ می گوید.

کسی که پایه اصلی زندگی اش را بر صداقت استوار کرده است درکسب و کارش نیز همین مسیر را خواهد رفت. مشکل تنها عدم صداقت با دیگران نیست مشکل از آنجا شروع می شود که با خودمان هم شفاف و صادق نیستیم.

۶.ارتباطات؛

چه در مسائل کاری و چه در زندگی نه تنها پیدا کردن فردی باتجربه تر از خودتان مهم است بلکه گوش دادن به سخنان او نیز از اهمیت خاصی برخوردار است.من این افراد را رهبر یا پیشوا می نامم کسانی که سعی در انتقال دانش خود به دیگران دارند .

در دنیای امروزه که تجربه و دانش بهای ارزشمندی دارد بسیار مهم است که قبل از راه اندازی کسب و کار و یا توسعه کسب و کارمان حتماً از مشورت چنین افرادی استفاده کنیم.

 

۷.مسئول و عامل بودن؛

وارن بافت معتقد است که همه مردم یک کارت امتیاز درونی و یا بیرونی دارند؛ ما یا با خودمان صادق هستیم یا اینکه خودمان را با آنچه فکر می کنیم دنیا از ما انتظار دارد تطبیق می دهیم.

راهبر واقعی کسی است که به نوای دل خود گوش می دهد.

وقتی نگرش اغلب افراد برخلاف شماست، تنها ماندن کار دشواری است اما آنچه وارن بافت را مرد اول ثروت دنیا کرده است همین گوش فرادادن به ندای درونی خویش است.

او سهام می خرد در زمانی که دیگران می فروشند و اقدام به فروش می کند دقیقاً زمانی که دیگران با حرص سهام خود را نگه داشته اند. او در تمام زندگی در خلاف جهت عامه ی مردم حرکت کرده است. متفکران آزاد و مستقلی همچون وارن بافت هرگز قربانی نیستند آنها سروران سرنوشت خویش اند.

وقتی روان شناسان درباره ی تفاوت بین ذهنیت پیروز و قربانی بحث می کنند به نقش عامل کنترل کننده اشاره می کنند. اگر شما دارای عامل کنترل کننده ی درونی باشید وقتی اشتباهی رخ می دهد خودتان را سرزنش می کنید.

شما بر این باورید که کنترل سرنوشت خویش را در دست دارید و نتیجه اعمال شما در دست خودتان است نه فرد دیگر و مسئولانه مسئولیت انتخاب ها و تصمیم های خود را قبول می کنید و از آنها درس می گیرید اما اگر دارای عامل کنترل کننده بیرونی باشید و اشتباهی رخ دهد هر کسی به جز خودتان را مقصر قلمداد می کنید.

کسانی که دارای عامل کنترل کننده ی درونی هستند مسئولیت شکست های خود را به عهده گرفته و از اشتباهات خود درس می گیرند. از نظر آنها مشکلات چالش هایی هستند که باید بر آنها غلبه کنند اما کسانی که عامل کنترل کننده بیرونی دارند دائماً در نقش قربانی هستند.

نتیجه:

پس برای اینکه در رأس راهبر بودن قرار بگیریم و در زندگی خود رهبر بمانیم یا به عبارتی رهبر زندگی خود باشیم لازم است اصولی را به کار گیریم که این اصول طلایی عبارتند از؛

متعهد بودن در گفتار و کردار، الگو بودن، ریسک پذیر بودن و علاقه به کار، باور به خود ، صداقت، ارتباطات، مسئول و عامل بودن.

98 Responses

Add a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *