داستان آشنایی خانم رویا

داستان آشنایی خانم زویا رضیعی با گروه من حقیقی

داستان آشنایی خانم زویا رضیعی با گروه من حقیقی

سلام من زویا رضیعی هستم

و میخوام داستان آشنایی با گروه ((من حقیقی)) رو باهاتون به اشتراک بذارم:
خداوند به صورت معجزه وار همه چیز رو در بهترین زمان و با بهترین آدمها برامون رقم میزنه فقط کافیه که بخوایم و باور کنیم ……
سال 98 موقع تحویل سال اولین چیزی که خواستم این بود که خدایا همیشه توی قلبم و تک تک لحظاتم باش ولی همیشه خودم از این موضوع غافل می شدم و فراموش میکردم و باعث شد اون سال پر از فراز و نشیب و اتفاقات سختی بشه برام و فکر کردم خدا حواسش نیست در صورتی که داشت بهترین چیزها رو با مقداری رنج برام پیش می آورد و من متوجه این موضوع نبودم تا در اسفند ماه با وجود کرونا، کارگاه شفای زخم آقای قورچیان توسط یکی از دوستان بهم پیشنهاد شد و بدون دلیل از قبلش میدونستم که قرار هست اتفاقات خوبی بیفته و بی صبرانه منتظر اون روز بودم که برم و روحم بهم اشتباه نگفته بود چون از روز کارگاه به بعد همه چیز برام عوض شد و توی تاریکی ها، یه روزنه ی نوری به وجود اومد که دستم رو به همون گرفتم و اومدم جلو.

اولین چیزی که یاد گرفتم بخشش بود و اینکه قرار نیست رنج و دردهای گذشته رو با خودم بکشم و روحم رو، روز به روز خسته تر کنم که ندونه باید چه راهی رو بره.

بعد از اون هر روز بهم میگفت تازه شروع راهه و برو جلوتر که اتفاقات قشنگ تر و آدم های همراه تری منتظر تو هستند و بیشتر احساس می کردم دوست دارم خودم رو بشناسم و نقاط ضعف و قوتم رو پیدا کنم و ازم میخواست که باهاش همراه بشم و مقاومت نکنم و خدارو باید نزدیک تر احساس کنم که در کوچینگ ها، ثبت نام کردم و قدم به قدم به خواسته هام به همراه راهبری عالی آقای قورچیان نزدیک تر شدم.

هم ارتباط با خودم،هم خدا،هم دیگران و حتی اینکه خواسته ام از خودم چیه و واقعا چه راهی رو باید برم پیدا کردم و از همه اتفاقات بد گذشته رها شدم و با طی کردن فرآیند بخشش، اون آدمها هم از رنج هاشون رهایی یافتند.

من بسته های مختلفی خریداری کردم که هر کدوم به قابل فهم ترین حالت ممکن، تو رو یاد خودت مینداخت و بعدش تکنیک های صحیح درست کردن اون مسئله رو بهم نشون میداد(رهایی از مقاومتمشیت الهیانرژی پول و سواد رابطه عاطفی) و الان بعد از 3 ماه به اینجا رسیدم که هر روز دارم معجزه و نشانه می بینم و شاهد محقق شدن خواسته هام هستم و دیگه دنبال آرامش نیستم و در انتطار راه رفتن روی لبه تیغ و لحظه های تصمیم گیری سخت هستم چون اونجاست که خدا خودش رو به واضح ترین حالت ممکن بهمون نشون میده.

بسیار خدا رو شاکرم به خاطر مسیری که بهم نشون داد و آشنایی با آدم هایی که من رو تو این مسیر کمک میکنند و از تک تک شون درس های بزرگی میگیرم وامیدوارم خدا بهم توانش رو بده که بتونم این عشق،محبت و ایمانی که گرفتم رو به دیگران هم منتقل کنم و آگاهی کمک کردن و خدمت کردن به دیگران رو بهم بده تا افراد بیشتری حس و اتفاقات قشنگی که تجربه کردم رو تجربه کنن.

**درصورت تمایل برای ارسال داستان آشنایی شما با گروه من حقیقی با شماره دفتر مرکزی در تماس باشید :

36 Responses

Add a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *