مقدمه:
گاهی پیش می آید که برای رفع مسئله ای خاص اقدام می کنید و بعد، متوجه می شوید که آن مسئله ی خاص مورد نظر شما، مشکل اصلی نیست. به طور مثال زمانی که برای درد جسمانی به ظاهر جزئی به پزشک مراجعه می کنید و به شما گفته می شود که یک غده سرطانی در حال ازدیاد و رشد است.
((هم وابستگی)) هم بیماری ای است که می تواند خود را از دید مردم پنهان کند اما از طریق جلوه ها و شکل های گوناگونی از خصیصه ها و نقش ها در شخص می تواند، نمایان شود.
در این مقاله قصد بر آن است که برای شناخت بهتر هم وابستگی، خصیصه های مربوط آن را عنوان کنیم.
خصیصه های مربوط به هم وابستگی:
-
نجات دهندگان و کار چاق کن ها
این افراد در ضمن اینکه خودشان را مورد غفلت قرار می دهند و از یاد می برند؛ سعی می کنند به دیگران کمک کرده و مشکل آنها را برطرف کنند و به عبارت دیگر، آنها هویتشان را در ارتباط با دیگران از دست میدهند .
متخصصان یاری رسان اغلب هم وابستگی را در این شکلش معرفی می کنند این افراد معمولا یاد می گیرند که این قالب شخصیتی را به مثابه روشی حیاتی برای بزرگ شدن و رشد یافتن در خانواده های کژکار و نامتعادل خود به کار برند. در مورد اکثر شکل های دیگر هم وابستگی هم این موضوع صدق می کند.
-
مردم راضی کن ها یا خشنود کنندگان مردم
آنها حد و مرز شخصی ناسالمی دارند به جای اینکه به ابراز نیازها و خواسته های طبیعی خود بپردازند و آنها را برآورده کنند، ترجیح می دهند تسلیم دیگران شوند و خواسته های آنها را برآورده کنند. این افراد به سختی می توانند جواب رد به دیگران بدهند . بخشی از فرایند بهبودی آنها این است که ” نه ” گفتن را بیاموزند خشنود و خرسند ساختن دیگران شکل ماهرانه و زیرکانه ای برای فریفتن آنان و اداره کردن آنهاست.
-
فزون طلبان
این افراد به دلیل از دست دادن خود حقیقی شان، احساس پوچی و تهی بودن می کنند و تلاش دارند با دستیابی به پیشرفت ها و موفقیت ها، خلاء درونی شان را پر کنند. اما چون این احساس به خاطر کمبود موفقیت و پیشرفت های آنها نیست.
آسودگی ناشی از دستیابی به هر موفقیتی مدت مدیدی دوام نخواهد داشت. کودکی که نقش قهرمان خانواده را ایفا می کند مخصوصاً در معرض خطر این جلوه از هم وابستگی است.
-
بی کفایت ها یا ورشکستگان
این علی رغم اینکه نقطه ای مقابل فزون طلبان به نظر می رسند همانند آنها احساس پوچی می کنند افراد ناموفق و بی کفایت اعتماد بنفس بسیار کمی دارند و مرتباً احساس خجالت و شرمندگی می کنند. آنها در ضمیر خویش احساس ناکاملی، معیوبی، نامناسبی، بدی، بی ارزشی و ناخوشی می کند احساس بی کفایتی درواقع شالوده و اساس این جلوه از هم وابستگی است
و این احساس سائق یا رانش فرد فزون طلب برای دستیابی به موفیت و پیشرفت هرچه بیشتر را تشکیل می دهد. به علاوه تقریباً شالوده ی تمامی دیگر جلوه ها و پی آمدهای هم وابستگی را هم تشکیل می دهد پویش اساسی آنهاست.
در فرایند بهبودی، افراد هم وابسته کشف می کنند که این احساس شرم و خجالت، شبیه به پوسته های خارجی پیاز نقش پوشش حمایتی را بازی می کنند که خود حقیقی آنها را در مقابل شناسایی و اشکار شدن پوشانیده و پنهان کرده است.
تقریباً تمامی شرم و خجالتی که آنها احساس می کنند به وسیله دیگران درآنها منعکس شده است . از این روی بخش اصلی فرایند بهبودی آنها، کشف این حقیقت و یکپارچه و هم آهنگ کردن آن با زندگی است.
