هم وابستگی را چگونه تشخیص دهیم؟

مقدمه:

تا حالا فکرکرده اید که چه قدر از زمان روزانه ی خود را صرف انجام کارها و راضی نگه داشتن دیگران می کنید و با تأیید آنها ادامه می دهید و درصورت عدم تأیید و پذیرفته نشدن از سوی آنها  فلج     می شوید؟؟؟؟

ممکن است در ابتدا جواب این پرسش را با این محتوا که؛ فداکاری و حامی بودن یک ارزش است ومن دارم این ارزشها را عملی می کنم بدهید…

بله، فداکاری یک ارزش انسانی است اما تا جایی که ((من حقیقی)) شما نادیده گرفته نشود.زمانی ارزش دارد که شما از درون احساس پربودن داشته باشید و با احساس پوچی و تهی بودن سرشارنشده باشید، به عبارتی فداکاری شما نباید نقابی برای نادیده گرفتن و پوچی خودتان باشد.زمانی می توانید در نقش حامی و یاری رسان به دیگران زندگی کنید که بر مأمن حقیقی خود تسلط داشته باشید.اگر وقت زیادی را به کنترل زندگی فرد خاصی یا اطرافیان می گذرانید به شکلی که از حقیقت و اصل خود بازمانده اید، شما دچار هم وابستگی هستید البته لازم به ذکر است؛

که هم وابستگی بیماری پیچیده ای است که  مجموعه ای از عوامل و تعاریف را دربر می گیرد، به دلیل همین پیچیده بودن گاه به شکل مرموزانه ای انکار  می شود.

درمقاله ی قبل به تعاریفی از هم وابستگی پرداختیم، دراین مقاله سعی برآن است که به طور جزئی تر و فراتر از آشنایی به عوامل تشخیص  هم وابستگی بپردازیم تا بتوانیم پیچیدگی ها و جواب چرایی های ذهنی خود را در این باره دریافت کنیم.

بیشتر بخوانید : هم وابستگی چیست ؟ 

ویژگی های اصلی هم وابستگی

هم وابستگی حداقل دوازده ویژگی اصلی و عمده دارد:

  1. آموختنی و اکتسابی است.
  2. مربوط به دوران رشد است.
  3. متمرکز بردنیای خارج از خود است.
  4. بیماری گمگشتگی خود است
  5. مرزها و حریم های شخصی تحریف شده دارد.
  6. اختلال در احساسات است؛ مخصوصاً به شکل؛ احساس پوچی، کمبوداعتماد بنفس، شرم، ترس، خشم، گیجی و کرختی آشکار می شود.
  7. باعث ایجاد مشکلاتی دررابطه با “خود” فرد و دیگران می شود
  8. هم وابستگی اولیه است،
  9. مزمن است،
  10. پیش رونده است،
  11. مهلک است
  12. قابل درمان است.

دراینجا من سه ویژگی اصلی هم وابستگی را تشریح می کنم و نه ویژگی باقی مانده را در مقالات بعدی شرح خواهم داد.

1.آموخته شده و اکتسابی

ما بدون آنکه بخواهیم و به طو ناخودآگاه دچار هم بستگی می شویم. شکل ابتدایی آن زمانی آغازمی شود که کودک معصوم، پاک و آسیب پذیر توسط محیط اطرافش بخصوص خانواده و بعد از طریق فرهنگ و جامعه اش مورد سوء استفاده و بدرفتاری قرار می گیرد. درمقایسه با اعتیادها، هم وابستگی به نظر     نمی آید که منشأ ژنتیک داشته باشد. به بیان دقیق تربه نظر می آید هم وابستگی از طریق فرایندی که درادامه توضیح خواهم داد و نام آن را آزردگی یا “جریحه دارشدگی” گذاشته ام شکل می گیرد.

 

فرایند جریحه دارشدگی یا آزردگی

همانند اغلب آزردگی های روان شناختی این فرآیند نیز به طور گسترده ای ناخودآگاه است.

  1. والدین کودک که خود جریحه دار شده هستند، احساس بی کفایتی، بد و ناقص بودن می کنند.
  2. آنها احساس های تند و تهاجمی خود را به دیگران به خصوص به همسران و کودکان آسیب پذیرشان نسبت می دهند. به علاوه، ممکن است خودنمایی و تکبر خود را به دیگران نسبت دهند.آنها به دنیای بیرون از خود توجه می کنند تا خود را تمام و کامل حس کنند.
  3. کودک برای اینکه والدین را حفظ کند و انها را برای خود پایدار نگه دارد و زنده باقی بماند، بی کفایتی و بدبودن آنها را انکار کرده و بدی و بی لیاقتی منعکس شده از سوی پدر و مادر را   به خود می گیرد، آنها را می پذیرد و درونی می کند. به علاوه، پیوسته به خیال پردازی          می پردازد که درآن به خود می گوید:” من اگر بچه ی واقعأ خوب و کاملی باشم، آنها مرا ترک نمی کنند و مرا دوست خواهند داشت” کودک صورت آرمانی و کمال گرایانه ای به والدین خود می دهد.
  4. به دلیل آنچه که دربالا اشاره شد خود حقیقی حساس و آسیب پذیر کودک (من زیست مایه ای، قلب گمشده ی خود) جریحه دار و ازرده می شود و برای اینکه از خود حفاظت کند، به طور دفاع گونه ای خویش را در ژرفای درون بخش ناخودآگاه روان، فرو می برد. در نتیجه کودک پنهان می شود.
  5. کودک هرآنچه را که درباره ی دیگران گفته می شود(به صورت کلامی و غیرکلامی) می پذیرد و اغلب در ناخودآگاه و گاه درخودآگاه خویش ذخیره و انبار می کند.
  6. آنچه که پذیرفته می شود پیام هایی است که از طرف رابطه ای اصلی دریافت می شود. بازنمایی های ذهنی این رابطه از دیدگاه نظریه پردازان روابط شیئی، “شی ء ها”              نامیده می شوند. این بازنمایی ها انباشته از احساسات است و تمایل دارند که در نقش شیء ها” بروز نمایند.(مانند والدین خوب، والدین بد،کودک خشن، کودک خجالتی و غیره)
  7. پیام های خود تخریب گر، بیشتر اوقات در خود دروغین به امانت گذاشته می شود (خود دروغینی که خراب کار درونی، من ضدانرژی روانی، من منفی، یا والدین درون سازی شده یا درون فکنی شده، طردکننده یا از جهاتی والدین بدرفتارنامیده می شود).
  8. تنش یا کشمکش به وجود می آید. خودحقیقی تلاش می کند که زنده بماند و رشد کند. در همین زمان من منفی (تخریب کننده ترین یا مخرب ترین جنبه ی خود دروغین)به خود حقیقی پوزش می برد و او را وادار می کند در همان جایی که هست پنهان بماند و عزت نفسش را درسطحی نازل نگه دارد. سوگواری کودک (خود حقیقی) درمورد گمگشتگی و آسیب عاطفی اش مورد حمایت و پشتیبانی قرار نمی گیرد. این پی آمد آسیب شناختی روانی یا ضایعه؛ سازش اسکیزوئیدی، کثرت من های سرکوب شده وشکاف یا گسستگی خود حقیقی نامیده شده است. چنین وضعیتی می تواند تاخیر، توقف  یا نقص در رشد را سبب شود.
  9. بعضی از نتایج این وضعیت احساس تهی بودن، غم، گیجی و آشفتگی مزمن است که اغلب با فوران های دوره ای خود تخریب گر و دیگر رفتارهای تخریب گرایانه (رفتارهای تکانشی و وسواسی) همراه است که اجازه می دهد، بخشی از تنش ها رها شود و خود حقیقی در یک نظر اجمالی ظاهر شود.
  10. پی آمدهای احساس تهی بودن یا تکرار رفتارهای تخریب گرایانه، خود حقیقی را سرکوب وخفه می کند یا آنرا پنهان نگه می دارد.بنابراین، شخص ، عزت نفس نازل خود را حفظ می کند و غمگین باقی می ماند و همچنان در آرزو و جستجوی خوشبختی است. وسواس های عملی و اعتیادها (وسواس های عملی تکراری)تنها می توانند آسودگی موقتی را فراهم نمایند که منجربه رنج بیشتر و درآخر مانع احساس خرسندی و آرامش شوند.

