تله بی اعتمادی و بدرفتاری چیست؟

تله بی اعتمادی و بدرفتاری چیست؟

تله بی اعتمادی و بدرفتاری :

  • آیا می دانید چرا به دیگران بی اعتماد هستید؟
  • چرا به سختی اعتماد می کنید؟
  • چرا خود را لایق رفتار خوب دیگران نمی دانید؟
  • به نظرتان پشت پرده ی رفتارهای خوب یک فرد نسبت به شما ،دلایلی نهفته هست؟
  • آیا شما هم باور دارید که هیچ آدمی بدون در نظر گرفتن منافع شخصی اش با شما به خوبی رفتار نمی کند؟
  • آیا مدام در رابطه هایی قرار می گیرید که با شما بدرفتاری می شود گویی در تله افتاده اید؟
  • آیا همیشه احساس می کنید در روابطتان به شما خیانت می شود؟

و…

در این مقاله قصد داریم به توضیح تله ی بی اعتمادی و بدرفتاری بپردازیم.

 

سرفصل ها:

 

یک تجربه از تله ی بی اعتمادی و بدرفتاری

فرانک: سی و دو سال داشت. نسبت به زندگی شخصی و حرفه ای اش بدگمان و ظنین شده بود. فرانک با همسرش ژاکلین برای درمان مراجعه کرد. هر دوی آنها درگیر مشکلات زناشویی شده بودند.

فرانک: با اینکه می دانم همسرم مرا دوست دارد، اما نمی توانم به او اعتماد کنم. همیشه می ترسم که مبادا تمام آنچه تا به حال با  آن زندگی کرده ام سرابی بیش نباشد. دائم این فکر به ذهنم خطور می کند که روزی همسرم به من می گوید که در تمام مدت زندگی مشترکمان تو را فریب داده ام و هیچ وقت تو را دوست نداشته ام و بین ما هر چی بوده تمام شده است.

ژاکلین: چند روز پیش به مغازه رفتم برای خرید. آنجا دوستم ملیندا را دیدم و بعدش مرا به صرف قهوه دعوت کرد. با هم رفتیم قهوه خوردیم و حدود یک ساعت و نیم خرید من طول کشید. وقتی به خانه برگشتم اوضاع قمر در عقرب بود. فرانک سر من داد زد که کجا بودی با کی بودی و چه کار می کردی. دائم فریاد می زد و من حسابی یکه خورده بودم.

فرانک: بله درسته. نمی خواستم کنترل اوضاع زندگی از دستم خارج شود.

مشکل فرانک در درمان نیز متجلی شد. او به ما نیز اعتماد نداشت. خیلی طول کشید تا توانست به ما اعتماد کند حتی با وجود گذشت چند ماه از درمان باز  هم به ما اعتماد لازم را نداشت.

فرانک: دیروز در محل کارم با رئیسم صحبت کردم. رئیسم گفت که رفتار من با مشتریان خوب است. نمی خواستم به افکار بدبینانه و شک برانگیز خودم جولان بدهم اما این فکر سمج دست از سرم برنداشت که انگار رئیس محتوای صحبت های جلسه ی ما در کلینیک را شنیده بود. احساس خیلی بدی داشتم. واقعاً از این فکر تعجب می کردم. واقعاً شما رئیس من را دیدید و حرف هایی را که در جلسه زدم به او منتقل کردید؟

درمانگر: من رئیس شما را نمی شناسم. رازداری هویت حرفه ای ماست و ما بدون اجازه کتبی خودتان امکان ندارد حرف های شما را به دیگران منتقل کنیم.

فرانک:ولی انگار حرف های رئیس و بحث های جلسه ی قبل خیلی شبیه به هم بود.

درمانگر: ما هرگز چنین کاری انجام نخواهیم داد.

فرانک و ژاکلین دو تا بچه داشتند. در جلسه ی اول از آنها سوال کردیم که فرانک می تواند در قبال شیطنت طبیعی بچه ها خشمش را کنترل کند. فرانک و ژاکلین متفق القول بودند که فرانک در این باره مشکل ندارد.رفتار فرانک با بچه ها عالی بود.

فرانک: نه. موضوع بچه ها چیز دیگری است. دوران کودکی واقعاً مزخرفی داشتم. پدرم تا می توانست مرا به باد کتک می گرفت. قسم خوردم که برای بچه هایم پدر خوبی باشم. هیچ گاه روی بچه هایم دست بلند نکردم.

در واقع فرانک تنها یک بار کنترلش را از دست داد. چهار سال پیش بود که در اثر میگساری نتوانست رفتار خودش را کنترل کند.

ما بلافاصله نسبت به احساس فرانک همدلی کردیم. فرانک سعی می کرد با رفتار پدرش ناهمانندسازی کند و برخلاف پدرش در قبال فرزندانش، رفتاری سخت مهربانانه و عطوفت آمیز داشت.

چه تجربه هایی منجر به شکل گیری تله ی بی اعتمادی و بدرفتاری می شوند؟

کسی که مورد بدرفتاری قرار می گیرد، مجموعه ی پیچیده ای از احساسات مثل درد، ترس، غضب و سوگ را تجربه می کند. شدت این احساسات بسیار زیاد است و خیلی زود نمایان می شوند. وقتی که با مراجعانی رو به رو می شویم که چنین تجاربی را از سر گذرانده اند به عمق این عواطف آگاه می شویم.

حتی اگر این عواطف آرام به نظر برسند اما فضای روان شناختی را کاملاً تحت تاثیر قرار می دهند.

این احساسات مثل آبی هستند که پشت سد جمع شده اند. به تدریج بر اثر فشار آب، روزی دیوارهای آن سد خواهد شکست و عواطف با شدت تمام نمایان می شوند.

شما ممکن است حالت خلقی ثابتی نداشته باشید. بلافاصله آشفته می شوید چه این آشفتگی را به صورت گریه نشان بدهید و چه به صورت خشم و غیظ، دیگران از رفتار شما تعجب می کنند.

بی ثباتی خلقی فرانک با پرخاشگری نسبت به همسرش نشان داده می شد.

گاهی اوقات نیز ممکن است در عالم هپروت سیر کنید که در روان شناسی به این حالت، تجزیه می گویند. انگار جای دیگری هستید و محیط اطراف، دیگران یا حتی خودتان، غیرواقعی به نظر می رسند. هیچ احساسی ندارید و کرخت می شوید. این حالت ها را می توان نوعی فرار روان شناختی از احساس های ناشی از تجارب بدرفتاری تلقی کرد.

بدرفتاری و بی اعتمادی، شما را در حالت گوش به زنگی افراطی قرار می دهد. شما همیشه در حالت دفاعی هستید. هر لحظه ممکن است فردی شما را تهدید کند. هر گاه کسی با شما آشنا می شود منتظرید که اتفاق بدی برای شما بیفتد. پس باید حواستان شش دانگ جمع باشد.

ممکن است این حالت را در کل زندگی داشته باشید یا در قبال برخی افراد خاص این حالت را اعمال کنید.

اینکه چگونه تعاملات مربوط به بدرفتاری را به یاد می آورید از اهمیت زیادی برخوردار است. ممکن است شما تمام جزئیات حادثه های بدرفتاری را به خاطر بیاورید و این خاطرات در ذهن شما ماندگار شده اند و مدام بر شما اثر می گذارند.

از طرف دیگر ممکن است هیچ خاطره ی روشن و واضحی از بدرفتاری نداشته باشید. ممکن است خاطرات دوران کودکی تان مبهم، تیره و نامنسجم باشند.

ممکن است حافظه تان یاری نکند تا تمام خاطرات مربوط به بدرفتاری را مستقیماً به یاد بیاورید اما ممکن است این خاطرات را با روش های دیگری به یاد بیاورید: “رویاها و کابوس های وحشت زا، خیال پردازی خشونت آمیز، تصاویر ذهنی ناخواسته و مزاحم، آشفتگی ناگهانی”. بدنتان می تواند به خاطر بیاورد حتی زمانی که شما مستقیماً خاطرات را به یاد نیاورید.

اگر مورد بدرفتاری قرار گرفته باشید، ممکن است خاطرات عاطفی ناگهانی و هیجان برانگیز به ذهن شما خطور کنند. این خاطرات به قدری هیجان آفرین و واضح هستند انگار همین لحظه مورد بدرفتاری قرار گرفته اید.

اما شاید روش به خاطر آوردن بدرفتاری های گذشته، این باشد که در روابط فعلی دائم به یاد خاطرات تلخ و زهرآگین گذشته بیفتید. اگر چنین وضعیتی وجود داشته باشد در بد مخمصه ای گیر کرده اید: “یادآوری لحظه به لحظه خاطرات تلخ و طاقت فرسا بدرفتاری های گذشته.”

اضطراب و افسردگی در بین افرادی که با آنها بدرفتاری شده است، متداول است. شما عمیقاً از زندگی ناامید و دلسرد هستید. عزت نفس شما پایین است و از احساس بی ارزشی رنج می برید.

 

چگونه و با چه شرایطی دچار تله ی بی اعتمادی و بدرفتاری می شوم؟(ریشه های تحولی)

اگر در دوران کودکی با شما بدرفتاری کرده اند، شما را دست انداخته باشند، تحقیر شده باشید یا  از اعتماد شما سوء استفاده کرده اند، در معرض این تله ی زندگی قرار گرفته اید.

  • ریشه های تحولی تله ی زندگی بی اعتمادی و بدرفتاری:

  1. یکی از اعضای خانواده تان، شما را در دوره ی کودکی کتک زده است.
  2. یکی از اعضای خانواده تان در دوره ی کودکی از شما سوء استفاده جنسی کرده یا ناخواسته شما را وادار به تحریک جنسی کرده است.
  3. یکی از اعضای خانواده تان دائم شما را تحقیر و به شما توهین کرده است.
  4. افراد خانواده تان قابل اعتماد نبوده اند(انها اسرار شما را فاش می کردند، از نقاط ضعف شما برای سلطه گری استفاده می کردند، سر شما کلاه می گذاشتند، به شما دروغمی گفتند و به قول و قرارشان پایبند نبودند).
  5. به نظر می رسیده است که فردی از اعضای خانواده تان از رنج شما لذت می برده است.
  6. با تنبیه و تهدید وادار به انجام کاری نادلخواه شده اید.
  7. یکی از والدین تان دائم به شما هشدار می داده است که به هیچ کس غیر از اعضای خانواده اعتمادنکنید.
  8. افراد خانواده ی شما علیه یکدیگر جنگ داشته اند. خانواده، میدان جنگ بوده است.
  9. یکی از والدین تان برای نشان دادن صمیمیت جسمانی از روش های نامناسب و آزاردهنده استفاده می کرده است.
  10. افراد به شما القابی می داده اند که ناراحت و برآشفته می شده اید.

هرگونه بدرفتاری به نوعی زیر پا گذاشتن هویت شماست. دیگران، هویت جسمی، جنسی یا روان شناختی شما را حرمت ننهاده اند. فردی از اعضای خانواده تان که از او چشم یاری و حمایت داشته اید، شما را اذیت می کرده است و شما نمی توانسته اید از حق خود دفاع کنید.

این سناریو در پدیدآیی تله ی زندگی بی اعتمادی و بدرفتاری مشترک است: “والدینی که به دلیل تعارض ها یا مشکلات، به لحاظ روان شناختی از یکدیگر دور هستند و کودک را جانشین همسرشان می کنند. کودک از بذل توجه یکی از والدین خوشحال است، در حالی که این کار بعداً منشا احساس گناه در کودک می شود.

 

نشانه ها و ویژگی های افراد دارای تله ی بی اعتمادی و بدرفتاری چیست؟

  • اغلب احساس می کنید دیگران از شما سوء استفاده می کنند، حتی زمانی که دلایل و مدارک عینی برای اثبات ادعای خود ندارید.
  • به دیگران اجازه می دهید با شما بدرفتاری کنند به این دلیل که از آنها می ترسید یا حس می کنید که حق شماست که دیگران با شما بدرفتاری کنند.
  • به دیگران رو دست می زنید و قبل از اینکه آنها به شما حمله کنند، شما پیش دستی می کنید.
  • از رابطه ی جنسی لذت نمی برید. انگار شما به دیگران لذت می دهید و خودتان تحت فشار و اجبار هستید.
  • شما از بازگویی زندگی تان اکراه دارید، چون نگرانید که مبادا دیگران بخواهند از این اطلاعات بر علیه شما استفاده کنند.
  • شما سعی می کنید که نقاط ضعف خود را پنهان کنید زیرا می دانید که اگر بند را به آب بدهید دیگران از شما نقطه ضعف می گیرند.
  • در کنار دیگران راحت نیستید چون نگرانید که مبادا شما را تحقیر کنند.
  • به راحتی در برابر دیگران سر تسلیم فرود می آورید چون از آنها حساب می برید.
  • احساس می کنید دیگران از رنج کشیدن شما لذت می برند.
  • شما توان رفتارهای آزارگرانه و بی رحمانه را دارید هر چند فعلاً این رفتارها را بروز نمی دهید.آب نمی بینید وگرنه شناگر ماهری هستید.
  • به دیگران اجازه می دهید که از شما سوء استفاده کنند، چون بهتر از این است که تنها بمانید.
  • شما به دیگران اعتماد ندارید. اعتقاد راسخ دارید که هیچ گربه ای در راه رضای خدا موش نمی گیرد.
  • بخش مهمی از دوران کودکی تان را به یاد نمی آورید.وقتی از کسی می ترسید، بخش مهمی از افکار، احساسات، خواسته ها و تمایلات شما سرکوب می شود و انگار خود واقعی شما در برابر آن فرد از صحنه محو می گردد.
  • شما اغلب احساس می کنید که دیگران انگیزه ها و نیت های بدخواهانه دارند، حتی زمانی که شواهد مستدلی ندارید باز هم این احساس دست از سر شما برنمی دارند.
  • اغلب درباره ی آزارگری و آزارخواهی، خیال پردازی می کنید.
  • وارد روابط صمیمی نمی شوید چون به دیگران اعتماد ندارید.
  • از اطرافیان خود می ترسید بدون اینکه دلیلش را بدانید.
  • شما برخی اوقات رفتارتان با دیگران ظالمانه و بی رحمانه می شود مخصوصاً با افراد صمیمی زندگی تان.
  • در رابطه با دیگران، اغلب احساس درماندگی می کنید.

 

نتیجه:

پس اگر الگوها و نشانه های تله ی بی اعتمادی و بدرفتاری مدام و به صورت مکرر در زندگی تان تکرار می شود در ابتدا لازم است نسبت به موضوع تله ها یا طرحواره و همچنین نسبت به تله ی بی اعتمادی و بدرفتاری، شناخت و آگاهی پیدا کنید و آن را درون خود شناسایی کنید تا بتوانید در نهایت در صدد تغییر و رهایی از آن برآیید. ممکن است در ابتدا فکر کنید که شناخت و آگاهی نسبت به این الگوها و این تله کاری را پیش نمی برد اما می خواهم به شما تبریک بگویم زیرا شما قدم اول را برداشته اید و در مقاله های بعد به راهکارهایی جهت تغییر و رهایی از این تله می پردازیم.

تغییر تله وابستگی

تغییر تله ی وابستگی

من می پذیرم که در تله ی وابستگی افتاده ام و فرد وابسته ای هستم، از این وضعیت خسته شده ام و به دنبال تغییر و رهایی از تله ی وابستگی هستم.

باید چه کار کنم؟؟؟

در این مقاله قصد داریم به راهکارهایی جهت تغییر تله ی وابستگی بپردازیم.

 

مراحل تغییر تله ی زندگی  وابستگی:

  1. ریشه های تحولی وابستگی در دوران کودکی تان را درک کنید. بی کفایتی و وابستگی کودک درون را تجربه کنید.
  2. موقعیت ها، وظایف، مسئولیت ها و تصمیم هایی را بنویسید که در زندگی روزمره برای شما چالش آفرین هستند و برای انجام این وظایف، ورود به موقعیت ها و پذیرش مسئولیت ها و اتخاذ تصمیم ها به کمک یا نظر دیگران، وابسته هستید.
  3. چالش ها، تغییرات یا دل نگرانی هایی را بنویسید که به دلیل ترس، از آنها اجتناب می کنید.
  4. به گونه ای نظام مند خودتان را مجبور کنید که وظایف روزمره را بدون کمک دیگران انجام بدهید و تصمیم ها را بدون کمک طلبی اتخاذ کنید. چالش هایی را که از آنها اجتناب می کنید، بر عهده بگیرید. در ابتدا از وظایف و تکالیف آسان و راحت شروع کنید.
  5. زمانی که در انجام و برعهده گرفتن مسئولیت ها موفق شدید به خودتان امتیاز بدهید.

پاداش دهی به خود را دست کم نگیرید. اگر در انجام مسئولیت ها شکست خوردید، کارها را رها نکنید و مایوس نشوید. دست از طلب برندارید تا به هدف خود برسید.

  1. روابط گذشته ی خود را بررسی کنید و الگوهای وابستگی تکراری را مشخص سازید. علائم گرفتار شدن در تله ی زندگی را بنویسید تا به دام آنها نیفتید.
  2. از ارتباط با نامزد قوی، مستقل و سخت حمایتگر، خودداری کنید ولو اینکه این فرد در شما کشش و جذابیت زیادی ایجاد کند.
  3. اگر نامزد یا شریک عاطفی شما بر اساس اصل مساوات و احترام متقابل با شما رفتار می کند و به شما فرصت مسئولیت پذیری و نظردهی می دهد، این فرصت ها را از دست ندهید.
  4. اگر همسر یا رئیس یا همکارتان به شما کمک لازم را نمی کنند، زبان به شکایت باز نکنید. اصرار نورزید که از جانب این افراد راهنمایی بگیرید یا توقع نداشته باشید خیال شما را جمع کنند.
  5. در حوزه ی شغلی به تدریج چالش ها یا مسئولیت های جدیدی بپذیرید و به تدریج آنها را انجام دهید.
  6. اگر شما در زمره ی افراد مستقل نما هستید، از نیازتان برای کمک خواهی آگاه باشید. از دیگران کمک بگیرید. مسئولیت های فراتر از توان را نپذیرید. از اضطراب خود به عنوان علامت استفاده کنید تا بدانید که چه قدر باید مسئولیت بر عهده بگیرید.

1-ریشه های تحولی وابستگی در دوران کودکی تان را درک کنید. بی کفایتی و وابستگی کودک درون را تجربه کنید.

شما باید در ابتدا پی ببرید که کجا و چگونه و چه کسانی باعث شکل گیری این تله ی زندگی در شما شده اند. آیا مادرتان به دلیل ترس ها و نگرانی هایش اجازه نمی داده است شما کارهایتان را خودتان انجام دهید؟

یا پدرتان وقتی شما کارها را بدون اجازه ی او انجام می دادید شما را به باد انتقاد و سرزنش می گرفت؟ شاید شما کوچک ترین عضو خانواده بوده اید و در پرتو حمایت دیگر اعضای خانواده، لوس بار آمده اید؟ و…..

از تمرین تصویرسازی ذهنی برای بررسی خاطرات دوره ی کودکی تان استفاده کنید. به خاطر داشته باشید بهترین فرصت برای انجام تصویرسازی ذهنی، زمانی است که احساس کردید در زندگی فعلی تان سخت درگیر تله ی زندگی وابسته شده اید. مکان آرامی را پیدا کنید تا بتوانید احساس های خودتان را بهتر تجربه کنید.

