هم وابستگی چگونه در پیدایش بیماری‌های روحی و معنوی نفوذ می‌کند؟

هم وابستگی چگونه در پیدایش بیماری های روحی و معنوی نفوذ میکند ؟

  • رابطه ی شما با خلوت و تنهایی تان چگونه است؟

  • اصلاً با خودتان رابطه ی دلپذیر و خوشایندی را می گذرانید؟
  • با خالق جهان هستی به طور روزانه رابطه ی بدون ترس را تجربه می کنید یا به نظرتان خداوند هر روز در جهت مجازات و انتقام شما، زندگی را پیش می برد و با شما جنگ دارد؟…

ما انسان ها از زمانی که شروع به شناخت پدر و مادر (مراقبان اصلی) خود می کنیم آنها را به عنوان نیروی برتر؛ نیرویی که قدرتی بیش از ما دارد و حامی ماست درنظر می گیریم و باور می کنیم.به زبان ساده، آنها خدای ما می شوند، حالا در نظر بگیرید که این حامیان ما الگوهای مخرب داشته باشند، سرشار ار ترس، عقده، حقارت، وابستگی های شدید، احساس گناه و شرم باشند و در کل زیست ناسالم داشته باشند، چه می شود؟؟؟؟؟؟؟

درک و باور های ما از جهان هستی، محیط پیرامون و نیروی برتر کیهانی، همان هایی   می شوند که به ما انتقال داده اند، در واقع مراقبان اصلی ما به هر شکلی که باشند ما هم حامل آنها می شویم.ما مفهوم خدا، روح، معنویت و کلی مفاهیم دیگر را از زمان بدو تولد، از سبک زندگی  و وجود آنها استخراج و درک می کنیم.

زمانی که صحبت از معنویت و روح می شود مفهومی که معمولاً به اذهان خطور می کند تنها مفهوم ((مذهب)) است اما معنویت درخت بزرگی است که ریشه های عمیق در زمین دارد و یکی از شاخه های آن ((مذهب)) است.

وقتی دچار بیماریهای روحی و معنوی می شویم یعنی رابطه ی ما با خود حقیقی مان و آنچه درجهان هستی است به تخریب کشیده شده است، این تخریب از طریق الگوها و ویژگی های ناسالم در ما ریشه دوانده است که بخش اعظم این الگوها که موجب بیماری های روحی و معنوی می شود به بیماری((هم وابستگی)) مرتبط است.

در این مقاله، تمایل برآن است که به ارتباط میان ((هم وابستگی )) و بیماری های روحی و معنوی بپردازیم.

معنویت با رابطه ها سرو کار دارد. رابطه ی ما با خودمان، با دیگران و یا جهان (که به عبارتی همان نیروی برتر و مطلق است). ما به همین شکل، بهبودی از آزردگی ها یا جریحه دار شدگی- ها ی خود حقیقی را در سه حالت << بودن>>  یاد می گیریم: 1- هنگامی که تنها هستیم،   آن زمانی است که با خود حقیقی مان هستیم؛ 2- هنگامی که با دیگران بخصوص نزدیکان ودوستان مان هستیم؛ و3- هنگامی که با نیروی برتر و مطلق مان به سر می بریم. این سه حالت از نحوه ی بودن و هستی ما، سرانجام به تدریج هم چنان که ما بهبود می یابیم و درهم ادغام می شوند و همه ی آنها از حسی معنوی سرشار و لبریز می گردند.

معنویت، ظریف ولی قدرتمند است و از این روی تناقض نما است. معنویت شخصی، عملی و کاری تجربی است؛ فراگیر، حمایت گر و بارورکننده است؛ به علاوه معنویت به فراسوی قلمروهای جسمی و روان شناختی هستی ما نفوذ می کند. جنبه ای از هم وابستگی است. جنبه ای از هم وابستگی است که می تواند به ما در توسعه و سرانجام ، رفتن به فراسوی روان شناسی سنتی و مرسوم، کمک کند.

 

  • عارف های ناکام و مأیوس

زمانی ویلیام جیمز، روانشناس و فیلسوف، الکلی ها را به مثابه <<عارف های ناکام ومأیوس >> توصیف می کرد. عارف ها کسانی هستند که می خواهند هرچیزی را به کمال تجربه کنند و این تجربه قلمروهای غیر متعارف آگاهی یا هوشیاری، بخصوص تجربه ی رابطه ی خودشان با خدا، الهه، رب النوع، یا هرچیز دیگری در این زمینه را در بر می گیرد و اغلب هم تجربه

می کنند.

معتقدم که هم وابسته ها نیز، همانند الکلی ها و معتادان، عارف های شکست خورده و مأیوس هستند. اما، گذشته از اینکه هم وابستگی، گریزی آسان از واقعیت است به نوعی جستجو و کاوش هم هست. هم وابستگی آغازی برای جستجوی خوشبختی و رضایت مندی در دنیای خارج از خود است. هم وابسته ها بعد از ناکامی ها و شکست های پی درپی نهایتاً به جستجوی یکپارچگی و وحدت درونی می پردازند. در نشست هایی که در ارتباط با نقش معنویت در بهبودی برگزار کردم ، به خلاصه داستان هایی که تعداد 30 مرد و زن با پس زمینه های متفاوت و گوناگون بیان می کردند، گوش می دادم.

هنگامی که از آنها می خواستم درباره ی تحول یا تکامل معنوی شان و روابط شان با خدا حرف بزنند، همه ی انها به استثنای دو تن چنین الگوی رفتاری را به نمایش می گذاشتند: ابتدا با پذیرش مجموعه ای از باورها و اعتقادات مذهبی یا معنوی و همین طور با پذیرش انتظاراتی که دیگران از این افراد داشتند که در زمینه های توقعات آنها مشارکت نمایند، <<هم وابسته ی مذهبی>>  شدند و تلاش کردند که این تکالیف را مکرراً انجام دهند و به عبارتی به دنبال پاسخی برای تکامل معنویشان درخارج از خودشان برآمدند. این عمل ادامه یافت تا آنکه آنقدر ناکام و ماًیوس شدند که این کارها را رها کردند.ب

عضی از این افراد منکر خدا شدند و برخی دیگر منکر شناسایی خدا. اما ویژگی اساسی این الگوی رفتاری این بود که آنها هر نوع توجه جدی به هر آنچه که مذهبی و در ارتباط با آن می دانستند رها کردند. سپس خودآگاه یا ناخودآگاه شروع به کاوش در درون خود نمودند. این کاوش شامل هریک از از این روش ها یا مجموعه ای از آنها می گردد؛ روش هایی مانند مراقبه ، کار بر روی دوازده قدم، مطالعه ی ادبیات  مربوط  به معنویت و فعالیت هایی  از این قبیل در پایان هریک با رضایتمندی متفاوت رابطه ای با خداوندی که در فهم و درک خودشان بود، برقرار ساختند. آنها این رابطه را کشف کردند و با روش مخصوص به خودشان  و در زمان مناسب خودشان به تجربه ی این رابطه پرداختند.

رابطه ای خاص در مقابل رابطه های مقدس

یک را ه برای توصیف این سفر معنوی یا به عبارتی این کاوش سراسری دنیای بیرونی و درونی رابطه ها، استفاده از طرحی در کتاب سیری در معجزه ها است. این کتاب معنویت یا روان شناسی خاص بین فردی است که تعداد رو به افزایشی از افراد در حال بهبودی آن را امتحان کرده اند . سیری در معجزه ها دو نوع را بطه را توصیف می کند: خاص و مقدس.

رابطه ی خاص (هم وابسته)

  • حداقل 10 ویژگی رفتار هم وابسته یا اعتیادگونه (خاص)

  1. نیاز به رابطه با نیروی برتر و مطلق یا نیاز به یاری گرفتن از این نیرو، انکار می شود.
  2. رابطه هم وابسته یا اعتیادگونه براساس خود بیزاری ناشی از شرم و احساس گناه استوار است.
  3. این خجلت زدگی، شرم و احساس گناه زیر نقاب عشق به دیگران پنهان می شود.
  4. چاره و علاج خجلت زدگی و احساس گناه به دنیای خارج از ما واگذار می شود.
  5. در این رابطه چنین تصور می شود که چیزی در ما کم است در نتیجه ما محتاج به دنیای بیرون برای رفع این کمبود و نیازمند شادی هستیم.
  6. در داشتن توقع و انتظار از دیگران (دنیای بیرون) تثبیت می شویم و این همان رابطه ی خاص است. با تثبیت شدن بر این باور که دیگران باید انتظارها و توقع های ما را برآورده سازند، هویت حقیقی دیگران در نیروی برتر به این معنی که این فرد جزئی از خداوند است، انکار می شود.
  7. رابطه ای خاص براصل کمیابی استوار است؛ بدین معنی که فکر می کنیم که تنها مقدار کمی از عشق و محبت برای معاشرت کردن کفایت می کند.
  8. این رابطه محور خشم و دلخوری ما می شود.
  9. مسئولیت خوشبختی مان برعهده ی دیگران گذاشته می شود و این همان رابطه ی خاص است.برای مثال : اگر تو فقط این گونه بودی با این گونه عمل می کردی، آن وقت من آدم خوشبختی بودم.
  10. <<من>> (خود دروغین یا هم وابسته ) از رابطه ی خاص برای حمله به دیگران استفاده می کند. به این طریق که احساس شرم و گناه را به آنها فرافکن می کند و سپس به آنها نوید می دهد که راه نجات آنها حیاتی ابدی است که از هر نوع گناه در امان خواهد بود و به خوشبختی و سعادت دست خواهید یافت.

من این توصیف و برداشت کلی را به مثابه شرح و بسطی از هم وابستگی درک می کنم. این ویژگی های رفتاری به برخی از موارد اساسی هم وابستگی مربوط می شود، مانند: انکار، کنترل و اداره کردن ، اشکال در اعتماد کردن، عزت نفس پایین، اشکال در رویارویی با مشکلات و تعارض ها، اشکال در دادن و دریافت کردن عشق و محبت.

رابطه مقدس (سالم)

هنگامی که برای اولین بار این ویژگی های رفتاری و نوشته های کن وپینک و دیگران را در<< سیری در معجزه ها>> خواندم، احساس تهی شدن و ناامیدی به من دست داد. اگر اغلب رابطه ها این چنین باشد اصلاً رابطه ها چگونه می توانند کارایی داشته باشند؟ پاسخ کتاب به این رابطه ی خاص این است که ما نباید از طریق آنچه  که نیستیم اقدام به اداره ی و کنترل امور کنیم به عبارتی دیگر با انجام بیشتر، بهتر یا متفاوت با آنچه که<< من>> ما را به انجام آن وادار می کند، نباید اقدام به اداره ی امور کنیم. ترجیحاً، آنچه را که تمامی ما     به آن نیازمند هستیم، داشتن <<کمی میل>> برای پذیرش آگاهی از نیروی شفا بخش خداوند است، که از بین دیگر واژه ها << حضور عشق>> بیانگر آن است. هنگامی که ما چنین می کنیم ، معجزه روی می دهد. ما ادراکمان را تغییر می دهیم و شفا می یابیم.

ویژگی های رابطه ی مقدس

  1. براساس عشق من به قدرت برتر و خود حقیقی و خود برتر استوار است.
  2. این عشق را در هرکسی می بینیم.
  3. از طریق فرایند بخشندگی یا خجلت زدگی، احساس گناه ، آزردگی، خشم و رنجدیدگی ام روبرو می شوم و آنها را رها می سازم.
  4. با نگریستن به درونم، مسئولیت رنج هایم را برعهده می گیرم.
  5. تشخیص اینکه تنها وفور عشق وجود دارد و اصل کمیابی و فقدان، فقط خطای ادراکی است.
  6. می دانم که کمبودی در من وجود ندارد، من کودک بی نقص و کامل خداوند هستم و حالت طبیعی ام، آرامش است.(من کافی هستم).
  7. به من مثبتم احترام می گذارم و از آن به عنوان کمک برای رشد استفاده می کنم.
  8. از تمرین های معنوی روزانه استفاده می کنم .
  9. در لحظه ی حاضر یا لحظه ی مقدس یعنی در زمان حال زندگی می کنم و با آن در ارتباط هستم .
  10. من در ارتباطاتم اجتماعی، خوش بین، معتدل، صلح جو، شادمان و ستایش گر هستم .

این خصیصه های رفتاری به رابطه ی سالم مربوط می شوند. رابطه ی که از تعادلی بین وابستگی سالم و استقلال سالم تشکیل می گردد. این خصیصه  یا برنامه های دوازده قدم و آموزش های بنیادین نظام های مذهبی بزرگ جهان از شرق تا غرب که شامل مسیحیت و یهودیت هم می شود، هماهنگ و سازگار هستند. ادیبان و مربیان معنویت در قدیم و جدید می گویند که برای دستیابی و تحقق آرامش، اول باید کشف کنیم که کیستیم. دومین قدم از دوازده قدم می گوید<< به این باور و اعتقاد نایل شده ایم که نیرویی عظیم تر از قدرت ما می تواند سلامت عقل را به ما برگرداند.>> که در آن، سلامت عقل به معنای وحدت و یکپارچگی است.

ما، با انجام چنین کاری به تدریج از تمامی بخش های (چه کسی هستیم)، شامل خودهای سطح پایین تر (جسمی، روانی و هیجانی) و قلب مان که همان خود حقیقی ماست و پلی به سوی خود برترمان (شهود، آفرینندگی و خلاقیت، همدردی و باطن خدایی) است، آگاهی بیشتری به دست می آوریم. بنابراین، ما در درون مان بخش الهی داریم. این بدین معنی است که قدرت برتر در درون ماست  و اینکه ما هم در قدرت برتر هستیم. مسیح می گوید: پادشاه بهشت، دردرون ماست>>. بنابراین، هنگامی که ما کل خودمان را کشف کردیم، سپس شروع به بخشیدن آن و عشق ورزیدن به آن می کنیم  و وقتی که ما چنین کاری را انجام داده ایم ، آزاد خواهیم شد و آرامش را به دست می آوریم. خود حقیقی ما تنها بخشی از وجود ماست که به طور تجربی می تواند به خداوند متصل شود.

  • نتیجه:

پس بنابراین همان طور که گفته شد معنویت با رابطه ها سرو کار دارد ؛ رابطه با خودمان، خالق جهان  و دیگران، ((هم وابستگی )) نقطه ای است که ارتباط قطع می شود یا به بیان دیگر رابطه ها ناسالم و غیرمقدس می شوند.

با خود حقیقی مان و آنچه درون ما می گذرد قطع ارتباط می کنیم و به جایی بیرون از خود وصل می شویم و مدام از((من حقیقی))  فرار می کنیم و از آنجایی که همه ی جهان درون ماست، هستی ما را با ناکامی و شکست روبه رو می کند تا به هسته ی مرکزی خود بازگردیم. هم وابستگان بعد ازناکامی و   شکست های پی در پی، نهایتاً به جستجوی یکپارچگی و وحدت درونی می پردازند. با تغییر الگوهای نادرست خود می توانیم زنجیره ی متشکل از باورهای ویرانگر را بشکنیم و به زنجیره ی رهایی از ((خود کاذب)) و پیوست به ((خود حقیقی)) متصل شویم.

پس شناخت بیماری((هم وابستگی)) و الگوهای ناسالم انواع رابطه ها که در این بیماری گنجانده شده است و در نهایت شناسایی الگوهای مقدس و سالم روابط، ما را دربهبود بیماری معنوی و روحی و ارتقاء سطح کیفیت رابطه ی معنوی، یاری و هدایت می کند.

Add a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *