طرحواره چگونه شکل می گیرد

تله یا طرحواره چگونه شکل می گیرد؟

تله یا طرحواره چگونه شکل می گیرد؟

تعریف می کرد: هر کاری را می خواهم انجام بدهم ترس از این دارم که شکست بخورم  و احساس بی کفایتی می کنم و مدام افکارم این گونه است که از پس این کار برنمی آیم برای همین آن کار را شروع نمی کنم و از انجام دادنش منصرف می شوم در واقع وقتی نگاه می کنم به این موضوع می رسم که هر زمان هم قصد انجام کاری را داشتم همیشه پدرم به من میگفت؛ حواست باشد که شکست نخوری چون احتمال شکست برایت زیاد است.

تا همین جا به صحبت هایش گوش دادم و گفتم: متوجه می شوم چه می گویی، تو تله داری، تله ی شکست. رو به من کرد و پرسید: متوجه حرف هایت نمی شوم. تله چیست؟، تله ی شکست چیست؟، از کجا می آید؟ امکانش هست بیشتر توضیح دهی؟؟؟

در مقاله ی قبل(مقاله ی تله یا طرحواره چیست؟) به توضیح تله و طرحواره پرداختیم و در این مقاله قصد داریم به چگونگی شکل گیری تله ها یا طرحواره ها بپردازیم.

سرفصل ها:

چگونگی شکل گیری تله های زندگی

عواملی در شکل گیری تله های زندگی نقش بازی می کنند. اولین عامل، خلق و خو است که ذاتی و سرشتی در نظر گرفته می شود.میراث عاطفی ما باعث می شود که در قبال رویدادها به سبک و سیاق خاصی، واکنش هیجانی نشان بدهیم.

خلق و خو دامنه ای از هیجان ها را دربر می گیرد. ما معتقدیم که خلق و خویی که به ارث می بریم در شکل گیری تله های زندگی نقش دارد. در این قسمت به معرفی برخی از ابعاد خلق و خو می پردازیم.

  • ابعاد احتمالی خلق و خو:

خجالتی یا معاشرتی

منفعل یا پرخاشگر

بی احساس یا احساساتی

نگران یا شجاع

حساس یا آسیب ناپذیر

 

ممکن است فکر کنید که خلق و خوی شما ترکیبی از این ابعاد است. خلق و خو، ابعاد دیگری نیز دارد که ما هنوز آنها را نشناخته ایم.

البته رفتار ما علاوه بر اینکه تحت تاثیر خلق و خو است، محیط نیز بر آن اثر می گذارد. محیط امن و حمایت گر حتی می تواند کودک کاملاً خجالتی و کمرو را خونگرم و اجتماعی بار بیاورد. اگر کودک آسیب ناپذیر در محیطی بزرگ شود که دائم در معرض خطر باشد، ممکن است حساس و ترسو بار بیاید. وراثت و محیط بر ما اثر می گذارند و زندگی ما را شکل می دهند. این مسئله حتی به درجاتی کمتر در زمینه ی صفاتی که کاملاً جسمی هستند(مثل قد و وزن) نیز حاکم است.

همه ی ما با استعدادی برای داشتن قد مشخص متولد می شویم و بخشی از توانایی بالفعل شدن این استعداد به محیط زندگی وابسته است. تغذیه، ورزش، غذاهای سالم در افزایش قد اثر می گذارند.

نظریه پردازان، مهم ترین عامل موثر محیطی را خانواده در نظر گرفته اند. پویایی های خانواده اصلی ما، تشکیل دهنده ی پویایی های دنیای اولیه ی ما بوده اند. زمانی که در شرایط فعلی در دام تله ی زندگی می افتیم، تقریباً همیشه بازسازی صحنه ای از پویایی های خانواده مان در دوران کودکی است.

مدرسه، همسالان و جامعه، سایر عوامل تاثیرگذار بر زندگی هستند اما خانواده در این بین، جایگاه خاصی دارد. زمانی که محیط اولیه ی خانواده مخرب و ناخوشایند باشد به شکل گیری تله های زندگی کمک می کند.

وراثت و محیط بر یکدیگر اثر می گذارند. عوامل مخرب دوران کودکی با ابعاد خاصی از خلق و خو در شکل گیری تله های زندگی دست به دست هم می دهند. خلق و خوی ما تا حدی تعیین می کند که والدین و دیگران چگونه با ما رفتار کنند. به عنوان مثال، اغلب یکی از فرزندان سوژه ی بدرفتاری می شود. با فرض محیط یکسان، دو کودک می توانند واکنش های متفاوتی به این محیط یکسان نشان بدهند. ممکن است هر دوی این کودکان با بدرفتاری مواجه شوند. اما یکی از انها منفعلانه برخورد می کند و دیگری از حق خودش دفاع می کند.

 

  • نمونه هایی از محیط های اولیه ی آسیب رسان:
  1. یکی از والدین، بدرفتار و سو استفاده گر است و دیگری منفعل و درمانده.
  2. والدین تان بی عاطفه و سردمهر بوده اند و دائم از شما توقع پیشرفت و موفقیت داشته اند.
  3. والدین تان دائم با هم دعوا می کردند و شما در معرکه ی این جنگ و دعوا ، گیر کرده بودند.
  4. یکی از والدین شما مریض و افسرده بود و دیگری غایب و شما مجبور بودید از والد مریض مراقبت کنید.
  5. هویت مستقل نداشتید و از یکی از والدین کاملاً تقلید می کردید. از شما انتظار می رفت که به عنوان جانشین، همه ی نیازهای یکی از والدین تان را برآورده سازید.
  6. یکی از والدین شما ترسو بود و به شدت از شما حمایت می کرد. همین والد از تنهایی به شدت می ترسید و هیچ گاه شما را تنها نمی گذاشت.
  7. والدین تان دائم از شما عیب جویی می کردند. احساس می کردید هیچ گاه نمی توانید رضایت آنها را جلب کنید.
  8. والدین تان شما را لوس و نازپرورده بار آورده بودند. هیچ محدودیتی برای شما قائل نبودند.
  9. همسالانتان شما را تحویل نمی گرفته اند یا حس می کردید با آنها خیلی فرق دارید و وصله ی ناجور جمع آنها هستید.

تله ها یا طرحواره ها از چه دورانی شکل می گیرند؟

برای اینکه در دوران بزرگسالی، فردی سازگار باشیم، ضرورتی ندارد که دوران کودکی بی عیب و نقصی را پشت سر بگذاریم. به عنوان مثال، وینی کات که یکی از روان شناسان مشهور خاطرنشان می کند؛ لازم نیست محیط دوران کودکی بری از عیب و نقص باشد، بلکه بایستی به اندازه ی کافی خوب باشد. کودکان نیازهای بنیادینی دارند که برای تعادل و بهزیستی در دوران بزرگسالی بایستی این نیازها به درستی برآورده شوند.

این نیازها عبارت اند از امنیت بنیادین، ارتباط سالم با دیگران، خودمختاری، عزت نفس، خودابرازگری و پذیرش محدودیت واقع بینانه. اگر این نیازها برآورده شوند کودک معمولاً به سلامت روان شناختی دست خواهد یافت. اما اگر مشکلات جدی و اساسی در راه برآورده سازی این نیازها وجود داشته باشد، کودک بعدها با مشکلاتی دست به گریبان خواهد بود. ما این مشکلات و نقص ها را با عنوان ((تله ی زندگی)) یاد می کنیم.

نیازهای مرتبط با شکل گیری هر کدام از تله ها کدامند؟

  • امنیت بنیادین(تله ی رهاشدگی و بی اعتمادی/بدرفتاری)؛

برخی از تله های زندگی در مقایسه با سایر تله ها، اساسی تر و بنیادی تر هستند. اگر نیاز به امنیت بنیادین برآورده نشود، تله های رهاشدگی و بی اعتمادی/ بدرفتاری شکل می گیرند که در زمره ی تله های زندگی اساسی قرار می گیرند. این تله ها خیلی زود شکل می گیرند. سابقه شکل گیری این تله ها حتی می تواند به دوران نوزادی برگردد. تامین احساس امنیت برای نوزاد از نان شب واجب تر است و برای او مسئله ی مرگ و زندگی است.

تله های زندگی رها شدگی و بی اعتمادی/بدرفتاری به شیوه ی رفتار خانواده برمی گردند. تهدید به رهاشدگی و بدرفتاری برای ما زمانی خیلی آزاردهنده است که از سوی افراد صمیمی رخ بدهد. به جای اینکه ما را دوست داشته باشند و از ما حمایت کنند، ما را تهدید یا با ما بدرفتاری کرده اند.

افرادی که در دوران کودکی تجربه ی رهاشدگی یا بدرفتاری داشته اند، سخت آسیب دیده اند. آنها هیچ گاه احساس امنیت نکرده اند. احساس می کنند هر لحظه ممکن است اتفاق ناگواری رخ بدهد و از سوی اطرافیان صمیمی خود صدمه ببینند. آنها احساس ضعف و آسیب پذیری می کنند.  کسانی که این گونه باشند روی آرامش و تعادل را نخواهند دید. حالت های خلقی نامتعادل و بی ثباتی دارند و به شدت تکانشی و خودتخریب گر بار می آیند.

کودک به محیط خانوادگی باثبات و امن نیاز دارد. محیط خانواده باید امن و سالم باشد و والدین پیش بینی پذیر و دسترس پذیر باشند. چنین والدینی فقط حضور فیزیکی ندارند، بلکه از لحاظ عاطفی نیز پاسخگوی نیازهای کودک هستند. در چنین خانواده هایی، اختلاف و تعارض در حد معمول و متداول است. چنین والدینی به مدت طولانی کودک شان را ترک نمی کنند و در کنار کودک شان هستند.

کودکی که احساس امنیت می کند، می تواند آرام باشد و به دیگران اعتماد کند. احساس امنیت، سنگ بنای هر احساس دیگری است. ناامنی مانع انجام درست سایر تکالیف تحولی می شود. هر چه انرژی روانی افراد بیشتر صرف نگرانی درباره ی امنیت طلبی شود، کمتر به آن می رسند.

اگر شرایط دوران کودکی ناامن باشد، کودک در معرض بیشترین خطر با این احساس ناامنی قرار می گیرد.

ارتباط سالم

  • ارتباط سالم با دیگران(تله ی محرومیت هیجانی و طرد اجتماعی)؛

برای اینکه بتوانیم ارتباط سالمی با اطرافیان برقرار کنیم نیاز به عشق، توجه، همدلی، احترام، محبت، درک و راهنمایی داریم. ما بایستی این نیازها را هم در خانواده و هم در بین همسالان ارضا کنیم.

ارتباط با اطرافیان را می توان به دو نوع تقسیم کرد:

  1. رابطه ی صمیمی؛ ما معمولاً با اعضای خانواده، همسر، نامزد یا دوستان خیلی نزدیک، رابطه ی صمیمی داریم. این افراد دلبستگی هیجانی شدید به ما دارند و ما نیز متقابلاً همین احساس را داریم. در بیشتر روابط صمیمی، ما همان احساسی را داریم که در قبال پدر یا مادرمان داشته ایم.
  2. رابطه ی اجتماعی؛ ما از طریق این گونه روابط سعی می کنیم در بطن گروه اجتماعی بزرگ تری قرار بگیریم و احساس تعلق خاطر کنیم. منظور از روابط اجتماعی، برقراری ارتباط با دوستان یا گروه ها در جامعه است.

مشکلات ارتباطی می توانند ظریف و ناآشکار باشند. ممکن است در نگاه اول این گونه به نظر برسد که شما آدم سازگاری هستید و روابط شما عیب و ایرادی ندارد. شما ممکن است در کنار خانواده، همسر یا گروه های اجتماعی، احساس رضایت کنید. اما با این حال احساس تنهایی و انزوا دست از سر شما برندارد. در چنین مواقعی، احساس تنهایی می کنید و سخت نیاز دارید که با دیگران وارد رابطه ای صمیمی بشوید. شما سعی می کنید فاصله ی عاطفی خود را با دیگران حفظ کنید و اجازه نمی دهید که

دیگران به شما نزدیک شوند چون حدس می زنید تنهایی شما بیشتر می شود. ممکن است گوشه گیر و منزوی باشید و همیشه احساس تنهایی کنید.

اگر در روابط عاطفی و اجتماعی مشکل داشته باشید، تنهایی دست از سر شما برنمی دارد. احساس می کنید هیچ کس واقعاًً شما را درک نمی کند و به شما اهمیت نمی دهد(تله ی زندگی محرومیت هیجانی). یا ممکن است احساس کنید از دنیا فاصله گرفته اید و منزوی شده اید و وصله ی ناجور هر جمعی هستید(تله ی زندگی طرد اجتماعی). این احساس بی معنایی و خلا، شما را مشتاق دیوانه وار روابط اجتماعی و عاطفی می کند.

