فردیت در سفر به درون

فردیت یافتن در سفر به درون

فردیت یافتن در سفر به درون:
یونگ می گوید: روان ما همانند ساختمانی چند طبقه است و خیلی از ما به دلیل نپرداختن به سفر درونی، طبقه ها و اتاق هایی از آن را کشف نمی کنیم به عبارتی اتاق ها و طبقه های کشف نشده ی آن، همان منطقه ی وسیع ناخودآگاه ماست؛ همان محدوده ای که خیلی از مواقع آن را نادیده می انگاریم.

تعادل میان بخش های مختلف روان و شناسایی ناخودآگاه ما را در این سفر به کجا می رساند؟؟؟؟؟

((فردیت))

.

.

در سفر به درون و کشف خود چگونه می توانیم به فردیت دست پیدا کنیم؟، چه مسیرهایی را لازم است طی کنیم تا یکپارچگی و فردیت را تجربه کنیم؟ و….

در این مقاله سعی داریم به ارائه ی توضیحاتی جهت فردیت یافتن در سفر درونی بپردازیم.

سرفصل ها:

  • 💢فردیت یافتن درسفردرونی چگونه است؟

  • 💢((خود)) یا ((سلف)) چیست؟

 

 

فردیت یافتن در سفر به درون چگونه است؟

یونگ برخلاف اغلب روان شناسان امروز، معتقد بود که رشد و تکامل روان، بعد از دوران کودکی و نوجوانی ادامه دارد و حتی در دوران پیری نیز دوام می یابد. در ما هرگز فرآیند ((درون بینی)) و رشدِ فردیت، پایان نمی یابد. یونگ معتقد بود که این روند هرگز کامل نمی شود؛ مگر آن که فرد با هیولاهایی که در ناخودآگاه او کمین کرده اند، رو به رو شود.

خود یونگ در دوران بحران میان سالی این هیولاها را کشف کرد؛ هیولاهایی که در اسطوره ها و قصه ها به صورت کهن الگوها وجود دارند.

یونگ معتقد است که انسان ها غالباً در طول دوران زندگی خود در محدوده ای تنگ زندگی می کنند. یونگ زندگی را به بنایی چند طبقه تشبیه می کند که ما فقط در اولین طبقات آن، در آمد و شد هستیم و هرگز جرأت رفتن به طبقات بالاتر را نداریم.

این ساختمان نمادی از روان ماست و اتاق های کشف نشده ی آن، همان منطقه ی وسیع ناخودآگاه ما. اغلب مردم ضمیر ناخودآگاه خود را نادیده می انگارند ولی اگر یاد بگیرند به علائم و نشانه های آن، که در خواب و خیالات بر آنها ظاهر می شود توجه کنند، می توانند از زندگی سالم تر و غنی تری برخوردار گردند.

ضمیر ناخودآگاه انتقال دهنده ی این گونه پیام هاست که از طریق خیال ها و سمبل ها خود را می نمایانند. حالا این دیگر بستگی به بخش آگاه یا ضمیر خودآگاه دارد که این پیام ها را به طور خلاق و مولد به کار ببرد البته همان طور که خود یونگ تجربه کرد، این کار ساده ای نیست و کشف دنیای ناخودآگاه گیج کننده و بسیار زمان بر است.

 

وقتی که ما شروع به کشف ناخودآگاه خود می کنیم، معمولاً به اولین لایه ای که می رسیم، سایه  است. سایه بخشی از روان ماست که مشتمل بر ویژگی هایی است که ما هرگز مایل به نگریستن به آن نیستیم و به طورخودآگاه وجود آن را نمی پذیریم؛ به بیان دیگر، سایه جنبه هایی از روان ماست که آن را دوست نداریم.

سایه معمولاً انعکاس خارجی پیدا کرده و بر سایر مردم و گروه های مردم افکنده می شود. سایه همچنین می تواند انعکاس درونی بیابد و واپس زده شود.این اتفاق می تواند به روان نژندی و سایر آشفتگی های روانی بیانجامد. سایه نیز مانند سایر عناصر روان می تواند دارای جنبه های مثبت و یا منفی باشد؛ جنبه ی منفی می تواند ویژگیهای شخصیتی تاریک مان باشد.

وجوه مثبت ویژگی هایی است که نقاط قدرت شخصیت ما محسوب می شوند و ما هنوز آنها را نشناخته ایم. یونگ برای ما شرح می دهد که در روند کشف ضمیر ناخودآگاهش، با سایه ای از خود  رو به رو می شود که بسیار گسترده بود و کشف و دریافت تنها بخشی از آن، بسیار کار دشوار و زمان بری بود. او می گوید که تنها کاری که توانسته بود انجام دهد، نگاه انداختن به آن و سعی در پذیرش مسئولیت آن بوده است.

مسئولیت قبول و پذیرفتن وجوهی از ویژگی هایی که در وجود ماست و مورد علاقه مان نیست، اولین وظیفه ی ((خود)) در روند فردیت می باشد. در این روند، روان دائماً باید مورد بررسی قرار بگیرد و با هر آنچه که تولید می کند، مواجه گردد.

رو به رو شدن با سایه، اولین وظیفه ای است که در روند فردیت یافتن، پیش روی ماست. بعد از شناخت سایه با دومین لایه رو به رو می شویم؛ آنیما و آنیموس  همان جنس مخالف در روان.همین که یک مرد آنیمای وجود خود را بفهمد و قبول کند که این اتفاق کمک می کند که به یک تعادل نسبی بین جنبه های درونی و بیرونی خود برسد.

این تکلیف برای یک زن کمی تفاوت دارد. برای او درک انرژی حمایتگر و هدایت کننده ی آنیموس به او ساختاری قوی تر برای پایه ریزی زندگی خواهد داد. یکی از مراجعین یونگ که زنی نویسنده به نام ((مارگارت فلینتر)) بود، می گفت وجودی خیالی گاه و بی گاه در درون او پدیدار گشته و رفتارهای او را هدایت می کند.

در این زن آنیموس برگرفته از پدر او بود که مردی بس کمال گرا بود. در نتیجه این زن همیشه در بحران زندگی می کرد؛ چرا که کار او همیشه به اندازه ی کافی خوب نبود و شوهر او در مقابل ایده آل های این زن که بر او تحمیل می کرد، کم می آورد. او در ملاقات با یونگ برای اولین بار در زندگی با مردی رو به رو می شد که بسیار آسان گیر بود و این ویژگی سبب شد که این زن از آسمان به زمین فرود آید!

فردیت در سفر به درون

نظریه ی یونگ مبنی بر آن که زنان باید به موجود مذکر درون خود (آنیموس) تکیه کنند تا حامی و راهنمایشان باشد، برای زنان متفکر مدرن آزاردهنده است؛ زیرا زیربنای آن بر این فرضیه است که تنها مردان، موجوداتی منطقی و راسخ می باشند. البته امروزه آشکار شده است که مردان هم می توانند مانند زنان شهودی و احساسی باشند. بنابراین نکته مهم در نظریه ی وجود آنیما و آنیموس، اهمیت تعادل یافتن در روان ماست و بس.

روابط دو جنس مخالف، صحنه ای را برای ما فراهم می کند که می توانیم روی آن، به کشف انرژی آنیما و آنیموس نایل شویم و در نتیجه پی ببریم که چرا دو جنس این همه تفاوت دارند.

اگر ما خواهان رشد و کمک به یکدیگر هستیم، تنها راهش دست یافتن به این درک متقابل است. یونگ معتقد است که وظیفه ی مرد در این جا چشم گشودن بر روی روان و انرژی های مبهم ناخودآگاه خویش است در حالی که زنان که بنا بر طبیعت خود معمولاً قلمروهای احساسات و شهود را می پیمایند، باید دریابند که چگونه می توانند در جهان به نحوی مؤثر عمل نمایند.

به آسانی قابل فهم است که چگونه نقش زن و مرد در دنیای مدرن امروزی متحول گردیده و تمایز آن مشکل شده است؛ زیرا انسان ها شروع به درک این موضوع نموده اند که همه ی ما در روان خود انرژی هایی از جنس زن و مرد را دارا می باشیم.

ما می توانیم برای درک ناخودآگاه خود از رؤیاهایمان (خواب دیدن ها) کمک بگیریم؛ زیرا رؤیا راهی است که در آن، ضمیر ناخودآگاه تلاش می کند که تبدیل به خودآگاه شود. رؤیاها فرآیندهایی را که در ناخودآگاه ما در جریان است، نشان می دهند؛ از وقایع بسیار ساده ی روزمره ی گذرا گرفته تا انرژی های مسدود شده ی سایه و یا انرژی های کهن الگویی منشأ گرفته از ناخودآگاه جمعی.

یونگ مراجعین خود را تشویق می کرد که به صدای ناخودآگاه خود گوش فرا دهند به شرطی که در ابتدا از خود سؤال کنند که چه کسی یا چه چیزی در صدد شنیده شدن است و اصولاً چرا؟ به این منظور شخص ابتدا باید خود را آرام سازد و به وراجی های پایان ناپذیر ضمیر ناخودآگاه خود پایان دهد. سپس به تصاویر و یا کلمات برآمده

از درونی ترین بخش روان خود توجه کند. پس از آن فرد می تواند آنچه را به ذهن او آمده، با دقت بنویسد و ثبت نماید. این تصاویر یا باید نقاشی و یا نوشته شوند. وظیفه ی نهایی نیز تمرکز کردن بر حاصل این بیان غیرارادی و تجزیه و تحلیل آن است.

یونگ تأکید داشت که باید اجازه دهیم در روند کشف و شهود، ناخودآگاه، رهبری را بر عهده بگیرد؛ البته نه به تمامی چون هدف کسب تعادل سالم بین جنبه های منطقی و شهودی روان است.

تمامی این تلاش ها یعنی مواجه شدن با سایه کار بر روی آنیما و آنیموس، کشف رؤیاها و تخیلات، به ما کمک می کنند که به درک بیشتریاز خود نائل شویم. بنابراین مهم است که هیچ موضوعی واپس زده نشود و هر چیز را همان طور که واقعاً هست، بپذیریم.

گاه این، کار ساده ای نیست و همان طور که یونگ می گوید، آن ((دیگری)) که ما در این کشف خود آن را می بینیم، بیگانه و غیرقابل قبول به نظر می آید ولی وظیفه ی ما این است که با آن کنار آمده و بگذاریم تا این احساسات جذب شوند؛ زیرا با هر قدم که در شناخت خود پیش می رویم، غنی تر خواهیم شد.

فردیت در سفر به درون

 

خود یا سلف چیست؟

 باید بخش های شیطانی و پلید روان خود را قبول کنیم؛ زیرا آنها می توانند مناطق نامتعادل روان مان را به ما بشناسانند. زمانی که بتوانیم به تضادهای درونی  روان خود به درستی بنگریم، قادر خواهیم بود تا بر روی آشتی و صلح بین این تضادها کار کرده و به نتیجه برسیم.

آشتی دادن که همانا ادغام و ترکیب وجوه مثبت و منفی روان است، ما را به مقصدمان که هسته ی درونی وجود ماست و یونگ آن را ((خود)) یا ((سلف)) می نامد، می رساند. یونگ به آن، به عنوان یک ذات متعالی و فوق بشری نگاه می کند که رسیدن به آن، آخرین مرحله ی فردیت یافتن است.

((خود)) در صورت های خیالی زنان، می تواند به شکل یک روحانی عالی مقام زن و یا یک الهه ظاهر شود و در رؤیای مردان به شکل یک مرشد و یا روح طبیعت و یا تصاویری نظیر ماندالا یا به شکل شخصیت های خنثی (موجود دو جنسه) خود را نشان دهد. آن، همیشه حاکی از یکپارچگی و تکمیل یک چرخه از زندگی است.

به نظر یونگ ((خود)) مهم ترین جنبه ی روان است. ((من)) در واقع نقش واسطه و حامیِ ((خود)) را بر عهده دارد و گیرنده و انتقال دهنده ی اطلاعات و ناظر پیشرفت است. حتی ((خود)) همانند سایر وجوه روان دارای وجوه منفی است که می تواند به خودبزرگ بینی و یا حس تملک منجر شود. مهم آن است که همواره سعی کنیم در شرایط تعادل باقی بمانیم و با جهان بیرون و درون در ارتباط باشیم.

 

نتیجه:

بنابراین سفر درونی و کشف خود سفری است که انتها ندارد و تا زمانی که زنده هستیم و نفَس می کشیم ادامه دارد به عبارتی رشد فردیت پایان نمی یابد.

لازمه ی دستیابی به این فردیت در سفر درونی و کشف خود، وارد شدن و شناخت به بخش های مختلف روان مثل سایه، آنیما و آنیموس، کهن الگوها و…. است تا بتوانیم با شناخت این بخش ها، میان جنبه های درونی و بیرونی تعادل ایجاد کنیم و به یکپارچگی نزدیک شویم و به جای هزار تکه بودن، انسجام را تجربه کنیم.

قهرمان زندگی خود، فردی است که در این مسیر درونی و دستیابی به خود حقیقی گام بر می دارد. او به تمام سختی ها و ناکامی، نبردها و دیوها، فریب ها، رنج و تنهایی که پیش روی اوست آگاه است اما ماندن در وضعیت فعلی را برای خود، غیرممکن می داند برای همین پا در سفری درونی و روحانی می گذارد و با همه ی چالش ها دست و پنجه نرم می کند و در نهایت وارد عالمی می شود که خود، خالق اوست.

🌟قهرمان زندگی خود باشیم🌟

143 Responses

Add a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *