ترس معطوف به چیست؟تفاوت ترس و اضطراب چیست؟ترس های واقعی و خیالی؟ترس از ناشناخته ها چیست؟ |
ما انسان ها هر روز ترس ها ،اضطراب ها ،نگرانی ها ،فشارها و استرس های متعددی را تجربه می کنیم اما سوالی که در اینجا پیش می آید این است که؛
ترس از چه چیزی؟
اضطراب از چی؟
نگرانی از…؟
در گفتگوهای روزمره ی ما هنگامی که می گوییم:
می ترسیم، نگرانیم، مضطربیم و…
معمولا بلافاصله از ما پرسیده می شود، از چه چیزی می ترسی؟چه چیزی باعث شده ترس تو برانگیخته شود؟
مطمئنا چیزی وجود دارد که برداشت ما از آن ترسناک و رعب آور است که مسبب ترس ما می شود.
به عبارتی ذهن ما جواب این سوال را خواستار است؛
چه چیزی باعث می شود که ما به ترس موجودیت بدهیم؟ که در این مقاله به این موضوع پرداخته ایم.
ترس معطوف به چیست؟
ترس همیشه ترس از چیزی است. ترس همیشه معطوف به چیزی است اگر چنان چیزی وجود نمی داشت دیگر سخن ما از ترس نبود، بلکه از ضربان قلب، تندتر نفس کشیدن و لرزیدن بود. ترس چیزی فراتر و بیش از این حالت های فیزیکی است و آن “فراتر و بیش” همان چیزی است که ترس معطوف و راجع به آن است. آن چیزی که ترس را از خشم، اندوه، یا لذت و شادی متمایز می کند آن چیز در ذات خودش نیست بلکه تفسیر ما از آن چیز است. یک چیز واحد را می توان چنان تفسیر کرد که بتواند همه احساسات نامبرده شده را در ما برانگیزد.
اگر تفسیر من از آن چیز تهدید باشد، می ترسم و اگر تفسیر من از آن چیز آزارندگی باشد خشمگین می شوم. برای آنکه ترس خودش را عیان کند، تهدیدی که به تصور درمی آید باید جدی باشد من علاوه بر احساس خطر باید معتقد باشم که به این راحتی نمی توان از این خطر اجتناب کرد البته ممکن است در حالتی قرار بگیریم که شبیه ترس است اما نتوانیم بگوییم که آن چیزی که ما را می ترساند چیست؟ در این صورت بهتر است این حالت را به جای ترس، اضطراب بنامیم.
تفاوت ترس و اضطراب چیست؟
ترس و اضطراب دو حالت بسیار نزدیک و مرتبط به هم هستند. درهر دو حالت اندیشه خطر یا صدمه احتمالی وجود دارد اما تهدید می تواند کاملاً خاص و واضح یا به عکس گنگ و مبهم باشد. یکی از تمایزات معمول میان ترس و اضطراب دقیقاً همین است که ترس همیشه ترس از یک چیز معین و مشخص است. حال آنکه در اضطراب چنین نیست به عبارتی اضطراب منشأ مشخصی ندارد. این تمایز را معمولا به کریکگور و هایدگر نسبت می دهند. اما پیش از آنها کانت به این مسئله پرداخته است:” ترس از چیزی که بنا به شری نامعین تهدیدمان می کند اضطراب است.”مسئله حیاتی در اینجا ماهیت نامعین ترس است.
اگر از شخصی که در حالت ترس است بپرسید از چه چیزی هراسان است، آن شخص می تواند کلاً جواب روشنی به شما بدهد. و اگر از او بپرسید که در این موقعیت دلش می خواهد چه اتفاقی بیافتد می تواند کلاً به این سوال هم جوابی بدهد. مثلاً بگوید می خواهد آن تهدید برطرف شود، در برابر آن تهدید از او محافظت شود یا چیزی مشابه همین حرف ها اما شخصی که مضطرب است، نمی تواند هیچ جواب روشنی به هیچ یک از این دو سوال بدهد.
اما باید متذکر شویم که خط فارق میان اضطراب و ترس در عمل به این روشنی هم نیست که این تمایزات مفهومی القاء می کنند. نخست، ترس هم می تواند با عدم یقین نسبت به تهدید و چگونگی رفع تهدید همراه باشد. شما ممکن است از چیزی بترسید اما با یقین و قطعیت ندانید از چه چیز آن چیز می ترسید یا در برابر آن چیز چه رویکرد و رفتاری را باید در پیش بگیرید.
بسیاری از اضطراب ها هم مربوط به تهدیدی معین هستند و شخص می داند که مضطرب و دلنگران چیست؟ اما آنچه غیرقطعی و نامعین است این است که او نمی داند که این تهدید کی و کجا و چگونه در زندگی او پدیدار خواهد شد. درباره امکان کشیدن خط فارق مطلق و روشنی میان ترس و اضطراب در اینجا دیگر بیش از این بحث نخواهیم کرد چون تصمیم من این است که همان تمایز سنتی را بپذیرم و ترس را دارای موضع معین و اضطراب را فاقد موضوع معینی به حساب آورم .
ترس های واقعی یا خیالی
وقتی می گوییم ترس همیشه ازچیزی و راجع و معطوف به چیزی است. این بدان معنا نیست که آن چیز همیشه یک چیز واقعی است اکثر ما درکودکی از هیولا ترسیده ایم. چه فکر می کرده ایم؟ آن هیولا در گنجه قایم شده است. چه فکر می کرده ایم؟ زیر تختمان پنهان شده است. وقتی که کم سن و سال بودم معتقد بودم که شبحی یا روحی در حمام بیرون اتاق خواب پدر و مادرم هست و بی هیچ تردیدی این اعتقاد، آزاردهنده و هولناک بود چون می بایستی در شب که جهان به نظرم شوم می آمد از حمام می گذشتم تا خودم را به پدر و مادرم برسانم.
اگر چه در واقع امر، هیولایی در گنجه یا زیر تخت یا در حمام نبود اما این بدان معنا نبود که ترس من موضوعی ندارد موضوع ترس من دقیقا همان هیولایی بود که من خیال می کردم در گنجه یا زیر تخت یا در حمام است. وقتی در سینما هستم و یکی از شخصیت های فیلم مرا می ترساند دلیل ترس من این نیست که من معتقدم این شخصیت واقعا وجود خارجی دارد من می توانم میان خیال و واقعیت تمایز بگذارم و کاملاً هم آگاهم که آن شخصیت هولناک جعلی و داستانی است ولی ترس من یک موضوع دارد و آن همان شخصیت جعلی است.
ترس از ناشناخته ها چیست؟
درباره ترس از “ناشناخته ها”چه باید گفت؟ الاس کانتی می نویسد: هیچ ترسی بالاتر از ترس از آسیب دیدن از چیزی ناشناخته نیست. آدم دلش می خواهد بداند چه چیزی در کمینش است یا چه بلایی قرار است سرش بیاید، آدم می خواهد آن چیز را بشناسد یا دست کم جای آن چیز برایش معلوم باشد. بر همین وجه ایچ.پی لاوکرافت مقاله کلاسیکش را درباره ترس و امور فوق طبیعی با این کلمات شروع می کند که: قدیمی ترین و قوی ترین احساس انسانی ترس است و قدیمی ترین و قوی ترین شکل ترس، ترس از ناشناخته هاست.
“ترس از ناشناخته ها هم ترسی بلا موضوع نیست اما اگر چه موضوع ترس در اینجا نامعین است باز کاملاً ترس از چیزی است، این ترسی است از چیزی ناخوشایند یا هولناک که می تواند رخ دهد.
برخی از احساسات ما معمولاً بنا به فرض چیزی را درباره واقعیت به ما می نمایانند ترس یکی از این احساسات است.
برای همین ترس را ابزاری برای درک و دریافت حسی به حساب می آورند اما این ابزارها همگی می توانند درست یا نادرست داشته باشند. دیدیم که تفسیر یک شخص از یک موقعیت در پدید آمدن احساسات و نسبت به آن موقعیت بسیار مهم است اما برخی تفاسیر نادرستند. توماس اکویناس می نویسد: “هر ترسی ناشی از عشق و علاقه ما به چیزی است. “آنچه در ما ترسی بر می انگیزد چیزی است که به نحوی از انحاء نقشه زندگی ما را تهدید می کند، شاید تهدیدی برای جانمان باشد شاید تهدیدی برای سلامتی مان، دوستی مان، رابطه عاشقانه مان، مقام و مرتبت اجتماعی مان و غیره.
ممکن است ترسی بر ترس دیگر فائق آید .ترس بی آبرویی می تواند قوی تر از ترس صدمه دیدن جسمانی باشد، درست همانطور که ما در بچگی برای هم کُری می خواندیم و همدیگر را به جرأت پریدن از روی گودال های بزرگ تر فرا می خواندیم، پریدن هایی که می توانست باعث شود دست و پایمان بشکند یا سربازانی که می ترسند درجنگ مجروح شوند اما بیش از آن از این می ترسند که آبرویشان نزد هم رزمانشان بریزد، از این منظر اعمال “شجاعانه” درواقع می توانند از ترس نشآت بگیرند درهر حال، یک خواست و آرزو در همه ترس ها جنبه محوری دارد. ما از فلان چیز می ترسیم اگر خواهان خلاف آن چیز باشیم. درچنین خواسته ها و آرزوهایی آدمی خودش را در موقعیتی می یابد که تسلط کاملی بر آن موقعیت ندارد.
نتیجه
پس بنابراین ترس زمانی به عنوان ترس شناخته می شود و موضوعیت پیدا می کند و گفتمانش به راه می افتد که به برداشت و تعبیر ما چیزی ترسناک وجود داشته باشد و ما انسان ها به خاطر وجود چیزی دچار حالات ترس مثل بالارفتن ضربان قلب، ازدیاد تعداد تنفس و حتی گاهی حمله های خاصمی شویم و به ترس موجودیت می دهیم،در صورتی که آن عامل رعب آور وجود نداشته باشد و حذف شود، ترسی هم وجود ندارد.
پس یکی از کلیدهایی که می تواند ما را در درمان ترس یاری دهد این است که عامل ترس خود را بشناسیم، اینکه از چه چیزی می ترسیم را در ابتدا شناسایی کنیم و در مرحله ی بعد تعبیر، درک و برداشت خود را از آن عامل یا چیز تغییر دهیم چون همیشه ترس های ما واقعی نیستند فقط باورها و برداشت های ما باعث شده اند که ترس به وجود آید.
4 Responses
اینکه برای درمان ترس راه حل دادید عالی بود.
خیلی خوب ترس و اضطراب جداگانه تعریف شده و کاملا مطلب برای من جا افتاد. ممنون از زحماتتون
خیلی خوب بود که متوجه شدم برداشت و باور های ما بعضی از ترسها را به دنبال دارد . ممنون از مطالب خوبتون
چه قدر دلایل پیدا شدن ترس منطقی بود و ذهنم آروم گرفت، ممنونم🙏🙏🙏🙏