هم وابستگی فراتر از وابستگی

هم وابستگی فراتر از وابستگی …

گاهی آدمی می پندارد که اگر کلمات یا حتی چیزهایی خیلی شبیه به هم باشند پس هم معنی و مترادف و هم شکل می توانند باشند اما به این صورت نیست، شاید مرز باریکی میان آنها باشدکه همان مرز جداکننده ی باریک، معانی و کاربرد آنها را تغییر می دهد و باعث تفاوت می شود و از سوی دیگر زمانی که متوجه تفاوت ها می شویم حتی تفاوت های کوچک، ذهنمان کنجکاو و مشغول می شود که چه تفاوتی؟

در مورد تفاوت میان وابستگی و هم وابستگی چه قدر می دانید؟
آیا وابسته بودن غیر طبیعی و به منزله ی یک بیماری ست؟

یکی از این تفاوت هایی که در این مقاله به آن پرداختیم و پاسخگوی سوالات ذهنی شما می تواند باشد، تفاوت میان وابستگی و هم وابستگی است.

سرفصل ها:

 وابستگی طبیعی ست یا احتیاج
 افراد وابسته چگونه ارتباط برقرار می کنند؟
 قسمتی از پازل رهایی از هم وابستگی

وابستگی طبیعی ست یا احتیاج

کسانی که درگیر معضل وابستگی هستند، تصور می کنند که به دیگران به اندازه ی اکسیژن محتاجند. دیگران را منشأ انرژی، قدرت، پول و هر آنچه تصور می کنند بدان نیازمندند اما فاقد آن هستند، می بینند. بعضی از متخصصان بر این عقیده اند که افراد وابسته در دوران کودکی با والدین خود پیوند محبت نخورده اند و حالا که بزرگ شده اند این کمبود را با پیوند با دیگران جبران می کنند.
اما همه ی وابستگی ها، هم وابستگی نیست. کودکان به والدین خود وابسته اند و به مرور می آموزند که به خودشان تکیه کنند. بیشتر ما از اینکه دیگران به ما احتیاج داشته باشند، خوشمان می آید. ما هم به دیگران احتیاج داریم اما تفاوت در این است که وابستگی باید از نوع سالم بوده و بیشتر عشق در آن دخیل باشد تا احتیاج.
اگر عزیزانمان ما را ترک کنند و دلتنگ آنان می شویم اما در عین حال می دانیم که قادریم از خودمان مراقبت کنیم.
بسیاری از افراد وابسته هنوز به این حقیقت واقف نیستند، بعضی وابستگی ها موجه است، ممکن است معلول باشیم و نتوانیم اتومبیل برانیم، ما برای ایجاد کیفیت بیشتر در زندگی و قابلیت تردد به دیگران وابسته ایم. وابستگی وادی دیگری است، آیا ما در سمت و سوی طبیعی آن قرار داریم یا اینکه به آن سوی خط و به سمت محدوده ی هم وابستگی کشیده شده ایم؟ آیا ما به دیگران وابسته ایم تا کارهایی را که باید خودمان انجام دهیم، برایمان انجام دهند؟

 

وابستگی طبیعی ست یا احتیاج

افراد وابسته چگونه ارتباط برقرار می کنند

وابستگی، انسان ها را دچار مشکل می کند. افراد وابسته با پلاکادری راه می روند که رویش نوشته شده است: (احتیاجی نیست نیازهای مرا برآورده کنی، کمی دانه برایم بپاش و من از آنِ تو خواهم شد.) اگر افراد وابسته، کسی را پیدا کنند که از آنها مراقبت کند، اصلاً از آن فرد ممنون نخواهند بود و برای خواسته هایشان احساس رنجش بیشتری می کنند.
وابسته و نیازمند بودن مثل حرکت در مسیر مارپیچ است. آدم ها از این افراد دوری می کنند و نیازهای فرد وابسته عقیم می ماند و هر چه نیاز و وابستگی در آنها شدت گیرد اطرافیان نیز بیشتر و بیشتر از آنها فاصله می گیرند. افراد وابسته غالباً خیلی زود به رابطه ای وارد می شوند و چندان مشکل پسند نیستند. معمولاً هم نیازهایشان برآورده نمی شود اما کماکان در رابطه باقی می مانند چون تصور می کنند که به هر تقدیر ماندن در رابطه بهتر از تنهایی است.

(بیشتر بخوانید :  هم وابستگی و مراقبت از خود)

وقتی رابطه را خاتمه می دهند با خروارها خواسته و نیاز رفع نشده باقی می مانند. مجدداً بی درنگ به درون رابطه ای دیگر می جهند چون این بار بیش از همیشه محرومیت کشیده و مدت زمان طولانی تری را با کمبودهایشان به سر برده اند. افراد وابسته در برابر آدم های حیله گر آسیب پذیر هستند. ترس از ناتوانی از مراقبت از خود وجود آنها را آکنده ساخته است، در نتیجه خود را در آغوش هر کسی قرار می دهند و به حدی متمرکز بر خواسته های خویش هستند که حتی مطمئن نیستند اساساً به فرد مورد نظر علاقه دارند یا نه.
تنها خواسته ی آنها داشتن کسی است که همه ی کمبودهایشان را از بدو تولد برایشان جبران کند، واقعاً که وضعیت ناگواری است. زنی می گفت رویای او برای نیمه ی گمشده اش این است که طرف مقابل هر کاری برایش انجام دهد تا بدین ترتیب صاحب رابطه ای عالی شود و بدین ترتیب حال زار او جبران شود.
از او پرسیدم: (آیا تو حاضری آن فرد مورد نظر باشی که خواسته های برآورده نشده ی فردی دیگر را جامه عمل بپوشانی؟)
گفت: (اوه، نه)
غالبا تنها کسی که تمایل یه برقراری ارتباط با افراد نیازمند دارد،خود نیز فردی نیازمند است و معمولا وقتی دو فرد وابسته وارد رابطه با هم شوند، آن بخش محتاج بودنشان به حد انفجار می رسد و نتیجتاً آنها را از هم جدامی کند.
در گذشته تنها زنان بودند که شخصیت نیازمند داشتند و تصور می کردند که مردها قدرتمندند، اکنون دیدن مردان نیازمند هم متداول شده است. افراد وابسته سهل الوصول هستند و علاوه بر پر توقع و زیاده خواه بودن، سوء استفاده چی و کنترل چی نیز هستند، آنها خودشان نیستند بلکه کسی هستند که خیال می کنند باید برای رفع نیازهایشان باشند. دوست داشتن و محبوب واقع شدن بخشی از فرآیند خوشبختی محسوب می شود اما عشق گرفتنی نیست. خوشبختی واقعی بر مبنای مسائل خارجی و گذرا نیست، خوشبختی یعنی تسلیم شدن به لحظه ها همان گونه که هستند و همان گونه که هستیم.

آیا می خواهید کسی شما را انتخاب کند؟
همین طور که هستید خوشحال باشید.
آیا شما در حال گریز از رابطه ای به رابطه ی دیگر هستید تا مبادا تنها بمانید؟
آیا به علت نداشتن رابطه احساس محرومیت و کمبود می کنید؟
آیا به خداوند و زندگی برای رفع نیازهایتان اعتماد می کنید؟
اگر احساس احتیاج و خلأ می کنیم بهتر است آن را انکار نکنیم و به احساس خود تسلیم شویم. تفاوتی بین احساسات و عملکرد وجود دارد. (ما می توانیم احساس وابستگی کنیم بی آنکه آن را به اجرا بگذاریم.) از جستجو برای رسیدن به یکپارچگی و خوشبختی از سوی دیگران دست بکشید.

قسمتی از پازل رهایی از هم وابستگی

 

  • مخزن خود را پر کنید؛ انرژی خود را از کجا تأمین می کنید؟ آیا منتظرید دیگران مخزنتان را پر کنند؟ وقتی احساس تهی بودن می کنید آیا به کسی آویزان شده یا به ستاره ها خیره می شوید، غروب آفتاب را نظاره می کنید، به کوهستان می روید و عظمت آن را حس می کنید؟ آیا در ساحل می نشینید و از موج دریا انرژی می گیرید؟ به جای تکیه بر انسانی دیگر، آیا هرگز پشت خود را به درختی تکیه داده و به آن فرصت داده اید که شما را حمایت کند؟ آیا به سونا یا چشمه های آب گرم می روید؟ وقتی من در چین کوهنوردی می کردم (که به معنی بالا رفتن از هزارات پله بود) به حدی خسته شدم که نزدیک بود پرت شوم.

در همین اثنا چهار زن به طرفم آمدند، آنها نمی توانستند انگلیسی صحبت کنند و من نیز زبان چینی بلد نبودم، ما گروهی افراد غریبه بودیم که با یک هدف مشترک با هم پیوند خورده بودیم و آن صعود به معبد بالای کوه بود. دو نفر از خانم ها در پشت سرم و دو نفر دیگر در کنارم قرار گرفتند و همگی شروع به بالا رفتن از کوه کردیم. نیروی آنها مرا در برگرفت و به من قدرت داد در گروه قدرتی عظیم نهفته است، اگر نمی دانید چه چیزی به شما نیرو میدهد، می توانید آن را با نوشتن اهداف بیاموزید.

به دیگران بگویید به روش نیرو گرفتن آنها احترام می گذارید و جواب ها به سوی شما سرازیر می شوند. فهرستی از کارهایی که شما را اغنا و نیرومند می سازد، تهیه کنید و وقتی احساس نیازمندی به شما دست داد یکی از کارهای فهرست را انجام دهید. منابع واقعی نیرو را کشف کنید و آن وقت است که کم کم به نیروی واقعی که همانا وحدانیت خود و دنیایی است که در آن زندگی می کنید، نائل می شوید.

  • به خودتان حقیقت را بگویید؛ چگونه به خودتان می گویید که لازم است کامل باشید؟ بیایید لطفی در حق خود کرده و به خود بگویید: (من همین طور که هستم کاملم.) مرتب این عبارت را برای خود تکرار کنید تا وقتی برایتان مسجل شود.
  • از وابستگی ها آگاه باشید؛ آیا به فردی وابسته اید؟ به چه کسی؟ برای چه؟ چرا؟

در مورد علت وابستگی خود به افراد و آنچه تصور می کنید نمی توانید برای خود انجام دهید، صراحت داشته باشید. هر مورد را به شکل هدفی مشخص بنویسید، همه ی ما انسان ها دارای وابستگی های موجه هستیم و نیاز به کمک امری طبیعی است اما سعی کنید تا جایی که ممکن و عملی است شخصاً به کارهای خود رسیدگی کنید. هرگز به خود اجازه ندهید که بیش از حد از دیگران تقاضا و طلب کنید. این کار سالمی نیست و دقیقاً آن روی سکه ی وابستگی است. استقلال بیش از حد هم به همان اندازه ی نیازمندی و هم وابستگی ناسالم بوده و هر دو واکنش از ترس نشأت می گیرد.

 

قسمتی از پازل رهایی از هم وابستگی

نتیجه:
وابستگی و هم وابستگی با هم تفاوت دارند که پذیرش و درک تفاوت میان وابستگی و هم وابستگی، مرز میان سالم و ناسالم بودن آن ها را برای ما شناسایی می کند به عبارتی برایمان روشن می سازد تا چه حد از وابستگی پیش رفته ایم، آیا ما در سمت و سویی طبیعی از وابستگی قرار داریم یا به محدوده ی هم وابستگی کشیده شده ایم؟ و خبر خوب اینجاست که حتی اگر فراتر از وابستگی پیش رفته باشیم برای رهایی از آن راهکارهایی عملی را به زبان ساده در این مقاله مورد بررسی قرار دادیم که به کار بردن هر کدام از این راهکارها به ما در پیش بردن یک زیست سالم کمک می کند.

3 Responses

Add a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *