تضادها چگونه شکل می گیرند؟

تضادها چگونه شکل می گیرند؟

مقدمه:

 قطعاً شما هم تا به حال طعم رنج، رنجش ، حساسیت ها و ناراحتی های روحی را در زندگی خودتان، تجربه کرده اید. ترس ها و قضاوتهایی که حتی در یک تصمیم گیری کوچک فشار و استرس زیادی را به شما القا می کند.

چه طور می توان از مرز این ترس ها  و رنج ها، تضادها گذشت و یکپارچه شد؟

اندیشیده اید؟ تا به حال فکر کرده اید که زندگی بدون این ترس ها و دغدغه های ساختگی، تضادها  به همراه یکپارچگی و غلبه بر ترس ها و شفای زخم های ناشی از رنج دردهای روحی شما چه طعمی دارد؟

در این مقاله قصد داریم  به علل شکل گیری این تضادها بپردازیم و آگاهی و بینش جدیدی کسب کنیم، برای اینکه چرا به فردی مبدل می شویم که درد و رنج زیادی را تحمل می کند؟

 

  • دوران کودکی ات را دریاب

در بررسی علمی این جریان باید به شما بگویم، به دوران کودکی خود رجوع کنید، در درجه اول دوران کودکی خود را به خاطر بیاورید! زمانی کوچک و ناتوان بودید و جرأت، شهامت و حتی فضایی برای اظهارنظر درباره خواسته های خود نداشتید، معمولا در آن دوران برای اینکه رفتار و امیال شما مطابق، هماهنگ و همسو با میل، رغبت و خواسته های دیگران پیش برود خصوصاً والدین شما که منبع و منشأ قدرت شما بودند تمامی احساسات، تمایلات و حتی انتقادات خود را همسو با آنها و نظراتشان پرورش می دادید تا موافق نظرات آنها و اکثریت جامعه باشد و احتمالاً رفته رفته خودتان هم احساس کردید به کودکی تابع، پیرو برآورده کردن تمام خواسته ها و آرزوهای دیگران مبدل شده اید.

فرشته ی نجاتی که آمده تا فقط خدماتی را به دیگران  ارائه می کند و خواسته ها و امیال دیگران را  برآورده می کند(🌟رجوع شود به :مقاله ی خصیصه های مربوط به هم وابستگی🌟)، کم کم با همین شیوه رشد کرده اید و به زن یا مردی بالغ تبدیل شده اید ولی زن یا مردی که توانایی اظهار نظر را ندارند و فقط در کار برآورده کردن، متابعت و پیروی از دیگران و خصوصاً افراد نزدیک زندگی خودتان هستید در واقع به فردی مهرطلب مبدل شده اید که فقط دنبال  تایید گرفتن و دوست داشته شدن هستید و در جهت برآورده کردن خواسته ها و امیال دیگران، خواسته ها، امیال و آرزوهای خودش را زیر پا می گذارد.

 

 

  • راه و روش دیگری که کودک در برخورد با تجربه های رنج آور و آزاردهنده خود به آن روی می آورد:

این است  که برای مصونیت و حفاظت از تمایلات و خواسته های خشن و گستاخانه دیگران هر روز خشن تر و گستاخ تر می شود به طوری که افراد از او بترسند، دست به فحاشی، برخوردهای تند و افراطی و جنگ و جدل می زند، و در نهایت این افراد بیشتر به افراد برتری طلب تبدیل می شوند.

 

 

افراد گوشه گیر و تضاد های درونی :

  • دسته بعدی این افراد، کسانی هستند که سعی می کنند از دیگران دوری گزینند و وارد هیچ گونه ارتباط و رابطه ای نمی شوند تا همیشه کمترین آسیب را تجربه کنند و کمتر رنج بکشند و آزار ببینند:

 

 این افراد در واقع گوشه نشین می شوند و یا حتی از دیدگاه دیگران افراد مغروری تلقی می شوند که با دیگران هم صحبت و هم کلام نمی شوند. همیشه تنهایی را ترجیح می دهد و درصورتی که این تنهایی به دلیل داشتن غرور نیست بلکه به دلیل ترس ناشی از تماس و ارتباط با اطرافیان و جلوگیری از آزار و اذیت آنها است .

جالب اینجاست که ما در کودکی برای در امان ماندن از جانب دیگران و تایید گرفتن از آنها لزوماً یکی از روش های زیر یادشده را پیاده نمی کنیم گاهی حتی ادغامی از این روش ها را درپیش می گیریم و دلیل این انتخاب از جانب ما از همان سرآغاز کودکی به دلیل شرایط محیطی، شیوه رفتاری و الگوهای فرزند پروری والدین، نگاه و نوع نگرش خانواده وجامعه شکل می گیرد.

خلاصه اینکه در برخورد تمایلات و تضادهای مغایر و متضاد هر یک از ما در یک جنگ ستیز با خود قرار می گیرد و به گفته هورنای ریشه این کشمکش ها ” تضادها ی اساسی “را در شخصیت ما ایجاد می کنند.

درواقع ما از همان کودکی می آموزیم درمواجه با رنج ها، خشم، تضادها، شیوه هایی برای دفاع یا مقابله برای آنها را انتخاب کنیم گرچه هریک از این روش های یادشده موجب تقویت خشم، نفرت، اضطراب های درونی و تضادهایی در ما می شود ولی به ناچار ما از دوران کودکی آموخته ایم  به افرادی مهرطلب، برتری طلب یا گوشه نشین و عزلت طلب تبدیل بشویم که درواقع تمام موارد یادشده ریشه تضادهای اساسی ما هستند و جالب اینجاست که این جنگ درونی مستمر ادامه می یابد و هر روز ما را ضعیف تر از گذشته می کند.

