از معصومیت تا جوکر…
حتما شما نظریه های نویونگین ها را در مورد سفرهای قهرمانی خوانده اید، از معصومیت تا دلقک، دلقک والاترین نوع خرد ورزی است، جایی که بهلول ها و ملانصرالدین ها ظهور می کنند،این سفر بدون راهبر امکان پذیر نیست، راهبری که توانایی شفای زخمهای شما را داشته باشد و به شما مرحله مرحله زندگی و زندگی کردن را آموزش دهد.
اما سفر دیگری برای اکثر آدمهای زخمی پیش می آید،
آن هم از معصومیت تا جوکر است
احتمالا همه فیلم جدید جوکر را دیده اید، روایت داستان شخصی است که رویایش تنها خنداندن و شاد کردن مردم است، آنقدر این رسالت بر او چیره است که اختلال روانی اش نیز با رسالتش همسو می شود، در اوایل داستان هر هفته پیش مشاورش می رود حتی درخواست می کند داروهای او را بیش تر کنند اما از یک جایی به بعد وقتی تحقیر و زخم هایی که جامعه به او می زند زیاد می شود، در دیالوگی می گوید خودم داروهایم را قطع کردم، از اینجا سایه ای او را تسخیر می کند به مثابه یک فرد قدرتمند و شروع به کشتار میکند.
من بیش تر عمرم را در میان مردم بوده ام، یعنی از نزدیک و نه از تو کتابها و فیلم ها و شنیده ها…
تمام این فیلم رو از نزدیک دیده ام، چیز تازه ای برایم نبود، خیلی از دوستان نزدیکم رو دیدم که این سفر یعنی از معصومیت تا جوکر را طی کردند، شاید بیش تر از چهل یا پنجاه تا از دوستان نزدیکم این سفر رو رفتند و الان یا زیر خاک هستند یا در زندان ها، من با همه شون تو کودکی و دبستان و نوجوانی زندگی کرده بودم، با هم درس میخوندیم، باهم بازی می کردیم، همگی وجدان داشتند، اما از یه جایی به بعد مدل بازی عوض شد، اونایی که از خانواده زخم می خوردن میومدن بیرون دیگه خونه بر نمی گشتن، کم کم جامعه مریض لهشون می کرد اینقدر که اونا برای دفاع از خودشون کم کم جای توپ و راکت بدمینتون و کتاب تو دستشون اسلحه و چاقو و قمه میومد و برای اینکه نشون بدن از بقیه متفاوت هستن کل بدنشون رو خالکوبی میکردن و من همه این ها رو از نزدیک دیده ام و کنارشون بودم، آدمهایی که قلبهاشون هنوز میزد اما زخمهاشون اونها رو راهبری میکرد…
Click here to preview your posts with PRO themes ››
یکی از زخم هایی که تو کارگاه نهم شفای زخم درونم شفا گرفت زخم شنیدن مرگ بچه های محلمون بود.
وقتی به این روزهای جامعه نگاه می کنم که ما بزرگتری نداریم تا بیاد وسط و برای زخم های این روزهای مردم کاری کنه، فقط اون روزها برام تداعی میشه روزهایی که بچه ها به خاطر زخم هاشون تبدیل به جوکر شدن.
حالا که ما بزرگتر نداریم، خودمون باید از خودمون مراقبت کنیم، دسته جمعی یتیمی رو زندگی کنیم و برای زخم های خودمون و دوستامون که دارن زخمی میشن کاری کنیم.
#فراز_قورچیان
#شفای_زخم
#فراز_نامه
4 Responses
🤩😍👏
خیلی مقاله خوبی بود
عالیییی مثل همیشه
خیلییی خوب بود جزو بهترین مقالات بود🤩
عالیی بود ممنون
ممنون بابت مقاله خوبتون
ممنون ازتون
👏👏👏👏👏
خیلی خیلی خوب بود
بسیار عالی
خیلی خوب بود
عالی بود
بهترین استاد
لطف کردین
عالی بود
🌹🌹
ممنون از شما
چه جالب بود
عالی بود خسته نباشید🌹🙏
دقیقا
خیلی خفن بود
بینظیربود
سپاس استاد
واقعا درست میگین
ما منتظر کوچینگ های بعدیتون هستیم
زنده باشید
واقعا جالب بود
چقدر عالی
ممنون
🌹
✅✅✅✅✅✅✅🫀
خیلیم عالی
خیلی مقاله خوبی بود هرکسی یاید بخونه
🤩😍👏
بسیار نکات مفیدی بود
خیلی عالی و کاربردی بود
خیلیم عالی
👏👏👏👏👏
مقاله عالی ای بود ممنون از گروه من حقیقی
عالی بود ممنون از مقاله تون
نکات عالی ای بود
بسیار عالی
خیلی خوب بود
خیلیم عالی
سپاسگزارم
چقدرخوبه این اطلاعاتو دراختیارمامیزارین برکت براتون💫🌼
مقاله بهترین بود
بسیار عالی سپاس
سپاس از مطالب مفیدتون
بهلولها و ملا نصرالدین ها
ایول عالی بود
چقدر مفید بود سپاس
سپاسگزارم از مقاله عالیتون
خیلی عالی بود
مقاله عالی ای بود ممنون
سپاس از شما برای آگاهی دادن ما
ممنونم از اطلاعات ارجمندی که در مقاله گذاشتید
خیلی مفید بود سپاس
ممنون از مطالب عالیتون
این کارگاه از بهترین گارگاه هایی بود که شرکت کردم
سپاااس
چقدر درست بود ممنونم
مقاله بسیار خوبی بود سپاس از تیم خوبتون
من از پریروز دلم واسه لحظه ای که براتون حرف میزدمو شما ادامو درآوردین که همه حرفاتو گفتی دیگه چی میخوای بگی تنگ شده .دلم میخواد بیام اونجا اما هرباری که میام یا میرم توی خودم دنبال یه چی میگردم ، حالم بد میشه.. بهم گفتین باید تا ته حماقت رو میرفتی … رفتم . حس خر بودن داشتم حرف زدن با شما واسه یه لحظه حسه اینو بهم داد که من شاهی ام که خواب دیده گدا شده … من وقتی پیش شما بودم حس کردم میشه یه آدم منو با همه اشتباها حماقتام دوست داشته باشه .. بزرگتر شمایی. بزرگ شمایی . کاشکی میزدین تو گوشم
سپاس از اگاهی که به ما میدهید ومارو چند گام به جلو هدایت میکنید
سلام روزبخیر
اول تشکرمیکنم ازانتقال مطالب مفیدوارزشمندتون، من تقریبا بیشترمقاله های ویب سایت رو مطالعه میکنم وتو یکسال گذشته کارگاهای برگزارشده رو حضور داشتم الان با دوتا موضوع روبروهستم:
یکی اینکه ذهنم انقدر شلوغه ک مطالب توش گم میشن ودوم اینکه با اطلاعاتی ک کسب کردم هنوز نمیتونم توشرایط مختلف خودم رو راهبری کنم فقط تواون لحظه متوجه میشم ک الان بااون من بی ارزشم مواجهم یا زخمی هست ک باعث ریکشنم میشه ولی نمیدونم چطور باید برم توعملکرد یعنی عملکردم نسبت ب اون شرایط رو نمیدونم باید چی باشه!! ممنون از راهنماییتون
سلام به شما دوست عزیز🌹
اینکه اوایل مسیر باشید و گیج و سردرگم شدید به خصوص با حجم اطلاعی که به ذهنتون وارد کردید مسئله ای طبیعی ست که وقتی زمان میخوره کم کم مطالب و درونیات شما رو به انسجام میره که لازمه ی این انسجام علاوه بر وارد کردن دیتاهای مختلف این هستش که
اول شناسایی کنید کدوم یکی از چالش ها و دغدغه های شما در اولویت هست و طبق اون اولویت ها شروع کنید به کار کردن روی خودتون.
و اینکه لازمه مدام توی مسیر خودشناسی باشید و دنبال کنید و اگر توی این مسیر با یک کوچ(مربی) یا راهبر پیش برید خیلی خیلی میتونه به شما کمک کنه.