داستان آشنایی حمید عصری با من حقیقی

داستان آشنایی آقای حمید عصری با گروه من حقیقی

به نام خداوند مهربان

سلام حمید عصری هستم

حمید عصری ای که فکر می کردم مفاهیم رو بلدم و معنای خیلی چیز ها رو میدونم ، اما زمانی که وارد مسیر  من حقیقی شدم تازه متوجه شدم که معنای خیلی چیزها رو نمی دونم اما مراحل ورود من به مسیر در چند مرحله بود :

 

مرحله اول :  عزت نفس

زمانی که در هموابستگی کامل بودم و عزت نفس تخریب شده ای داشتم که در اردیبهشت ۹۶ سمینار ۱ روزه عزت نفس فرناز و فراز قورچیان رو شرکت کردم که به جرأت میتونم بگم حرفه ای ترین سمینار بود که شرکت کردم. مفاهیم و تعاریفی که فرناز قورچیان به طور  کامل درباره ی عزت نفس تدریس کردند و در ادامه فراز قورچیان ساختار مغز رو برامون کامل باز کرد .

 

مرحله دوم : هموابستگی دیگر بس است …

و از اون کارگاه، من تفاوت عزت نفس و اعتماد به نفس رو دریافت کردم . اما کار به همین جا ختم نشد و من هنوز در هموابستگی ای که مفهومش رو نمی دونستم غرق بودم. تا شب یلدای ۹۶ که پایان یک رابطه بود در کتابخانه ی  ملی حدود ۵ ساعت با فراز صحبت می کردم.

در اون شب فراز قورچیان یک کتاب (هموابستگی دیگر بس است ) و دو تکنیک به من تجویز کرد که زندگی من رو متحول کرد . تکنیک هایی که من رو با نوشتن و دست به قلم شدن آشتی داد و همچنین تمرین سکوت و دوری از ابزارهایی که من رو وابسته تر می کردند.

 

مرحله سوم : جهش و رشد

شاید تکرارش خسته کننده باشه اما من هنوز در هم وابستگی کامل بودم و یک نمودار کاملِ رو به پایین که گروه من حقیقی دوره بلند مدت جهش و رشد رو معرفی کرد .
دوره ای که من با مفاهیم زیاد چون عقده، سایه ، فرافکنی و بهتر بگم سفر به عمق ناخودآگاه آشنا شدم با راهبری فراز و در یک سوی دیگر کلاس های مهندسی شده و تکنیکال فرناز با مباحثی همچون فنون مذاکره و شخصیت شناسی.

در این دوره من مثل یک فنری شدم که من حقیقی داشت من و فشرده و جمع می کرد و از یک آدمی که ریسک پذیری کمی داشت، دنیای کارمندی رو به کل کنار گذاشتم و مثل یک فنر رها شده جهش کردم به دنیای کسب و کار خودم و بیزینس شخصی رو در  ادامه پیش گرفتم.

تو این مرحله بود که من هموابستگی زیادی رو کنار گذاشتم و جهشی بزرگی رو انجام دادم به سمت بالا .

 

مرحله چهارم : شفا

اما هر فرازی یک فرودی رو در پیش خواهد داشت. غرق تلاش و تقویت دانش و پیشبرد کسب کارم بودم که از گروه من حقیقی فاصله گرفتم ، معنایی رو گم کرده بودم یا بهتره بگم معنای زندگی رو اشتباه انتخاب کرده بودم .

داشتم شاید بصورت ناخواسته معانی زیادی رو پنهان می کردم ، درد ها ، رنج ها ، اتفاقات تلخ ، چاه و چاله های عمیق که در ناخودآگاه من ریشه کرده بود و لوح سفیدی رو پوشانده بود .

فراز قورچیان نمی دونم دوست ، رفیق ، برادر ، راهبر ، مربی ، استاد هم مسیر ، رهبر و…. کدوم عنوان رو مطرح کنم اما می دونم که فقط دوست داره فراز صداش کنم. در نهایت افتادگی یه روزی تو سال ۹۷ به من پیام داد و گفت من دینی بهت دارم .

من متعجب و مات و مبهوت به پیام نگاه می کردم و خودم رو به دفتر من حقیقی رسوندم.

 فراز بهم گفت که احساس میکنم شفای زخم ها رو بهت بدهکارم و من انگار گم شده ای رو پیدا کردم . همه ی معانی که گم شده بودن و یا من پنهان می کردم .

بعد از کلی مقاومت و نوشتن دو تا جمله کوتاه در مورد زخم روز دیگری به دفتر رفتم و فراز بهم تاکید کرد که کارگاه شفای زخم ها رو شرکت کنم . کارگاه دو روزه ای که تمام سیاهی های زندگی من و بالا آورد و ریخت دور ، ساعتهایی که آدم های زیادی در کارگاه بودن برای شفای خودشون ولی انگار تک تک داشتن من رو جراحی میکردن.

چیزی برای توضیح کارگاه شفای زخم ندارم فقط باید خودتون تشریف بیارید تا درک کنید شفای زخم رو.

اما بعد از شفای زخم ، جرأت ، قدرت ، صداقت بی رحمانه با خودم ، کاریزما از دست رفته خودم رو بدست آوردم و معنای درستی برای زندگیم پیدا کردم.

از اون کارگاه تمام دوره های بعدی شفای زخم رو شرکت کردم و فرصت خدمت در این کارگاه ها نصیبم شد و این فرصت خدمت توفیق اجباری بود که من هر دفعه بتونم زخم های که از یاد برده بودم رو مجدد جراحی کنم و زخم هایی که زده بودم رو طلب بخشش کنم.

فراوانی مادی و معنوی زیادی رو تجربه کردم و دعا میکنم که در این فراوانی بتونم ادامه مسیر بدم ، دوست داشتم همین جا از همه دوستان و هم مسیر هام اسم ببرم  ولی آنقدر انسانهای زیادی تو این مسیر با من همراه بودن و هستن و تنهام نذاشتن که فکر کنم جا نشه اسم تک تکشون رو بیارم ولی دست همه شون رو می بوسم و خدا رو شاکرم که برادرها وخواهران  حقیقی ام رو پیدا کردم .

داستانم رو با دو جمله که سرلوحه مسیر رشد  من شد به پایان میرسونم :

جمله اول  :از فرناز قورچیان که به نقل از گاندی همیشه میگفت : همان تغییری باش که می خواهی در جهان ببینی.

و جمله دوم : از خود فراز قورچیان که گفت : تنها در چالش هاست که آرامش داری.

برادر کوچکتر شما : حمید عصری
زمستان ۱۳۹۸

 

درصورت تمایل برای ارسال داستان آشنایی شما با گروه من حقیقی با شماره دفتر مرکزی در تماس باشید :

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از

3 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ناهید حیدری
3 ماه قبل

سپاسگزارم

سارافرخی
3 ماه قبل

من تمام مقاله هاتونودنبال میکنم واقعا معرکه این😌👌

نازنین جباری
3 ماه قبل

مقاله بینظیری بود😍

سینا رحمتی
3 ماه قبل

واقعا چیزای خوبی میزارین ممنون ازشما🙏

بهناز فرهادی
3 ماه قبل

ممنون ازگروه من حقیقی🌺