من از درد برای تغییر نمیترسم

من از درد برای تغییر نمیترسم

تو اوایل نوجوانیم می رفتم یه باشگاه کاراته که تا سالها اونجا شاگردی می کردم، خیلی هم جدی کارمی کردم، البته تا قبل از اینکه با سیگار که سالهاست نمی کشم آشنا بشم، مربی خوبی داشتم، سنسی قنبر، اون موقع ما رو آماده می کرد برای مسابقات ورزشی و یکی از کارهایی که همیشه انجام می داد این بود که بهمون آموزش می داد چطوری پاهامون رو صد و هشتاد درجه باز کنیم، اصلاً این از باید هاشون بود، اوایل کار دردش یه چیزی تو مایه های این بود که دارن با چاقو میزنن تو فاق ران های پات، فکر می کردی تمام کشاله های رانت داره پاره میشه، اوایل خیلی ترسناک بود، معمولاً بعد از تمرین درست نمی توستیم راه بریم (البته ایشان کارشون رو حرفه ای بلد بودن و ما هم تو تمرینات حرفه ای بودیم).

می دونید درد تا یه جایی خیلی ادامه داشت، خیلی موقع ها می رفتیم یواشکی تو رختکن و گریه می کردیم، اما بعد از چند وقت از یه جا به بعد استادمون میومد می نشت رو کمرمون و ما می رفتیم پایین ، یعنی دیگه مقاومتی نداشتیم و صد و هشتاد درجه باز می کردیم، این فرآیند تو چند ماه اتفاق می افتاد و به خاطر همین تو مسابقاتی که می رفتیم همیشه از پاهامون خیلی خوب می تونستیم استفاده کنیم و کلی فواید دیگه، کلی حال می کردیم و بعدش صورتمون رو می شستیم و می گفتیم عرق کردیم که کسی نفهمه داریم گریه می کنیم، اون موقع هم جو این جور چیزها خیلی باب بود، اما بچه هایی که در مقابل درد مقاومت می کردن هیچ وقت نمی توستن از پاهاشون خوب استفاده کنن و همیشه یه شرمندگی از خودشون داشتن…

می دونید اساس #عمل_گرایی رو از اونجا آموزش دیدم.
تمام مکاتب آسیای دور اساسشون بر عمل گرایی است، واسه همینم اینقدر رشد کردند.
الان هم همون مدل ذهنی رو دارم، هر وقت می خوام یه تغییر بزرگی تو زندگیم ایجاد کنم، معمولاً یه درد و مقاومت شدید در مقابل تغییر احساس می کنم، بی برو برگشت میرم تو یه تاریکی و هیچ قسمت روشنی تو خودم نمی بینم، معمولاً این صدا رو می شنوم که بیخیال، اینقدر سخت نگیر، ولش کن بابا، بذار یه تایم دیگه انجامش می دیم و همون موقع هم یه صدای دیگه درونم هست، که البته من میخوام ازش بلند صحبت کنه که میگه نه فراز تو نمیتونی شرمندگی رفتار از روی ترس رو تاب بیاری، تو نمیتونی برگردی، راه برگشت نداری، من زخم از طفره رفتن زیاد خوردم، من بدون نبرد با نفسم می میرم و همین دیالوگ ها و یه تعداد زیادی دیالوگ دیگه رو با خودم اینقدر ادامه میدم تا روشنایی شروع میشه و می بینم من دیگه اون آدم قبل نیستم.
شاید بتونم کل پاراگراف های بالا رو تو جمله خلاصه کنم،

(من از درد جر خوردن برای تغییر نمیترسم.)

#فراز_قورچیان
#فراز_نامه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از

62 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ساحله
3 ماه قبل

خیلیییییم عالی

ساحل
3 ماه قبل

🤩❤️👏

ساناز
3 ماه قبل

خیلیی مقاله خوبی بود با تشکر از شما

سامان
3 ماه قبل

مقاله عالی ای بود ممنونم

ساسان
3 ماه قبل

ممنونم ازتون