نتیجه فرایند جریحه دارشدگی که در بالا تشریح شد، هم وابستگی است؛ آن هم در شکل ابتدایی و اولیه اش. البته می توان آنرا نشانگان یا بیماری کودک بزرگسال هم نامید. هم وابستگی مفهوم کاربردی وجامعی است که برخی ازمهمترین نشانه های وجود کودک بزرگسال درخانواده مشکل دار، ناسالم یا کژکار و بدرفتاررا تشریح می کند. من این دیدگاه را که هم وابستگی را به مثابه ی تجلی و نمود اصلی نشانگان کودک بزرگسال درنظر می گیرد، بسیار سودمند می دانم.

  1. بهبودی از هم وابستگی درگرو کشف و آشکارسازی خود حقیقی (کودک درون) است تا اینــکه ” خود حقیقی”  وجودش را روز به روز از طریق راه های سالم ظاهر و ابراز نماید. این بهبودی به آن معنی است که ” من ” بازسازی شود به طوری که دستیار و(حامی من مثبت)    انعطاف پذیری برای خود حقیقی بشود. برخی دیگر از نتایج بهبودی سرزندگی، خلاقیت و رو به رشد بودن است.
  2. این چنین خود-اکتشافی و بهبودی ای به تدریج و درحضور افراد قابل اعتماد، همدرد (دلسوز) و حمایت کننده به طور موثرتری حاصل می شود.
  1. مربوط به دوران رشد

بسیاری از تعاریف هم وابستگی به طور گذرا به عوامل مربوط به رشد اشاره ای می کنند، اما برخی از تعاریف به طور مستیم این عوامل را دخیل می دانند. در تعاریف فرایل و فرایل ” رشد متوقف شده ی هویت” وینهولد و وینهولد ” نقص درروند تکمیل خودمختاری و استقلال روان شناختی” و رابرت سابی موانع رشدی هم وابستگی را درکتاب ” گم گشته درفراز و نشیب    تغییرات به صورت ماهرانه ای توضیح می دهند. درادامه، بدرفتاری و سوء رفتار که فرآیند جریحه دارشدگی را موجب می شوند، رشد و تحول سالم انسانی را دچار وقفه کرده به آن آسیب    می زنند و آن را متوقف می کنند. این مراحل مربوط به رشد در گرو یادگیری این موارد است:

برقراری ارتباط، عشق و محبت، احساس کردن، اعتماد، کاوش، ابتکار، خودمختاری و استقلال ،

تفکر، حس همکاری، تسلط، آفرینندگی، رشد اخلاقی، مهارت ها و ارزش ها، ارزشیابی و سنجش، از نو رشدکردن (شفا یافتن)، تحول، نمو و بازیابی، که تمامی اینها برای زندگی سالم انسانی بسیار مهم و اساسی است. وجود مانع بر سر راه رشد این مراحل، رشد سالم را فلج و از کار می اندازد و بقاء را تهدید می کند. در جریان آزردگی و جریحه دار شدگی هنگامی که می خواهیم بقای خود را حفظ کنیم، بردنیای خارج از خود متمرکز می شویم و زندگی درونی خود را فراموش می کنیم . تدریجاً از خود حقیقی مان فاصله می گیریم و درآخر نسبت به تمامی ابعاد خود حقیقی که شامل مراحل رشدی است که در بالا به آن اشاره شد بیگانه می شویم.

این وضعیت موجب بی مهارتی و نقص در رفتار ما می شود. در نتیجه توان سرنوشت ساز زندگی درونی ما را عقیم می سازد. علی رغم این موانع رشدی، تأکید وپافشاری جامعه مبتنی بر اینکه ما باید فکر کنیم و کاری انجام دهیم، به ما اجازه می دهد که به لحاظ نظری و عقلانی فعالیت کرده و کارهای گوناگون جسمی و ذهنی را به خوبی انجام دهیم. اما در روابطه مان با خود و دیگران از راه زندگی درونی مان، اغلب دچار مشکل می شویم. همین طور در انجام دیگر فعالیت های مراحل رشدی شامل معاشرت، اعتماد، یادگیری و عشق ورزی مشکل خواهیم داشت.

بنابراین، اگر والدین کودک در ایفای نقش خود به عنوان والدین سالم و معمولی دچار مشکل هستند و کژرفتار ونا کارآمد رفتار می کنند وبه عبارتی دیگر اگر نمی توانند به رشد و تحول سالم روحی وروانی کودک خود کمک و از او حمایت کنند،بنابراین توانایی کودک خود را درانجام فعالیت هایی که برای رشد و تحول او مناسب و ضروری است، تضعیف می کنند. اگر رفتار پدر و مادر با چنین وضعیت نامناسبی ادامه یابد، رشد کودک احتمالاً در همان مرحله که کودک در آن قراردارد، متوقف می شود مگر آنکه از راه درست و سالمی به فعالیت های خاص همان مرحله از رشد پرداخته شودو البته این درهر سنی امکانپذیر است.

بهبودی برای چنین شخصی ممکن است فراهم آورنده ای دومین شانس برای پرداختن به این مراحل مربوط به رشد به روشی  سالم و صحیح باشد. در اوایل بهبودی هم چنان که ما در تعاملی اصیل و درست با خود، دیگران و اگر بخواهیم با قدرت برتر مواجه می شویم، می توانیم احساس کنیم که انگار از نو همه چیز را دوباره شروع کرده ایم حتی دوران طفولیت مان را و اگربر ادامه ی بهبودی مان اصرار ورزیم می توانیم فعالیت های ناتمام مربوط به رشد را کامل کنیم. اگر چه این کارمهم و ضروری است ولی تنها بخشی از تمامی فرایند بهبودی است  که درآن جا گرفته و با آن هم آهنگ شده است.

  1. تمرکزبردنیای خارج

این ویژگی درتعاریف و پوشش های هم وابستگی دز سراسر این کتاب مطرح شده است.

توجه و تمرکز بردنیای بیرون از خود نه تنها مفید است، بلکه لازمه ی بقا و حیات است اما هم وابسته ها درانجام این کار،یعنی، درتمرکز بردنیای بیرونشان، چنان زیاده روی می کنند که زندگی و حیات درونی خویشتن را فراموش  می کنند و به طور نامعقولی رنج بیهوده می برند. رنجی که آنان متحمل می شوند باعث می شود رابطه ای نامعقول و ناهنجار با خود، دیگران و نیروی برتر برقرار کنند

به باورمن خود حقیقی با خود واقعی، کودک درون هوشیاری، خود ایده آل (آرمانی)، روان ، ذهن، هویت و یا هرنام دیگری  که برآن بنهیم، همان چیزی است که ما به واقع هستیم. و این هویت حقیقی ما دروضعیت هم وابستگی گم شده است.

خودحقیقی ما نمی داند که چگونه از عهده ی رنج و درد ناشی از زندگی درمحیط کژکار،استثمارگر، بهره کش وبدرفتاربرآید.احساس از پادرآمدن و مضمحل شدن ناشی از چنین محیطی،خودحقیقی را به مخفیگاه می کشاند واو پنهان می شود؛ سپس خود دروغین و یا خود هم وابسته برای بقاء و به حرکت درآودرن ما، وارد عمل می شود.

این غیبت خودحقیقی که درواقع تنها نوعی مخفی شدن است، معمولاً با احساس تهی بودن و خلاء همراه است. خلئی که برای پرکردن آن تلاش می کنیم تا به چیزهای خارج از خود متوسل شویم. ولی با چنین عملی این خلاء به شکلی رضایت بخش و ماندگار، پر نمی شود. تنها بعد از تجربه ی درد و رنج های مداوم ناشی از نتایج و پی آمدهای اعتیادها، وسواس ها یا اختلالات دیگر که با احساس تهی بودن ما مرتبط هستند، مجبور می شویم به درونمان، به خود حقیقی مان بنگریم . تنها هنگامی که بتوانیم خود حقیقی مان را شناسایی کنیم وآن را با قدرت برتر ارتباط دهیم، می توانیم راه بهبودی را آغاز کنیم و احساس رضایت بخشی داشته باشیم.

تعریف حد و مرزهای شخصی

 

حد ومرزهای هر انسانی، نیروی محرکه ای است که از حیات و تمامیت (انسجام و یکپارچگی) خود حقیقی او حمایت می کند حد و مرز و حریم شخصی تحریف شده را می توان به آسانی با این عبارت تشخیص داد ” نمی دانم که من درکجا بس کنم و شما از کجا آغاز کنید”.

شخص هم وابسته      تحریف ها و کجی های زیادی درحد و مرزهای خویش دارد. در بین تعاریفی که از هم وابستگی ارائه شده است، دو تعریف وجود دارد که به طور مستقیم به دو از این حد ومرزهای مشکل دار اشاره می کنند: “تحریف های حد ومرز شخصی درارتباط با صمیمیت و جدایی” (ارائه شده توسط سرمارک) و “دشواری در برقراری حد و مرزهای کارا”(از ملودی).هم وابستگی بدون تحریف حریم و حد و مرزهای شخصی نمی تواندرشدکند و کسی نمی تواند بدون برپاسازی واستقرار حریمی سالم برای خویش از هیچ اختلالی به خصوص هم وابستگی بهبود بیابد..

اختلال عاطفی

درهم وابستگی تماس مان را با زندگی درونی سرنوشت ساز خودکه شامل عواطف و احساس های ماست، از دست می دهیم. با احساس ها و عواطف خویش بیگانه می شویم. البته این عواطف ناپدید نمی شوند.آنها به تلاش خود برای به سطح آمدن و آشکار شدن ادامه می دهند و عموماً خود را در شکل خلاء و پوچی، کمبود اعتمادبنفس و خجالت، ترس،خشم، آشفتگی و کرختی (بهت زدگی)   نمایان می سازند.

این احساس ها معمولاًخود را زیر نقاب و صورتک هایی پنهان می کنند؛ در نتیجه اشخاص هم وابسته ی فعال در تشخیص این احساس ها وبرخورد با آنها دچار مشکل می شوند. در جریان بهبودی، افرادهم وابسته یاد می گیرند که به طور تجربی با این احساس ها و دیگر       احساس های خود روبرو شوند، آنها را تشخیص دهند و در زندگی روزانه خود از آنها استفاده کنند.

دشواری های ارتباطی

دشواری های  ارتباطی در بین ویژگی های اصلی هم وابستگی از اساسی ترین آنها به شمار می آید. از این روی هم وابستگی تقریباً رابطه ی سالمی است که تغییر شکل یافته است. ما در برقراری ارتباط با خودمان، دیگران و نیروی برترمان با دشواری هایی روبه رو می شویم. این دشواری های ارتباطی درسراسر زندگی ما ودر مسائل اساسی بهبودی ما انعکاس می یابد. تشخیص و کار برروی این موارد، جزء جدایی ناپذیر بهبودی از هم وابستگی است.

هم وابستگی اولیه

 

اغلب هم وابستگی ، چنان که درفرایند جریحه دارشدن و آزردگی درفصل سوم بحث شد، از آنجایی که دردوران کودکی رخ می دهند، اولیه هستند. به علاوه، اولیه به این معنی نیز هست که هیچ اختلال دیگری در شخص هم وابسته موجب هم وابستگی او نشده است. البته ممکن است یک یا چند اختلال دیگر از جمله اعتیاد، همراه آن وجود داشته باشد، هریک از این اختلالات را که ممکن است همراه با هم وابستگی به مثابه ” مشکلات مرحله صفر” وجود داشته باشد تشریح می کند. مشکلات یا اختلالات مرحله صفر، نوک کوه عظیم یخ را تشکیل می دهند که قسمت بزرگ زیر آب آن،       شکل گیری هم وابستگی را نشان می دهد.

هرفرد نسیت به عوامل ژنتیکی، خانوادگی و عوامل محیطی مداخله گر در زندگی اش یک نوع اختلال (مشکل مرحله صفر) یا مجموعه ای از اختلالات را از خود بروز می دهد.

