آیا ترس هایتان مثل یک بیماری لاعلاج شما را فلج کرده اند
آیا از باج دادن و شکست مکرر در روابط خود خسته شده اید
آیا در زندگی احساس حقارت دارید و مدام فکر می کنید و باور کرده اید که با انجام یک کار بیشتر یا بیشترداشتن هرچیزی، موجودی ارزشمند می شوید
آیا مدام در حال فرارکردن از خود و خانواده هستید و احساس گم شدگی دارید
و…
اگر تمام این سوال ها در ذهنتان مرور می شود یا از اطرافیان به گوش شما می رسد بهتر است با مفهوم واژه ی (هم وابستگی) آشنا شوید
شاید با شنیدن واژه ی هم وابستگی اولین چیزی که برای شما یادآوری می شود، همبستگی و اتحاد است یا وابستگی متقابلی که میان دو طرف در یک رابطه روی می دهد یا گاهاً مترادف کلمه ی وابستگی درنظرگرفته می شود. اما این سوال وجود دارد که هم وابستگی چیست؟
هم وابستگی رایج ترین نوع اعتیاد است که ۹۵درصد مردم دنیا به آن دچار هستند، وقتی می گوییم اعتیاد منظور فقط مصرف مواد شیمیایی نیست، می تواند مجموعه ای از عادت ها و تخریب ها را داشته باشد.
فرد هم وابسته معتاد به معتاد است و می توان گفت هم وابستگی، اعتیاد به اعتیاد است.
هم وابستگی فرآیندی است اعتیاد گونه یا درواقع شکلی از زیستن است که خود حقیقی درجریان زندگی، فرصت هویدا شدن نمی یابد و آدمی احساس پوچی و تهی بودن می کند.
در این مقاله سعی برآن شده است که توضیحاتی را در جهت شناخت و فهم عمیق تر در این باره ارائه دهیم.
تعاریف سوال هم وابستگی چیست
بعضی از تعریف های هم وابستگی:
- حالتی چند وجهی (جسمی، ذهنی هیجانی ومعنوی) که ازطریق هرنوع رنج و آشفتگی که همراه یا ناشی از تمرکز بر نیازها و رفتار دیگراست آشکار می گردد. ممکن است ملایم و شدید باشد و اکثر مردم دچارآن باشند هم وابستگی می تواند تظاهر بسیاری از بیماری های جسمی، روان شناختی و معنوی بوده، با آنها همراه باشد و آنها را تشدید کند. از زمانی که مسئولیت زنذگی و خوشبختی خود را به خود دروغین و دیگران واگذار می کنیم، هم وابستگی رشد کرده و گسترش می یابد. قابل درمان است و بهبودی آن امکان پذیر است. (ویتفیلد،۱۹۸۷،۱۹۹۰) این تعریف جامع و کنونی من است. تعاریفی که به دنبال می آید تقریباَ به ترتیب سال انتشار آنها آورده شده است.
- الگویی از وابستگی مبالغه آمیز و افراطی متشکل از رفتارها، باورها و احساس های آموخته شده ای که زندگی را دردناک می سازد و این وابستگی به مردم و اوضاع خارج ازخود است که به موازات آن “خود” تا بدانجا مورد غفلت و فراموشی قرار می گیرد که هویت آن از دست می رود.
- مشغولیت و وابستگی فوق العاده (به لحاظ هیجانی, اجتماعی و گاه جسمانی) به فرد یا شیء سرانجام این وابستگی به فرد دیگر، وضعیتی آسیب شناختی را سبب می شود که بر تمامی روابط فرد هم وابسته تاثیر می گذارد. افراد هم وابسته کسانی هستند که:
رابطه ای عاشقانه ای با یک فرد الکلی دارند و یا با او ازدواج کرده اند.
یک نفر یا تعداد بیشتری از والدین یا پدربزرگ و مادربزرگ آنها الکلی هستند.
در خانواده ای هیجانی و سرکوبگر بزرگ شده اند. هم وابستگی یک بیمارزی اولیه است و بیماریی است که در بین هر یک از اعضای خانواده ی الکلی وجود دارد (ویگشتایدر- کراس۱۹۸۵).
- بیماری، رفتار ناسازگارانه یا رفتار مشکل آفرینی است که با زندگی کردن، کارکردن یا به عبارتی دیگر با نزدیک بودن به شخصی که الکلی است (یا وابسته به دیگر مواد شیمیایی است و یا دیگر اختلال های مزمن را دارد) ارتباط دارد. نه تنها افراد، بلکه خانواده ها، انجمن ها، تشکیلات شغلی و دیگر موسسات، حتی تمام جامعه را مبتلا می سازد (ویتفیلد،۱۹۸۴، ۱۹۸۶) این نخستین تعریف من بود.
- الگویی هیجانی، روان شناختی و رفتاری مقابله ای که نتیجه ی تماس درازمدت با مجموعه ای از مقررات طاقت فرساست و از به کاربستن آنها ناشی می شود مقرراتی که اظهار و بیان آشکار احساسات و گفتگوی مستقیم درباره مشکلات شخصی و بین شخصی جلوگیری می کند (سابی ۱۹۸۴،۱۹۸۷)
- اختلال شخصیتی که براساس موارد زیر شکل می گیرد”
نیاز به اداره و کنترل امور به منظور مقابله با پی آمدهای نامطلوب شدید، مورد غفلت قرارگرفتن نیازهای خود فرد، تعریف حدومرزهای پیرامون صمیمیت و جدائی، در دام افرادی مشخص با رفتارهای غیرعادی و کژ کارانه گرفتارشدن و تظاهرات دیگری مانند انکار، احساس های تحت فشارو محدود، افسردگی و بیماری های جسمی مرتبط با استرس و فشار (از سرماک تعبیر شده است۱۹۸۶)
- بیماریی که شکل ها و جلوه های بسیاری دارد و از فرایند بیماریی که من آن را فرایند اعتیاد می نامم، سرچشمه می گیرد. فرایند اعتیاد نوعی آگاهی ناسالم و ناهنجار (غیرمعمولی) است که به فرایندی تباه ساز و پیش رونده منجر می شود.(شایف، ۱۹۸۷).
- اشتغال ذهنی فشار زا در مورد زندگی فرد دیگری که به رفتار ناسازگارانه و غیر انطباقی منجر می گردد. (مند نهال، ۱۹۸۷)
- رفتارهای متناقض آموخته شده با نقص های شخصیتی که منجر به توانایی در برقراری روابط عاشقانه و یا شرکت درچنین رابطه ای است (لارسن ۱۹۸۷).
- مجموعه ای از رفتارهای غیر انطباقی و وسواس های عملی که اعضای خانواده آنها را آموخته اند تا با انجام آن بقای خود را در خانواده ای که دردها و رنج های عاطفی و فشارهای زیادی را تجربه می کنند؛ حفظ کنند. این رفتارها از نسلی به نسل دیگر انتقال می یابد (موسسه جانسون ابتدای سال ۱۹۸۷، نقل از بیتی، ۱۹۸۷).
- شخصی که به کس دیگری اجازه می دهد که با رفتارهایش بر او تاثیر بگذارد و مشغولیت وسواس گونه ای در مورد اداره و مهاررفتار دیگران دارد.(بیتی،۱۹۸۷).
- افرادی که زندگی خود یعنی تصمیم گیری ها، ادرا ک ها، باورها و ارزش هایشان را برمحور شخص یا چیز دیگری سامان می دهند. (براون، ۱۹۸۸)
- الگوی کژ کارانه و نامتعارفی از نشانه های زندگی کودک بزرگسال (متن کتاب و مسایل اساسی را ملاحظه نمایند) که از خانواده های اولیه و همین طور فرهنگ ما سرچشمه می گیرد و مانع رشد هویت یابی آدمی می گردد و واکنش افراطی به چیزهای بیرون و خارج از خود و واکنش انفعالی به دنیای درون ما را سبب می شود درصورتی که درمان نشود، رو به وخامت نهاده و به سمت اعتیاد سوق می یابد(افرایل و فرایل ۱۹۸۹)
- بیماریی که درآن شخص در این موارد با مشکل روبرو می شود:
تجربه ی میزان لازمی از اعتماد بنفس؛
برقراری حد و مرزها ی عملی؛
مالک و صاحب خود واقعی بودن و ابزارآن؛
از خواسته ها و نیازهای بزرگسال خود مراقبت نمودن؛
واقعیت را به طور نسبی تجربه کردن و آن را اظهار نمودن (ملودی ۱۹۸۹)
- بیماریی که مورد سوء استفاده واقع شدن دردوران کودکی موجب آن می شود و باعث برقراری روابطی با خود و دیگران می گردد که با منظور و اهداف خود واقعی در تناقض است. این بیماری اولیه پیش رونده، مزمن، مهلک قابل درمان است. (استو وویلارد، ۱۹۸۹)
- اختلال روان شناختی منبعث از نقص در پختگی، خود مختاری و استقلال روان شناختی (که برای رشد خود و مستقل شدن از والدین ضروری است) (وینهلد ووینهلد، ۱۹۸۹)
- شیوه ای از وابستگی دردناک به رفتارهای وسواس گونه و دریافت تائید دیگران به منظور تلاش برای یافتن ایمنی، خود ارزشمندی و احساس هویت بهبودی از آن امکان پذیر است. (مجله همایش مقدماتی تریبون آزاد ،۱۹۸۹)
- رفتار آموخته شده فشارزایی که با تمرکز ناسالم بر نیازهای دیگران و با تلاش برای قبول مسئولیت برای اداره و کنترل افکار، احساس ها و یا رفتار دیگران همراه است. این رفتار آموخته شده فشار زا به وسیله نیاز به امنیت، مورد پذیرش واقع شدن و احساس خود ارزشمندی برانگیخته می شود (دس روجز،۱۹۹۰)
- رفتار آموخته شده ای که از طریق وابستگی به مردم و به دنیای خارج از خود، آشکار می شود. این وابستگی ها متشکل است از غافل شدن از هویت خود و تضعیف و تحقیر آن، خود دروغینی که سر برمی آورد اغلب از طریق عادات وسواس گونه، اعتیادها و دیگر اختلالات که به جدایی بیشتر شخص از هویت حقیقی اش می انجامد و احساس شرم و خجالت را می پروراند، ظاهر و آشکار می گردد. (انجمن ملی هم وابستگی ،۱۹۹۰)
- پیوند ناسازگارانه و غیر انطباقی با نظام خانواده کودک برای بقای خود از نظر روانی و اجتماعی در این خانواده ی کژ کردارو ناسازگار به نوعی از تفکر، عمل و احساس متوسل مسی شود که در آغاز موجب کاهش رنج و ناراحتی های او می شود ولی در آخر به نفی خود او منجر می گردد. این نوع از تفکر، عمل و احساس درون سازی می شود، بخش مهمی از شخصیت فرد را تشکیل می دهد و دیدگاه وی را نسبت به جهان تعیین می کند.
کودک از چنین الگوهای خود تخریب گر فکری،رفتاری و احساسی دردوران بزرگسالی استفاده کرده و به تکرار آن ادامه می دهد و در ادامه چنین روندی دوباره زنجیره ی رفتاری بیشتر و بیشتری ساخته می شود که ازآن، نقش ها و الگوهای مخرب و ویرانگر شکل می گیرد.(کیچنز، ۱۹۹۰).
- شکل خاصی از عشق و دوستی ناهوشیارانه …. توافقی که بین مردم به عمل می آید تا رابطه ی ناگسستنی و چسبنده ای داشته باشند، به عبارتی دیگر تبانی ناهوشیارانه ی دو یا چند نفر با یکدیگر به این منظور که در ارتباط با هم رنج بکشند و توانایی های یکدیگر را محدود سازند.درچنین وضعیتی آزادی هریک محدود می شود.نابرابری و بی عدالتی از نشانه های بارز این نوع از روابط است.(هندریکس،۱۹۹۰).
- بیماری آشفتگی هیجانی که اغلب مخرب است و مشخصه ی آن، جدایی و بیگانگی شدید نسبت به احساس های خود آدمی است. زندگی برای دیگران و به خاطرآنان به رشد ناکافی عشق ورزیدن به دیگران لازم است. تعاریف گوناگونی از هم وابستگی می شود:
اعتیاد به زیستن برای دیگران درمقابل بی تفاوتی نسبت به نیازهای رشدی خود؛
جانشینی برای ابراز وجود صادقانه ی خود،
دور معیوبی از استفاده از دیگران و سرزنش آنان هنگامی که مسئولیت آنچه را که انجام می دهیم و آنچه را که احساس می کنیم برعهده آنان می گذاریم و آنها را مسئول می دانیم؛
نظام کنترل کننده ای که دیگران را به وابستگی های بی ثمر و بی معنی و به خواست ها و تقاضاهای غیرممکن وادار می سازد؛
سوء استفاده گری که در زیر نگرش ها و حالت و حالت هایی از عشق، وفاداری، فداکاری، مراقبت و خوشنود سازی دیگران پنهان شده است. هرگونه ترکیبی از تعاریف بالا هم می تواند بیانگر این بیماری باشد(لش، ۱۹۹۰)
- مشکل روحی و معنوی و به عبارتی بخش تاریک فطرت عاشقانه ی ما… ناخوشی ناشی از برقراری رابطه های نابرابر که اختیار و قدرت ما را سلب می کند(اسمال، ۱۹۹۱).
نتیجه گیری
بنابرآن چه گفته شد هم وابستگی یک تعریف ندارد، تعاریف متعددی دارد که در این مقاله ذکرشده است.
هم وابستگی، بیماری گم گشتگی (خود) است، درواقع فقط شایعترین نوع اعتیاد نیست بلکه وضعیتی است که تمامی اعتیادها یا عادت های مخرب و وسواس های عملی را در برمی گیرد. بنابراین توصیه می شود پس از شناخت و پذیرش آن که گام اول در بهبودی است، شاخه ها و عوامل متعددی که در تشکیل این بیماری دخیل هستند مثل ترس ها، زخم ها و رنجش ها، باورها، احساس حقارت و عدم احساس ارزشمندی، نداشتن سواد رابطه ی عاطفی و حتی بیماری های جسمانی را به طور جداگانه و مفصل درخود، مورد بررسی قراردهیم تا بتوانیم روز به روز ریشه های این بیماری را که همه گیر شده است و مثل زنجیر به نسل های بعد انتقال می یابد را تعدیل بخشیم.
5 Responses
خیلی عالی بود ممنونم برای تلاشتون برای شناسایی این بیماری خطرناک به ما -خیلی عجیبه که حین خوندن این مقاله یه تصویر و احساس ناخوشایند از جشن تولد دوستم در دوران نوجوانی به خاطرم اومد که کاملا فراموش کرده بودم- یه موضوع هم اینکه برای من همه پیامهای صوتی تعریف ششم بودند آیا این مسئله فقط برای من هست یا خیر؟
من وقتی مقاله ی تله ی وابستگی رو خوندم به کلمه ی هم وابستگی رسیدم و کنجکاو شدم که یعنی چی و چه قدر برام جالب بود و از اون جالب تر اینکه متوجه شدم منم دچار هم وابستگی هستم.
مرسی از مطالب شما🙏🙏🙏🙏
برای من که یک هم وابسته هستم هر خطی که خوندم انگار یک پرده از جلوی چشمانم برداشته شد. و اعتراف میکنم از دیدن بخشهایی از وجودم که در این تعاریف بود و باهاش مواجه نمیشم قبلا ، الان شوک شدم.
یه بار کلمه ی هم وابستگی رو شنیده. بودم و متوجهش نشدم اما با این مقاله و علاوه بر متن، صوت دلنشینش، درکش کردم و جواب هام و گرفتم.
ممنون🙏
متن نیاز به ویرایش دارد
املا و انشا هر دو