 

2-موقعیت ها، وظایف، مسئولیت ها و تصمیم هایی را بنویسید که در زندگی روزمره برای شما چالش آفرین هستند و برای انجام این وظایف، ورود به موقعیت ها، پذیرش مسئولیت ها و اتخاذ تصمیم ها به کمک یا نظر دیگران وابسته هستید.

میزان وابستگی خود را مشخص کنید. این کار به شما کمک می کند تا دیدی واقع بینانه تر نسبت به خودتان و وضعیت زندگی تان پیدا کنید.

فهرستی از روش هایی که به دیگران وابسته بودید را تهیه کنید. این فهرست همان چیزی است که شما باید بدون کمک افراطی دیگران از پس انجام آنها برآیید. اینها وظایف زندگی شما هستند که تقریباً هر فردی می تواند آنها را انجام دهد.

لیست روش های وابسته شدن:

  • برایم شغل پیدا کرده اند.
  • برایم اتومبیل خریده اند.
  • لباس هایم را می شویند و اتو می کشند.
  • برایم برنامه ریزی مالی می کنند.
  • برای مسافرت های من برنامه ریزی می کنند.
  • برای گذراندن اوقات فراغتم برنامه ریزی می کنند.
  • برایم خانه ای فراهم ساخته اند.

و…

3-چالش ها، تغییرات و یا دل نگرانی هایی را بنویسید که به دلیل ترس از آنها اجتناب می کنید.

مسئولیت ها و چالش هایی را بنویسید که از آنها فرار می کنید. بعضی از این چالش ها نسبتاً آسان و برخی دیگر، سخت و دشوار هستند.

برای تهیه ی این فهرست به همه ی حوزه های زندگی تان نظری بیندازید. فهرست چالش گریزی های شما باید به غیر از مسائل شغلی، سایر حوزه های زندگی را در برگیرد.

مثال هایی از این چالش  ها؛

  • سوار مترو شدن.
  • به تنهایی خرید کردن.
  • تنها ماندن در خانه
  • راننندگی کردن
  • صحبت با شریک عاطفی برای رفع مشکل

و….

4-به گونه ای نظام مند  خودتان را مجبور کنید که وظایف روزمره را بدون کمک دیگران انجام بدهید و تصمیم ها را بدون کمک طلبی اتخاذ کنید. چالش هایی را که از آنها اجتناب می کنید، بر عهده بگیرید. در ابتدا از وظایف و تکالیف آسان و راحت شروع کنید.

می توانید بر اساس مورد دوم و سوم یعنی از روش های وابستگی و مسئولیت گریزی ها استفاده کنید و برای هر کدام از کارها ، درجه ی وابستگی خود را اندازه بگیرید و طبق میزان وابستگی و  آسان بودن آنها شروع کنید.

 

5-زمانی که در انجام و بر عهده گرفتن مسئولیت ها موفق شدید به خودتان امتیاز بدهید. پاداش دهی به خود را دست کم نگیرید. اگر در انجام مسئولیت ها شکست خوردید، کارها را رها نکنید و مایوس نشوید. دست از طلب برندارید تا به هدف خود برسید.

ممکن است اعتقادی به پاداش دادن به خودتان نداشته باشید. فراموش نکنید که پاداش دهی به خود در انگیزه افزایی و احترام به خویشتن، اهمیت بسزایی دارد. شما دست به کاری زده اید که شاید سال های سال از ان ابا داشته اید و این کار را با کوشش و عادت به انجام رسانده اید. پس شما لایق این هستید که به خودتان به خاطر این کار پاداش بدهید.

درباره ی میزان توانمندی و قابلیت خود برای انجام یک مورد از فهرست هایی که تکمیل کرده اید، اندکی واقع بینانه تر قضاوت کنید. از موفقیت ها و شکست های خود تجربه کسب کنید. موفقیت ها و شکست ها را معیار قضاوت قرار ندهید. خودتان را با افراد سالم مقایسه نکنید.

اگر ذهن شما پس از انجام موفقیت آمیز یک مورد، دست به تحقیر شما زد، سعی کنید با پاداش دهی به خود، پادزهری در برابر افکار خودتحقیرگرانه ایجاد کنید. یادتان باشد که ریشه ی این خودتحقیرگری به والدین منتقد و عیب جوی شما برمی گردد.

با پاداش دهی به خود و مهرورزی نسبت به خودتان به تدریج عزت نفس پیدا می کنید. اگر در راه رسیدن به هدفی مرتکب اشتباهی شدید، اشکالی ندارد. با پاداش دهی به خود به توانمندی بیشتر می رسید.

 

6-روابط گذشته ی خود را بررسی کنید و الگوهای وابستگی تکراری را مشخص سازید. علائم گرفتار شدن در تله ی زندگی را بنویسید تا به دام آنها نیفتید.

تمام روابط خود با دوستان، والدین، معلمان، همسر، فرزندان را بررسی کنید. هدف از این کار این است که علائم وابستگی را بهتر بشناسید تا بتوانید در همین روابط تغییری ایجاد کنید و اینکه بتوانید در آینده در دام چنین روابطی گرفتار نشوید.

وقتی علائم را پیدا می کنید به این سوال ها جواب دهید؛ به چه دلیل به آن فرد وابسته شدید؟، طرف مقابل چگونه به وابستگی بیشتر شما دامن می زد؟، خودتان چگونه این وابستگی را تشویق می کردید؟.

پس از این کار می توانید در راه اصلاح و تغییر این الگوهای رفتاری مشکل آفرین، گام بردارید.

 

7-از ارتباط با  نامزد قوی، مستقل و سخت حمایت گر، خودداری کنید  ولو اینکه این فرد در شما کشش و جذابیت زیادی ایجاد کند.

کاملاً واقفیم که این کار بسیار سخت و طاقت سوز است. تله ی زندگی وابستگی باعث می شود که چنین افرادی از نظر شما عالی و خوب باشند و  آنها را برای زندگی مشترک انتخاب کنید. بنابراین اندکی تامل کنید و پس از درک ریشه های این جذابیت در تصمیم خود تجدید نظر نمایید.

به خاطر داشته باشید که شما جذب کسی می شوید که قوی، حمایت گر و سلطه گر است. شما احتمالاً در معیارهای انتخاب همسر به دنبال کسی هستید که اعتماد به نفس زیادی داشته باشد و از قدرت تصمیم گیری عالی برخوردار باشد. اما به احتمال زیاد این گونه افراد شما را به سمت نقش وابسته سوق می دهند.

 

8-اگر نامزد یا شریک عاطفی شما بر اساس اصل مساوات و احترام متقابل با شما رفتار می کند و به شما فرصت مسئولیت پذیری و نظردهی می دهد، این فرصت را از دست ندهید.

ممکن است این افراد خیلی از نظر شما جذاب نباشند یا اینکه در طی گذشت زمان، میل خود را به ارتباط با چنین فردی از دست بدهید یا رغبت شما برای ادامه ی رابطه کم شود. در برابر وسوسه پایان بخشی به رابطه، ایستادگی کنید.

اگر چنین ارتباطی دارید ارزش آن را دارد که رابطه را علی رغم میل به پایان بخشیدن به آن، ادامه دهید. پس از انکه توانستید کشش های اولیه خود برای ختم رابطه را مهار کنید، آنگاه عزت نفس بیشتری برای ادامه ی این رابطه سالم پیدا می کنید.

اگر نامزدتان دوست دارد شما روی پای خودتان بایستید سعی کنید از این فرصت نهایت استفاده را بکنید تا بتوانید تله ی زندگی وابستگی را از سر راه خودتان بردارید. شما در رابطه با چنین فردی دوست دارید بلافاصله به بهانه های مختلف رابطه را قطع کنید اما نسبت به این قطع رابطه ، خودداری کنید.

 

9-اگر همسر یا رییس یا همکارتان به شما کمک لازم را نمی کند زبان به شکایت باز نکنید.اصرار نورزید که از جانب این افراد راهنمایی بگیرید یا توقع نداشته باشید که خیال شما را جمع کنند.

دست زدن به این راهکار برای افراد وابسته ی مستحق بسیار موثر است. شما بهتر است قبول کنید که دیگران مسئول مراقبت از شما نیستند. دیگران از شما انتظار معقولی دارند که خودتان مراقب اوضاع و احوال تان باشید.

بنابراین ممکن است به محض اینکه با مشکل رو به رو شوید تمایل پیدا کنید از کسی کمک بخواهید و احتمالاً شانه از زیر بار حل مشکل خالی می کنید. قصد ما این است که شما مسئولیت پذیر باشید و بتوانید برای مشکلات، چاره اندیشی کنید.

اگر  اندکی به خودتان سخت بگیرید و راحت طلبی و آسایش خواهی را کنار بگذارید  مطمئناً می توانید به بهترین نحو مشکلات را حل کنید. اگر پس از سعی و کوشش نتوانسته اید مشکل را حل کنید آنگاه از دیگران کمک بگیرید.

 

10-در حوزه ی شغلی به تدریج چالش ها یا مسئولیت های جدیدی را بپذیرید و به تدریج آنها را انجام دهید.

سعی کنید در برنامه ای منظم و اصولی، مهارت های شغلی خودتان را افزایش دهید. سنگ بزرگ برداشتن، نشانه ی نزدن است. سعی نکنید یک باره مسئولیت های زیادی را بر عهده بگیرید. مهم این است که ثابت قدم باشید و دست از تلاش منظم و تدریجی برندارید.

از رویکرد تدریجی برای غلبه بر ترس های خود استفاده کنید. ابتدا مسئولیت گریزی ها و چالش پرهیزی های خودتان را بنویسید. سپس این موارد را بر اساس درجه دشواری مرتب کنید. آنگاه از موردی که میزان دشواری کمتری دارد، کار را شروع کنید.

عجله نکنید. وسوسه نشوید که بلافاصله مراحل را طی کنید. روی یک مورد تمرکز کنید و این قدر آن را تکرار کنید تا کاملاً بر آن مسلط شوید. سپس به مواردی بپردازید که مشکل سازتر هستند.

اگر در حین غلبه بر یکی از چالش ها متوجه شدید که در همین سطح دشواری، موارد دیگری نیز به فهرست شما اضافه شدند، تعجب نکنید. سعی کنید موارد جدید را هم طبق همان روش در پیش بگیرید.

 

11- اگر در زمره ی افراد مستقل نما هستید، از نیازتان برای کمک خواهی آگاه باشید. از دیگران کمک بگیرید. مسئولیت های فراتر از توان را نپذیرید. از اضطراب خود به عنوان علامت استفاده کنید تا بدانید که چقدر باید مسئولیت بر عهده بگیرید.

اگر در زندگی شما کسی هست که می توانید به او اعتماد کنید، مطمئن باشید که ارزش آن را دارد که از او کمک بخواهید. در انتخاب همسر دقت کنید. افراد دست و پاچلفتی را به عنوان همسر انتخاب نکنید چون تله ی زندگی وابستگی و شیوه ی مستقل نمایی شما را تقویت می کنند. در انتخاب دوست نیز دقت کنید. کسانی را به عنوان دوست بپذیرید که اگر نیاز به کمک آنها پیدا کرده اید از کمک ورزی دریغ نکنند.

یکی دیگر از روش های موثر و راهگشا برای رهایی از مستقل نمایی این است که به کنترل پذیری مسئولیت های خود دقت کنید. بایستی در مسئولیت پذیری دقیق تر عمل کنید. سعی نکنید زیر بار مسئولیت های زیاد بروید.

از اضطراب به عنوان علامت پذیرش مسئولیت ها استفاده کنید. اگر اضطراب شما زیاد است پس به احتمال زیاد در پذیرش مسئولیت ها راه افراط را پیموده اید.

 

نتیجه:

رهایی از تله ی زندگی وابستگی مثل سفر از دوران کودکی به روزگار بزرگسالی است. باید بر ترس های خود غلبه کنید و الگوهای اجتنابی خود را وارد مرحله ی سنت شکنی کنید تا از این رهگذر به عملکرد مستقل و تسلط لازم، دست یابید. اول خودتان یاد بگیرید از خودتان مراقبت کنید و به طور سالم از دیگران هم کمک بگیرید.

بایستی به تدریج این باور در ذهن شما شکل بگیرد که می توانید کارهای روزمره ی  زندگی تان را بدون کمک دیگران سر و سامان بدهید.

به احتمال زیاد انجام هر کدام از این راهکارها برای فردی که وابسته است سخت است اما امکان پذیر و شدنی است.

اگر این راهکارها را در زندگی خود به کار گیرید، می توانید درصدد تغییر برآیید و در نهایت زندگی سالم تری را تجربه خواهید کرد.

تله وابستگی چیست؟

تله وابستگی چیست ؟

تله وابستگی چیست؟

گفته های افرادی به شرح زیر است؛

  • تو فقط توی زندگی من باش، هر اتفاقی بیفته درستش میکنم.
  • من تمام تلاشم رو می کنم که نفر اول بشم چون اگر اولین و بهترین توی هر کاری نباشم،
  • احساس بی ارزشی می کنم.
  • مادر و پدرم تا به الان اجازه ندادن آب توی دلم تکون بخوره.
  • می دونم، از پس این کار و شغل جدید برنمیام.

و…..

به نظر شما اینها الگوهای چه افرادی هستند؟ این نشانه های کدام تله یا طرحواره است؟

در این مقاله قصد داریم به توضیح تله ی وابستگی  بپردازیم.

 

یک تجربه از تله ی وابستگی

مارگارت: بیست و هشت سال داشت و با مردی فحاش و بد دهن ازدواج کرده بود.

وقتی که مارگارت برای اولین بار به کلینیک مراجعه کرد، وحشت و هراس در چشمان او موج می زد. چنان وحشتی بر او مستولی شده بود که ما را وسوسه می کرد از او مراقبت کنیم و مواظب او باشیم.

وقتی به او اشاره کردیم که مضطرب و هراسناک است، گفت حتی فکر کردن به مشکلاتش نیز او را سخت دچار اضطراب می کند. از ما تقاضا کرد که اندکی به او فرصت دهیم تا ارامش پیدا کند.

پس از چند دقیقه که مارگارت آرام تر شد، اشاره کرد که در بد مخمصه ای گیر افتاده است. او می ترسید که رابطه با همسرش را پایان بدهد. از تنهایی به شدت می ترسید. شوهرش، آنتونی، بسیار بددهن بود.

دو سال شوهرش بیکار بود  و مارگارت را مقصر بیکاری خودش قلمداد می کرد. در واقع مارگارت فقط مقصر بیکاری آنتونی نبود، بلکه او بز بلاگردان زندگی شوهرش بود زیرا تمام تقصیرها به گردن او بود.

مارگارت دچار اختلال بیرون هراسی شده بود. او دچار حملات وحشت زدگی می شد. به محض اینکه از خانه بیرون می رفت این حملات دامنش را می گرفت. به همین دلیل سعی می کرد از بیرون رفتن تا حد امکان اجتناب کند. به عبارت بهتر، این بیماری مارگارت را خانه نشین کرده بود. او به منظور حل و فصل مشکلات زناشویی اش و اختلال بیرون هراسی برای درمان مراجعه کرده بود.

می توانید تصور کنید این بیماری عرصه را بر مارگارت تنگ کرده بود؛ از یک سو، عملکردهای زندگی او را تحت تاثیر قرار داده بود و از سوی دیگر، رضایتمندی او را از اوقات فراغت، سخت کاهش داده بود. فعالیت هایی که قبلاً برای مارگارت لذت بخش بودند در اثر این بیماری به کارهایی سخت و طاقت فرسا تبدیل شده بودند.

مارگارت: آنتونی از دست من به شدت عصبانی است. او گفت که از سر کار به خانه برنمی گردد، با من قرار گذاشت که در رستوران همدیگر را ببینیم. حرفش درست بود. با این همه ترافیک لازم نبود دنبال من بیاید اما مشکل این است که من به تنهایی نمی توانستم سوار مترو شوم.

درمانگر: از چی می ترسی؟

مارگارت: اگر اتفاق بدی برای من بیفتد و کسی نباشد که از من مراقبت کند، چه خاکی توی سرم بریزم؟

درمانگر: ممکن است چه اتفاقی برای شما بیفتد؟

مارگارت: چه اتفاقی ممکن است برای من بیفتد؛ حمله ی وحشتزدگی چنان شدید بشود که در خیابان غش کنم.

اگر آنتونی خانه  را ترک می کرد، مارگارت نیز همراهش می رفت. بعضی اوقات این همراهی مارگارت مایه ی دردسر می شد. اگر هم نمی توانست همراه آنتونی بیرون برود، مدام با آنتونی تماس می گرفت. تلفن به قول مارگارت، رگ حیاتی او در زندگی اش بود.

اگرچه آنتونی مدام مارگارت را به دلیل وابستگی سرزنش می کرد اما طنز تلخ قضیه زمانی است که مارگارت با هر بدبختی شده بعضی از کارها را بدون کمک انتونی و مستقل انجام می دهد. آنتونی در چنین مواقعی با طعنه، کنایه و انتقاد، مارگارت را از انجام کار مستقلانه، دلسرد می کند. با این کار، مارگارت به این نتیجه می رسید که انگار آنتونی دلش نمی خواهد مارگارت مستقل شود و روی پای خودش بایستد.

 

چه تجربه هایی منجر به تله ی وابستگی می شود؟

اگر در دام تله ی وابستگی افتاده باشید به نظر می رسد که زندگی برای شما طاقت فرسا است و احساس می کنید که توان هیچ کاری را ندارید. باور دارید که آدم بی عرضه ای هستید و نمی توانید گلیم خودتان را از آب بکشید به همین دلیل دست نیاز به سوی اطرافیان دراز می کنید.

احتمالاً اعتقاد دارید که اگر دیگران کمک شان را از شما دریغ کنند، نمی توانید زنده بمانید. مرکز ثقل تجربه ی وابستگی این است که شما در مقابل پذیرش مسئولیت های خود، سخت در مبارزه هستید و از پذیرش این مسئولیت ها اکراه دارید.

به سادگی از زیر بار کارها و مسئولیت ها شانه خالی می کنید. این کار به تدریج در ذهن شما  اثر می گذارد و شما را به این باور راسخ می رساند که در انجام کارهای خود ضعف دارید. تصوری که از خودتان در ذهن شما نقش می بندد مثل تصویر کودک خردسالی است که ناگهان وارد دنیای دنیای بزرگسالان شده است و برای انجام هر کاری مجبور است با گریه کردن از مادرش کمک بطلبد. دقیقاً مثل رفتار یک کودک خردسال.

افکار معمول و متداول شما مدام حس بی کفایتی را در شما دامن می زنند: ((این کار خیلی سخت است))،((من از پس این کار برنمی آیم))، ((شکست می خورم))، اصلاً نمی توانم این مسئولیت ها را قبول کنم)). برخی از افکار شما ترس از رهاشدگی را در شما پدید می آورند.

می ترسید که مبادا افرادی را از دست بدهید که سخت به آنها وابسته اید: بدون این فرد چه کار کنم و چگونه ادامه دهم؟؟ این افکار معمولاً احساس درماندگی و وحشت را به دنبال دارند.

اگر مجبور شوید کاری را به تنهایی انجام بدهید، انگار فلج می شوید و ذهن شما هیچ راه حلی پیش روی شما قرار نمی دهد. تنها راه حل شما این است که از دیگران کمک بگیرید. انگار همه ی راه ها به کمک طلبی ختم می شوند.

برای اینکه مطمئن شوید فردی را که به او وابسته شده اید شما را تنها نخواهد گذاشت، دست به هزاران راه حل و دوز و کلک می زنید.

فرار از مسائل و چالش ها نیز شیوه ی دیگری برای تقویت تله ی زندگی وابستگی است. شما از انجام وظایف و مسئولیت های به زعم خودتان سخت و طاقت فرسا، فرار می کنید. اجتناب از انجام یک سری وظایف خاص در بین افراد وابسته، رواج زیادی دارد.

افراد وابسته و دارای تله ی وابستگی از این مسائل و کارها اجتناب می کنند:

تنها مسافرت نمی روند، تنها غذا نمی خورند، تنها سینما نمی روند و به تنهایی تفریح نمی روند. همه ی این کارها باعث می شود که روز به روز بیشتر متقاعد شوید که از پس هیچ کاری به تنهایی  برنمی آیید.

فرد مستقل نما چه ویژگی هایی دارد که در دام تله ی وابستگی می افتد؟

شخص مستقل نما، فردی است که نقاب مستقل بودن دارد در واقع به مستقل بودن تظاهر می کند و خودش را دارای استقلال نشان می دهد اما به عبارتی در دام تله ی وابستگی افتاده است.

این شخص دارای این ویژگی هاست؛

  • سعی می کند با تقلای زیاد و سخت کوشی به قله های پیشرفت برسد و خودش را مستقل و بی نیاز نشان دهد.
  • از درون احساس بی کفایتی و عدم ارزشمندی دارد اما با رد کمک دیگران، این بی کفایتی را پنهان می کند.
  • مدام به خودش و دیگران ثابت می کند که می تواند روی پای خودش بایستد.
  • دارای وابستگی پنهان است.
  • فردی با اعتماد به نفس به نظر می رسد اما از درون سخت مضطرب و نگران است.
  • به محض اینکه ارتقای شغلی پیدا کند، می ترسد که نتواند شغلش را حفظ کند.
  • اکثراً تلاش می کند نفر اول در هر ماجرایی باشد تا بی کفایتی اش پنهان بماند و دیده نشود.
  • هیچ وقت به موفقیت هایش ارزش و بها نمی دهد و درونی اعتقاد دارد دست و پاچلفتی است.
  • اشتباهاتش را بیش از اندازه بزرگ می کند.
  • تمام تلاشش را می کند که بدون کمک از دیگران کارهایش را انجام دهد.
  • در زمان هایی که واقعاً به کمک دیگران نیاز دارد از کمک گرفتن سر باز می زند.
  • کمک گرفتن را نوعی ننگ و عار می دانند.

چنین افرادی که دارای این ویژگی ها هستند، افراد مستقل نما هستند و چنین ویژگی ها و رفتارهایی دال بر وجود تله ی زندگی وابستگی است.

اگر شما آدم مستقل نمایی هستید و حتی نخواهیداحساس وابستگی خود را بپذیرید باز هم در اصل از دام این تله ی وابستگی رهایی پیدا نکرده اید. شما به ظاهر نشان می دهید که وابسته نیستید اما از درون احساس وابستگی دست از سر شما برنمی دارد.

 

 

چگونه و با چه شرایطی دچار تله ی وابستگی می شوم؟(ریشه های تحولی تله ی وابستگی)

اگر والدین در حمایت از شما راه افراط و تفریط را در پیش بگیرند، شما احتمالاً در دام این تله ی زندگی می افتید.

 

حمایت های افراطی والدین به عنوان ریشه ی تحولی و مسبب تله ی وابستگی در افراد:

  • والدین سخت حمایت گرند و خیلی به سن شما توجه نمی کنند. شما در هر سنی که باشید آنها با شما چنان رفتار می کنند که انگار بچه ای کم سن و سال هستید.
  • والدین به جای شما تصمیم می گیرند.
  • والدین مراقب تمام جزئیات زندگی شما هستند. در مراقبت از شما چنان افراط می کنند که شما هیچ گاه یاد نمی گیرید از خودتان مراقبت کنید.
  • والدین تکالیف درسی شما را انجام می دهند.
  • والدین به شما هیچ گونه مسئولیتی نمی دهند یا چنان با شما رفتار می کنند که آب در دلتان تکان نمی خورد و اصلاً به زحمت نمی افتید.
  • به ندرت از والدین خود جدا می شوید و هیچ گاه حس نمی کنید آدم مستقلی هستید.
  • والدین عقاید و نظرات شما را مسخره می کنند و توانایی شما را برای انجام وظایف و تکالیف روزمره به مسخره می گیرند و انتقاد می کنند.
  • زمانی که شما وظایف جدیدی بر عهده می گیرید، والدین با نصیحت و امر و نهی زیاد، موی دماغ شما می شوند.
  • والدین در خانه چنان شرایط راحتی را برای شما ایجاد می کنند که تا زمانی که خانه را ترک نکرده اید با ناکامی و سختی مواجه نمی شوید.
  • والدین ترسوی شما مدام درباره ی خطرات زندگی به شما هشدار و اخطار می دهند.

 

 

حمایت های اندک والدین به عنوان ریشه ی تحولی و مسبب تله ی وابستگی در افراد:

  • والدین نتوانسته اند به شما درست کمک کنند یا راهنمایی خودشان را از شما دریغ داشته اند.
  • مجبور بودید به تنهایی تصمیم هایی بگیرید که فراتر از شرایط سنی شما بودند.
  • مجبور بودید در خانواده تان مثل آدم بزرگسال رفتار کنید با وجود اینکه بچه بودید.
  • از شما انتظار می رفت که بعضی کارها را انجام بدهید یا بعضی مطالب را بدانید در صورتی که دانستن این مطالب و توانایی انجام این کارها، فراتر از عقل و درک شما بودند.

معمولاً افراد مستقل نما با حمایت های اندک والدین رو به رو هستند و حمایت های اندک، دلیل ایجاد تله ی وابستگی در آنها شده است.

 

 

نشانه ها و ویژگی های افراد دارای تله ی وابستگی چیست؟

افرادی که دارای تله ی وابستگی هستند نشانه ها و ویژگی هایی دارند که به قرار زیر است:

  • همیشه به دنبال فردی قوی تر و عاقل تر هستید تا در مسائل شغلی دست شما را بگیرد.
  • موفقیت های شغلی تان را دست کم می گیرید و عیب ها و اشتباهات شغلی تان را بزرگ نمایی می کنید.

  • از پذیرش چالش های شغلی جدید اجتناب می کنید.
  • تصمیم گیری ها را به همسرتان واگذار کنید.
  • تصمیم گیری های مالی مربوط به شغل را به همسرتان یا یکی از نزدیکانتان واگذار می کنید.
  • شما انگار ستاره دنباله دار همسر یا والدین تان هستید.
  • شما در مقایسه با همسالانتان به والدین خود خیلی وابسته هستید.
  • از تنهایی می ترسید و از تنها مسافرت رفتن خودداری می کنید.
  • نگرانی ها و ترس ها دست از سر شما برنمی دارند.
  • در بسیاری از حوزه های زندگی که نیازمند به کارگیری مهارت های چاره گشایی هستند، عملاً هیچ کاری از دست تان برنمی آید.
  • در هیچ دوره ای از زندگی تان، تنها زندگی نکرده اید.

 

نشانه ها و ویژگی های تله ی وابستگی در افراد مستقل نما:

  • ظاهراً حاضر نیستید از دیگران راهنمایی بخواهید. باید همه ی کارها را بدون کمک دیگران انجام بدهید.
  • شما برای اثبات مستقل بودن خودتان و بی نیازی از کمک دیگران، مدام چالش های جدیدی را قبول می کنید و با ترس های خود دست و پنجه نرم می کنید اما در عین حال می دانید که هر لحظه ممکن است دست شما رو شود.
  • همسرتان به شما خیلی وابسته است. همه ی کارها بر عهده ی شماست و شما تصمیم گیری می کنید.

نتیجه:

پس همان طور که گفته شد این تله ی وابستگی دارای نشانه ها و ویژگی هایی ست که برای تغییر آن در ابتد لازم است نسب به مواردی از جمله تجربه ها،نشانه ها و ویژگی هاو ریشه های تحولی آن آگاهی پیدا کنیم.این باورها و الگوها طی سال های زیادی در ما به وجود آمده اند.

بنابراین برای تغییر و بهبود نیاز است سفری درونی داشته باشیم و برای خودشناسی تلاش کنیم تا در نهایت زندگی سالم تری را تجربه کنیم.

در مقاله های بعد به راهکارهای مربوط به تغییر تله ی وابستگی می پردازیم.

تغییر تله رها شدگی

تغییر تله رهاشدگی

تغییر تله رهاشدگی

زمانی که در رابطه هایم مدام رهاشدگی را تجربه می کردم به اجبار و از روی ناچاری به مشاور مراجعه کردم و او مرا با موضوع تله به خصوص تله ی رهاشدگی آشنا کرد و نسبت به این تله یا طرحواره آگاهی پیدا کردم اما بعد از شناخت آن می خواستم بدانم، خب الان چه کار کنم و چگونه این تله ، الگو و باورها را تغییر دهم.

در این مقاله قصد داریم به موضوع تغییر تله ی رهاشدگی بپردازیم.

 

موارد تغییر تله ی رهاشدگی:

  1. رهاشدگی دوران کودکی تان را درک کنید.
  2. احساس های مربوط به رهاشدگی را بازنگری کنید و حساسیت های خود را به از دست دادن افراد نزدیک، ترس از تنهایی و نیاز به آویزان شدن و وابستگی بیمارگونه را بشناسید.
  3. روابط گذشته را بررسی کنید تا الگوهای منجر به عود و بازگشت تله ی زندگی را بشناسید و فهرستی از خطاهای فکری و رفتاری ناشی از رهاشدگی را تهیه کنید.
  4. از رابطه با افراد بی ثبات، بی تعهد و تنوع طلب اجتناب کنید، ولو اینکه این افراد برای شما جذابیت و کشش زیادی داشته باشند.
  5. وقتی که نامزدی پیدا می کنید که متعهد و باثبات است به او اعتماد کنید. باور کنید که او برای همیشه در کنار شما می ماند و شما را ترک نمی کند.
  6. حسادت نکنید، به همسرتان آویزان نشوید و به جدایی های معمول زندگی، واکنش افراطی نشان ندهید.

رهاشدگی دوران کودکی تان را درک کنید؛

ابتدا بایستی به این مسئله توجه کنید که شما چقدر زمینه ی بیولوژیکی برای شکل گیری این تله ی زندگی را دارید. آیا همیشه فردی هیجانی و عاطفی بوده اید؟ آیا در دوران کودکی برای شما سخت بود که از مراقبان خود دور شوید؟ آیا برای شما رفتن به مدرسه یا به خانه ی دوستان، بدون همراهی والدین، کار سختی بود؟

آیا در هنگام جدایی موقت از والدین شدیداً آشفته و ناراحت می شدید؟ آیا وقتی با مادرتان به مکان های جدید می رفتید، در مقایسه با سایر بچه های هم سن و سال، بیشتر به مادرتان می چسبیدید؟ آیا هنوز  هم برای کنار آمدن با احساس های شدید خود با مشکل دست به گریبان هستید؟

اگر پاسخ شما به بسیاری از این سوال ها مثبت است شاید دارودرمانی به همراه انجام راهکارها بتواند به شما کمک کند. اگر با روان پزشک صاحب صلاحیتی آشنا هستید، حتماً به او مراجعه کنید یا اینکه از درمانگر خود بخواهید روان پزشکی به شما معرفی کند تا بتواند نیاز شما به دارو را از نظر تخصصی ارزیابی کند.

در هر صورت، خواه زمینه ی بیولوژیکی داشته باشید یا فاقد چنین زمینه ای باشید، درک نقش شرایط دوران کودکی در شکل گیری تله ی زندگی تان از اهمیت زیادی برخوردار است.

زمانی که آرام هستید اجازه بدهید تصاویر و خاطرات دوران کودکی تان در ذهن شما پر و بال پیدا کنند. اجازه بدهید تصاویر ذهنی به تدریج در ذهن شما پدیدار شوند.  اصلاً به خودتان سخت نگیرید که چه تصویری به ذهن شما خطور کند. فقط تنها کاری که بایست انجام بدهید این است که به ذهن تان این اجازه را بدهید که از گذشته ی زندگی تان، خاطره بیابد.

بهترین زمان برای انجام این کار، زمانی است که در زندگی فعلی خود احساس رهاشدگی بر شما مسلط شده است. زمانی که در زندگی فعلی احساس رهاشدگی می کنید، چشم های خودتان را ببندید و به ذهنتان مجال بدهید تا خاطره ای را بیابد که همین احساس را در گذشته در شما پدید آورده است.

از طریق تصویرسازی ذهنی بین زمان حال و زمان گذشته، رابطه برقرار کنید. سعی کنید به یاد بیاورید که اولین بار احساس های مربوط به رهاشدگی را چگونه و کجا تجربه کردید.

  • احساس های مربوط به رهاشدگی را بازنگری کنید و حساسیت های خود را به از دست دادن افراد نزدیک، ترس از تنهایی و نیاز به آویزان شدن و وابستگی بیمارگونه بشناسید؛

زمانی که در زندگی فعلی احساس های مربوط به رهاشدگی به سراغتان می آیند از وجود آنها آگاه شوید. وقتی که تله ی زندگی رهاشدگی فعال شد، آن را بشناسید. این توانایی را در خودتان تقویت کنید.

شاید در زندگی فعلی تان کمبودهایی را تجربه می کنید که تله ی زندگی رهاشدگی فعال می شود: ممکن است والدینی داشته باشید که بایستی از آنها مراقبت کنید، همسرتان شما را تنها گذاشته است، رابطه ای را از دست داده اید، با فردی رابطه دارید که بی ثبات است و شما را همیشه مسخره می کند یا ممکن است در دام رابطه ای افتاده اید که می دانید آخر و عاقبتی ندارد، اما راه برگشت نیز ندارید. دقت کنید ببینید که

 می توانید ردپای چرخه ی رهاشدگی را در  زندگی تان بشناسید.

به خودتان اجازه بدهید که چرخه ی این احساس ها را درک کنید. از چرخه ی احساس ها آگاه شوید.

بایستی قدرت تحمل تنهایی را در خودتان  افزایش دهید. هر چند در ابتدا این کار  سخت و طاقت فرسا است، اما دندان روی جگر بگذارید و سعی کنید این کار را انجام بدهید.

اگر تاب تحمل تنهایی را ندارید، ابتدا از زمان های کوتاه شروع کنید. وقت اندکی را به تنهایی سپری کنید و سپس این مدت زمان را افزایش دهید. برای لذت طلبی خود در این زمان به تنهایی کاری انجام دهید. به تدریج ترس ها از زندگی شما رخت بر خواهند بست. اگر در ادامه ی این کار، اصرار و پشتکار داشته باشید انگاه به تدریج ترس های شما برطرف می شوند.

 

  • روابط عاطفی گذشته ی خود را بررسی کنید تا الگوهای منجر به عود و بازگشت تله ی زندگی را بشناسید؛

فهرستی از روابط عاطفی خود تهیه کنید. در هر کدام از این روابط چه خطاهایی از شما سر زد؟ آیا از طرف مقابل خیلی حمایت می کردید؟ آیا تمام هزینه های عاطفی و مالی رابطه را شما می پرداختید؟

آیا طرف مقابل، آدم پیش بینی پذیری بود؟ آیا از همان ابتدای رابطه نفوس بد می زدید که دست شما را توی پوست گردو می گذارد و آخرش هم همین گونه می شد؟ در رابطه ی شما چه الگویی حاکم بود؟ چه مشکلاتی باعث شد که رابطه ی شما ختم به خیر نشود؟

 

  • از رابطه با افراد بی ثبات، بی تعهد و تنوع طلب اجتناب کنید ولو اینکه این افراد برای شما جذابیت و کشش زیادی داشته باشند؛

سعی کنید با افرادی رابطه برقرار کنید که باثبات باشند. با افرادی که زندگی با  آنها به دلیل بی ثباتی شان مثل سوار شدن در قطار هوایی شهر بازی است، رابطه برقرار نکنید. حتی اگر این افراد برای شما جذابیت و کشش خاصی ایجاد می کنند.

منظورمان این نیست که با این افراد قطع رابطه کنید و به دنبال افراد غیرجذاب باشید، بلکه منظورمان این است که جذابیت و کشش جنسی زیاد، ممکن است هشداری باشد مبنی بر فعال شدن تله ی زندگی رهاشدگی. اگر چنین واقعه ای رخ بدهد، ارتباط شما عواقب خوبی در پی نخواهد داشت و بایستی درباره ی ادامه دادن این رابطه فکر کنید.

 

  • وقتی که نامزدی پیدا می کنید که متعهد و باثبات است به او اعتماد کنید. باور کنید که او برای همیشه در کنار شما می ماند و شما را ترک نمی کند؛

بعد از اینکه بارها و بارها تجربه سخت رهاشدگی را پشت سر گذاشته اید حال سخت است که به دیگران اعتماد کنید. اما تنها راه خارج شدن از قطار هواپیما این است که عشق های باثبات و کمتر شورانگیز را به عشق های بی ثبات و کاملاً عاطفی ترجیح دهید.

  • حسادت نکنید، به همسرتان آویزان نشوید و به جدایی های معمول زندگی واکنش افراطی نشان ندهید؛

اگر با فردی رابطه ای سالم و باثبات دارید، بایستی یاد بگیرید تمایل تان به واکنش های افراطی خود را در قبال بی اعتنایی هیجانی طرف مقابل، کنترل کنید. بهترین روش، آموختن خویشتن داری است.

ریشه ها و دلیل این واکنش های افراطی را در این تله ی رهاشدگی دریابید. احساس ها و عواطفی را که در اثر این واکنش ها تجربه می کنید، عمیقاً درک کنید. یاد بگیرید تنهایی را تحمل کنید و از زندگی لذت ببرید.

این مطالب را روی یک کارت یا کاغذ برای خود بنویسید. هر گاه تله ی زندگی رهاشدگی فعال شد با مطالعه ی کارت آموزشی  به تدریج دامنه ی اثرگذاری تله ی زندگی را محدود کنید.

اگر تله ی زندگی رهاشدگی عمیقاً در ذهن شما جای گرفته باشد و نمی توانید با دیگران رابطه ای سالم و باثبات شکل دهید، به فرآیند درمان امیدوار باشید تا از رهگذر رابطه ی درمانی سالم بتوانید به تدریج در زندگی خود  روابط سالم و باثباتی شکل بدهید.

 

نتیجه:

از آنجایی که تله ی رهاشدگی معمولاً از دوران کودکی شکل می گیرد پس تغییر آن  به دلیل اینکه الگوهای طولانی مدتی هستند، سخت است و نیاز به تمرین مداوم یا جلسه های درمانی و کوچینگ  دارد اما با وجود تمام سختی های مسیر، تغییر امکان پذیر و شدنی است فقط نیاز است بعد از شناسایی این الگو در خود، استمرار و مداومت داشته باشیم و موارد تغییر و راهکارها را انجام دهیم.

کتاب انسان در جستجوی خویشتن

کتاب انسان در جستجوی خویشتن

انسان در جستجوی خویشتن، کتاب و اثری است از رولومِی

رولو مِی در این کتاب به اضطراب ها، دلهره ها و رنج ها و ریشه ی آنها می پردازد به عبارتی به انسان کمک می کند که در شرایط سخت و بحرانی که رنج و درد بر او حاکم شده است بتواند خود را بشناسد، بتواند دریابد در این شرایط، حقیقت درونش چه هست و چگونه باید باشد…

رولومِی در این اثر به طور مفصل راه های رسیدن به خویشتن حقیقی یا راه های رسیدن به ارزش ها و هدف های انسانی را در زمان های بحرانی زندگی، بیان می کند.

این کتاب برای چه افرادی مناسب است

  • برای تمام افرادی که احساس تنهایی، اضطراب و دلهره دارند.
  • برای تمام افرادی که در شرایط تاریک و سختِ زندگی خود هستند.
  • برای تمام افرادی که زندگی برایشان تهی و پوچ شده است.
  • برای تمام افرادی که فکر می کنند به خطِ پایانِ زندگی رسیده اند و هیچ راهی نیست.
  • برای تمام افرادی که خودِ حقیقی شان را گم کرده اند و سردرگم و گیج هستند.
  • برای تمام افرادی که قصد دارند در مسیر انسانیت و تعادلی قدم بردارند.
  • برای تمام کسانی که بحران ها، آنها را تکه تکه کرده و به دنبال راهی برای انسجام و یکپارچگی هستند.
  • برای تمام افرادی که می خواهند به یکپارچگی و انسجام نزدیک شوند.
    و…
تله رها شدگی چیست؟

تله رها شدگی چیست؟

تله رها شدگی چیست؟

در هر  رابطه ای وارد می شوم مرا رها می کنند برای همین ترس از وابسته شدن و ورود به هر رابطه ای را دارم ،از این تجربه ی رهاشدگی که مدام برایم در حال تکرار هست خسته شده ام و دلیلش را نمی دانم، گویی در دام و تله ای افتاده ام که توان رهایی از آن را ندارم…….

دلیل این تجربه و الگو چیست؟
این فرد دچار کدام تله ی زندگی است؟
و…
در این مقاله قصد داریم به تفسیر و توضیح تله ی زندگی رهاشدگی بپردازیم.

 

 سرفصل ها:

  1. یک تجربه از تله ی رهاشدگی 

  2. چه تجربه هایی منجر به شکل گیری تله ی رهاشدگی می شوند؟

  3. در چرخه ی رهاشدگی چه اتفاقاتی می افتد؟

  4. انواع رهاشدگی کدامند؟

  5. چه افرادی دچار تله ی رهاشدگی می شوند؟

  6. ویژگی تله ی رهاشدگی در روابط بین فردی

یک تجربه از تله ی رهاشدگی

جسیکا: بیست و هشت سال دارد. این نگرانی دست از سر جسیکا برنمی دارد که مبادا شوهرش او را تنها بگذارد.

جسیکا به اولین نکته ای که در شروع مصاحبه اشاره کرد این بود که در سن کودکی پدرش را از دست داده است.

جسیکا: وقتی هفت ساله بودم این مصیبت به سرم آمد. پدرم در محل کار دچار سکته قلبی شد.

پذیرش مرگ پدر برای من واقعاً دردناک و جگرسوز بود. خاطره ی روشن و واضحی از مرگ پدرم ندارم، بلکه در ذهنم چند تصویر گنگ و مبهم در این مورد دارم. پدرم مرد خوب و مهربانی بود و مرا زیاد بغل می کرد. بعد از اینکه پدرم را از دست دادم در عالم کودکی کنار پنجره می ایستادم و منتظر بازگشت پدرم می شدم(گریه). اصلاً نمی توانستم قبول کنم که پدرم مرده است.

احساسی را که هنگام ایستادن کنار پنجره وانتظار بازگشت پدرم داشتم، هیچ گاه فراموش نمی کنم.

درمانگر:آیا این احساس الان نیز با شماست؟

جسیکا:این احساس هنوز با من است. به خصوص وقتی شوهرم از من دور می شود.

جسیکا درباره ی مسافرت های کاری همسرش سخت مشکل داشت. هر وقت جورج به ماموریت اداری می رفت، جسیکا به شدت آشفته و بی قرار می شد.

جسیکا: مشکل من با همسرم یک سناریوی واحد و تکراری دارد. من می زنم زیر گریه و جورج سعی می کند مرا آرام کند اما زهی خیال باطل. من به این سادگی آرام نمی شوم. وقتی هم پیش من نیست. نیمی از اوقات را در ترس و وحشت به سر می برم و نیم دیگر اوقات را نیز گریه می کنم.

وقتی جورج به خانه برمی گردد به دلیل اینکه مرا تنها گذاشته است از دست او عصبانی و دلخور می شوم. این تمام سناریوی زندگی ماست. وقتی جورج به خانه برمی گردد، گاهی اوقات آن قدر عصبانی هستم که نمی خواهم ریخت او را ببینم.

جورج نیز زمانی که می خواهد به خانه برود  ترس و وحشت او را فرا می گیرد. علاوه بر این، زمانی که جورج در خانه نیست، جسیکا مدام به او زنگ می زند و با وی به هر دلیل شروع به حرف زدن می کند. جسیکا حتی یک بار به جورج زنگ زد و به وی گفت که از جلسه ی کاری مهم خود بیرون بیاید تا بتواند صدای وی را به خوبی بشنود و آرامش خاطر پیدا کند.

چه تجربه هایی منجر به شکل گیری تله ی رهاشدگی می شوند؟

این باور عمیقاً در ذهن شما دوانده است که افراد مهم زندگیتان را دیر یا زود از دست خواهید داد و تا آخر عمر از نظر عاطفی تنها خواهید ماند. اگر افراد مهم زندگی تان بمیرند یا شما را تنها بگذارند باز هم این احساس یقه شما را رها نخواهد کرد و انتظار دارید دیگران شما را به حال خود رها کند. باور نمی کنید کسانی را که موقتاً از شما دور شده اند، دوباره ببینید احساس می کنید انگار تقدیر شما را با تنهایی و بی پناهی رقم زده اند.

تله های زندگی باعث می شوند کورسوهای امید شما برای مهرورزی بسته شود. شما اعتقاد راسخ دارید که هر چند اوضاع بر وفق مراد است، اما این تنها آتش زیر خاکستر است و در روابط عاطفی خود محکوم به شکست هستید.

باورش برای شما مشکل است که ایمان بیاورید دیگران در کنار شما می مانند و حتی اگر در کنار شما نباشند، باز هم به شما تعلق خاطر دارند. اکثر افراد می توانند دوری کوتاه مدت عزیزان و نزدیکان خود را تحمل کنند. آنها نیک می دانند که دوری های کوتاه مدت باعث افزایش صمیمیت و علاقه مندی دوجانبه می گردد. از این دوره های کوتاه مدت، نگران و ناراحت نمی شوند.

اما افرادی که در دام تله ی زندگی رهاشدگی افتاده اند به دلیل نداشتن پایگاه ایمنی درونی از این جدایی های موقت سخت آشفته می شوند. به عنوان مثال جسیکا می گفت:((هر وقت که جورج از خانه بیرون می رفت احساس  می کردم که دیگر هیچ گاه او را نخواهیم دید.)) افرادی که در دام این تله ی رهاشدگی افتاده اند به اطرافیان خود زود وابسته می شوند. در برابر جدایی های کوتاه مدت به شدت عصبانی یا وحشت زده می شوند. این حالت مخصوصاً روابط عاطفی شما را تحت سیطره ی خود قرار می دهد: می ترسید که روابط صمیمی خود را از دست بدهید به همین دلیل در برابر جدایی های موقت، عصبانی می شوید و وحشت سراپای وجودتان را فرا می گیرد.

تله ی زندگی رهاشدگی معمولاً زمانی شکل می گیرد که شما هنوز زبان باز نکرده اید و در مرحله ی پیش کلامی به سر می برید. در اغلب موارد، تله ی زندگی رهاشدگی قبل از اینکه کودک بتواند از کلمات برای برقراری ارتباط استفاده کنند، در ذهن او شکل می گیرد. به همین دلیل افرادی که در دام این تله ی زندگی گیر افتاده اند حتی در دوران بزرگسالی نیز تجارب مربوط به شکل گیری این تله ی زندگی را به یاد نمی آورند. بنابراین افراد معمولاً این تله را در قالب چنین جملاتی به زبان می آورند:

من همیشه تنها هستم، هیچ کس مرا دوست ندارد. از تنهایی می ترسم.

به دلیل اینکه تله ی زندگی رهاشدگی در اوایل رشد کودک شکل گرفته است از قدرت و نفوذ عاطفی زیادی برخوردار است. افرادی که در دام این تله ی زندگی گرفتار شده اند در برابر جدایی های کوتاه مدت مانند کودکی واکنش نشان می دهند که در مرکز خرید شلوغ، والدینش را گم کرده است. تله ی زندگی رهاشدگی اصولاً در روابط صمیمی فعال می شود.

این تله ی زندگی در روابط سطحی مداخله نمی کند و اثری برجای نمی گذارد. با این حال بایستی به این نکته ی مهم دقت کرد که جدایی هایی که باعث فعال سازی تله ی زندگی رهاشدگی می شوند، لزوماً نباید جدایی های فیزیکی باشند. این تله ی زندگی باعث می شود نسبت به هر گونه علامت ترک شدن و رهاشدگی، حساس شوید و حرف های دیگران را با قصد و نیت، تعبیر و تفسیر کنید.

مهم ترین عوامل فعل ساز تله ی زندگی رهاشدگی، جدایی های کوتاه مدت و فقدان ها(مرگ،طلاق) هستند. اما با این حال ممکن است این تله ی زندگی نسبت به عوامل زیادی حساسیت پیدا کرده باشد.

شما که در دام این تله افتاده اید اغلب از لحاظ عاطفی احساس می کنید به حال خود رها شده اید. ممکن است همسرتان یا نامزدتان موقتاً حواسش به شما نباشد، سرد و بی عاطفه با شما سلام و علیک کند یا بخواهد بدون شما وقتش را بگذراند. یکی از این عوامل کافی است تا شما برآشفته شوید. به دنبال این آشفتگی، طرف مقابل نیز در برابر شما بیکار نمی نشیند. ممکن است کاری کنید که طرف مقابل، شما را تنها بگذارد یا دست به سرتان کند.

در چرخه ی رهاشدگی چه اتفاقاتی می افتد؟

وقتی که تله ی زندگی رهاشدگی فعال می شود به گونه ای وقایع را پیش می برد که جدایی به عنوان نتیجه ی نهایی نمایشنامه رقم بخورد.تجربه جدایی در ذات خود هیجان برانگیز و طاقت فرسا هست، اما ابعاد این پدیده با احساس هایی نظیر ترس، سوگواری و خشم، پیچیده تر می شود. چرخه ی رهاشدگی مملو از احساس های متناقض و تحمل ناپذیر است. اگر در دام این تله ی زندگی افتاده باشید کاملاً به این احساس ها آشنا هستید.

وقتی که تجربه ی رها شدن برای شما پیش می آید، ابتدا احساس وحشت بر شما مستولی می شود. گو اینکه کودکی هستید که در مرکز خرید، مادرش را گم کرده است و با ترس، وحشت، سردرگمی، نگرانی و گریه به دنبال مادرتان هستید. به شدت آشفته اید. نمی دانید مادرتان کجاست و در بین جمعیت با احساس ترس و وحشت دست به گریبان هستید.  اضطراب شما دم به دم بر وحشت شما می افزاید و این حالت در کسانی که تجزبه ی رهاشدگی را با گوشت و پوست خود لمس کرده اند، ممکن است ساعت ها یا حتی روزها دست از سرشان برندارد.

اما اگر نتوانید سر اضطراب را بر بالین بگذارید و با  آن مقابله کنید، به تدریج کاسه صبرتان لبریز می شود. سرانجام این احساس کاهش می یابد و بایستی طعم تلخ شکست در رابطه را بپذیرید. سپس برای تنهایی خود دچار سوگ و غم شدید خواهید شد.

چنان زانوی غم بغل می گیرید که انگار هیچ وقت طرف مقابل را نخواهید داد. این سوگ می تواند موجب پدیدآیی افسردگی شود. اگر فردی که شما را ترک کرده به هر دلیل برگردد، از دست او عصبانی خواهید شد به دو دلیل که چرا شما را تنها گذاشته است؟ و چرا این قدر به طرف مقابل نیازمند هستید؟

 

انواع رهاشدگی کدامند؟

۲نوع رهاشدگی وجود دارد که هر کدام از آنها به دلیل شرایط خاصی در دوران کودکی شکل می گیرند. اگر محیط اولیه در دوران کودکی، سخت حمایت گر باشد و کودک با هیچ چالشی در زندگی مواجه نشود، رهاشدگی مبتنی بر وابستگی در ذهن کودک شکل می گیرد.

چنین محیطی، بستری برای شکل گیری تله های زندگی رهاشدگی و وابستگی است. اگر محیط اولیه در دوران کودکی از لحاظ هیجانی کاملاً بی ثبات باشد و کودک به هیچ عنوان رنگ ثبات و امنیت را نبیند، در ذهنش رهاشدگی مبتنی بر بی ثباتی یا فقدان، نقش خواهد بست.

 

دو نوع رهاشدگی:

  1. رهاشدگی مبتنی بر وابستگی

  2. رهاشدگی مبتنی بر بی ثباتی یا فقدان

اگر افرادی را که به دام تله ی زندگی وابستگی افتاده اند، به دقت بررسی کنیم متوجه می شویم که در دام تله ی زندگی رهاشدگی نیز افتاده اند. وجود تله ی زندگی وابستگی بدون تله ی زندگی رهاشدگی، پدیده ای نامتداول است. افرادی که در دام تله ی زندگی وابستگی افتاده اند، اعتقاد راسخ دارند که نمی توانند به تنهایی از بس زندگی برآیند و زنده بمانند. آنها به فردی قوی و مستقل نیاز دارند که در انجام کارهای روزمره بتواند گره از مشکلاتشان باز کند.

جسیکا نمونه ای از افرادی است که هر دو تله ی زندگی را دارند.

اگر شما به این باور رسیده باشید که زندگی تان بستگی به وجود شخص دیگری دارد، پس احتمالاً از دست دادن این فرد برای شما وحشتناک و دهشت آفرین خواهد بود. مخصوصاً این احساس ها برای فردی پدید می اید که سخت در دام این دو تله ی زندگی(رهاشدگی و وابستگی) افتاده باشد. جالب اینکه بسیاری از  افرادی که تله ی رهاشدگی شدیدی دارند، ممکن است وابسته نباشند رهاشدگی این گروه افراد مبتنی بر بی ثباتی یا فقدان است.

آبشخورهای این تله ی زندگی را بایستی در روابط عاطفی ناپایدار دوران کودکی با افراد مهم زندگی جستجو کرد.

اگر در زندگی خود، روابط بی ثباتی را تجربه کرده باشید، احتمالاً به افرادی دلبسته شده اید و سپس انها را از دست داده اید. شما نمی توانید جدایی از کسانی را که دوست شان دارید، تحمل کنید به این دلیل که بدون آنها زندگی شما برهوتی بدون احساس می شود. احساس تعلق خاطر به دیگران بخش جدایی ناپذیر زندگی انسان است. وقتی که این پیوندهای انسانی و عاطفی از هم می گسلد شما به برهوت پوچی و نیستی پرت خواهید شد.

شما برای تسکین یابی به دیگران نیاز دارید. این نوع رهاشدگی با رهاشدگی مبتنی بر وابستگی فرق دارد. شما به افرادی نیازمندید که مثل یک والد، نیازهای دوران کودکی شما را برآورده سازند. به عبارتی شما در جستجوی فردی مستقل، کمک یار و هدایت گر می گردید. اما در رهاشدگی مبتنی بر بی ثباتی یا فقدان، شما در جستجوی عشق، احترام و تعلق خاطر عاطفی هستید.

این دو نوع رهاشدگی، تفاوت دیگری نیز دارند؛ افراد وابسته دور و برشان تعداد زیادی یاور و راهنما دارند که انها را جایگزین کسانی کرده اند که در زندگی اولیه کمک شان نکرده اند. آنها به جای افراد مهم زندگی که نتوانسته اند به کمک شان اعتماد کنند، در جستجوی افراد در دسترس هستند که بتوانند به آنها تکیه کنند. این افراد دائم به دنبال افراد جدیدی می گردند و بلافاصله به آنها وابسته می شود.

افراد وابسته تاب تحمل تنهایی ندارند. از همین رو افراد زیادی دور و بر افراد وابسته وجود دارد. اکثر افراد وابسته این استعداد را دارند که افرادی را بیابند که وظیفه ی مراقبت از خودشان را بر دوش آنها بگذارند. این افراد نمی توانند تنهایی را تحمل کنند و برای رهایی از این احساس تنهایی دست به دامن روابطی ناپایدار می شوند.

این پدیده الزاماً درباره ی کسانی که از رهاشدگی مبتنی بر بی ثباتی و فقدان می ترسند، صدق نمی کند. این افراد می توانند به مدت زیادی تنها بمانند. آنها وارد روابط صمیمی نمی شوند  برای اینکه می ترسند دوباره صدمه ببینند. آنها در حال حاضر با تنهایی خود می سوزند و می سازند(مثل دوران کودکی شان)، ولی میدانند  که می توانند به زندگی مستقل ادامه بدهند و این مسئله برای آنها دردسر درست نمی کند، آنها تنهایی را بخشی جدای ناپذیر فقدان می نگرند. آنها می دانند که این روند برایشان آشناست؛ برقراری رابطه، فقدان، بازگشت مجدد احساس تنهایی و بی کسی. این چرخه، دائم در زندگی این افراد تکرار می شود.

تله رهاشدگی

چه افرادی دچار تله ی رهاشدگی می شوند؟

  • کودکانی که والدین شان وقت و فرصت کافی برای آنها نمی گذارند احتمالاً دچار تله ی رهاشدگی می شوند.
  • کودکانی که تحت سرپرستی دایه یا پرستار بی عاطفه و آزارگر بوده اند دچار تله ی رهاشدگی می شوند.
  • کودکانی که در مراکز نگهداری کودکان بی سرپرست زندگی می کنند.
  • کودکانی که در مراکز نگهداری بزرگ می شوند که مدام سرپرست آنها عوض می شود.
  • کودکانی که مادر آنها فردی بی ثبات و دمدمی مزاج بوده است یا اینکه افسرده، عصبانی و میگسار بوده است. یا به نحوی دائم در معرض بی توجهی و غفلت او قرار گرفته اید.
  • کودکانی که والدین آنها از هم جدا شدند یا آتش جنگ بین آنها چنان بالا می گرفت که نگران بودید مبادا بنیان خانواده ی شما از هم بپاشد.

 

ویژگی تله ی رهاشدگی در روابط بین فردی

  • شما از صمیمی شدن با دیگران، حتی همسرتان، اجتناب می کنید(صمیمیت گریزی) برای اینکه می ترسید مبادا این فرد را از دست بدهید یا از صمیمیت صدمه ببینید.
  • شما دائم نگرانید که مبادا همسرتان بمیرد یا به نحوی او را از دست بدهید.
  • شما مدام نگرانید که همسرتان در حال انجام چه کاری است.
  • شما در قبال حرف های بی اهمیت یا کارهای معمول همسرتان، واکنش شدید و افراطی نشان می دهید و این کارها یا حرف ها را نشانه ای از قصد او برای جدایی تفسیر می کنید.
  • به شدت حسود هستید و همسرتان را تحت مالکیت کامل خود می خواهید.
  • شما شدیداًبه همسرتان وابسته می شوید و تمام زندگی شما به همسرتان معطوف می شود.
  • نمی توانید دوری از همسرتان را، حتی برای چند روز، تحمل کنید.
  • شما هیچ گاه درباره ی وفاداری و پایبندی به همسرتان به رابطه، خاطرجمع نخواهید بود.
  • از دست همسرتان عصبانی می شوید و او را به بی وفایی و خیانت متهم می کنید.
  • شما گاهی اوقات با اخم، قهر، کنار کشیدن و فاصله گرفتن، در صدد برمی آیید تا همسرتان را به دلیل اینکه شما را تنها گذاشته است، تنبیه کنید.

 

نتیجه:

بنابر آن چه گفته شد یکی از ۱۱تله ای که وجود دارد، تله ی رهاشدگی است. این تله ی زندگی رهاشدگی یکی از بنیادی ترین تله هاست که از دوران کودکی بر اساس برآورده نشدن یکی از نیازهای رشدی ما شکل می گیرد به عبارتی در اثر خلا و نبود یک سری از نیازها ، الگوها، ویژگی ها و باورهایی در ما شکل می گیرد. یکی از نیازهای مربوط به تله ی رهاشدگی، نیاز امنیت و صمیمیت است.

این تله ی رهاشدگی معمولا در افرادی که در دوران کودکی تجربه ی طردشدگی داشته اند و از امنیت و صمیمت محروم بوده اند، شکل می گیرد. افرادی که دارای تله ی رهاشدگی هستند معمولاً این سناریوی رهاشدگی را در تمام روابطشان متصور می شوند. و اکثراً با ترس از دست دادن و رهاشدگی و ترس از وابستگی رو به رو هستند.
یکی از ویژگی های شاخص آنها در روابط این است که از صمیمیت اجتناب می کنند یا در صمیمی شدن ملاحظه و احتیاط می کنند.

 

تله یا طرحواره چگونه شکل می‌گیرد؟

تله یا طرحواره چگونه شکل می گیرد؟

تعریف می کرد: هر کاری را می خواهم انجام بدهم ترس از این دارم که شکست بخورم  و احساس بی کفایتی می کنم و مدام افکارم این گونه است که از پس این کار برنمی آیم برای همین آن کار را شروع نمی کنم و از انجام دادنش منصرف می شوم در واقع وقتی نگاه می کنم به این موضوع می رسم که هر زمان هم قصد انجام کاری را داشتم همیشه پدرم به من میگفت؛ حواست باشد که شکست نخوری چون احتمال شکست برایت زیاد است.

تا همین جا به صحبت هایش گوش دادم و گفتم: متوجه می شوم چه می گویی، تو تله داری، تله ی شکست. رو به من کرد و پرسید: متوجه حرف هایت نمی شوم. تله چیست؟، تله ی شکست چیست؟، از کجا می آید؟ امکانش هست بیشتر توضیح دهی؟؟؟

در مقاله ی قبل(مقاله ی تله یا طرحواره چیست؟) به توضیح تله و طرحواره پرداختیم و در این مقاله قصد داریم به چگونگی شکل گیری تله ها یا طرحواره ها بپردازیم.

سرفصل ها:

چگونگی شکل گیری تله های زندگی

عواملی در شکل گیری تله های زندگی نقش بازی می کنند. اولین عامل، خلق و خو است که ذاتی و سرشتی در نظر گرفته می شود.میراث عاطفی ما باعث می شود که در قبال رویدادها به سبک و سیاق خاصی، واکنش هیجانی نشان بدهیم.

خلق و خو دامنه ای از هیجان ها را دربر می گیرد. ما معتقدیم که خلق و خویی که به ارث می بریم در شکل گیری تله های زندگی نقش دارد. در این قسمت به معرفی برخی از ابعاد خلق و خو می پردازیم.

  • ابعاد احتمالی خلق و خو:

خجالتی یا معاشرتی

منفعل یا پرخاشگر

بی احساس یا احساساتی

نگران یا شجاع

حساس یا آسیب ناپذیر

 

ممکن است فکر کنید که خلق و خوی شما ترکیبی از این ابعاد است. خلق و خو، ابعاد دیگری نیز دارد که ما هنوز آنها را نشناخته ایم.

البته رفتار ما علاوه بر اینکه تحت تاثیر خلق و خو است، محیط نیز بر آن اثر می گذارد. محیط امن و حمایت گر حتی می تواند کودک کاملاً خجالتی و کمرو را خونگرم و اجتماعی بار بیاورد. اگر کودک آسیب ناپذیر در محیطی بزرگ شود که دائم در معرض خطر باشد، ممکن است حساس و ترسو بار بیاید. وراثت و محیط بر ما اثر می گذارند و زندگی ما را شکل می دهند. این مسئله حتی به درجاتی کمتر در زمینه ی صفاتی که کاملاً جسمی هستند(مثل قد و وزن) نیز حاکم است.

همه ی ما با استعدادی برای داشتن قد مشخص متولد می شویم و بخشی از توانایی بالفعل شدن این استعداد به محیط زندگی وابسته است. تغذیه، ورزش، غذاهای سالم در افزایش قد اثر می گذارند.

نظریه پردازان، مهم ترین عامل موثر محیطی را خانواده در نظر گرفته اند. پویایی های خانواده اصلی ما، تشکیل دهنده ی پویایی های دنیای اولیه ی ما بوده اند. زمانی که در شرایط فعلی در دام تله ی زندگی می افتیم، تقریباً همیشه بازسازی صحنه ای از پویایی های خانواده مان در دوران کودکی است.

مدرسه، همسالان و جامعه، سایر عوامل تاثیرگذار بر زندگی هستند اما خانواده در این بین، جایگاه خاصی دارد. زمانی که محیط اولیه ی خانواده مخرب و ناخوشایند باشد به شکل گیری تله های زندگی کمک می کند.

وراثت و محیط بر یکدیگر اثر می گذارند. عوامل مخرب دوران کودکی با ابعاد خاصی از خلق و خو در شکل گیری تله های زندگی دست به دست هم می دهند. خلق و خوی ما تا حدی تعیین می کند که والدین و دیگران چگونه با ما رفتار کنند. به عنوان مثال، اغلب یکی از فرزندان سوژه ی بدرفتاری می شود. با فرض محیط یکسان، دو کودک می توانند واکنش های متفاوتی به این محیط یکسان نشان بدهند. ممکن است هر دوی این کودکان با بدرفتاری مواجه شوند. اما یکی از انها منفعلانه برخورد می کند و دیگری از حق خودش دفاع می کند.

  • نمونه هایی از محیط های اولیه ی آسیب رسان:
  1. یکی از والدین، بدرفتار و سو استفاده گر است و دیگری منفعل و درمانده.
  2. والدین تان بی عاطفه و سردمهر بوده اند و دائم از شما توقع پیشرفت و موفقیت داشته اند.
  3. والدین تان دائم با هم دعوا می کردند و شما در معرکه ی این جنگ و دعوا ، گیر کرده بودند.
  4. یکی از والدین شما مریض و افسرده بود و دیگری غایب و شما مجبور بودید از والد مریض مراقبت کنید.
  5. هویت مستقل نداشتید و از یکی از والدین کاملاً تقلید می کردید. از شما انتظار می رفت که به عنوان جانشین، همه ی نیازهای یکی از والدین تان را برآورده سازید.
  6. یکی از والدین شما ترسو بود و به شدت از شما حمایت می کرد. همین والد از تنهایی به شدت می ترسید و هیچ گاه شما را تنها نمی گذاشت.
  7. والدین تان دائم از شما عیب جویی می کردند. احساس می کردید هیچ گاه نمی توانید رضایت آنها را جلب کنید.
  8. والدین تان شما را لوس و نازپرورده بار آورده بودند. هیچ محدودیتی برای شما قائل نبودند.
  9. همسالانتان شما را تحویل نمی گرفته اند یا حس می کردید با آنها خیلی فرق دارید و وصله ی ناجور جمع آنها هستید.

تله ها یا طرحواره ها از چه دورانی شکل می گیرند؟

برای اینکه در دوران بزرگسالی، فردی سازگار باشیم، ضرورتی ندارد که دوران کودکی بی عیب و نقصی را پشت سر بگذاریم. به عنوان مثال، وینی کات که یکی از روان شناسان مشهور خاطرنشان می کند؛ لازم نیست محیط دوران کودکی بری از عیب و نقص باشد، بلکه بایستی به اندازه ی کافی خوب باشد. کودکان نیازهای بنیادینی دارند که برای تعادل و بهزیستی در دوران بزرگسالی بایستی این نیازها به درستی برآورده شوند.

این نیازها عبارت اند از امنیت بنیادین، ارتباط سالم با دیگران، خودمختاری، عزت نفس، خودابرازگری و پذیرش محدودیت واقع بینانه. اگر این نیازها برآورده شوند کودک معمولاً به سلامت روان شناختی دست خواهد یافت. اما اگر مشکلات جدی و اساسی در راه برآورده سازی این نیازها وجود داشته باشد، کودک بعدها با مشکلاتی دست به گریبان خواهد بود. ما این مشکلات و نقص ها را با عنوان ((تله ی زندگی)) یاد می کنیم.

نیازهای مرتبط با شکل گیری هر کدام از تله ها کدامند؟

  • امنیت بنیادین(تله ی رهاشدگی و بی اعتمادی/بدرفتاری)؛

برخی از تله های زندگی در مقایسه با سایر تله ها، اساسی تر و بنیادی تر هستند. اگر نیاز به امنیت بنیادین برآورده نشود، تله های رهاشدگی و بی اعتمادی/ بدرفتاری شکل می گیرند که در زمره ی تله های زندگی اساسی قرار می گیرند. این تله ها خیلی زود شکل می گیرند. سابقه شکل گیری این تله ها حتی می تواند به دوران نوزادی برگردد. تامین احساس امنیت برای نوزاد از نان شب واجب تر است و برای او مسئله ی مرگ و زندگی است.

تله های زندگی رها شدگی و بی اعتمادی/بدرفتاری به شیوه ی رفتار خانواده برمی گردند. تهدید به رهاشدگی و بدرفتاری برای ما زمانی خیلی آزاردهنده است که از سوی افراد صمیمی رخ بدهد. به جای اینکه ما را دوست داشته باشند و از ما حمایت کنند، ما را تهدید یا با ما بدرفتاری کرده اند.

افرادی که در دوران کودکی تجربه ی رهاشدگی یا بدرفتاری داشته اند، سخت آسیب دیده اند. آنها هیچ گاه احساس امنیت نکرده اند. احساس می کنند هر لحظه ممکن است اتفاق ناگواری رخ بدهد و از سوی اطرافیان صمیمی خود صدمه ببینند. آنها احساس ضعف و آسیب پذیری می کنند.  کسانی که این گونه باشند روی آرامش و تعادل را نخواهند دید. حالت های خلقی نامتعادل و بی ثباتی دارند و به شدت تکانشی و خودتخریب گر بار می آیند.

کودک به محیط خانوادگی باثبات و امن نیاز دارد. محیط خانواده باید امن و سالم باشد و والدین پیش بینی پذیر و دسترس پذیر باشند. چنین والدینی فقط حضور فیزیکی ندارند، بلکه از لحاظ عاطفی نیز پاسخگوی نیازهای کودک هستند. در چنین خانواده هایی، اختلاف و تعارض در حد معمول و متداول است. چنین والدینی به مدت طولانی کودک شان را ترک نمی کنند و در کنار کودک شان هستند.

کودکی که احساس امنیت می کند، می تواند آرام باشد و به دیگران اعتماد کند. احساس امنیت، سنگ بنای هر احساس دیگری است. ناامنی مانع انجام درست سایر تکالیف تحولی می شود. هر چه انرژی روانی افراد بیشتر صرف نگرانی درباره ی امنیت طلبی شود، کمتر به آن می رسند.

اگر شرایط دوران کودکی ناامن باشد، کودک در معرض بیشترین خطر با این احساس ناامنی قرار می گیرد.

 

  • ارتباط سالم با دیگران(تله ی محرومیت هیجانی و طرد اجتماعی)؛

برای اینکه بتوانیم ارتباط سالمی با اطرافیان برقرار کنیم نیاز به عشق، توجه، همدلی، احترام، محبت، درک و راهنمایی داریم. ما بایستی این نیازها را هم در خانواده و هم در بین همسالان ارضا کنیم.

ارتباط با اطرافیان را می توان به دو نوع تقسیم کرد:

  1. رابطه ی صمیمی؛ ما معمولاً با اعضای خانواده، همسر، نامزد یا دوستان خیلی نزدیک، رابطه ی صمیمی داریم. این افراد دلبستگی هیجانی شدید به ما دارند و ما نیز متقابلاً همین احساس را داریم. در بیشتر روابط صمیمی، ما همان احساسی را داریم که در قبال پدر یا مادرمان داشته ایم.
  2. رابطه ی اجتماعی؛ ما از طریق این گونه روابط سعی می کنیم در بطن گروه اجتماعی بزرگ تری قرار بگیریم و احساس تعلق خاطر کنیم. منظور از روابط اجتماعی، برقراری ارتباط با دوستان یا گروه ها در جامعه است.

مشکلات ارتباطی می توانند ظریف و ناآشکار باشند. ممکن است در نگاه اول این گونه به نظر برسد که شما آدم سازگاری هستید و روابط شما عیب و ایرادی ندارد. شما ممکن است در کنار خانواده، همسر یا گروه های اجتماعی، احساس رضایت کنید. اما با این حال احساس تنهایی و انزوا دست از سر شما برندارد. در چنین مواقعی، احساس تنهایی می کنید و سخت نیاز دارید که با دیگران وارد رابطه ای صمیمی بشوید. شما سعی می کنید فاصله ی عاطفی خود را با دیگران حفظ کنید و اجازه نمی دهید که

دیگران به شما نزدیک شوند چون حدس می زنید تنهایی شما بیشتر می شود. ممکن است گوشه گیر و منزوی باشید و همیشه احساس تنهایی کنید.

اگر در روابط عاطفی و اجتماعی مشکل داشته باشید، تنهایی دست از سر شما برنمی دارد. احساس می کنید هیچ کس واقعاًً شما را درک نمی کند و به شما اهمیت نمی دهد(تله ی زندگی محرومیت هیجانی). یا ممکن است احساس کنید از دنیا فاصله گرفته اید و منزوی شده اید و وصله ی ناجور هر جمعی هستید(تله ی زندگی طرد اجتماعی). این احساس بی معنایی و خلا، شما را مشتاق دیوانه وار روابط اجتماعی و عاطفی می کند.

  • خودمختاری و عملکرد مستقلانه(تله ی وابستگی و آسیب پذیری)؛

خودمختاری را توانایی جدا شدن از والدین و عملکرد مستقلانه تعریف می کنند. البته این توانایی را بایستی با افراد همسن و سال سنجید. علاوه بر این، توانایی ترک خانه والدین، تشکیل زندگی مستقل، دستیابی به هویت، روشن سازی اهداف و جهت بخشی به زندگی خودمان، بدون حمایت یا جهت دهی والدین را نیز جزء خودمختاری محسوب می کنند. فردی که خویشتن مستقل دارد به خودمختاری دست یافته است.

اگر در خانواده ای بزرگ شده اید که استقللال یابی و خودمختاری را تشویق کرده اند؛ بنابراین والدین به شما مهارت های خودکارآمدی را یاد داده اند و شما را به سمت مسئولیت پذیری سوق داده اند و به شما یاد داده اند که مهارت خوب قضاوت کردن را یاد بگیرید. والدین تان به شما کمک کرده اند که با جسارت به مقابله با مشکلات دنیای اطراف بروید و با همسالانتان روابط سالمی برقرار کنید. این گونه والدین به جای حمایت افراطی و بیمارگونه، به شما یاد داده اند که دنیا جایگاه امنی است و علاوه بر این به شما یاد داده اند که چگونه از خودتان مراقبت کنید. علاوه بر این، چنین والدینی، فرزندان خود را به سمت کسب هویتی مستقل تشویق می کنند.

با این حال ممکن است شما در محیط ناسالم تری بزرگ شده باشید که جلوی استقلال طلبی را گرفته باشند و در عوض شما را به سمت وابستگی و دنباله روی تشویق کرده باشد. در چنین فضایی ممکن است والدین مهارت های خوداتکایی را به شما یاد نداده باشند، بلکه در عوض همیشه کارهای شما را انجام داده اند و تلاش های شما برای مهارت یابی را دست کم گرفته اند. ممکن است دائم در گوش شما خوانده باشند که دنیا جایگاه خطرناکی  است و در جهان نابسامان و پرخطری به سر می بریم. ممکن است همیشه درباره ی ابتلا به بیماری های خطرناک به شما هشدار داده اند. همچنین ممکن است نگذاشته باشند شما به دنبال علایق طبیعی خود بروید و قضاوت های شما را محکوم کرده باشند به گونه ای که امروزه نمی توانید به تصمیم ها و قضاوت های خود اطمینان کنید.

اگر وابسته بار آمده باشید در شکل بخشی و تقویت توانمندی برای عملکرد مستقل با شکست رو به رو می شوید. شاید به این دلیل وابسته شده اید که والدین تان سخت از شما حمایت کرده اند:به جای شما تصمیم گرفته اند و مسئولیت کارهای شما را به دوش کشیده اند. ممکن است خیلی هوشمندانه و ظریف با عیب جویی از شما باعث شده اند توانایی هایتان تضعیف شود. بالطبع در دوران بزرگسالی احساس می کنید بدون راهنمایی، حمایت و نصیحت فردی قوی و توانمند، قادر نیستید دست از پا خطا کنید. حتی اگر خودتان را از زیر یوغ والدین خلاص کرده باشید، بسیاری از افرادی که در دام این تله می افتند، ممکن است قادر به همین کار هم نباشند، درگیر رابطه ی دیگری می شوید که طرف مقابل، نماد والدین سلطه گر و عیب جوی شماست. شما همسر یا رئیسی می خواهید که نقش والدین تان را در زندگی شما بازی کند.

افراد وابسته اغلب خویشتن مستقل و جداگانه ای ندارند و هویت آنها مثل ستاره ی دنباله داری است که دائم در پی تقلید از نماد دلبستگی است. هویت این گونه افراد با هویت والدین یا همسرشان درآمیخته شده است. بنابراین چنین افرادی به استقلال فکری، عاطفی و رفتاری نمی رسند. تصور قالبی چنین افرادی این است که در هویت همسرشان ذوب می شوند و هر کاری که برای رضایت همسرشان لازم باشد، انجام می دهند، تمام محور زندگی شان نظرات همسرشان است و علاقه و نظر مستقلی هم ندارند. این گونه افراد، دوست صمیمی نیز ندارند. احساس امنیت برای ورود به دنیای خارج از خانواده، احساس کفایت و شکل گیری خویشتن مستقل، مولفه های خودمختاری به شمار می روند.

  • عزت نفس(تله ی نقص/شرم و شکست)؛

عزت نفس را می توان احساس ارزشمندی درباره ی زندگی شخصی، اجتماعی و شغلی مان تعریف کنیم. اگر در دوران کودکی از سوی خانواده، دوستان یا محیط مدرسه مورد عشق و احترام قرار گرفته باشیم، عزت نفس سالمی در ما شکل می گیرد.

کمال مطلوب این است که ما همه ی این شرایط را در دوران کودکی تجربه کنیم و عزت نفس ما تقویت شود. اگر در خانواده احساس کنیم که قدر و منزلت ما را می دانند، به ما مهر

می ورزند، همسالان ما را در جمع خود می پذیرند و قبول می کنند و در محیط مدرسه موفق شویم، عزت نفس سالمی در ما شکل خواهد گرفت. برای پرورش عزت نفس بایستی بدون عیب جویی یا طرد افراطی، ما را تشویق و تحسین کرده باشند.

اما ممکن است شما در چنین شرایط ایده آلی بزرگ نشده باشید. شاید والدین یا خواهر و برادرهایی داشته اید که دائم از شما عیب جویی می کرده اند به گونه ای که احساس کرده اید که اصلاً قابل پذیرش  نیستید. احساس کرده اید که هیچ کس شما را دوست ندارد. ممکن است همسالان تان شما را آدم حساب نکرده باشند. ممکن است آنها این احساس ناخوشایند را در شما ایجاد کرده باشند یا ممکن است احساس کرده اید در حوزه ی تحصیل یا ورزش، شکست خورده اید.

