چگونه هم وابستگی به هم آفرینندگی تبدیل می‌شود؟

چگونه هم وابستگی به هم آفرینندگی تبدیل می شود؟

 

مقدمه:

    زمانی که نسبت به بیماری هم وابستگی شناخت پیدا می کنیم و هم وابستگی را درخود تشخیص می دهیم موضوعی که دغدغه ی ما می شود این است که آیا راه خروجی از چنین وضعیتی وجود دارد یا هیچ راهـــــی  نیست ؟؟؟؟

  ما در این حالت باقی می مانیم یا راهی برای رهایی وجود دارد؟؟؟؟؟

هم وابستگی نوعی زندگی با چسبندگی به خودِ دروغین است در واقع در چنین حالتی ما نسبت به  خود حقیقی و نیروی برترمان احساس جدایی و بیگانگی می کنیم  و بدین صورت بیماری های روحی و معنوی در ما   نفوذ پیدا می کندو در نهایت  نمی توانیم هیچ چیزی را بیافرینیم.

 تنها راه التیام بخشیدن به درد و رنجمان، پرکردن خلأ و  پوچی مان و داشتن تجربه ای آرام، باثبات  و پایدار، این است که خود   حقیقی مان را بشناسیم و سپس به طور عملی آن را به خدایمان مرتبط سازیم، این ماهیت و اساس فرایند هم آفرینندگی است.

دراین مقاله قصد داریم چگونگی روند هدایت از هم وابستگی به هم آفرینندگی را توضیح دهیم

 

 خدا برای من چه می خواهد؟

آیا تا به حال از خود پرسیده ایم که خداوند برای ما چه مقدر کرده است؟ در سراسر تاریخ بسیاری از مردم، از انسان های عادی گرفته تا کسانی که صاحب بیشترین رشد یافتگی معنوی و روحی بوده اند، این سئوال را از خود پرسیده اند این موضوع در ارتباط با آن چهار پرسشی است که در آخرین بخش این کتاب مطرح شد:چه کسی هستم؟ در این دنیا چه می کنم؟ به کجا می روم؟ آیا می توانم به صلح و آرامش دست یابم؟

برنامه های انجمن دوازده قدم نیز، چنان که در قدم های سوم و یازدهم به آن اشاره می شود، درارتباط با این پرسش است: ما تصمیم گرفتیم که اراده و زندگی خود را به خداوند، آنگونه که خود او رادرک کنیم ، بسپاریم. ما از طریق نیایش و مراقبه به ترمیم ارتباط هوشیارانه مان با خدا پرداختیم. بدان گونه که خود او را می فهمیم و نیایشش می کنیم تا اینکه اراده ی خدا را درمورد خود بشناسیم و نیروی انجام آنچه را که برای ما مقدر کرده است به دست آوریم .

انجام برنامه ای روحانی و معنوی درحالی که هریک از ما به روش خود در زمانی که  مناسب می دانیم متعهد به کشف خواست خداوند درباره ی خود هستیم، به بهبودی اکثر ما  کمک می کند. اگر چه تمامی این ماجرا یک راز آسمانی باقی خواهد ماند، ولی برخی از کتاب های آسمانی به بحث درباره ی اراده ی خداوند پرداخته اند روشن ترین مطلبی که در این مورد یاقته ام از کتاب سیری در معجزه است .به ساده ترین شکل درآن گفته می شود که اراده ی خداوند و آنچه  که برای ما مقدر کرده است این است که ما آرامش و شادی کامل را دراختیار داشته باشیم و وجودی آفریننده باشیم. من معتقدم که وقتی کودک درونمان را شفا بخشیم (کتاب شفای کودک درون،لوسیا کاپاچیونه) و بدین وسیله خود حقیقی مان را درک کنیم و ارتباط عملی را با خداوند برقرار نماییم، آن زمان فرایند هم آفرینندگی را آغاز نموده ایم.

 

 

هم آفرینندگی (نقشه ی راه)

هم آفرینندگی یک فرایند و روال است که تکلیف ما دربهبودی ست، در این متن می خواهیم با این روند به صورت گام به گام آشنا شویم :

  • نامگذاری احساس پویش هر مسئله ای

آگاهی  کامل از آنچه که لحظه به لحظه در زندگی درونی ما درحال رخ دادن است و سپس درصورت مفیدبودن، دادن نام مناسبی به این رویداد، مهم است. هنگامی که ما هم وابستگی و آسیب دیدگی کودک بزرگسال خود را معالجه کنیم، موزون خواهیم شد و از زندگی درونی مان کاملاً آگاه می شویم و از این روی قادر می شویم که آنچه را که تجربه می کنیم بشناسیم . ما می توانیم به هر آنچه که در زندگی درونی مان می گذرد یعنی هرنوع باور، فکر، احساس، خواست، نیاز، الهام یا هر چیز دیگر؛ نام مناسبی بدهیم.

