تله رها شدگی چیست؟

تله رها شدگی چیست؟

تله رها شدگی چیست؟

در هر  رابطه ای وارد می شوم مرا رها می کنند برای همین ترس از وابسته شدن و ورود به هر رابطه ای را دارم ،از این تجربه ی رهاشدگی که مدام برایم در حال تکرار هست خسته شده ام و دلیلش را نمی دانم، گویی در دام و تله ای افتاده ام که توان رهایی از آن را ندارم…….

دلیل این تجربه و الگو چیست؟
این فرد دچار کدام تله ی زندگی است؟
و…
در این مقاله قصد داریم به تفسیر و توضیح تله ی زندگی رهاشدگی بپردازیم.

 

 سرفصل ها:

  1. یک تجربه از تله ی رهاشدگی 

  2. چه تجربه هایی منجر به شکل گیری تله ی رهاشدگی می شوند؟

  3. در چرخه ی رهاشدگی چه اتفاقاتی می افتد؟

  4. انواع رهاشدگی کدامند؟

  5. چه افرادی دچار تله ی رهاشدگی می شوند؟

  6. ویژگی تله ی رهاشدگی در روابط بین فردی

یک تجربه از تله ی رهاشدگی

جسیکا: بیست و هشت سال دارد. این نگرانی دست از سر جسیکا برنمی دارد که مبادا شوهرش او را تنها بگذارد.

جسیکا به اولین نکته ای که در شروع مصاحبه اشاره کرد این بود که در سن کودکی پدرش را از دست داده است.

جسیکا: وقتی هفت ساله بودم این مصیبت به سرم آمد. پدرم در محل کار دچار سکته قلبی شد.

پذیرش مرگ پدر برای من واقعاً دردناک و جگرسوز بود. خاطره ی روشن و واضحی از مرگ پدرم ندارم، بلکه در ذهنم چند تصویر گنگ و مبهم در این مورد دارم. پدرم مرد خوب و مهربانی بود و مرا زیاد بغل می کرد. بعد از اینکه پدرم را از دست دادم در عالم کودکی کنار پنجره می ایستادم و منتظر بازگشت پدرم می شدم(گریه). اصلاً نمی توانستم قبول کنم که پدرم مرده است.

احساسی را که هنگام ایستادن کنار پنجره وانتظار بازگشت پدرم داشتم، هیچ گاه فراموش نمی کنم.

درمانگر:آیا این احساس الان نیز با شماست؟

جسیکا:این احساس هنوز با من است. به خصوص وقتی شوهرم از من دور می شود.

جسیکا درباره ی مسافرت های کاری همسرش سخت مشکل داشت. هر وقت جورج به ماموریت اداری می رفت، جسیکا به شدت آشفته و بی قرار می شد.

جسیکا: مشکل من با همسرم یک سناریوی واحد و تکراری دارد. من می زنم زیر گریه و جورج سعی می کند مرا آرام کند اما زهی خیال باطل. من به این سادگی آرام نمی شوم. وقتی هم پیش من نیست. نیمی از اوقات را در ترس و وحشت به سر می برم و نیم دیگر اوقات را نیز گریه می کنم.

وقتی جورج به خانه برمی گردد به دلیل اینکه مرا تنها گذاشته است از دست او عصبانی و دلخور می شوم. این تمام سناریوی زندگی ماست. وقتی جورج به خانه برمی گردد، گاهی اوقات آن قدر عصبانی هستم که نمی خواهم ریخت او را ببینم.

جورج نیز زمانی که می خواهد به خانه برود  ترس و وحشت او را فرا می گیرد. علاوه بر این، زمانی که جورج در خانه نیست، جسیکا مدام به او زنگ می زند و با وی به هر دلیل شروع به حرف زدن می کند. جسیکا حتی یک بار به جورج زنگ زد و به وی گفت که از جلسه ی کاری مهم خود بیرون بیاید تا بتواند صدای وی را به خوبی بشنود و آرامش خاطر پیدا کند.

چه تجربه هایی منجر به شکل گیری تله ی رهاشدگی می شوند؟

این باور عمیقاً در ذهن شما دوانده است که افراد مهم زندگیتان را دیر یا زود از دست خواهید داد و تا آخر عمر از نظر عاطفی تنها خواهید ماند. اگر افراد مهم زندگی تان بمیرند یا شما را تنها بگذارند باز هم این احساس یقه شما را رها نخواهد کرد و انتظار دارید دیگران شما را به حال خود رها کند. باور نمی کنید کسانی را که موقتاً از شما دور شده اند، دوباره ببینید احساس می کنید انگار تقدیر شما را با تنهایی و بی پناهی رقم زده اند.

تله های زندگی باعث می شوند کورسوهای امید شما برای مهرورزی بسته شود. شما اعتقاد راسخ دارید که هر چند اوضاع بر وفق مراد است، اما این تنها آتش زیر خاکستر است و در روابط عاطفی خود محکوم به شکست هستید.

باورش برای شما مشکل است که ایمان بیاورید دیگران در کنار شما می مانند و حتی اگر در کنار شما نباشند، باز هم به شما تعلق خاطر دارند. اکثر افراد می توانند دوری کوتاه مدت عزیزان و نزدیکان خود را تحمل کنند. آنها نیک می دانند که دوری های کوتاه مدت باعث افزایش صمیمیت و علاقه مندی دوجانبه می گردد. از این دوره های کوتاه مدت، نگران و ناراحت نمی شوند.

اما افرادی که در دام تله ی زندگی رهاشدگی افتاده اند به دلیل نداشتن پایگاه ایمنی درونی از این جدایی های موقت سخت آشفته می شوند. به عنوان مثال جسیکا می گفت:((هر وقت که جورج از خانه بیرون می رفت احساس  می کردم که دیگر هیچ گاه او را نخواهیم دید.)) افرادی که در دام این تله ی رهاشدگی افتاده اند به اطرافیان خود زود وابسته می شوند. در برابر جدایی های کوتاه مدت به شدت عصبانی یا وحشت زده می شوند. این حالت مخصوصاً روابط عاطفی شما را تحت سیطره ی خود قرار می دهد: می ترسید که روابط صمیمی خود را از دست بدهید به همین دلیل در برابر جدایی های موقت، عصبانی می شوید و وحشت سراپای وجودتان را فرا می گیرد.

تله ی زندگی رهاشدگی معمولاً زمانی شکل می گیرد که شما هنوز زبان باز نکرده اید و در مرحله ی پیش کلامی به سر می برید. در اغلب موارد، تله ی زندگی رهاشدگی قبل از اینکه کودک بتواند از کلمات برای برقراری ارتباط استفاده کنند، در ذهن او شکل می گیرد. به همین دلیل افرادی که در دام این تله ی زندگی گیر افتاده اند حتی در دوران بزرگسالی نیز تجارب مربوط به شکل گیری این تله ی زندگی را به یاد نمی آورند. بنابراین افراد معمولاً این تله را در قالب چنین جملاتی به زبان می آورند:

من همیشه تنها هستم، هیچ کس مرا دوست ندارد. از تنهایی می ترسم.

به دلیل اینکه تله ی زندگی رهاشدگی در اوایل رشد کودک شکل گرفته است از قدرت و نفوذ عاطفی زیادی برخوردار است. افرادی که در دام این تله ی زندگی گرفتار شده اند در برابر جدایی های کوتاه مدت مانند کودکی واکنش نشان می دهند که در مرکز خرید شلوغ، والدینش را گم کرده است. تله ی زندگی رهاشدگی اصولاً در روابط صمیمی فعال می شود.

این تله ی زندگی در روابط سطحی مداخله نمی کند و اثری برجای نمی گذارد. با این حال بایستی به این نکته ی مهم دقت کرد که جدایی هایی که باعث فعال سازی تله ی زندگی رهاشدگی می شوند، لزوماً نباید جدایی های فیزیکی باشند. این تله ی زندگی باعث می شود نسبت به هر گونه علامت ترک شدن و رهاشدگی، حساس شوید و حرف های دیگران را با قصد و نیت، تعبیر و تفسیر کنید.

مهم ترین عوامل فعل ساز تله ی زندگی رهاشدگی، جدایی های کوتاه مدت و فقدان ها(مرگ،طلاق) هستند. اما با این حال ممکن است این تله ی زندگی نسبت به عوامل زیادی حساسیت پیدا کرده باشد.

شما که در دام این تله افتاده اید اغلب از لحاظ عاطفی احساس می کنید به حال خود رها شده اید. ممکن است همسرتان یا نامزدتان موقتاً حواسش به شما نباشد، سرد و بی عاطفه با شما سلام و علیک کند یا بخواهد بدون شما وقتش را بگذراند. یکی از این عوامل کافی است تا شما برآشفته شوید. به دنبال این آشفتگی، طرف مقابل نیز در برابر شما بیکار نمی نشیند. ممکن است کاری کنید که طرف مقابل، شما را تنها بگذارد یا دست به سرتان کند.

در چرخه ی رهاشدگی چه اتفاقاتی می افتد؟

وقتی که تله ی زندگی رهاشدگی فعال می شود به گونه ای وقایع را پیش می برد که جدایی به عنوان نتیجه ی نهایی نمایشنامه رقم بخورد.تجربه جدایی در ذات خود هیجان برانگیز و طاقت فرسا هست، اما ابعاد این پدیده با احساس هایی نظیر ترس، سوگواری و خشم، پیچیده تر می شود. چرخه ی رهاشدگی مملو از احساس های متناقض و تحمل ناپذیر است. اگر در دام این تله ی زندگی افتاده باشید کاملاً به این احساس ها آشنا هستید.

وقتی که تجربه ی رها شدن برای شما پیش می آید، ابتدا احساس وحشت بر شما مستولی می شود. گو اینکه کودکی هستید که در مرکز خرید، مادرش را گم کرده است و با ترس، وحشت، سردرگمی، نگرانی و گریه به دنبال مادرتان هستید. به شدت آشفته اید. نمی دانید مادرتان کجاست و در بین جمعیت با احساس ترس و وحشت دست به گریبان هستید.  اضطراب شما دم به دم بر وحشت شما می افزاید و این حالت در کسانی که تجزبه ی رهاشدگی را با گوشت و پوست خود لمس کرده اند، ممکن است ساعت ها یا حتی روزها دست از سرشان برندارد.

اما اگر نتوانید سر اضطراب را بر بالین بگذارید و با  آن مقابله کنید، به تدریج کاسه صبرتان لبریز می شود. سرانجام این احساس کاهش می یابد و بایستی طعم تلخ شکست در رابطه را بپذیرید. سپس برای تنهایی خود دچار سوگ و غم شدید خواهید شد.

چنان زانوی غم بغل می گیرید که انگار هیچ وقت طرف مقابل را نخواهید داد. این سوگ می تواند موجب پدیدآیی افسردگی شود. اگر فردی که شما را ترک کرده به هر دلیل برگردد، از دست او عصبانی خواهید شد به دو دلیل که چرا شما را تنها گذاشته است؟ و چرا این قدر به طرف مقابل نیازمند هستید؟

 

انواع رهاشدگی کدامند؟

۲نوع رهاشدگی وجود دارد که هر کدام از آنها به دلیل شرایط خاصی در دوران کودکی شکل می گیرند. اگر محیط اولیه در دوران کودکی، سخت حمایت گر باشد و کودک با هیچ چالشی در زندگی مواجه نشود، رهاشدگی مبتنی بر وابستگی در ذهن کودک شکل می گیرد.

چنین محیطی، بستری برای شکل گیری تله های زندگی رهاشدگی و وابستگی است. اگر محیط اولیه در دوران کودکی از لحاظ هیجانی کاملاً بی ثبات باشد و کودک به هیچ عنوان رنگ ثبات و امنیت را نبیند، در ذهنش رهاشدگی مبتنی بر بی ثباتی یا فقدان، نقش خواهد بست.

 

دو نوع رهاشدگی:

  1. رهاشدگی مبتنی بر وابستگی

  2. رهاشدگی مبتنی بر بی ثباتی یا فقدان

اگر افرادی را که به دام تله ی زندگی وابستگی افتاده اند، به دقت بررسی کنیم متوجه می شویم که در دام تله ی زندگی رهاشدگی نیز افتاده اند. وجود تله ی زندگی وابستگی بدون تله ی زندگی رهاشدگی، پدیده ای نامتداول است. افرادی که در دام تله ی زندگی وابستگی افتاده اند، اعتقاد راسخ دارند که نمی توانند به تنهایی از بس زندگی برآیند و زنده بمانند. آنها به فردی قوی و مستقل نیاز دارند که در انجام کارهای روزمره بتواند گره از مشکلاتشان باز کند.

جسیکا نمونه ای از افرادی است که هر دو تله ی زندگی را دارند.

اگر شما به این باور رسیده باشید که زندگی تان بستگی به وجود شخص دیگری دارد، پس احتمالاً از دست دادن این فرد برای شما وحشتناک و دهشت آفرین خواهد بود. مخصوصاً این احساس ها برای فردی پدید می اید که سخت در دام این دو تله ی زندگی(رهاشدگی و وابستگی) افتاده باشد. جالب اینکه بسیاری از  افرادی که تله ی رهاشدگی شدیدی دارند، ممکن است وابسته نباشند رهاشدگی این گروه افراد مبتنی بر بی ثباتی یا فقدان است.

آبشخورهای این تله ی زندگی را بایستی در روابط عاطفی ناپایدار دوران کودکی با افراد مهم زندگی جستجو کرد.

اگر در زندگی خود، روابط بی ثباتی را تجربه کرده باشید، احتمالاً به افرادی دلبسته شده اید و سپس انها را از دست داده اید. شما نمی توانید جدایی از کسانی را که دوست شان دارید، تحمل کنید به این دلیل که بدون آنها زندگی شما برهوتی بدون احساس می شود. احساس تعلق خاطر به دیگران بخش جدایی ناپذیر زندگی انسان است. وقتی که این پیوندهای انسانی و عاطفی از هم می گسلد شما به برهوت پوچی و نیستی پرت خواهید شد.

شما برای تسکین یابی به دیگران نیاز دارید. این نوع رهاشدگی با رهاشدگی مبتنی بر وابستگی فرق دارد. شما به افرادی نیازمندید که مثل یک والد، نیازهای دوران کودکی شما را برآورده سازند. به عبارتی شما در جستجوی فردی مستقل، کمک یار و هدایت گر می گردید. اما در رهاشدگی مبتنی بر بی ثباتی یا فقدان، شما در جستجوی عشق، احترام و تعلق خاطر عاطفی هستید.

این دو نوع رهاشدگی، تفاوت دیگری نیز دارند؛ افراد وابسته دور و برشان تعداد زیادی یاور و راهنما دارند که انها را جایگزین کسانی کرده اند که در زندگی اولیه کمک شان نکرده اند. آنها به جای افراد مهم زندگی که نتوانسته اند به کمک شان اعتماد کنند، در جستجوی افراد در دسترس هستند که بتوانند به آنها تکیه کنند. این افراد دائم به دنبال افراد جدیدی می گردند و بلافاصله به آنها وابسته می شود.

افراد وابسته تاب تحمل تنهایی ندارند. از همین رو افراد زیادی دور و بر افراد وابسته وجود دارد. اکثر افراد وابسته این استعداد را دارند که افرادی را بیابند که وظیفه ی مراقبت از خودشان را بر دوش آنها بگذارند. این افراد نمی توانند تنهایی را تحمل کنند و برای رهایی از این احساس تنهایی دست به دامن روابطی ناپایدار می شوند.

این پدیده الزاماً درباره ی کسانی که از رهاشدگی مبتنی بر بی ثباتی و فقدان می ترسند، صدق نمی کند. این افراد می توانند به مدت زیادی تنها بمانند. آنها وارد روابط صمیمی نمی شوند  برای اینکه می ترسند دوباره صدمه ببینند. آنها در حال حاضر با تنهایی خود می سوزند و می سازند(مثل دوران کودکی شان)، ولی میدانند  که می توانند به زندگی مستقل ادامه بدهند و این مسئله برای آنها دردسر درست نمی کند، آنها تنهایی را بخشی جدای ناپذیر فقدان می نگرند. آنها می دانند که این روند برایشان آشناست؛ برقراری رابطه، فقدان، بازگشت مجدد احساس تنهایی و بی کسی. این چرخه، دائم در زندگی این افراد تکرار می شود.

تله رهاشدگی

چه افرادی دچار تله ی رهاشدگی می شوند؟

  • کودکانی که والدین شان وقت و فرصت کافی برای آنها نمی گذارند احتمالاً دچار تله ی رهاشدگی می شوند.
  • کودکانی که تحت سرپرستی دایه یا پرستار بی عاطفه و آزارگر بوده اند دچار تله ی رهاشدگی می شوند.
  • کودکانی که در مراکز نگهداری کودکان بی سرپرست زندگی می کنند.
  • کودکانی که در مراکز نگهداری بزرگ می شوند که مدام سرپرست آنها عوض می شود.
  • کودکانی که مادر آنها فردی بی ثبات و دمدمی مزاج بوده است یا اینکه افسرده، عصبانی و میگسار بوده است. یا به نحوی دائم در معرض بی توجهی و غفلت او قرار گرفته اید.
  • کودکانی که والدین آنها از هم جدا شدند یا آتش جنگ بین آنها چنان بالا می گرفت که نگران بودید مبادا بنیان خانواده ی شما از هم بپاشد.

 

ویژگی تله ی رهاشدگی در روابط بین فردی

  • شما از صمیمی شدن با دیگران، حتی همسرتان، اجتناب می کنید(صمیمیت گریزی) برای اینکه می ترسید مبادا این فرد را از دست بدهید یا از صمیمیت صدمه ببینید.
  • شما دائم نگرانید که مبادا همسرتان بمیرد یا به نحوی او را از دست بدهید.
  • شما مدام نگرانید که همسرتان در حال انجام چه کاری است.
  • شما در قبال حرف های بی اهمیت یا کارهای معمول همسرتان، واکنش شدید و افراطی نشان می دهید و این کارها یا حرف ها را نشانه ای از قصد او برای جدایی تفسیر می کنید.
  • به شدت حسود هستید و همسرتان را تحت مالکیت کامل خود می خواهید.
  • شما شدیداًبه همسرتان وابسته می شوید و تمام زندگی شما به همسرتان معطوف می شود.
  • نمی توانید دوری از همسرتان را، حتی برای چند روز، تحمل کنید.
  • شما هیچ گاه درباره ی وفاداری و پایبندی به همسرتان به رابطه، خاطرجمع نخواهید بود.
  • از دست همسرتان عصبانی می شوید و او را به بی وفایی و خیانت متهم می کنید.
  • شما گاهی اوقات با اخم، قهر، کنار کشیدن و فاصله گرفتن، در صدد برمی آیید تا همسرتان را به دلیل اینکه شما را تنها گذاشته است، تنبیه کنید.

 

نتیجه:

بنابر آن چه گفته شد یکی از ۱۱تله ای که وجود دارد، تله ی رهاشدگی است. این تله ی زندگی رهاشدگی یکی از بنیادی ترین تله هاست که از دوران کودکی بر اساس برآورده نشدن یکی از نیازهای رشدی ما شکل می گیرد به عبارتی در اثر خلا و نبود یک سری از نیازها ، الگوها، ویژگی ها و باورهایی در ما شکل می گیرد. یکی از نیازهای مربوط به تله ی رهاشدگی، نیاز امنیت و صمیمیت است.

این تله ی رهاشدگی معمولا در افرادی که در دوران کودکی تجربه ی طردشدگی داشته اند و از امنیت و صمیمت محروم بوده اند، شکل می گیرد. افرادی که دارای تله ی رهاشدگی هستند معمولاً این سناریوی رهاشدگی را در تمام روابطشان متصور می شوند. و اکثراً با ترس از دست دادن و رهاشدگی و ترس از وابستگی رو به رو هستند.
یکی از ویژگی های شاخص آنها در روابط این است که از صمیمیت اجتناب می کنند یا در صمیمی شدن ملاحظه و احتیاط می کنند.

 

91 Responses

Add a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *