مقدمه:
می خواهم این مقاله را با جمله ای از یک دوست در مورد تجربه اش شروع کنم، او می گفت: آن قدر جزئیات و درونیات شریک عاطفی ام را می دانستم که اگر وجود نداشت من هم کاری برای انجام دادن در زندگی نداشتم، مسئولیت و شغل اصلی من در زندگی کنترل تمام و کمال او بود، اوایل رابطه ام اسم این فرآیند را کنترل نمی گذاشتم، اسمش عشق بود، هنر بود و….زمانی رسید که حضور نداشت و متوجه شدم مثل یک آدم مصرف کننده ی مواد که مواد مصرفی در دسترس ندارد دچار مشکلات فراوانی میشوم.
((کنترل)) برای شما یادآور چیست؟
فکر کنم برایمان یادآور؛ ایست بازرسی و چک کردن وسایل شخصی توسط دیگران باشد. ممکن است اگر به شما بگویند شخص کنترل گری هستید، مقاومت نشان دهید و قبول نکنید و در جواب بگویید، من به وسایل شخصی دیگران دست نمی زنم یا چون عاشق و دوستدار اطرافیانم هستم وارد حریم آنها می شوم، اسمش عشق است، کنترل نیست.
درست است، ایست بازرسی و چک کردن وسایل شخصی جزء کنترل به حساب می آیند اما کنترل می تواند پیچیده تر و فراتر از این موارد باشد و حتما نباید نمود بیرونی داشته باشد. بعضی مواقع نقاب های زیادی را به روی خود می چسباند مثل زمان هایی که شخص به طور دقیق می داند اطرافیانش چه می خواهند، چه نیازهایی دارند، چه احساساتی را تجربه می کنند، چه ویژگی هایی دارند و حتی راه حل مشکلشان چیست اما به خودشان که می رسند انگار که با شخصی غریبه رو به رو هستند که هیچ چیز از آن نمی دانند.
در واقع شخص کنترل گر همان طوری که دیگران را کنترل می کند و هیچ چیز از خود نمی داند، تمایل دارد دیگران هم در او نفوذ داشته باشند، به اندازه ای که از تسلطی که دیگران بر آنها دارند خوشحال می شوند از اینکه خودشان از یک مدیریت تسلط بر خود بهره مند باشند خوشحال نمی شوند. دیگران را بیشتر از خود کنترل می کنند زیرا این کار خیلی راحت تر از زمانی ست که به خود بپردازند.
به زبان ساده شخص وظیفه و تلاش اصلی اش در زندگی کنترل بر امور و زندگی دیگران است و کم ترین وظیفه و مسئولیتش رسیدگی به خود حقیقی اش است، از خود دور و به شکل آزار دهنده و وسواس گونه ای به دیگران نزدیک است، این یکی از تعاریف هم وابستگی است(🌟رجوع:مقاله ی هم وابستگی چیست؟،ویژگی ها و خصیصه های مربوط به هم وابستگی🌟)،فرد هم وابسته ممکن است معتاد به مواد نباشد بلکه معتاد به معتاد است. یکی از ویژگی های مهم و اصلی هم وابستگی، کنترل است که در این مقاله قصد داریم به ارتباط میان هم وابستگی و کنترل بپردازیم.
سرفصل ها:
|
💢دام کنترل
هم وابسته فردی است که به دیگران اجازه می دهد با سوء رفتارشان در او تاثیر بگذارند و او نیز متقابلاً به طرزی وسواس گونه درصدد کنترل و تسلط برآنها برمی آید.
ازمیان تمامی مواردی چون عشق، آرامش، لذت، خلاقیت در میان روابطی که مهارت های ما را نابود می کند، کنترل مقام اول را دارد. اگر کنترل نکردن رفتار فردی دیگر، تنها خواسته ی بهبودی از هم وابستگی باشد، شفا یافتن از آن یک تلنگر محسوب می شود. مساله این است که فهرست بی پایانی از موارد هست که ما از کنترل آنها عاجزیم. این موارد تحت لوای عشق و محلل مشکلات ، ما را به مبارزه و مقابله و وسوسه برای تلاش در کنترل آنها تشویق می کند. ما بعد از انجام کارهای غیرممکن خود را از پا در می آوریم و متوجه می شویم که هیچ مشکلی را تاکنون نتوانسته ایم با کنترل حل کنیم و ساده لوحانه به دام کنترل افتاده ایم. خیال می کردیم که رویداد یا فردی را کنترل می کنیم درحالی که آن رویداد یا آن فرد در حال کنترل ما بودند.
وقتی قدم در دام کنترل بگذاریم، از مشیت الهی دور می شویم. به محض اینکه عصبی و وحشت زده می شویم ارتباطمان را با خود خداوند، دیگران و زندگی از دست می دهیم. هدیه ای غیر قابل توصیف که همانا مشیت الهی است، ما را از میان بهترین و بدترین روزهایمان عبور می دهد، یا می توانیم این موهبات الهی را بپذیریم یا به کنترل ادامه دهیم. شما کدام یک را انتخاب می کنید؟
💢عدم تمرکز
هربار در مقابل مساله ای تسلیم می شدم، مشکل دیگری از راه می رسید و درست مثل تله موش که موش را وسوسه می کند، به من می گفت: ” بیا من را کنترل کن.”
وقتی پس از انجام آزمایش های مقدماتی برای یک عمل جراحی زیبایی معلوم شد که که هپاتیت C دارم واقعاً کلافه شدم .آزمایش های کبدم عادی بود و در سلامت کامل به سر می بردم. مطلقاً احساس مریضی نمی کردم و سال ها انواع و اقسام ویتامین های لازم را برای پیشگیری از هپاتیت مصرف کرده بودم. اگر می دانستم که انجام آزمایش وجود این بیماری را در من نشان می دهد از انجام آن طفره می رفتم. نمی دانم از همه بیشتر از چه چیزی عصبانی بودم، مبتلا بودن به بیماری یا آگاهی از آن. دلم می خواست آن را از وجود خود بیرون برانم. واقعیت این بود که بخشی از من در تمامی این سال ها از وجود این بیماری مطلع بود. به محض اطلاع از این بیماری، دوباره به دام کنترل مکیده شدم.
دو سال تمام هراقدامی جهت از بین بردن این ویروس کردم. بعضی روزها صد و پنجاه قرص ویتامین مصرف میکردم، به اضافه ی مبالغ گزافی هزینه که متحمل می شدم. با نگاهی به گذشته می توانم گذر از مراحل اندوه را مشاهده کنم، بسیاری از مردم مایل نیستند بدانند که مبتلا به بیماری غیرقابل علاج و کشنده ای هستند و آن را یک فقدان به حساب می آورند.
دوسال آزگار به کبدم خیره شده بودم، گویی قرار بود منفجر شود. هر شش هفته یک بار برای انجام آزمایش خون می رفتم و هر بار خونم را می گرفتند از آنها سوال می کردم که چقدر طول می کشد تا جوابم آماده شود و خواهش می کردم که جواب را تلفنی به من اطلاع دهند. بالاخره پس از هزارمین بار انجام آزمایش ها، مسئول آزمایشگاه رو به من کرد و گفت: ” نگرانی در مورد کبدت را کنار بگذار و برو زندگی کن.”
شاید این بهترین توصیه ی پزشکی بود که تاکنون شنیده بودم. من از جسمم مراقبت نمی کردم بلکه وسواس گونه سعی در کنترل هپاتیت C خود داشتم.
حتی نحوه لباس پوشیدن ما نیز می تواند درکنترل باشد. زنی می گفت :”من می فهم چه زمانی در فاز کنترل هستم چون بیست بار لباس عوض می کنم و هیچ کدام جالب به نظرم نمی آید. دلیلش این است که به جای اینکه لباسی را بپوشم که دوست دارم و در آن احساس راحتی کنم، می خواهم برداشت دیگران را نسبت به خود کنترل کنم.”
زمانی که در دام کنترل هستیم هیچ چیز درست نیست. اگر هر چیزی را از منظر کنترل بنگریم، از تمرکز در مورد آن خارج می شویم. ما نمی توانیم آنچه هستیم باشیم و همزمان کنترل کنیم. کنترل کردن ما را از واقعیت وجودی مان دور می کند.
💢عشق است یا کنترل؟
بعضی از ما با افراد کنترل چی وحشتناکی زندگی کرده ایم و نسبت به این مسئله به حدی حساس شده ایم که اگر لحظه ای احساس کنیم کسی می خواهد ما را کنترل کند، واکنش نشان می دهیم. به گفته ی جیمزردفیلد درکتاب کشفیات آسمانی :”وقتی کسی ما را کنترل می کند درواقع نیروهای ما را می دزدد.”
اگر کنترل تنها سهم ما از سوی کسانی باشد که قرار است ما را دوست بدارند، ما نیز تصور می کنیم عشق همین است چون آن را با یک وابستگی، بدرفتاری و نیازمندی اشتباه می گیریم. هیچ یک از اینها عشق نیست، عشق یعنی دیگران را همان طور که هستند بخواهیم و دوست بداریم.
کنترل میتواند واکنش یا برخورد باشد و حتی می توانیم آن را با خود به محل کارمان ببریم، می تواند تفریح و لذت تعطیلات را از ما سلب کند، همان طور که می تواند لذت را دریک رابطه، سرگرمی یا لذت جنسی از بین ببرد و هر کاری انجام می دهیم برای لحظات بعدی است، نه لحظه ای که در آن هستیم.کنترل توهم و نیرنگی بیش نیست. زندگی با افراد کنترل چی یکی از ناخوشایندترین تجارب زندگی به شمار می آید.
من مصیبت مرگ سه همسر قبلی و فرزندم را پشت سر گذارده ام و در بهبودی از مواد شیمایی به سر می برم، دو عدد از مهره های کمرم مصنوعی هستند، پانزده سال در تهیدستی به سربرده و به همه ی جهان سفر کرده ام. من از هواپیما بیرون پریده ام در حالی که فقط اتومبیل را می توانم دوبله پارک کنم. حالا می خواهید وسط سالن پذیرایی خانه ام بایستید و به من بگویید چه کنم، چگونه فکر کنم و چگونه زندگی کنم؟ دست بردارید.بعضی ها درابتدا که جوان هستند و شناختی از خود ندارند، کنترل شدن در روابط عاشقانه را فریبنده می یابند اما دیر یا زود لذت آن، ناپدید می شود.
من در بین رنجش هایم، از همه بیشتر از کنترل کردن بیزارم.اگر افراد مورد علاقه ی ما در حال صدمه زدن به خود باشند طبیعی است که بخواهیم آنها را کنترل کنیم، چه خود را با مصرف مواد نابود می کنند یا از طریقی دیگر، اما دانستن این مطلب که به جز خودمان هیچ کس را نمی توانیم کنترل کنیم به پیش پاافتادگی بستن کمربند اتومبیل است. زمانی در فرهنگ ما کنترل کردن امری پسندیده بود، والدین می بایست فرزندانشان را کنترل می کردند، مردان همسرشان را و مدیران، کارمندان خود را، مردم از قوانین از پیش تعیین شده پیروی می کردند. بعد از این برهه، وارد سال های 1960 شدیم که شبیه انقلاب بود و در آن کنترل می بایست از میان می رفت.ما درک کردیم که کنترل کارایی ندارد.
انسان ها به دلایل زیادی از جمله عادت، اقدام به کنترل می کنند چون نمی خواهند فرد محبوبشان به خودش صدمه بزند یا تصور می کنند که می توانند اوضاع را تحت کنترل گرفته و سر وسامان دهند. امابزرگترین علت کنترل؛ ترس است (🌟رجوع:مقاله ی ترس چیست؟🌟) . ما می ترسیم اگر بگذاریم دیگران آنچه هستند باشند خودمان آنچه هستیم باشیم، یا بگذاریم زندگی بدون نفوذ ما متحول شود، اتفاق بدی رخ می دهد.
کنترل بخشی از مراحل اندوه نیز هست. الیزابت کوبلر راس مراحل اندوه را انکار، خشم، معامله، غم، پذیرش یا آرامش تفسیر می کند. کنترل به بخش معامله مربوط می شود، ما می خواهیم معامله کنیم و زیان ها را جبران کنیم، شاید گاهی موفق شویم اما معمولاً چنین نیست.
شاید دراین لحظه، زیانی قریب الوقوع در کار نباشد، اما بعضی از ما به قدری خسارت دیده ایم که کنترل به نوعی عادت در زندگی ما تبدیل شده است روشی که ما را در حس امنیت نگه می دارد (البته این طور تصور می کنیم).از دست دادن کنترل ترسناک است، اما ایده ی کنترل هم توهمی بیش نیست، ما نمی توانیم چیزی را از دست بدهیم که در اصل آن را نداشتیم.
والدینی که فرزندانشان را در زمان طفولیت دوست دارند، اما وقتی فرندانشان یاد می گیرند که قادرند نه بگویند با آنها دچار مشکل می شوند، زنانی که در چشم همسرشان نگاه می کنند و می گویند او را ازصمیم قلب دوست دارند و پس از آن بیست سال از زندگی شان را صرف تغییر او به روشی که خود می خواهند می کنند در عوض اینکه اجازه دهند او خودش تصمیم بگیرد چه می خواهد، دوستی که از طریق یادداشتی به دوستش خبر می دهد دوستی شان به پایان رسیده است و بعد مایوس و افسرده می شود که چرا دوستش آن طور که او خیال میکرد پیشقدم نشد، همه ی اینها کنترل است نه عشق.
اکهارت تول در کتاب خود به نام کره زمین جدید، آگاهی از مقصود زندگی، می گوید: ” عشق یعنی حضور و آگاهی .”
شاید تمام سال های دوری از خدا و نفرت از خود و زندگی و این برداشت که همه از من متنفرند، مسافتی بود که می بایست برای رسیدن به حقیقت و درک عشق می پیمودم . من نمی دانم شما برای درک عشق چه مسیری را طی کردید، اما من از مسیر خود باخبرم و حاضر نیستم یک لحظه از آن را با هیچ چیز دیگری عوض کنم، حتی اگر درهمان مقطع می دانستم که بابت این دستاورد چه تاوانی باید بپردازم.
ما تسلیم شدن و رها کردن با پیروی از قوانین استدلال را یاد نمی گیریم. تنها با پشت سر گذاردن تجاربی که از وقوع آنها اطلاع نداشتیم به رهایی و تسلیم می رسیم. در خاتمه یاد می گیریم که عشق تنها واقعیت زندگی است. عشق کنترل یا حتی چیزی شبیه آن نیست. اشکالی ندارد اگر نتوانید گفته هایم را درک کنید، عاقبت روزی آنها را درک خواهید کرد چون تنها درسی است که آمده ایم تا بیاموزیم.
💢عبور از خط
تفاوتی بین عملکرد مسوولانه برای حل مشکلات و کنترل کردن وجود دارد. چه زمانی از این خط عبور می کنیم؟ هر یک از ما به طور فردی باید به این نتیجه برسیم. این ما هستیم که قبل از تسلیم باید بدانیم آنچه در توانمان بوده را انجام داده ایم. وقتی پزشکان به من گفتند تصمیم دارند دستگاهی را که به پسرم وصل کرده اند از او جدا کنند چون دیگر زنده نیست (درواقع او همان موقع که در سرازیری پیست اسکی تصادف کرد و مغزش صدمه دید دیگر زنده نبود و این اتفاق درست دو روز پس از سالروز تولد دوازده سالگی اش افتاده بود ) می دانستم آنچه لازم بوده انجام داده ام، از تماس با بهترین جراحان مغز و اعصاب گرفته تا مشورت با کشیشان، شفادهندگان و افراد روحانی که می شناختم .
هیچ کس و هیچ چیز نمی توانست به نفس کشیدن پسرم کمک کند، اما هنوز هم بعضی شب ها که در رختخوابم دراز کشیده ام فکر می کنم آیا کار دیگری بود که می توانستم برایش انجام دهم؟
تصمیم با خود ماست که تشخیص دهیم. از مرز حل مشکل مسئولانه به مرز کنترل عبور کرده ایم و دوباره به مسیر درست برگردیم. احساسات موجود در لایه های زیرین کنترل را حس کنید و سپس تسلیم آن شوید، هر چه که باشد. رها کنید، با عشق رها کنید. هر چه تسلیم شدن ناممکن به نظر برسد، از اهمیت بیشتری برخودار است. ما می توانیم زندگی در لحظه را از جایگاه تسلیم بیاموزیم. حتی با موهای کم پشت و مفاصل دردناک هم می توانیم لذت و آرامش را بیش از گذشته و قبل از وقوع آن حوادث که ما را غمگین ساخته بود و تصور می کردیم باید کنترل کنیم تا خودمان و عزیزانمان را محفوظ بداریم، احساس کنیم.
به همان نسبت که کنترل نوعی رویکرد و عملکرد تعبیر می شود، تسلیم و رهایی نیز همین است. کنترل ما را عصبی، خشن و ناآرام می سازد و کناره گیری از آن ما را مایوس می کند. هم وابستگی می تواند از ما انسانی تلخ ، بدجنس ، بی محبت، بی احساس و سنگدل بسازد و قلب ما را خاموش کند. تسلیم و قطع وابستگی واقعی تنها با عشق برای ما صلح و آرامش به ارمغان می آورد. زندگی با ارسال تجارب مورد نیاز، ما را به مقصد می رساند. مساله ای جالب و شگفت انگیز این است که حتی اگر به دیگران نگوییم که دیگر رها کرده ایم، آنها متوجه می شوند. آنها رفتارهای کنترل گرانه ما را احساس می کردند. کنترل دیگران، آنها را ازما دور می سازد.
وقتی از کنترل دیگران دست بکشیم و آنها را آزاد کنیم، آنها نیز از اینکه در اطراف ما هستند احساس بهتری می کنند، احساسی سرشار از شعف و آزادی.مشکل کنترل کردن معتادان در این است که وقتی سعی در کنترل آنها کنیم، آنها رفتار ما را مستمسک و بهانه قرار داده و بیشتر مصرف می کنند در حالی که ما می دانیم دلیل آن بیماری شان است، خودشان از این واقعیت بی خبرند و اگر هم بدانند، باز هم به دلایل گوناگونی آمادگی پاک شدن را ندارند. اگر ما از کنترل آنها دست برداریم، بهانه را از آنان سلب کرده ایم. چه کسی نمی خواهد در کنار افرادی مثل ما مواد مصرف کند؟ رها کردن با عشق ضامن پاک شدن فرد نیست، اما به او شانس بیشتری برای ترک اعتیاد می دهد، درست مثل رها کردن ماهی از قلاب و آزاد کردن او برای شنا در آب.
وقتی از کنترل افراد دست بکشیم و آنها را آزاد کنیم ، آزادی خود را نیز باز می ستانیم. گاهی قطع وابستگی در عشق تنها کاری است که باید انجام دهیم تا طرف مقابل به مشکل خود اعتراف کند و کمک بخواهد.اما ما نباید به این دلیل قطع وابستگی کنیم چون آن وقت هنوز هم در حال کنترل کردن هستیم و حقیقتاً رها نکرده ایم. بعضی از معتادان هرگز به پاکی نمی رسند، مهم نیست که ما چقدر تلاش کنیم.
مردی بود که مواد زیادی مصرف می کرد و حتی وقتی چیزی دردسترسش نبود، ضد یخ می خورد. او هفتاد و نه سال عمر کرد و بعد از مراسم کفن و دفن وی ، همه ی همسران مطلقه اش گفتند:” ما می گفتیم که بلاخره یک روز اعتیادش او را می کشد!”هیچ راهی برای پیش بینی بهبودی یا عدم بهبودی معتادان وجود ندارد، همانطور که نمی توان بهبودی از بیماری های دیگر را پیش بینی کرد. پزشکان و مشاوران مرتباً از این فرایند در معتادان در حیرتند. ما به این دنیا نیامده ایم که زندگی را کنترل کنیم. قصد ما زندگی کردن بوده است.
زندگی و افرادی که به زندگی ما فرستاده می شوند، کسانی که دوستشان داریم، جملگی هدیه اند. آدم ها را همان گونه که هستند دوست بدارید، همچنین خودتان را. هر احساسی که دوست دارید داشته باشید.
هرکاری لازم است به نیت انجام آن کار و برای حصول نتیجه ی آن انجام دهید. وقتی از کنترل دست بکشید، به زندگی، کار و روابط خود شادی می آورید. تسلیم شدن کاری نیست که انجام دهید، باید برایمان پیش بیاید. خود را از دام کنترل خلاص کنید چون توهمی بیش نیست و درعوض همه چیز را به مشیت الهی واگذار کنید.این حرف اول و آخر است.
💢راهکارهایی برای رهایی
✨تلاش های خود را برای کنترل و نتایج آن ثبت کنید. آیا کسی یا چیزی هست که بخواهید کنترلش کنید؟ چه چیزی یا چه کسی؟ نتیجه ی تمایل شما چیست؟ فهرستی از مواردی را که سعی در کنترل آنها دارید، یادداشت کنید. هرگونه رفتار حاکی از کنترل را یادداشت کنید، چه در گفتار و اعمالتان و چه در افکارتان. شاید خود را متقاعد کرده اید که نگرانی به شما کمک می کند. بسیاری از ما این را شنیده ایم که نگرانی هیچ چیزی را تغییر نمی دهد. همه ی آنچه شما نگرانش هستید ، الزاماً رخ نمی دهند. آن وقت بعضی می گویند مشکلی پیش نیامد چون ما از قبل نگرانش بودیم اما ما می دانیم که این موضوع حقیقت ندارد. نگران بودن مشکل را دور نگه نمی دارد و در واقع ما با ترس هایمان مشکلات را بیشتر به سوی خود جلب می کنیم.
✨اهداف تسلیم شدن، قطع وابستگی و رها کردن با عشق را روی کاغذ بیاورید. آیا شما آماده ی تسلیم، رهاکردن و قطع وابستگی هستید؟ آیا هنوز هم کاری باقی مانده است که نیاز دارید برای حل مشکل یا کنترل فردی که آزارتان می دهد، انجام دهید؟ اگر آماده اید که وابستگی را رها کنید(🌟رجوع:مقاله ی درمان و بهبودی هم وابستگی🌟) یا تسلیم شوید و یا آن را به صورت مکتوب درآورید. صریح و واضح باشید. بنویسید می خواهید از چه کسی با چه چیزی قطع وابستگی کنید و برای تسلیم چه می خواهید؟ فهرست اهداف خود را خیلی بزرگ تعیین نکنید. مثلاً من هرگز نخواهم توانست تسلیم مرگ پسرم شوم، اما هر لحظه می توانم تسلیم نحوه ی احساس خودم درباره مرگ او شوم و این برای من کافی است؛ برای خداوند هم همین طورهم او بود که فیض تحمل این رنج را برایم فراهم ساخت.
نتیجه:
پس هر کدام از ما کنترل را به نحو و شکلی از ریشه ای بنیادین به نام خانواده یاد گرفته ایم برای همین است که آن را با عشق اشتباه می گیریم و به عبارتی، پیچیده تر و پنهان تر از چیزی می شود که فکر می کنیم.کنترل یکی از جنبه ها و ویژگی های مهم بیماری هم وابستگی است که اگر نسبت به آن آگاه شویم و همچنین هوشیار باشیم. و بپذیریم که نمی توانیم به جز خودمان دیگری را کنترل کنیم و از مرحله ی انکار آن گذر کرده باشیمیعنی نیمی از راه را رفته ایم و در مسیر شفا و بهبودی قرار می گیریم(🌟رجوع:مقاله ی درمان و بهبودی هم وابستگی🌟). یادآور می شوم که ما زمان زیادی را در کنترل به سر برده ایم پس از خود انتظار نداشته باشیم در مدت کوتاهی از کنترل رها شویم بلکه سعی کنیم و در تلاش باشیم هر روز با تمرین راهکارهای مورد نظر و برداشتن گام های کوچک از کنترل رهایی یابیم تا بتوانیم زندگی خود را به طرز سالمی پیش ببریم.