 

  • خودمختاری و عملکرد مستقلانه(تله ی وابستگی و آسیب پذیری)؛

خودمختاری را توانایی جدا شدن از والدین و عملکرد مستقلانه تعریف می کنند. البته این توانایی را بایستی با افراد همسن و سال سنجید. علاوه بر این، توانایی ترک خانه والدین، تشکیل زندگی مستقل، دستیابی به هویت، روشن سازی اهداف و جهت بخشی به زندگی خودمان، بدون حمایت یا جهت دهی والدین را نیز جزء خودمختاری محسوب می کنند. فردی که خویشتن مستقل دارد به خودمختاری دست یافته است.

اگر در خانواده ای بزرگ شده اید که استقللال یابی و خودمختاری را تشویق کرده اند؛ بنابراین والدین به شما مهارت های خودکارآمدی را یاد داده اند و شما را به سمت مسئولیت پذیری سوق داده اند و به شما یاد داده اند که مهارت خوب قضاوت کردن را یاد بگیرید. والدین تان به شما کمک کرده اند که با جسارت به مقابله با مشکلات دنیای اطراف بروید و با همسالانتان روابط سالمی برقرار کنید. این گونه والدین به جای حمایت افراطی و بیمارگونه، به شما یاد داده اند که دنیا جایگاه امنی است و علاوه بر این به شما یاد داده اند که چگونه از خودتان مراقبت کنید. علاوه بر این، چنین والدینی، فرزندان خود را به سمت کسب هویتی مستقل تشویق می کنند.

با این حال ممکن است شما در محیط ناسالم تری بزرگ شده باشید که جلوی استقلال طلبی را گرفته باشند و در عوض شما را به سمت وابستگی و دنباله روی تشویق کرده باشد. در چنین فضایی ممکن است والدین مهارت های خوداتکایی را به شما یاد نداده باشند، بلکه در عوض همیشه کارهای شما را انجام داده اند و تلاش های شما برای مهارت یابی را دست کم گرفته اند. ممکن است دائم در گوش شما خوانده باشند که دنیا جایگاه خطرناکی  است و در جهان نابسامان و پرخطری به سر می بریم. ممکن است همیشه درباره ی ابتلا به بیماری های خطرناک به شما هشدار داده اند. همچنین ممکن است نگذاشته باشند شما به دنبال علایق طبیعی خود بروید و قضاوت های شما را محکوم کرده باشند به گونه ای که امروزه نمی توانید به تصمیم ها و قضاوت های خود اطمینان کنید.

اگر وابسته بار آمده باشید در شکل بخشی و تقویت توانمندی برای عملکرد مستقل با شکست رو به رو می شوید. شاید به این دلیل وابسته شده اید که والدین تان سخت از شما حمایت کرده اند:به جای شما تصمیم گرفته اند و مسئولیت کارهای شما را به دوش کشیده اند. ممکن است خیلی هوشمندانه و ظریف با عیب جویی از شما باعث شده اند توانایی هایتان تضعیف شود. بالطبع در دوران بزرگسالی احساس می کنید بدون راهنمایی، حمایت و نصیحت فردی قوی و توانمند، قادر نیستید دست از پا خطا کنید. حتی اگر خودتان را از زیر یوغ والدین خلاص کرده باشید، بسیاری از افرادی که در دام این تله می افتند، ممکن است قادر به همین کار هم نباشند، درگیر رابطه ی دیگری می شوید که طرف مقابل، نماد والدین سلطه گر و عیب جوی شماست. شما همسر یا رئیسی می خواهید که نقش والدین تان را در زندگی شما بازی کند.

افراد وابسته اغلب خویشتن مستقل و جداگانه ای ندارند و هویت آنها مثل ستاره ی دنباله داری است که دائم در پی تقلید از نماد دلبستگی است. هویت این گونه افراد با هویت والدین یا همسرشان درآمیخته شده است. بنابراین چنین افرادی به استقلال فکری، عاطفی و رفتاری نمی رسند. تصور قالبی چنین افرادی این است که در هویت همسرشان ذوب می شوند و هر کاری که برای رضایت همسرشان لازم باشد، انجام می دهند، تمام محور زندگی شان نظرات همسرشان است و علاقه و نظر مستقلی هم ندارند. این گونه افراد، دوست صمیمی نیز ندارند. احساس امنیت برای ورود به دنیای خارج از خانواده، احساس کفایت و شکل گیری خویشتن مستقل، مولفه های خودمختاری به شمار می روند.

 

  • عزت نفس(تله ی نقص/شرم و شکست)؛

عزت نفس را می توان احساس ارزشمندی درباره ی زندگی شخصی، اجتماعی و شغلی مان تعریف کنیم. اگر در دوران کودکی از سوی خانواده، دوستان یا محیط مدرسه مورد عشق و احترام قرار گرفته باشیم، عزت نفس سالمی در ما شکل می گیرد.

کمال مطلوب این است که ما همه ی این شرایط را در دوران کودکی تجربه کنیم و عزت نفس ما تقویت شود. اگر در خانواده احساس کنیم که قدر و منزلت ما را می دانند، به ما مهر

می ورزند، همسالان ما را در جمع خود می پذیرند و قبول می کنند و در محیط مدرسه موفق شویم، عزت نفس سالمی در ما شکل خواهد گرفت. برای پرورش عزت نفس بایستی بدون عیب جویی یا طرد افراطی، ما را تشویق و تحسین کرده باشند.

اما ممکن است شما در چنین شرایط ایده آلی بزرگ نشده باشید. شاید والدین یا خواهر و برادرهایی داشته اید که دائم از شما عیب جویی می کرده اند به گونه ای که احساس کرده اید که اصلاً قابل پذیرش  نیستید. احساس کرده اید که هیچ کس شما را دوست ندارد. ممکن است همسالان تان شما را آدم حساب نکرده باشند. ممکن است آنها این احساس ناخوشایند را در شما ایجاد کرده باشند یا ممکن است احساس کرده اید در حوزه ی تحصیل یا ورزش، شکست خورده اید.

در دوران بزرگسالی ممکن است در برخی از حوزه های زندگیتان، احساس ناامنی کنید. شما اعتماد به نفس ندارید. در برخی از حوزه های زندگی (مثل روابط صمیمی، محیط های اجتماعی یا محیط کاری) پایتان می لنگد و نمی توانید با سرانگشت تدبیر، گره از مشکلات باز کنید. در این حوزه ها خودتان را حقیرتر از دیگران تصور می کنید. به انتقاد، سخت حساس هستید. چالش در زندگی، شما را به شدت مضطرب می کند. ممکن است چالش گریزی را پیشه کنید یا چالش ها را ماست مالی کنید.

دو تا از تله های مربوط به نیاز عزت نفس عبارتند از: نقص/شرم و شکست. این دو تله مطابق با احساس بی ارزشی در حوزه ی شخصی و قلمرو کاری هستند. تله ی زندگی شکست همان احساس بی کفایتی در حوزه ی پیشرفت و کار است. فردی که در دام این تله افتاده باشد، احساس می کند همسالانش از وی موفق تر، باهوش تر و بااستعدادتر هستند.

تله ی زندگی نقص/شرم این احساس را در شما دامن می زند که ذاتاً مشکل دار و پر از عیب و ایراد هستید و اگر کسی واقعاً شما را بشناسد، کمتر دوست تان خواهد داشت. تله ی زندگی نقص/شرم اغلب با تله های دیگر همراه می شود.

کودکانی که تجربه ی بدرفتاری و سوء استفاده شدگی را پشت سر گذاشته باشند، همیشه خودشان را سرزنش می کنند. این کودکان حس می کنند حقشان است که با آنها بدرفتاری شود و افرادی بی ارزش، ناپاک و نالایق هستند.

آسیب هایی که به عزت نفس ما وارد می شود، احساس شرمساری را در ما دامن می زند.

شرمساری، هیجان مسلط تله های زندگی مربوط به عزت نفس است. اگر در دام تله ی زندگی نقص/شرم یا شکست افتاده باشید، شرمساری دست از سر زندگی برنمی دارد.

 

  • خودابرازگری(تله ی اطاعت و معیارهای سخت گیرانه)؛

خودابرازگری را می توان آزادی در بیان نیازها، احساس ها(از جمله خشم) و تمایلات طبیعی تعریف کرد. کسی می تواند به خودابرازگری بپردازد که به این باور رسیده باشید که نیازهایش به اندازه ی نیازهای دیگران مهم هستند. ما بدون بازداری های افراطی بایستی در انجام رفتارهای خودانگیخته آزاد باشیم. ما حق داریم به فعالیت ها یا علایقی بپردازیم که ما را خوشحال می کند و فقط به دنبال جلب رضایت و خوشحالی اطرافیان نباشیم. ما حق داریم زمانی از وقت خود را به بازی و تفریح اختصاص دهیم و تمام زندگی خود را به کار و رقابت بیمارگونه نپردازیم.

اگر در محیط اولیه ی زندگی، ما را به خودابرازگری رهنمون کرده اند، تشویق می شویم که تمایلات و علایق طبیعی خودمان را دنبال کنیم. نیازها و علاقه ها نقش برجسته ای در تصمیم گیری هایمان دارند. در چنین محیطی حق داریم هیجان های خود مثل غم و خشم را ابراز کنیم به شرطی که به دیگران لطمه و صدمه ی جدی نزنیم. گاهی می توانیم بازیگوش، بشاش و خودانگیخته باشیم. در چنین فضایی به ما یاد داده اند که بین کار و تفریح، تعادل برقرار کنید. معیارهای چنین محیطی، معقول است.

اما اگر در خانواده ای بزرگ شده اید که جلوی خودابرازگری شما را گرفته اند یا به خاطر ابراز نیازها، تمایلات یا احساس ها، کاری کرده اند که شرمسار شوید، در حال حاضر مدام احساس گناه را تجربه می کنید. نیازها و احساس های والدین همیشه بر نیازهای شما ارجحیت داشته اند. در چنین جوی، شما دچار بی اراده گی و ناتوانی شده اید. وقتی دست به بازیگوشی و شیطنت زده اید، دیگران شما را شرمسار کرده اند. در چنین خانواده هایی، تفریح و لذت فدای پیشرفت خواهی شده است. والدین تان به هیچ عنوان از شما راضی نمی شدند، مگر اینکه همه ی کارهایتان را عالی انجام می دادید و عیب و نقصی نداشتید.

اگر نیاز به خودابرازگری شما محدود شده باشد با سه نشانه مشخص خواهد شد:

  1. به شدت با دیگران مهربان هستید و منعطف برخورد می کنید. همیشه سعی می کنید دیگران را راضی نگه دارید و از اطرافیان مراقبت کنید. سخت به دنبال برآورده سازی نیازهای دیگران هستید. اصلاً به نیازهای خودتان توجه نمی کنید. نمی توانید رنج و عذاب اطرافیان را تحمل کنید. این قدر برای دیگران کار می کنید تا آنها به حال شما دلسوزی کنند و دچار احساس گناه شوند که چقدر برای شما مزاحمت ایجاد کرده اند. اگرچه معتقدید از دیگران هیچ توقعی ندارید اما اگر اطرافیان قدر کارهای شما را ندانند، از درون دچار احساس ضعف و کینه توزی می شوید.
  2. دومین علامت حاکی از مشکل در نیاز به خودابرازگری این است که به شدت خودتان را کنترل می کنید و دچار بازداری افراطی می شوید. ممکن است به کار اعتیاد پیدا کنید. کل زندگی شما صرف کار می شود. ممکن است همه ی زندگی شما تبدیل به کار شود. شاید کار می کنید تا دیگران شما را آدم خوب و فوق العاده ای بشناسد. ممکن است نسبت به پاکی و تمیزی حساسیت پیدا کنید یا هر کاری را خیلی دقیق و اصولی انجام دهید.

زندگی هیجان ی شما سرد و کسل کننده است. در زندگی هیچ گونه هیجان و خودانگیختگی را تجربه نمی کنید. جلوی عکس العمل های طبیعی خودتان را در قبال وقایع می گیرید. ممکن است این کار شما دلایلی داشته باشد خواه به این دلیل که فکر می کنید مجبورید از خواسته های دیگران تبعیت کنید(تله ی زندگی اطاعت) خواه به این دلیل که برای زندگی تان معیارهای بلندپروازانه و متوقعانه ای در نظر گرفته اید.(تله ی زندگی معیارهای سخت گیرانه). در هر صورت فرقی نمی کند، احساس می کنید لذت و آرامش از زندگی شما رخت بربسته است و در دام زندگی اندوه بار و غم انگیز افتاده اید. به نحوی رفتار می کنید که روی آرامش، تفریح، سرگرمی را نبینند.

  1. علامت سوم مشکل داشتن در حوزه ی خودابرازگری در ابراز خشم است. کینه توزی مزمن ممکن است در لایه های عمیق شخصیت شما جای گرفته باشد و گاهی اوقات کنترل آن از دست شما خارج می شود. ممکن است افسردگی را نیز تجربه کنید. در دام مرض روزمره گی بی پاداش افتاده اید. زندگی شما به بن بست پوچی و بی معنایی رسیده است. هر کاری از دستتان برآید دریغ نمی کنید اما لذتی ندارید.

 

  • پذیرش محدودیت های واقع بینانه(تله ی استحقاق)؛

مشکلات موجود در نیاز به پذیرش محدودیت های واقع بینانه از بسیاری جهات متضاد مشکلات نیاز به خودابرازگری است. زمانی که به شما اجازه ی هیچ گونه ابراز وجودی داده نشود، شما سخت تلاش می کنید خودتان را کنترل کنید، نیازهای خودتان را فراموش

 می کنید و به رفع نیازهای دیگران می پردازید. اگر خانواده ی شما نتوانسته باشند برای شما محدودیت های واقع بینانه وضع کنند، شما به گونه ای خودخواهانه بر ارضای نیازهای خودتان پافشاری می کنید به گونه ای که نیازهای دیگران نادیده گرفته می شود. شما ممکن است در راه ارضای نیازهای خودتان چنان راه افراط را بپیمایید که دیگران شما را آدمی خودخواه، پرتوقع، کنترل گر، خودمحور، خودشیفته و از خود راضی قلمداد کنند.

ممکن است در خویشتن داری، مشکل پیدا کنید. شما به شدت تکانشی یا هیجانی عمل می کنید و در این راه از سر خیر بسیاری از اهداف بلندمدت تان می گذرید و آنها را فدای لذت آنی می کنید.

همیشه به دنبال رضایتمندی فوری و آنی هستید. قدرت تحمل کارهای خسته کننده و متداول را ندارید. یاد گرفته اید که آدم بی همتایی هستید و به خودتان حق می دهید هر طور که دلتان خواست رفتار کنید.

اگر در دوران کودکی با محدودیت های واقع بینانه رو به رو شده باشیم، به تدریج می پذیریم که در حوزه ی محدودیت های واقع بینانه ی درونی و بیرونی رفتار کنیم. با این کار، ظرفیت درک دیگران را پیدا می کنیم، مسئولیت رفتارهای خودمان را می پذیریم و به فکر برآورده سازی نیازهای دیگران نیز هستیم.منظور این است که بین برآورده سازی نیازهای خودمان و دیگران، تعادلی منصفانه برقرارمی کنیم.

اگر با محدودیت واقع بینانه بزرگ شده باشیم، همچنین ظرفیت تلاش کافی برای خویشتن داری و انضباط فردی را پیدا کرده باشیم، از رهگذر این دو موهبت(خویشتن داری و انضباط فردی) به اهدافمان می رسیم و از تنبیه هایی که اجتماع برای بدرفتاری در نظر گرفته است، اجتناب می کنیم.

اگر محیط دوران کودکی ما با محدودیت های واقع بینانه همراه باشد به این معنی است که والدین مان برای رفتارهای ما پیامدهایی را لحاظ کرده اند و به خویشتن داری و انضباط فردی پاداش داده اند. در چنین محیطی، کودک حق ندارد هر کاری که دلش خواست، انجام بدهد یا به دیگران ضربه بزند.

ما یاد گرفته ایم مسئولیت و عواقب رفتارهایمان را بپذیریم. مجبور شده ایم با سخت کوشی، تکالیف سخت درسی را انجام بدهیم. والدین مان به ما کمک کرده اند تا دیدگاه دیگران را درک کنیم و به نیازهای دیگران، حساس باشیم. یاد گرفته ایم به دیگران صدمه نزنیم. یاد گرفته ایم به آزادی و حقوق دیگران احترام بگذاریم.

اما این احتمال نیز وجود دارد که در دوران کودکی، حاکم بی چون و چرای خانواده بوده ایم. ممکن است والدین مان سهل انگار  و آسان گیر بوده اند و تمام نیازهای ما را برآورده کرده اند. ممکن است به رفتارهای آزاردهنده ی شما پاداش داده اند، هر زمان که شما قشقرق  راه انداخته اید در مقابل شما کوتاه آمده اند. آنها هیچ نظارتی بر رفتار شما نداشته اند و هیچ محدودیتی برای شما قائل نبوده اند.

هر گاه خشمگین شده اید، بی پروا خشم خود را ابراز کرده اید و هیچ ابایی نیز از این کار نداشته اید. هیچ گاه اصل احترام متقابل را یاد نگرفته اید. تشویق نشده اید که احساس های دیگران را درک کنید. به احساسات دیگران نیز پشیزی ارزش قائل نشده اید. خویشتن داری و انضباط فردی را یاد نگرفته اید. همه ی این اشتباهات، شما را در دام تله ی زندگی استحقاق می اندازد.

البته ممکن است در دام افتادن شما، مسیر دیگری نیز داشته باشد. شاید والدین تان سرد، بی مهر و محروم ساز بوده اند و مدام از شما ایراد می گرفته اند و ارزشی برای شما قائل نمی شده اند. به تدریج برای فرار از محرومیت و حقارت، دست به دامن استحقاق شده اید.

استحقاق می تواند زندگی شما را تحت تاثیر مخرب خود قرار بدهد. در نهایت مردم از بودن با شما بیزار می شوند. ممکن است عطای رابطه با شما را به لقایش ببخشند یا به فکر انتقام طلبی بیفتند. همسرتان رابطه اش را با شما قطع می کند، دوستانتان از دست شما می گریزند و از کار اخراج می شوید. اگر در حوزه ی خویشتن داری و انضباط فردی، مشکل داشته باشید ممکن است سلامت جسمانی شما نیز تهدید شود؛

زیاد سیگار بکشید، پرخوری کنید، به مواد مخدر روی بیاورید، کمتر به دنبال ورزش  و فعالیت جسمی بروید. ممکن است این تله ی  زندگی پای شما را به اعمال بزهکارانه باز کند. مثلاً کنترل خشم خود را از دست بدهید و با دیگران دست به یقه شوید یا در حال مستی، رانندگی کنید. ناتوانی در رعایت انضباط فردی ممکن است باعث شکست شما در دست یابی به اهداف زندگی شود. ممکن است رعایت انضباط برای انجام کارهای ضروری، آشفتگی های زیادی را به شما تحمیل کند.

افرادی که در پذیرش محدودیت های واقع بینانه، مشکل دارند از آدم و عالم طلبکارند و همه چیز را سرزنش می کنند. نقش خودشان  در شکل دهی و تداوم مشکلات را نادیده می گیرند و دیگران را سرزنش می کنند. این افراد توپ را به زمین دیگران می اندازند و خیال خودشان را راحت می کنند. آنها اعتقاد دارند که دیگران مشکل آفرین و دردسرساز هستند.

نتیجه:

همان طور که گفته شد، تله یا طرحواره؛ ذهنیت، باور یا الگویی است که در ما شکل گرفته و نهادینه شده است. این تله ها از دوران کودکی در حال شکل گیری هستند زیرا ما از دوران کودکی خواستار نیازهاییبرای رشد خود هستیم و هم چنین در حال یادگیری الگوهایی هستیم که می بینیم.

۱۱نوع تله داریم که هر کدام از این تله ها به نیازهایی سالم در ما وابسته اند که در صورت برآورده نشدن هر کدام از این نیازها و خلا آنها در ما انسان ها ، تله ها شکل می گیرند. به عبارتی خلا هر کدام از این نیازها، باورها، الگوها و ذهنیتی را در ما شکل می دهند که طریقه ی شکل گیری هر کدام از این تله ها و نیازهای مربوط به آنها را در این مقاله به طور مفصل شرح دادیم.

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از

82 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
4 ماه قبل

بینهایت عالی و خفنید ممنونم واقعا ازتون

4 ماه قبل

همیشه عالی و خفن هیتید

4 ماه قبل

بینطیرید

4 ماه قبل

من خودمم تا چند وقت پیش تین مدلی بودم ولی چند روزه دارم ردی خودم کا. میکنم و الان خیلی بهترم

4 ماه قبل

این مقاله خیلی میتونه به اینجور افرادی کمک کنه قطعا چون خیلی کامله