در دوران بزرگسالی ممکن است در برخی از حوزه های زندگیتان، احساس ناامنی کنید. شما اعتماد به نفس ندارید. در برخی از حوزه های زندگی (مثل روابط صمیمی، محیط های اجتماعی یا محیط کاری) پایتان می لنگد و نمی توانید با سرانگشت تدبیر، گره از مشکلات باز کنید. در این حوزه ها خودتان را حقیرتر از دیگران تصور می کنید. به انتقاد، سخت حساس هستید. چالش در زندگی، شما را به شدت مضطرب می کند. ممکن است چالش گریزی را پیشه کنید یا چالش ها را ماست مالی کنید.

دو تا از تله های مربوط به نیاز عزت نفس عبارتند از: نقص/شرم و شکست. این دو تله مطابق با احساس بی ارزشی در حوزه ی شخصی و قلمرو کاری هستند. تله ی زندگی شکست همان احساس بی کفایتی در حوزه ی پیشرفت و کار است. فردی که در دام این تله افتاده باشد، احساس می کند همسالانش از وی موفق تر، باهوش تر و بااستعدادتر هستند.

تله ی زندگی نقص/شرم این احساس را در شما دامن می زند که ذاتاً مشکل دار و پر از عیب و ایراد هستید و اگر کسی واقعاً شما را بشناسد، کمتر دوست تان خواهد داشت. تله ی زندگی نقص/شرم اغلب با تله های دیگر همراه می شود.

کودکانی که تجربه ی بدرفتاری و سوء استفاده شدگی را پشت سر گذاشته باشند، همیشه خودشان را سرزنش می کنند. این کودکان حس می کنند حقشان است که با آنها بدرفتاری شود و افرادی بی ارزش، ناپاک و نالایق هستند.

آسیب هایی که به عزت نفس ما وارد می شود، احساس شرمساری را در ما دامن می زند.

شرمساری، هیجان مسلط تله های زندگی مربوط به عزت نفس است. اگر در دام تله ی زندگی نقص/شرم یا شکست افتاده باشید، شرمساری دست از سر زندگی برنمی دارد.

 

  • خودابرازگری(تله ی اطاعت و معیارهای سخت گیرانه)؛

خودابرازگری را می توان آزادی در بیان نیازها، احساس ها(از جمله خشم) و تمایلات طبیعی تعریف کرد. کسی می تواند به خودابرازگری بپردازد که به این باور رسیده باشید که نیازهایش به اندازه ی نیازهای دیگران مهم هستند. ما بدون بازداری های افراطی بایستی در انجام رفتارهای خودانگیخته آزاد باشیم. ما حق داریم به فعالیت ها یا علایقی بپردازیم که ما را خوشحال می کند و فقط به دنبال جلب رضایت و خوشحالی اطرافیان نباشیم. ما حق داریم زمانی از وقت خود را به بازی و تفریح اختصاص دهیم و تمام زندگی خود را به کار و رقابت بیمارگونه نپردازیم.

اگر در محیط اولیه ی زندگی، ما را به خودابرازگری رهنمون کرده اند، تشویق می شویم که تمایلات و علایق طبیعی خودمان را دنبال کنیم. نیازها و علاقه ها نقش برجسته ای در تصمیم گیری هایمان دارند. در چنین محیطی حق داریم هیجان های خود مثل غم و خشم را ابراز کنیم به شرطی که به دیگران لطمه و صدمه ی جدی نزنیم. گاهی می توانیم بازیگوش، بشاش و خودانگیخته باشیم. در چنین فضایی به ما یاد داده اند که بین کار و تفریح، تعادل برقرار کنید. معیارهای چنین محیطی، معقول است.

اما اگر در خانواده ای بزرگ شده اید که جلوی خودابرازگری شما را گرفته اند یا به خاطر ابراز نیازها، تمایلات یا احساس ها، کاری کرده اند که شرمسار شوید، در حال حاضر مدام احساس گناه را تجربه می کنید. نیازها و احساس های والدین همیشه بر نیازهای شما ارجحیت داشته اند. در چنین جوی، شما دچار بی اراده گی و ناتوانی شده اید. وقتی دست به بازیگوشی و شیطنت زده اید، دیگران شما را شرمسار کرده اند. در چنین خانواده هایی، تفریح و لذت فدای پیشرفت خواهی شده است. والدین تان به هیچ عنوان از شما راضی نمی شدند، مگر اینکه همه ی کارهایتان را عالی انجام می دادید و عیب و نقصی نداشتید.

اگر نیاز به خودابرازگری شما محدود شده باشد با سه نشانه مشخص خواهد شد:

  1. به شدت با دیگران مهربان هستید و منعطف برخورد می کنید. همیشه سعی می کنید دیگران را راضی نگه دارید و از اطرافیان مراقبت کنید. سخت به دنبال برآورده سازی نیازهای دیگران هستید. اصلاً به نیازهای خودتان توجه نمی کنید. نمی توانید رنج و عذاب اطرافیان را تحمل کنید. این قدر برای دیگران کار می کنید تا آنها به حال شما دلسوزی کنند و دچار احساس گناه شوند که چقدر برای شما مزاحمت ایجاد کرده اند. اگرچه معتقدید از دیگران هیچ توقعی ندارید اما اگر اطرافیان قدر کارهای شما را ندانند، از درون دچار احساس ضعف و کینه توزی می شوید.
  2. دومین علامت حاکی از مشکل در نیاز به خودابرازگری این است که به شدت خودتان را کنترل می کنید و دچار بازداری افراطی می شوید. ممکن است به کار اعتیاد پیدا کنید. کل زندگی شما صرف کار می شود. ممکن است همه ی زندگی شما تبدیل به کار شود. شاید کار می کنید تا دیگران شما را آدم خوب و فوق العاده ای بشناسد. ممکن است نسبت به پاکی و تمیزی حساسیت پیدا کنید یا هر کاری را خیلی دقیق و اصولی انجام دهید.

زندگی هیجان ی شما سرد و کسل کننده است. در زندگی هیچ گونه هیجان و خودانگیختگی را تجربه نمی کنید. جلوی عکس العمل های طبیعی خودتان را در قبال وقایع می گیرید. ممکن است این کار شما دلایلی داشته باشد خواه به این دلیل که فکر می کنید مجبورید از خواسته های دیگران تبعیت کنید(تله ی زندگی اطاعت) خواه به این دلیل که برای زندگی تان معیارهای بلندپروازانه و متوقعانه ای در نظر گرفته اید.(تله ی زندگی معیارهای سخت گیرانه). در هر صورت فرقی نمی کند، احساس می کنید لذت و آرامش از زندگی شما رخت بربسته است و در دام زندگی اندوه بار و غم انگیز افتاده اید. به نحوی رفتار می کنید که روی آرامش، تفریح، سرگرمی را نبینند.

  1. علامت سوم مشکل داشتن در حوزه ی خودابرازگری در ابراز خشم است. کینه توزی مزمن ممکن است در لایه های عمیق شخصیت شما جای گرفته باشد و گاهی اوقات کنترل آن از دست شما خارج می شود. ممکن است افسردگی را نیز تجربه کنید. در دام مرض روزمره گی بی پاداش افتاده اید. زندگی شما به بن بست پوچی و بی معنایی رسیده است. هر کاری از دستتان برآید دریغ نمی کنید اما لذتی ندارید.

 

  • پذیرش محدودیت های واقع بینانه(تله ی استحقاق)؛

مشکلات موجود در نیاز به پذیرش محدودیت های واقع بینانه از بسیاری جهات متضاد مشکلات نیاز به خودابرازگری است. زمانی که به شما اجازه ی هیچ گونه ابراز وجودی داده نشود، شما سخت تلاش می کنید خودتان را کنترل کنید، نیازهای خودتان را فراموش

 می کنید و به رفع نیازهای دیگران می پردازید. اگر خانواده ی شما نتوانسته باشند برای شما محدودیت های واقع بینانه وضع کنند، شما به گونه ای خودخواهانه بر ارضای نیازهای خودتان پافشاری می کنید به گونه ای که نیازهای دیگران نادیده گرفته می شود. شما ممکن است در راه ارضای نیازهای خودتان چنان راه افراط را بپیمایید که دیگران شما را آدمی خودخواه، پرتوقع، کنترل گر، خودمحور، خودشیفته و از خود راضی قلمداد کنند.

ممکن است در خویشتن داری، مشکل پیدا کنید. شما به شدت تکانشی یا هیجانی عمل می کنید و در این راه از سر خیر بسیاری از اهداف بلندمدت تان می گذرید و آنها را فدای لذت آنی می کنید.

همیشه به دنبال رضایتمندی فوری و آنی هستید. قدرت تحمل کارهای خسته کننده و متداول را ندارید. یاد گرفته اید که آدم بی همتایی هستید و به خودتان حق می دهید هر طور که دلتان خواست رفتار کنید.

اگر در دوران کودکی با محدودیت های واقع بینانه رو به رو شده باشیم، به تدریج می پذیریم که در حوزه ی محدودیت های واقع بینانه ی درونی و بیرونی رفتار کنیم. با این کار، ظرفیت درک دیگران را پیدا می کنیم، مسئولیت رفتارهای خودمان را می پذیریم و به فکر برآورده سازی نیازهای دیگران نیز هستیم.منظور این است که بین برآورده سازی نیازهای خودمان و دیگران، تعادلی منصفانه برقرارمی کنیم.

اگر با محدودیت واقع بینانه بزرگ شده باشیم، همچنین ظرفیت تلاش کافی برای خویشتن داری و انضباط فردی را پیدا کرده باشیم، از رهگذر این دو موهبت(خویشتن داری و انضباط فردی) به اهدافمان می رسیم و از تنبیه هایی که اجتماع برای بدرفتاری در نظر گرفته است، اجتناب می کنیم.

اگر محیط دوران کودکی ما با محدودیت های واقع بینانه همراه باشد به این معنی است که والدین مان برای رفتارهای ما پیامدهایی را لحاظ کرده اند و به خویشتن داری و انضباط فردی پاداش داده اند. در چنین محیطی، کودک حق ندارد هر کاری که دلش خواست، انجام بدهد یا به دیگران ضربه بزند.

ما یاد گرفته ایم مسئولیت و عواقب رفتارهایمان را بپذیریم. مجبور شده ایم با سخت کوشی، تکالیف سخت درسی را انجام بدهیم. والدین مان به ما کمک کرده اند تا دیدگاه دیگران را درک کنیم و به نیازهای دیگران، حساس باشیم. یاد گرفته ایم به دیگران صدمه نزنیم. یاد گرفته ایم به آزادی و حقوق دیگران احترام بگذاریم.

اما این احتمال نیز وجود دارد که در دوران کودکی، حاکم بی چون و چرای خانواده بوده ایم. ممکن است والدین مان سهل انگار  و آسان گیر بوده اند و تمام نیازهای ما را برآورده کرده اند. ممکن است به رفتارهای آزاردهنده ی شما پاداش داده اند، هر زمان که شما قشقرق  راه انداخته اید در مقابل شما کوتاه آمده اند. آنها هیچ نظارتی بر رفتار شما نداشته اند و هیچ محدودیتی برای شما قائل نبوده اند.

هر گاه خشمگین شده اید، بی پروا خشم خود را ابراز کرده اید و هیچ ابایی نیز از این کار نداشته اید. هیچ گاه اصل احترام متقابل را یاد نگرفته اید. تشویق نشده اید که احساس های دیگران را درک کنید. به احساسات دیگران نیز پشیزی ارزش قائل نشده اید. خویشتن داری و انضباط فردی را یاد نگرفته اید. همه ی این اشتباهات، شما را در دام تله ی زندگی استحقاق می اندازد.

البته ممکن است در دام افتادن شما، مسیر دیگری نیز داشته باشد. شاید والدین تان سرد، بی مهر و محروم ساز بوده اند و مدام از شما ایراد می گرفته اند و ارزشی برای شما قائل نمی شده اند. به تدریج برای فرار از محرومیت و حقارت، دست به دامن استحقاق شده اید.

استحقاق می تواند زندگی شما را تحت تاثیر مخرب خود قرار بدهد. در نهایت مردم از بودن با شما بیزار می شوند. ممکن است عطای رابطه با شما را به لقایش ببخشند یا به فکر انتقام طلبی بیفتند. همسرتان رابطه اش را با شما قطع می کند، دوستانتان از دست شما می گریزند و از کار اخراج می شوید. اگر در حوزه ی خویشتن داری و انضباط فردی، مشکل داشته باشید ممکن است سلامت جسمانی شما نیز تهدید شود؛

زیاد سیگار بکشید، پرخوری کنید، به مواد مخدر روی بیاورید، کمتر به دنبال ورزش  و فعالیت جسمی بروید. ممکن است این تله ی  زندگی پای شما را به اعمال بزهکارانه باز کند. مثلاً کنترل خشم خود را از دست بدهید و با دیگران دست به یقه شوید یا در حال مستی، رانندگی کنید. ناتوانی در رعایت انضباط فردی ممکن است باعث شکست شما در دست یابی به اهداف زندگی شود. ممکن است رعایت انضباط برای انجام کارهای ضروری، آشفتگی های زیادی را به شما تحمیل کند.

افرادی که در پذیرش محدودیت های واقع بینانه، مشکل دارند از آدم و عالم طلبکارند و همه چیز را سرزنش می کنند. نقش خودشان  در شکل دهی و تداوم مشکلات را نادیده می گیرند و دیگران را سرزنش می کنند. این افراد توپ را به زمین دیگران می اندازند و خیال خودشان را راحت می کنند. آنها اعتقاد دارند که دیگران مشکل آفرین و دردسرساز هستند.

نتیجه:

همان طور که گفته شد، تله یا طرحواره؛ ذهنیت، باور یا الگویی است که در ما شکل گرفته و نهادینه شده است. این تله ها از دوران کودکی در حال شکل گیری هستند زیرا ما از دوران کودکی خواستار نیازهاییبرای رشد خود هستیم و هم چنین در حال یادگیری الگوهایی هستیم که می بینیم.

۱۱نوع تله داریم که هر کدام از این تله ها به نیازهایی سالم در ما وابسته اند که در صورت برآورده نشدن هر کدام از این نیازها و خلا آنها در ما انسان ها ، تله ها شکل می گیرند. به عبارتی خلا هر کدام از این نیازها، باورها، الگوها و ذهنیتی را در ما شکل می دهند که طریقه ی شکل گیری هر کدام از این تله ها و نیازهای مربوط به آنها را در این مقاله به طور مفصل شرح دادیم.

انواع طذحواره ها کدامند؟

تله یا طرحواره چیست؟ و انواع طرحواره‌ها کدامند؟

انواع طرحواره‌ها به عنوان یک روش درمانی اثربخش، به افراد کمک می‌کنند تا الگوهای ناسازگار و مخرب درونی خود را شناسایی، درک و اصلاح کنند. زیرا در اعماق وجود هر یک از ما، الگوهایی پنهان و قدرتمند قرار گرفته که به طور ناخودآگاه بر افکار، احساسات و رفتارهایمان در دنیای امروز تاثیر می‌گذارند. این الگوها یا طرحواره‌ها، ریشه در تجربیات دوران کودکی و تعاملات اولیه ما با دنیای اطرافمان دارند.

آگاهی از طرحواره‌ها و درک چگونگی تاثیر آنها بر زندگی ما، گامی اساسی در جهت رهایی از تله‌های گذشته و خلق آینده‌ای روشن‌تر است. طرحواره درمانی با به کارگیری روش‌های مختلف، به افراد کمک می‌کند تا الگوهای مخرب را اصلاح، روابط سالم را ایجاد و زندگی شادتر و رضایت‌بخش‌تری را تجربه کنند.

اما به یاد داشته باشید که انواع طرح‌واره درمانی تنها توسط روانشناسان آموزش دیده و مجرب قابل انجام است. اما برای گرفتن نتایج مثبت، صبر و حوصله و گذر زمان لازم است تا از تله‌های گذشته رها شده و به سوی آینده روشن گام بردارید.

طرحواره چیست؟

طرحواره چیست؟ باید بگوییم طرحواره (Schema) در روانشناسی، چارچوب‌ها یا ساختارهای ذهنی هستند که به ما کمک می‌کنند تا اطلاعات را سازماندهی، درک و تفسیر کنیم. این ساختارها مانند الگوهایی هستند که در ذهن ما از گذشته شکل گرفته‌اند و به ما کمک می‌کنند تا دنیا را به شیوه‌ای معنادار درک کنیم.

در اعماق وجود هر انسان، الگوهای ذهنی عمیقی نهفته که مانند قالب‌هایی نامرئی، نحوه تفسیر دنیا، تعامل با دیگران و واکنش به چالش‌ها را در ما شکل می‌دهند. این الگوها که طرحواره‌ها نامیده می‌شوند، ریشه در تجربیات کودکی و نوجوانی ما دارند. اگر شناسایی و اصلاح نشوند، در طول زندگی بارها و بارها تکرار می‌شوند.

در دوران کودکی، همه انسان‌ها به طور مداوم در حال یادگیری و شکل‌دهی دیدگاه خود نسبت به دنیا هستند. تجربیات هر کودک با والدین، مراقبان و اطرافیان نقش مهمی در شکل‌گیری دیدگاه‌ها ایفا می‌کند.

اگر تجربیات مثبت و حمایتی باشند، طرحواره‌های سالم و سازگار شکل می‌گیرد. اما اگر تجربیات منفی و آسیب‌زا باشند، طرحواره‌های ناسازگار و مخرب شکل می‌گیرد.

طرحواره چیست؟

بررسی انواع طرحواره‌ها

انواع طرحواره‌ها به عنوان نقشه راه در زندگی هر فرد محسوب می‌شوند که می‌توانند نحوه تفسیر تجربیات ما، نحوه تعامل ما با دیگران و نحوه واکنش ما به چالش‌ها و موقعیت‌های مختلف را تعیین کنند.

از لحاظ روانشناسی، طرحواره‌ها به دو دسته بندی کلی تقسیم می‌شوند:

طرحواره‌های سازگار

این طرحواره‌ها الگوهای ذهنی سالم و مثبتی هستند که به ما کمک می‌کنند تا با چالش‌های زندگی به طور موثر کنار بیاییم و روابط سالم و رضایت‌بخش برقرار کنیم.

طرحواره‌های ناسازگار

این طرحواره‌ها الگوهای ذهنی منفی و محدودکننده‌ای هستند که از تجارب منفی دوران کودکی ناشی می‌شوند. طرحواره‌های ناسازگار می‌توانند منجر به مشکلات مختلفی از جمله اضطراب، افسردگی، مشکلات روابط، عزت نفس پایین و سایر مشکلات سلامت روان شوند.

پس از شناخت انواع طرحواره‌ها در می‌یابیم که این الگوهای رفتاری ثابت و غیر قابل کنترل نبوده، بلکه با کمک روان درمانی می‌توان آنها را شناسایی و سپس اصلاح کرد. برای آشنایی بیشتر، در ادامه به بررسی انواع طرحواره‌ها می‌پردازیم:

1. طرحواره رهاشدگی

طرحواره رهاشدگی تله ذهنی در تار و پود وجود انسان است که ریشه در تجربیات تلخ دوران کودکی دارد. این طرحواره فرد را در انتظار دائمی ترک شدن توسط عزیزانش غرق می‌کند و باوری عمیق در او می‌کارد که گویی همیشه در آستانه تنهایی و انزوا قرار دارد. مهمترین نشانه‌های طرحواره رهاشدگی وابستگی افراطی و طاقت فرسا، دشواری در ایجاد صمیمیت، ترس همیشگی از رها شدن، عزت نفس پایین و باورهای مخرب است.

