سلام شبتون بخیر. من روز اول سبک شدم و دقیقا اون حس خوبه رو داشتم و همچی برام عشق بود. تو روز دوم هم خوب بودم هنوز هم اون عشق رو دارم لمس میکنم و میبینم ولی ی غم ی چیزی درونم از دیروز بعدکارگاه قرار گرفته که من حس هیچکاری رو ندارم میخوام فقط بخوابم و انقدر خوابیدم که سر درد گرفتم. این واکنش رو درقبال خیلی از ناراحتی هام دارم. الان حس میکنم ی چیزی هست ولی من نمیدونم چیه براش چیکار کنم. نمیخوام مثل قبل ازش رد شم تا فردا که درگیر کار میشم یادم بره میخوام حالا که اومده بالا و بهش آگاهم کاری کنم ولی نمیدونم چ کاری باید بکنم؟
سلام. خوشحالم که می تونم کمکتون کنم.
بعد از کارگاه چون ما در روند قرار میگیریم. و به اصطلاح شخم زدن زخم ها رو یاد گرفتیم. خیلی از اونها رو بخاطر آوردیم اما خوب بخاطر ساعت محدود کارگاه همه شون رو نتونستیم شفا بدیم. برای شفای هر زخمی که شما در کارگاه نوشتید و یا حتی الان یادتون. اومد، باید تکنیک هایی که یاد گرفتید رو انجام بدید تا دوباره همون حس نشاطی که در آخر کارگاه بهتون دست داد رو تجربه کنید. چون میرید تو پروسه ی بخشش و انرژی معنوی تون بالا میاد. حتما تمرین ها رو جدی بگیرید و انجام بدید تا از این حالت غم بیرون بیاید. غم شروع یک اتفاق معنوی خوبه که ما باید اون رو ببینیم و بعد از مشاهده، براش کاری انجام بدیم تا تبدیل به شادی بشه. این حالت خودتون رو دوست داشته باشید و به خودتون این نوید رو بدین که آغاز یک سفر قهرمانی عالی برای شما خواهد بود. به شرط اینکه عملگرایی رو کنار معناگرا یی داشته باشید و تمرین ها رو به طوری جدی انجام بدید.
در پناه خدا و پر از نور آگاهی باشید دوست عزیز