آن چیز که رامش میکنی زان چیز رامت میکنم

آن چیز که رامش میکنی زان چیز رامت میکنم

مولانا یه مصرعی داره که میگه:

آن چیز که رامش میکنی زان چیز رامت میکنم

برای اینکه الان مطمئن به بیرون از خودم نگاه کنم یه اطمینان خیلی زیاد تو درونم ایجاد شده.
خب الان میدونم جنس مسیر درست چه شکلیه، اگر هم جایی تردید داشته باشم حتما می پرسم.
سالها قبل سنم کم بود شاید بیست یا کمتر، یه استادی داشتم، می رفتم پیشش باهاش بحث می کردم، یعنی گوش نمی کردم، اون هرچی میگفت؛ من یه مثال نقضش رو واسش میاوردم بالاخره یه چیزی یه جایی خونده بودم دیگه ،بچه هایی که من رو از قبل میشناسن میدونن چقدر کار کردم تا این ذهنم رو رام کنم و بیارم تو مسیر درست، شاید اندازه تمام مردم دنیا تردید داشتم تا بیام تو مسیر درست، جای همه آدمهای دنیا شک می کردم، استادم آخرش بهم می گفت بچه جان این موهارو میبینی؟؟؟ چون موهاش همه سپید بود،می گفت اینا الکی سپید نشده، من هزار بار سوختم و خرد شدم تا به اینجا رسیدم اینا تو آسیاب سپید نشده، برو انجام بده، تردیدهات تو رو به جایینمی رسونه، منم میومدم این ور به خودم میگفتم این جوابی برای سوالهای من نداره،
نمی دونه چی باید بگه، میگه برو انجام بده.
می دونید اون داشت مسیر درستی رو می رفت منم از اعماق درونم می دونستم که اون داره درست میره، اما سوالهای من و تردیدهای من تموم شدنی نبود، اون باید کل زندگیش رو ول میکرد میومد به تردیدهای من جواب می داد و واقعا فرصتش رو نداشت، منم می دونستم راه درست چیه، نمی خواستم عمل کنم، چون عمل کردن خیلی سخت بود.
دنبال یه میانبری، چیزی بودم.
امروز من از وسط جهنم اومدم بیرون، یعنی اون طبقه کف جهنم کجاست؟؟؟ من اونجا رو با دی تیل می شناسم.
من جنس آتیش رو میدونم با جزٸیات، یعنی از جرقه اولیه تا شعله ور شدن.
اینجا،اکنون وقتی میام به بچه ها میگم اون طرف نرید می سوزید، از سمت بعضی از بچه ها مقاومت می بینم که یاد خودم میوفتم، بعد خندم می گیره چون یکدفعه می بینی من تا صبح دارم میگم، اون آدم هم تا پیش من هست قبول می کنه، بعد که میره بیرون دوباره بعد از چند ساعت کار خودش رو شروع می کنه، ولی خب من از یه چیزی مطمئنم و اونم اینکه من تا دلتون بخواد مسیر اشتباه رفتم و برگشتم و این بزرگترین سرمایه زندگی من هست، امروز اگر میگم یه مسیری اشتباه است شاید خودم هم نرفته باشم اون مسیر رو اما گفتم من جنس جرقه و حرارت و آتیش رو  می شناسم، چهار تا نشانه رو میذارم کنار هم می بینم نه این مسیر به تاریکی ختم میشه نه نور.
راستش خیالم راحت است.
اگر خیلی موقع ها بعضی از بچه ها مقاومت دارن، می دونم که اینم قسمتی از پازل رشد من هست، صبر و تحمل.
همون کاری که قدیمی ترها واسه من کردن.
احتمالاً یه مرحله جدیدی از رام شدگی.
🔷🔶🔷
#فراز_قورچیان
#فراز_نامه ها

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از

113 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
3 ماه قبل

همیشه خفن

3 ماه قبل

همیشه خفن تر از دیروز واقعا که دست مریزاد

3 ماه قبل

بسیار خفن و درجه یک ممنونم

3 ماه قبل

مثل همیشه زیبا و خفن و جذاب

3 ماه قبل

خیلی تعریفشان رو شنیدم