2. طرحواره محرومیت هیجانی

طرحواره محرومیت هیجانی تله ذهنی است که در تار و پود انسان ریشه دوانده و فرد را در حسرت محبت، همدلی و حمایت غرق می‌کند. این طرحواره از کمبود محبت و توجه در دوران کودکی نشات گرفته و فرد را به باورهای مخربی در مورد ارزش خود و قابلیت دریافت عشق مبتلا می‌کند.

از مهم‌ترین نشانه‌های طرحواره محرومیت هیجانی احساس کمبود محبت، عدم همدلی و محرومیت از حمایت در چالش‌ها و سختی‌های زندگی است. پیامدهای منفی آن در تمام بخش‌های زندگی از جمله ارتباط با دیگران، شغل، سلامت روان و کیفیت زندگی وجود دارد.

3. طرحواره بی‌اعتمادی

طرحواره بی‌اعتمادی هم یک تله ذهنی است که از تجربیات تلخ دوران کودکی نشئت می‌گیرد. این طرحواره فرد را در گردابی از بدبینی و سوءظن غرق می‌کند و باوری عمیق در او می‌کارد که گویی هیچکس قابل اعتماد نیست و همه برای او نقشه می‌کشند.

مهمترین نشانه‌های قرار گرفتن در تله بی‌اعتمادی می‌توان به بدبینی و سوءظن دائمی، جذب افراد غیرقابل اعتماد و رفتارهای کنترلگری و وسواسی اشاره کرد. پیامدهای این طرحواره بسیار گسترده بوده و برای افزایش اعتماد به نفس و ایجاد روابط سالم‌تر باید توسط افراد متخصص درمان شود.

بررسی انواع طرحواره‌ها

4. طرحواره شرم و نقص

طرحواره شرم و نقص تله ذهنی است که فرد را در گردابی از احساس بی‌ارزشی و ناکافی بودن غرق می‌کند و باوری عمیق در او می‌کارد که گویی هیچ چیز ارزشمندی برای ارائه به دنیا ندارد.

از مهم‌ترین نشانه‌های این الگوی ذهنی منفی، احساس بی‌ارزشی و ناکافی بودن، حساسیت شدید به انتقاد، تمرکز بر عیب‌ها و نقاط ضعف و ترس از طرد شدن است. در صورت درمان طرحواره شرم و نقص، افراد اعتماد به نفس خود را افزایش داده و روابط سالم‌تری را با اطرافیان برقرار می‌کنند.

5. طرحواره انزوای اجتماعی

طرحواره انزوای اجتماعی که در پس ذهن افراد قرار گرفته، به شدت آنها را از اجتماع دور کرده و فرد را در حسرت تعلق و ارتباط با دیگران غرق می‌کند. باوری عمیق در او می‌کارد که گویی هیچگاه به جامعه تعلق نداشته و همیشه تنها خواهد ماند.

توجه داشته باشید که تله انزوای اجتماعی، بر خلاف تله شرم و نقص، کاملاً تاثیرات بیرونی دارد. از مهم‌ترین نشانه‌های طرحواره انزوا، عدم تعلق، ترس از صمیمیت با افراد دیگر، دشواری در برقراری ارتباط و انزوا و گوشه‌گیری است.

6. طرحواره وابستگی

طرحواره وابستگی، فرد را در حسرت استقلال و خودکفایی غرق می‌کند و باوری عمیق در او می‌کارد که گویی هیچگاه قادر به انجام کارها به تنهایی نیست و همیشه به کمک دیگران نیازمند است.

از مهم‌ترین نشانه‌های این طرحواره، احساس ناتوانی و بی‌کفایتی است که به شدت فرد را به دیگران وابسته کرده و ترس از تنهایی و رها شدن، دشواری در تصمیم‌گیری در شرایط مهم و مسئولیت‌پذیری را به همراه دارد.

خوشبختانه طرحواره وابستگی با کمک روان‌درمان قابل برطرف شدن است، چرا که راهبردهای مقابله‌ای سالمی برای مدیریت این احساسات ارائه می‌گردد.

7. طرحواره شکست

طرحواره شکست یک تله ذهنی است که فرد را در گردابی از باورهای منفی غرق می‌کند و باوری عمیق در او می‌کارد که گویی همیشه در حال شکست است و هیچگاه به موفقیت دست نخواهد یافت. مهم‌ترین نشانه‌های اسارت در تله شکست می‌توان به ترس از شکست و به چالش کشیدن خود، انتظار شکست، خودکم‌بینی و بی‌ارزشی و ناتوانی در تصمیم‌گیری اشاره کرد.

در واقع این افراد از آنجایی که همیشه منتظر شکست هستند، از انجام کارهای جدید ترس داشته و ترجیح می‌دهند مسئولیت رفتارهای خود را به عهده نگیرند. همیشه به دنبال دوستان یا همسر بسیار کمک‌کننده هستند.

درمان طرحواره شکست کمک می‌کند تا اعتماد به نفس این افراد افزایش پیدا کرده و بر ترس‌های خود غلبه کنند و در نهایت به موفقیت‌های مد نظر به تنهایی دست پیدا کنند. فقط باید در تمام مسیر از مشاوران متخصص در این حوزه کمک گرفت.

8. طرحواره استحقاق

طرحواره استحقاق یک تله ذهنی است که در طرحواره استحقاق فرد را در حسرت عدالت و انصاف غرق می‌کند و باوری عمیق در او می‌کارد که گویی همیشه مورد بی‌عدالتی قرار گرفته و استحقاق چیزهای بیشتری را دارد.

این افراد از آنجا که خود را مستحق می‌دانند، مسیر رسیدن به خواسته برایشان اهمیت ندارد، صرفاً دستیابی در زمان و مکان دلخواه به هدف مهم است.

واقعاً از مهم‌ترین نشانه‌های طرحواره استحقاق، احساس حق به جانب بودن همیشگی، توقع بی‌جا از دیگران، عدم همدلی و رفتار سلطه‌جویانه افراد می‌باشد.

افراد درگیر با این مشکل گاهی اوقات برای رسیدن به اهداف خود با دادن هدیه‌های پر زرق و برق یا کارهای ظاهراً خیرخواهانه می‌خواهند نشان بدهند که به فکر دیگران هم هستند. از مهم‌ترین پیامدهای این تله، کیفیت زندگی پایین و ایجاد مشکل در روابط عاطفی است.

9. طرحواره ایثار

طرحواره ایثار و فداکاری فرد را در حسرت عشق و محبت بی‌قید و شرط غرق می‌کند و باوری عمیق در او به وجود می‌آورد که گویی برای جلب محبت دیگران باید همیشه فداکاری کند و از نیازهای خود بگذرد.

افرادی که درگیر تله ایثار هستند، برای جلوگیری از ایجاد درد برای دیگران و اجتناب از احساس گناه، مدام نیازهای خود و خانواده را فدای دوستان و اطرافیان می‌کنند و قدرت نه گفتن ندارند.

از مهم‌ترین نشانه‌های گرفتار شدن در تله ایثارگری افراطی می‌توان به فداکاری‌های افراطی، احساس قربانی شدن همیشگی، احساس خشم و کینه نسبت به افرادی که در حق آنها فداکاری کرده‌اند، اشاره کرد.

این افراد به شکل‌های مختلفی مانند تسلیم شدن در برابر خواسته‌های دیگران، فرار از دیگران به دلیل ترس از قربانی شدن و جبران افراطی، حس خود را برای مقابله با این تله ذهنی نشان می‌دهند.

10. طرحواره اطاعت

طرحواره اطاعت که به دلیل تجربیات تلخ دوران کودکی در ذهن افراد به وجود آمده، فرد را در حسرت ابراز وجود و خودارجمندی غرق می‌کند و باوری عمیق در او می‌کارد که گویی همیشه باید خواسته‌ها و احساسات خود را سرکوب کرده و از دیگران اطاعت کند.

این تله ذهنی به دلیل زندگی با والدین به شدت سخت‌گیر به وجود می‌آید و از مهم‌ترین نشانه‌های آن می‌توان به ترس از مخالفت با دیگران، عدم قاطعیت در تصمیم‌گیری‌ها، احساس گناه همیشگی برای انجام هر کاری و خشم فروخورده اشاره کرد.

مقابله با تله اطاعت برای هر فرد متفاوت بوده و برخی از شیوه تسلیم در برابر دیگران، برخی از شیوه فرار و گوشه‌گیری و برخی دیگر از شیوه جبران افراطی استفاده می‌کنند.

طرحواره اطاعت به دو شکل کلی صورت می‌گیرد:

  • اطاعت بر نیازها: در این نوع اطاعت، فرد نیازها، خواسته‌ها و تمایلات خود را سرکوب کرده و از ابراز وجود می‌ترسد. گویی احساسات او برای دیگران ارزشی ندارد.
  • اطاعت بر عواطف: در این نوع اطاعت، فرد از بیان احساس خود می‌ترسد و تصور می‌کند ابراز خشم او مورد قبول دیگران قرار نمی‌گیرد.

طرحواره اطاعت

11. طرحواره بازداری هیجانی

طرحواره بازداری هیجانی، فرد را در حسرت ابراز وجود و صمیمیت غرق کرده و باوری عمیق در او می‌کارد که گویی همیشه باید احساسات خود را سرکوب کند و آنها را به دیگران نشان ندهد. چرا که تصور می‌کنند با نشان دادن احساسات، دیگران را ناراحت کرده یا ممکن است مورد تمسخر قرار بگیرند.

از مهم‌ترین نشانه‌های افراد درگیر این تله ذهنی می‌توان به سرکوب احساسات منفی به خصوص خشم، ناراحتی و غم اشاره کرد. همچنین این افراد با تاکید بر منطق و استدلال، احساسات را بی‌اهمیت جلوه می‌دهند و همیشه ترس از طرد شدن توسط دیگران را دارند. به همین دلیل از صحبت کردن در جمع، رقصیدن و آواز خواندن خودداری می‌کنند.

12. طرحواره ملاک‌های سخت‌گیرانه

در طرحواره ملاک‌های سخت‌گیرانه، فرد در حسرت رهایی از فشار و انتظارات غرق شده و باوری عمیق در او به وجود آمده که گویی همیشه باید برای رسیدن به بهترین‌ها تلاش کند و هیچگاه نباید اشتباه کند.

از مهم‌ترین نشانه‌های اسارت در تله ملاک های سخت‌گیرانه می‌توان به کمال‌گرایی همیشگی، انتقاد بیش از حد از خود و دیگران، ترس از شکست و ناکامی و عدم لذت از زندگی اشاره کرد.

این افراد همیشه در حال اضطراب و نگرانی هستند زیرا احساس می‌کنند به اندازه کافی خوب نیستند. خوشبختانه تله ذهنی با کمک روان‌درمان‌ها قابل برطرف شدن بوده و فقط باید راهبردهای مقابله‌ای سالم‌تری را برای مدیریت آن یاد بگیرید.

13. طرحواره منفی‌گرایی

طرحواره منفی‌گرایی با تمرکز بر روی جنبه‌های منفی زندگی، فرد را در حسرت رهایی از این افکار غرق کرده و باوری عمیق در او به وجود می‌آورد که در دنیا هیچ چیز خوبی در انتظار او نیست.

از نشانه‌های اسارت در تله منفی‌نگری، تمرکز بر جنبه‌های منفی، انتقاد بیش از حد و عدم لذت از زندگی می‌باشد.

14. طرحواره تنبیه

طرحواره تنبیه، یک تله ذهنی است که فرد را در حسرت رهایی از باور مجازات غرق کرده و باوری عمیق در او می‌کارد که گویی انسان‌ها باید به دلیل اشتباهات خود به شدت مجازات شوند.

از نشانه‌های اسارت در تله تنبیه می‌توان به انتقاد بیش از حد از خود، خشم و عصبانیت، ناتوانی در بخشش خود و دیگران و خودتنبیهی اشاره کرد.

15. طرحواره خود کنترلی ناکافی

طرحواره خود کنترلی ناکافی، یک تله ذهنی است که فرد را در حسرت رهایی از بی‌مهارتی غرق کرده و باوری عمیق در او به وجود آورده که نمی‌تواند احساسات و رفتار خود را کنترل کند.

از مهم‌ترین نشانه‌های اسارت در تله خود کنترلی می‌توان به فوران‌های عاطفی مانند عصبانیت یا اضطراب، اعتیاد، رفتارهای بدون فکر و خود

هدف طرحواره درمانی

طرحواره درمانی دریچه نو به دنیای روانشناسی است که با تلفیق درمان رفتاری شناختی (CBT) ، روابط شی، نظریه دلبستگی، درمان‌های گشتالت و تجربی به افراد کمک می‌کند تا ریشه مشکلات خود را درک کرده و از تله‌های زندگی رها شوند.

این طرحواره درمانی که توسط جفری یانگ معرفی شد، کم‌کم توسعه یافته و اصلاح شده است. هدف آن درمان اختلالات شخصیتی و مشکلاتی است که به سایر روش‌های درمانی پاسخ نمی‌دهند. در حال حاضر، برای انواع طرحواره‌ها روش‌های درمانی مناسبی ارائه شده تا تمام مشکلات موجود در زندگی افراد از کودکی برطرف شود.

مهم‌ترین اهداف طرحواره درمانی می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:

  • شناسایی طرحواره‌های ناسازگار و درک اینکه چگونه این طرحواره‌ها بر رفتار، افکار و احساسات هر فرد تاثیر می‌گذارند.
  • درک ریشه طرحواره‌ها با بررسی تجربیات دوران کودکی و پیدا کردن نقش آنها در مشکلات فعلی است.
  • تغییر الگوهای رفتاری و فکری با استفاده از تکنیک‌های مختلف طرحواره درمانی موجب می‌شود تا الگوهای رفتاری و فکری ناسازگار تغییر کرده و نحوه تعامل با دیگران بهبود پیدا کند.

انواع سبک رفتاری در طرحواره درمانی

تا اینجا دریافتیم که انواع طرحواره‌ها الگوهای عمیق ذهنی هستند که از دوران کودکی شکل می‌گیرند و بر نحوه تعامل ما با خود و دیگران تاثیر می‌گذارند.

سبک‌های مقابله‌ای، راهبردهایی هستند که افراد برای کنار آمدن با احساسات و افکار ناخوشایند ناشی از طرحواره‌های ناسازگار به کار می‌برند. در نظر داشته باشید که هیچ الگوی ثابتی برای ارتباط بین طرحواره‌ها و سبک‌های مقابله‌ای وجود ندارد و تنها تفاوت‌های فردی است که موجب می‌شود واکنش افراد در مقابل یک طرحواره متفاوت باشد.

در این بخش به بررسی انواع سبک رفتاری در طرحواره درمانی می‌پردازیم:

سبک تسلیم

فرد با این سبک مقابله‌ای، در برابر طرحواره خود تسلیم می‌شود و آن را به عنوان یک واقعیت می‌پذیرد. او ممکن است به شیوه‌ای خودویرانگر رفتار کند و هیچ تلاشی برای تغییر اوضاع خود انجام ندهد.

سبک اجتناب

فرد با این سبک مقابله‌ای، تمام تلاش خود را می‌کند تا از موقعیت‌هایی که می‌توانند طرحواره او را تحریک کنند، اجتناب کند. او ممکن است از وارد شدن به روابط عاطفی، شغل یا فعالیت‌های اجتماعی خودداری کند.

سبک جبران افراطی

فرد با این سبک مقابله‌ای، تلاش می‌کند با رفتارهای افراطی، طرحواره خود را جبران کند. او ممکن است خود را در معرض خطر قرار دهد، رفتارهای پرخاشگرانه از خود نشان دهد یا به طور افراطی در کار غرق شود.

سبک تغییر

فرد با این سبک مقابله‌ای، تلاش می‌کند تا طرحواره خود را به طور مستقیم تغییر دهد. او ممکن است با افکار و احساسات خود به طور فعال مقابله کند، به دنبال کمک حرفه‌ای باشد یا تلاش کند تا الگوهای رفتاری خود را تغییر دهد.

نتیجه‌گیری

انواع طرحواره‌ها الگوهای عمیق ذهنی هستند که از دوران کودکی در فرد شکل می‌گیرد. این الگوها ریشه در تجربیات اولیه زندگی داشته و می‌تواند بر افکار، احساسات و رفتار ما در بزرگسالی تاثیر بگذارد.

معمولاً طرحواره‌های ناسازگار مشکلاتی مانند اضطراب، افسردگی، اختلالات شخصیت و اعتیاد را به وجود می‌آورد. به همین دلیل دریافت کمک از روانشناس متخصص و متبحر برای شناسایی طرحواره‌ها و تغییر الگوهای رفتاری و فکری ضروری است.

زیرا طرحواره درمانی به عنوان یک ابزار قدرتمند برای رهایی از تله‌های زندگی و ایجاد زندگی شادتر و سالم‌تر توسط مراکز حرفه‌ای به بهترین شکل انجام می‌شود.

سوالات متداول

چه علائمی نشان‌دهنده وجود طرحواره‌های ناسازگار است؟

علائم طرحواره‌های ناسازگار می‌توانند شامل اضطراب، افسردگی، مشکلات عاطفی، مشکلات رفتاری و مشکلات در روابط باشند.

طرحواره‌ها چه تفاوتی با باورها دارند؟

طرحواره‌ها عمیق‌تر و ریشه‌دارتر از باورها هستند و بر خلاف باورها که می‌توانند به راحتی تغییر کنند، تغییر طرحواره‌ها نیازمند زمان و تلاش بیشتری است.

چگونه می‌توانم طرحواره‌های خود را شناسایی کنم؟

با کمک تست‌های روانشناختی و مصاحبه با روانشناس می‌توانید طرحواره‌های خود را شناسایی کنید.

انواع طرحواره ها درمانی چه فوایدی دارد؟

انواع طرحواره می‌تواند به رفع مشکلات روانشناختی مانند اضطراب، افسردگی، اختلالات شخصیت و اعتیاد کمک کند.

طرحواره درمانی چگونه انجام می‌شود؟

در طرحواره درمانی، فرد با کمک روانشناس، طرحواره‌های خود را شناسایی می‌کند، ریشه آنها را درک می‌کند و یاد می‌گیرد که الگوهای رفتاری و فکری خود را تغییر دهد.

ویژگی آدم پولدار+یکی از مهم ترین خصوصیات افراد ثروتمند

ویژگی آدم پولدار+یکی از مهم ترین خصوصیات افراد ثروتمند

ویژگی آدم پولدار+یکی از مهم ترین خصوصیات افراد ثروتمند

روزی پسری از پدرش پرسید: چرا آدم پولداری نشدی؟
در جوابش گفت:شانس نداشتم، هر زمان خواستم کاری را شروع کنم آمادگی نداشتم، شرایطش برایم مهیا نبود، جوانب را که می سنجیدم نمی توانستم شروع کنم و ترس داشتم و….
به همین دلایل بود که الان در وضعیت بی پولی به سر می برم و فقط به آدم های پولدار نگاه می کنم و حسرت می خورم چون شانس در خانه ی آنها را زده بود و به سراغ من نیامده بود.
دلایل پدر، پسرش را قانع نکرد و مدام پسر این جمله را تکرار می کرد؛(( کاش شروع به کار می کردی تا شانس سراغ تو را هم می گرفت.))
به نظر شما ویژگی ای که شما را به سمت آدم پولدار یا آدم بی پول سوق می دهد چیست؟ شانس است؟
یکی از خصوصیات آدم پولدار و ثروتمند چیست؟ و….
در این مقاله قصد داریم به یکی از ویژگی های آدم پولدار و ثروتمند بپردازیم.

 

سرفصل ها

یکی از ویژگی های کلیدی آدم پولدار و ثروتمند چیست؟

آدم های پولدار و ثروتمند روی فرصت ها تمرکز می کنند. آدم های بی پول روی موانع تمرکز می کنند.آدم های پولدار فرصت ها را می بینند و آدم های فقیر موانع و مقاومت ها را. آدم های پولدار زیاد شدن فرصت ها و آدم های بی پول کم شدن آنها را می بینند. آدم های پولدار روی پاداش ها تمرکز و حال آنکه آدم های بی پول و فقیر روی مخاطره ها تمرکز می کنند.

به این سوال قدیمی می رسیم که آیا نیمه لیوان پر است یا نیمه لیوان خالی؟ ما در اینجا در مورد مثبت فکر کردن صحبت نمی کنیم، بلکه در مورد عادت ژرف نگری شما در دنیا صحبت می کنیم. آدم های بی پول و فقیر انتخاب های خود را بر اساس ترس انجام می دهند.

ذهن آنها دائم آنچه را در هر موقعیتی ایراد بوده است یا می تواند یک اشکال محسوب شود از نظر می گذرانند. معیار اولیه ی ذهن آدم های فقیر برخلاف آدم پولدار این است، اگر نشد، چی؟ یا اغلب این است، نه، نمی شود.

آدم های متوسط کمی خوش بین تر هستند، معیار ذهن آنها این است، امیدوارم که بشود.آدم های پولدار مسئولیت نتایج به دست آمده در زندگی خود را قبول و براساس این معیار ذهن خود عمل می کنند که می شود، چون من آن را عملی می کنم.

آدم های پولدار انتظار دارند موفق شوند. آنها به توانایی ها و خلاقیت خود اعتماد دارند و بر این باور هستند که اگر مسئله ای پیش بیاید، می توانند راه دیگری را به سوی موفقیت پیدا کنند.

معمولاً می گویند که هر قدر خطر بزرگ تر باشد، پاداش کار هم بیشتر است. آدم های پولدار چون دائم فرصت ها را می بینند به پیشواز ریسک کردن نیز می روند. آدم های پولدار معتقدند که اگر بد پشت بد بیاید، همیشه می توانند پول خود را برگردانند. از طرف دیگر آدم های بی پول و فقیر انتظار شکست را می کشند، به خودشان و به توانایی های خود اعتماد ندارند.

افراد بی پول و فقیر برخلاف آدم های پولدار معتقدند که اگر کاری عملی نشد، فاجعه خواهد بود و چون همیشه تنها موانع را می بینند، تمایلی برای به استقبال ریسک کردن ندارند، پس پاداشی هم نخواهد گرفت. به پیشواز ریسک کردن لزوماً به معنای تمایل به باختن نیست. آدم های پولدار و ثروتمند به استقبال خطرهای تحقیق شده می روند.

یعنی اینکه آنها تحقیق کردند، پیگیری لازم را به عمل آورند و بر اساس اطلاعات و حقایق قابل استوار تصمیمات خود را می گیرند. آیا مدام این کار را انجام می دهند؟ نه. آنها آنچه را در کوتاه ترین زمان ممکن بتوانند انجام می دهند و بعد تصمیمی آگاهانه در مورد انجام دادن یا ندادن آن کار می گیرند.

اگر چه آدم های فقیر و بی پول ادعا می کنند که برای به دست آوردن فرصتی که داشتند آماده می شدند؛ ولی معمولاً آنها کارها را پشت گوش می اندازند؛ می میرند تا یک کاری را انجام دهند. هفته ها، ماه ها و حتی سالها می گذرد و من من می کنند و معمولاً هم آن موقعیت از دست می رود. بعد آنها با این گفته دلیل تراشی می کنند که داشتم آماده می شدم.
بله، درست است؛ ولی وقتی آنها داشتند آماده می شدند، آدم های پولدار و ثروتمند در آن موقعیت وارد شدند و از آن بیرون آمدند و به سراغ موقعیتی دیگر رفتند.

 

 

مثالی در مورد تفاوت آدم پولدار و بی پول

در بازی فوتبال ممکن است من من کردن بازیکن تیم مقابل در محوطه جریمه، در ظرف کمتر از یک لحظه منجر به برنده شدن تیم شما شود. در بازی گلف ممکن است یک ضربه اشتباه، باعث شود توپ به درختی خارج از محدوده میدان برخورد کند و آن را به زمین چمن برگرداند و در چند سانتی متری چاله نگه دارد. در تجارت چند مرتبه شنیده اید که شخصی مقداری پول را صرف خرید یا یک مرکز اداری کند و بدین ترتیب ثروتمند بشود؟

خب آیا این یک حرکت تجاری عالی یا صرفاً یک شانس بوده است؟ به نظر هر دو. منتها نکته اینجاست که نه شانس و نه هیچ مورد مشابه به آن، تا زمانی که دست به اقدام نزنید به سراغ شما نمی آید. برای موفقیت مالی باید با هدف، کاری را انجام دهید یا حرکتی را شروع کنید و وقتی انجام دادید، اینکه شانس باشد یا نیرویی عالی یا انرژی عالم که از شما حمایت می کند، مهم نیست.

مهم این است که آن کار اتفاق می افتد. یک مفهوم کلیدی دیگر و مناسب در اینجا این است که آدم های پولدار و ثروتمند بر آنچه می خواهند تمرکز می کنند و حال آنکه آدم های فقیر و بی پول بر آنچه نمی خواهند. قانون طبیعت و جهان می گوید ((روی هر چه تمرکز کنید، زیاد می شود.)) چون آدم های پولدار و ثروتمند بر فرصت ها تمرکز می کنند، فرصت های مختلف برای آنها زیاد می شود. بزرگ ترین مشکل آنها چگونه برخورد کردن با آن همه موقعیت پولساز است. از طرف دیگر، آدم های بی پول و فقیر بر موانع سر راه هر کاری تمرکز می کنند و بنابراین موانع هم برای آنها زیادتر می شوند و بزرگ ترین مشکل آنها چگونه برخورد کردن با آن همه موانعی است که مشاهده می کنند.

ساده است زمینه ای که شما روی آن تمرکز می کنید تعیین می کند در زندگی چه موردی برای شما پیدا شود. روی فرصت ها تمرکز کنید، همانی خواهد شد که در زندگی پیدا می کنید. روی موانع تمرکز کنید تا همان ها را در زندگی بیابید. نمی گوییم به مشکلات اهمیت ندهید، البته با مشکلاتی که هم اکنون با آن مواجه هستید برخورد کنید ولی چشمان خود را به هدفی که دارید دوخته و حرکت خود را به سمت آن حفظ کنید.

وقت و انرژی خود را فقط روی آنچه می خواهید بگذارید. هر وقت هم که موانعی به وجود آمد با آنها برخورد کنید؛ سپس به سرعت روی هدف خود متمرکز شوید. شما برای حل کردن مشکلات زندگی نمی کنید و تمام وقت خود را برای روشن کردن آتش صرف می نمایید.
آنهایی که این کار را می کنند بازگشت به عقب می کنند. شما وقت و انرژی خود را صرف فکر و عمل، حرکت ثابت رو به جلو و به سوی هدفی که دارید می نمایید.
آیا شما طالب نصیحت هایی ساده ولی بی نهایت نادر هستید؟ بفرمایید، اگر می خواهید آدم پولدار و ثروتمندی شوید، پول خود را صرف ایجاد و حفظ سرمایه گذاری کنید و اگر می خواهید فقیر و فقیرتر و بی پول باشید روی خرج کردن تمرکز نمایید.

تجربه ای از هارو اکر در رابطه با آدم های پولدار و ثروتمند

هارو اکر می گوید: آدم های پولدار و ثروتمند این را نیز می دانند که شما هرگز نمی توانید به همه اطلاعات از پیش دسترسی پیدا کنید. ما در یکی از برنامه ها به نام ((آموزش سرباز روشن نگر)) سعی می کنیم افراد را طوری آموزش دهیم که به نیروی درونی خود و رسیدن به موفقیت، با وجود موانع، دسترسی پیدا کنند. در این دوره، اصلی را به آنها آموزش می دهیم به نام ((آماده، هدف، آتش.)) یعنی چه؟

یعنی در کوتاه ترین زمان ممکن، آمادگی خود را به دست آورید، اقدام کنید و بعد در حین عمل خود را اصلاح کنید. این طور نیست که شما می توانید از هر چه در آینده اتفاق می افتد باخبر باشید. این باور که می توانید برای هر شرایطی که امکان دارد یک روزی اتفاق بیفتد آماده شوید و خودتان را در آن شرایط حفظ نمایید، توهمی بیش نیست. آیا می دانستید که هیچ خط مستقیمی در دنیا وجود ندارد و زندگی در مسیرهایی کاملاً مستقیم حرکت نمی کند و مثل یک رودخانه پیچ در پیچ حرکت می کند؟ اغلب تنها می توانید پیچ بعدی آن را ببینید و تنها وقتی که به آن پیچ رسیدید، قادر خواهید بود چیزهای بیشتری را ببینید. همیشه با آنچه دارید و در هر موقعیتی که هستید به بازی وارد شوید. من این ورود را ((وارد شدن به دالان)) می نامم.

آدم های پولدار و ثروتمند وارد دالان می شوند. مثلاً چند سال پیش تصمیم داشتم یک کافه دسر فروشی را که در طول شب باز باشد در فورت لادردیل ایالت فلوریدا باز کنم. در مورد موقعیت محل، بازار و اینکه به چه تجهیزاتی نیاز دارم تحقیق کردم. همچنین تصمیم گرفتم انواع کیک، شیرینی، بستنی و قهوه را در آنجا به مشتریان ارائه دهم. اولین مسئله این بود که خودم از خوردن مشابه این تنقلات خیلی چاق شده بودم و بنابراین خوردن این تنقلات دیگر برایم فایده ای نداشت، پس از خودم پرسیدم:

((هارو، بهترین راه برای بررسی این کسب و کار چیست؟)) بعد شنیدم همین هارو که کمی باهوش تر از خودم بود، جواب می دهد: ((اگر می خواهی واقعاً حرفه ای را یاد بگیری، برو داخل آن کار. از روز اول نمی توانی خودت را مالک حرفه ای بدانی. با وارد شدن به شغلی در آن زمینه، به دالان وارد شو.تو با تمیز کردن یک رستوران و شستن ظرف های آن، کارهایی را خواهی آموخت که با انجام دادن آنها گویی بیش از ده سال تحقیق کرده ای)) و این همان کاری بود که من کردم. در واقع این همان کاری هست که یک انسان پولدار و ثروتمند انجام می دهد.

کاری را در شیرینی فروشی مادر باتلر گرفتم. دلم می خواست که آنها بلافاصله استعدادهای عالی من را تشخیص دهند و خیلی زود پست مدیر اجرایی را در آنجا به من بدهند؛ اما افسوس که بنا به دلایلی آنها نخواستند یا اهمیتی به این ندادند که من چه مهارت هایی در هدایت اجرایی امور دارم و به همین خاطر کار را با گارسنی شروع کردم! این یعنی تمیز کردن کف رستوران و شستن ظرف. چقدر این قانون هدف درست است، نه؟

ممکن است فکر کنید که باید کمی غرورم را زیر پا می گذاشتم و آن کار را می کردم اما حقیقت این است که من هیچ وقت این طور به مسئله نگاه نمی کردم؛ ماموریتی داشتم که باید آن را انجام می دادم و آن این بود، شغل دسرفروشی را یاد بگیرم و خوشحال بودم که این فرصت یادگیری را با هزینه فرد دیگری به دست آوردم. در طول مدتی که آنجا کار می کردم تا آنجا که وقت اجازه می داد با مدیر سر میزان درآمد و سود مشورت کردم.

صندوق ها را برای یافتن نام فروشندگان بررسی کردم و برای یاد گرفتن اطلاعاتی در مورد وسایل، مواد مصرفی و مشکلات احتمالی که ممکن بود پیش بیاید، حتی تا ۴ صبح به مسئول پخت کمک می کردم. یک هفته کامل گذشت و احساس کردم در شغل مورد نظر وارد شده ام. مدیر فروشگاه مرا صدا زد، مقداری شیرینی به من داد و گفت که برای دریافت مزد به صندوق مراجعه کنم. من در مورد آن برای یک لحظه کوتاه فکری کردم و گفتم: ((نه، متشکرم، مزد نمی خواهم. اول به این دلیل که اگر می خواستم این دوره را ببینم باید پول پرداخت می کردم و دوم به این دلیل که من آنچه را که به خاطرش به آنجا رفته بودم یاد گرفتم و ماموریت با موفقیت انجام شد.))منظور من از رفتن به داخل دالان همین است.

یعنی اینکه در زمینه ای مرتبط با جایگاهی که می خواهید در آینده آنجا باشید، با هر مقدار توانی که دارید وارد شوید. این کامل ترین راه برای یادگیری تجربه در مورد یک حرفه و پولدار شدن است، چون اول اینکه شما آن حرفه را از درون خودش می بینید، زیرا که خارج از آن هرگز نمی توانید آن را انجام دهید. دوم اینکه قادر خواهید شد ارتباط های مورد نیاز خود را که هرگز خارج از آن حرفه به دست نمی آید، برقرار کنید و سوم اینکه وقتی به دالان وارد شوید، درهای فراوانی به روی فرصت های متفاوت برای شما گشوده می شوند. یعنی وقتی شما شاهد آنچه اتفاق می افتد باشید، آشیانه ای محکم برای خودتان کشف خواهید کرد که قبلاً فکر آن را هم نکرده بودید. چهارم اینکه ممکن است حتی متوجه شوید که واقعاً این زمینه کار را دوست ندارید، پس از لطف خدا ممنونمی شوید، قبل از اینکه کاملاً درگیر این حرفه شوید، متوجه این نکته شده اید.

خب، کدام یک از این حالت ها برای من اتفاق افتاد؟ وقتی در آن شیرینی فروشی کار می کردم، نمی توانستم در برابر بو و شکل آن شیرینی ها مقاومت کنم. دوم اینکه شیرینی پز فردای روزی که من از آنجا رفتم، او هم رفت؛ به من تلفن کرد و در این مورد توضیح داد که تازگی در مورد یک وسیله ورزشی عالی و جدید به نام پوتین های ضد افزایش وزن اطلاعاتی گرفته است و می خواست ببیند که آیا من تمایلی دارم نگاهی به آنها بیندازم.

من در مورد آنها بررسی کردم و دیدم پوتین ها معرکه هستند؛ اما او جلو نیامد ولی من خودم را درگیر کردم. شروع به فروش پوتین ها به فروشگاه های کالای ورزشی کردم. در این بین متوجه شدم که این خرده فروشی ها در یک مورد با هم مشترک هستند، یعنی وسایل مزخرف ورزشی! زنگ های مغز من صدا کردند: فرصت، فرصت، فرصت. چه خوب همه کارها با هم جور می شوند. این صدا یا زنگ مغزی همان گفتگوهای درونی یک انسان پولدار و ثروتمند است.
این اولین تجربه من برای فروش وسایل ورزشی بود که سرانجام هم باعث شد تا اولین فروشگاه های خرده فروشی تناسب اندام را در آمریکای شمالی راه اندازی کنم و خیلی زود مرا به یک آدم پولدار و ثروتمند تیدیل کرد.
فکرش را بکنید که همه این موارد از گارسنی من در فروشگاه شیرینی مادر باتلر شروع شد. این درس اخلاقی ساده ای است: به دالان وارد شوید و از شروع کردن نترسید، هرگز نمی دانید چه درهایی به روی شما گشوده خواهد شد. من یک شعار دارم، ((عمل و عملگرایی همیشه بر بی عملی غلبه می کند.)) آدم های پولدار اقدام خود را شروع کرده اند.

آنها مطمئن هستند که وقتی وارد بازی شوند، می توانند تصمیم هایی آگاهانه برای لحظه ی حال بگیرند، آنها را تصحیح کند و بادبان خود را در مسیر باد قرار دهند. آدم های فقیر به خودشان و به توانایی که دارند، اعتماد ندارند. آدم های بی پول و فقیر معتقدند که از همه موارد باید از پیش خبر داشته باشند که چنین وضعیتی هم غیرممکن است. ضمناً آنها با دید مثبت آماده، هدف، آتش اقدامی از خود نشان نمی دهند در صورتی که آدم های پولدار و ثروتمند اقدام می کنند و معمولاً هم برنده هستند.
آخر اینکه افراد فقیر و بی پول برخلاف آدم های پولدار با گفتن((من تا هر مسئله احتمالی را تشخیص ندهم و ندانم که دقیقاً در مورد چیست.)) هیچ وقت دست به عمل نمی زنند و معمولاً هم بازنده هستند.
آدم های پولدار فرصت را می بینند، به درون آن می پرند و پولدارتر و ثروتمندتر می شوند.آدم های فقیر چی؟ آنها هنوز دارند آماده می شوند!
دست خود را روی قلبتان بگذارید و بگویید: من بر فرصت ها تمرکز می کنم نه موانع. من آماده ام، هدف می گیرم و شلیک می کنم. سر خود را لمس کنید و بگویید: من یک ذهن ثروتمند دارم.

 ۳راهکار عملی برای حرکت به سمت ثروت و پولدار شدن

  1.  به بازی وارد شوید. یک پروژه یا موقعیتی را در نظر بگیرید که شروع کرده اید. هر موردی را که منتظر آن بوده اید فراموش کنید. اکنون از آنچه هستید و آنچه به دست آورده اید، شروع کنید. اگر امکان داشته باشد، این اقدام را در حالی که کار می کنید یا همراه با شخص دیگری انجام دهید، یاد بگیرید. اگر هم تا کنون آن را یاد گرفته اید، پس درنگ جایز نیست. به آن وارد شوید.
  2.  خوش بینی را تمرین کنید. امروز آنچه را طبق گفته کسی یک مشکل است یا یک مانع و مقاومت، به یک فرصت تغییر حالت دهید. افراد منفی باف را همیشه از خودتان دور کنید.
  3.  بر آنچه دارید تمرکز کنید نه آنچه ندارید. از ده موردی که در زندگی دارید و برای آنها خوشحال هستید فهرست تهیه کنید و آن را با صدای بلند بخوانید و برای سی روز آینده، هر روز صبح آن را بخوانید. اگر قدردان آنچه به دست آورده اید نباشید، مورد بیشتری را نه به دست آورده اید و نه دیگر به آن نیاز خواهید داشت.

نتیجه:
بنابر این گفته ها ،لازم است یادآوری شود که آدم های پولدار روی فرصت ها تمرکز می کنند نه موانع. در واقع آدم های پولدار کار یا پروژه ی مورد نظر را شروع می کنند و از مانعی به نام ترس از شروع کردن عبور می کنند. پس برای اینکه آدم پولدار و ثروتمندی شوید عمل کنید و عملگرا شوید.
برای این عمل کردن نیاز نیست تمام شرایط مهیا و کامل باشد، نیاز نیست شما انسان کاملی باشید، ویژگی کلیدی که به شما برای پولدار شدن و داشتن ذهنی ثروتمند کمک می کند این است که بر روی فرصت ها تمرکز کنید و عمل کنید.
پس شروع کنید تا یاد بگیرید و وارد دالان شوید، خوش بینی را تمرین کنید و برداشته هایتان تمرکز کنید.