تغییر تله محرومیت

تغییر تله محرومیت هیجانی

فردی در حال تعریف بود:

((زمانی که به اصرار یکی از دوستانم به دوره ای تحت عنوان ((شناسایی تله ها یا طرحواره درمانی)) رفتم، تازه متوجه شدم که تله یا طرحواره چیست و دریافتم تا به الان حجم زیادی از مشکلاتم مربوط به تله های زندگیم بوده است.

در مرحله ی اول تله یا طرحواره را شناختم و به چگونگی شکل گیری آن ها پی بردم و در قدم بعدی شروع به شناسایی هر یک از تله ها کردم که از میان ۱۱ تله ی زندگی دارای ۴تله یا طرحواره بودم که عبارت بود از؛ تله ی رهاشدگی، تله ی محرومیت هیجانی، تله ی وابستگی و طرد اجتماعی.

و در آخر برای تغییر آنها به دنبال راهکار بودم که از مقاله ها ی مربوط به تله ها توانستم راهکارهای مربوط به تغییر تله ی محرومیت هیجانی را دریافت کنم و شروع به عمل کردم. در مورد تله ی محرومیت هیجانی صحبت می کنم چون تغییر آن برایم سخت تر از بقیه بود.

 با وجود تمام سختی های مسیر ، در حال حاضر الگوها و نشانه های مربوط به این تله ها در من کمرنگ و ناپدید شده است. دوران سختی بود اما الان که نگاه می کنم ارزشش را داشت چون بیشتر مشکلاتم رفع شده و زندگی ام بهبود پیدا کرده است.

پیشنهاد می کنم برای بهبود زندگی و روابط خود هر آنچه که مربوط به موضوع  تله ها یا طرحواره هاست و باورهای شما را از کودکی تا به الان درگیر کرده است را مطالعه کنید و از آن آگاه شوید.))

در این مقاله قصد داریم به راهکارهای مربوط به تغییر تله ی محرومیت هیجانی بپردازیم. 

 

مراحل تغییر تله ی زندگی محرومیت هیجانی

مراحل تغییر عبارتند از:

  1. محرومیت کودکی تان را درک کنید. کودک محروم و آسیب دیده ی درون را حس کنید.
  2. احساس های محرومیت در روابط فعلی تان را به دقت زیر نظر بگیرید. نیاز به محبت، همدلی و راهنمایی را به خوبی لمس کنید.
  3. روابط گذشته ی خود را به منظور روشن سازی الگوی حاکم بر روابط بررسی کنید. موانعی را که باعث عدم تغییر شما می شوند، فهرست کنید.
  4. از رابطه با افراد سرد و بی مهری که شما را به شدت مجذوب خودشان می کنند، دوری کنید.

5. وقتی که فرد مورد علاقه ی شما از لحاظ هیجانی آدم سالمی است از این فرصت استفاده کنید تا روابط خود را بهبود بخشید. نیازهای خودتان را بازگو کنید. به طرف مقابل، آسیب پذیری های خود را بگویید.

6. از مقصر دانستن نامزدتان و پرتوقعی خود، دست بردارید.

توضیح هر یک از مراحل تغییر تله ی محرومیت هیجانی

1-محرومیت دوران کودکی تان را درک کنید، کودک محروم و آسیب دیده ی درون خود را حس کنید.

درک مشکل، همیشه اولین گام در حل و فصل مشکل است. شما باید آنچه را که در دوران کودکی شما رخ داده است، به یاد بیاورید. همان طور که در مقاله ی تله ی محرومیت هیجانی گفته شد یادآوری ریشه های تحولی محرومیت هیجانی در مقایسه با سایر تله های زندگی ممکن است سخت تر باشد. شما ممکن است از محرومیت هیجانی تان نیز آگاه نباشید.

انواع محرومیت هیجانی:

  • محرومیت از محبت

  • محرومیت از همدلی

  • محرومیت از حمایت

هر کدام از این نوع محرومیت ها، به جنبه های متفاوتی از عشق ربط دارند. محبت به مهر، توجه و عواطف جسمانی مربوط است. آیا والدین تان، شما را در آغوش می گرفته اند و آرام تان می کرده اند؟ آیا به شما دلداری و تسلی می دادند؟ آیا برای بودن با شما وقت صرف می کردند؟ آیا در حال حاضر وقتی والدین تان را می بینید، شما را بغل می کنند و می بوسند؟

همدلی به درک دنیای ذهنی شما و تایید احساس های شما ربط دارد. آیا والدین تان شما را درک می کردند؟ آیا با احساس های شما هم جهت و هم سو بودند؟ وقتی مشکل پیدا می کردید، برای حل مشکلات به آنها اعتماد می کردید؟ علاقه داشتند به حرف دل شما گوش بدهند؟ آیا احساساتشان را با شما در میان می گذاشتند؟ آیا می توانستند با شما رابطه برقرار کنند؟

حمایت را می توان به وجود توانمندی، جهت مندی، راهنمایی و هدایت تعریف کرد. آیا در دوران کودکی تان کسی بود که بتوانید برای مشورت به او مراجعه کنید؟ آیا در خانواده ی شما فرد توانمندی بود که در مواقع کمک به او پناه ببرید؟ آیا در خانواده ی شما کسی بود که مراقب شما باشد و در کنار او احساس امنیت کنید؟

اولین قدم برای درک محرومیت هیجانی دوران کودکی تان، تمرین تصویرسازی است. گوشه دنج خلوتی پیدا کنید و اجازه بدهید تصاویر دوران کودکی تان در ذهن شما جولان بدهند. هیجان هایی را که به همراه این تصاویر و خاطرات در شما پدید می آیند، با تمام وجود تجربه کنید. برای هر کدام از والدین تان تصویرسازی جداگانه ای انجام دهید.

2-احساس های محرومیت در روابط فعلی تان را به دقت زیر نظر بگیرید. نیاز به محبت، همدلی و راهنمایی را به خوبی لمس کنید.

از احساس محرومیت موجود در زندگی تان اگاه شوید. زمانی که تله ی زندگی تان دست به کار می شود به خودتان هشدار بدهید که در معرض رفتارهای ناکارآمد قرار گرفته اید. حس تحقیرشدگی، تنهایی، پوچی، بی معنایی، غمگینی و اندوه ناشی از دسترس ناپذیری یا بی مهری افراد مورد علاقه، نشانگر این هستند که تله ی زندگی تان فعال شده است.

احتمالاً به این دلیل عصبانی و آشفته هستید که مجبورید قوی و قدرتمند باشید تا از نزدیکان خود مراقبت کنید و آنها هیچ گاه چنین مراقبت و دلسوزی را در قبال شما روا نمی دارند. هر گاه احساس شدید محرومیت دامن گیر شما شد، بدانید که تله ی زندگی شما فعال شده است. در چنین مواقعی باید تجربه ی خود را به دقت زیر نظر بگیرید.

نکته ی مهم این است که تمام هیجان های ناشی از فعال شدن تله ی زندگی تان را با تمام وجود تجربه کنید. جلوی عواطف و هیجان ها را نگیرید. تمام عواطف هیجان های ناشی از فعال شدن تله ی زندگی تان را تجربه کنید. حتی می توانید برای ارتباط بهتر با احساس هایتان از تکنیک تصویرسازی ذهنی کمک بگیرید.

اگر حوادثی در زندگی فعلی تان رخ داده که به حس محرومیت شدید شما دامن زده است، می توانید این حوادث یا تجربه ها را با جزئیات زیاد به خاطر بیاورید. اجازه بدهید همه ی احساس ها، خودشان را نشان دهند. با نیاز به محبت، همدلی و راهنمایی ارتباط برقرار کنید. سپس ذهن خود را آرام بگذارید و ببینید که آیا در گذشته، تجربه ای داشته اید که همین هیجان ها را در شما دامن بزند.

اگر چند لحظه صبر کردید و متوجه شدید که خاطره ی مشابهی به یادتان نمی آید، نگران نشوید. مهم این است که شما به ذهنتان فشار نیاورید تا خودش بتواند بین احساس ها و هیجان های ناشی از تصویرسازی واقعه ی اخیر با وقایع گذشته، رابطه برقرار کند. اگر بتوانید بین تجارب فعلی و تجارب گذشته، پل عاطفی بزنید آن گاه به درک بهتری از تاثیر گذشته در زندگی فعلی خود دست می یابید.

 

3-روابط گذشته ی خود را به منظور روشن سازی الگوی حاکم بر روابط بررسی کنید. موانعی را که باعث عدم تغییر شما می شوند، فهرست کنید.

روابط مهم خودتان را به یاد بیاورید. می توانید بر روابط عاطفی، خانوادگی و دوستانه ی خود متمرکز شوید. به مشکلات این روابط فکر کنید؛ آیا طرف مقابل می توانست نیازهای شما را برآورده کند یا اینکه می توانست اما دلش نمی خواست این کار را بکند؟

آیا با توقع زیاد و شکایت مداوم باعث می شدید طرف مقابل از شما دور شود؟ وقتی طرف مقابل به نیاز شما جواب نمی داد، رفتار جدیدی در پیش می گرفتید یا کماکان بر همان روش های قبلی خود اصرار داشتید؟

آیا وقتی طرف مقابل با شما خوب رفتار می کرد، انگار با مسئله ای عجیب و غریب رو به رو شده اید؟ آیا قدردان روابطی بودید که به نفع شماست؟

 

4-از رابطه با افراد سرد و بی مهری که شما را به شدت جذب خودشان می کنند، دوری کنید.

این قانونی به ظاهر ساده است، اما پیروی از آن چندان راحت نیست. با دوست یا نامزدی که شما را محروم می کند، درگیر رابطه نشوید. نیک می دانیم که تبعیت از این قانون خیلی دشوار است، زیرا اینها دقیقاً همان افرادی هستند که شما را به خودشان شدیداً جذب می کنند. ما اغلب به مراجعان خود  این قاعده ی سرانگشتی را توصیه می کنیم: ((اگر شما شخصی را که ملاقات می کنید به شدت مجذوب او می شوید، میزان علاقه و جذب شدن تان به این فرد را براساس ۰ تا ۱۰ درجه بندی کنید. اگر عددی را به میزان علاقه خود به طرف مقابل می دهید بین ۹ تا ۱۰ باشد یک بار دیگر به این رابطه به طور جدی فکر کنید.))

گاهی اوقات به چنین روابطی ادامه می دهید و بعداً باعث دامن زدن به آشفتگی های دردسرساز می شوید. علاقه و مجذوب شدن شما بیشتر از آن که بر مبنای ویژگی های مثبت طرف مقابل باشد، مبتنی بر فعال شدن تله ی زندگی شماست.

به شما توصیه نمی کنیم که بقیه ی زندگی خود را با کسانی ادامه بدهید که در این مقیاس نمره ی بین ۰ تا ۵ می گیرند. اعتقاد داریم روابطی که تا اندازه ای جذاب باشند، نیز ختم به خیر می شوند. اما اگر تنها دلیل شما برای ادامه ی رابطه، جذابیت عاشقانه بالا باشد تقریباً می توان نتیجه گرفت که بوی خیری از این روابط به مشام نمی رسد. شاید برای اولین بار که در زندگی وارد روابط صمیمی یا عاشقانه می شوید، به دست آوردن رضایتمندی عمیق برای شما مهم باشد.

 

5-وقتی فرد مورد علاقه ی شما از لحاظ هیجانی آدم سالمی است از این فرصت استفاده کنید تا روابط خود را بهبود بخشید. نیازهای خودتان را بازگو کنید. به طرف مقابل، آسیب پذیری های خود را بگویید.

وقتی با فرد سالمی رابطه برقرار می کنید، هم به خودتان و هم به طرف مقابل فرصت بدهید. بسیاری از اوقات افرادی که در دام تله ی زندگی محرومیت هیجانی افتاده اند به محض اینکه رابطه ی سالمی را برقرار می کنند، انگار نارضایتی و ناخوشایندی به سراغشان می اید و تمایل دارند خیلی زود رابطه را تمام کنند.

اگر در اوایل، رابطه ی شما طوفانی و مملو از هیجان نیست، شتابزده برای قطع آن تصمیم گیری و اقدام نکنید. شاید شما فقط میل عجیب و غریبی برای برطرف سازی نیازهای هیجانی تان دارید.

شما خواسته ها و نیازهای خود را مثل راز سر به مهر در درون خود نگه می دارید. وقتی که دیگران، از همه جا بی خبر، این خواسته ها و نیازهای شما را برآورده نمی کنند، سخت عصبانی می شوید.

بیان نکردن نیازها یکی از شیوه های تسلیم شدن در برابر این تله ی زندگی است. حتی اگر مطمئن باشید که نامزد یا همسرتان خونگرم و مهربان است، اما باز هم نیازهای شما برآورده نمی شوند.

مگر اینکه نیازهایتان را به همسر یا نامزدتان بگویید و به او فرصت بدهید که از شما  در رابطه مراقبت و حمایت کند و شما را درک کند.

تجارب بالینی حاکی از این است که چنین کاری برای مراجعان می تواند وحشت آفرین باشد. این کار بدین معناست که شما مشت خودتان را برای طرف مقابل باز می کنید و ضعیف و آسیب پذیر جلوه کرده اید.

اتفاقاً شما کاملاً برعکس عمل می کنید. خودتان را بی نیاز جلوه می دهید تا از رهگذر بی نیازنمایی، جلوی ناامیدی و سرخوردگی بعدی خودتان را بگیرید. در دوران کودکی احتمالاً دلایل محکم و مستدلی برای این کار داشته اید. شاید یکی از دلایل شما این بوده است که بیان نکردن نیازها باعث شده خودتان را از خطرات روابط اولیه مصون نگه دارید.

اما به این سوال ها جواب بدهید: ((آیا شرایط حاضر با شرایط دوره ی کودکی من یکی است؟،  آیا می توانم به این فرد اعتماد کنم؟)) اگر جواب به این دو سوال مثبت است، احتمالاً باید به طرف مقابل و خودتان این شانس و فرصت را بدهید.

 

6-از مقصر جلوه دادن نامزدتان و پرتوقعی، دست بردارید.

به عنوان مثال فردی می گفت: ((در حین عصبانیت متوجه شدم که تمام احساس های من به دلیل کینه توزی است و به همین دلیل دائم شریک عاطفی ام را تهدید می کردم.)) به کینه توزی پناه نبرید.

نیازهای خود را با صراحت و صداقت به همسرتان بگویید. وقتی از دست همسرتان عصبانی هستید به آرامی و بدون سرزنش او، احساس هایتان را ابراز کنید. در زیر احساس خشم، احساس آزردگی خاطر و ضعف، نهفته است.

اگر به جای بیان آزردگی خاطر و ضعف های خود به خشم روی بیاورید، طبیعتاً همسرتان از شما فاصله می گیرد و احتمال برآورده سازی نیازهای شما کم می شود. عصبانیت و پرتوقعی محکوم به شکست هستند. به ندرت این روش ها شما را به سر منزل مقصود می رسانند. بنابراین اگر در برخورد با مشکلات، عصبانیت و پرتوقعی را پیشه ی خود سازید، نباید انتظار بهبود اوضاع را داشته باشید. بلکه احساس ها و اوضاع و احوال شما روز به روز بدتر می شوند.

بیشتر حرف های ما در روابط بین فردی صدق می کند. اگر دوست دارید از بستر روابط به رضایتمندی برسید مجبور هستید که افکار و احساس های خودتان را با همسرتان در میان بگذارید. ابتدا باید با خودتان روراست و صادق باشید، افکار و احساس هایتان را بشناسید و با صراحت و صداقت این افکار و احساس ها را با همسرتان در میان بگذارید به عبارتی معنای رابطه را دریابید.

نتیجه:

تغییر، کار آسانی نیست اما لذت بخش است. تغییر باید از خود شما شروع شود. یکی از عوامل مهم و اثرگذار در تغییر تله و الگوهای زندگیتان، پشتکار و تلاش شماست. تله ی زندگی محرومیت هیجانی به این سادگی ها شرش را از سر شما کم نخواهد کرد.

نکته ی مهم این است که به تدریج این تله تغییر می کند: هر زمان که این تله ی زندگی فعال شد و شما را مجبور به استفاده از راهکارها و الگوهای قبلی کرد در برابر آن مخالفت کنید. شما باید با شیوه ی رفتار، احساس و طرز فکر جدید در برابر این تله ی زندگی محکم بایستید و میدان مبارزه را خالی نکنید.

نکته ی ناراحت کننده این است که هر چه در دوران کودکی بیشتر آسیب دیده باشید، تلاش شما برای تغییر باید بیشتر باشد. اگر واقعاً در دوران کودکی از نظر روان شناختی آسیب جدی دیده باشید به کمک از فرد صاحب صلاحیت نیاز دارید. اما بدانید که تغییر این تله غیرممکن نیست و شدنی است.

Blog_KhodShenasi_Tale Mahroomiat Hayajani 00

تله محرومیت هیجانی چیست؟

تله محرومیت هیجانی چیست

  • سخت به دیگران اجازه می‌دهم که دوستم داشته باشند.
  • خیلی برای من دشوار است که به دیگران اجازه دهم از من حمایت و مرا راهنمایی کنند، حتی اگر این خواسته‌ی درونی من باشد.
  • کسی در زندگی ام نیست که واقعاً به حرف دل من گوش دهد، مرا درک کند و نیازها و احساس های واقعی مرا بشناسد.
  • در زندگی ام کسی نیست که مرا دوست بدارد، به من محبت کند و با من صادقانه رفتار کند.
  • احساس می‌کنم حتی صمیمی ترین افراد زندگی ام نیز پاسخگوی نیازهای عاطفی من نیستند.
  • و…

این جملات برای فردی ست که دارای تله‌ی زندگی محرومیت هیجانی است و معمولاً سوالی که در ذهن پیش می‌آید این است که ( تله‌ی محرومیت هیجانی چیست؟)

در این مقاله قصد داریم به توضیح تله‌ی محرومیت هیجانی بپردازیم.

سرفصل ها:

  • یک تجربه از تله‌ی زندگی محرومیت هیجانی
  • چه تجربه هایی منجر به شکل گیری تله‌ی محرومیت هیجانی می‌شوند؟
  • چگونه و با چه شرایطی دچار تله‌ی محرومیت هیجانی می‌شوم؟ (ریشه های تحولی تله‌ی محرومیت هیجانی)
  • نشانه ها و ویژگی های افراد دارای تله‌ی محرومیت هیجانی چیست؟

یک تجربه از تله ی زندگی محرومیت هیجانی

جفری: بیست و نه سال داشت و زنان همیشه او را سرخورده و ناامید می‌کردند.

زمانی که جفری را برای اولین دیدیم به دو نکته‌ی کاملاً واضح پی بردیم. اول اینکه بسیار خوش تیپ بود و دوم اینکه سردمهر و رسمی بود. ویژگی سردمهری و کناره گیری او باعث شد که برقراری رابطه‌ی اولیه با او کمی سخت باشد. او روی صندلی نشست و دلیل آمدن خود به کلینیک را بازگو کرد.

او از سن نوجوانی روابط متعددی داشت، اما هیچ کدام از این روابط بیشتر از شش ماه طول نکشیده بودند. همیشه الگوی حاکم بر این روابط یکسان بود. در ابتدای هر رابطه اندکی هیجان زده و امیدوار بود و فکر می‌کرد که این رابطه همان کعبه‌ی آمال و آرزوهای اوست. علی رغم این شور و هیجان اولیه، پس از ناامیدی و سرخوردگی، رابطه را قطع می‌کرد. جفری ناامیدی و درماندگی اش را این گونه ابراز کرد:

جفری: باز هم این اتفاق در رابطه با الین رخ داد. فکر می‌کردم که این رابطه با بقیه‌ی روابطم فرق دارد. در ابتدا همه چیز عالی بود. اما مثل بقیه‌ی روابط، بعد از گذشت مدتی، احساس کردم که این رابطه برای من خسته کننده و دردسر ساز است. الین مرا عصبانی می‌کرد.

درمانگر: الین چه کار می‌کرد که شما عصبانی می‌شدید؟

جفری: عمداً مرا عصبانی می‌کرد، زود جواب تلفن های مرا نمی‌داد. با مردهای دیگر در مهمانی ها حرف می‌زد. بیشتر اوقاتش را با دوستانش و همکارانش سپری می‌کرد. برای جشن تولد من کادوی درخور شان من نمی‌خرید. از همه مهم تر اینکه بعد از مدتی جذابیت خودش را برای من از دست داد. من الین را دوست داشتم، اما او به اندازه‌ی کافی مرا دوست نداشت. نیاز داشتم که بیش از این مرا دوست داشته باشد.

جفری در شروع روابط عاشقانه، بسیار پرشور و احساساتی می‌نمود اما به تدریج سرخوردگی وی شروع می‌شد تا جایی که مجبور می‌شد سریع رابطه را تمام کند.

 

یک تجربه از تله ی زندگی محرومیت هیجانی

 

چه تجربه هایی منجر به شکل گیری تله‌ی محرومیت هیجانی می‌شوند

تجاربی که منجر به شکل گیری تله‌ی زندگی محرومیت هیجانی می‌شوند در مقایسه با تجاربی که به شکل گیری  سایر تله های زندگی دامن می‌زنند، گنگ تر و مبهم تر هستند. سخت می‌توان رد پای این تله (رجوعغ مقاله‌ی تله یا طرحواره چگونه شکل می‌گیرد؟) را در افکار پیدا کرد.

دلیل آن را می‌توان به این موضوع نسبت داد که این تله‌ی زندگی، زمانی در ذهن نقش بسته است که شما هنوز قدرت تکلم نداشته اید. محرومیت هیجانی به این احساس شما دامن می‌زند که تا ابد تنها نمی‌مانید و به نیازهای خود دست نمی‌یابید و هیچ کس شما را درک نخواهد کرد.

محرومیت هیجانی مثل این است که در زندگی به دنبال گمشده ای می‌گردید. نوعی احساس پوچی و معنا باختگی دامن گیر شما می‌شود. شاید بهترین تصویر برای درک محرومیت هیجانی این باشد که ببینیم کودکی که والدینش از او غافل هستند چه احساسی دارد: حس تنهایی، محرومیت و بی پناهی، حسی از غم و دلتنگی و اینکه بر پیشانی سرنوشت شما مهر تنهایی و بی پناهی زده شده است.

حس عمیق و مزمن سرخوردگی از دیگران، نیز ممکن است یکی دیگر از نشانه های محرومیت هیجانی باشد. دیگران دست شما را توی پوست گردو می‌گذارند. ما درباره‌‌ی یک بار ناامیدی و سرخوردگی از رابطه با دیگران اشاره نمی‌کنیم، بلکه منظور ما الگویی دیرپا و سابقه دار از این دست تجارب است. اگر به این نتیجه رسیدید که دیگران در تمام روابط، شما را از لحاظ احساسی دست کم می‌گیرند نشانگر این است که در این تله، گرفتار شده اید.

چگونه و با چه شرایطی دچار تله‌ی محرومیت هیجانی می‌شوم

ریشه های تحولی تله‌ی محرومیت هیجانی

ریشه‌ی تحولی مهمی را که منجر به شکل گیری محرومیت هیجانی می‌شود باید در فردی جستجو کرد که مسئول محبت مادرانه به کودک است: فردی که مسئول اصلی محبت عاطفی به کودک است.

هر چند در برخی از خانواده ها این نقش مادرانه بر عهده‌ی مرد است، اما در فرهنگ ما این نقش بر عهده‌ی زن است. اگر چه نقش پدر نیز مهم است، اما در سال های ابتدایی زندگی کودک، معمولاً مادر محور اصلی دنیای روان شناختی کودک را تشکیل می‌دهد. اهمیت رابطه‌ی اولیه به این دلیل است که بعدها فرد همین الگوی ارتباطی را در زندگی تکرار می‌کند. در زندگی افراد، صمیمی ترین روابطشان رنگ و بویی از تجارب اولیه با مادر  را دارد.

اگر کودک کمتر از حد معمول از مادر محبت و عشق دریافت کند، آن گاه سروکله‌ی محرومیت هیجانی پیدا خواهد شد. اصطلاح محبت ابعاد زیادی دارد.

به جای کلمه‌ی مادر می‌توانید نام فردی را بگذارید که نقش مادرانه را در زندگی شما داشته است.

ریشه های تحولی محرومیت هیجانی

  • مادر نامهربان و سردمهر است. کودک را به اندازه‌ی کافی بغل نمی‌کند و او را در آغوش نمی‌گیرد.
  • کودک احساس نمی‌کند از سوی افراد مهم زندگی اش، دوست داشته شده و ارزشمند است به عبارتی احساس ارزشمندی نمی‌کند.
  • مادر به اندازه‌ی کافی برای کودک وقت نمی‌گذارد و به او توجه نمی‌کند.
  • مادر اصلاً از نیازهای کودکش آگاه نیست. برای مادر، همدلی با دنیای کودک سخت است. واقعاً نمی‌تواند با کودک ارتباط برقرار کند.
  • مادر نمی‌تواند کودک را آرام کند. بنابراین کودک نمی‌تواند خودش را آرام کند یا تسکین دهی دیگران را بپذیرد.
  • والدین، کودک را راهنمایی نکرده اند یا حس جهت مندی را در او تقویت نکرده اند. والد، فرد مستقل و قدرتمندی نبوده است که کودک به او پناه ببرد.

یک تجربه از تله‌ی زندگی محرومیت هیجانی

نشانه ها و ویژگی های این تله عبارتند از:

  • نیازهای خودتان را به شریک زندگی تان نمی‌گویید و بعد از اینکه نیازهایتان برآورده نشدند، احساس ناامیدی و سرخوردگی می‌کنید.
  • احساس های خود را به شریک زندگی تان بازگو نمی‌کنید و بعد از اینکه درک نشدید، احساس سرخوردگی و ناامیدی می‌کنید.
  • همیشه خودتان را قوی و بی نیاز نشان می‌دهید و بنابراین همسرتان پی به نیازهای شما نمی‌برد.
  • احساس ناکامی و محرومیت می‌کنید اما لام تا کام حرف نمی‌زنید. بنابراین کینه جویی شما گل می‌کند.
  • عصبانی و پرتوقع هستید.
  • دائم شریک زندگی تان را به دلیل توجه ناکافی، سرزنش می‌کنید.
  • سرد، نجوش، نامهربان و دست نیافتنی می‌شوید.
  • در سواد رابطه‌ی عاطفی خود مشکل دارید به همین جهت به چالش های بی شماری در رابطه برمی خورید.

 

یک تجربه از تله ی زندگی محرومیت هیجانی

 

نتیجه:

پس اگر به  این نتیجه رسیدید که دیگران در تمام روابط ، شما را از لحاظ احساسی دست کم می‌گیرند نشانگر این است که در این تله، گرفتار شده اید. در صورتی که نشانه ها، ویژگی ها و همچنین ریشه های تحولی این تله یا طرحواره در مورد شما صدق می‌کند،

با تله‌ی محرومیت هیجانی آشنا شوید و برای تغییر آن اقدام کنید که در مقاله های بعد به راهکارهایی جهت تغییر این تله می‌پردازیم. شناسایی این الگوها در خود و همچنین تلاش برای تغییر آن می‌تواند موجب تحول و بهبود زندگی تان شود.

تغییر تله آسیب پذیری

تغییر تله آسیب پذیری

تغییر تله آسیب پذیری :

به هر جای زندگی ام که نگاه می کنم افکارم بدین گونه بوده است که؛ مورد حمله قرار می گیرم و یا به هر شکلی به من آسیب می رسد در واقع همیشه از هر واقعه یا کاری که می خواهم انجام بدهم، فاجعه می سازم. تمام اشکالی که ممکن است به من آسیب برسد را تصویرسازی می کنم.

روان شناسان می گویند:((دچار تله آسیب پذیری هستم.))

به دنبال راهکار برای تغییر این تله آسیب پذیری هستم.

در این مقاله قصد داریم به راهکارهایی جهت تغییر تله آسیب پذیری بپردازیم.

مراحل تغییر تله آسیب پذیری

مراحل تغییر تله آسیب پذیری عبارتند از:

  1. ریشه های تحولی تله ی زندگی تان را درک کنید.
  2. فهرستی از ترس های خود تهیه کنید.
  3. موقعیت های ترس برانگیز را طبق سلسله مراتب، نظم بدهید.
  4. افراد صمیمی زندگی تان(مثل همسر، فرزند و اعضای خانواده) را ملاقات کنید و از آنها بخواهید برای برخورد جدی و اساسی با ترس هایتان به شما کمک کنند.
  5. احتمال وقوع حوادث ترس برانگیز را بررسی کنید.
  6. برای هر کدام از ترس های خود، کارت آموزشی تهیه کنید.
  7. با کودک درون حرف بزنید. برای کودک درون، والدی توانمند و شجاع باشید.
  8. تمرین های آرامش را انجام دهید.
  9. با استفاده از تکنیک تصویرسازی ذهنی بر علیه ترس ها، موضع بگیرید.

10. در زندگی واقعی بر ترس هایتان غلبه کنید.

11. برای هر کدام از این مراحل که با موفقیت پشت سر گذاشتید، به خودتان پاداش بدهید.

توضیح مراحل تغییر تله آسیب پذیری

1. ریشه های تحولی تله ی زندگی تان را درک کنید.

برای درک بهتر ریشه های تحولی دخیل در شکل گیری این تله آسیب پذیری به این سوال ها جواب بدهید: ((آیا والدین شما به ترس های افراطی و مرضی مبتلا بوده اند؟ آیا بیش از حد از شما حمایت می کرده اند؟ بر اثر تجارب خانوادگی در چه حوزه ای(بیماری، مسافرت، پول، از دست دادن کنترل) آسیب پذیر هستید؟))

معمولاً ریشه ی تحولی این تله ی زندگی کاملاً واضح است. شما ممکن است قبل از شروع درمان به این عوامل پی برده اید. بینش یابی از این عوامل بی نهایت مهم است. اگر چه بینش یافتن به عوامل دخیل این تله آسیب پذیری در مقایسه با بینش یابی از عوامل موثر در شکل گیری سایر تله های زندگی، اثر درمانی کمتری دارد.

اما نباید به صرف این اثرگذاری کمتر، از این مرحله به سادگی گذشت. بینش یابی، جایگاه خوبی برای شروع درمان است اما نباید هدف نهایی درمان محسوب شود. بینش یابی برای تغییر، لازم است، اما کافی نیست.

 

2. فهرستی از ترس های خود تهیه کنید.

با دیدگاه عینی تری به ترس های خود بنگرید. به رفتارهای تسلیمی(مراقبت افراطی از خویشتن) و شگردهای فراری و اجتنابی(موقعیت گریزی) دقت کنید تا به ترس های خود پی ببرید.

جدولی پنج ستونی تهیه کنید. در ستون اول، موقعیت های ترس برانگیز را بنویسید مثل مترو، شب، پول خرج کردن، مکان های آلوده و کثیف در ستون دوم، میزان ترس خود را بنویسید(بر اساس صفر تا ۱۰۰). صفر به معنای نبود ترس است و صد به معنای بیشترین حد ممکن.

سپس در ستون سوم، میزان تمایل خود به اجتناب و فرار از این موقعیت را ذکر کنید. ستون چهارم مربوط به خودحمایت گری های افراطی است که برای کاهش ترس ها انجام می دهید. و بالاخره در ستون پنجم باید بنویسید که چگونه اعضای خانواده را وادار می کنید که از شما به شدت حمایت کنند.

جدول را برای تمام موقعیت های ترس برانگیز تکمیل کنید. به این نکته دقت کنید که چگونه تله آسیب پذیری، شما را وادار به شگردهایی خاص می کند عملاً حکم به بقای خودش می دهد.

 

3. موقعیت های ترس برانگیز را طبق سلسله مراتب، نظم بدهید.

در این گام باید ترس های خود را بر اساس میزان دشواری مرتب کنید. می توانید برای راحت شدن کار هر کدام از ترس های خود را به چند قسمت تقسیم کنید. آن گاه این ترس ها را بر اساس اضطراب برانگیزی در مقیاس صفر تا صد جای دهید. سرانجام ترس ها را از آسان به سخت تنظیم کنید.

دست تان برای جزئی نگری در هر موقعیت ترس برانگیز، باز است. دقت کنید با این کار، ابهت ترس های خود را می شکنید. به یاد داشته باشید که بایستی مواردی را بنویسید که قابلیت اجرایی داشته باشند.

تدوین این سلسله مراتب باعث می شود که هر دو مشکل خود(فرارها و حمایت های افراطی) را به تدریج کنار بگذارید. آن گاه می توانید به تدریج بر این مشکلات غلبه کنید. بایستی خود را با این موقعیت ها رودررو سازید.

 

4. افراد صمیمی زندگی تان(مثل همسر، فرزند و اعضای خانواده) را ملاقات کنید و از آنها بخواهید برای برخورد جدی و اساسی با ترس هایتان به شما کمک کنند.

طرح و نقشه ی اجرایی خود را برای غلبه بر ترس ها با اطرافیان در میان بگذارید. به آنها بگویید که قرار است بر آسیب پذیری های خود فایق آیید. از دوستان صمیمی و اعضای خانواده بخواهید که شما را در انجام این کار مهم، یاری کنند.

حتی می توانید از آنها بخواهید که به تدریج دست از حمایت های خودشان بردارند تا شما پی ببرند که بدون کمک افراطی دیگران نیز می توانید فعالیت های عادی زندگی را انجام بدهید.

دیگران را تشویق کنید که از احساس آسیب پذیری خودشان با شما حرف بزنند. منظور کسانی است که قبلاً مشکل شما را داشته اند و در حال حاضر توانسته اند شر مشکل را از سر خود کم کنند.

بیشتر زوج ها نمی توانند دست از حمایت افراطی از یکدیگر بردارند، به دلیل اینکه زوج ها در تعامل چرخه ای، یکدیگر را وادار به این نقش ها می کنند. اما حمایت افراطی و نگرانی مداوم درباره ی همسر، کاری سخت و طاقت فرسا می شود که بالاخره روزی کاسه صبر آنها لبریز می گردد. البته منظور از دست کشیدن از حمایت افراطی خود را به حد طبیعی برسانید.

به دلیل حاکمیت بی چون و چرای تله ی زندگی، شما در انتخاب همسر به سمت کسانی گرایش دارید که تله ی زندگی تان را تقویت کنند. علاوه بر این، پس از انتخاب چنین فردی، وادارش می کنید که از شما سخت حمایت کند و مراقبتان باشد.

اگر خواهان غلبه بر تله ی زندگی هستید بایستی همسرتان را مجاب کنید که دست از حمایت افراطی بردارد.

 

5. احتمال وقوع حوادث ترس برانگیز را بررسی کنید.

افرادی که در دام تله آسیب پذیری افتاده اند در احتمال وقوع حوادث ترسناک، اغراق می کنند. شما برای قضاوت درباره ی احتمال وقوع حوادث ترسناک به حس شهودی خود متکی هستید.

به همین دلیل میزان احتمال خطر را خیلی بالا برآورد می کنید. مشکل از همین جا آب می خورد زیرا شهود شما به شدت زیر نفوذ و سیطره ی تله ی زندگی است.

برای رهایی از شر این شهود ترس برانگیز و اضطراب زا باید احتمال وقوع حوادث را دقیق تر ارزیابی کنید. بایستی برای ارزیابی دقیق تر، از دیگران نظرخواهی کنید، درباره ی نگرانی مطالعه کنید و به جمع آوری اطلاعات دقیق تر بپردازید. هر چقدر ارزیابی شما از موقعیت دقیق تر باشد، اضطراب شما کمتر می شود.

برای هر کدام از موقعیت های ترس برانگیز، جدولی را تکمیل کنید. در ستون اول، موقعیت ترس برانگیز را بنویسید. در ستون دوم، بنویسید بر اساس شهود خود، احتمال وقوع حادثه را چقدر تخمین می زنید. در ستون سوم پس از اینکه از دیگران اطلاعات گرفتید و مطالبی را مطالعه کردید، آن گاه درصد احتمال وقوع حادثه را بنویسید. از کسانی اطلاعات بگیرید که تله آسیب پذیری ندارند.

اگر از افرادی شبیه به خودتان سوال کنید، فکر شما مدام تایید می شود. راه عوض کردن تفکر این است که از کسانی اطلاعات بگیریم که طرز فکرشان با ما فرق می کند.

اغراق سازی شما ریشه در گرایش تان به فاجعه سازی دارد. شما بدترین و فاجعه بارترین پیامد ممکن را در نظر می گیرید. در واقع، احتمال وقایع فاجعه بار در حین حمله ی وحشت زدگی، بسیار پایین است.

 

6. برای هر کدام از ترس های خود، کارت آموزشی تهیه کنید.

کارت آموزشی را تدوین کنید تا یادتان نرود که در برابر افکاری که تله ی زندگی در ذهن شما پدید می آورد، روشی برای مقابله در دست داشته باشید. کارت اموزشی به شما یادآوری می کند که دست از فاجعه سازی بردارید و کمتر به دامن امن اجتناب و حمایت گری افراطی از خویشتن پناه ببرید.

 

نمونه ای از کارت آموزشی مربوط به تله آسیب پذیری:

به خوبی می دانم اگر بخواهم همین الان سوار آسانسور شوم، ترس از آتش سوزی یا گیر  افتادن در آسانسور مرا از این کار دور می کند. اگرچه می ترسم، اما احتمال وقوع چنین حوادثی خیلی کمتر از آن چیزی است که من تصور می کنم.

ترس من به دلیل فعال شدن تله آسیب پذیری است. همین تله ی زندگی باعث می شود که در ترس خود مبالغه کنم.

با وجود اینکه می ترسم، اما به هر طریقی که شده خودم را مجبور می کنم تا از آسانسور استفاده کنم و افکارم را به محک تجربه بگذارم. تجربه، بهترین معیار ارزیابی افکار است.

می دانم که اگر سوار آسانسور شوم، دوست دارم طبقه ها را بشمارم و با این کارم احساس امنیت کنم. این احساس امنیت، کاذب است. باید بدون دست زدن به این فعالیت ها، احساس امنیت کنم. اگر چه همین الان افکاری در ذهنم راه می افتند و می خواهند من به این کار ادامه ندهم، اما این کار را رها می کنم.

هر گاه احساس کردید تله ی زندگی فعال شده است، کارت آموزشی را مطالعه کنید. با این شیوه در برابر تمایل به فاجعه سازی ایستادگی می کنید. با استفاده از این کارت به تدریج بهتر می توانید احتمال وقوع حوادث را تخمین بزنید، با موقعیت ها رو به رو می شوید، آرام آرام از اضطراب شما کم می شود و احساس امنیت می کنید.

 

7. با کودک درونتان حرف بزنید. برای کودک درون، والدی توانمند و شجاع باشید.

احساس هایی را که تجربه می کنید از همین کودک درون نشات می گیرند. شما باید آن بخش از ذهن تان که نقش والد را بر عهده دارد چنان قوی کنید که به حمایت از این کودک ترسو و آسیب پذیر بپردازد. برای این کار می توانید از تکنیک های تصویرسازی ذهنی استفاده کنید.

در واقع می توانید خاطره یا تصویری از دوران کودکی را به یاد بیاورید که دچار احساس آسیب پذیری و ترس شده باشید، به ذهنتان فشار نیاورید. فقط چشم های خود را ببندید و سعی کنید خاطره ای را به یاد بیاورید که چنین احساسی داشته اید.

زمانی که توانستید در این تصویر ذهنی، احساس آسیب پذیری را به خوبی درک کنید، ان گاه می توانید خودتان را به عنوان فردی بزرگسال وارد تصویر ذهنی کنید و به کودک وحشت زده، ارامش خاطر بدهید. در این تصویر ذهنی تلاش کنید کودک وحشت زده، احساس آرامش کند.

هر زمان که تله ی زندگی تان فعال شد به عنوان بزرگسال عاقل و بالغ وارد تصویر ذهنی بشوید. به خودتان دلداری بدهید که خطری شما را تهدید نمی کند. به کودک درون خود اطمینان خاطر بدهید که در چنین مواقعی پشتیبان او هستید و برای او پایگاهی امن به شمار می روید.

 

8. تمرین های آرامش را انجام بدهید.

تکنیک های آرامش هم می توانند بر ذهن شما اثر بگذارند و هم بر جسم شما. تکنیک های آرامش علاوه بر اینکه واکنش های بدنی اضطراب را کاهش می دهند، فاجعه سازی ذهنی را نیز بی اثر می کنند.

در این قسمت به شیوه ی انجام یکی از تکنیک های ساده ی آرامش می پردازیم. یکی از این شیوه ها، تنفس دیافراگمی است. معمولاً در هنگام تجربه به احساس های ناخوشایند مثل اضطراب، عمل دم و بازدم، سریع انجام می شود. همین نفس نفس زدن باعث به هم خوردن تعادل اکسیژن و دی اکسید کربن خون می گردد. در حمله ی وحشت زدگی عملاً این تعادل به هم می خورد. شما با تنفس دیافراگمی این تعادل را دوباره برقرار می کنید.

برای تنفس عمیق باید این موارد را رعایت کنید:

  • عمل دم را از بینی و عمل بازدم را از دهان انجام دهید.
  • در حین دم باید دهان بسته باشد.
  • عمل بازدم را به آرامی انجام دهید.
  • در یک دقیقه نباید بیشتر از ۸بار تنفس کنید(البته به یاد داشته باشید که در ابتدای شروع این روش، انجام چنین کاری برای شما سخت است. در اثر تمرین مداوم به این مهم دست پیدا می کنید).
  • در حین دم و بازدم، باید قفسه سینه شما حرکت کند.

در حین عمل بازدم، کلمه ای را زیر لب بازگو کنید که برای شما آرامش بخش است. با انجام این کار انگار به بدن و ذهن خود یاد می دهید که با شنیدن این کلمه، احساس آرامش کند.

هر گاه احساس کردید که تله آسیب پذیری فعال شده است، با استفاده از روش آرامش عملاً به آن رو دست بزنید.

 

9. با استفاده از تکنیک تصویرسازی ذهنی بر علیه ترس ها، موضع بگیرید.

تکنیک های تصویرسازی ذهنی نقش برجسته ای در فعال شدن تله ی زندگی بازی می کنند. شما نه تنها در سطح فکر دست به فاجعه سازی می زنید بلکه تصاویر ذهنی شما نیز ته رنگی از فاجعه سازی دارند. گاه چنان این تصاویر واضح و روشن هستند که شما را سخت می ترسانند.

از شما می خواهیم که تکنیک تصویرسازی مقابله ای را به کار بگیرید. به جای اینکه بدترین وقایع را تصور کنید، روند تصویرسازی را به سمتی ببرید که حاکی از مقابله ی شما با مشکلات است. در تصویرسازی مقابله ای، تجسم کنید که بدون حمایت دیگران توانسته اید بر ترس ها غلبه کنید.

به یاد داشته باشید که منظور از تصویرسازی مقابله ای این نیست که در ذهن خود به مثبت اندیشی بپردازید، بلکه منظورمان این است که تصویری واقع بینانه در ذهن خود شکل بدهید که شما با سختی بر ترس هایتان غلبه می کنید.

می توانید ترس های خود را به صورت سلسله مراتبی بنویسید. از ساده ترین ترس شروع کنید. ساده ترین ترس را تجسم کنید و پس از اینکه دچار علائم اضطراب شدید، تکنیک آرامش را به کار بگیرید. سپس از اینکه میزان اضطراب برانگیزی ساده ترین ترس کم شد، به ترس بعدی بپردازید. به این روش در روان شناسی، حساسیت زدایی منظم گفته می شود.

با استفاده از این شیوه به تدریج می توانید بر ترس های خود غلبه کنید. قبلاً در موقعیت های ترس برانگیز، ذهن شما مملو از تصاویر فاجعه بار و ناخوشایند می شد. در حال حاضر به دلیل به کارگیری این روش ها در کنار تصاویر ناخوشایند، تصاویر خوشایند آرامش بخش نیز به ذهنتان خطور می کنند.

 

10. در زندگی واقعی بر ترس هایتان غلبه کنید.

تا به حال شما توانسته اید به دستاوردهای مهمی دست یابید، اما اوج موفقیت شما در این است که رفتارتان تغییر کند. توانمندترین روش  برای تغییر تله ی زندگی، تغییر رفتار است. شما طبق عادت به فرار یا تسلیم روی می آورید.

رفتارهای تسلیمی و فرار دقیقاً مثل این هستند که شما می خواهید درختی را خشک کنید  اما هر روز به آن آب می دهید و به آن رسیدگی می کنید. اگر دوست دارید درخت را خشک کنید، نباید به آن اب بدهید. هر چقدر بیشتر با موقعیت ها رو به رو شوید توانمندی و تسلط شما بیشتر می شود. به دنبال این تسلط، احساس امنیت بیشتری تجربه خواهید کرد.

برای غلبه بر ترس های واقعی زندگی تان باز هم از روش سلسله مراتبی استفاده کنید. از ترس های ساده شروع کنید. تا زمانی که بر این ترس ساده غلبه نکرده اید به ترس های دیگر نپردازید. برای رو به رو شدن با ترس ها می توانید از تکنیک های آرامش، کارت مقابله ای و حمایت از کودک درون استفاده کنید.

 

11. برای هر کدام از این مراحل که پشت سر گذاشته اید، به خودتان پاداش بدهید.

پاداش دهی به خود را دست کم نگیرید. پاداش دهی به خود باعث انگیزه افزایی و امیدآفرینی می شود. به دلیل پشت سر گذاشتن هر تمرین موفقیت آمیز، به خودتان تبریک بگویید. با این کار به کودک درون اعتبار و ارزش قائل می شوید که با ترس هایش رو به رو شده است.

شما سزاوار تحسین و تعریف هستید. به یاد داشته باشید که طی کردن این مراحل ، کار چندان آسانی نبود.به خودتان متذکر شوید که چقدر از این ترس ها در اثر به کارگیری این تکنیک ها، جنبه ی مبالغه آمیزشان را از دست دادند.

نتیجه:

پاداش واقعی غلبه بر تله آسیب پذیری، دست یابی به چشم اندازی سالم در زندگی است. شما فرصت های زیادی را از دست دادید که در حال حاضر به دلیل این چشم انداز وسیع، غصه آنها را نمی خورید و در پی فرصت شناسی هستید.

اگر به تنهایی نمی توانید بر تله ی زندگی خود غلبه کنید از فردی صاحب صلاحیت کمک بگیرید. تله آسیب پذیری، عرصه را بر شما تنگ می کند. لذت سفر برای رهایی از تله آسیب پذیری، بازگشت به زندگی واقعی است.

معرفی کتاب نیایش

معرفی کتاب نیایش

کتاب نیایش گاندی

در این کتاب، مهم ترین نوشته های (گاندی) از میان نامه ها، مقاله و کتاب هایی که طی ۵۰ سال به نگارش درآمده اند، گلچین شده است.
در واقع نوشته ها و گفته های (گاندی) درباره سیر و سلوک معنوی و رابطه با خداوند است که در این کتاب در ۴ قسمت بیان شده است.
این ۴ بخش عبارتند از؛

  • معنا و ضرورت نیایش
  • شکل و روش های نیایش
  • تکرار نام خدا
  • و…

این کتاب برای چه افرادی مناسب است

  • برای تمام افرادی که می خواهند بدانند نیایش واقعی چیست.
  • برای تمام افرادی که کنجکاوند بدانند مذهب چیست و به راستی چه می گوید.
  • برای افرادی که نسبت به مذهب خاصی تعصب دارند.
  • برای افرادی که نمی توانند بر نفس خود غلبه کنند.
  • برای تمام کسانی که روش نیایش کردن را نمی دانند.
  • برای تمام افرادی که نسبت به شخصیت (گاندی) کنجکاوند.
  • برای تمام افرادی که با شکل ها و روش های نیایش و عبادت به طور حقیقی آشنا نیستند.
  • برای افرادی که نسبت به سکوت کردن مقاومت دارند.
  • برای افرادی که سوال های زیادی در رابطه با مذهب، نیایش، عبادت و … دارند.
تله آسیب پذیری چیست؟

تله آسیب پذیری چیست ؟

تله آسیب پذیری چیست :

  • نمی توانم ذهن خودم را از این فکر خلاص کنم که هر لحظه ممکن است اتفاق بدی بیفتد.
  • احساس می کنم هر لحظه می تواند حادثه ای ناگوار رخ بدهد.
  • نگرانم که آواره ی خیابان ها شوم یا بی خانمان گردم.
  • دچار حملات شدید اضطراب می شوم.
  • خیلی نسبت به احساس های جسمی ام آگاهی دارم و نگرانم که مبادا این احساس ها، دلیل بیماری باشند.

و…..

اگر جملات بالا برای شما آشناست، دچار تله آسیب پذیری هستید که در این مقاله قصد داریم به توضیح این تله یا طرحواره بپردازیم.

سرفصل ها:

  • یک تجربه از تله آسیب پذیری
  • چه تجربه هایی منجر به شکل گیری تله آسیب پذیری می شوند؟
  • حوزه های آسیب پذیری کدامند؟
  • چگونه و با چه شرایطی دچار تله آسیب پذیری می شوم؟
  • نشانه ها و ویژگی های افراد دارای تله آسیب پذیری چیست؟

  

یک تجربه از تله آسیب پذیری

رابرت: سی و یک سال داشت و از حملات اضطرابی شدید(وحشت زدگی) رنج می برد.

زمانی که رابرت به کلینیک ما آمد کاملاً آشفته بود. آشفتگی او چنان بود که نمی توانست آرامش خود را حفظ کند و حرف بزند.

رابرت: واقعاً کلافه شده ام، به توصیه و اصرار دکتر به اینجا مراجعه کردم. دکترها سر در نمی آورند که مشکل من چیست. دائم کلمه اضطراب را تحویل من می دهند. هی مدام می گویند مشکل تو عصبی است و باید به روان شناس مراجعه کنید(با لحن تحقیر آمیز).

درمانگر: نظر خود شما چیست؟

رابرت: به نظرم ریشه ی مشکل من جسمی است ولی هیچ متخصصی نتوانسته است علت مشکل من را پیدا کند.

رابرت دچار حملات وحشت زدگی شده بود.

رابرت: ناگهان حمله شروع می شود. دست خودم نیست. انگار دارم قبض روح می شوم. قلبم تند تند می زند. نفس کم آوردم. گیج می شوم. همه چیز غیرواقعی و گنگ به نظر می رسد.

درمانگر: در همان لحظه چه احساسی دارید؟ وقتی دچار حمله ی اضطرابی می شوید به چی فکر می کنید؟

رابرت: احساس می کنم هر لحظه روانی می شوم. انگار دارم دیوانه می شوم و مثل این است که عقلم را از دست می دهم.

برخی اوقات این فکر به ذهن رابرت خطور می کرد که دچار تومور مغزی یا مشکل قلبی شده است.

رابرت: مدت ها هر وقت دچار این حالت می شدم به اورژانس بیمارستان مراجعه می کردم. مشتری پروپاقرص بخش مراقبت های ویژه بودم. تمام فکر و ذکرم این بود که دچار حمله ی قلبی یا تومور مغزی شده ام. فکر می کردم که دارم می میرم.

درمانگر: منظورتان این است که الان اعتقاد ندارید که مشکل شما به دلیل ابتلا به تومور مغزی و حمله ی قلبی است؟

رابرت: راستش هنوز برخی اوقات این فکرها به ذهنم خطور می کنند. فکرهای مزخرف زیادی توی ذهنم می چرخد. از اینکه فکر کنم علت مشکل من تومور مغزی است، بدجور می ترسم. مدام خودم را دلداری می دهم که روزی، مشکل من حل می شود. فقط نتوانستم خودم را از چنگال این فکر رها کنم که در اثر این بیماری عقلم را از دست می دهم.

درمانگر: منظورتان چیست که عقل تان را از دست می دهید؟

رابرت: منظورم این است که نکند در اثر این بیماری ناگهان دست به رفتارهای دیوانه وار بزنم مثل جیغ زدن در جمع یا در اثر این بیماری دچار توهم شوم و تا ابد خوب نشوم.

وقتی از رابرت پرسیدیم که آیا تا به حال مرتکب چنین رفتارهایی شده است، پاسخ داد که تا به حال دست به چنین رفتارهایی نزده است. او می ترسید که مبادا روزی دست به چنین رفتارهایی بزند.

چه تجربه هایی منجر به شکل گیری تله آسیب پذیری می شوند؟

احساس اولیه ای که به تله آسیب پذیری ربط دارد، اضطراب است. هر لحظه احساس می کنید که فاجعه ای در راه است و فکر می کنید در اثر بروز حوادث فاجعه بار، راهکارهای متداول و معقول شما نمی توانند در این موقعیت ها، گره گشا شوند.
این تله آسیب پذیری از دو جهت عرصه را بر شما تنگ می کنند. از یک سو احتمال بروز خطر را بالا می برد و از سوی دیگر، ظرفیت و توان مقابله را در شما کم می کند. افراد ترس های زیادی تجربه می کنند که محتوای این ترس ها بستگی به تله آسیب پذیری دارد.

 

حوزه های آسیب پذیری کدامند؟

در این قسمت به چهار حوزه ی مختلف می پردازیم که اکثراً افراد گرفتار تله آسیب پذیری از آنها رنج می برند. ممکن است ترس های شما به بیشتر از یک حوزه سرایت کرده باشد.

حوزه های آسیب پذیری:

  • سلامتی و بیماری

  • خطر

  • فقر

  • از دست دادن کنترل

  • سلامتی و بیماری: اگر با این نوع آسیب پذیری اشتغال ذهنی دارید، احتمالاً دچار خودبیمارانگاری شده اید. شما مدام نگران سلامتی خود هستید. این نگرانی شاید برخی اوقات به وسواس درباره ی سلامتی نیز تبدیل شود. علی رغم اینکه پزشکان به شما درباره ی سلامتی تان اطمینان خاطر می دهند اما شما مطمئن هستید که دچار بیماری های علاج ناپذیر مثل سرطان،MS یا بیماری های مرگبار دیگری شده اید.

بیشتر افرادی که دچار حملات وحشت زدگی می شوند در این حوزه از آسیب پذیری، مشکل دارند. شما مدام وضعیت جسمی خود را بررسی کنید تا به وجود علائم بیماری پی ببرید. نسبت به بدن خود حساس هستید. هر احساس عجیب و بی ربطی را که در بدن خود تجربه کنید، بالقوه می تواند آغازگر حمله ی وحشت زدگی باشد.

ممکن است چنین احساسی، گذرا باشد، اما شما نمی توانیدبی خیال آن شوید. فعالیت ها، احساس ها و شرایطی که مردم به سادگی از کنار آنها می گذرند برای شما ممکن است سرآغاز حمله ی وحشت زدگی باشد. عواملی مثل گرما، سرما، ورزش، عصبانیت، مصرف دارو، رابطه ی جنسی و رفتن به کوه می تواند در حکم محرک حمله ی وحشت زدگی عمل کنند.

تمام فکرهای افراد مبتلا به حملات وحشت زدگی با این سوال کلیدی شروع می شوند؛ ” چی می شود اگر؟” شما سخت ، گوش به زنگ احتمال وجود هر علامتی دال بر بیماری هستید. سخت به دنبال افزایش اطلاعات پزشکی خود هستید یا ممکن است از آن طرف بام افتاده باشید، یعنی کاملاً از نام بردن بیماری ها و شنیدن یا مطالعه ی اخبار پزشکی خودداری ورزید. شما از اینکه بیمار شوید به شدت می ترسید. ممکن است این ترس چنان شما را در چنبره ی خود بگیرد که حتی به پزشک هم مراجعه نکنید. اما شما از این روش ها هیچ طرفی برنمی بندید، زیرا ذهن شما مدام مشغول موضوع بیماری است.

ممکن است در قالب پیشگیری، اصلاً دست به فعالیت های منجر به حملات وحشت زدگی نزنید.

ممکن است شما هم در چنگال این تله آسیب پذیری افتاده باشید. اگر این گونه باشد، از نظر جسمی خودتان را سخت شکننده و اسیب پذیر می دانید. شاید در دوران کودکی زیاد بیمار می شده اید و در حال حاضر ترس شدیدی از بیماری دارید. ممکن است زمانی که در سن کودکی بودید، والدین تان بیمار بوده اند و شما در حال حاضر سخت از بیمار شدن می ترسید.

  • خطر: اگر در این زمینه، آسیب پذیر باشید مدام نگران هستید که مبادا امنیت خودتان و نزدیکانتان به خطر بیفتد. شما دنیا را جای ناامن و خطرناکی می دانید.

زمانی که میزان خطر را بیش برآورد می کنید، آرامش و آسایش از زندگی شما رخت برخواهد بست. در این قبیل موارد، شما همیشه مواظب و مراقب هستید که مبادا خطری امنیت شما را تهدید کند. هر لحظه احساس می کنید کسی به شما حمله می کند.

از حوادث ناگواری مثل تصادف رانندگی و سقوط هواپیما می ترسید. این حوادث پیش بینی ناپذیر و کنترل ناپذیر هستند. بنابراین چاره ی کار  را در این دیده اید که عطای مسافرت رفتن را به لقای آن ببخشید.

این تله آسیب پذیری، سخت ملال آور و خسته کننده است. مدام گوش به زنگ هستید و عقیده ی راسخ دارید که اگر شش دانگ حواستان جمع نباشد اتفاق ناگواری برای شما می افتد.

  • فقر: کودکانی که در دهه ی ۱۹۳۰ به دنیا آمدند و زندگی خود را آغاز کردند به دلیل رکود اقتصادی بزرگ به اصطلاح می گویند دچار ذهنیت افسرده ساز شده اند. اگر شما در حوزه ی فقر، آسیب پذیر باشید نگرانی مالی یک آن، ذهن شما را راحت نمی گذارد. به گونه ای غیرواقع بینانه می ترسید که مبادا ورشکست و آواره ی خیابان ها شوید.

مهم نیست که وضعیت مالی شما چگونه باشد و چقدر درآمد داشته باشید، شما در هر حال نگران هستید. تصور می کنید مرز باریکی بین ثروتمندی و فقر وجود دارد. شما هر لحظه احتمال می دهید که تمام سرمایه خود را بر باد بدهید و به دام فقر بیفتید.

شما به دلیل وجود نگرانی و ناامنی درونی، مدام به فکر پشتوانه مالی هستید. فکر می کنید پس انداز مالی می تواند برای شما قوت قلب باشد. احساس می کنید اگر فلان قدر پول داشته باشید آن گاه خیالتان راحت می شود. زهی خیال باطل. روز به روز بر پس انداز خود

می افزایید، اما نگرانی مالی دست از سر شما برنمی دارد. چنان نگران مسائل مالی هستید که اگر اندکی پول خرج کنید، سخت دچار اضطراب می شوید.

پول خرج کردن برای شما کاری بسیار دشوار است. پولی را که به هزار زحمت به دست آورده اید حاضر نیستید به راحتی آب خوردن خرج کنید.

بی دلیل نگران مسائل مالی هستید، حتی زمانی که حساب پس انداز شما کافی است. با نگرانی اخبار اقتصادی را دنبال می کنید، حتی زمانی که وضعیت اقتصادی مملکت رو به راه است. نگران افراد خانواده هستید که مبادا شغلشان را از دست بدهند و بیکار شوند، حتی زمانی که احتمال وقوع چنین اتفاقی کم است. ممکن است به فکر این باشید که بیمه از کار افتادگی یا سایر بیمه ها را سفت و سخت دنبال کنید.

کنترل وضعیت مالی برای شما خیلی مهم است. اعتقاد راسخ دارید که اگر حساب مالی خود را کنترل نکنید، ممکن است بی رویه پول خرج کنید و به وضعیت فلاکت باری بیفتید. در زمینه مسائل مالی بسیار محافظه کارانه عمل می کنید. در زمینه مسائل مالی، خطرپذیر نیستید و دوست دارید که به هر ترفندی که شده روز به روز بر میزان دارایی خودتان بیفزایید.