هرکس که دوره ی معالجه خاص اختلال مرحله صفر را شروع می کند به  مرحله ی اول بهبودی دست می یابد. دوام و تثبیت بهبودی این افراد معمولاً چندماه و گاهی تا چند سال ادامه می یابد.

درمرحله ی یک، به هرنوع از اعتیادها، وسواس های عملی یا اختلالات مرتبط، ممکن است    پرداخته شود. هنگامی که وضعیت شخص در مرحله ی اول بهبودی تثبیت شد، ممکن است بخواهد به هم وابستگی نهفته شده ی خود (که نزد 95 درصد از اشخاص هم وابسته همانند مشکل یا بیماری کودک بزرگسال است) بپردازد.

مرحله ی دوم بهبودی، معمولاً تحت جامع ترین برنامه ی بهبودی، سه تا پنج یا بیشتر طول می کشد. در مرحله ی سوم بهبودی شخص توانایی بیشتری خواهد داشت تا به طور موفیت آمیزی به معنویت بپردازد و آنرا شناسایی کند.

هم وابستگی ثانوی

 

حتی اگر ما در یک خانواده ی سالم بزرگ شده باشیم هنگامی که در یک رابطه ی نزدیک و تأثیرگذار با شخصی معتاد،آشفته (پریشان) و ناسالم قرارگیریم، ممکن است دچار نوعی هم وابستگی خفیف بشویم من هم هم وابستگی را ثانویه می نامم.

تفاوت هم وابستگی اولیه و ثانویه در این است که پرداختن به هم وابستگی ثانویه و بهبودی ازآن اغلب ملایم تر و آسان تر است. با مداوای مناسب، شخص ممکن است بهبودی موفقیت آمیزی را درطی چندماه به دست آورد و در بیشتر موارد این بهبودی درعرض یکسال و یا کمتر          حاصل می شود؛ چرا که آنها به طور بنیادی ” خود ، سالمتری دارند؛ بنابراین، در فرایند بهبودی شان مشارکت می کنند و از نظام مقابله ای و دفاعی خود به طور سالمتری استفاده می کنند.

این هم وابستگی ثانویه از آنچه که سرمارک در این باره می گوید، به نوعی متفاوت است. به نظر سرمارک هم وابستگی ثانویه زمانی رخ می دهد که شخصی خصیصه های هم وابستگی داشته باشد و درگیر رابطه با فرد خودشیفته ای  بشود. این مفهوم از هم وابستگی ثانویه ممکن است به لحاظ نظری جالب باشد؛ اما من چنین شخصی را با این خصیصه های هم وابستگی به مثابه فردی که هم وابستگی اولیه دارد تشخیص می دهم،  چرا که از این طریق بیماری او درمان پذیر می شود. البته چنین فردی، اغلب شکل شدیدتری از هم وابستگی پیشرفته را بروز نمی دهد.

هم وابستگی مزاحم و آشفته ساز

 

هم وابستگی مزاحم را در شخصی می توان تشخیص داد که او برای درخواست کمک به منظور بهبودی از مشکل کودک بزرگسال، نزد درمانگر می آید ولی آشفته تر و پریشلن حال تر ازآن است که از عهده ی فعالیت های درمانی و مشکلات مربوط به خانواده ی اولیه خود برآید و یا اینکه بتواند میزان مناسبی از درون نگری و تعمق در خود را به کار برد. این آشفتگی ، اغلب ناشی از روابط نزدیکی است که فرد با فردی معتاد یا دیگر اشخاص غیرعادی دارد. همچنین اعتیاد خود فرد یا اختلالات دیگری که به آن مبتلا است ممکن است موجب آشفتگی شود و این حالت مانع فعالیت های درمانی موثر مشکل کودک بزرگسال کردد.

هم وابستگی مزمن

 

هم وابستگی مزمن است. به احتمال فراوان، شخصی که فعالیت های درمانی را به طور صحیح   انجام ندهد و دوره ی لازم و کافی یک برنامه بهبودی خاص را که به درمان هر نوع اختلال مرحله صفر(درمرحله اول برنامه بهبودی) و سپس هم وابستگی (مرحله دوم بهبودی) می پردازند،       طی نکند؛ نخواهد توانست به بهبودی موفیت آمیز و موثری دست یابد.

بدون برنامه ی بهبودی و معالجه ی خاص و مناسب، هم وابستگی معمولاً درطول زمان بدتر و   وخیم تر می شود. تا زمانی که از مداخله های درمانی جزئی مانند: داروهای روان گردان، و نیز روان درمان هایی که به ریشه و علت اصلی هم وابستگی و بیماری کودک بزرگسال بی توجهند، استفاده شود اگر چه ممکن است این نوع مداخله ها در دوره های کوناهی به فرد آرامش بخشد، ولی بهبودی رضایت بخشی حاصل نخواهد شد.

هم وابستگی بدخیم و مهلک

بعضی اوقات هم وابستگی روند خطرناکی را طی می کند. ممکن است چنین وضعیتی خودش را در مشکلاتی مانند تصادفات و حوادث خطرناک، خودکشی علنی یا پنهان، دیگرکشی، عود انواع اعتیاد و احتمالاً بعضی از بیماری های پزشکی مانند سرطان، نشان دهد.

هم وابستگی قابل درمان

 

هم وابستگی  قابل درمان است. این درصورتی است که فرد انگیزه کافی داشته باشد و از مداخلات درمانی مناسب و یاری درمانگر حرفه ای استفاده نماید. با مداوای طولانی و مستمر احتمال آن وجود

دارد که فرد هم وابسته بهبودی موفقیت آمیزی را به دست آورد و این معمولاً به ماهیت واکنشی بستگی دارد که فرد نسبت به هریک از معالجات مرحله ی صفر و مرحله ی یک نشان می دهد.

استفاده از واژه های قابل درمان و معالجه در اینجا مشکل ساز است چرا که این واژه ها بر انجام یک رشته فعالیت های درمانی که بر روی فرد و از دنیای خارج از وی براو اعمال می گردد، دلالت می کند. درصورتی که مناسبترین واژه در اینجا واژه بهبودی است. چرا که شخص از طریق تغییراتی که دردرونش ایجاد می کند و با کمک های مفید، ماهرانه و مطمئنی که از دنیای خارج خود دریافت می دارد، مسئولیت سلامتی اش را برعهده می گیرد.

نتیجه گیری:

بنابراین اگر بخواهیم ((هم وابستگی)) را به طور جزئی و دقیق مورد بررسی قراردهیم، بعد از آشنایی با تعاریف متعدد به تشخیص، از طریق ویژگی های اصلی آن بپردازیم.هرویژگی اصلی مربوط به هم وابستگی دارای شاخه هایی ست که ما را درمسیر شناسایی هدایت می کند به عبارتی هم وابستگی ترکیبی از ویژگی هایی است که به اشکال مختلف ظاهر می شود که شناخت        ویژگی های اصلی و عمده ی آن (اختلال در احساسات، مزمن، اولیه، اکتسابی، پیش رونده و….) ما را در تشخیص و شناسایی و درنهایت، روند بهبودی هم وابستگی یاری می رساند.

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از

4 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مونا
2 سال قبل

ممنون بابت اینهمه اگاهی مفید که به صورت رایگان در اختیار ما قرار میدید موفق باشید

minaye shad o servatmand
3 سال قبل

این دومین مقاله در مورد هموابستگی هست که از سایت میخونم ادبیات این مقاله نسبت به قبلی برام قابل فهم تر و روان بود – چند جا از خوندنش اشکم دراومد آگاهی دردناک هست اما ارزشش رو داره از تلاش شما برای گسترش آگاهی ما تشکر می کنم و پیشنهاد می کنم وقتی از کلمات تخصصی مثل سازش اسکیزوئیدی در بند 8 استفاده میکنید در پایان مقاله تعریفی کوتاه از آن ارائه کنید و تا جای ممکن جملات ساده و روان باشند نه مبهم مانند بند 6 برای کسی که دانش روانشناسی ندارد. سپاس

فائزه خاتمی
3 سال قبل

عالی ، بویژه قسمت فرایند جریحه دارشدگی ، خیلی مطالب مفیدی در اختیارم قرار داد. تا حد زیادی چشمم به فرایند شکل گیری هم وابستگی باز شد. ممنون