-
کامل گرایان و کمال پرستان
هم وابسته های کامل گرا، کامل بودن را به معنی وجود نقاط ضعف و قدرت در کنارهم ، نمیدانند؛ بلکه ترس از شکست و نیازی که برای پرهیز از اشتباه، فرار از رویارویی با نقاط ضعف خود و ترس از ارتکاب هر نوع کار نادرست در این افراد به لحاظ روانی و معنوی، ورشکسته وجود دارد آنها را به حرکت در می آورد.
اینان خود و دیگران را با تلاش و سعی خود، کم و بیش دیوانه می کنند. بین سعی و تلاش طبیعی در انجام کارها به بهترین شکل درس آموزی از اشتباهات، با اشتغال ذهنی ناسالم در مورد کامل دانستن خودمان مرز روشنی می تواند وجود داشته باشد.
بیشر بخوانید : هم وابستگی را چگونه تشخیص دهیم
-
قربانیان
این جلوه از هم وابستگی، خود را همانند ” شخص بیمار” در بیماری های مزمن با ” شخص بد” به نظیر فرد بزهکار یا بلا گردان که همیشه دچار دردسر و مشکل می شوند، نمایان می کند. قربانی نسبت به خود ترحم فراوانی ابراز می دارد و ورد زبان او معمولاً چنین است” هیچ کس مرا درک نمی کند”.
آنها هنگامی که از مصیبت و غم خود صحبت می کنند، مرتب نق می زنند و ناله می کنند و زوزه می کشند ممکن است سرسری درخواست کمک کنند و اغلب وجه جدی به این کمک خواهی نمی کنند و اگر این کار را هم انجام دهند، به ندرت آن را پیگیری و دنبال می نند. آنها درواقع از پذیرش مسئولیت بهبودی خود سرباز می زنند.
اغلب نجات دهندگان، کارچاق کن ها و متخصص های یاری رسان را برای کمک رسانی به خود وسوسه می کنند و از این طریق آنان را به دام می اندازند. بنابراین، این قربانیان می توانند افرادی را برای کمک رسانی به خودشان اغوا کرده اند، شرمنده سازند و آنها را به خاطر اینکه واقعاً کمکی نمی توانند بکنند سرزنش کرده و از این طریق آنها را تنبیه کنند قربانیان اغلب درآخر به کمک کنندگان می گویند” شما فقط کار را بدتر کرده اید”.
قربانیان اغلب در گذشته زندگی می کنند و مدام در ذهن آنها این جمله تکرار می شودکه” اگر فقط این طور و یا آن طور می شد، آن وقت…” این قربانیان اعتراف می کنند که بازنده هستند و از دیگران می خواهند که نسبت به آنها احساس تاسف و دلسوزی کنند .
تا زمانی که آنها آمادگی پذیرش مسئولیت قربانی بودن خود را به دست نیاورده باشند، با هر نوع درمانی در بدترین وضعیت، پیش آگهی ضعیف و در بهترین حالت پیش آگهی محافطه کارانه ای خواهند داشت. حتی آنها مایل هستند از فدایی بودن هم فراتر روند.
-
فداییان
هرآنچه را که قربانیان هم وابسته به آن اعتراف می کنند، فداییان هم وابسته، آن را انکار می کنند؛ به همین علت یاری رساندن به آنها به منظور دست یابی به بهبودی بسیار سخت تر از کمک به قربانیان است.
آنها دلسوزی برای خودشان را و همین طور احساس بدفهمی، بی ارزشی، تحت فشار بودن و ناامیدی خودشان را انکار می کنند.با این همه، از طریق فعالیت ها و تلاشی که در جهت معالجه ی دیگران انجام می دهند، ممکن است این رفتارها را آشکار کنند. در هر حال رفتار آنها با صدایی رساتر از کلماتشان، حرف می زند. آنها اغلب آه می کشند. درهر حال رفتار آنها با صدایی رساتر از کلماتشان، حرف می زند.
آنها اغلب آه می کشند و هر نوع پیشنهادی و یا کمکی را رد می کنند و می گویند که کم و بیش از همه ی این راهها آگاهی دارند، آنها را امتحان کرده اند و جوابی نگرفته اند.
فداییان را به سختی می توان شناخت؛ چراکه آنها قادرند تا خود را ظاهر الصلاح نشان دهند. آنها همچنان از پذیرفتن مسئولیت زندگی شان طفره می روند. اغلب اظهار می دارند که مسئولیت های فراوانی دارند و ممکن است خود را مانند نجات دهندگان یا کار راه اندازها نشان دهند. هم فداییان و هم قربانیان، خواهان آن هستند که به جای اینکه خود عهده دار مسئولیت زندگی شان باشند، شخص دیگری آن را برعهده می گیرد، و می خواهند شاهد رنج بردن و کشمکش آنها در این قضیه باشند.
فدایی ها اغلب در آینده زندگی می کنند و وانمود می کنند که گذشته برای آنها دیگر پایان یافته است. آنها ممکن است بیش از اندازه مذهبی باشند؛ درحالی که قربانیان اعتراف می کنند که افرادی بازنده هستند فداییان به این وضعیت خود اعتراف نمی کنند و حتی از اینکه بازنده هستند، اطلاعی ندارند.
فداییان و قربانیان هر دو از رویارویی با رنج ها و دردهایشان و همین طور احساس آنها خودداری می کنند. در بین افرادی که متخصصان یاری رسان به ان ها کمک می کنند، فداییان مشکل ترین افراد هستند.
-
معتادان
ممکن است این طور به نظر بیاید که معتادان طبقه ای جداگانه خاص خود را دارند و نباید یکی از جلوه های هم وابستگی دانسته شوند. اما درطول بیست سال کار بالینی که با الکلی ها و دیگر وابستگان به مواد شیمایی انجام داده ام، تاکنون شخصی را ندیده ام که این اختلال را داشته باشد ولی هم وابسته نباشد. به علاوه هر معتادی در خانواده ی کژکردار و نامتعارفی بزرگ شده است و از این روی هم وابستگی اولیه را کسب کرده است.
مردم ممکن است به چیزهایی غیر از الکل یا دیگر انواع مواد اعتیادی معتاد شوند مانند معتاد شدن به افراد دیگر، مکان ها، چیزها، رفتارها یا تجربه ها، شایعترین اعتیادها عبارتند از: اختلال خوردن، اعتیاد به امور جنسی، اینترنت، تلویزیون، خوره ی کار یا معتاد به کار بودن، اعتیاد به پول و موارد مربوط به آن مانند: خرج یا خرید وسواس گونه، قمار وسواس گونه و اعتیاد به روابط (که این مورد خود به تنهایی شکل دیگری از هم وابستگی است).
-
وسواسی ها
این افراد شبیه معتادان هستند وسواسی ها یکی دیگر از جلوه های هم وابستگی هستند. اگرچه ممکن است که تمایز و تفاوت قایل شدن بین برخی از وسواسی ها و یا اعتیاد مشکل باشد ولی یکی از تفاوت های مهم این است که نتایج و پیامد رفتارهای وسواسی در مقایسه با معتادان شدت کمتری دارد. به این دلیل؛ کسانی که دارای وسواس های خفیف یا به لحاظ اجتماعی وسواس های قابل قبولی هستند- مانند شخصی که به طور وسواس گونه ای تمیز و مرتب است- توسط خانواده و دوستان یا متخصصان یاری رسان به آسانی شناسایی نمی شوند.
-
خودبزرگ بین ها یا افراد متکبر
حتی بزرگ بین ها، نظیر افرادی که به طرز افراطی به خود مطمئن هستند و یا حتی مانند افراد متکبر و پرمدعا رفتار می کنند. مردان این دسته ممکن است جاهل مآب و زنان آن به طوراغراق آمیزی دارای حالت زنانه یا حساس و آسیب پذیر یا ضعیف باشند.
به علاوه این افراد ممکن است خودنما و از خود راضی هم باشند. این حالت، به من بادکرده و متورم آنان مربوط است؛ و این درست برخلاف ویژگی شخصیتی سالم درفرایند بهبودی است که با عنوان تواضع و فروتنی تعریف می شود.منظور از تواضع یا فروتنی در اینجا به این معنی نیست که شخص التماس کند و یا به پای دیگران بیفتد یا شبیه فردی خاموش و غیرفعال باشد؛ بلکه به این معنی است که آمادگی یادگیری درباره خود، دیگران یا نیروی برترش را داشته باشد.
-
خودخواه ها یا خود شیفتگان
این افراد با داشتن عزت نفس اندک و ناچیز خود ممکن است تلاش کنند تا به شکلی افراطی توجه دیگران را نسبت به خود جلب کنند و از این طریق تهی بودن خودشان را جبران نمایند و برای دیگران ایجاد مزاحمت کنند و به آنها آسیب و زیان وارد نمایند.
این، مغایر با آن چیزی است که اکثر هم وابسته ها انجام می دهند یعنی توجه به دیگران تا به آن حد که به خودشان صدمه و زیان برسانند. با وجود این، در پوشش چنین حالتی هنوز هم وابستگی وجوددارد، چرا که به علت متمرکز شدن بر دیگران برای دریافت توجه آنها ” خود” خویشتن را که از دست می دهند و از طری دریافت توجه دیگران، احساس نیازشان به کامل بودن ارضا می کنند.
اما دیگران هرگز نمی توانند رفتار خود شیفتگان را که همزمان ممکن است متکبر، وسواسی یا معتاد و بددهن باشند به طریقی انعکاس دهند که این افراد کامل و بی نقص به نظر آیند.
خودشیفته ها معمولاً از دیگران سوء استفاده کرده یا با آنها بدرفتاری می کنند و اغلب این نوع برخورد را به شکل ماهرانه و فریب کارانه ای انجام می دهند؛ بنابراین خودشیفتگی ناسالمی را به نمایش می گذارند.
-
قلدرها یا گردن کلفت ها یا زورگوها
اغلب احساس ناایمنی بسیاری می کنند و نسبت به خود حیقی شان بیگانه هستند و از این رو، برای اینکه احساس قدرت و تسلط بیشتری بکنند به دیگران حمله می کنند و آنها را به باد انتقاد
می گیرند.
-
سوء استفاده گران
همانند زورگوها، ناایمن و نسبت به خود حقیقی شان بیگانه هستند. آنها سعی می کنند دیگران را به طور جسمی یا عاطفی اداره و یا کنترل کنند تا از این طریق احساس کنند که خودشان را تحت کنترل و مراقبت دارند.
-
کودکان ازدست رفته یا گم شده
این افراد اغلب فرزندان سوم یا آخر خانواده ی کژکار یا ناکارآمد هستند. از آنجایی که آنها تلاش می کنند توجه دلخواهشان را از دیگران به دست آورند و نیازهایان را در رقابت با خواهران و برادران بزرگتر از خود (اغلب این خواهران و برادران درنقش قهرمان یا فزون طلب ظاهر می شوند) و همین طور در رقابت با فرزندان دوم خانواده (که اغلب نقش بزهکار، زورگو یا آدم بد را ایفا می کنند) نیز ارضاء کنند، احساس می کنند که به شدت از پادرآمده و مستأصل شده اند، در نتیجه تسلیم می شوند و کناره می گیرند.
در تلاشی که به منظور مقابله با بیماری روان تنی دائمی خود انجام می دهند، ممکن است در نقش قربانی، فدایی یا آدم خوددار و صبور ظاهر شوند.
-
آدم های شوخ یا شازده کوچولو ها
آنها مایه شگون یا خوش شانسی و عزیز دردانه ی خانواده به شمار می ایند. این افراد یاد می گیرند از طریق بامزه و با نمک بودن توجه و محبت دیگران را به دست آورند و به حیات و بقاء خود در خانواده ادامه دهند. این رفتار می تواند تا دوره ی بزرگسالی به منظور دفاع در مقابل صمیمت و رنج یا فریب دادن، تسلط یافتن یا صدمه زدن به دیگران ، ادامه یابد.
شبیه هر چیز دیگری در زندگی، شوخ طبعی مثل یک شمشیر دولبه است. می توان در راههای سالم یا ناسالم از آن استفاده کرد.هم وابسته ها در فرایند بهبودی ضمن اینکه این خصیصه های نه چندان مطلوب را به شکل سالم تری آشکار می سازند، خود را از هریک از این خصایص رهایی می بخشند.
برای مثال زورگویان و یا قلدران می توانند جرأت و اعتماد بنفس را از راه سالم آن بیاموزند و فداییان یا قربانیان می توانند حساس تر بودن نسبت به زندگی درونی شان را یاد بگیرند و مسئولیت کسب موفقیت در زندگی خود را بیاموزند؛ و در نتیجه مصیبت و بدبختی را به هدیه و موهبتی برای خویش تغییر دهند.
نتیجه:
پس بنابراین (( هم وابستگی )) می تواند خود را به شکل های گوناگون در نقش های مختلف نشان دهد که اندرون هر کدام از این نقش ها، ویژگی هایی نهفته است که به هم وابستگی، مرتبط است و شناخت این نقش ها که در مقاله ی بالا مطرح شده است (نجات دهندگان،مردم راضی کن ها، قربانیان، کمال گرایان و…) ما را به درک بهتر و بیشتری از هم وابستگی رهنمون می سازد.