جهان امروز به گونه ای است که برای هر کاری باید پول خرج کنید. اما شما اعتقاد دارید که ممکن است ناگهان تمام ثروت خود را از دست بدهید. به همین دلیل مدام برای روز مبادا، پول پس انداز می کنید.

  • از دست دادن کنترل: این نوع ترس های فاجعه بار بیشتر ماهیت روان شناختی دارند. به عبارتی شما از دیوانه شدن و از دست دادن کنترل تان می ترسید. ترس از دیوانه شدن و ترس از دست دادن کنترل در حملات وحشت زدگی شیوع زیادی دارند.

شاید شما از مبتلا شدن به بیماری  و از دست دادن کنترل تان بترسید. به طور کلی اگر چه ممکن است ترس های شما متنوع باشد، اما همه ی ترس ها تابع همان ساز و کار پیدایش ترس در حملات وحشت زدگی هستند: حس درونی ترس، شما را به سمت فاجعه سازی سوق می دهد. فاجعه سازی روند احساس های اولیه را تشدید می کند.

با توجه به این چهار دسته ها یا حوزه ای که توضیح دادیم متوجه شدید که مرکز ثقل این ترس ها، افکار فاجعه آمیز هستند. فردی که سایه سنگین تله آسیب پذیری را بر سر خود احساس می کند، بدترین احتمال ممکن را مدنظر قرار می دهد و در مواقع مستولی شدن ترس، عین بچه ها نمی داند که باید چه کار کند.

در افراد مبتلا به اختلال وحشت زدگی، افکار فاجعه امیز باعث دامن زدن به حملات

وحشت زدگی می شوند. حمله ی وحشت زدگی، یک یا دو دقیقه طول می کشد و خود به خود فروکش می کند، اما افکار فاجعه آمیز بیشتر دوام می آورند. این افکار بعد از حمله ی وحشت زدگی دست از سر شما برنمی دارند: (( چی می شود اگر دیوانه شوم؟ چی می شود اگر کنترلم را از دست بدهم؟))

وجود همین افکار باعث می شوند که حمله ی وحشت زدگی که قاعدتاً باید یک تا دو دقیقه به طول بینجامد، بیشتر حاکم باشد. تازه مشکل جدی تر نیز از راه می رسد. افکار فاجعه آمیز بعد از اینکه حمله ی وحشت زدگی از بین می رود، تبدیل به افکار پیش گویانه ترس برانگیز می شوند. این افکار به اضطراب انتظاری منجر می شوند، بدین معنی که فرد تا حمله ی بعدی که نمی داند کی رخ می دهد مدام اضطراب دارد و نگران است.

شیوه ی مقابله ی فرار، نقش تعیین کننده ای در تقویت این تله آسیب پذیری دارد. افراد مبتلا به تله آسیب پذیری تقریباً از بسیاری از موقعیت ها اجتناب می کنند. اجتناب شما به تدریج دامن فعالیت های لذت بخش را می گیرد و شما را از لذت های بسیاری محروم می کند.

 

چگونه و با چه شرایطی دچار تله آسیب پذیری می شوم؟ (ریشه‌های تحولی تله‌ آسیب پذیری)

ریشه های تحولی تله‌ آسیب پذیری عبارتند از:

  1. ممکن است والدین تان به همین مشکل مبتلا باشند. والدین ترسو و محتاطی داشته اید یا در برخی از حوزه های خاص(مثل از دست دادن کنترل، بیماری، ورشکستگی و غیره) آسیب پذیر بوده اند.
  2. والدین تان سخت مراقب شما بوده اند. مدام درباره ی خطرات احتمالی به شما هشدار می داده اند. با این هشداردهی، شما به تدریج احساس کرده اید که بسیار ضعیف تر و بی کفایت تر از آن هستید که بتوانید از عهده ی چالش های زندگی روزمره برآیید(این تله آسیب پذیری می تواند با تله آسیب پذیری وابستگی ترکیب شود).
  3. والدین تان شما را به حال خودتان رها کرده اند و در دوران کودکی از نظر عاطفی، جسمی، مالی، روزگار خوبی نداشته اید(معمولاً این تجربه می تواند باعث شکل گیری تله آسیب پذیری محرومیت هیجانی و یا بی اعتمادی/بدرفتاری نیز شود).
  4. ممکن است در دوران کودکی سخت بیمار شده اید یا حادثه ی ناگواری برای شما پیش آمده است(مثل تصادف) که منجر به آسیب پذیری شما شده است.
  5. یکی از والدین را در حادثه ای دلخراش از دست داده اید و این حادثه باعث شده که دنیا را جایگاه ناامن و خطرناکی بدانید.

متداول ترین دلیل شکل گیری تله آسیب پذیری، داشتن والدینی است که خودشان همین مشکل را دارند. بر اساس فرآیند الگوگیری و مدل سازی، این تله ی زندگی در ذهن شما حک شده است.

 

نشانه ها و ویژگی های افراد دارای تله آسیب پذیری چیست؟

نشانه های تله آسیب پذیری:

  1. از آنجا که درباره ی ترس های خود اغراق می کنید اغلب اوقات در زندگی روزمره ی خود اضطراب دارید. احتمالاً دچار اضطراب فراگیر هستید.

2. نگران سلامتی  و بیماری هستید: الف) مدام یک پای ثابت آزمایشگاه ها و مطب های پزشکی هستید، ب) به دلیل اطمینان طلبی، حوصله ی افراد خانواده را سر می برید و ج) نمی توانید از زندگی خود لذت ببرید.

3. از آنجایی که تجربه ی حملات وحشت زدگی دارید، نسبت به احساس های بدنی و بیماری های احتمالی دچار اشتغال ذهنی هستید.

4. درباره ی ورشکستگی مالی، نگرانی نامعقول دارید. همین نگرانی باعث می شود که خسیس و پول پرست شوید. نمی توانید در زمینه ی مسائل مالی دست به خطر بزنید. در زمینه ی مسائل مالی تابع این ضرب المثل هستید: ((آهسته برو آهسته بیا تا گاوه شاخت نزنه.))

5. دست به هر کاری می زنید تا جان خود را از خطرات در امان نگه دارید. مسافرت نمی روید، بی خیال بسیاری از مکان ها به دلیل خطرزایی می شوید. زندگی تان محدود و کسالت بار می شود.

6. هر جا که احتمال بدهید خطر وجود دارد عطایش را به لقایش می بخشید. ممکن است سوار مترو نشوید یا با آسانسور کاری نداشته باشید زیرا احتمال دارد برای شما اتفاق بدی پیش بیاید.

7. از همسرتان می خواهید که از شما مراقبت کند. مدام دوست دارید همسرتان به شما اطمینان خاطر بدهد. همسرتان مثل فردی ایمنی بخش مجبور است همیشه همراه شما باشد. از این رو کاملاً به او وابسته می شوید، هر چند ممکن است از این وابستگی متنفر باشید.

8. در واقع اضطراب مزمن ممکن است شما را مستعد ابتلا به انواع و اقسام بیماری های روان تنی(مثل آسم، زخم معده، میگرن) کند.

9. به دلیل اینکه ذهن شما در چنبره ی بی رحم ترس ها گرفتار شده است، زندگی اجتماعی شما و فعالیت هایتان محدود می شوند. کارهای زیادی که دیگران به راحتی آب خوردن انجام می دهند، برای شما ناممکن، سخت و طاقت فرسا جلوه می کند.

10. از آنجا که همسر و اعضای خانواده تان مجبورند برای کاهش ترس هایتان با شما راه بیایند و مراعات حال شما را بکنند، سربار آنها هستید.

11. احتمالاً ترس هایتان را به بچه های خود منتقل می کنید.

12. ممکن است برای گریز از ترس هایتان دست به دامن شگردهای زیادی شوید. ممکن است دامنه ی این شگردها شما را به دام اختلال وسواسی_اجباری یا تفکر خرافی بیندازد.

13. برای کاهش اضطراب مزمن خود به مصرف خودسرانه داروها، باده گساری یا پرخوری پناه می برید.

نتیجه:

آیا شما و اطرافیانتان هم درگیر تله آسیب پذیری هستید و فکر می کنید که راه چاره ای نیست.
اولین راه چاره، شناخت نسبت به این تله است که در این مقاله به طور مفصل به آن پرداختیم.

تله طرد اجتماعی

تغییر تله طرد اجتماعی

ممکن است اگر جز افراد دارای تله ی طرد اجتماعی باشید، فکر کنید که رهایی از این تله و تغییر آن غیرممکن است اما خبر خوب اینجاست که تغییر کردن غیرممکن نیست و برای هر تله یا طرحواره ای که در ما شکل گرفته است، راهکارهایی جهت تغییر و غلبه بر آن وجود دارد.

در این مقاله قصد داریم به تغییر تله ی طردشدگی بپردازیم.

مراحل تغییر تله ی زندگی طرد اجتماعی

مراحل تغییر تله ی طرد اجتماعی عبارت است از؛

  1. ریشه های تحولی تله ی زندگی طرد اجتماعی را در دوران کودکی تان درک کنید. احساس حقارت و انزوای کودک درونتان را درک کنید.
  2. موقعیت هایی را بنویسید که در زندگی روزمره ی خود دچار احساس آشفتگی و اضطراب می شوید.
  3. موقعیت هایی را بنویسید که از آنها اجتناب می کنید.
  4. چنانچه در موقعیت هایی دچار احساس تنهایی و تفاوت می شوید و با جبران افراطی یا حمله ی متقابل، سعی در پنهان سازی این احساس ها دارید، سعی کنید این موقعیت ها را بنویسید.
  5. مراحل اول تا چهارم را بنویسید. سپس ویزگی هایی را بنویسید که باعث می شوند از دیگران منزوی شوید، احساس حقارت کنید یا آسیب پذیر جلوه کنید.
  6. اگر واقعاً مشکلات و کمبودهایی دارید که واقعی هستند، پس راهکارهایی را برای غلبه بر این مشکلات و کمبودها یا کاهش اثرات آنها پیدا کنید. به تدریج بر این مشکلات غلبه کنید.
  7. در اهمیت عیب ها و نقص هایی که نتوانسته اید تغیر بدهید، تجدید نظر کنید. منظور این است که دیدگاه خودتان را درباره ی عیب ها و نقص های تغیرناپذیر، عوض کنید.
  8. برای هر کدام از عیب ها و نقص های خود، کارت آموزشی تهیه کنید.
  9. از موقعیت های کاری و اجتماعی که اجتناب می کنید، سلسله مراتبی تهیه کنید. سعی کنید به تدریج به این موقعیت ها وارد شوید.
  10. وقتی در جمع به سر می برید سعی کنید آغازگر مکالمه با دیگران باشید.
  11. سعی کنید در گروه ها، شخصیت اصلی خودتان را بروز دهید و نقش بازی نکنید.
  12. دست از تلاش برای جبران افراطی حوزه های نادلپذیر، ناخوشایند و نامحبوب بردارید.

توضیحات مراحل تغییر تله ی زندگی طرد اجتماعی

 

1-ریشه های تحولی تله ی زندگی طرد اجتماعی را در دوران کودکی تان درک کنید. احساس حقارت و انزوای کودک درون تان را درک کنید.

ابتدا سعی کنید این احساس ها را تجربه کنید. اجازه بدهید که خاطرات دردناک و زجر آور دوران کودکی به ذهنتان بیایند. حس دردناک متفاوت بودن و طرد شدن های دوران کودکی  را که از قضا هضم شان برای شما سخت است، به خوبی تجربه و درک کنید. سعی کنید گوشه ی دنجی پیدا کنید و این خاطرات را به یاد بیاورید. کاملاًً قابل درک است که یادآوری این خاطرات برای شما دردناک باشد.

چشم های خود را ببندید و سعی کنید خاطرات دردناک مربوط به طردشدگی را تا جای ممکن با وضوح به یاد بیاورید. اگر یادآوری خاطرات دوران کودکی سخت است، می توانید یکی از تجارب فعلی خود را که سخت دچار شرمساری شده اید، به یاد بیاورید آن گاه این خاطره با خاطره ی دوران کودکی پل بزنید.

خاطرات دردناک دوران کودکی شما اغلب ته رنگی از تهدیدشدگی، ریشخند، تنهایی، جدایی و نامحبوبیت اجتماعی دارند.

خاطرات مربوط به طرد اجتماعی اغلب دردناک هستند. ما دوست داریم که مایه ی تسلی خاطر این کودک طرد شده باشیم. در این تصویرسازی ها خودتان را به عنوان فردی بزرگسال تجسم کنید که مایه ی آرامش و راحتی کودک درون شما می شود.

طرد اجتماعی، احساس تنهایی و سردمهری را به دنبال دارد. کودک درون تان را در آن فضای سرد و نامهربان، تنها نگذارید. قبل از اینکه به تصویرسازی خاتمه بدهید، خودتان را به عنوان فردی بزرگسال تجسم کنید و از کودک آسیب دیده حمایت کنید.

 

2-موقعیت هایی را بنویسید که در زندگی روزمره ی خود دچار احساس آشفتگی و اضطراب می شوید.

ابتدا موقعیت هایی را بنویسید که اگرچه دچار آشفتگی و اضطراب می شوید، اما از آنها فرار نمی کنید، ممکن است در این فهرست، موقعیت های زیادی قرار بگیرند، مثل مهمانی رفتن، ملاقات با افراد غریبه، صحبت با جنس مخالف، صحبت در حضور جمع، غذا خوردن در حضور جمع، گرفتن حق خود، ابراز احساسات.

حال جلوی هر کدام از این موارد بنویسید که چرا احساس می کنید متفاوت هستید و دیگران خوش ندارند شما را ببینند.

سپس جلوی هر ستون، بدترین حالت ممکن را بنویسید. دقیقاً بنویسید اگر پیش گویی های شما درست از آب دربیایند چه اتفاقی می افتند. سپس این سناریو را تجسم کنید. از چه فاجعه ای می ترسید؟ آیا مردم شما را مسخره می کنند؟

آیا دیگران دست رد به سینه شما می زنند؟ آیا دیگران پی به حقارت و خودکم بینی شما می برند؟ آیا می ترسید که آبروی نصفه و نیمه ی خودتان را از دست بدهید؟

 

3-موقعیت هایی را بنویسید که از آنها اجتناب کنید.

در این مرحله، موقعیت هایی را ذکر کنید که در تلاش هستید از آنها فرار کنید. منظور، موقعیت ها یا فعالیت هایی است که بیشتر مواقع یا اغلب اوقات از آنها اجتناب می کنید.

زمانی که فهرست شما تکمیل شد مثل مرحله ی قبل جلوی هر مورد دو ستون ترسیم کنید. ستون اول، مربوط به دلایل اجتناب شما از فعالیت هاست و ستون دوم مربوط به نوشتن بدترین حالت ممکن.

 

4-چنانچه در موقعیت هایی دچار احساس تنهایی و تفاوت می شوید و با جبران افراطی یا حمله ی متقابل سعی در پنهان سازی این احساس ها دارید،سعی کنید این موقعیت ها را بنویسید.

مواردی در زندگی شما وجود دارد که سعی می کنید ثابت کنید برعکس هستند. این روش، نوعی حمله به تله ی زندگی یا جبران افراطی است. معمولاً این کار باعث می شود که موقتاً صورت مسئله را پاک کنید، اما مشکل کماکان سر جای خود باقی است.

ممکن است احساس حقارت خود را با موفقیت های شغلی، کمال گرایی و رسیدگی افراطی به ظاهر بپوشانید. دست زدن به راهبردهای حمله، سخت شکننده و ناتوان است. ممکن است به آسانی و هر لحظه دست تان رو شود.

ما تمایل داریم که شما شخصیت استوارتر و مستحکم تری پیدا کنید. می خواهیم تجارب فعلی شما را به گونه ای سازمان دهی کنیم که باورهای شما تغییر کند. اگر این روش ها را دنبال کنید، متوجه می شوید که می توانید از کابوس تجارب دردناک دوران کودکی تان رهایی یابید.

بزرگسالان در مقایسه با کودکان و نوجوانان، آمادگی بیشتری برای پذیرش تفاوت ها دارند. بزرگسالان احتمالاً کمتر از آنچه شما تصور می کنید، طردتان می کنند و مایه ی رنج و عذاب شما می شوند.

 

5-مراحل اول تا پنجم را بنویسید. سپس ویژگی هایی را بنویسید که باعث می شوند از دیگران منزوی شوید، احساس حقارت کنید یا آسیب پذیر جلوه کنید.

1.برای هر خصوصیت ناخوشایند خود یک صفحه اختصاص بدهید. برای هر برگه یک عنوان بگذارید مثل

“بچه چاق”، “بچه ی احمق”. سپس در هر صفحه این مراحل را دنبال کنید.

2.هر ویژگی و خصوصیت را دقیق تعریف کنید.

3.تمامی شواهدی را بنویسید که ثابت می کنند این ویژگی شما درست است.

4.تمامی شواهدی را بنویسید که ثابت می کنند این ویژگی شما درست نیست.

5.نظر دیگران(دوستان و اعضای خانواده) را درباره ی این ویژگی خود جویا شوید.

6.شواهد عینی و مستدلی را بنویسید که از ویزگی منفی شما حمایت می کنند.

7.خود انتقادگری شما چقدر از اعتبار لازم برخوردار است. آیا در خودانتقادگری راه افراط را می پیمایید؟

8.آیا شما بیش از دیگران به عیب های خود حساسیت دارید؟

 

6-اگر واقعاً مشکلات و کمبودهایی دارید که واقعی هستند، پس راهکارهایی را برای غلبه بر این مشکلات و کمبودها یا کاهش اثرات آنها پیدا کنید. به تدریج بر این مشکلات غلبه کنید.

برای غلبه بر مشکلات و کمبودهای واقعی، طبق برنامه ریزی گام به گام عمل کنید. بی گدار به آب نزنید و الله بختکی حرکت نکنید. سعی کنید با یادگیری مهارت های اجتماعی، کاهش وزن یا افزایش وزن، ثبت نام در کلاس های آموزشی سخنرانی به رفع مشکلات و کمبودهای واقعی خود کمک کنید.

افراد معمولاً برای راحت شدن از شر نقطه ضعف ها چنان احساس شرمساری کنیم که حتی دوست نداشته باشیم به این نقطه ضعف ها فکر کنیم تا چه رسد به اینکه برای حل و فصل آنها چاره اندیشی کنیم.می توان با تکنیک ایفای نقش، مهارت های زیادی را گرفت. اگر از قبل درباره ی شیوه ی حرف زدن خود تمرین کنید، اضطراب شما در موقعیت های اجتماعی کم می شود.

تکنیک تصویرسازی ذهنی نیز می تواند نقش برجسته ای در آماده سازی شما برای تعامل های اجتماعی داشته باشد. به جای اینکه قبل از ورود به موقعیت های اجتماعی، ذهن خود را صرف فاجعه سازی کنید، می توانید از تصیرسازی مقابله ای استفاده نمایید. منظور این است که مراحل تعامل اجتماعی را در ذهن خود با موفقیت تجسم کنید که مثل فردی ماهر و کارکشته در روابط اجتماعی، عمل می کنید.

7-در اهمیت عیب و ایرادهایی که نتوانسته اید تغییر بدهید، تجدید نظر کنید. منظور این است که دیدگاه خودتان را درباره ی عیب و نقص های تغییرناپذیر، عوض کنید.

انجمن الکلی های گمنام از این عبارت زیاد استفاده می کنند: ((پروردگارا به من توان بده تا آنچه را که می توانم، تغییر بدهم و به من شجاعتی بده تا آنچه را که نمی توانم تغییر بدهم، بپذیرم.

پروردگارا درکی به من عطا کن تا تفاوت بین اینها را بفهمم.)) برخی از مشکلات را می توانید تغییر دهید و در برابر برخی از مشکلات باید گردن تسلیم فرود آرید و آنها را بپذیرید. تغیر خویشتن و پذیرش خویشتن را فراموش نکنید. باید بین این دو در زندگی خود، تعادلی مطلوب بیافرینید.

ممکن است نقطه ضعف هایی داشته باشید که هیچ گاه نتوانید آنها را تغییر دهید. ممکن است قدتان کوتاه باشد یا خیلی بلند. یا اصلاً نتوانید برخی از ویژگی های رفتاری تان را عوض کنید. با این حال این نکته را فراموش نکنید افرادی که در دام تله ی زندگی طرد  اجتماعی افتاده اند در اهمیت نقطه ضعف های خود اغراق می کنند.

به این مسئله دقت کنید که نقطه ضعف ها و ویژگی های مثبت و کارامد شما در نگاهی جامع نگر و عاقلانه چگونه به نظر می رسند؟

نقاط ضعف و قوت خود را بنویسید. یک بار دیگر به ارزیابی منصفانه و درست این نقاط ضعف و قوت بپردازید. به این سوال ها جواب بدهید؛ ایا در اهمیت ضعف های خودم اغراق کنم؟ ایا ارزش نقاط قوتم را کم می کنم؟

آیا از نظر دیگران نیز من همین نقاط ضعف و قوت را ادارم؟ با پاسخ دهی به این سوال ها، نقاط ضعف شما در ذهنتان جایگاه خودشان را پیدا می کنند و سعی نمی کنید همه چیز را از منظر این نقاط ضعف ارزیابی کنید. شما به دلیل حاکمیت بی چون و چرای تله ی زندگی طرد اجتماعی، هر چیزی را که می خو.اهید ارزیابی کنید آن را از منشور نقاط ضعف خود می گذرانید. به همین دلیل حتی موفقیت ها و دستاوردهایتان را یا بی ارزش می کنید یا از داشتن آنها خوشحال نمی شوید.

قصدمان این است که شیوه ی تفکر شما درباره ی خودتان متعادل و معقول باشد.

شما که در دام این تله ی زندگی افتاده اید احتمالاً هنوز اعتقاد دارید که بزرگسالان به همان شکلی که بچه ها همسن و سال تان، شما را مسخره کرده اند، دست به تمسخر شما می زنند. اصلاً این گونه نیست.

بزرگسالان در مقایسه با کودکان، انعطاف پذیری و سعه ی صدر بیشتری دارند. بزرگسالان، تفاوت ها را بیشتر درک می کنند. تنها کودکان یا بزرگسالان نابالغ، تفاوت ها را درک نمی کنند.

در هر صورت ممکن است شما عیب و ایرادهایی داشته باشید که خواهان تغییر آنها نباشید. شاید برخی از این عیب و ایرادها جز وجودتان شده باشند.

اینکه شما چقدر بخواهید در رفتار و شیوه ی تفکرتان تغییر ایجاد کنید بستگی به تصمیم شما دارد. اما باید از پیامدهای تغییر ندادن رفتارها و شیوه ی تفکرتان آگاه باشید. تظاهر نکنید رفتارها و افکاری را که نمی خواهید عوض کنید، ارزشمندند زیرا این گونه رفتارها و افکارتان پیامدهای چندان مطلوبی به دنبال ندارند.

یکی از چالش برانگیزترین کارها، در زندگی تعادل آفرینی بین معمولی بودن و خاص بودن است. اگر این تعادل را از دست بدهیم، حس هویت خودمان را از دست می دهیم و روابط اجتماعی مان تحت تاثیر قرار می گیرد.

 

8-برای هر کدام از عیب ها و نقص های خود، کارت آموزشی تهیه کنید.

هر وقت تله ی زندگی تان دست به کار شد و افکار منفی نگرانه و فاجعه آمیز را در ذهن شما به راه انداخت، کارت آموزشی را مطالعه کنید. با این کار، پادزهری در مقابل سم پاشی های تله ی زندگی تان(افکار منفی نگرانه و مقایسه آمیز) ایجاد کنید.

در کارت آموزشی به اغراق آمیز جلوه دادن نقاط ضعف تان دقت کنید. علاوه بر این، باید به نقاط قوت خود نیز اشاره کنید. در این کارت آموزشی باید به راهکارهای برطرف سازی نقاط ضعف خودتان نیز نیم نگاهی داشته باشید.

کارت آموزشی می تواند به شما کمک کند تا تله ی زندگی تان را خنثی کنید و ذهن شما را در مسیر درست هدایت می کند.

مثالی از یک کارت آموزشی:

می دانم که الان مضطربم. انگار همه به من نگاه می کنند. احساس می کنم که زبانم بند آمده است و نمی توانم با کسی حرف بزنم. اما همه ی این احساس ها و افکار ناشی از این است که تله ی زندگی ام دوباره دست به کار شده است. اگر خوب به اطراف نگاه کنم، متوجه می شوم که آدم ها این قدر بیکار نیستند که مرا نگاه کنند. حتی برخی که به من نگاه می کنند منظورشان تحقیر و تمسخر من نیست.

اگر به تدریج حرف زدن را شروع کنم بعد از مدتی آرامش پیدا می کنم. اگر هم اندکی مضطرب و عصبی باشم چندان ایرادی ندارد. به جز من کسان دیگری هم در این جمع همین مشکل را دارند. موقعیت های اجتماعی می تواند هر کسی را دچار اندکی اضطراب کند. این مقدار اضطراب برای عملکرد مناسب اجتماعی لازم است. بهتر است از تکنیک آرامش استفاده کنم و آن گاه برای صحبت با فردی مناسب، اقدام نمایم.

 

9-از موقعیت های کاری و اجتماعی که اجتناب می کنید، سلسله مراتبی تهیه کنید. سعی کنید به تدریج به این موقعیت ها وارد شوید.

مرحله ی نهم، حساس ترین مرحله برای تغییر است. معمولاً تله ی زندگی تان دست به کار می شود تا این مرحله را ماست مالی کنید یا از خیر انجام آن بگذرید. در مقابل این وسوسه های تله ی زندگی، مقاومت کنید.

عوامل زیادی باعث تداوم و بقای حاکمیت تله ی زندگی بر ذهن، احساس و رفتار شما می شوند، اما در بین این عوامل، اجتناب، ام الفساد محسوب می شود. تا وقتی فرار را بر قرار ترجیح بدهید، تله ی زندگی تان هیچ گونه تغییری نمی کند.

در دوران بزرگسالی پی می بریم که احتمال طرد شدن مان در مقایسه با دوران کودکی، خیلی کمتر است. افراد بزرگسال، انعطاف پذیری بیشتری دارند، اما شما کماکان بر این تفکر خود اصرار می ورزید که دیگران به محض دیدن تفاوت ها، شما را طرد می کنند. اگرچه بزرگ شده اید اما انگار ذهن شما گرفتار همان ذهن دوران کودکی است.

شما از تغییرات جهان، خودتان و دیگران چندان آگاه نیستید. شما تجارب فعلی را از چشم انداز ذهنیت کودکانه، درک و تفسیر می کنید. اگر کماکان از موقعیت ها فرار کنید متوجه نمی شوید که دیگران چقدر شما را قبول دارند. به عبارتی با فرار از موقعیت های فعلی، فرصت تغییر را از دست می دهید.

به خوبی می دانیم که انجام  این مرحله برای شما طاقت فرسا و سخت است. سعی می کنیم تا جای ممکن این مرحله را ساده تر کنیم. شما به دلیل اضطراب زیاد، سعی می کنید از موقعیت های اجتماعی فرار کنید.

تقریباً دست به هر کاری می زنید تا دچار اضطراب نشوید. اگر تله ی زندگی طرد اجتماعی در ذهن شما نقش بسته باشد، اضطراب زیادی تجربه می کنید. ممکن است دامنه ی اجتناب به تقریباً همه ی موقعیت های اجتماعی نفوذ پیدا کرده باشد. تله ی زندگی طرد اجتماعی نمی گذارد آب خوش از گلوی شما پایین برود. هر چند کماکان به زندگی خود ادامه می دهید اما رضایت چندانی از زندگی ندارید.

به فهرستی که در مرحله ی سوم تهیه کردید، نگاهی بیندازید. آن فهرست را بر اساس میزان دشواری، طبق مقیاس زیر، نمره گذاری کنید.

مقیاس دشواری:

0؛ خیلی راحت

2؛ کمی سخت

4؛ نسبتاً سخت

6؛ خیلی سخت

8؛ ناممکن

 

از آسان ترین موقعیت یا فعالیت شروع کنید. سعی کنید چندین بار با یک موقعیت یا فعالیت اجتنابی رو به رو شوید تا کاملاً تسلط پیدا کنید. اگر در حین پرداختن به یک سطح دشواری، موارد مشکل سازی پیش آمد که از قبل در فهرست شما گنجانده نشده بودند، خیلی نگران نشوید.

این موارد جدید را نیز در همان سلسله مراتب قرار بدهید. اگر پیش بینی می کنید که در حین اجرای رویارویی با مشکل رو به رو شوید، برای حل و فصل آن دست به چاره گشایی بزنید. با استفاده از تمرین تصویرسازی مقابله ای، سناریوی ذهنی خوبی از انجام موفقیت امیز این مشکلات بسازید.

گام به گام پیش بروید. عجله نکنید. به موفقیت های خود در پشت سر گذاشتن مراحل ارزش و بها بدهید تا پشتکار شما بیشتر شود. شروع اولین مرحله سخت است. به خودتان این فرصت را بدهید تا رشد اجتماعی شما تسهیل گردد. تله ی زندگی طرد اجتماعی، رشد اجتماعی شما را متوقف ساخته است. ممکن است از این فرصت ها لذت ببرید.

 

10-وقتی که در جمع به سر می برید سعی کنید آغازگر مکالمه با دیگران باشید.

زمانی که در جمع هستید اگر چه برای شما دشوار است، اما سعی کنید با اطرافیان خود سر صحبت را باز کنید. از لاک خودتان خارج شوید و اندکی تغییر در الگوهای مکالمه ای خودتان ایجاد نمایید. الگوی مکالمه شما این گونه است که کم حرف می زنید، جواب سوال های دیگران را خیلی کوتاه می دهید و معمولاً خودتان آغازگر مکالمه نیستید. در این روند، تغییراتی ایجاد کنید.

در جمع بیشتر مشغول نشخوار فکری هستید و مدام به این موضوع فکر می کنید که دیگران در حال ایراد گرفتن از شما هستند. اندکی از این حال و هوای ذهنی خارج شوید و با برقراری ارتباط با اطرافیان در این راه قدم بگذارید.

بسیاری از افراد خودشان را گول می زنند به ظاهر وارد روابط اجتماعی می شوند، اما در همان جمع، گوشه گیر و منزوی هستند.

سعی کنید در جمع، با برخی از افراد دوست شوید. سپس دامنه ی دوستی خود را گسترش دهید. این راهکار می تواند عصای دست شما برای غلبه بر تله ی طرد اجتماعی باشد. سنگ بزرگ برداشتن علامت نزدن است.

سعی نکنید یک مرتبه و یک شبه به جمع های بزرگ بپیوندید. این کار برای شما سخت و ناممکن جلوه می کند. شما در جمع، معذب و ناراحت هستید زیرا فکر می کنید همه ی اعضای آن جمع، چهار چشمی مواظب شما هستند که دست از پا خطا کنید و آبروی شما را ببرند. بنابراین با هدف گزینی های کوچک تر می توانید بر این احساس بازدارنده غلبه کنید.

 

11-سعی کنید در گروه ها، شخصیت اصلی خودتان را بروز دهید و نقش بازی نکنید.

اجتناب می تواند به شکل های بسیار ظریف و زیرکانه ای بروز کند. شما سعی می کنید نقش بازی کنید و ویژگی های درونی تان را از معرض نگاه عیب جوی دیگران در امان نگه دارید. اگرچه شما ممکن است وارد جمع شوید، اما سعی می کنید نقص هایتان برملا نشود.

یا سعی می کنید با کسانی رابطه برقرار کنید که از قماش خودتان هستند یا اینکه برعکس سعی می کنید با منزلت طلبی اجتماعی و موفقیت گرایی تحصیلی و مال پرستی از دست این تله ی زندگی رها شوید اما زهی خیال باطل. این راهکار عملاً باعث تقویت تله ی زندگی تان می شوند.

شما برای این کارها، هزینه ی گزافی می پردازید. مراوده های اجتماعی برای شما با تنش و سختی همراه می شود. سعی کنید تا جای ممکن با دیگران صادقانه برخورد کنید. حرف ما این نیست که به شیوه ای نامتعارف و نامعمول، خودافشایی کنید.

دست از پنهانکاری بردارید. یکی از بیماران درباره ی نگه داشتن رازهای خانوادگی و شخصی حرف جالبی زد: ((نگه داشتن راز مساوی است با تنهایی و گوشه گیری.)) افراد نزدیک و دور را در نگرانی های خود سهیم کنید.

مشکلات خودتان را با دیگران در میان بگذارید. این تنها روشی است که از رهگذر آن می توانید عیب ها و ایرادهای خودتان را بپذیرد. پذیرش عیب ها و ایرادها، کم نعمتی نیست. خودتان را از این نعمت بی نصیب نکنید.

12-دست از تلاش برای جبران افراطی حوزه های نادلپذیر، ناخوشایند و نامحبوب بردارید.

به خودتان فرصت بدهید تا متوجه شوید که دیگران شما را به خاطر آنچه هستید دوست دارند و نه آنچه می خواهید بشنوید. ممکن است برخی از مردم شما را به خاطر ثروت و منزلت تان دوست داشته باشند اما بدانید که چنین احترام و دوست داشتنی از سر صداقت نیست. به خودتان سخت می گیرید تا در انظار مردم، فردی قابل احترام باشید. دست از این کار بردارید، آنگاه پی می برید که آرامش واقعی در پذیرش عیب ها و ایرادهاست.

اگر چه روش مرحله به تله ی زندگی هزینه های سنگینی بر شما متحمل خواهد کرد، اما با این حال رفتارهای شما واضح تر از آن هستند که شما بخواهید لاف بزنید. کسانی که واقعاً موفق باشند نیازی به بازگوی موفقیت ها و فخرفروشی ندارند.

منظورمان این نیست که با خودافشایی عیب ها و ایرادها، خودتان را خوار و خفیف کنید، بلکه منظورمان این است که به تدریج دست از برتری طلبی بیمارگونه بردارید.

نتیجه:

بیرون آمدن از لاک تله ی زندگی طرد اجتماعی، نیازمند سفری پرمشقت از تنهایی و بی یاوری به سمت روابطی سالم و انسانی است. به این سفر از دید مثبت نگاه کنید. این سفر مزایای زیادی به دنبال خواهد داشت. پاداش نهایی این سفر، رضایتمندی از زندگی اجتماعی است. می توانید لذت همراه جمعیت بودن را تجربه کنید.  پس شروع کنید.

تله طرد اجتماعی چیست؟

تله طرد اجتماعی چیست؟

پسرم از کودکی با بقیه متفاوت بود، وقتی به دوران مدرسه رسید در هیچ گروه دوستانه ای وارد نمی شد. در هیچ جمعی راحت نبود، خجالتی و کم رو بود.

زمانی که در محیط شغلی قرار گرفت، با اینکه شرایطش را داشت اما برای ارتقای سمت و شغلش هیچ تلاشی نکرد و در هر اجتماعی قرار می گیرد، نقش حاشیه ای دارد. اکثرا خودش را طرد شده می داند.

نمی دانم مشکلش کجاست؟، در چه تله ای افتاده است؟ و…..

در این مقاله قصد داریم به موضوع تله ی طرد اجتماعی بپردازیم.

سرفصل ها:

یک تجربه از تله ی زندگی طرد اجتماعی

الینا: سی و پنج سال داشت. او در موقعیت های اجتماعی، سخت دچار اضطراب و حقارت می شد.

الینا در اولین جلسه ی درمان به ما گفت از زندگی اجتماعی اش دل خوشی ندارد. با اینکه در دوران دانشجویی مدام در جمع دانشجویان بود، اما با این حال هنوز هم از رو به رو شدن با دیگران آشفته می شود.

الینا: در طی هفت ماه گذشته اصلاً با هیچ فردی از جنس مخالف آشنا نشده ام. مثل اینکه کسی دوست ندارد با من آشنا شود.

درمانگر: کجا با افراد جنس مخالف آشنا می شوید؟

الینا: اصلاً مشکل من همین است. واقعاً از جمع خجالت می کشم. نمی توانم با دیگران حرف بزنم و توقع دارم که دیگران مرا دوست داشته باشند.

علی رغم اینکه الینا خوش قیافه و خوشگل بود، اما خودش را دوست نداشت در واقع عزت نفس تخریب شده داشت. این نکته در نوع خودش جالب بود. افراد می توانند در جمع، سخت خجالتی و دست و پاچلفتی باشند.

در بررسی بیشتر متوجه این موضوع شدیم که الینا از بسیاری از موقعیت های اجتماعی اجتناب می کرد: دیگران می فهمند که من خیلی اضطراب دارم. وقتی که الینا دچار اضطراب می شد اغلب فکر می کرد که نمی تواند درست حرف بزند و به احتمال زیاد حرف هایی می زند که دیگران او را مسخره می کنند.

او همچنین خودش را آدمی زشت می دانست که توجه هیچ مردی را جلب نمی کند و هیچ مردی از او خوشش نمی آید(بار دیگر این حرف ها، ما را اندکی متعجب کرد زیرا الینا زیبا و جذاب بود).

الینا در حین صحبت، اشک در چشمانش حلقه زد و گفت: گاهی اوقات احساس می کنم که مثل آدم عاقل و بالغ رفتار نمی کنم.

چه تجربه هایی منجر به شکل گیری تله ی طرد اجتماعی می شوند؟

افرادی که تله ی زندگی طرد اجتماعی در ذهنشان شکل گرفته است، احساس اولیه مهم شان تنهایی است. آنها احساس می کنند که از دنیا کنار گذاشته شده اند چون فکر می کنند یا خیلی با دیگران فرق دارند یا اینکه اصلاً دلربا و جذاب نیستند. این دو نوع طرد اجتماعی اغلب با همدیگر ترکیب می شوند. شما ممکن است هر دو نوع طرد اجتماعی را تجربه کرده باشید.

الینا در دام نوع اول طرد اجتماعی افتاده بود. او در موقعیت های اجتماعی، احساس حقارت می کرد و بالطبع سخت درگیر اضطراب اجتماعی می شد.

الینا به خاطر ویژگی های ظاهری اش، احساس طرد می کرد. به عبارتی او خودش را به اندازه ی کافی قبول نداشت و از ظاهر خودش دل خوشی نداشت. با این حال، تله ی زندگی الینا نقص/شرم نبود. همین که می توانست با افرادی آشنا شود و رابطه ی صمیمی اش را آغاز کند، حالش خوب می شد. او روابط صمیمی چندان بدی نداشت، اگر چه هنوز وارد رابطه ی عاطفی جدی نشده بود.

روابط دوستانه باعث کاهش احساس حقارت و تنهایی الینا می شدند. تله ی زندگی طرد اجتماعی به ویژگی های ظاهری ربط دارد، اما تله ی زندگی نقص/شرم به خصوصیات درونی افراد برمی گردد. به عبارتی برخی از افراد از قیافه و ظاهرشان خوششان نمی آید و برخی دیگر از ویژگی های درونی شان.

گروه اول در دام تله ی زندگی، خیلی زیاد است. تله ی زندگی نقص/شرم، جدی تر و مشکل سازتر است. تله ی زندگی نقص/شرم باعث می شود شما هیچ گونه رابطه ای نداشته باشید و حسابی گرفتار تنهایی درونی باشید. اگر این دو تله ی زندگی با هم باشند اوضاع سخت تر و پیچیده تر خواهد شد.

الینا احساس حقارت می کرد و به دلیل همین احساس حقارت دچار اضطراب می شد. جالب اینکه از اضطراب خودش نیز خجالت می کشید. به عبارتی الینا در حلقه ی معیوب حقارت و اضطراب، گیر کرده بود.

الینا مدام خودش را با دیگران مقایسه می کند. او در هر رابطه ای مدام به این نکته می پردازد که من با دیگران از برخی جنبه ها فرق دارم. به همین دلیل نمی تواند هوش و حواس خود را به رابطه بدهد. او خودش را با کسانی مقایسه می کند  که در روابط اجتماعی، مهارت های زیادی دارند.

الینا خیلی دوست دارد که در روابط اجتماعی بگو و بخند داشته باشد اما برای انجام این کار با مشکل اساسی رو به روست که همانا کمرویی است. کمرویی دست و پای او را در روابط اجتماعی می بندد.

این اضطراب عملکرد و بخش مهم و جدایی ناپذیر تجارب شما به حساب می رود. شما از قضاوت منفی دیگران می ترسید.  از اینکه تحت قضاوت و ارزیابی قرار بگیرید، حسابی واهمه دارید. درباره ی نظر دیگران نسبت به خودتان، نگران هستید.

بسته به نوع حساسیت شما(ظاهر، شغل، منزلت اجتماعی، هوش، مهارت اجتماعی)، می ترسید که مبادا دست تان رو شود و به عنوان فردی نالایق شناخته شوید.

اضطراب الینا باعث می شد که در موقعیت های اجتماعی دسته گل به آب بدهد. با این حال وقتی اضطراب نداشت، می توانست به خوبی مهارت های اجتماعی اش را به کار بگیرد.

اما اضطراب در بسیاری از موقعیت های اجتماعی چنان دامن او را می گرفت که نمی توانست از مهارت هایش استفاده کند و آرامش خود را از دست می داد و به گوشه گیری پناه می برد. البته با همه ی این احوال، الینا احساس نمی کرد که با بقیه فرق دارد، بلکه احساس می کرد که از لحاظ اجتماعی، فردی نالایق و بی عرضه است.

طرد اجتماعی می تواند به شیوه های مختلف خودش را نشان بدهد. ممکن است شخص مردم آزار یا قلدری باشید. ممکن است فردی تنها و منزوی باشید. ممکن است همیشه در حاشیه قرار گرفته اید و عضو هیچ گروه یا جمعی نیستید.

در هر صورت، همه ی این موارد می توانند باعث طرد اجتماعی شوند. ممکن است تله ی زندگی طرد اجتماعی چنان ظریف باشد که شناسایی آن به راحتی ممکن نباشد. به عنوان مثال احتمال دارد که شما فردی به ظاهر اجتماعی و اهل معاشرت باشید اما در درون احساس تنهایی کنید. اگر این گونه باشد، ظاهر شما گول زننده است، در حالی که شما در دام تله ی زندگی طرد اجتماعی افتاده اید.

مهم نیست که تله ی زندگی طرد اجتماعی چگونه تجلی پیدا می کند، شما احتمالاً مستعد ابتلا به اختلال های روان تنی(بیماری های جسمی که ریشه و دلیل روانی دارند) هستید. احساس تنهایی اغلب رابطه ی نزدیکی با مشکلات قلبی، تنفسی، مشکلات خواب، سردرد و افسردگی دارد.

دلایل زیادی وجود دارد که باعث می شود در دوران کودکی احساس کنید متفاوت هستید یا هیچ کس از شما خوشش نمی آید.

چگونه و با چه شرایطی دچار تله ی طرد اجتماعی می شوم؟(ریشه های تحولی تله ی طرد اجتماعی)

 

ریشه های تحولی طرد اجتماعی عبارتند از:

۱٫شما به دلیل ویژگی ظاهری تان(مثل قیافه، قد، لکنت زبان)، نسبت به همسن و سال های خود، احساس حقارت می کردید. بچه ها شما را دست می انداختند، شما را مسخره می کردند یا حتی به خاطر این ویژگی های ظاهری باعث آزار شما می شده اند.

۲٫خانواده ی شما با همسایه ها و اطرافیان خیلی فرق داشت.

۳٫شما با سایر بچه ها و حتی با اعضای خانواده تان خیلی فرق داشتید.

۴٫شما کودکی آرام و گوش به فرمان بودید و طبق انتظارات دیگران رفتار  می کردید و هیچ گاه به علایق خودتان اهمیت نمی دادید. در حال حاضر احساس می کنید اصلاً در روابط اجتماعی، عددی به حساب نمی آیید.

یکی از علل طرد اجتماعی این است که در خانواده ای بزرگ شده اید که با بقیه خانواده ها خیلی فرق دارد. دلایل این تفاوت ممکن است متنوع باشد مثل تفاوت فردی، قومی، مذهبی، منزلت اجتماعی، سطح تحصیلات و ثروت.

شاید رسم و رسوم خانواده ی شما متفاوت باشد. یا شاید زبان خانواده تان متفاوت بوده است. ممکن است یکی از اعضای خانواده ی شما به بیماری روانی مبتلا باشد. شاید یکی از اعضای خانواده ی شما معتاد باشد و در خانواده یز شما هم وابستگی زیادی به چشم می خورد.

ممکن است به دلیل شغل پدر مجبور بوده اید هر چند سال در یک شهر متفاوت زندگی کنید و همین امر باعث شده که نتوانید به یک مکان یا محله یا شهر تعلق خاطر پیدا کنید. خانواده های نظامی از این دسته اند. همه ی این عوامل می تواند منجر به شکل گیری تله ی زندگی طرد اجتماعی شوند.

گاهی اوقات نیز عوامل مربوط به شکل گیرد طرد اجتماعی در درون شماست. به عنوان مثال باهوش بوده اید. بچه ای که باهوش باشد علایقش با دیگران فرق می کند. ممکن است هوش خود را در جهت پیشرفت تحصیلی به کار گرفته اید و به همین دلیل وقت بیشتری را با کتاب به سر می برید.

ممکن است به موسیقی بیشتر از بازی علاقه داشته باشید. ممکن است به بازی هایی علاقه دارید که با جنسیت شما جور نیستند. به عنوان مثال پسر هستید اما به عروسک بازی علاقه دارید یا دختر هستید و به بازی های جنگی علاقه دارید.

اگر رشد شما در زمینه های عقلی، اجتماعی و مهارتی جلوتر از همسن و سال هایتان باشد نیز ممکن است عواقب چندان خوشی در انتظار شما نباشد. در هر صورت این عوامل نیز ممکن است شما را به مسیری بیندازند که آخر و عاقبت آن شکل گیری تله ی زندگی طرد اجتماعی باشد.

گاهی اوقات برخی دلایل باعث می شوند که نسبت به سایر بچه ها احساس حقارت کنید. ممکن است دیگران شما را مسخره کرده اند یا باعث اذیت شما شده اند.

 

دلایل شکل گیری تله ی طرد اجتماعی در دوران کودکی و نوجوانی:

جسمی؛ چاقی، لاغری، قد کوتاه، قد بلند، ضعیفی، زشتی، ناتوانی ، کوچک یا بزرگ بودن اندام بدن، بلوغ دیررس، بلوغ زودرس، ناتوانی جسمی، معلولیت.

ذهنی؛ ناتوانی در یادگیری، لکنت زبان، مشکلات عاطفی، افت تحصیلی، مطالعه ی زیاد.

اجتماعی؛ سردمهری، بی عاطفه گی، بی تجربه گی، نادلچسبی، ناتوان در شروع رابطه.

نشانه ها و ویژگی های افراد دارای تله ی طرد اجتماعی چیست؟

نشانه و ویژگی های این افراد عبارت است از؛

  1. احساس می کنید با بقیه فرق دارید و نسبت به آنها احساس حقارت می کنید. تفاوت را بزرگ نمایی و شباهت را کم ارزش می کنید. حتی وقتی با دیگران هستید نیز احساس تنهایی دست از سرتان برنمی دارد.

2. در محل کارتان انگار در حاشیه هستید و از دیگران کناره گیری می کنید. در انجام پروژه ها و برنامه ها به عقاید یا پیشنهادهای شما اعتنا نمی کنند. خودتان نیز به عقایدتان ارزش قائل نمی شوید. برای ارتقای شغلی تلاش نمی کنید.

3. در جمع بسیار عصبی و کم رو هستید. در جمع راحت نیستید. مدام نگرانید که مبادا کار اشتباهی از شما سر بزند یا حرفی بزنید که مایه ی آبروریزی شود. مدام حرف هایی را که می خواهید بزنید چند بار در ذهن خود مرور می کنید. هنگام صحبت با غریبه ها راحت نیستید و فکر می کنید حرف ارزشمندی برای گفتن ندارید.

4. در جمع ها یا گروه های اجتماعی شرکت نمی کنید. دوستان کمی دارید یا اینکه وقت خود را با اعضای خانواده سپری می کنید.

5. می ترسید که دیگران به مشکلات خانوادگی شما پی ببرند و اگر کسی از مشکلات خانوادگی شما اطلاع یابد سخت احساس شرمساری می کنید. سعی می کنید مشکلات خانوادگی شما مثل رازی سر به مهر بماند و هیچ کسی از آنها اطلاع نیابد.

6. برای اینکه دیگران شما را در جمع خودشان بپذیرند، به ظاهر نشان می دهید که مثل آنها هستید. نمی خواهید دیگران به عیب های شما پی ببرند. انگار زندگی و احساس های شما برای دیگران رازآمیز است. دوست ندارید کسی از احساس ها و زندگی شما آگاه شود، زیرا فکر می کنید اگر دیگران به احساس ها و زندگی پر از عیب و ایراد شما پی ببرد، دست رد به سینه ی شما می زنند یا شما را تحقیر می کنند.

7. شما شدیداً اصرار دارید که بر عیب ها و نقص های خانوادگی تان غلبه کنید: سعی می کنید با ثروت اندوزی، منزلت طلبی، موفقیت گرایی تحصیلی، پنهان سازی قومیت و نژاد، بر این عیب های خانوادگی فائق آیید.

8. بخش هایی از شخصیت خودتان را نمی پذیرید زیرا اعتقاد دارید که دیگران شما را به دلیل این بخش های وجودی، سخت مورد سرزنش و عتاب قرار می دهند. به عنوان مثال ممکن است ویژگی هایی مثل کمرویی، هوشمندی زیاد، احساساتی گری، ضعف، وابستگی و رفتارهای زنانه وار را بد و ناپسند تلقی کنید. شما از ظن خود یار دیگران می شوید. چون این ویژگی ها از نظر شما ناپسند و نامطلوب هستند، فکر می کنید دیگران نیز به همین شیوه فکر می کنند.

9. به خاطر تو ویژگی های ظاهری تان خیلی خجالت می کشید. احساس می کنید به اندازه ی بقیه جذاب و دلربا نیستید. برای این ظاهری جذاب داشته باشید خیلی سخت به ویژگی های ظاهری تان بها می دهید و احتمال دارد وقت و پول زیادی صرف کنید تا دلربا و جذاب دیده شوید.نسبت به نقص های ظاهرتان(مثل وزن، اندام، قیلفه و لباس) خیلی حساس هستید

10. از موقعیت هایی که احتمال دارد آدمی خنگ، بی دست و پا و بی کفایت به نظر برسید تا جای ممکن اجتناب می کنید(مثل سخنرانی و رفتن به جمع های مهم).

11. مدام خودتان را با افراد مشهور و شاخص مقایسه می کنید. مدام دارایی های خودتان(مثل تیپ، موفقیت، ثروت، لباس، خانه و ماشین) را با دارایی های این افراد مقایسه می کنید.

12. شما سخت به دنبال جبران مافات هستید. برای اینکه احساس نکنید از نظر اجتماعی آدمی بی کفایت به شمار می روید به دنبال جبران می گردید؛ سعی می کنید نشان بدهید که مهارت های اجتماعی خوبی دارید، سعی می کنید در هر جمع محبوب دلها باشید، سعی می کنید نظر دیگران را به خودتان جلب کنید، سعی می کنید در شغل خودتان از دیگران یک سر و گردن بالاتر باشید، سعی می کنید با موفقیت های بچه هایتان پیش دیگران پز بدهید و فخر بفروشید.

نتیجه:

تله ی طرد اجتماعی مانند تله های دیگر، دارای نشانه ها و ویژگی هایی ست که تقریباً از دوران کودکی شما، شکل می گیرد و با شناخت نسبت به این نشانه ها و ویژگی ها می توانید تشخیص دهید که شما ، هم در دام این تله افتاده اید یا نه تا در نهایت بتوانید به خود و یا شاید دیگرانی که دچار این تله هستند، کمک کنید.

تغییر تله اطاعت

تغییر تله اطاعت

شما هم ممکن است جز افراد دارای تله ی اطاعت باشید و از نشانه ها و ویژگی های آن برخوردار باشید.ممکن است از گوش به فرمان بودن و همچنین مطابق میل دیگران بودن خسته شده باشید و به دنبال راهی برای تغییر این الگو و تله هستید.

در این مقاله قصد داریم به راهکارها و مراحلی جهت تغییر تله ی زندگی اطاعت بپردازیم.

 مراحل تغییر تله ی اطاعت

  1. ریشه های تحولی تله ی زندگی اطاعت را در دوران کودکی تان بشناسید و درک کنید. کودک درون مطیع و فرمانبردار خود را بشناسید.
  2. موقعیت هایی را بشناسید که در محل کار یا در خانه تحت سلطه ی دیگران قرار می گیرید یا موقعیت هایی را بشناسید که نیازهایتان را فدای دیگران می کنید.
  3. در بسیاری از جنبه های زندگی برای خودتان علایق و ایده هایی دست و پا کنید(مثل سینما، غذا، تفریح، اوقات فراغت، استفاده از زمان و…). به تدریج با این کار، خودتان و نیازهایتان را بشناسید.
  4. ببینید که چقدر به دیگران کمک می کنید و در مقابل، دیگران چقدر به شما کمک می کنند. چقدر برای دیگران وقت می گذارید و در برابر، آنها چقدر برای شما وقت می گذارند.
  5. رفتارهای منفعلانه،پرخاشگرانه را کنار بگذارید. خودتان را مجبور به رفتارهای جراتمندانه کنید تا حق تان پایمال نشود. ابتدا خواسته های کوچک خود را برای دیگران مطرح کنید.
  6. از دیگران بخواهید که از شما حمایت و مراقبت کنند. از آنها کمک بگیرید و مشکلات خودتان را  با آنها در میان بگذارید. سعی کنید ترازوی داد و ستد شما در روابط بین فردی تا اندازه ای متعادل باشد.
  7. با افراد خودخواه و خودمحور که به نیازهای شما پشیزی ارزش قائل نمی شود، قطع رابطه کنید. وقتی احساس کردید در روابط یک طرفه و ناسالم گرفتار شده اید، رابطه را تغییر بدهید یا از خیر رابطه بگذرید.
  8. تمرین کنید به جای موافقت با دیگران، با آنها جسارتمندانه برخورد کنید. به محض اینکه عصبانی شدید با شیوه ای مناسب خشم خودتان را ابراز کنید. اگر کسی موجب ناراحتی و آزردگی خاطر شما شد، یاد بگیرید که آرامش خود را حفظ کنید و سپس دلخوری تان را به او بگویید.
  9. برای گرایش خودتان به جلب رضایت دیگران، دلیل تراشی نکنید. مدام به خودتان نگویید بلاهایی که از این راه بر سر شما می آیند، اهمیتی ندارند.
  10. به بررسی روابط گذشته ی خود بپردازید. دوستان یا افراد کنترل گر و نیازمند را مشخص کنید. در روابط بعدی خود مواظب باشید با چنین افرادی رابطه برقرار نکنید. فهرستی از ویژگی های افراد خودخواه، مغرور، بی مسئولیت یا وابسته تهیه کنید که در شما اشتیاق زیادی برای برقراری رابطه ایجاد می کنند.
  11. به رابطه ای ارزش قائل شوید که طرف مقابل، نیازهای اصیل شما را ارضا می کند، از شما نظر می خواهد و به شما مجال می دهد که توانایی های خودتان را بشناسید.
  12. در محل کار، قاطع تر باشید. به کارهای خودتان ارزش قائل شوید. اگر فکر می کنید که درخواست پیشرفت و ارتقای شغلی حق شماست از تقاضای درخواست به سادگی نگذرید. مسئولیت های افراطی را به دیگران واگذار کنید.
  13. .سعی نکنید در برابر درخواست های دیگران به لاک دفاعی بروید. تلاش کنید درخواست های دیگران را درک کنید. خواسته های خودتان را بشناسید. برخی اوقات شما از سر لجبازی با خواسته ی افراد مافوق خود مخالفت می کنید. دست از لجبازی بردارید تا مشکل شما حل شود.(درباره ی افراد سرکش و نافرمان صادق است)
  14. نتیجه گیری های خودتان از این مراحل را روی کارت آموزشی بنویسید و آن را همراه خودتان داشته باشید.

توضیح مراحل تغییر تله ی اطاعت

1-ریشه های تحولی تله ی زندگی اطاعت را در دوران کودکی تان بشناسید و درک کنید. کودک درون مطیع و فرمانبردار خود را بشناسید.

تله ی زندگی اطاعت به عواطف شدیدی در شما دامن می زند. شدت عواطف این تله ی زندگی به این دلیل است که در دوران کودکی عواطف قدرتمند و تاثیرگذاری را تجربه کرده اید. کودکان در مقایسه با بزرگسالان از قدرت کمتری برای کاهش شدت هیجان های خود برخوردارند.

بنابراین هیجان های دوران کودکی، عامل نیرومندی در هدایت رفتارهای کودکان محسوب می شوند. وقتی تله ی زندگی اطاعت فعال می شود، عواطف منفی مثل خشم، احساس گناه و ترس دامن شما را می گیرند.

به طور معمول سعی کنید از فعال شدن تله ی زندگی تان دوری کنید. همچنین تمام سعی تان این است که این عواطف دردناک را تجربه نکنید.

این عواطف را نادیده می گیرید یا انکار می کنید. بعداً بدون اینکه از خواسته های خود آگاه باشید، عنان زندگی تان را در اختیار دیگران قرار می دهید و مدام نقش فرد مطیع و سرسپرده را بازی می کنید. برای اینکه تغییر کنید باید این عواطف دردناک را تا حدودی تحمل کنید.

بهترین روش برای درک کودک درون مطیع و فرمانبردار، تصویرسازی ذهنی است. یکی از موقعیت های فعلی زندگی تان را انتخاب کنید که سخت از دیگران اطاعت کرده اید. چشمان خود را ببندید و این صحنه را واضح در ذهنتان تجسم کنید.

خیلی به خودتان سخت نگیرید. فقط تمام احساس ها، حرف ها و افکار را به یاد بیاورید. آن موقعیت را درست مثل یک فیلم تماشا کنید. پس از اینکه عواطف مربوط به آن صحنه را به خوبی تجربه کردید، ذهنتان را آرام بگذارید تا بتواند بین این موقعیت و موقعیت های مشابه در زندگی گذشته، ارتباط برقرار کند.

اگر صحنه ای از گذشته به یادتان آمد به این سوال ها جواب بدهید: چه کسانی آنجا بودند؟ چی گفتند؟ شما چه کار کردید؟ چه احساسی داشتید؟ چه افکاری داشتید؟ چه آرزویی داشتید؟ الان دوست دارید به آن افراد چی بگویید؟

چنین تصویرسازی ذهنی به عواطف شدید شما دامن می زنند. ممکن است از این عواطف شدید، غافلگیر شوید. تلاش کنید این احساس ها را بپذیرید و یاد بگیرید که این عواطف درباره ی نیازهای شما چه مطلبی به شما می آموزند. شاید متوجه شوید که خشم شدیدی نسبت به افراد سلطه گر در زندگی تان دارید.

این خشم را تحمل کنید. چنین خشمی حاکی از آن است که هنوز در ذهن شما، بخشی وجود دارد که در چنبره ی تله ی زندگی اطاعت نیفتاده است. این بخش با چنین خشمی به شما هشدار می دهد که باید در شیوه ی رفتار خودتان، تغییراتی اعمال کنید.

خشم به شما کمک می کند تا با قسمت سالم ذهنتان ارتباط برقرار کنید. این بخش از ذهن شما خواهان رشد و تغییر است. یکی از شیوه های مفید ارتباط با این بخش از ذهنتان، کمک گرفتن از همین احساس خشم است. خشم ممکن است تنها نشانه ای از خواسته های شما باشد.

از طریق تکنیک تصویرسازی ذهنی رد پای شکل گیری تله ی زندگی اطاعت را پیدا کنید. با کمک این تکنیک از شیوه ی برخورد اطرافیان و نقش آنها در شکل گیری این تله ی زندگی مطلع شوید.

توجه کنید که چقدر تجارب دوران کودکی تان در تقویت این تله ی زندگی نقش داشته اند. این تمرین را آن قدر تکرار کنید تا به درک بهتری از شرایط اولیه ی زندگی خانوادگی تان برسید. امیدواریم احساس غم یا خشم ناشی از حوادث دوران اولیه کودکی را تجربه کنید، اما نباید از این شواهد به عنوان مهر تاییدی بر مطیع بودن خودتان استفاده کنید.

 

2-موقعیت هایی را بشناسید که در محل کار یا در خانه تحت سلطه ی دیگران قرار می گیرید یا موقعیت هایی را بشناسید که نیازهایتان را فدای دیگران می کنید.

چند روزی به رفتاری های خودتان دقت کنید. از موضع یک مشاهده گر بی طرف، رفتارهای خودتان را زیر نظر بگیرید. هر زمان که متوجه شدید در شاهراه اطاعت افتاده اید، یادداشت کنید. موقعیت هایی را بنویسید که دوست دارید از موضع اطاعت به موضع تسلط و چیرگی برسید.

مثالی برای اطاعت زدایی:

  • به روزنامه رسان بگویم که وقتی هوا بارانی است روزنامه را دم در ورودی نگذارد، چون خیس می شود.
  • به فروشنده بگویم که برای انتخاب وسیله، کمک نمی خواهم.
  • به بچه ها پول تو جیبی بیشتر ندهم.
  • از همسرم بخواهم روزهایی که کلاس دارم، بچه ها را به مدرسه ببرد .
  • به پدرم بگویم که در حضور من و دیگران از بچه هایم عیب جویی نکند.
  • یک روز کامل را به خودم اختصاص بدهم و به کارهای مورد علاقه ام(مثل خرید، مطالعه، دیدن دوست و قدم زدن) بپردازم.
  • به دوستم بگویم به دلیل بدحسابی هایش باعث شده که هزینه ی این ماه سرویس بچه ها را من بپردازم و از این مسئله ناراحتم.
  • به همسرم بگویم وقتی جلوی دیگران مرا سکه ی یک پول می کند، چه احساسی دارم.
  • وقتی با همسرم برای خرید بیرون می رویم، فقط به سلیقه ی خودش بها ندهد و برای نظرات من هم ارزش قائل شود.

3-در بسیاری از جنبه های زندگی برای خودتان علایق و ایده هایی دست و پا کنید(مثل سینما، غذا، تفریح، اوقات فراغت، استفاده از زمان و…). به تدریج با این کار، خودتان و نیازهایتان را بشناسید.

این کار دگرگونی جدی در زندگی شما ایجاد می کند. به جای اینکه انرژی خود را صرف برآورده سازی خواسته های دیگران کنید، اندکی نیز به خواسته ها و نیازهای خودتان اهمیت قائل می شوید.

به تدریج درباره ی خودتان علایق و سلیقه هایی پیدا کنید. به دنبال علایق و سلیقه های دیگران نباشید.

4-ببینید چقدر به دیگران کمک کنید و در مقابل، دیگران چقدر به شما کمک می کنند. چقدر برای دیگران وقت می گذارید و در برابر، آنها چقدر برای شما وقت می گذارند.

به تعادل داد و ستد خود در روابط بین فردی دقت کنید. به روابط مهم خود مثل رابطه با همسر، نامزد، فرزندان، دوستان، والدین یا کارفرما، توجه کنید. برای هر کدام از این افراد، جدولی دو ستونی تهیه کنید. در ستون سمت راست بنویسید: ((کارهایی که من برای او انجام می دهم.)) در ستون سمت چپ بنویسید: ((کارهایی که او برای من انجام می دهد.)) با تکمیل این جدول دو ستونی، بلافاصله به میزان تعادل یا بی تعادلی رابطه ی خود پی ببرید.

هدف نهایی ما تعادل آفرینی در روابط شماست. اصلاً مایل نیستیم که شما از ارضای نیازهای دیگران دست بکشید. بلکه قصدمان این است که شما در ایثارگری خود به راه افراط کشیده نشوید. هدف این است که در حمایت، مراقبت ، حل مشکل و احترام، بر اساس اصل انصاف، عمل کنید.

 

5-رفتارهای منفعلانه-پرخاشگرانه را کنار بگذارید. خودتان را به رفتارهای جسارتمندانه مجبور کنید تا حق تان پایمال نشود. ابتدا خواسته های کوچک خود را برای دیگران مطرح کنید.

برای تغییر کردن باید شیوه های رفتاری جدیدی را امتحان کنید. باید بتوانید نیازهای خودتان را جسورانه تر بازگو کنید. بهتر است در شیوه ی ارتباط خود با دیگران تغییری ایجاد کنید.

اگر رفتار خودتان را تغییر بدهید، احساس شما نیز تحت قرار می گیرد. اگر به تغییر رفتار ادامه دهید، به تدریج نگرش شما نیز نسبت به خودتان تغییر می کند. تغییر رفتار باعث افزایش اعتماد به نفس و عزت نفس  شما می شود. با دنبال کردن این شیوه های جدید به تدریج حس تسلط شما افزایش می یابد.

قدم بعدی این است که رفتار جراتمندانه تری در پیش بگیرید. کاملاً واقفیم که این کار برای شما آسان نیست. به همین دلیل باید باآرامش و به تدریج در این راه قدم بردارید. ابتدا از موقعیت های ساده تر شروع کنید و به تدریج به دنبال تغییر رفتار در موقعیت های سخت، باشید.فهرستی از موقعیت هایی تهیه کنید که مطیع دیگران می شوید و برای تغییر رفتار پیش بروید.

6-از دیگران  بخواهید که از شما حمایت و مراقبت کنند. از آنها کمک بگیرید و مشکلات خودتان را با آنها در میان بگذارید. سعی کنید ترازوی شما در روابط بین فردی تا اندازه ای متعادل باشد.

از دیگران بخواهید که بیشتر به شما کمک کنند. درباره ی مشکلات خودتان با اطرافیان صحبت کنید. بسیاری از کسانی که در دام تله ی زندگی اطاعت افتاده اند به این نکته اشاره می کنند که هر زمان درباره ی خودشان حرف می زنند تا مدت ها حالشان آشفته است. بنابراین برای اینکه دچار چنین حالت آشفته ای نشوند یا اصلاً درباره ی خودشان حرف نمی زنند یا سعی می کنند با شگردهای زیرکانه ای موضوع صحبت را عوض کنند.

اگر بتوانید این احساس آشفتگی را تحمل کنید، قدم بزرگی در راه کاهش شدت تله ی زندگی اطاعت برداشته اید. البته اگر قرار شد درباره ی مشکلات خودتان صحبت کنید، اولاً افرادی را برای این کار برگزینید که حوصله ی شنیدن حرف های شما را داشته باشند و ثانیاً، یک مرتبه تمام مشکلات و غم و غصه های چند ساله ی خود را بر سر یک نفر خالی نکنید.

 

7-با افراد خودخواه و خودمحور که به نیازهای شما پشیزی ارزش قائل نمی شوند، قطع رابطه کنید. وقتی احساس کردید در روابط یک طرفه و ناسالم گرفتار شده اید، رابطه را تغییر بدهید یا از خیر رابطه بگذرید.

برخی از افراد از اینکه شما قصد دارید رابطه را از حالت یک طرفه به سمت رابطه ی متعادل و سالم سوق دهید، چندان راضی نیستند. پر واضح است که منافع خودشان را از دست می دهند. سعی کنید به آنها فرصت انتخاب بدهید.

ببینید که آیا می خواهند رابطه را به حالت سالم و متعادل بکشانند یا اینکه خواهان رابطه ی ناسالم گذشته هستند. اگر از این فرصت استفاده نکردند در رابطه، تجدید نظر کنید یا رابطه را قطع کنید.

 

8-تمرین کنید به جای موافقت با دیگران، با آنها جراتمندانه برخورد کنید. به محض اینکه عصبانی شدید با شیوه ای مناسب خشم خود را ابراز کنید. اگر کسی موجب ناراحتی یا آزردگی خاطر شما شد، یاد بگیرید که آرامش خاطر خودتان را حفظ کنید و سپس دلخوری تان را به او بگویید.

باید یاد بگیرید که خشم خود را مناسب و به نحو موثری ابراز کنید. به جای اینکه خشم خود را درون ریزی کنید و کنترل رفتارتان را از دست بدهید می بایست بیاموزید که از دلخوری ها و عصبانیت های کوچک  برای بهبود رابطه و فرصت جسارتمندی استفاده کنید.

از این رهنمودها کمک بگیرید: علی رغم تلاش های دیگران برای اینکه شما را از تصمیم تان منصرف کنند، خونسردی خودتان را حفظ کنید، اجازه ندهید دیگران شما را فریب بدهند یا شما را به لاک دفاعی ببرند، سر حرف خود بایستید و بر موضع خودتان پافشاری کنید.

آرامش خودتان را از دست ندهید. داد و بیداد راه نیندازید. وقتی که آرامش دارید، قدرت در دست شماست. داد و فریاد راه انداختن نشانه ای از ضعف روان شناختی است. سعی نکنید به کسی توهین کنید. زمانی که آرامش ندارید و آشفته هستید، برگ برنده در دست دیگران است و به راحتی شما را مغلوب می کنند.

اگر رابطه ی شما با طرف مقابل خوب است، اما اخیراً دلخوری هایی پیش آمده است، پس سعی کنید ابتدا جنبه های مثبت رابطه را بازگو کنید. با صداقت و صراحت و در عین حال با اشاره به رضایتمندی از سایر ابعاد رابطه، به دلخوری خود اشاره کنید. مردم زمانی می توانند شنونده ی خوبی باشند که به آنها احترام گذاشته شود. اگر دیگران را عصبانی کنید در موضع دفاعی قرار می گیرند و از شما دور می شوند.

موقعیت شناس باشید. زمانی که هر دو نفر یا یکی از شما سخت آشفته و ناراحت است برای چنین بحثی اصلاً زمان مناسبی نیست. منتظر باشید که فضای ذهنی و حالت عاطفی شما آرام باشد.

سعی کنید هنگام درخواست خود، قاطعیت را هم در کلام و هم در بدن خود نشان بدهید. اگر درخواست خود را با صدای قاطع بیان کنید ولی زبان بدن شما حاکی از ترس  و نگرانی مفرط باشد، انگار به طرف مقابل پیام داده اید که حرف شما را زیاد جدی نگیرد. اگر فکر می کنید تمرین رفتار قاطعانه جلوی آینه به شما کمک می کند حتماًً این کار را بکنید. در حین گفتن درخواست، تماس چشمی فراموش نشود.

 

9-برای گرایش خودتان به جلب رضایت دیگران، دلیل تراشی نکنید. مدام به خودتان نگویید بلاهایی که از این راه بر سر شما می آیند، اهمیتی ندارند.

وقت آن فرا رسیده که اولویت ها و نیازهای خودتان را در روابط با دیگران ابراز کنید. از هر فرصتی برای این کار سود ببرید. ابتدا با مسائل جزیی و کم اهمیت شروع کنید تا بعداً بتوانید مسائل مهم تر را بازگو کنید.

مطمئناً تلاش برای حفظ وضعیت فعلی یا تلاش برای تغییر، مزایا و معایبی دارند. تلاش کنید مزایا و معایب هر دو را ارزیابی کنید، آن گاه تصمیم بگیرید.

 

10-به بررسی روابط گذشته ی خود بپردازید. دوستان یا افراد کنترل گر و نیازمند را مشخص کنید. در روابط بعدی خود مواظب باشید که چنین با افرادی رابطه برقرار نکنید. فهرستی از افراد خودخواه، مغرور، بی مسئولیت یا وابسته تهیه کنید که در شما اشتیاق زیادی برای برقراری رابطه ایجاد می کنند.

از روابط مهم خود در زندگی فهرستی تهیه کنید. الگوهای متداول رفتاری شما و این افراد چگونه بودند؟ آیا در این افراد علائم هشداری بود که بهتر است در روابط بعدی خود مواظب این گونه علائم باشید؟ آیا به سمت رابطه با افراد سلطه گر و قدرت طلب کشیده می شوید؟

آیا آن قدر جذب همسرتان شده اید که بدون اجازه ی او آب هم نمی خوردید؟ آیا به طرف افرادی جذب می شوید که بسیار زورگو هستند یا با مظلوم نمایی در شما احساس گناه ایجاد می کنند؟ و…

 

اگر بعد از پاسخ به این سوال ها به الگوی مشترکی پی بردید، بدانید که این الگوی مشترک، قاتل روابط شماست و نمی گذارد آب خوش از گلوی شما پایین برود. نمی خواهیم دستمان را دور از آتش بگیریم.

می دانیم که این کار برای شما سخت است. شما گرایش و کشش زیادی برای شروع و حفظ این روابط دارید. سالها به دلیل تلاش فراوان برای دست یابی به ناکجاآباد، در حال حاضر خسته و افسرده شده اید و دوست ندارید برای اصلاح روابط خود قدمی بردارید.

بهتر است به روابطی وارد شوید که ارزش و احترام هر دو طرف حفظ می شود. حتی اگر در نگاه اول، دلتان چندان به شروع این رابطه راضی نمی شود. یادتان باشد روابطی که از همان روزهای اول، آتشین و بسیار صمیمی هستند، ممکن است به دلیل فعال شدن تله های زندگی شما این قدر کشش و جذابیت دارند.

 

11-به رابطه ای ارزش قائل شوید که طرف مقابل، نیازهای اصیل شما  را ارضا می کند، از شما نظر می خواهد و به شما مجال می دهد که توانایی های خودتان را بشناسید.

از روابطی که طرف مقابل به حق و حقوق شما احترام می گذارد، استقبال کنید. اگر چنانچه در برابر این روابط، حس اولیه تان چندان خوشایند نیست، باز هم به این روابط ادامه بدهید. افراد مطیع با دلیل تراشی، چنین فرصت های خوبی را از دست می دهند.
دلایلی که آنها می آورند معمولاً عبارت اند از:

  • طرف مقابل خیلی جذاب نیست.
  • خیلی همدیگر را جذب نکردیم.
  • در نگاه اول خیلی خوشم نیامد.

این دلایل همان افکاری هستند که تله ی اطاعت در ذهن شما تولید می کند تا این فرصت را از دست بدهید. اگر در برابر این افکار، سر خم کنید تله ی زندگی به حاکمیت بلامنازع خودش در ذهن شما ادامه می دهد و بیشتر بر ابعاد زندگی شما چنبره می اندازد.

 

12-در محل کار، قاطع تر باشید. به کارهای خودتان ارزش قائل شوید. اگر فکر می کنید که درخواست پیشرفت و ارتقای شغلی حق شماست از تقاضای درخواست به سادگی نگذرید. مسئولیت های افراطی را به دیگران واگذار کنید.

مهارت های جراتمندی را در محل کار استفاده کنید. موقعیت هایی را که تابع دیگران می شوید، تغییر دهید. آیا شما در پیش روی رئیس، تملق و چاپلوسی می کنید، ولی پشت سرش هزار تا بد و بیراه نثار او می کنید؟ آیا علایق خودتان را فدای کسی می کنید که زیر سلطه ی او قرار گرفته اید؟ این موقعیت ها را اصلاح کنید.

اگر چه در ابتدا فکر تغییر چنین موقعیت هایی به دل شما هراس می اندازد، اما اگر به تدریج جسارتمندی را شروع کنید متوجه می شوید که احساس خوبی به دنبال خواهد داشت. لازم نیست در همه ی موقعیت ها و با همه ی افراد، رفتاری جراتمندانه داشته باشید اما یادتان باشد باید حق خودتان را بگیرید بدون اینکه حق دیگران را پایمال کنید.

 

13-سعی نکنید در برابر درخواست های دیگران به لاک دفاعی بروید. تلاش کنید درخواست های دیگران را درک کنید. خواسته های خودتان را بشناسید. برخی از اوقات شما از سر لجبازی با خواسته ی افراد مافوق خود مخالفت می کنید. دست از لجبازی بردارید تا مشکل شما حل شود.

کسانی که سرکش و نافرمان هستند به خیال خودشان با عنادورزی و مخالفت جویی، گردن خود را از یوغ کسانی که کنترلگر هستند رها می کنند  اما غافل از اینکه افراد کنترل گر بیشتر انگیزه پیدا می کنند تا سر این افراد را در مقابل خود خم کنند.

به شیوه ی مقابله و اهداف خود دقت کنید. اگر چه ظاهراً تسلیم در مقابل دیگران فرود نمی آورید اما در مقایسه با افراد مطیع، وضعیت چندان بهتری هم ندارید. شما با لجبازی و مخالفت جویی، دیگران را بیشتر به کنترل خودتان وادار می کنید. بنابراین هر چه آنها  بیشتر به شما زورگویی کنند، بیشتر عصبانی و دلخور می شوید. به خودتان این آزادی را بدهید تا با مراجع قدرت موافقت کنید.

فکر نکنید که سرکش و نافرمان هستید، پس برای رهایی از شر تله ی اطاعت فقط باید مرحله ی سیزدهم را اجرا کنید. سایر مراحل را نیز پیگیری کنید. باید یاد بگیرید که جسارتمندی بیشتری نشان دهید. سعی کنید میزان داد و ستد زندگی تان را متعادل کنید.

 

14-نتیجه گیری های خودتان را از این مراحل را روی کارت آموزشی بنویسید و آن را همراه خودتان داشته باشید.

وقتی دچار مشکل می شوید از کارت آموزشی کمک بگیرید. کارت آموزشی، حق و حقوق شما را یادآوری می کند تا قاطع تر و جسورتر باشید.

نمونه و مثالی از کارت آموزشی مربوط به ایثارگری:

من حق دارم وقتی کسی از من درخواست نامعقولی دارد، جواب((نه)) بدهم. اگر جواب ((بله)) بدهم هزار تا گرفتاری پیش می اید و از دست خودم عصبانی می شوم. احساس گناه ناشی از نه گفتن، مرا نمی کشد. می توانم این احساس را تحمل کنم. ممکن است کسی از دست من دلخور یا ناراحت شود.

اشکال ندارد. این ناراحتی موقتی است. اگر به دیگران نه بگویم، دیگران به من احترام می گذارند. ممکن است در اثر این رفتار، کسانی با من سرسنگین برخورد کنند. اشکالی ندارد. این افراد ضرر کرده اند و منافعشان را از دست داده اند. رفتارهایشان قابل درک است.

نمونه و مثالی از کارت آموزشی مربوط به فداکاری:

خواسته های من مهم هستند. لیاقت این را دارم که با من با احترام رفتار کنند. نباید به همسرم اجازه بدهم با من بدرفتاری کند. شایستگی این را دارم که با من خوب رفتار شود. می توانم از حق خودم دفاع کنم.

باید از همسرم بخواهم که احترام مرا حفظ کند وگرنه با او حرف نمی زنم. اگر ظرفیت آن را ندارد که در این رابطه برای من حقوق مساوی قائل شود، باید رابطه را تمام کنم. هر چند مدتی بعد از قطع رابطه، دلم برای بی احترامی هایش تنگ می شود، اما این دلتنگی ها حاکی از آن هستند که تله ی  زندگی ام دوباره دست به کار شده است تا روزگار مرا از این سیاه تر کند.

کارت آموزشی را همراه خودتان داشته باشید. زمانی که در اثر فعالسازی تله ی زندگی، احساس ها و افکار قدیمی شما را احاطه کردند، کارت آموزشی را مطالعه کنید. این کارت های آموزشی باعث می شوند که شما به آهستگی درک عقلانی مشکل را به پذیرش هیجانی آن گره بزنید.

 

نتیجه:

به یاد داشته باشید که تله ی اطاعت چنان قدرتی دارد که می تواند تا آخر عمر شما، خاطرات بد و ناخوشایند را در حافظه تان نگه دارد. همیشه احساس می کنید بلاهایی که سرتان آمده حق شماست. تله ی زدگی، مرکز ثقل نگرش شما به جهان، دیگران و خودتان است.

طبیعتاً شما بر علیه تله ی زندگی تان اعلام جنگ کرده اید. او بیکار نمی نشیند و به جنگ با شما برمی خیزد. البته تغییر نکردن همواره کار راحت تر و بی دردسرتری است. تله ی زندگی بارها شما را وسوسه می کند که دست از تلاش بردارید. نباید ناامید شوید چرا که تغییر یک شبه روی نخواهد داد. تغییر، فرآیندی تدریجی و دشوار است.

وسوسه انگیزترین فکری که ممکن است شما را گول بزند این است که به خاطر تله ی اطاعت، خودتان را سرزنش کنید. خودسرزنش گری مانع تغییر شما می شود. سعی کنید به علل شکل گیری تله ی زندگی که تلخ و دردناک نیز بوده اند، برای اولین بار با دیده ی احترام و پذیرش نگاه کنید.

علل زیادی در دوران کودکی سبب آسیب شما شده اند و کماکان هم آسیب می زنند. زمان آن فرا رسیده است که دست از خودسرزنشگری بردارید. سفر درونی خود را شروع کنید: از خود آسیب رسانی و فداکاری بیمارگونه به سوی عزت نفس، اعتماد به نفس و بهبودیابی.

تله اطاعت چیست؟

تله اطاعت چیست ؟

تله اطاعت چیست؟

  • اگر خواسته ها و نیازهایم را ابراز کنم، احساس گناه می کنم.
  • آن قدر همیشه گوش به فرمان و مطیع بوده ام که هر زمان مخالفت می کنم به من احساس گناه می دهند.
  • از کودکی همیشه نقش مراقب را داشته ام.
  • همه به من می گویند:((تو سنگ صبور ما هستی)).
  • از اینکه مرا آدم خودخواه خطاب کنند، برایم خوشایند نیست.
  • جرات ((نه)) گفتن را ندارم و اکثراً غیرمستقیم ((نه)) می گویم.

زمانی که گفته هایش را شنیده ام به او گفتم: چه کاری می توانم برایت انجام دهم؟ و او گفت: احساس بی ارزشی می کنم و فکر می کنم که چیزی از خودم ندارم، جز حرف های دیگران هیچی نیستم و مطمئنم مشکلی دارم و می خواهم گره ی کار را پیدا کنم؟

در این مقاله قصد داریم برای شفاف سازی این مسئله به توضیح تله ی زندگی اطاعت بپردازیم.

سرفصل ها:

 

یک تجربه از تله ی اطاعت

کارل: سی سال داشت و همیشه نیازهای دیگران را بر نیازهای خودش ترجیح می داد.

اولین نکته ای که به محض دیدن کارل به ذهنمان رسید، این بود که سخت دچار اضطراب شده بود و مضطرب به نظر می رسید. دوست داشت همه از او راضی باشند. مدام با نظرات دیگران موافقت و همراهی می کرد، ولو اینکه در باطن مخالف عقاید آنها بود. دوست نداشت دل هیچ کس را بشکند.

اکثر مراجعانی که پیش ما می آیند حداقل قسمتی از جلسه ی اول را به ارزیابی ما می پردازند تا مطمئن شوند که ما در درمانگری، قابل اعتماد و باکفایت هستیم یا نه. جالب اینکه کارل برعکس عمل می کرد. مدام طوری رفتار می کرد که ما فکر کنیم او مراجع خوب، حرف گوش کن و سر به راهی است.

کارل متاهل بود و دو فرزند کوچک داشت. کارل از جمله مردانی بود که به شدت مطیع زنش بود و به اصطلاح “زن ذلیل” به شمار می رفت. همسرش، کتی به شدت پرتوقع بود. کارل هر چند تلاش می کرد که زنش را راضی نگه دارد اما هیچ گاه موفق به این کار نمی شد.

تمام تصمیم های خانه را کتی می گرفت و کارل نقش اجرایی داشت. کارل نمی توانست برای فرزندانش محدودیت قائل شود و آنها را به انضباط پایبند کند. هر وقت برای بچه هایش محدودیت قائل می شد به شدت احساس گناه می کرد. او در شرکت نساجی و پارچه فروشی پدرش کار می کرد.

هر چند هیچ وقت دوست نداشت آن جا کار کند، اما بالاخره تسلیم شد که باید به همین کار تن بدهد. از کارش لذت نمی برد. کارل احساس می کرد که در زندگی اش گرفتار شده است. به دلیل علائمی از افسردگی، خواهان درمان بود. او بعضی وقت ها خواب می دید که فرار کرده است و همان کسی شده که آرزویش را داشته است.

چه تجربه هایی منجر به شکل گیری تله ی اطاعت می شوند؟

بخش اعظمی از تجربه ی شما در دنیا، پیرامون مسئله ی کنترل می چرخد. دیگران شما را کنترل می کنند و شما هم متقابلاً آنها را کنترل می کنید.

شما اعتقاد راسخ و تزلزل ناپذیر دارید که باید همه از شما راضی باشند. شما باید رضایت والدین، برادران، خواهران، فرزندان،همسر، رئیس، همکاران و حتی غریبه ها را به دست بیاورید. به احتمال قریب به یقین، تنها کسی که شما اصلاً به فکر رضایت او نیستید، خودتان هستید.

خواسته های خودتان را نادیده می گیرید تا تن به خواسته های دیگران بدهید.تله ی زندگی اطاعت به تدریج حس هویت(نیازها، خواسته ها و تمایلات) را از شما دریغ می کند.

افرادی که در دام این تله ی زندگی افتاده اند، بسیار منفعل و دست به عصا عمل می کنند و به همین دلیل در روند زندگی خود هیچ نقشی ندارند. به عبارتی، زندگی بر این گونه افراد تحمیل می شود.
احساس می کنید نمی توانید بر روند وقایع زندگی تسلط داشته باشید. احساس می کنید عوامل محیطی و اتفاقات زندگی ، سرنوشت شما را رقم می زنند. بیشتر واکنش گر و ناظر اتفاقات زندگی تان هستید تا عامل و فعال. به ندرت از پس مشکلات برمی آیید و دست تان از چاره جویی کوتاه است. صرفاً منتظر می نشینید تا دستی از غیب برون آید و کاری بکند.

احتمالاً فکر می کنید از آن دسته افراد خوش برخورد و خوش مشرب هستید، اما ممکن است این گونه نباشد. از آنجایی که سخت طالب نظر مثبت دیگران هستید و به هر قیمتی که شده از مشاجره طفره می روید، پس طبیعتاً زود با دیگران به تفاهم می رسید و رابطه برقرار می کنید.

خودتان را بیشتر فردی کم تعارض می شناسید و توانایی سازگاری تان بالاست. این را نقطه قوتی به شمار می آورید، اما اکثر این مزیت ها در رابطه با اطرافیان، پیامدهای ناخوشایندی به دنبال دارند:  “نمی توانید در مقابل افراد پرتوقع و خودخواه بایستید، بار مسئولیت ها در محیط کار بر روی دوش شما می افتد و نمی توانید از دیگران تقاضای کمک کنید.”

همچنین از اینکه می توانید به دیگران کمک و نیازهایشان را ارضا کنید، به خودتان می بالید. تا اندازه ای حق با شماست. داشتن چنین ویژگی ها و مهارت هایی، سخت است و احتمالاً همین ویژگی ها و مهارت ها، شما را به سمت شغل هایی سوق داده اند که بیش از پیش نیازها و خواسته هایتان را باید نادیده بگیرد. در برابر زور و اجحافی که در حق شما می شود، لام تا کام حرف نمی زنید و جسارت برخورد با این مشکلات را ندارید.

اطاعت باعث کاهش عزت نفس شما می شود. احساس می کنید حق شما پایمال می شود و دیگران به شما اجحاف می کنند. همه حق دارند به جز شما.

چنین جر و بحث هایی را از سوی افرادی که تله ی زندگی اطاعت دارند، خیلی زیاد می شنویم: برای به دست آوردن خواسته هایشان تلاش نمی کنند چون ظاهراً اراده ضعیفی دارند. تمام این دلخوری ها و ناراحتی ها را جمع می کنند و در یک موقعیت نامناسب، تمام مشکلات را سر یک فرد د یگر خالی می کنند.

به دو دلیل افراد اجازه می دهند که اختیار زندگی شان را دیگران در دست بگیرند. دلیل اول این است که با این کار، شر احساس گناه را از سر خودشان کم می کنند. این افراد چون طاقت ناراحتی و رنج دیگران را ندارند، بنابراین رو به اطاعت از خواسته های دیگران می آورند.

اگر بخواهند بر خواسته هایشان پافشاری کنند به احتمال زیاد دیگران ناراحت و دلخور می شوند. دلیل دوم این است که این افراد چون از طرد شدن، رهاشدگی و انتقام می ترسند، اختیار زندگی خود را به دیگران می سپارند.

بر همین اساس به این نتیجه رسیدیم که دو نوع اطاعت وجود دارد که در قسمت بعدی به توضیح آن خواهیم پرداخت.

 

انواع تله ی زندگی اطاعت

1-ایثارگری(اطاعت به دلیل گریز از احساس گناه)

2-فرمانبرداری(اطاعت به دلیل ترس)

۱٫ایثارگری: افراد ایثارگر، خودشان را مسئول خوشبختی و آسایش دیگران می دانند. ممکن است شما در دوران کودکی در قبال تامین سلامتی هیجانی نزدیکان خود، سخت احساس مسئولیت می کرده اید. به عنوان مثال ممکن است والدین شما بیمار بوده اند یا سال ها به افسردگی مبتلا بوده اند.
در اثر این عوامل به تدریج اعتقاد پیدا کردید که وظیفه ی شماست که از نزدیکان خود مراقبت کنید. به دلیل در پیش گرفتن همین رویه به تدریج از خودتان غافل شدید.

شما دلسوز و همدل هستید و این خصلت شاید ویژگی ذاتی شما باشد. شما درد و رنج دیگران را احساس می کنید و دوست دارید که این درد و رنج را از بین ببرید. سعی می کنید همه چیز برای دیگران رو به راه باشد تا شما آسایش داشته باشید.

باید به این نکته ی مهم دقت کنید که اطاعت شما عمدتاً ارادی است. دیگران در دوران کودکی شما، وادارتان نمی کرده اند که از خواسته های آنها تبعیت کنید، بلکه به دلیل اینکه اطرافیان تان در ضعف، درد و رنج بوده اند، شما احساس کرده اید که باید نیازهای آنها را مقدم بدارید.

اگر چه افراد ایثارگر در مقایسه با افراد فرمانبردار، خشم کمتری دارند اما بی نصیب از خشم نیستند. در زندگی خود، نسبت متعادل داد و ستد را از دست داده اید، یعنی بیشتر به دیگران خدمت می کنید، نیازهایشان را رفع می کنید تا اینکه شما هم خواسته و نیازی از دیگران داشته باشید.
به دلیل اینکه میزان داد و ستد شما در روابط اجتماعی به هم خورده است، شما اغلب اوقات عصبانی هستید و حتی ممکن است از کینه توزی خود نیز خبر نداشته باشید.

شدت و میزان نفوذ احساس گناه از تله ی زندگی نشات می گیرد. هر زمان که خودتان را در اولویت قرار می دهید بلافاصله احساس گناه یقه شما را می گیرد. هر زمان از دست خودتان و شیوه ی رفتارتان کفری می شوید نیز احساس گناه می کنید.
هر زمان جراتمندانه خواسته هایتان را به دیگران بگویید باز هم دچار احساس گناه می شوید. هر زمان نمی توانید درد و رنج دیگران را کاهش دهید باز هم سر و کله گناه پیدا می شود. احساس گناه آبشخور تله ی زندگی اطاعت است.

به محض اینکه از نقش مطیع خارج شوید، احساس گناه می کنید و برای کاهش احساس گناه به ایثارگری رو می آورید. در دور باطلی گرفتار شده اید. احساس گناه می کنید و برای کاهش احساس گناه از خواسته های دیگران تبعیت می کنید.
برای لحظاتی احساس گناه کم می شود اما از دست خودتان و دیگران عصبانی می شوید. به دلیل اینکه عصبانی شده اید، احساس گناه می کنید. این چرخه کماکان ادامه پیدا می کند.

۲٫فرمانبرداری: فرمانبرداری، شکل دیگری از تله ی زندگی اطاعت است. شما فرآیند اطاعت را به شکل غیرارادی پذیرفته اید. احساس می کنید اصلاً هیچ حق انتخابی ندارید. مجبورید به این شرایط ناخوشایند تن بدهید.
در دوران کودکی به خاطر فرار از تنبیه یا طرد شدن احتمالی، از پدر و مادرتان حرف شنوی افراطی داشته اید. والدین تان دائم تهدید می کرده اند که به شما صدمه می زنند یا توجه و عشق خود را از شما دریغ می داشته اند.شما مجبور شده اید اطاعت کنید. تقریباً همیشه عصبانی هستید حتی اگر از خشم خود چندان آگاه نباشید. همین خشم، زندگی شما را دچار مشکل می کند.

یک زمان اطاعت کردن شما به این دلیل بود که هیچ چاره ای جز این کار نداشتید: “در دوران کودکی باید از بزرگترها اطاعت می کردید چون وابسته و ناتوان بودید و تحمل تهدید به تنبیه یا طرد شدن را نداشتید.”  بنابراین اطاعت کردن شما در آن شرایط از قضا راهکاری ارزشمند بوده است اما در دوران بزرگسالی، وابسته و ناتوان نیستید و حق انتخاب دارید مگر اینکه از یک سو به این وابستگی و ناتوانی خودتان سخت اعتقاد داشته باشید و از سوی دیگر، توانمندی و زورگویی طرف مقابل را بیش براورد کنید. قبل از شروع به تغییر رفتارتان باید اعتقاد داشته باشید که حق انتخاب دارید و دیگر آن کودک ناتوان و بیچاره نیستید.

چگونه و با چه شرایطی دچار تله ی اطاعت می شوم؟(ریشه های تحولی تله ی اطاعت)

ریشه های تحولی تله ی اطاعت:

  1. والدین تان سعی کرده اند تمام جنبه های زندگی شما را تحت کنترل بگیرند. چنان بر زندگی شما چنبره انداخته اند که اجازه نفس کشیدن نداشته اید.
  2. اگر از خواسته ها و اوامر والدین اطاعت نمی کرده اید، گوشمالی سختی می خورده اید.
  3. اگر گاهی اوقات در برابر اوامر و خواسته های والدین مخالفت می کردید، به شما بی اعتنایی می کردند یا رابطه شان را با شما قطع می کردند.
  4. والدین تان در دوران کودکی به شما هیچ گونه حق انتخابی نداده اند.
  5. از آنجا که پدر یا مادرتان حضور فیزیکی نداشتند یا افراد بی قابلیتی بودند، بنابراین نگهداری و مراقبت از اعضای خانواده روی دوش شما افتاده بود.
  6. همیشه سنگ صبور مشکلات والدین بوده اید.
  7. اگر در برابر اوامر و درخواست های والدین می ایستادید، در شما احساس گناه ایجاد می کردند و شما را خودخواه و بی فکر می دانستند.
  8. والدین شما (یا یکی از آنها) حلال مشکلات همه بودند. آنها تمام فکر و ذکرشان رفع نیازهای دیگران بود و به نیازهای خودشان توجه نمی کردند.
  9. در سن کودکی هیچ گاه احساس نکردید نیازها و حق و حقوقی دارید.
  10. به دلیل افسردگی یا نگرانی مادر یا پدرتان، شما در سن کودکی مدام مراقبت گفتار و رفتار خودتان بودید که مبادا آنها را برنجانید.
  11. اغلب از دست والدین خود عصبانی بودید، زیرا مثل سایر والدین به شما آزادی نمی دادند.

 

نشانه ها و ویژگی های افراد دارای تله ی اطاعت چیست؟

نشانه ها و ویژگی های این افراد عبارت است از:

  1. بیشتر وقت ها به دیگران اجازه می دهید که طبق مرام خودشان عمل کنند، ولو اینکه این کارشان به شما ضرر بزند.
  2. سخت مشتاق هستید تا رضایت دیگران را جلب کنید و حاضرید برای تاییدطلبی و مهرطلبی، دست به هر کاری بزنید.

3. دوست ندارید صادقانه و جسارتمندانه با عقاید دیگران مخالفت کنید.

4. زمانی که دیگران نقش تصمیم گیرنده و کنترل گر دارند، شما احساس آرامش و راحتی بیشتری می کنید.

5. تقریباً هر کاری انجام می دهید تا از رو به رو شدن با خشم دیگران اجتناب کنید. همیشه خودتان را با شرایط وفق می دهید.

6. از خواسته ها، نیازها و تمایلات خود آگاه نیستید در واقع انگار گم شده اید و هم وابسته هستید.

7. در زمینه ی شغل، تصمیم درست و مشخصی نگرفته اید. در زمینه ی شغل، بلاتکلیف و سرگردان هستید.

8. همیشه از دیگران مراقبت می کنید و غم خوار آنها هستید، اما تقریباً هیچ کس در زندگی شما نیست که اندکی سنگ صبور شما باشد و به حرف دلتان گوش بدهد.

9. اگر کسی به شما دستور بدهد بدون لحظه ای فکر، جواب “بله” می دهید و مطیع هستید.

10. اگر حرف ها یا اعمال دیگران موجب رنجیدگی خاطر شما شوند، نمی توانید در مقابل این افراد قد علم کنید.

11. اغلب نمی توانید از موقعیت هایی بیرون بیایید که نیازهای شما برآورده نمی شوند.

12. به دلیل اینکه نمی خواهید دیگران شما را به عنوان فردی خودخواه و از خود راضی بشناسند، در ایثارگری و فداکاری، راه افراط را در پیش می گیرید.     13. به خاطر مراقبت و حمایت از دیگران، خودتان را اغلب نادیده می گیرید.

14. در خانه یا در محل کار، اغلب بیشتر مسئولیت ها را بر عهده می گیرید.

15. وقتی دیگران دچار مشکل می شوند یا درد و ناراحتی دارند، با سخت کوشی بسیار به آنها کمک می کنید تا اوضاع زندگی شان سر و سامان پیدا کند، ولو اینکه چنین کمک رسانی  به ضرر شما تمام شود.

16. اغلب از کسانی که به شما دائم دستور می دهند، عصبانی می شوید.

17. اغلب احساس می کنید در روابط سر شما کلاه رفته است، زیرا بیشتر به نیازهای دیگران توجه می کنید و آنها کمتر به نیازهای شما بها می دهند.

18. هر گاه خواسته ی خود را به دیگران می گویید، احساس گناه می کنید.

19. اگر دیگران از شما کاری بخواهند غیرمستقیم در مقابل دستور آنها مقاومت می کنید، در واقع به طور مستقیم نمی توانید ((نه)) بگویید.

20. قدرت تحمل مراجع قدرت را ندارید.

21. نمی توانید در محل کارتان تقاضای ارتقای شغلی کنید.

22. نمی توانید از حق خودتان دفاع کنید.

23. به دلیل اینکه بیشتر از حد، خودتان را با خواسته های دیگران و شرایط وفق می دهید، انگار که شخصیت شما ثابت و یکپارچه نیست.

24. اطرافیان تان به شما می گویند که به اندازه ی کافی پرخاشگر و جاه طلب نیستید.

25. به مهارت ها و موفقیت های خودتان ارزش قائل نمی شوید.

26. نمی توانید بر سر منافع، با دیگران مذاکره کنید. در چنین مواقعی اکثراً دیگران برنده می شوند و شما ضرر می کنید.

نتیجه:

در تله ی اطاعت، فرد دارای این اعتقاد راسخ است که همه باید از او راضی باشند و تنها فردی که خواسته ها و نیازهایش مهم نیست، خود اوست.

این تله دارای دو نوع است که عبارتند از؛ ایثارگری و فرمانبرداری.

در واقع این تله همانند هر تله و طرحواره ی دیگری از طریق الگوهای اولیه در خانواده ی شما شکل گرفته است و دارای نشانه ها و ویژگی هایی است که در صورت شناسایی و آگاهی در خود می توان این الگوها را سازماندهی کرد و در ادامه آنها را تغییر داد که در مقاله ی بعد، به راهکارهایی جهت تغییراین تله می پردازیم.