در واقع یافتیم هر یک از ما برای پذیرفته شدن و در واکنش به رفتار خانواده و جامعه ،شیوه ای برای ادامه روابط خود با اطرافیان انتخاب کرده ایم   و حالا علاوه بر این در اینجا تضادهای اساسی را تجربه می کنیم زیرا دوست داریم هم مطابق با گذشته و شیوه های رفتاری والدین و جامعه عمل کنیم و هم تصوری واقعی از خود ایده آل برای خودمان داریم و دقیقاً اینجا زمانی است که تضادها به اوج خودشان می رسند مکانی که خود واقعی ما با خود ایده آل ما دنیایی فاصله دارد و شکافی بزرگ درون ما شکل گرفته است و احساس رنج، تنفر از خود و ناراحتی را به میزان زیادی تجربه می کنیم . در همین حین فردی که شخصی عصبی و ناسالم است خود واقعی اش را محو و تیره می کند و می کوشد تا آن را نادیده بگیرد تا در  موقعیت های واقعی احساسات آزارنده را تجربه نکند.

 

مثلاً فردی که یک بزرگسال نابهنجار یا عصبی مبدل می شود ممکن است برای ایده آل نشان دادن خودش جریانات و حالات ذهنی خودش را به بیرون منعکس کند و به آنها نوعی واقعیت خارجی تقدیم کند، مثلاً به دلیل عدم اعتماد به نفس و خودکم بینی مدام در روابط با دیگران فکر کند دیگران او را فردی بی ارزش و بی اهمیت تلقی می کنند، یا حتی حکایت فردی که برای قبولی در یک آزمون تحصیلی، شغلی و یا…تلاش زیادی انجام داده ولی با این حال باز هم خود را قادر و لایق به قبولی نمی داند و درعین حال فکر می کند دیگران تلاش او را نادیده می گیرند و یا او را فردی بی کفایت و بی ارزش و ناتوان تلقی

می کنند پس حال به خوبی می توانیم دریابیم و درک کنیم علت بسیاری از رنج های ناتمام و حتی ریشه بسیاری از احساسات حقارت ما از کجا آبیاری می شود و چگونه می توان نسبت به آن بینشی پیدا کرد.

 

نتیجه :

بنابراین برای جمع بندی موارد گفته شده دریافتیم هر یک   بنا به شیوه ای که والدین، ما را تربیت کرده اند، جامعه و خانواده ای که با آن در ارتباط بوده ایم آموخته ایم به سه شیوه کلی در برابر هر گونه خشم و تضاد واکنش نشان بدهیم و همانطور که از کارن هورنای نقل قول کردیم ریشه ی  همه کشمکش های ما تضاد های اساسی است که در وجود ما شکل گرفته است و با وجود این تضاد ها خود واقعی که طبق آن پرورش یافته ایم، و در واقع همان مجموع ویژگی هایی است که ما با آن ها پرورش یافته ایم، با خود ایده آل، آن خودی که تمایل داریم به آن تبدیل شویم و یا این خود را به عینکی تبدیل کرده ایم که نقاط ضعف و ویژگی ها و صفات منفی خود را نبینیم فاصله  زیادی

می گیرد و تضاد های ما بیش از پیش می شود و حال برای اینکه تمامی این رنج ها و فاصله ها را در درون خود کم کنیم می کوشیم جریاناتی را که در ذهن خودمان می گذرد به بیرون از خود منعکس کنیم و در تصورات خودمان آن ها را به واقعیت های خارجی نسبت بدهیم مثلا شما خودتان احساس ترس، خشم، حقارت و غیره دارید ولی احساس می کنید دیگران شما را به عنوان فردی ترسو، خشمگین و حقیر می بینند در واقع اینجا در درون شما فرآیند (تعکیس) رخ می دهد که مواردی از این قبیل نشان دهنده این است که تضاد های درونی شما به دلیل فاصله و شکاف های زیاد و عمیقی که در ساختار شخصیت شما ایجاد کرده اند شما را به استفاده بیشتر از این مکانیسم ها سوق داده اند.

 

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از

4 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
علی اکبر رحیمی فر
11 ماه قبل

با سلام و تشکر از زحمات گروه من حقیقی من جزء افراد مهر طلب هستم و بعد از شرکت در گارگاه های شفای زخم قسمتی از ریشه ها پیدا کردم ولی هنوز به دیگران محبت میکنم و دوست دارم خدمتی به همنوعانم بگنم آیا هنوز هم درگیر مهر طلبی هستم یا آگاهانه از روی انسانیت مرتکب این کار می شوم ؟ اگر کاری برای کسی بکنم یا محبتی بکنم انتظار جبران ندارم و کاملاً آگاهانه آن کار را می کنم باز هم سپاسگزارم از استاد قورچیان و گروه توانمند من حقیقی

Bahar
11 ماه قبل

مثل همیشه عالی و پر از آگاهی

سعید
4 سال قبل

متشکرم عالی بود
اکنون من این تضادها رو دارم و راه حل یکپارچه شدن چیه؟
راه حل رسیدن به زندگی یکپارچه و بدون ترس، اضطراب و خشم چیه؟
لطفا راهنمایی کنید
سپاسگزارم