4 اصل در سفر درونی

۴ اصل در سفر درونی و کشف خود

مقدمه:

زمانی که سفر درونی  و کشف خود را شروع می کنیم و نسبت به ساختار روان، شناخت پیدا می کنیم و پیش می رویم، سوالی که ممکن است برای هر فردی پیش بیاید این است که؛ روان ما چگونه کار می کند؟، اصول حاکم در این سفر درونی کدامند؟، چند اصل داریم و چگونه کار می کنند؟ و….

یونگ  ۴ اصل حاکم در سفر درونی یا سفر به روان را بازگو  می کند که در این مقاله قصد داریم به توضیح آنها جهت شفاف سازی سفر درونی و کشف خود بپردازیم.

سرفصل ها:

  • 💢اصول سفر درون یا سفر به روان

  • 💢اصل چهارم در سفر درونی

 

اصول سفر درونی یا سفر به روان

یونگ در زمینه ی سفر به درون به چندین اصل اشاره کرده که همگی بر پایه ی اصول علمی استوار می باشند:

✨اصل اضداد:

در روان ما همه چیز دارای وجه متضاد خود می باشد و در واقع این اصل در مورد کل طبیعت نیز صادق است؛

بالا/پایین، تاریک/روشن، شب/روز و….طبق این اصل، در مقابل هر نوع چیز “خوب” در روان، به همان اندازه چیز “بد” وجود دارد تا تعادل و توازن در روان برقرار شود. هر اندازه که اختلاف تضادها بزرگ تر باشد، جریان لیبیدو نیز بیشتر خواهد بود. این جریان لیبیدو است که رفتارهای ما را به پیش می راند.

 

✨اصل هم ارزی:

به ازای هر مقدار انرژی، همان اندازه انرژی متضاد وجود دارد. اگر بخواهیم انرژی جاری و موجود در وجوه منفی روان خود را انکار کنیم، عقده های منفی ایجاد می شوند که همان انرژی مسدود شده است. در این مواقع ناخودآگاه فرد این اتفاق را در رؤیاها و تخیلات و خطاها و لغزش های زبانی، به او می نمایاند.

 

✨اصل اُفت:

این اصل، از علم فیزیک برگرفته شده است و بیانگر گرایش کل نظام ها در جهت ((نزول)) انرژی است تا این انرژی به نحوی یکنواخت پخش شود. در روان انسان نیز این بدان معناست که اضداد در جهت ممزوج شدن با یکدیگر در حرکتند.

به طور مثال، ما می توانیم این اتفاق را در انسان هایی که پیرترمی شوند، ببینیم. آنان همچنان که انرژی بالای جوانی را از دست می دهند، نرم خوتر و پخته تر می شوند.

یونگ روان انسان را امری ایستا و ثابت ندانسته و معتقد است که روان انسان ها دائماً در روند زندگی به سمت تکامل پیش می رود.

بخش بزرگی از تکامل شخصیتی در سطح ناخودآگاه اتفاق می افتد؛ ما جهت تکامل شخصیت خود را تعیین نمی کنیم. در طول زندگی، ما تحت تأثیر شرایط محیط خود و همچنین افرادی که با آنها رو به رو می شویم، قرار می گیریم. در زمان یونگ تئوری رایج روان شناختی، همان تئوری رفتارگرایان بود. طبق این تئوری، روان در بدو تولد عبارت است از یک لوح سفید و بر حسب محرکات خارجی و محیطی است که به تدریج تکوین و شکل می یابد.

یونگ با این نظریه مخالف بود و عنوان می کرد که در روان ما حتی در موقع تولد نیز طرحی از پیش تعیین شده وجود دارد که در عمیق ترین ناخودآگاه جمعی انسان قرار گرفته و مدفون است. بنابراین در این سفر درون یا سفر تکوین روان، این روند مدل اولیه کهن الگویی خود را دنبال کرده و ادامه می دهد و این کمابیش شبیه تکوین فیزیکی ما انسان هاست که مطابق با الگوهای ژنتیکی انجام می گیرد.

این بدان معناست که خودآگاه تنها بخشی از تصویر و محتوای روان ما را تشکیل می دهد و مانند دایره ی کوچکی است که دایره ی بزرگ تر ناخودآگاه آن را دربرگرفته است.

به نظر یونگ روند فردیت یافتن یک روند اساسی بیولوژیک می باشد که نه تنها در انسان بلکه در هر موجود زنده ی دیگر وجود دارد. در واقع این روند حتی در موجودات غیرزنده نیز دیده می شود. به طور مثال یک کریستال با گذشت زمان و به مرور، شکل های معینی را تشکیل می دهند.

هدف روند فردیت یافتن، همانا وحدت و یکپارچگی است؛ وحدتی که هر یک از موجودات زنده از همان ابتدای شروع تکامل به سوی آن در حرکت بودند. به بیان دیگر برای انسان، روند رسیدن به یک موجود انسانی کامل و متعادل، فرآیندی است طولانی.

سفر درونی

اصل چهارم در سفر درونی

یونگ اصل بیولوژیک دیگری را نیز در شناخت روان به کار برد و آن اصل ((هوموستاز)) بود. این اصل اشاره به روشی دارد که موجود زنده بدون توجه به محیط، پیش می گیرد تا تعادل خود را حفظ نماید. مثال فیزیکی در این باب شرایط گرسنگی است و رو آوردن به غذا و یا وقتی احساس گرما می کنیم لباس خود را کم کنیم و یا به سایه پناه می بریم.

این اصل نیز همانند اصول دیگر هم در جانوران و هم در گیاهان نیز مصداق دارد. یونگ همواره تأکید داشت که روان نیز به عنوان قسمتی از جهانی که در آن زندگی می کنیم، در حال تکوین است. پس منطقی است که روان ما نیز مانند جسم مان همواره در جستجوی تعادل باشد و هر گاه شرایط روحی، ما را به بیراهه می کشاند، روان در پی رسیدن به وضعیت تعادل برآید. حتی رابطه ی بین خودآگاه و ناخودآگاه باید در جهت انجام این اصل باشد.

اهمیت احتمال وجود هوموستاتیک در روان، یونگ را به نظریه ای کشاند که ((تئوری جبران)) نامیده شد. در تشریح این تئوری، یونگ بار دیگر به عملکرد نیروهای متضاد و پویایی آنها اشاره می کند.

گاهی اوقات به نظر می رسد که در حال پیش روی هستیم و گاهی پس روی.( همچنان که او خود این دوران را در میان سالی اش تجربه کرد) این فرآیندهای ((پیش روی)) و ((پس روی)) همه بخشی از رشد روان می باشند.

هنگامی که ما در صدد برمی آییم تا توجه بیشتری بر روند روان خود داشته باشیم، (حال چه از طریق توجه بیشتر به رؤیاهای خود و یا مراجعه به روان پزشک برای تحلیل و آنالیز روان مان) در این شرایط تکوین شخصیت، آگاهانه تر و تعمدی تر خواهد بود. ولی یونگ خاطرنشان می کند که این امر و سفر درونی آسان نبوده و مسیر مستقیمی ندارد. این مسیر خودشناسب و کشف خود در ابتدا بی انتها و آشفته به نظر می رسد و ما احساس می کنیم که به جایی نخواهیم رسید.

تنها با گذشت زمان علائمی آشکار می شود که نشان می دهد در مسیر درست حرکت می کنیم. جالب اینجاست که این مسیر مانند دوایری است بی انتها. در واقع یونگ معتقد است که مسیری است مارپیچ به طوری که حتی در هنگامی که احساس می کنیم به جای قبلی خود بازگشته ایم، در حال پیش روی در این حلقه هستیم.

اگر به رؤیاهای خود در یک دوره توجه کنیم، خواهیم دید که این تصاویر تا حدودی همانند بوده و در یک دوره ی زمانی تکرار می شوند. رؤیاها حول یک موضوع کلیدی می چرخند و با تکوین و رشد روان، به مرکز نزدیک تر می شوند.

یونگ مطابق با الگوهای طبیعی تصاویری مارپیچ و حلقوی ترسیم می کند. در واقع ما این الگوها را، هم در رؤیاهای خود به تناوبدیده ایم و هم در نقاشی هایی که افراد در هنگام روان کاوی به طور ناخودآگاه و خودانگیخته ترسیم می نمایند. یونگ همچنین سمبل درخت را در علم کیمیاگری نیزمی یابد. فلسفه و سیستم این نگرش به مصر باستان باز می گردد که خود تأثیر فراوانی در تورات و فلسفه ی یونان و روم باستان داشته است.

نتیجه:

روند فردیت یافتن هرگز تمام نمی شود. این راهِ حلزونی و مارپیچ، سفری است که در طول زندگی ادامه دارد. در طول این سفر به تدریج شرایطی که والدین و جامعه بر ما تحمیل کرده اند، برای ما آشکار می شود و به تدریج وجود پوسته ای که یونگ آن را ((پوشش دروغین، احساس می کنیم و آن را از خود جدا می سازیم. این رهایی سبب می شود که سایه ی خود را بشناسیم و تأثیر و نفوذ آن را بر زندگی خود تأیید کرده و قبول نماییم. در نتیجه می توانیم روند فرافکنی  آن بر دیگران را متوقف سازیم. به تدریج روان ما از تعادل بیشتری برخوردار گشته و انسان کامل تر و اثرگذارتری خواهیم شد.

3 1 رای
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از

134 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مانی
3 ماه قبل

پر از مطالب مفید هست این مقاله و بتعت میشه سایه واقعیتو پیدا کنی

مهسا
3 ماه قبل

عالی هستین واقعا تیم خفن☺🙂

معصومه
3 ماه قبل

خفنهه👌👌

نیلای
3 ماه قبل

عاااالیه❤😍

نیلا
3 ماه قبل

تک تک کلمات خیلی پر قدرت و مفیده و باعت میشه آدم از سردر گمی رهایی یابد