به طور روزمره حجم زیادی اخبار را در رابطه با موضوعات مختلف از علل مرگ و نوع مواد غذایی و انواع تصادفات و… از طریق رسانه ها می شنویم که ترس را به طور افراطی به ما تزریق می کند و سبب می شوند هر روزه استرس، اضطراب و فشار زیادی را تحمل کنیم و روال زندگی ما را دچار مشکل میکنند.
در این مقاله قصد داریم به روشن کردن عواملی که بر تحریف و اغراق ترس تأثیر می گذارند، بپردازیم.
آیا ما خبرهای جنجالی را بیشتر باور می کنیم
تمایل روانی ما به وقایع منفی بیشتر است یا مثبت
چرا رسانه ها تمایل دارند سناریوهای دراماتیک بسازند و به گوش مردم برسانند
آیا افراد بیشتر بر اثر تصادف می میرند یا بر اثر بیماری
و….
انسان ها خطرآگاه هستند چون زندگی شان پیش بینی ناپذیر و در معرض خطرهای گوناگون است. مشکل اینجاست که خطر آگاهی ما غالباً به شکلی سیستماتیک، تصویری تحریف شده و کج و معوج از جهان به ما می دهد مثلاً ما میل داریم در مورد علت های مرگی که درباره شان جاروجنجال می شود مثل مرگ بر اثر مسمومیت غذایی و قتل به راه اغراق برویم. بر همین وجه، علت های مرگی که جارو جنجالی درپی ندارند مثل آسم و دیابت توجه ما را جلب نمی کنند، از کنارشان به سادگی می گذریم .
افراد در ضمن غالباً معتقدند که عده ی بسیار بیشتری بر اثر تصادف می میرند تا براثر بیماری، حتی با اینکه آمار خلافش را نشان می دهد. پس از سانحه های هوایی یا ریلی، عده ای دیگر با هواپیما یا قطار سفر نمی کنند و به جای آن از اتوموبیل استفاده می کنند چون سفر با هواپیما یا قطار به نظرشان خطرناک می آید. البته این تصمیمی غیر عاقلانه است، چون احتمال تصادف اتوموبیل چندین برابر احتمال سانحه های هوایی یا ریلی است.
تخمین زده می شود که پس از یازدهم سپتامبر 2001 حدود 1200 آمریکایی به این دلیل که از سفر هوایی ترسیده اند و به جایش با اتوموبیل خودشان سفر کرده اند جانشان را از دست داده اند نه تنها درک و برداشت افراد از ریسک غالباً به نحوی سیستماتیک تحریف شده است، بلکه بعضاً به کلی خلاف واقع است، مثل وقتی که یک تکنولوژی واحد، یعنی تکنولوژی اشعه ای درحوزه پزشکی کم خطر و درحوزه صنعتی پرخطر ارزیابی می شود.
چرا ما درباره خطرهایی که تهدیدمان می کنند دچار درک و برداشت نادرست هستیم؟ یک توضیح اش این است که ما تمایلی روانی به عطف توجه به وقایع منفی داریم تا وقایع مثبت. یک عامل مهم دیگر این است که مردم تمایل دارند اطلاعاتی را که چیزی پرخطر قلمداد می کنند معتبرتر و قابل انکارتر از اطلاعاتی بدانند که آن چیز را کم خطر قلمداد می کنند و فرقی هم نمی کند که منبع اطلاع رسانی مقامات رسمی باشند، یا شاغلین در صنعت، یا گروه های فشار، فرقی نمی کند که چه کسی اطلاع رسانی می کند، به هر حال اکثر مردم بدترین سناریو را قابل اعتمادترین و موفق ترین سناریو می دانند علاوه بر این، افراد غالباً درک و فهمی بسیار مبهم و آشفته از احتمالات دارند و بدترین حالت ممکن را بیشتر از محتمل ترین حالت مورد توجه قرار می دهند.
تفاوت های آماری بسیار فاحش تاثیری بر درک و برداشت مردم از ریسک و مخاطره ندارد. مهم نیست که سناریو های فاجعه چقدر نامتحمل و بعید هستند، به هر حال این سناریو ها همیشه ترس آفرین هستند. درکل، مردم ازخطرها از طریق رسانه های جمعی باخبر می شوند و رسانه های جمعی هم مایلند سناریوهای ” دراماتیک” را بپرورانند. اخبار درضمن سرگرمی هم هستند و باید محور کننده باشند. بنابراین غالباً تلاش می شود رابطه ای میان بیننده اخبار و اخباری که پخش می شود برقرار شود.
دربهترین حالت هر قلم از اخبار باید ربط مستقیمی به زندگی خود بیننده پیدا کند برای همین وقایع منفرد را چنان گزارش می کنند که گویی با مسئله ای اجتماعی مواجه هستیم، مسئله ای که می تواند بر”همه ما” یا دست کم بخش عظیمی از جمعیت تاثیر بگذارد. البته چنین چیزی در بسیاری از موارد و زمینه ها می تواند مشروع باشد، اما عملاً گرایش و تمایلی وجود دارد که به هر واقعه ای ابعاد دراماتیکی بسیار بزرگتر از آنچه مبنای عینی دارد بخشیده شود، چون هر چه این ابعاد دراماتیک بزرگ تر باشند، “خبر بهتر” ی ارزیابی می شود.
وقتی حادثه ای رخ می دهد، مثلاً بیماری روانی یک رهگذر را درخیابان به شکلی تصادفی می کشد، گرایشی وجود دارد که خبر این حادثه طوری پخش شود که گویی همه ما درمعرض این خطر هستیم که در خیابان مورد تهاجم عده زیادی از بیماران روانی قرار گیریم که نباید به آن ها اجازه داده شود آزادنه همین طور در میان جمعیت بگردند.در هر زمانی، خطرهایی وجود دارد که می تواند خوراک گزارش های خبری باشد وکار دشواری نیست که روزنامه ای منتشر کنیم که منحصراً به این خطرهای گوناگون می پردازد.
برخی از خطرها برای رسانه ها دستچین می شوند و پوشش خبری پیدا می کنند و بقیه کنار گذاشته می شوند اما هیچ پیوند روشنی میان میزان توجه به یک پدیده در رسانه های جمعی و میزان خطری که آن پدیده واقعاً در بردارد وجود ندارد. اگر از نظر آماری سخن بگوییم، خطرهایی که واقعاً ناچیز و کم اهمیت هستند توجه زیادی را جلب می کنند حال آنکه خطرهای جدی مورد غفلت قرار می گیرند. خلاصه، ارزش خبر را میزان جدی و حاد بودن خطر معین نمی کند مهم این است که آن خطر ” هیجان انگیز” باشد. بنابراین یک خبر برای مدتی در مرکز توجه است تا اینکه شیره اش گرفته می شود و دیگر دنبال کردنش به صرفه نیست و آنگاه خبر دیگری جایش را می گیرد.
بیماری هایی که بیشتر از همه در رسانه ها ی جمعی مطرح می شوند لزوماً بیماری هایی نیستند که بیشترین افراد را تهدید می کنند. ویروس ” سارس” در 2003 کل دنیا را هراسان کرد، اما طبق آمار دبلیو.اچ. او مجموع مرگ های ناشی از “سارس” در تمام دنیا از 774 نفر تجاوز نمی کرد، عددی که خیلی بزرگ نیست. طبق محاسبات، هراس از ” سارس” هزینه ای بالغ بر 37 میلیارد دلار را بر دولت های جهان تحمیل کرد و شاید با چنین هزینه هنگفتی می شد سل را ریشه کن کرد، بیماری هایی که هرساله جان چندین میلیون نفر را می گیرد.
من نمی خواهم خطر بالقوه “سارس” در رسانه های جمعی که بحران را شدیدتر می کرد واقعا جای سوال دارد. هر از گاهی، فلان یا بهمان ویروس پیدا می شود و در مرکز توجه قرار می گیرد و همه را هراسان می کند چون نرخ مرگ و میر ناشی از آن بسیار بالاست. نمونه اش ویرو س های ” ابولا” و ” ماربورگ ” هستند اما باید یادآوری کنیم که دلایل اندکی در دست است که باور کنیم این نوع ویروس ها می توانند منجر به یک اپیدمی (بیماری مسری) شوند این ویروس ها قربانیانشان را چنان سریع از پا درمی آورند که فرصت و فرجه آن وجود ندارد که عده بسیار زیادی را مبتلا کنند.هراقدامی برای مقابله با احتمال بیماری با خودش خطرهای تازه ای را پیش
می آورد.
مثلاً به ما می گویند نباید خودمان را بیش از اندازه درمعرض اشعه خورشید قراردهیم چون خطر ابتلا به سرطان پوست را افزایش می دهد، اما بعد هم به ما می گویند اگر به قدر کافی از نورآفتاب بهره نگیریم به شکل حادی دچار کمبود ویتامین D می شویم که خودش موجب تضعیف دستگاه ایمنی بدن می شود و خطر ابتلا به سرطان را افزایش می دهد. پس پیدا کردن راهی در میان انبوه توصیه ها و تذکرات که چه چیزهایی ما را درمعرض چه خطرهایی قرار می دهد کارآسانی نیست و مقادیر روز افزونی از درمان های پزشکی امروزه به سمت مقابله با به اصطلاح بیماری های “درمان زاد” سوق پیدا کرده است، یعنی بیماری هایی که از معالجه یک بیماری دیگر پیش می آیند. از این منظر، شگفت نیست که مردم روز به روز نگران تر می شوند.
خیلی از ترس ها در این زمینه مربوط به مواد غذایی است. سلامتی غذا از آن چیزهایی است که دائماً در رسانه های جمعی بدان پرداخته می شود، و اگر کسی واقعاً همه حرف هایی را که درباره خطر انواع غذاها و خوراکی ها در رسانه ها اعلام می شود باور کند باید اصلاً دیگر هیچ چیزی نخورد حتی یک قلم ماده خوراکی یافت نمی شود که ضرری برای بدن نداشته باشد. بسیاری از افراد در ضمن نگران هستند که مبادا با مصرف خوراکی هایی که از بقایای سموم آفت کش درآنها مانده است مریض شوند. جای تردید است که حتی یک نفر براثر بقایا جان خود را از دست داده باشد. عده ای از مردم براثر سوء تغذیه می میرند و عده ای از مسمومیت غذایی اما میزان سموم آفت کش برجای مانده در مواد غذایی بسیار کمتر از آنی هست که کوچکترین خطری برای سلامتی ما داشته باشد.
جان کربس که سرپرست موسسه استاندارد غذایی بریتانیا بود می گوید: میزان سموم طبیعی موجود در یک فنجان قهوه معمولی به طور متوسط برابر با سموم سنتیتیکی است که از بقایای سموم آفت کش در مواد غذایی در طول یک سال وارد بدن ما می شود. اما نتیجه ای که می گیریم این نیست که یک فنجان قهوه برای سلامتی ما خطرناک است، بلکه این است که بقایای سموم آفت کش در مواد غذایی بسیار کمتر از آن است که بتواند آسیبی به سلامتی ما برساند.
در واقع هیچ گواهی و سندی دال بر آسیب رسانی بقایای سموم آفت کش به سلامتی ما حتی در دراز مدت و بر اثر تراکم و جمع شدن این سموم در بدن ما، وجود ندارد.
درمطبوعات، دائماً درباره خطر این بقایا قلم فرسایی می شود اما هیچ اشاره ای به این مطلب نمی شود که مهمترین مسئله این است که چه مقدار از این سموم برای سلامتی می توانند خطرناک باشند. آدم با خواندن اینکه هر روزه “دیوکسین” وارد بدن ما می شود به وحشت می افتد چون دیوکسین ها بسیار سمی هستند و برای مدتی طولانی در بدن ذخیره می شوند.
واقعیت امر این است که ما با هر لقمه غذایی که می خوریم، با هر قلپ آبی که می نوشیم و باهر نفسی که می کشیم مقداری دیوکسین وارد بدن خودمانمی کنیم اما آنچه بسیار مهم است این است که مقدار سموم درهوا و در غذاها چنان سفت و سخت تحت نظر است که مقدار روزانه این سموم به بدن ما اصلاً تهدیدی به حساب نمی آیند. بسیاری از این سموم در مقادیر بسیار کم حتی برای سلامتی ما مفید هستند. تولید کنندگان خوراکی های ارگانیک که احتمالاً نیات خوبی دارند می کوشند این احساس را در ما به وجود آورند که محصولات کشاورزی سنتی برای ما خطرناک هستند اما این ادعا پایه علمی ندارد.
در بریتانیا “انجمن خاک” مجبور به جمع آوری بروشوری شد که در آن ادعا شده بود غذای ارگانیک مزه بهتری دارد سالم تر است و برای محیط زیست بهتر است چون مسئولان استانداردهای تبلیغاتی نتوانستند هیچ سند و مدرکی دال بر چنین ادعایی پیدا کنند. تولید کنندگان مواد غذایی ارگانیک سعی می کنند به ما القاء کنند که مواد غذایی غیر ارگانیک خطرناک هستند اما درواقع این ادعا که تولید مواد غذایی ارگانیک بر تولید مواد غذایی سنتی به لحاظ سلامتی و محیط زیستی ارجح است هیچ بنیان علمی ندارد.
نتیجه:
هر چه بیشتر در رابطه با ترس مطالعه می شود به این نتیجه می رسیم که خُب، احساسی به نام ترس وجود دارد و حتما لازمه ای برای انسان در جهت ادامه ی زندگی بوده و هست اما این خوب نیست که تصویری که از ترس به ما انتقال داده می شود به طرز شدیدی تحریف شده و اغراق آمیز است و ما را تحت فشارها و بیماری های روحی، روانی و جسمانی قرار می دهد. بنابراین آگاهی و شناخت از عواملی که موجب تحریف و برداشت نادرست ما از موضوع ترس می شوند، می توانند در مقابله با ترس و طرز صحیح به کار بردن آن در زندگی به ما کمک کنند که در این مقاله به قسمتی از این موضوع پرداختیم.
4 Responses
در مورد مواد غذایی و سموم آفت کش همیشه نگران بودم. ممنون از اطلاعات تون. یاد گرفتم هر وقت نگران چیزی شدم در موردش تحقیق کنم.
چقدر این مطلب با شرایط موجود جامعه در خصوص بیماری کرونا مطابقت داره ممنون از شما
از آنجا که من کارشناس مواد خوراکی و آشامیدنی هستم و با توجه به اطلاعات و مستندات آزمایشگاهی میتونم بگم مطالبتون کاملا درسته.
چه قدر آروم گرفتم در مورد اغراق ترس خوندم و واقعا این روزا همه ش در مورد هر ترسی اغراق میکنن.