برای مثال ما می توانیم خودمان را کودک بزرگسال خانواده کژکردار و ناکارامد بنامیم. به خاطر می آورم، هنگامی که تشخیص دادم کودکی بزرگسال هستم و آن را پذیرفتم تا چه اندازه برای من آموزنده و نیروبخش بود. آیا چنین چیزی تا حالا برای شما اتفاق افتاده است ؟

مثال دیگر،زمانی است که من خشمگین هستم و آن را با تمام وجودم احساس می کنم این چنین احساسی پیام هایی برای من دارد: اینکه من مورد بدرفتاری قرارگرفته ام یا چیزهای مهمی را ازدست داده ام و اینکه ممکن است لازم باشد حد و مرز سالمی را برای خود برقرار کنم یا اینکه برخی از تدابیر دیگر را اتخاذ کنم.

  • تجربه ی زندگی درونی ام

قبل از اینکه بتوانم بر روی هر نوع درد یا رنجمان کار کنیم، باید هم نامی برروی آن بگذاریم و هم آن را تجربه کنیم. برای اینکه چیزی را تجربه کنیم لازم است خودمان را آزاد بگذاریم و اجازه دهیم که زندگی درونی مان در همان لحظه که می گذرد به سطح هوشیاری بیاید و نمایان شود. ما برروی چیزی که آن را تجربه نمی کنیم، نمی توانیم نامی بگذاریم و هنگامی که نامی برروی آنچه تجربه می کنیم می گذاریم، به ما کمک می کند که آن را با وضوح و کمال بیشتری تجربه کنیم، این دو یکدیگر را در یک تقابل مثبت تغذیه می کنند .

هم چنان که ما زندگی درونی مان را تجربه می کنیم، یاد خواهیم گرفت که برخی از رنج ها و دردهای ما ضروری است. مانند تجربه ی درد و رنج هنگامی که برای از دست دادن چیزی سوگوار می کنیم.

به علاوه ما یاد می گیریم که برخی از دردهایمان غیرضروری است و واقعاً نیازی نیست که این دردها را تجربه کنیم . مانند هنگامی که برای جریمه شدن به خاطر توقف در پارک ممنوع، خودخوری می کنیم و به شدت ناراحت می شویم. اگر واقعاً ناراحتی و عصبیت ما برای چنین شرایطی بیشتر از پنج دقیقه طول بکشد به معنی آن است که ما درد و رنجی غیر ضروری را تجربه می کنیم.

  • پرداختن به دردها برای بهبودی از آنها

از همان زمانی که ما رنج بردن های ضروری را تجربه می کنیم. پرداختن به بهبودی از آنها شروع می گردد و هم چنان که دستیابی به بهبودی از دردهایمان را شروع می کنیم آنها را با وضوح بیشتر و کامل تری تجربه خواهیم کرد. این حالت نشان می دهد که فرایند تجربه کردن، نامگذاری و پرداختن به بهبودی، چگونه می توانند در یک مسیر سلامت بخش ضمن اینکه ما درد و رنج خود را بهبود می بخشیم، با یکدیگر عمل کنند و مفید واقع شوند. برای اینکه این کار عملی شود و کامل گردد، انرژی، اندوه و زمان فراوانی سپری می شود.

  • خاتمه دادن به تعارض ها و تضادها

بخشی از فعالیت های ما سرانجام به شناسایی، مرتب کردن و خاتمه دادن به تعارض ها و تضادهایی که برروی آنها کار می کنیم اختصاص می یابد. برای مثال چنین تعارض و تضادهایی : آیا این رابطه را ادامه دهم ؟ آیا شغلم را حفظ کنم یا به دنیال کار دیگری بروم؟ آیا باید مخاطرات خود واقعی بودن را بپذیرم یا همچنان وضعیت فعلی را ادامه دهم ؟ آری  یا نه؟

زمانی که کشمکش ها را مشخص کردیم یکی از مسایل اساسی که می توانیم برروی آن کار کنیم همه یا هیچ است. به یاد داشته باشید که در کارکردن برروی هر نوع تعارض همه یا هیچ، ما معمولاً انتخاب های زیادی داریم.درهر تعارضی تا به حال ما از خود می پرسیدیم : چه انتخاب هایی داریم؟ برای مثال لازم نیست من همه را انتخاب کنم(این رابطه را ادامه دهم، در این شغل باقی بمانم و همچنان با خود دروغین و کاذب باشم)یا هیچ را انتخاب کنم (رابطه ای  را قطع کنم کار دیگری را انتخاب کنم یا اینکه همیشه با خود واقعی ام با دیگران روبرو شوم). اما درحقیقت ممکن است که     قادر باشم عملی را درحد میانه ی این دو انجام دهم. بنابراین درنظر می گیرم که چه می خواهم     انجام دهم آن را با دیگر افراد مطمئن و مورد اعتماد به مشارکت می گذارم و زمان زیادی را صرف کار برروی این موارد، خواهم کرد.

  • درد و رنج باقیمانده

با انجام بخش مربوط به خودمان  از فرایند هم آفرینندگی، وقت آن است که به طور جدی نیروی برتر یا قدرت مطلقمان را درگیر کنیم. این بدان معنی نیست که از آغاز کار بر روی نگرانی، مسائل یا علایقمان نباید در ارتباط هوشیارانه با خدا بدان گونه که خود درکش می کنیم، قرارداشته باشیم.مطمئناً برقراری چنین ارتباطی مناسب، مفید و قدرت بخش است.

  • واگذارکردن هرنوع رنج باقیمانده به خداوند و رها کردن آن

حالا ما آماده ی آن هستیم که درصورتی  که درد و رنجی باقیمانده است ، مقدار آن را برآورد کنیم . به این شکل که ببینیم تا چه اندازه هنوز در حال رنج کشیدن هستیم؟ هنگامی که حس کردیم که تا آنجا که توانسته ایم هر کاری را برای رهایی از این رنج انجام داده ایم، زمان آن است که هر نوع درد و رنج باقیمانده را به نیروی برتر و قدرت مطلقمان واگذار کنیم. ما اختیار خود را واگذار می کنیم و از کنترل و اداره ی آن دست برمی داریم. اما برای اینکه این کار را انجام دهیم  و آن را رها کنیم، باید مایل و راضی باشیم. درکتاب بزرگ؛ الکلی های گمنام و منابع مشابه دردیگر انجمن ها ی دوازده قدم، در مورد

اهمیت رضایت و خواست فرد به رها کردن مشکل و تغییر دادن وضعیت خود      صحبت شده است. سیری درمعجزه مکرراً در مورد قدرت شفا دهنده ی رضایتمندی و تمایل،به صحبت می پردازد. بنابراین، تمام آنچه که ما نیاز داریم این خواهد بود که خودرا راضی و مایل باشیم تا هر درد و رنج باقیمانده  ای را برطرف کنیم. سیری در معجزه  که یکی از نوشته های دقیق، مشروح و عملی است که تا کنون من درباره بهبودی روان شناختی و معنوی انسان دیده ام، می گوید: برطرف کردن دردهایمان به طور دقیق یکی از کارهای اساسی روح مقدس است که در دیگر دین ها و اعتقادها ممکن است انرژی آسمانی یا روح ، پرانا، خی  و یا ” کی”، نامیده شود . او درد را       می گیرد ، آن را تحت الشعاع خود قرار می دهد و بعد از آن دیگر درد رفته است.

بنابراین با رضایتمندی و تمایل به اینکه درد و رنجمان برطرف شود، ما از روح مقدس می خواهیم که درد را بهبود بخشد و بعد درد و رنج را به او واگذار می کنیم . اگر احساس می کنیم که به هر نوعی گیر افتاده و گرفتار شده ایم ،می توانیم موقعیت را مورد ارزیابی قرار دهیم که آیا تمام آنچه که می توانستیم برای برای بهبودی تعارضمان انجام دهیم ، انجام داده ایم درصورتی که نیاز به انجام فعالیت بیشتری است ما می توانیم از عهده ی انجام آن برآییم و سپس هر درد و رنج بر جای مانده را واگذار می کنیم و از کنترل کردن آن دست می کشیم  و در سرتاسر این جریان می توانیم از نیروی برترمان بخواهیم که به ما کمک کند. هنگامی که تمام کارهایمان را انجام دادیم و هنگامی که هر درد باقیمانده ای را رها کرده و واگذار کردیم، آن وقت واقعاً می توانیم احساس کنیم که درد و رنج از روی ما برداشته شده است، ناپدید شده و رفته است.

  • انتخاب عشق

فقط زمانی که درد را به نیروی برترمان واگذار کردیم، می توانیم عشق را انتخاب کنیم. بسیاری از کتاب های آسمانی عشق نامشروط و بی قید و شرط را به عنوان نیرومندترین، آفریننده ترین  وشفا دهنده ترین انرژی در جهان توصیف کرده اند، بنابراین ما تجربه کردن آن را، به طریقی که در جسم، ذهن و روحمان جاری شود، انتخاب می کنیم؛ ما عشق را به طور تجربی برمی گزینیم، در آن هنگام ما خود همان آرامش خالص، صلح کامل و شادی خواهیم بود یعنی همان چیزی که خداوند برای ما مقدر کرده است. سیری در معجزه آن را لحظه ای مقدس می نامد، دیگران نیروانا و مسیح آن را قلمرو بهشتی می نامند. تمام این ها حالت یکسانی از عشق خالص و غیرمشروط هستند.

آیا به اتاقی که مثل قیر سیاه و کاملاً تاریک و ظلمانی است وارد شده اید و تلاش کرده اید کلید چراغ را پیدا کنید و سرانجام کلید را پیدا نموده و چراغ را روشن کرده اید؟ هنگامی که چراغ را روشن می کنید چه اتفاقی برای تاریکی می افتد؟ احتمالاً کاملاً محو می شود. این همان اتفاقی است که وقتی ما عشق را برمی گزینیم برای ترس یا هر نوع درد دیگری روی می دهد درد به آسانی ناپدید می شود . روشنایی تاریکی را درخشنده می کند.

  • نیازی نیست که کاری را انجام دهم

حالا ما درصلح و شادی کامل به سر می بریم. ما درلحظه ی مقدسی هستیم. خوب بعد چه باید بکنیم؟ سیری درمعجزه می گوید که فقطمی توانیم این عبارت را به خاطر بسپاریم: نیازی نیست که کاری انجام دهیم. دیگر کاری برای ما باقی نمانده است، که انجام دهیم تنها چیزی که حالا نیاز داریم فقط  زیستن است.ما در این حالت شادی محض، آنقدر آفریننده و مختار هستیم که در هیچ وقت دیگری نمیتوانیم چنین باشیم.ما به بهبودی و به عشق خلاق غیر مشروط نیروی برترمان اجازه دادیم که به درون ما بیاید و به هستی ما نفوذ کند.

 

لایه های بهبودی

اساس هستی ما عشق است ،درفرایند بهبودی، ما برای جستجوی خود حقیقی مان  پوسته  های هم وابسته را از روی خود دروغین و خود بی خودمان می کنیمدرمرحله ی صفر و مرحله اول یعنی در مراحل ابتدای سفر و بهبودی مان، ممکن است احساس گیجی و آشفتگی، کرختی و بی حسی و همین طور احساس درد کنیم.

ممکن است در این زمان احساسی  شبیه به قربانی یا فدایی بودن کنیم ممکن است این طور تصور کنیم که چیزی اشتباه است، فراموش شده است و درجستجوی علت و پاسخی برای این احساس ها و تصور برآییم. ضمن این جستجو که ممکن است زمان درازی هم طول بکشد دیر یا زود پوست کندن اولین لایه را آغاز خواهیم کرد. آنچه که در زیر این لایه کشف خواهیم کرد یکی، یا تعداد بیشتری از انواع اعتیادها، وسواس ها و دیگر اختلالات جسمی، روانی، هیجانی عاطفی و معنوی خواهد بود. این ها وضعیت های بیمارگونه ی مرحله ی صفر ما هستند.

بعد از اینکه با برنامه ی بهبودی مرحله اول بر روی هر وضعیت و اختلافی که شناسایی کرده ایم، کارکردیم، ممکن است آماده پوست کندن مرحله اول هم بشوییم و حال در زیر آن چه خواهد بود. من معتقدم که در زیر آن هم وابستگی اولیه به همراه احساسات فلج کننده اش یعنی ترس و خجالت قرار خواهد داشت. نه تنها مدت درازی طول می کشد تا این وضعیت و احساس زهرآگین آن شناسایی شود، بلکه حتی برای کارکردن بر روی آن برای دستیابی به بهبودی هم، زمان بیشتری لازم است.

  ما می توانیم  در مرحله ی دوم برنامه کامل بهبودی برروی آنها کارکنیم .

همچنان که در این لایه به شفای آزردگی مان  می پردازیم، می توانیم هر دو لایه دیگر این پیاز را ببینیم که این دو لایه بخشی(یا شاید دقیق تر آن باشد که بگوییم جلوه هایی ) از آن هم وابستگی و آزردگی کودک بزرگسال هم هست که اغلب تحت تسلط و اداره ی ترس و خجالت هستند به نظر می آید ترس اساساً ناشی از طردشده، ناشناس ، غریبه، و تنها ماندن باشد و خجالت هم احساس فلج کننده ای است که ما دراساس و هسته ی درونی خود از احساس بی کفایتی ، بدی، ناپسند بودن، ناکامل و ناقص، اشتباه کار(دست و پا چلفتی) و بی ارزش بودنمان داریم.

مدت زمان طولانی می تواند صرف شود تا بر روی این مرحله کار شود و حقیقت شگفت آوری کشف گردد این حقیقت که ما دراساس هستی مان آشفته، بی حس، آسیب دیده، معتاد، وسواسی، بیمار، هم وابسته، ترسو، خجالتی یا هر چیز دیگری شبیه به این چیزها، نیستیم. البته ممکن است هریک از آنها مانند مانعی برای خود حقیقی و کودک درون ما عمل کنند ولی ما یاد می گیریم که هیچ کدام از آن ها نیستیم.آنچه که هستیم عشق است، عشق در هسته و اساس هستی مان. من همان عشقی هستم که از نیروی برتر یا قدرت مطلقم سرچشمه گرفته و به آن متصل است  و از طریق عشق غیر مشروط نیروی برترم اختیار و قدرت گرفته است. هنگامی که من این منابع عشق را مورد استفاده قرار می دهم، در حال هم آفرینندگی زندگی ام خواهم بود .

اکنون که این مطلب را می خوانید چه احساسی دارید؟ می توانید عشق را در درون قلبتان  احساس کنید؟ می توانید نیروی شفابخش آن را حس کنید؟ می توانید خودتان را آزاد بگذارید که هیچ کاری انجام ندهید و فقط با دلی فارغ از همه چیز از آن لذت ببرید و همان باشید.

وقتی که ما عشق را احساس کنیم، ممکن است ترس را هم احساس کنیم. چرا که ممکن است تصور کنیم اگر به خومان اجازه دهیم که احساس خوبی داشته باشیم و یا حتی شاد باشیم اتفاق بدی روی دهد بنابراین با چسبیدن به خود  دروغین، خودمان را برای احساس نکردن آن عشق  محدود ساخته و درتنگنا قرار می دهیم.

شاید ما به این دلیل به خود دروغین می چسبیم که در گذشته وقتی احساس خوبی داشتیم، اتفاق بدی هم برای ما یا شخص دیگری روی داده است .اما چیزی را که ممکن است ندانیم ، این است که در آن زمان ما به شکل درست و شایسته ای از طرف خود حقیقی مان احساس خوب و شادی بخشی نداشته ایم. از این رو به طور هوشیارانه ای با نیروی برترمان در  تماس نبودیم. ممکن است در من، درخود دروغین یا هم وابسته مان حالت بزرگ پندارانه و مغرورانه یا بادکرده ای داشته باشیم. ” من” ما ممکن است این طور به ما القا کند که از دیگران و از خداوند، جدا و مستقل هستیم. حتی بلافاصله ممکن است به جای اینکه احساس کنیم بخشی از خداوند و فرزند خداوند هستیم، خودمان را به تمامیت خداوند بدانیم.

 

 

من متورم  و بادکرده

افراد هم وابسته می توانند احساس خود بزرگ بین و مغرورانه ای داشته باشند؛ بنابراین به طور  غیر موثق و نامعتبری به طریق گوناگون احساس می کنند که افراد خوب و بزرگی هستند.  اِدینگر حداقل ۸ عامل را در پدید آمدن منِ متورم توضیح می دهد این عوامل یا همان ویژگی های من متورم عبارتند از:

  • رفتاری شبیه به نوجوان داشتن که خود و دیگران آن را دوره ی سنی ناب(جوانی ابدی) می نامند . این وضعیت می تواند برای بسیاری از افراد با هم وابستگی جدی و فعال، اعتیادها و دیگر اختلالات روی دهد.
  • نشانه های نامطلوبی از تکبر یا به کاربردن جمله های تهاجمی علیه دیگران
  • انگیزه ی قدرتمند شدن و قادر مطلق بودن
  • نقش خدا را بازی کردن
  • نقش فدایی یا قربانی را ایفاکردن به شکل اغراق آمیزی آنها را جلوه دادن و نقش قهرمان مصیبت دیده ای را بازی کردن
  • اغوا کردن دیگران، به این معنی که تلاش شود به شکلی غیرمستقیم چیزی به دست آورده شود.
  • خودشیفتگی ناسالم
  • بی توجهی به ناخودآگاه و همین طور به هر نوع وظایف نیمه تمامی که ممکن است وجود داشته باشد.

* من اضافه بر عوامل فوق دو عامل را مد نظر قرار داده ام.

  • تلاش می شود که از تجربه ی درد و رنج ضروری و کار بر روی آنها اجتناب شود.
  • از دلسوزی برای خود لذت برده و از درد و رنج غیرضروری استقبال می شود.

تذکر:چنانچه درد و رنج خود را ضروری دانسته  و رنج دیگران را غیرضروری بدانید، در دام افتاده اید، مراقب این دام باشید.

یک راه برای مقابله با خود بزرگ بینی و باد کردن این است که رفتار مقابل این وضعیت را تمرین کنیم ،به عبارتی تلاش کنیم فروتن و متواضع باشیم .

تواضع و افتادگی یعنی اینکه در برابر تجربه یادگیری درباره خود ، دیگران  وخداوند گشاده رو باشیم. با چنین حالتی نه تنها رها و آزاد هستیم که درموقع مناسب از این عواملی که در بالا اشاره شد پرهیز کنی، بلکه برای تماس و ارتباط با نیروی برترمان هم آزاد خواهیم بود.

درچنین حالت متواضعانه و بی ریا هرآنچه که برای ما پیش آید، خواه شادی بخش، خواه دردناک آن را می توانیم تجربه کنیم. سپس می توانیم به طور دقیق در همان حالت شادی بخش باشیم یا بر روی درد و رنج پیش آمده و هرآنچه که موجب آن دردشده است، کار کنیم.

هنگامی که ما خود حقیقی مان نیستیم، معصوم ، پاک و متواضع زندگی نمی کنیم و وقتی که به طور تجربی و عملی خداوند را در زندگی مان، دخالت نمی دهیم، سرانجام زندگی با” من” و خود هم وابسته مان، کار ما را تا به آنجا می رساند که احساس کنیم تنها و از خود بیگانه ایم ،احساس می کنیم تهی و پوچیم و زندگی هیچ معنایی ندارد.

از داشتن احساس خوب و رضایت بخش، لذت ببریمچگونه می توانیم از اینکه احساس خوبی داریم، لذت ببریم؟ مطالب زیر را ملاحظه کنید: هنگامی که احساس خوبی داریم، ذوق زده، خوشحال یا سرحال هستیم و هیچ یک از عوامل من متورم و بادکرده ای هم درخود مشاهده نمی کنیم و در تماسی هوشیارانه و تجربی با نیروی برتر مطلق به سر می بریم. می توانیم به راحتی خودمان را در داشتن احساس خوب و رضایت بخش آزاد بگذاریم و به احتمال زیاد هیچ اتفاق بدی روی نخواهد داد. فعالیت های معنوی روزانه مانند نیایش، مراقبه و خواندن و گوش دادن به مطالب مربوط به معنویت می تواند این روند را  تسهیل کند.

 

نتیجه:

هم آفرینندگی ،فرآیندی است که ما از خود دروغین و کاذب خود جدا می شویم و بدون ترس و شرم و احساس تهی بودن به زیست خود ادامه می دهیم و هم وابستگی بیماریِ گم گشتگی خود است که نقطه ی مقابل هم آفرینندگی است بنابراین روند بهبودی،سفری است که ما را از هم وابستگی که نوعی زندگی با چسبندگی به خود دروغین است به هم آفرینندگی هدایت می کند در واقع این فرآیند مسیر چگونگیِ رسیدن به هم آفرینندگی و رهایی از هم وابستگی است به عبارتی تبدیل انرژی ها و درونیات منفی و ناسالم به انرژی های مثبت و سالم است.

6 Responses

Add a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *